سوءاستفاده از ايمان به امام مهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف
-----------------------1-----------------------
بسم الله الرحمن الرحيم
-----------------------2-----------------------
-----------------------3-----------------------
سوءاستفاده از
ايمان به امام مهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف
گفتگو با آيت الله علي کوراني عاملي
(نويسنده کتاب عصر ظهور)
به کوشش: مريم حقي
-----------------------4-----------------------
-----------------------5-----------------------
درباره مصاحبه
علي کوراني عاملي، متولد 1944م، در لبنان است. او در نوجواني و جواني سالها در حوزه نجف درس خواند و در عراق و لبنان به فعاليتهاي ديني و سياسي پرداخت. سپس در ايران، فعاليتهاي علمي و پژوهشي خود را آغاز کرد. از وي تا کنون دهها اثر با موضوع تشيع، وهابيت و تاريخ اسلام منتشر شده است.
او در 1369هـ ش، نخستين مرکز توليد نرمافزارهاي اسلامي جهان را در ايران بنيان گذاشت.اکنون علاوه بر اداره آن مرکز و ادامه پژوهشها، در چند شبکه ماهوارهاي عربي و فارسي زبان برنامه دارد. اما علي کوراني عاملي،در ايران بيش از هر چيز، با کتاب «عصر ظهور» شناخته ميشود که چاپ اول ترجمه فارسي آن زمان جنگ تحميلي منتشر شد و پس از آن، بيش از هفتاد بار تجديد چاپ گرديد.
تعبير «عصر ظهور» که براي توصيف دوران قيام حضرت مهدي عليه السلام و رخدادهاي پيش از آن به کار ميرود، با تأليف اين کتاب رواج يافت. نويسنده در مقدمه اين کتاب، منظور خود را از اين عبارت، ظهورِ دين توسط حضرت مهدي عليه السلام و دولت او بيان ميکند. وي در کتاب عصر ظهور، با گردآوري و تحليل احاديث شيعه و سني درباره نشانههاي ظهور مهدي عليه السلام و برپايي حکومت عدل الهي در آن، به بازخوانيِ اين احاديث پرداخته و با زبان معاصر، تصويري کلّي را از دوران پيش از ظهور حضرت مهدي عليه السلام ارائه ميدهد. از مهمترين مباحث اين
-----------------------6-----------------------
کتاب، بيان وضعيت ايرانيان، عرب، يهود، ترکان و روميان (مطابق با غربيان)، در دوران ظهور است، به گونه اي که در کنار تحليلي از وضعيت جهان معاصر، موجب ميشود تا خواننده دوران ظهور را نزديک به خود حس کند.
نخستين بار در اين کتاب بود که انقلاب اسلامي ايران، يکي از تغييرات زمينهساز ظهور حضرت مهدي عليه السلام تلقّي گرديد. برخي از صاحب نظران، کتاب عصر ظهور را کتابي مهم در زمينه نظريه پردازي و اصالت بخشي به انقلاب اسلامي ايران دانسته و معتقدند که جنبه اعتقادي و ديني انقلاب در اين کتاب به شکلي نو و آيندهنگر بيان شده است. اما به نظر برخي، اين کتاب، تأثيري منفي در فرهنگ ديني ايران گذاشته، زيرا انقلاب اسلامي ايران را به اموري غيبي مرتبط کرده و راه را براي ادعاهاي مهدويت باز نموده است.
در اين مصاحبه، نظر ايشان را در اين زمينهها جويا شده و درباره بسياري از مفاهيم مهدويِ مطرح شده در سالهاي اخير، با ايشان گفتگو نمودم. هدف اين بود که رايجترين مسائل مهدوي مطرح شود، از زبان و زاويه ديدهاي گوناگون پرسيده شود، و صريحترين پاسخها از ايشان دريافت شود. جا دارد در اين جا از شکيبايي ايشان و وقتي که براي مصاحبه و ويرايش آن صرف کردند، قدرداني کنم.
اين مصاحبه، در بهمن 1391 در قم، به زبان فارسي و گاه عربي، در بيش از پنج جلسه انجام شد و در اسفند ماه، در سايت خبرآنلاين منتشر گرديد. سپس در دي ماه 1392 چند پرسش و پاسخ ديگر به آن افزوده شدکه عبارتند از: زمينهسازي ظهور، آخرالزمان و چند توصيه پاياني.
مريم حقي (کوراني)
ارديبهشت 1393
-----------------------7-----------------------
مقدمه
اين موضوع، مختص به مهدويت نيست
[در ابتدا قرار بود عنوان مصاحبه «آسيبشناسي مباحث مهدويت» باشد. اما به درخواست ايشان عنوان را تغيير داديم.] عنوان مصاحبه، آسيبشناسي مباحث مهدويت است. اگر درباره عنوان مطلبي داريد بفرماييد.چرا آسيبشناسي مهدويت؟ اين عنوان، علمي و موضوعي [=آبجکتيو] نيست، بيطرفانه و عادلانه نيست. به نظر ميرسد عنوان «آسيبشناسي»، گرايشي انتقادي به اعتقاد به مهدويت دارد. مانند آن است که از «زيانهاي احتمالي ايمان» سخن بگوييد، اما «زيانهاي احتمالي کفر» را ناديده بگيريد.
اگر دو نفر باشند که يکي به مهدويت اعتقاد نداشته و ديگري اعتقاد داشته باشد، عنوان «آسيبشناسي اعتقاد به مهدويت» را بشنوند، آن که اعتقاد ندارد خوشحال ميشود. وقتي او خوشحال ميشود يعني طرفدار او هستيم. خدا و پيغمبر گفتهاند قرار است امامي بيايد، جهان را اصلاح کند و دولت عدل
-----------------------8-----------------------
برپا کند. اين اعتقاد عموم مسلمانان است. پس عدم اعتقاد به مهدويت آسيبشناسي دارد. چرا اين را نميگوييد؟
به هر حال، در آغاز بايد توضيح بدهيم که مقصود از اين عنوان چيست. آيا مقصود ما انتقاد از مهدويت است؟ انتقاد از اعتقاد به مهدي عليه السلام ؟ خير.
مي خواهيم سوء استفادهها را بررسي کنيم.
سوءاستفاده، مسئلهاي ديگر است. آيا شمابه هرسوء استفادهاي ميگوييد آسيب؟ من نميدانم بارِ معناييِ کلمه «آسيب» در فارسى چيست و به موضعِ بيطرفانه، زيان ميرساند يا نه. بنابراين ميگويم سوءاستفاده و نميگويم آسيب. «انواع سوءاستفاده از اعتقاد به امام مهدي عليه السلام».
سوءاستفاده تنها به معني بهرهگيري غرضمند از چيزي است. اما بدفهميها نيز مدنظر ما هست.
بله، دو حالت داريم: يکي حالتِ خلل انديشه در اين موضوع، و ديگري حالت سوءاستفاده دنيوى و سياسي.
***
معني مهدويت
مهدويت، باور تمام مسلمانان است
و اما پرسش نخست: با توجه به اين که شما در ميان معاصران، فردي شناخته شده در مباحث مهدويت هستيد، ابتدا ميخواهيم تعريفي جامع و کامل از مهدويت و انتظار بر اساس مباني محکم اعتقادي شيعه بفرماييد تا وارد مباحث
-----------------------9-----------------------
اصلي شويم.
معني مهدويت اين است: اعتقاد تمام مسلمانان -و نه فقط شيعيان- اين است که پيامبر صلي الله عليه وآله به مسلمانان خبر داده، مژده داده که خداوند -تبارک و تعالي- نقشه و برنامه دارد که دين اسلام، سراسر زمين را شامل شود.
اين نقشه به دست يکي از فرزندان پيامبرمحقق ميشود که خدا او را ميفرستد و نامش مهدي است و دولت عدل الهي در تمام جهان بر پا ميکند. اين مطلبي است که در آيهاي محکم [آيات محکم در مقابلِ آيات متشابه] در قرآن آمده است. خدا ميفرمايد: اوست که پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاده است تا آن [دين] را بر تمام اديان ظاهر کند «هُوَ الذّي أرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدَى ودين الحَق لِيُظهِرَهُ عَلَى الدين كُلّه».
خداوند – تبارک وتعالي - حضرت عيسي مسيح را نيز نگه داشته تا هنگام آمدن مهدي او را همراهي کند. وجود حضرت عيسي، براي طرفداران او لازم است و در نقشه جهان تأثيري اساسي دارد. بدون او نميتوان وحدت ايجاد کرد و دولت جهاني عدل الهي برقرار نمود.
نظر شيعيان درباره مهدويت
اين اعتقاد تمام مسلمانان بود. علاوه بر اين، اعتقاد ما [شيعيان] اين است که پيامبر فرمود «ائمه دوازده تن هستند و امام دوازدهم، امام مهدي عليه السلام است». او اکنون در غيبت است وما، هم به امامت او اعتقاد داريم، هم به غيبتش. و هر زمان آمد، تکليف ماست که ياريش کنيم.
***
-----------------------10-----------------------
انتظار و منتظران
بُعد اول انتظار: مدارا يا تشکيل حکومت؟
تعريف انتظار چيست؟
انتظار دو بُعد دارد: [بُعد اول:] گاهي انتظار يعني صبر کن و دست نگه دار.يعني منتظر بمانيد، دولت تشکيل ندهيد تا امام مهدي بيايد، زيرا شما نميتوانيد دولتي عادل تشکيل دهيد. پس هيچ دولتي تشکيل ندهيد و مسئوليت آن را به عهده نگيريد. بعضي از فقهاي ما قائل به اين رأي هستند و تشکيل دولت را قبل از ظهور امام زمان قبول نميکنند.
قبول نميکنند يعني واجب نميدانند يا اين که حرام ميدانند؟
ميگويند تکليف ما نيست. بعضيهايشان حرام ميدانند، بعضيهايشان ميگويند جائز است ولي وظيفه نيست.
تشکيل حکومت يا هرگونه فعاليت سياسي؟
خير. فقط تشکيل حکومت. فعاليت سياسي به نظر اينها گاهى لازم است.
اما بعضيها هم تشکيل حکومت را جايز ميدانند. بعضي از باب حِسبه، يعني احياناً براي نظم جامعه جايز ميدانند، مانند آيت الله عظمى خويي؛ و بعضي هم از باب ولايت فقيه، نه تنها جايز، بلکه وظيفه و واجب ميدانند، مانند امام خميني.
پس نظر اينها درباره انتظار با هم فرق دارد. از نظر امام خميني يعني انتظار داشته باشيد ولي در عين حال فعاليت کنيد و در خط امام مهدي عليه السلام دولت
-----------------------11-----------------------
تشکيل بدهيد، اما بعضي ميگويند نه وظيفه ما اين نيست. پس انتظار دو معني دارد: انتظار با انقلاب و تشکيل حکومت، و انتظار بدون تشکيل حکومت که ميگويد نه، ما نميتوانيم دولت عدل تشکيل دهيم، پس با حکومتهايي که هست ميسازيم تا امام زمان بيايد. البته همزمان ميکوشيم تا به حکومت جهت دهيم و راهنمايياش کنيم تا از ظلمش بکاهيم.
ميگويند بايد بسازيم يعني مماشات کنيم؟
بله. مماشات، مدارا و همزيستي. ولي در عين حال، ميگويند که دفاع از ميهن واجب است، امر به معروف و نهي از منکر هم واجب است. يعني اصلاح.
اما امر به معروف و نهي از منکر را به معني تشکيل حکومت نميدانند؟
نه. به معني اصلاحطلبي ميدانند، اصلاحات اجتماعي و مطالبات اصلاحي. يعني وقتي دولتي روي کار است، ما دولت را نميخواهيم بگيريم، ولي مطالباتي از دولت داريم. يعني حرکت اصلاحي. ميگويند فقها بايد حرکت اصلاحي بکنند، نه حرکت انقلابي که دولت را بگيرند.
بُعد دوم انتظار: اميد به نزديکي ظهور
پس حداقل تعريف مشترک از انتظار نزد شيعيان چيست؟ تعريفي که مورد اتفاق تمام فقهاي شيعه باشد.
ببينيد، اين يک بُعد از انتظار بود. اين که حکومت تشکيل بدهيم يا ندهيم. بُعد ديگر [که مورد اتفاق همه شيعيان است]، انتظار به معني اميد و توقّع است. يعني يقيني عميق به اين که آينده، از آنِ دولت عدل الهي است. يعني به جاي يأس و نااُميدي، اميد داشته باشيد، شايد هر لحظه خدا اين کار را شروع کرده و
-----------------------12-----------------------
ظهور امام را آغاز کند.
ميشود توضيح دهيد که منظور از اين بُعد چيست؟ آيا فعاليت خاصي را نميطلبد؟
بعضيها وقتي ميبينند چه قدر فساد و ظلم هست، چه قدر مردم، بيدين شدهاند، مأيوس ميشوند. [اين باور] ميگويد مأيوس نشويد. کار جهان به دست خداست. خدا اين اجازه را داده، اما در نهايت، نقشه و برنامه ديگري دارد.
پس يعني اعتقاد به اين که سيرِ تاريخ بشر، هدفي داشته و پايان خوشي دارد.
احسنت. يعني «الخط البياني»، يعني سير تاريخي امت اسلامي، حتماً بايد به اوج خود، يعني شمول اسلام بر کل جهان برسد. «لِيُظهِرَهُ عَلَي الدّينِ کُلِّه» هدف است و حتمي و قطعي است. کي اتفاق ميافتد؟ نميدانيم. ولي توقع داريم شايد امسال باشد، شايد سال آينده، شايد هم هزار سال ديگر.
غيبت امام عليه السلام ، به خودي خود، وظيفه ويژهاي را ايجاب نميکند
خب اين بُعد انتظار، تکاليف خاصي را ايجاب نميکند؟
هرگز. هيچ يک از فقهاي ما نگفته که ما براي انتظار، تکاليف خاصي داريم.
پس اين همه که ميگويند و مينويسند و کتاب و جزوه منتشر ميکنند که وظايف منتظران چيست، چه ميشود؟
خب چه کسي فتوا داده [که چنين کاري بايد کرد]؟ هيچ کس! سخنِ اين نظريهپردازان درباره «واجبات انتظار»، سخني غير فقهي است. يا اخلاقي است، يا انشائي، يا خيالي. و منشأ آن از اين جاست که نويسنده يا گوينده، مفهومي
-----------------------13-----------------------
بيش از ظرفيتِ متن [آيه و حديث] را بر متن تحميل ميکند. معمولاً سخنشان منبعي ندارد و از خودشان است.
يعني کاري فقهي و فقاهتي نيست.
نه. هرگز. ما چيزي به عنوان تکاليفِ «زمان غيبت»، «به علّتِ غيبت» يا «در انتظار» نداريم. تکليف واجب براي مکلّف، همان تکاليفِ عمومي زمان حضور امامان است و نه چيزي بيشتر. فقط همان است. تکليف ما در زمان غيبت و زمان حضور معصوم فرقي نميکند. متون رسيده از اهل بيت تأکيد دارد که تنها کارِ ويژه زمان غيبت امام اين است: ايمان و انتظار فرج او. فقط ما راتشويق کردهاند که براي او دعا کنيم و با او ارتباط روحي داشته و به او توسل کنيم.
پس وظيفه فرد منتظر که بعضي دائم روي آن تأکيد ميکنند...؟
وظيفهاي که مربوط بشود به جامعه، نداريم. هيچ وظيفهاي براي انتظار [و مخصوص آن] نداريم.
پس وظيفه منتظر فقط انجام واجبات و ترک محرّمات و دعا شد.
يعني همين تکاليف شرعيِ ثابت شده. يعني حلال و حرام و واجب و مستحب و مکروه. هر کس که به اينها عمل کند، واجبات را انجام دهد و گناهان را ترک کند، يعني منتظر است و مورد قبول.
پس فرق کسي که به امام زمان اعتقاد دارد و کسي که ندارد در چيست؟
خب اين منتظر است و توقع دارد [امام ظهور کند]، ولي آن، توقع ندارد.
يعني تفاوتشان تنها در يک حالت روحي است؟
-----------------------14-----------------------
تفاوت آنها در باورها و عواطف است. و اين کم چيزي نيست. اين يک تفاوت اساسي است. اين [=منتظر] اعتقاد دارد که خطّ سيرِ جهان به طرف تکامل و به طرف دولت عدل الهي است.
آخر ميگويند اگر کسي اعتقادي داشته باشد بايد عملي را متناسب با اعتقادش انجام دهد.
خير. اين يک قاعده کلي نيست. مثلا ما به آسمانهاي هفتگانه معتقديم، حال، تکليف متناسب با آن چيست؟! اعتقاد به امام مهدي عليه السلام ، تکاليف ويژهاي را که موازي با آن باشد، ايجاب نميکند. حداکثر ميتوان گفت ايمان به او، دعا براي او، و احساس آمادگي براي کمک به او در صورت ظهورش، موازي با اعتقاد به اوست.
يعني بخشي از دينداري شيعه است و چيزي مستقل نيست که فعاليت مستقلي را بطلبد.
همين طور است.
پس نظرِ قائلان به تشکيل حکومت چه ميشود؟ آن را وظيفه منتظران در زمان غيبت نميدانند؟
اين هم مختص به زمان غيبت نيست. غيبت وظيفه خاصي را ايجاب نميکند. حتي ولايت فقيه هم، از نظر قائلان به آن، هم در حضور و هم در غيبت معصوم مطرح است. در مورد نيابت فقيه از معصوم به حديث «جَعَلتُهُ عَلَيکم حاکماً» از امام صادق عليه السلام استناد ميکنند که به زمان حضور امام برميگردد.
***
-----------------------15-----------------------
مروري بر پيشينه سوء استفاده از مهدويت : از معاويه تا طالبان
از پيامبران دروغين، تا مهديان دروغين
و اما پرسش دوم: ميدانيم که بحث ظهور منجي موعود، تنها به مذهب تشيع و دين اسلام اختصاص ندارد. در اديان ديگر نيز به شيوههاي مختلفي اين آموزه وجود دارد. به اندازه طول عمر اين آموزه، آسيب نيز پيرامون آن وجود داشته است. ميتوانيد يک سير تاريخي از سوءاستفادههاي انجام شده از اين آموزه را پس از اسلام بفرماييد؟
از اعتقاد به امام مهدي،سوءاستفاده بسياري شده، ولي اين مختص به اعتقاد به امام مهدي نيست. مثلاً از نبوت هم بسيار سوءاستفاده شده است. پس از اين که پيامبر مبعوث شد، ببينيد چقدر متنبّي [مدّعي نبوّت] پديد آمد. حتي در زمان حيات پيامبر صلي الله عليه وآله هنگامي که قبيلههاي مختلف ديدند که پيامبر به چه موفقيتهايي رسيده است، شروع کردند به ادّعاي نبوت. اسود عنسي در يمن، مُسَيلمه در نجد ورياض، و طُلَيحة اسدي در حايل. تنها شصت روز از وفات پيامبر صلي الله عليه وآله گذشته بود که طليحه با سپاهي چهل هزار نفره آمد و گفت: نبوّت،
-----------------------16-----------------------
نصفش مال قريش، نصفش هم مال ما! تا آن که اميرالمؤمنين با آنان مقابله کرد. شرحش را در کتاب «قراءة جديدة لحروب الردّه» نوشتهام.
خب به اين چه ميگوييد؟ آسيب نبوّت؟ آسيب شناختِ خدا چطور؟ از همان اول که حضرت آدم به زمين آمد، قابيل منکرشد. بله، درست است، درجايش هم ميگويم؛ مسئله امام مهدي عليه السلام يکي از مسائلي است که بيشترين دروغ دربارهاش گفته شده. خودش موضوعي است که قابليت اسطوره شدن را دارد. قابل جعل است. ولي بيانصافي است که فقط يک سوي موضوع را بگيريم.
يعني زمينه جعل و دروغ و شبهه درست کردن را دارد؟
احسنت. جاذبيت خاصي براي دروغگويان دارد. موضوعش قابليت جعل دارد.
و چون به پيش گويي آينده مربوط ميشود، حساب و کتابي هم ندارد.
احسنت. منکشف نميشود. از اين رو، زياد است. فقط اين نيست که آسيب دارد، ولي اين بيش از بقيه پيداست. و اکنون سخن ما از امام مهدي عليه السلام است.
***
نخستين مهديان دروغين
نخستين مهدي دروغين، معاويه بود
سؤال از سير تاريخي سوءاستفادههايي است که شده.
اولين سوءاستفاده اي که شد، توسط معاويه بود . معاويه از ابن عباس پرسيد: «آيا شما اعتقاد داريد که از يک نفر از ميان شما ميآيد و حاکم ميشود و کل جهان
-----------------------17-----------------------
را ميگيرد؟» ابن عباس گفت «بله». معلوم است که معروف بوده که امام مهدي از بني هاشم است. وقتي که بني هاشم درگير شدند –اول، اميرالمومنين با خلفا بعد با عايشه و اهل جمل و صفين و خوارج- مشهور شد که بني هاشم ميگويند پيامبر به ما گفته که حکومت جهان در دست شما خواهد بود. از اين روست که ميبينيم وقتي که مثلا از قول ابن مسيّب -يکي از علماي بزرگ که از ابن عباس روايت ميکند- ميپرسند که آيا مهدي حق است؟ ميگويد بله. ولي وقتي ميپرسند او کيست؟ ميگويد از قريش است. کدام تيره قريش؟ نميگويد. ميگويد همين که از قريش است کافي است، نميگويد از بني هاشم است. يا مثلا راويان حکومتي، از قول پيامبر صلي الله عليه وآله ميگويند «مهدي از امّت من است». آسيبش اين سانسور است که نميگويند از ذريه فاطمه و علي عليه السلام است.
بعد ببينيد معاويه چه ميکند. ميگويند پيغمبر براي معاويه دعا کرده که «خدايا اين معاويه را مهدي قرار بده. «اللهمَّ اجعَلههادياً مهدياً.» رجوع کنيد به کتاب «جواهر التاريخ» جلد دوم. اولين ادعاي مهدويت براي معاويه است.
يعني اولين کسي که ادعاي مهدويت کرد، اولين مهدي دروغين، معاويه بود؟
بله. معاويه خودش دنبال اين ادعا بود. پس از او هم عايشه براي موسي بن طلحه ادعاي مهدويت کرد . طلحة بن عبيدالله تيمي، از قبيله تيم، قبيله ابوبکر بود. عايشه خواست ابوبکر براي پسرش عبدالرحمن براي خلافت وصيت کند، نگذاشتند. بعد خلافت را براي طلحه خواست. زمان عثمان براي طلحه خيلي فعاليت کردند. وقتي که عايشه در حج بود، شنيد عثمان کشته شده، خوشحال شد و گفت آيا با طلحه بيعت کردند؟ -آخر طلحه ثروتمند بود و خرج هم ميکرد-. گفتند: نه، با علي بيعت شد. تعجب کرد و حالش عوض شد.
-----------------------18-----------------------
خب طلحه خليفه نشد ودر بصره در جنگ جمل کشته شد. گفتند که موسي ابن طلحه، فرزند او، مهدي است، و آن مهدي که پيغمبر ميگفت همين موسي بن طلحه است. که از تيم بود و قريشي هم بود. (وكانوا يرونه في زمانهم المهدي فغشيه الناس. رک: تاريخ دمشق: 60 /431 وسير اعلام النبلاء از ذهبي: 4 /365).
از اين بيشتر؛ براي عبد الله بن زبير، خواهر زاده عايشه هم ادعاي مهدويت کردند. چرا؟ چون در مکه پناه گرفته بود و ارتش سفياني هم به جنگ او آمده بودند. يعني ارتش امويِ آل ابوسفيان. از امّ سلمه [همسر پيامبر] پرسيدند: آيا اين همان ارتشي است که پيغمبر ميگفت؟ گفت نه، پيامبر گفته بود يکي از فرزندان او به مکه پناه ميبرد. وانگهي، آن ارتش در فلان جا که پيامبر ايستاد و نشان داد، در زمين فرو خواهد رفت. پس اين آن ارتش نيست.
منصور عباسي اعلام کرد پسرش مهدي موعود است
پس اين شايعهها از آن زمان بوده است ومعاويه و موسي بن طلحه و عبدالله بن زبير، نخستين مهديان دروغيناند. پس از آنها هم ادعاي مهدويت بود؟
پس از آنها، حسنيان و عباسيان بودند . پيامبر صلي الله عليه وآله فرموده «المهدي من وُلدي» مهدي از فرزندان من است. سادات حسني ميگفتند يکي از فرزندان امام حسن عليه السلام است که همين عبدالله المهدي است و نامش محمد است. پدر او، نام فرزندش را محمد گذاشت و از کودکي او را مخفي کرده بود. آنها تلاش کردند تا از برخي از علما و تابعين گواهي بگيرند که مهدي موعود، همين عبدالله بن حسن المثني است.
سپس منصور دوانيقي بر آنان پيروز شد و آنان را کشت. در بغداد جشني گرفت
-----------------------19-----------------------
و شاهداني را آورد که گواهي دادند مهدي موعود پسر اوست و نام او را مهدي گذاشت! منصور حديث «اسمُهُ اسمي و اسمُ ابيهِ اسمُ ابي» (او و پدرش همنام من و پدرم هستند) را قبول داشت و گفت عبدالله خود من هستم-آخر، اسمش عبدالله منصور بود-، اسم فرزندش را هم محمد گذاشت و گفت: فرزندمن، همان مهدي است. شد «المهدي محمد بن عبدالله». برايش مراسمي بر پا کرد و فقها و روات را آورد و شهادت دادند که بله بر او منطبق است. در بغداد و بعد از شکست دادن مهدي حسنيان. عباسيان ديدند حديثي قطعي و متواتر از پيامبر هست که ميگويد ياران امام مهدي اهل خراسان و اهل پرچمهاي سياه هستند. گفتند شما هم پرچمهاي سياه بلند کنيد تا اين حديث بر شما منطبق باشد. يعني احاديث مهدي را به نفع عباسيها مصادره کردند.
ولي مهدي عباسي، پسر عبدالله منصور، اصلا به اين چيزها اعتقاد نداشت. حرفهاي بدي درباره پدرش زد. برادرش هم او را مسخره ميکرد و ميگفت اين برادرم «المهدي» است؟! خود المهدي عباسي، دائم به دنبال شراب و شکار بود. او بيشتر وقتش را بغداد نبود. بچه ايذه بود، در جنوب ايران. ولي به همدان علاقه داشت و براي شکار به آن منطقه ميرفت. گاه شکارش يک ماه طول ميکشيد. سرانجام هم سوار بر اسب به دنبال آهو بود که وارد خرابه اي شد، اما در خرابه کوتاه بود، سرش به درگاه خورد و از اسب افتاد و مرد. اين هم از عاقبت اين مهدي دروغين !
انواع ادعا هميشه بوده است. از فاطميان در مغرب [=مراکش]، تا کارگران سياه زنگي در بصره و دهها و صدها مدّعي در سرزمينهاي گوناگون. در عصر حاضر حتي وهابيان ميگويند المهدي از ما و از منطقه نجد است و ياران او که صاحبان پرچم سياهند، همين طالبان افغانستاناند. تا اين حد.
-----------------------20-----------------------
ادعاي مهدويت و سفارت امام عليه السلام براي جاهطلبان جذاب است
ادعاي داشتن فضايل معنوي، راهي براي کسب مشروعيت بوده و هست
سخن از پيشينه سوءاستفاده از مهدويت بود.
سوءاستفاده از مهدويت، امري طبيعي است. زيرا مژده انساني که خواهد آمد و بر جهان حکومت خواهد کرد، هم پتانسيل اسطوره شدن را دارد، هم پتانسيلي براي جاهطلبانِ طمعکار است. پس سرشتِ اين موضوع، جذاب و فريبنده است. هر کسي ممکن است ادعا کند من آن مهديم که بر جهان حکومت ميکند. حتي تيمور لنگ، حتي معاويه، ميگفت من مهديام.
پس مادام که پيامبر مژده داده است که جهان به دست انساني اصلاح خواهد شد، اين مسئله اغواگر است. ولي اين نقصي براي اين موضوع نيست. اين اغواگري، تنها به مهدويت هم اختصاص ندارد. نبوت هم اغواگر است و باب ادعاهاي پيامبري بسياري را گشوده است. طبيعت ايمان به غيب نيز چنين است. اين که در انسان، معنايي غيبي (ناپيدا) باشد، به خودي خود اغواگر است. خود مسئله خلافت پيامبر با سوءاستفاده از ايمان و با چنين ادعايي آغاز شد. ادعا کردند که به ابوبکر و عمر الهام ميشود و اين دو نفر، از بُعدي غيبي برخوردارند. فضايل عمر و ابوبکر را بخوانيد . آوردهاند که فرشته اي هست که بر زبان ابوبکر سخن ميگويد. اصولاً خود دين، به خودي خود آسيب دارد. عبادت، آسيب دارد. و نه تنها دين، مثلاً موفقيت هم آسيب دارد. مثلاً وقتي کسي ميشنود که ذوالقرنين جهان را گرفته بود، به اين فکر ميافتد که او هم دنيا را بگيرد.
-----------------------21-----------------------
اما ويژگي مهدويت در اين است که به آينده مربوط ميشود. البته ديوار بزرگي هست که باعث ميشود، هر مدعي دروغيني شکست بخورد. دروغ او با عملش مشخص ميشود. کسي نميتواند ادعايش را پيش ببرد، زيرا نميتواند دنيا را پر از عدل و داد کند. زود رسوا ميشود. زيرا نميتواند عدالت را در سراسر جهان برقرار کند.
از مهديان دروغين،تا سفيانيهاي دروغين!
هنگامي که پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود در مقابل مهدي، سفياني ميآيد، و سفياني از بني اميه و از نسل ابوسفيان است، برخي از امويان آمدند و گفتند «پيامبر «بشارت» داده که سفياني ميآيد!» هر چندکه بر باطل است. «پيامبر گفته از ميان ما پادشاهي برخواهد خاست، اينک من آن پادشاهم!».
انقلابهاي سفياني کم نيستند، من در منابع تاريخي، حدود 10 انقلاب و شورش به نام سفياني يافتهام؛ سفيانيهايي که از مردم بيعت گرفتهاند، بر شام سيطره يافته و حکومت کردهاند. با اين که سفياني باطل است. وقتي احتجاج ميشود و به اينها گفته ميشود آخر سفياني که يک شخصيت منفي است، ميگويند نه، دو سفياني داريم، يکي خوب و ديگري بد.
يعني همين که انديشه سفياني مطرح شد، از آن سوءاستفاده کردند. چه رسد به مهدي!
بله. همين طور است. ببينيد اکنون کساني که ادعاي مهدويت کرده و در ايران دستگير شده و در زندانند، چقدر زيادند. در مصر که بيست-سي نفر هستند! اکنون، در عصر ما، اگر تحقيق کنيد ميبينيد که در کشورهاي اسلامي، در اندنزي، مصر، سودان، فلسطين، يمن، جاهاي مختلف، ادعاي مهدويت و
-----------------------22-----------------------
مانند آن هست.
حالا ميگوييد چه کنيم؟ مردم را به امام مهدي دعوت نکنيم که شايد آسيب داشته باشد؟ خب پس به خدا و پيغمبر هم دعوت نکنيم؟ به اسلام و به آخرت و به غيب هم دعوت نکنيم؟ اين چه حرفي است. اعتقاد به امام مهدي، فرقي با ديگر اعتقادات ديني ندارد. در قابليت آسيب مثل بقيه است.
جديدترين مهديان دروغين!
اکنون ميتوانيد از نمونههاي جديدتر سوءاستفاده بگوييد. مثلا از قرن دهم هجري به بعد؟
خب مهدي سوداني [براي نمونه] کافي است. مهدي سوداني با انگليس جنگيد. فرمانده بزرگ انگليسي را کشت و در ابتدا پيروز شد، ولي سپس مغلوب انگليسيها گرديد. او به رغم آن که سلاحهاي سادهاي داشت و انگليسيها مجهز بودند، توانست در ابتدا پيروز شود.
در شرق اسلامي چطور؟
علي محمد باب و عدهاي ديگرنيز ادعاي مهدي بودن کردند. الآن در فلسطين هم مهدويت داريم. ابن اللحيدان در عربستان در ميان وهابيان ادعاي مهدويت کرده. در اينترنت جستجو کنيد و ببينيد. هر روز ايميلهايي براي ما ميآيد. در مالزي مهدي آمده، در يمن مهدي آمده و غيره.
در نامههايشان از شما چه ميخواهند؟ با شما چه کار دارند؟
ميگويند مهدي آمده است. شما شهادت بدهيد که خودِ اوست. از من تأييد ميخواهند.
-----------------------23-----------------------
پاسخ کوراني عاملي به مدعيان مهدويت
شما چه پاسخي به اين نامهها ميدهيد؟
ميگويم اگر راست ميگوييد معجزه بياوريد. امام عليه السلام با معجزه شناخته ميشود.
کسي که ادعاي مهدي بودن ميکند، از سه حالت خارج نيست: يا خلل رواني دارد، يا دنبال کسب قدرت است، يا واقعاً مهدي موعود است که بايد از طرف خدا معجزه و کاري خارج از قدرت بشر انجام دهد و ثابت کند.
جهالت مردم و پايين بودن سطح فرهنگ، سوءاستفادهها را افزايش ميدهد
گفته ميشود از قرون نخستين که بگذريم ادعاهاي مهدويت کمتر ميشود. چرا اين گونه است؟
تعداد ادعاها کمتر نميشود. جنبشها کوچکتر شده. تأثيرش و پذيرش مردم کمتر شده است.
هم حالت ارتباط شيعيان با امام زمان مهم است، هم حالت تنگنا و فشار، ميتوانداز عوامل مؤثر باشد. ولي مسأله اصلي جهالت مردم است. مثلا در عراق، در زمان صدام و بعثيان، طي سي-چهل سال، فرهنگ شيعه ممنوع بوده، انتشار کتاب شيعي، تبليغ علما ممنوع بوده. در نتيجه، زمينهاي براي ادعا فراهم شده است. [اکثر مردم] شيعهاند، ولي هيچ نخواندهاند. در شرايط ضعف فرهنگ ديني، شيطانهايي ميآيند و ميگويند اين کتاب را ببينيد، فلان کتاب و حديث را ميآورند و مردم را فريب ميدهند.
يعني وقتي علما و افراد باسوادِ جامعه از تبليغ محروم ميشوند، ادعا زياد ميشود؟
-----------------------24-----------------------
وقتي سطح فرهنگي و سطح آگاهي ديني مردم پايين باشد، زمينه مناسبي براي سوءاستفاده فراهم ميشود.
[در ادامه به ذکر عوامل ديگر، از جمله سوءاستفاده از عواطف مردم، مقاصد سياسي و گستردگي عرفان کاذب ميپردازيم.]
مخالفان عراق، براي اسقاط رژيم عراق، از مدعيان مهدويت حمايت ميکنند
به نظر شما اکنون اين ادعاها زياد نشده؟
ادّعا زيادتر از قبل نشده. اکنون در عراق 7-8 نفر [مدّعي مهدويت يا سفارت] هستند. در ايران هم زياد داريم. ولي در ايران مدعيان را ميگيرند.
اما در عراق دو حالت هست؛ يکي اين که عراق هنوز دولت [قدرتمند] ندارد و هنوز قانوني براي اينها نيست، يکي هم اين که عربستان و وهابيان وارد ميشوند و مدعيان را تقويت ميکنند. خب ميخواهند اين رژيم [عراق] را ساقط کنند. خيلي جالب است، وهابيان از جنبشهاي مدعيان مهدويت در مناطق شيعه حمايت کرده و ميليونها دلار هزينه اينها ميکنند. دو جنبش مهم کنوني [در عراق] از سوي وهابيان تقويت شده، ولي با اقبال گسترده روبه رو نشده است.
ادعاي مهدويت در ايران، بيش از هر جاي ديگر است
در ايران وضع ادعاهاي مهدويت چگونه است؟
ادعاي مهدي بودن در ايران از عراق بيشتر است. ولي برخورد ميشود و کنترل ميشود. اما در ايران نوعي ادعاي پنهان و باطني مهدويت (ادعاء المهدية المَخفي المُبطن) نيز وجود دارد.
-----------------------25-----------------------
يعني به نظر شما اکنون ادعاي مهدويت در ايران بيشتر از عراق و کشورهاي ديگر است؟
بله. حتماً بيشتر است.
چرا؟ به خاطر ناآگاهي مردم؟ دليلش چيست؟
نه. محبت مردم به امام مهدي هم هست، ولي شيطانها ميخواهند از اين محبت گسترده سوءاستفاده کنند.
شيطانها يعني که؟
شيطاني که ادعا ميکند. کسي که ميبيند مردم به امام مهدي علاقه مندند و ميخواهد سوءاستفاده کند. با خود ميگويد زمينهاش آماده است که من ادعايي کنم و بگويم من با امام مهدي مرتبط هستم.
يعني افراد مغرض.
بله. افراد مغرض. ولذا، هر کجا که علاقه و عاطفه مردم به امام مهدي قوي شود، ولي آگاهي آنها کم شود، در آن جا ادعاهاي دروغ رشد ميکند.
***
شيخيه و بابيت و بهائيت
حساب شيخيه از بابيه و بهائيه جُداست
در مورد شيخيه و بابيه و بهائيه چه ميفرماييد؟
خواهش ميکنم حساب شيخيه را از بابيه و بهائيه جدا کنيد. شيخيان،
-----------------------26-----------------------
يعني پيروان مرجع شيخ احمد احسائي، ويژگيشان يک رويکردي در فهم معصومين عليه السلام و مقامات آنان و طرز برخورد با آنان است. اين رويکرد، قرائتي از مذهب تشيع است و مانند بابيت و بهائيت ادعاي ارتباط با امام مهدي عليه السلام ندارند. در ضمن مرجع آن زمان، مرحوم کاشفالغطا، تأييدشان کرد.
پس پيروان نسلهاي بعدشانند که منحرف شدهاند؟
اين بابيه و بهائيهاند که ميگويند از شيخيه متفرّع شدهاند. سوءاستفادههايي کردند و جنبشي تأسيس شد. حتي اکنون هم در ميان شيخيها نميبينيد که کسي ادعاي مهدويت کند. چنين چيزي ندارند.
مشکل شيخ احمد احسائي، زبان رمزآلود و استعاري است
امروزه شيخيان کجا هستند؟
در کويت و عربستان. عواطف آنان به اهل بيت گرم و پرشور است. مثلا در تمام سال در حسينيههايشان روضه دارند. مراسم، زيارت، جشنها و تفصيلات و بيان سيره اهل بيت را خيلي پرشور برگزار ميکنند.
يعني شيخيه در چارچوب تشيع رسمي ميگنجند؟
بله.
و چيز خاصي ندارد که انحراف حساب شود؟
خير. ببينيد؛ درباره شيخ احمد زينالدين، علماي ما دو رأي دارند. بعضيها ميگويند نه ما انحرافي از او نديدهايم، بعضيها هم ميگويند او منحرف است و ادعاي فلان و بهمان دارد و اهل بيت را تأليه کرده است. اما جنبشي پيدا شد و تکفيرشان کردند و مناظره بر پاشد و مسئله، سياسي شد و الخ...
-----------------------27-----------------------
و ميفرماييد خود شيخيان کنوني مشکل جدياي ندارند؟
يعني براي من ثابت نشده که اينها انحرافي از اصول شيعه داشته باشند. حتي شيخشان. آخر شيخ احمد احسائي با زبان ويژه اي حرف ميزد. فلسفي و باطني بود. خودش هم پرشور بود و جَوَلان ذهنش عجيب بود. شبيه مثنوي مولوي حرف ميزد و زبان مخصوص به خود را داشت. خب ما نميدانيم منظورش از حرفهايي که ميزده چيست. ظاهراً و بر حسب سخن گفتن متعارفِ ما، سخنان او انحراف و کفر است. ولي من نميدانم منظور خود او چه بوده. او زبان ويژه خود را داشت و درباره امامان و مقامات آنان، با آن زبان سخن ميگفت. يا خود او بايد اين سخنان را تفسير کند، و يا کسي که نماينده شيخيان و معتمد آنان باشد.
يعني شيخ احمد، بياني هنري داشته؟
اصطلاحات خاصي دارد. ببينيد، عموم ايرانيان از شيخيان زده شدند و شيخ احمد احسائي را تکفير کردند. الآن گرايش حوزههاي علميه هم همين است. ميگويند او اهل بيت را تأليه کرده. البته او ادعاي مهدويت نکرد. براي خودش ادعايي نکرد. ولي گفتند نوعى تأليه دارد و انحرافش هم از اين نظر [از نظر غلو] است. وگرنه ربطي به مهدويت ندارد.
اما [پس از او] شاگردان او، و يا شاگردانِ شاگردان او، آمدند و ادعا کردند که ما با امام مهدي ارتباط داريم و «باب الامام» هستيم و بابيه و بهائيه را به وجود آوردند.
پس در نهايت نظر شما درباره شيخ احمد احسائي چيست؟
نظر من اين است که براي من ثابت نشده که انحراف دارد. زيرا روش سخن گفتن ويژه اي دارد و معلوم نيست که قصدش چيست. محتمل است اين
-----------------------28-----------------------
باشد و محتمل است که آن باشد. ولي ميتوانيم بگوييم عبارتها و زبان و مصطلحاتش واضح نيست و دوپهلو است و ما [اهل علم] نبايد درباره ائمه از چنين زباني استفاده کنيم. زباني که قابل تفسيرهاي گوناگون است مناسب نيست. بايد به زبان روشن و صريح صحبت کرد.
شباهت بابيت و بهائيتبه جنبشهاي قرعاوي و احمد الحسن
حال بفرماييد نظرتان درباره بابيه و بهائيه چيست؟
بابيه و بهائيه را روسها و انگليسيها آمدند و تشکيل دادند. همان طور که [چند سال پيش] وهابيها آمدند و جندالسماء را تشکيل دادند. حرکت مسلحانه آنان ميخواست نجف را بگيرد. ميگفتند نطفه امام علي عليه السلام محفوظ بوده و گرعاوي از آن پديد آمده و فرزند امام علي عليه السلام است. يارانش اعتقاد دارند که اين ضياء القَرعاوي (گرعاوي) ، رهبر جُندُ السماء، پسر امام است، خودش هم امام مهدي عليه السلام است و...
قرعاوي چقدر يار جمع کرد؟
هزار نفر بيشتر که با اسلحه جنگيدند. دولت عراق در آن وقت نتوانست کاري کند و از آمريکاييها کمک گرفت. در نزديکي نجف، در زرقاء، چندين روز درگير جنگ بودند. حدود 300 نفر از جندالسماء کشته شد! بعضيهايشان واقعاً به قرعاوي اعتقاد داشتند، بعضيهايشان هم وهابياني بودند که ميخواستند نجف را بگيرند و مراجع را بکشند.
جريان بصره چه بود؟
قرعاوي حدوداً در سال 2003-2004 بود. بعد از او احمد الحسن، در 2008
-----------------------29-----------------------
در بصره قيام کرد. آن جا هم 100 نفري کشته شدند. او 500 يار مسلّح و فدايي داشت. يکي از آنان از من پرسيد: «نظرت درباره ما چيست؟» گفتم «به نظر من شما دو دسته ايد: مساکين و شياطين!» زيرا در ميان آنها، هستند کساني که معتقدند او واقعاً فرزند امام مهدي عليه السلام است، ولي اکثرشان ميدانند که اين تنها يک جنبش سياسي است، و با طمع کسب قدرت با او همراه شدهاند.
اين جنبشهاي بابي و بهائي هم عيناً مانند اينهاست. اينها دو دستهاند: سرانشان شيطانند، ولي بعضيهايشان نه؛ سادهاند، سادهلوحند و باور دارند.
مخلص ولي بيفکر.
همين است.
خب اينها چه ربطي به مهدويت دارند؟
بابيان و بهائيان به مهدويت مربوطند. ولي شيخيان اصلاً ربطي به مهدويت ندارند. نه شيخيان و نه اخباريان، ربطي به مهدويت ندارند. ويژگي اخباريان در روش فقهي، روش فهم احاديث، و جايگاه عقل و نقل است و به مباحث علمي درباره اين دو موضوع [عقل و نقل] برميگردد. ويژگي شيخيان هم در تفسير مقامات اهل بيت و نقش اهل بيت در جهان و ولايت تکويني است و ربطي به مهديت ندارد. اما بابيان وبهائيان از اينها متفرّع [منشعب] شدهاند و به مهدويت مربوط هستند.
***
-----------------------30-----------------------
مشکل از کجاست؟
سوءاستفاده دشمن خارجي از انحرافات فکري و نقاط ضعف
شباهت جنبش بهائيت به جنبشهاي جديد عراق
حال بفرماييد، آيا وضعيت فکري روزگارپيدايش بابيه و بهائيه، شباهتي به وضعيت کنوني ما دارد؟
شما در پرسش خود، پاسخ را داده ايد. بله. محرّکهاي سياسي اي که بابيه و بهائيه را به وجود آورد، به محرّکهاي جنبشهاي منحرف مهدوي در روزگار ما، شباهت دارد. اين جا بايد توجه کرد، بعضيها دوست دارند دليل پيدايش اين جنبشها را بر مذهب شيعه و اعتقاد به مهدي موعود عليه السلام تحميل کنند. اين اشتباه است. زيرا –همان طور که گفتيم- اگر چيزي، امکان سوءاستفاده و بهرهبرداري نادرست را داشت، معنياش اين نيست که باطل است.
بله، اکنون هم انگليس و صهيونيست در اين جنبشها نقش دارند. نشانِ پرچم احمد الحسن، [مهدي دروغين بصره] ستاره داود است. او ميگويد اين ستاره مقدس است، از يهود و اسرائيل با احترام نام ميبرد، و به عراقيها اشکال
-----------------------31-----------------------
ميگيرد که چرا پرچم اسرائيل را زير پا مياندازند. اين يعني چه؟ يعني وهابيان -که هزينههاي او را تأمين ميکنند- اين را با موساد شرط کردهاند. چون اکنون تقديس اين ستاره يعني تقديس اسرائيل.
حمايت دشمنان از نقاط ضعف و مقولات منحرف درون شيعه
خب يک زمينه فرهنگي وجود داشته که روس و انگليس توانستهاند اينها را از آن دربياورند.
بله. هنگامي که دشمنان ما ميخواهند در جامعه ما، فعاليت تخريبي انجام دهند، قاعدتاً روي نقاط ضعف ما دست ميگذارند. هنگامي که ميخواهند باور مهدويت را تخريب کنند، در قم و تهران و مراکز شيعهنشين، ميگردند و مقولات منحرف مهدويت را پيدا ميکنند، افرادي را که هوس تأسيس جنبشي به نام مهدي عليه السلام در سر دارند، پيدا ميکنند. سپس آنها را تشويق و حمايت ميکنند. مثلا هنگامي که ميبينند رئيس جمهور يا فلان عالم، دارد افکار ويژه اي را درباره امام مهدي عليه السلام مطرح ميکند، بررسي ميکنند تا ببينند آيا اين افکار، ميتواند پايه يک جنبش مهدوي در جامعه بشود تا جنبش را به هدفهايي که ميخواهند برسانند؟
خب ما که نميتوانيم عوامل خارجي را تغيير دهيم، نميتوانيم روسيه و انگليس و صهيونيست را عوض کنيم، پس بياييم خودمان را اصلاح کنيم تا آنها هم نتوانند سوءاستفادهاي کنند.
اين حرف خوبي است. ولي فقط تئوري است، عملي نيست. ما نميتوانيم از پيدايش جنبشهاي منحرف به نام مهدي عليه السلام صد در صد جلوگيري کنيم.
-----------------------32-----------------------
اما بله، ميتوانيم مردم را آگاه کنيم تا منحرفان، طرفداران زيادي پيدا نکنند و از يارانشان کم شود.
***
مشکل از اميد نيست
اميدواري عاقلانه، يک اصل است
اصل اعتقاد را هم که نميتوان حذف کرد.
هرگز. ميگويند شما اميد به مردم ندهيد، مأيوسشان کنيد، بگوييد شايد ظهور پنج هزار سال ديگر باشد! نه، اين درست نيست.
يک نفر در برنامهاي [در تلويزيون] ميپرسيد: شما از کجا ميدانيد آغاز ظهور چه وقتي است؟ گفتم: خيلي خب؛ احتمال اين که پنج هزار سال ديگر باشد هست، ولي احتمال اين که فردا باشد هم هست. گفت: بله. گفتم: خب چرا ميخواهيد من روي آن پنج هزار سال تأکيد کنم؟ اين درست نيست.
يعني نميتوان گفت اميد را حذف کنيم، يعني اميد، زمينه اين انحرافات نيست؟
نه، نميتوان اين پديدهها اين گونه فهميد که تقصير تماماً از ماست و ما زياد اميد دادهايم. اين اشتباه است و سادهلوحي است. اميد، ضروري است. اميد، يکي از پايههاي دين و مذهب ماست. روايت شده که شيعيان با اميد پرورش مييابند. «علي بن يَقطين» متفکري مهم و وزيراعظم هارون الرشيد بود. او ميگفت: اگر بگويند مهدي هزار سال ديگر ميآيد، شيعيان نااميد و نابود ميشوند، بگوييد نزديک است، نزديک است، اميد داشته باشيد. شيعيان به
-----------------------33-----------------------
اميد زندهاند، پرورش مييابند.
اين سخن که اميد دادن زيان دارد، اشتباه است؛ اما بايد اميد را توأم با عقلانيت به مردم عرضه کرد. همان طور که عقلانيت توأم با نااميدي درست نيست، اميد بدون عقلانيت هم درست نيست. بله؛ برخي از سخنرانان و منبريان به خطا ميروند و در سخنانشان، جنبه اميد بر عقلانيت غلبه ميکند. قاعده درست اين است: باب اميد باز است، ولي توقيت ممنوع است.
فايده اميد براي فرد و جامعه: «اينجا چراغي روشن است»
ولي بعضيها اميدواري را غيرواقع گرايانه ميدانند.
احتمالاً اصحابِ اين روش، خود، افسرده و نااميدند. شايد به سن يأس رسيدهاند. باورشان اين است که عصرِ ما، عصرِآمدن امام مهدي نيست، «احتمال» اين که عصر او باشد هم نيست. اينها حاضرند -و خوشحال هم ميشوند که- به مردم بگوييم نه، نه، خبري از امام مهدي نيست و پنج هزار سال ديگر ميآيد.
اينها به دليل اين که «مبادا به اشتباه بيفتيم»، ميخواهند نااميدي را در جامعه رواج دهند. حال آن که ما ميگوييم اميد به آينده، براي حرکت جامعه امري ضروري و مفيد است، حتي اگر اين اميد، به زودي تحقق نيابد.
چرا اميد مفيد است؟
ائمه به ما گفتهاند. و سخن ائمه، سخن خدا، و عقل و حکمت است.
حتماً روي حسابي گفتهاند؛ شما فکر ميکنيد دليلش چيست؟ يعني چه کارکردي دارد؟ چه سودي ميرساند؟
-----------------------34-----------------------
اصلا انسان دو روش دارد: روش نااميدانه و روش اميدوارانه.
کسي که ميگويد من کاري به اين حرفها ندارم، چطور؟
يعني نااميد است. رو به نااميدي دارد. ما از روش قرآن و اهل بيت عليه السلام ميفهميم که گفتهاند [عصر امام] نزديک است، نزديک است. «عَسَي أن تَکونَ قريبا». مانند حالت انتظار مرگ؛حتي به يک جوان، اگر بگوييد مرگ ممکن است نزديک باشد، ممکن است نزديک باشد، براي بهبود شخصيتش بهتر است، براي اصلاح جامعه هم بهتر است.
يعني انتظار مهدويت را به انتظار مرگ تشبيه ميکنيد؟
براي اصلاح انسان بله. از يک بُعد بله. به اين معني که ظهور امام مهدي عليه السلام نيز، مانند مرگ، حتمي است. بله، زمان آن را نميدانيم. اما بايد حساب آن را بکنيم. در برنامههايمان امکانش را در نظر بگيريم، و اميدوار باشيم که نزديک باشد.
بيشتر توضيح دهيد. اين خيلي جالب است.
ببينيد، انسان در جامعه خيلي صدمه ميبيند، خيلي در ظلم و فشار است. دائم چيزهاي منفي، منفي، منفي. ولي با خود ميگويد با اين که بدي زياد است، اما حتماًپيش روي ما نور است. با آن که در دور و برش تاريکي ميبيند، ميگويد ولي يک نوري، يک چراغي آن جا هست. چراغ کجاست؟ ان شاءالله نزديک است، ان شاءالله نزديک است. اين طرز فكر، به شخصيت انسان تعادل ميدهد و او را حفظ ميکند.
***
-----------------------35-----------------------
واکنش ما به مدعيان ارتباط با امام زمان: يا معجزه يا مجازات!
ميتوان از آسيبها کاست، ولي نميتوان آنها را کاملاً از ميان برداشت
سؤال بعدي ما اين است: در جامعه امروز، بايد چه مؤلفههايي را رعايت کنيم تا دچار آسيبهاي سوءاستفاده از مهدويت نشويم؟
نميشود هرگز دچار نشد. جامعه، قابل آسيب هست. تمام جوامع بشري چنين آسيبهايي را دارند.
يعني اصلِ اين آسيبها گريزناپذير است.
البته. آسيب، هميشه هست. طبيعي است. وقتي ميبينيم از توحيد سوءاستفاده ميکنند، نميتوانيم توحيد را لغو کنيم.اين آسيبها را فقط ميشود کم کرد.
راه حل در رعايت حُکم شرعي است: از مدّعي معجزه بخواهيد!
چگونه؟ بايد چه کنيم تا آسيب کم شود؟
بايد احکام شرعي را رعايت کنيم. «الامام، يُعرَفُ بِالنَّص و المعجِزة»، «امام، يا با نص شناخته ميشود يا با معجزه». بايد به مردم ياد بدهيم که هر کس ادعاي ارتباط خاصي با امام مهدي دارد، مثلا ميگويد سفير اوست يا پسرش است يا خودش است، به او بگويند: معجزه نشان بده!
بله، وقتي نص ندارد [=حديث صريحي در تأييد او وجود ندارد]، پس بايد معجزه نشان بدهد.
به مردم بگوييم تا يک نفر آمد و گفت «من از طرف امام مهدي به شما ميگويم
-----------------------36-----------------------
اين کار را بکن» به او بگوييد «صبر کن. به امام مهدي بگو من اين را نميپذيرم و از تو معجزه ميخواهم.» چه معجزه اي؟ مثلا مرگ «ناتانياهو» در روزي مشخص! تمام شد.
ميتوانيم معجزه را تعيين کنيم؟
بله حتماً. بگوييد «برو به امام مهدي بگو اينها نميپذيرند و ميگويندتو دروغگويي. اگر راست ميگويي معجزه بياور». همين. اين فرهنگ را بايد به مردم آموخت. ادعاهاي خالي را نپذيريد.
تمام ادعاهاي ارتباط با امام زمان عليه السلام دروغ است، مگر خلافش ثابت شود
يعني پيشفرض اين است که همه اين ادعاها کاذب است، و اصل بر دروغ بودن است، مگر اين که خلافش ثابت شود.
بله. حتماً. نه فقط ادعاي مهدويت، حتي اين که ادعا کند من از طرف امام مهدي آمدهام و اين سخن را ميگويم. همين که بگويد امام مهدي به من گفت ابلاغ کن، يعني «ادعاي سفارت»، و شرعاً معجزه ميخواهد.
حتي در خواب؟
خواب يا بيداري فرقي نميکند. چه خواب، چه بيداري. حتي اگر گفت امام گفته اين را به فلاني بگو، حتي اگر بگويد در خواب مرا منصوب کرد. يعني من از طرف امام مهدي به شما ميگويم و اين يعني ادعاي سفارت.
هر کسي که باشد؟ هر پيغامي؟ معجزه ميخواهد؟
بله، حتماً. حتماً.
-----------------------37-----------------------
به خوابها اعتماد نکنيد، مراقب ادعاي سفارت باشيد
حتي کسي که ادعا ندارد امام را ديده. فقط ميگويد من خواب ديدهام که امام زمان چنين ميگفت؟
حتي اگر پنجاه تا خواب ببيند. توجه کنيد. بعضيهااين گونهاند، مستقيم نميگويند، به شيوه کج ميگويند! مثلا يک خانمي بود، در قطيف [شرق عربستان]. خانمجلسهاي بود. مجلس برپا ميکرد. آمد گفت امام را در خواب ديدم ميگفت اين کار را بکنيد، اين کار را نکنيد. باز آمد گفت امام در خواب به من گفته... کم کم، ادعا کرد که هر روز – در بيداري- با امام ملاقات ميکند و تمام حرکات و سکناتش به دستور امام است. جرياني به راه انداخته بود.
سپس با من تماس گرفت و گفت: «من نماينده امامم. مرا به قم دعوت کنيد و به علما معرفي کنيد.» گفتم: «قم آمدن ندارد. اگر نماينده هستي، معجزهاي درست و حسابي نشان بده. بگذار جهان بداند امام تو را فرستاده.» و کم کم ساکت شد.
خب اين دارد ادعاي سفارت ميکند، ولي سفارت توسط خواب. خواب يا بيداري فرقي نميکند. وقتي از زبان امام ميگويد اين کار را بکنيد يا نکنيد، اين ادعاي سفارت است.
حتي براي کاري کوچک؟
حتي کار کوچک. يک نفر در بحرين [از طرف امام] به مريدانش ميگفت جوراب نپوشيد. بعدا کم کم شروع کرد که مثلا شما خانمت را طلاق بده، بده به فلاني. بله. اين گونه است. هرکاري ميکنند. از همين جا هم شروع ميشود. «حرکة السفارة»، همين است.
-----------------------38-----------------------
مدعيان دروغين ارتباط با امام زمان عليه السلام ، بايد تعزير شوند
پس به نظر شما، براي اين که اين آسيبها کمتر شود...
احکام شرعي را اجرا کنيد. ما مأموريم هر ادعاي سفارتي را تکذيب کنيم.
همچنين هر ادعاي امام مهدي يا فرزند امام مهدي بودن را. هرکس ادعايي کند، پيش از هرچيز به او ميگوييم «مواظب باش! برو به امام بگو قبول نکردند، گفتند ما معجزه ميخواهيم، و اگر معجزه نياوردي تأديبت ميکنيم؛ تنبيه بدني!»
يعني مثل حد قذف [دروغ و تهمت ناموسي]؟ يعني حکم دارد؟
حد نه، تعزير دارد. تعزير کمتر از حد است، حد هشتاد ضربه شلاق است، تعزير مثلا سي چهل تاست، تعدادش موکول به نظر قاضي است.
پس به نظر شما مدعي دروغين را بايد به دادگاه برد و تعزير کرد.
بله. حتماً.
پس اگر کسي ادعاي پيغامي کرد، حتي در حد خواب و پيغام ساده، بايد از او معجزه خواست، وگرنه بايد تعزير شود.
حتماً، حتماً.
***
-----------------------39-----------------------
مشکل اصلي، عرفان کاذب است
عرفان کاذب، مهم ترين زمينه رشد ادعاهاست
ديگر چه پيشنهادي داريد؟
بايد سطح عمومي فرهنگ جامعه را بالا ببريم.
يعني چه؟ چطوري بالا ببريم؟
در ايران، اين حالت عرفان کاذب، زمينه مهمي براي اين ادعاهاست.
يعني چه؟
يعني مثلاً از عرفان کاذب پرده برداريم. عرفان دروغ، مهمترين زمينه رشد اين ادعاها است.
عرفان کاذب يعني چه؟
متأسفانه بايد گفت، بيشترين عرفاني که اکنون در ايران منتشر است، عرفان کاذب است. عرفان کاذب نوعى از خودخواهي است.
کسي که فکر ميکند مثل خداست، چرا فکر نکند مثل امام زمان عليه السلام است؟
ببينيد؛ عرفان چند نوع است: يکي روش «تعذيب الذات» که سختگيري و شکنجه و خودآزاري است روش رياضتهاي هندي است؛ يکي هم روش «تقديسُ الذات» که اکنون در ايران معروف است و به طالب ياد ميدهند كه شما قدرت هاى بالا داريد. اين قدرت ها را بالفعل كنيد.
الآن اين عرفاني که براي رسيدن به اغراض خود آن را به امام خميني قدس سره
-----------------------40-----------------------
نسبت ميدهند، اين گونه است که به فرد ميگويد: «تواناييهاي عظيمي درون تو هست، تو ميتواني به بالاترين مقامات و درجات عاليه امامان و پيغمبران عليه السلام برسي، عالم اکبر درون توست، تو ميتواني در خدا فنا شوي، تجلي خدا شوي، مظهر اسما و صفات خداوند باشي!»
اينها را به کسي ميگويند که اهل گناه است و حتي نميداند واجباتش را چگونه بايد انجام دهد، اين را به کسي ميگويند که نه دين را ميفهمد، نه زندگي را. او را باد ميکنند، آن بيچاره هم خيال ميکند که واقعا به درجه عاليهاي رسيده، در حالي که در سلوک شرعي، همچنان زير صفر است.
چنين کسي کاملاً آماده است که ادعا کند با امام مهدي عليه السلام ارتباط دارد، يا مانند خود اوست و ميتواند به نام او سخن بگويد.
بعضي متون را ميآورند تفسير غلطي از آن ارائه ميدهند. مثلا ميگويند «مَن عَرَفَ نَفسَه، فَقَد عَرَفَ رَبَّه» به اين معني است که خدا را از راه تأمل در خودت بشناس. در حاليکه تفسير صحيحش يعني هر کس نقص خود را بفهمد، به کمال خدا پي ميبرد، ناتواني خود را بفهمد، به قدرت خدا پي ميبرد. نه اين که خودش شبيه خدا ميشود.
راه شناخت خدا، مشخص است. تأمل در خود کافي نيست. خدا از راه پيامبر و امامان شناخته و پرستش ميشود. خدا براي هدايت ما، براي آموزش ما، معصومان را فرستاده، نه اين آقا و آن آقاي جايز الخطا را.
من از يکي از آقايانِ قم يک سخنراني شنيدم؛از يکي از آقايان معروف در فلسفه و عرفان، که از مسؤلان حوزه و مؤيد نظام است، در تلويزيون رسمى، مراحل ترقّي انسان را ميگفت. چند مرحله گفت و زود رسيد به فناء في الله! خدايا! فناء في الله! فاني ميدانيد يعني چه؟ يعني کسي که از خودش ذات و اراده شخصى ندارد.
-----------------------41-----------------------
«و ما رَميتَ اذ رَميت» بشود.
يعني حجّتش ميشود حجّتِ پيغمبري. ميگويد فلان شخص به درجه فناء في الله رسيده. ماشاءالله! ماشاءالله! خيلي خوب است! حالا اين شخص را يک اذيتي بکن، ببين چه ميشود! مثل مار ميشود!
فناء و اين حرفها دروغ است، لقلقة اللسان است. کدام فناء؟ چه فنايي است که من تابع خواستههاي خودم باشم؟ اگر خانه يا زندگي يا غذايم يا شهرتم يا فلان را به هم بزنند، ناراحت بشوم.
فناء يعني حضرت زهرا(س) «رضاي او، رضاي خداست»، از خودش اراده و خواستي ندارد، ارادهاش اراده خداست. وقتي پيامبر ميفرمايد «انّ اللهَ لَيَرضَي لِرِضا فاطمة و يَغضَب لِغَضَبها»، يعني خودش اراده ذاتي ندارد، اگر ناراحت شود، يعني اراده خدا در چهرهاش هويدا ميشود.
دو نمونه از مردم سادهاي که در پي شناخت امام زمان عليه السلام از راه عرفان بودهاند
نمونه ميآورم: چند نفر از عراق آمده بود. گفت: «ما امام زمان را به عبوديت شناختهايم، به ولايت هم شناختهايم، فقط مانده به نورانيت بشناسيم تا معرفتمان کامل شود.» گفتند: «گفتيم بهترين کسي که ميتواند امام را به نورانيت به ما ياد بدهد، فلاني [=کوراني] است. ما آمدهايم پيش شما.»
خب معرفت توسط نورانيت، اصلش درست است. در تفسير آيه: «اللهُ نورُ السمواتِ و الارض، مَثَلُ نورِهِ..» آمده است که «الامام نور الله في الارض» امّا... اينها هفت هشت نفر بودند. گفتند ما حاضريم و برنامه ميخواهيم. چند جلسه، هر وقت که شما بگوييد، حتي دوي بعد از نصفه شب. هر کجا، خانه شما، حرم، جمکران، هر کجا. شما مکان و زمان را انتخاب کنيد ما ان شاءالله خدمتتان ميآييم.
-----------------------42-----------------------
خب. از آن آقاچند سؤال کردم. ميخواستم اصحابش را بشناسم. از دومي و سومي هم سؤال کردم. با آنها صحبت کردم، اما رئيس گروه، دوست نداشت که من با آنها حرف بزنم.
يعني دوست نداشت شما مستقيماً با اصحابش مواجه شويد؟
بله. من به اين نتيجه رسيدم که او دروغگويي عامي است. حتي به يکيشان ميخورد که دزد باشد! به يکيشان ميخورد اصلاً نماز نخواند، به يکي ميخورد آدمي بسيار ساده مثلا کارگر سبزي فروشي باشد.
به آنها گفتم: «بسيار خب، من ان شاءالله حاضرم. ولي شرطي دارم. از شما امتحاني ميخواهم: شش ماه برويد، تمام واجبات شرعي را انجام بدهيد، هيچ کار حرامي هم مرتکب نشويد، بعد از شش ماه، اگر موفق شديد، بياييد اين جا، ان شاءالله چشم.»
رفتند و ديگر نيامدند؟!
[با خنده] بله!
يک نمونه ديگر ميآورم: خانمي از عربستان آمده بود قم. به من ميگفت آمده است تا اهل عرفان بشود و در زمره ياران خاص امام مهدي عليه السلام دربيايد. ميگفت در آن سيصد و سيزده نفر، پنجاه زن است، آمده است که جزو آنها بشود.
ميخواست نزد آيت الله مصباح وآيت الله بهجت درس عرفان بخواند. به او گفتم بچه هم داري؟ گفت بله. دو سه بچه داشت. گفتم پس چطور آمدهاي؟ بچههايت را چه کردهاي؟ گفت که شوهرش را متقاعد کرده بچهها را نگه دارد و خودش آمده اين جا. که چه؟ که ميخواهد سطح عرفاني خود را رشد دهد تا به فلان مقام برسد.
-----------------------43-----------------------
مصادره مقام معصوم به نفع افراد جايز الخطا
اصل اين عرفان کاذب همين است: مقامات اهل بيت عليه السلام را مصادره ميکنند، ميدهند به اين شيخ و آن شيخ و اين آقا و آن آقا. ميآيد به مردم ميگويد: بياييد مريد ما باشيد، ما شما را ميبريم بالا. چه؟ به مقام حضرت زهرا(س) ميخواهند برسانند.
اين دروغ است. اين عرفان، دروغ و خطرناک است. جلوي «اين» را بگيريد. اين کمتر از ادعاي مهدويت نيست. اين زمينهاي براي هزار ادعاست که يکيشان مهدويت است.
اين که کسي خودش بگويد داراي مقامي بالاست، به دور از تقواست
مگر نميگوييم ائمه الگوي ما هستند؟ وقتي ميگويند اين الگوست، يعني شبيه اين شو، مثل اين باش.
اولاً، کسي که درجه اي از تقواي اهل بيت و معصوم را داشته باشد، نبايد خودش اين را درباره خودش بگويد. ديگران بايد بگويند.
مگر ائمه خودشان جايگاه خود را نميگفتند؟
آن امام معصوم است. بالاتر از اينهاست. امام اصلا استثناست. امام گاهي تکليفش است که بگويد تا اتمام حجت کرده باشد.
کسي غير از امام اگر به جايي رسيد تکليف ندارد بگويد؟
نخير. وانگهي؛ ما ميگوييم: در اين ادعاها، اصل، دروغ و خيال است، مگر آن که خلافش با قطع و يقين ثابت شود.
-----------------------44-----------------------
خب بعضيها کراماتي هم دارند. ميخواهم مرز اينها را با معصومان، معلوم کنيد.
اين را قاطي ميکنند. وقتي اينها راقاطي ائمه ميکني، ادعاي مهدويت و ياري امام مهدي زياد ميشود. اين عرفان دروغين را حذف کنيد. هرگز غير از معصوم، فاني في الله نداريم، کسي که تمام ارادهاش اراده خدا باشد نداريم. آن که اين مقام را ادعا ميکند، دروغ ميگويد.
مدّعيان هنگام عمل، دروغ خود را نشان ميدهند
خب وقتي کسي ادعا ميکند چه کار بايد کرد؟ برفرض الآن يک نفر ميآيد، يا خودش ادعا ميکند، يا با واسطه ميشنويم که مدعي مقامي است، منِ نوعي، چه واکنشي بايد نشان بدهم؟
امتحانش كن. اندکي اذيتش کن! اندکي غيبتش را کن! ببين چه ميکند!
يعني اخلاقش را بسنجم؟
امتحانش کن به مال، به ذات، به حيثيت، به هر چيز، ببين چه کار که نميکند!
کدام فنا باباجان؟ اوه! نَعوذُ بالله! بعضي از اينها آدم ميکُشند! ميکُشند! يک به اصطلاح عارفي بود -از همين نوع- وسط نماز و عبادت بود، آمدند به او گفتند فلاني را که از مخالفان تو بود و از قبيله ديگر بود، گرفته ايم، چه کارش کنيم؟ آن عارف، همان طور که الله اکبر ميگفت، اين طور [به گردنش] اشاره کرد که بکشيدش. اين فناء في الله است؟ اين دروغ است، اين حرف است، لقلقه زبان است.
اين عرفان دروغين را بايد از جامعه پاک کنيم. آن وقت زمينه ادعاي مهدويت هم خيلي كم مي شود.
***
-----------------------45-----------------------
غُلُوّ در مورد اشخاص
در ايران، تعريف و تمجيد افراطي، فراوان است
پرسش بعدي درباره جعل اصطلاحات جديد است. اين اصطلاحات چقدر با اصول اعتقادي تشيع درباره مهدويت ارتباط دارد؟
اين که اين پديدهها را آسيبهاي مباحث ظهور بناميم، نادرست است. سرچشمه آن، از مباحث ظهور نيست. اصل تمام اين ادعاها، روش نادرست در عرفان و غُلُوّ درمورد اشخاص است.
يعني بت کردن ديگران؟
بله. در ايران به فرد بسيار احترام ميگذارند. حتي در مورد يک فرد، فعل جمع به کار ميبرند. اين احترام، گاهي مثبت و ارزنده است، ولي گاهي هم به افراط ميرود و مشکلساز ميشود. حتي درمورد يک مسئول. اينجا وقتي کسي عاشق يک مسئول ميشود، غلو ميکند و غلو ميکند و از او بت ميسازد. اگر عاشق خودش شود نيز همين کار را ميکند.
چگونه ميشود از اين جلوگيري کرد؟
روش عرفانياي که ما الآن در حوزه داريم، بايد نقد و بررسي شود. وقتي به طلبه ميگوييم اگر خودت را بشناسي، از راه نفس و تأمل در خود، به خدا ميرسي، اين روش خطرناکي را ارائه ميدهد. اين را بايد بفهمانيم به طلبه. اينها دارد تلقين ميشود به طلبه. و مشکل ما از اين جا نشئت ميگيرد.
يک عرفان کاذب درست ميکنند، ميچسبانند به امام خميني، براي اهداف
-----------------------46-----------------------
و اغراض خودشان. يا به کسي نسبت ميدهند که اصلا خودش خبر ندارد، مثل مرحوم آقاي بهجت.
کراماتي که به آيت الله بهجت نسبت ميدهند: به داستانهاي بيسند اعتماد نکنيد
يعني حرفهايي را به آيت الله بهجت نسبت ميدهند که خودشان هم خبر نداشتند؟
ابداً. خبر نداشت. چقدر ادعاهاي مختلف درباره مرحوم آيت الله بهجت مطرح است. من درباره اينها تحقيق کردم. يک نفر را فرستادم که پرسوجو کند. گفت والله من رفتم نزد دفترش، پسرش، شاگردان مخصوصش، پرسيدم، اصلا اين خبرها نبود، از قصههاي کرامت، هيچ خبري نبود. «شنيدهايم شنيدهايم» زياد است. خبرهاي با واسطه، ماشاءالله زياد است. ولي چيزي که مستند باشد، نه. اگر بپرسند خودت اين کرامت را ديدهاي؟ با چشم خودت از آقاي بهجت ديدي؟ ميگويد نه، از کسي شنيدهام. خب اين کسي که ميگويي کيست؟ ميروم پيشش ميگويد از کسي ديگر شنيده ام. همين جور... [شاخ و برگ پيدا ميکند.] معني اين چيست؟ يعني روش غلوي درباره اشخاص، بزرگ کردن بيجاي اشخاص هست.
فکر ميکنيد دليلش چيست؟
دليلش همين روش عرفانى غلط است. اهداف سياسي را نميدانم. من ميدانم اين پديدهها در جامعه ايران بايد معالجه شود. اين پديده بايد معالجه شود. مثلا مدتي هم ما گرفتار [...] بوديم.
-----------------------47-----------------------
جريان [...] در کشورهاي عربي
جريان [...]؟
بله. جناب آقاي [...]، مطالبي درباره آقاي [...] گفت. گفت که اين [...] خيلي مهم است. اوخود به وي اعتقاد پيدا کرد. دربارهاش کتاب نوشت وبه عربي ترجمه کرد و در کشورهاي عربي منتشر شد. و ما را گرفتار کرد. حالا بيا و اين مسئله را معالجه کن. تا مدّتها از کشورهاي عربي تماس ميگرفتند و درباره او ميپرسيدند. «وليُّ الله في ايران»، «صاحب الکرامات». ديگر نمونه و الگو شده بود. خواندم ديديدم...
چه چيزي را خوانديد؟
کتابش را. شما نخوانده ايد؟! خواندم ديدم ميگويد وقتي که او را در قبر ميگذاشتهاند، شنيدهاند که صدايي به منکر و نکير ميگويد که از او حساب نکشيد.
چه کسي اين را شنيده؟ همان که او را دفن ميکرده. معلوم نيست کيست. همين است. مثل قصههاي مرحوم آقاي بهجت. ميگويند از فلان و از فلان نقل است که شنيدهاند.
يعني اين سوءاستفاده است؟
ايشان قصدش خوب بود. ولي به هرحال، اين آسيب داشت. اين روش عرفان اشتباه و نادرست، نشر آن در ميان مردم، نتيجهاش اين شد.
***
-----------------------48-----------------------
اشتباه بزرگ: آميختن مقام معصوم و غيرمعصوم
«تفاوت از زمين تا آسمان است»
يعني اين کرامات را نبايد گفت؟ پس کرامات پيامبر و امامان چيست؟
مسئله معصومين، چيز ديگري است. مقام معصومين-صلوات الله و سلامه عليهم- پُستي از جانب خداست. منصب و مسئوليتي از سوي خداست. پيغمبر، مقامش از خداست، مقام ائمه از خداست. يعني از سوي خدا نازل ميشود و او خودش اينها را انتخاب ميکند.
اما وقتي که شما ميگوييد انسان ميتواند به مقامات معصومين برسد، چه ميشود؟ [اين مقامات] ميشود گياهي و زميني. مقاماتي که ما از پيامبر و اهل بيت سراغ داريم، آسماني است. زمينى نيست.
پيامبر بَشَر است، اما فقط اين نيست، او جنبهاي بيشتر از ما دارد
پس اين که ميگويند پيامبر و امام الگو و اسوه است، معنياش اين نيست که ما هم بايد مثل معصوم بشويم؟ الگويي که من نتوانم شبيهش شوم، چه الگويي است؟
«قُل اِنّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم، يُوحَي اِلَيّ»[=اي پيامبر به مردم بگو من بشري مثل شما هستم اما به من وحي ميشود]، اين دو جنبه دارد: يک جنبهاش «بَشَرٌ مثلُکُم» است، يک جنبهاش «يوحي اِلَيّ» است. خب من نميتوانم «يوحي الي» بشوم. در بقيه، در «بشر مثلکم»، باشد. ميخورم، ميروم، ميآيم، نماز ميخوانم، اما به من وحي نميشود.
-----------------------49-----------------------
خب «اسوه حسنه» چه؟ [آيه «لَکُم في رَسولِ الله اُسوَةٌ حَسَنة» «براي شما در پيامبر، الگويي نيکو هست»]
در همين جنبه است. نه در جنبه «يوحي الي». آن را رها کن. آن مخصوص خود پيامبر است. يعني در يک جنبه که مثل شماست، در همان جنبه هم الگوي شماست. ولي جنبه ديگرش، «خارجِ موضوعي» است و ربطي به اسوه بودن ندارد.
همين است که آيه ميگويد «في» رسول الله، اسوه حسنه است؟
بله، اين ميتواند باشد.
از صفر تا فنا در نيم ساعت!
پس اين هم که ما فکر کنيم «بالقوه» ميتوانيم پيامبر شويم، ولي «بالفعل» نميتوانيم، اين درست نيست؟
ابدا. اين درست نيست. برخي خيال کردهاند مقام نبوت و امامت، رشد زميني است و انسان ميتواند به اين مقامات برسد، به اينها بگوييد که آسيب از اين جا ميآيد. از اين طرز تفکر که مقامات معصومين يک ترقّي است، و هر کس که ترقّي کند ميتواند امام معصوم شود.
الان ما در جامعه ايران، کساني را داريم که دم از عرفان ميزنند. در حوزه، تدريس عرفان هست. شنيدهام بعضى آقايان [در درس عرفان] در نيم ساعت ميرسند به الفناء في الله! تمام شد! ختم شد! سير وسلوك الى الله، از صفر تا فنا! ظرف چند روز هم فارغ التحصيل ميشوند! اين خيلي خطرناک است!
***
-----------------------50-----------------------
دليل رواج ادعاي مقامات عرفاني
«مردم» چرا ميپذيرند؟
حالا بياييد از اين سو بنگريم. چرا اين حرفها زود ميگيرد؟ چرا زمينه پذيرش اينها هست؟ چرا مردم زود ميپذيرند و خود به دنبال چنين چيزهايي هستند؟ آيا از سر سادگي و پاکي است؟
مردم عموماًخدا را خيلي دوست دارند، دين را هم خيلي دوست دارند. آنها ميگويند «دين فقط به اندازه اي که ما نماز بخوانيم و روزه بگيريم، برايمان کم است». يک چيز بيشتر ميخواهند، يک کار بيشتر. مانند عرفان و رياضت و رسيدن به مقامات بالا.
يکي از دلايل هم اين است که [مدّعي] خودش ميخواهد به مقامي دنيوي برسد، ولي از اين راه وارد ميشود. با خود ميگويد: «اگر من چنين شوم، ميگويند از عارفان است. سپس مريد پيدا ميکنم، سپس به هدفم ميرسم.»
يعني بعضيها دنبال شهرتند؟
نه فقط شهرت، بلکه قدرت.
از کجا بدانيم دين و مذهب چه ميگويد؟
بعضيها ميگويند به خاطر اين است که درايران، دين، تريبون رسمي ندارد. يعني يک متوّلي و مرجع رسمي نداريم که درست و غلط را تعيين کند و هر کس چيزي ميگويد. نظر شما چيست؟
چرا داريم. «مشهور عقايد شيعه» مشخص است. ملاک تعيين درست و
-----------------------51-----------------------
غلط، مرجعيت است.
ظاهراً اکنون، عقايد مشهور، يعني عقايدي که در رسانههاي رسمي بيان ميشود. آيا اينها ملاکند؟ يا منظور شما عقايد مشهور در گذشته است؟
خير. منظور از مشهور، يعني آن چه که در فقه شيعه و ميان علماي شيعه، «شهرتِ فتوايي» داشته باشد. نه اين مشهورِ تبليغاتي. «مشهورِ فتوايي» داريم، «مشهورِ روايي» داريم، «مشهورٌ بين الخاصه» داريم، «مشهورٌ بين العامه» داريم. انواع مشهورات داريم.
اين که من گفتم «مشهور عقايد شيعه»، يعني مشهور نزد متکلّمين و علما و مراجع شيعه. مشهور متخصّصان و مراجع و متديّنان به معناي اخص. از اين جاست که ميفهميم اين جزو تشيع هست يا نيست.
در اين زمينه هرکس بايد به مرجع اعلم رجوع کند، به مرجع ديني خودش که نظرش در عقايد، بيانگر نظر مشهور شيعه باشد.
***
-----------------------52-----------------------
اظهارات غير علمي در مورد مهدويت
الف. اصلاحسازيهاي غيرعلمي
«ظهور صغري»؟!
نظر شما راجع به جعل اصطلاحات مفاهيم مختلف در زمينه مباحث مهدويت چيست؟ اصطلاحات و مفاهيمي چون «قواعد ظهور»، «ظهور صغري»، «انواع آمادگي براي ظهور» و...
اينها علمي نيست.
اصلاً اين اصطلاح «ظهور صغري» اشکال قواعد هم دارد، ظهور مذکر است و صغري مؤنث!
بله، ترکيبش هم غلط است. ميدانيد چيست. ما روايتي داريم که ميگويد «يَظهرُ في شبهة لِيَستَبينَ اَمرَه» يعني امام، پس از آمدن سفياني و يماني، ظاهر ميشود، به ايران و عراق ميآيد و يارانش را ميبيند. در اين دوره شش ماهه، سخنگوي رسمي او يماني است. نام ظهور اصغر در روايات نيامده، -----------------------53-----------------------
ولي برخي نام اين شش ماه را «الظهور الاصغر» گذاشتهاند. اينها هم اين اصطلاح را از اين جا گرفتهاند.
اين روايت صحيح است؟
روايتي معروف است، شايد صحيح باشد، چون با منطق ساير روايات تناسب دارد. ميگويد امام ميان مردم هست ولي ظاهر نشده و شايعاتي درباره او هست. دوره اي است که زمينهساز ظهور است. ظاهراً از اين روايت سوءاستفاده کردهاند و ظهور صغري را ساختهاند.
«قواعد ظهور» يا محاسبه ظهور با رسم نمودار!
برخي ميگويند «قواعد ظهور» با نشانههاي ظهور تفاوت دارد. مثلاً ميتوان قواعد ظهور را از روايات استخراج کرد.
اصلاً اين گوينده خودش ميتواند ميان قواعد ظهور و علايم ظهور تميز کند؟ خب بفرماييد با روش علمي استخراج کنيد و به ما بگوييد تا ببينيم! اصلاً معلوم نيست روايت را بفهمند!
ميگويند ميتوانيم نمودار بکشيم و ظهور امام زمان عليه السلام را محاسبه کنيم.
خب يالا بياورد! ابتدا يک کتاب علمي دربياورد، روايات صحيحه درباره ظهور را استخراج کند و بگويد که اين نکته از اين روايت مفهوم است و آن نکته از آن روايت، بعد، بدهد به دست مردم.
خدا وکيل است که بعضي از اينها زبان عربي را هم نميفهمند!
من ديدم در فيضيه، بني صدر -رئيس جمهور سابق- سخنراني ميکرد. تفسير آيه «ولاتَقفُ ما ليسَ لك بِهِ علم»، را ميگفت. اين آيه يعني دنبال
-----------------------54-----------------------
گمان و احتمال و ظن نرو، دنبال چيزي که به آن يقين نداري نرو. اما بني صدر ميگفت «ولاتَقِف ما ليسَ لک به علم!» يعني اگر علم نداريد، نايستيد، برويد به جلو! «لاتقفوا» را کرد «لاتقف»، و يک مطلبي درست کرد و در فيضيه گفت. من نميتوانستم حرفي بزنم، طلبه هم ماشاءالله ساکت بودند! تقفوا از از «قَفي يَقفُو» و به معني پيروي است، او آن را خواند لاتقِف که يعني «توقف نکن» و تفسيرش کرد! اينها هم از همين نوعند، از نوعِ بني صدرند. [در عربيداني] بهتر از بني صدر نيستند.
اولين شرط اظهار نظر، تسلّط بر زبان است
پس ارتباط اين سخنان با اصول اعتقادي شيعه چيست؟
ببينيد، اينها به زبان عربي تسلّط ندارند، چه رسد به اين که اصول اعتقادي را دريابند. من که زبان مادريام عربي است، الآن نميتوانم بگويم اين مادّه قانون که به زبان فارسي است، مدلولش فلان چيز است. من ابتدا بايد به زبان فارسي مسلّط باشم، يعني زبان فارسي، يا بايد زبان مادريام باشد، يا لااقل زبان خالهام باشد!
«اجتهاد» در علوم انساني و در متون و نصوص، يعني اين که انسان بايد در زبان فارسي يا عربي يا... آن قدر قدرتمند باشد که بفهمد خصوصيات زبان چيست و مثلا اين در زبان عربي بر فلان چيز دلالت ميکند و بر چيز ديگر دلالت نميکند. اگر کسي در اين زبان متخصص نيست، نميتواند خودش «استظهار» کند. بايد رجوع کند به يک عرب و مثلا بگويد اي دبير دبيرستان! در عربي منظور از اين عبارت چيست؟ عربها از اين عبارت چه ميفهمند؟ سپس از او تقليد کند.
و لذا من معتقدم که خيلي از اينها که دم از نظريه پردازي ميزنند، خودشان متن عربي را نميفهمند. نه آيه را فهميدهاند، نه متن روايت را فهميدهاند.
-----------------------55-----------------------
وقتي که زبان عربي مسلط نيستند، نه ميتوانند استظهار کنند، نه ميتوانند اجتهاد کنند.
***
ب. اعتقاد به نزديکي ظهور با توقيت فرق دارد
مباحث ظهور و نزديکي ظهور چه؟اصل اعتقاد ظهور نزد شيعه چيست؟ آنچه در احاديث و روايت متقن ما آمده چيست و چارچوب کلي آن چيست؟ به تازگي اين گونه مباحث به صورتي عاميانه و البته با تبليغ وسيع در جامعه ترويج ميشود. آسيب آن چيست و چقدر به اصل اعتقادي تشيع نزديک است؟
ظهور، شايد دوهزار سال ديگر باشد، شايد يک سال ديگر. اما اعتقاد درست به نزديک بودن ظهور، يعني اين که من اعتقاد داشته باشم، اميد داشته باشم، که احتمال ظهور در سالهاي نزديک هست، و با در نظر گرفتن اين احتمال، رفتار کنم و زندگي کنم.
نزديک بودن ظهور، مانند نزديک بودن مرگ است
اگر دائم با اين احتمال زندگي کنيم، زندگيمان تعطيل نميشود؟نميگوييم خب امام زمان ميآيد و کارها را درست ميکند، پس نيازي به کار و تلاش ما نيست؟
«اميد» با «توقيت» [=تعيين وقت] تفاوت دارد. اعتقاد به نزديکي ظهور، مانند اعتقاد به قيامت است. بايد باور داشت که آخرت، نزديک است؛ مرگ، نزديک است. و بر اساس اين باور بايد زندگي کرد.
-----------------------56-----------------------
ميشود بيشتر توضيح دهيد.
روايت است که «اِعمَل لِدُنياکَ کَأنّکَ تَعيشُ اَبَدا، وَ اعمَل لِآخِرَتِکَ کَأنّکَ تَموتُ غَدا»، «براي دنيايت طوري کار کن که گويي تا ابد زندگي خواهي کرد، و براي آخرتت طوري کار کن که گويي فردا خواهي مُرد.» طوري کار کن که انگار فردا قرار است بميري.
اعتقاد ما به امام مهدي عليه السلام به گونه اي است که انگار فردا ميخواهد بيايد. در عين حال، اين به معناي تعيين وقت هم نيست. همان گونه که فعاليت با توجه به احتمال نزديکي مرگ يا آخرت، به معناي توقيت مرگ يا توقيت قيامت نيست.
تطبيق روايات بر شخصيتهاي معاصر: اگر تطبيق منجر به توقيت شود، حرام است
پرسش بعدي ما درباره تأويل نشانهها و تطبيق روايات است. يعني مطابقت دادنِ افراد ذکر شده در احاديث بر افراد معاصر. اين نيز از آسيبهايي است که اکنون بسيار زياد شده است ويکي از مستندات مدعيان براي اين تطبيقها، کتاب شماست. نظر شما در اين باره چيست؟
ما براي تطبيق، قاعده داريم. تطبيق نبايد منجر به توقيت شود. زيرا توقيت، حرام است. وقتي کسي ميگويد: «فلاني خراساني است» يعني چه؟ يعني امام زمان ميبايست در طول حيات فلاني ظهور کند. چون «خراساني»، حتماً همزمان با ظهور امام مهدي خواهد بود. پس وقتي ميگوييم فلان آقا خراساني است وقرار است پرچم را به دست امام زمان بدهد، اين توقيت است.
خب شايد فلان آقا هم هزار سال عمر کرد.
[با خنده] نه... اين طبيعي نيست. چنين چيزي نداريم. تطبيقاتي که موجب توقيت شود، «مَنهيٌ عَنه» (نهي شده و ممنوع) است.
-----------------------57-----------------------
پس هيچ يک از اطلاعاتي که شما در کتاب عصر ظهور دادهايد، توقيت نيست؟
خير. هر تطبيقي توقيت نيست. مثلا روايت داريم که در عراق، «صاحب السفياني»، يعني يار سفياني، ظاهر ميشود و چنين و چنان ميکند. سر هر شيعه علي بن ابي طالب را به هزار درهم ميخرد. اما اين نکته که فاصله يار سفياني با خود سفياني و با امام زمان چقدر است، نميدانيم. پس تطبيق او توقيت نيست.
يعني تطبيق شخصيتهايي که در روايات آمده است که ظهور امام را در مييابند و زمان زندگيشان به هنگام ظهور ميرسد، توقيت ظهور است و حرام ميباشد، ولي تطبيق نشانههاي کلي دوران ظهور، که فاصلهاش با ظهور امام معلوم نيست، توقيت نيست.
بله. همين طور است. حتي شخصيتهايي هم که فاصلهشان با ظهور امام زمان مشخص نيست [مثل همان يار سفياني]، تطبيقشان توقيت نيست و اگر دليل قطعي وجود داشته باشد، اشکال ندارد. ولي تطبيقي که منجر به توقيت شود، اشکال دارد.
به کارگيري علوم غريبه و تأويل و نجوم براي محاسبه زمان ظهور
يک نکته ديگر: گاهي ميبينيم که ميگويند فلاني همان يماني است، در حالي که او نه اهل يمن است، نه کاري به يمن دارد؛ يا ميگويند فلاني شعيب بن صالح است، در حالي که نه نام خودش شعيب است، نه نام پدرش صالح؛ يا روايت داريم که فلان شخص، يک چشم خواهد بود، اماروايت را بر کسي که دو چشم سالم دارد منطبق ميشمارند و روايت را تأويل ميکنند. اين را چه ميفرماييد.
اين بازي است. يعني گمان و احتمال است.
-----------------------58-----------------------
يا مثلا ميگويند حساب کردهايم و با حساب اَبجَد و جُمَّل و چه و چه به اين مطالب رسيدهايم. مثل آقاي فلان که کتاب نوشته و در اينترنت منتشر کرده و ميگويد امام در سال 2015 ظاهر ميشود و غيره و غيره.
به اينها ميگوييم ما نميتوانيم اعتقادات خود را بر پايه گمان و احتمال بگذاريم. اين حساب اعداد و حساب حروف و جمّل و يا فلک يا نجوم و مانند آن، همه – حداکثر - موجب احتمال است. بيشتر از احتمال نيست.
آخر ميگويند در گذشته، برخي علماي بزرگ، اهل اين علوم غريبه بودهاند.
شما ائمه را بگوييد. ما پيرو پيغمبر و امامان معصوم هستيم. يک روايت از امام معصوم بياوريد که به اين چيزها اعتماد کردهاند. به کار منجّمان و کارهاي احتمالي، کار نداريم.
پس اين همه علما، مانند شيخ بهايي، سيد بن طاووس و... که به علوم غريبه پرداختهاند، اينها چه؟
بله، امور زيادي را به آنان نسبت دادهاند، ولي ظاهراً چيزي ثابت نشده. اما حتي اگر بخشهايي از آن درست باشد، باعث نميشود بگوييم «تنجيم» درست است. و اين نه موجب صحيح دانستن توقيت ميشود، نه جواز توقيت. اگر هم ديديم عالمي به تنجيم و حسابات اعتماد ميکند، به او ميگوييم: «کَذَبَ المنجّمون ولو صدقوا»، «منجّمان دروغ ميگويند، حتي اگر سخنشان راست درآيد.» اميرالمؤمنين عليه السلام ميخواست به جنگ برود. منجّمي گفت: «يا اميرالمومنين شکست خواهي خورد، حرکت نکن». امّا اميرالمؤمنين گفت حرکت ميکنم وطوري نميشود. و رفت و بر خوارج پيروز شد.
-----------------------59-----------------------
نظرتان درباره بيان کرامات و منامات (خواب و رؤياها) چيست؟
اينها هم بيشتر از احتمال و گمان نيست. ما نميتوانيم امور و دين و اعتقاداتمان را بر پايه گمان بنا کنيم.
عقل و عواطف در دينداري
دليل ترويج اينها را چه ميدانيد؟
خب مردم به دنبال اينها هستند. در برنامههاي تلويزيوني، دائم عده اي تماس ميگيرند و فشار ميآورند که يک چنين چيزي براي من دربياورند و بگويند. از خودشان، از سر ناخوشي يا هوس.
آيا جامعه ما از عقلانيت ديني فاصله نگرفته؟
[با خنده] جامعه، از اول، از عقلانيت فاصله داشته! نه تنها جامعه ما؛ مردم جهان عموماً همين گونهاند.
خب آيا اين فاصله بيشتر نشده؟ نسبت به برخي دورههاي تاريخي ديگر؟
متفاوت است. مابايد عقلانيت جامعه را تقويت کنيم. مگر در کل دنيا چقدر آدم باعقل هست؟ در ميان مُتديّنان چقدر هست؟ دين داريِ متديّنان معمولاً با عاطفه است. متديناني که عقل دارند، كم هستند. اگر يک دهمشان عقلاني كامل باشند، خيلي خوب است.
اصلاً مگر عاطفه و دينداري عاطفي بد است؟
عاطفه خوب است، ولي عاطفي محض بد است. عاطفيِ مستند به عقل، خيلي هم خوب است.
-----------------------60-----------------------
البته تديّن عاطفي و بدون عقل هم خوب است، اما وقتي به دو راهي ميرسد، رسوا و منکشف ميشود. مثلا انصار پيامبر، با اين همه حماسه، همين که به حنين و تقسيم غنايم رسيدند، گفتند «رسول الله عشيرهاش را پيدا کرد و ما را فراموش کرد!» خب اين چه ايماني است؟ اينها شهيد داده بودند، اما تدينشان عاطفي بود.
مگر نميگويند «ما الدين الا الحب و البغض» (دين به دوست داشتن و دشمن داشتن است)؟
خب باشد. ولي گاهي به دو راهي ميرسد. حب و بغض اگر مستند به عقل باشد، اگر شخص با پاي عقل به اين حب و بغض رسيده باشد، اين مطلوب است.
عاقل بودن در اين جا يعني چه؟
يعني مثلاً وقتي ميدانم اگر کاري را انجام دهم، به بهشت ميروم، پس با اصرار آن را رعايت کنم. اين عقل است.
عقل آن است که من را به بهشت جاويد ميرساند. اگر از من کاري بخواهند، اگر مرا به انجام کاري مجبور کنند، ولي بدانم اين کار من رابه جهنم ميبرد، با منطق مقابلش ميآيستم و ميآيستم و زير بار نميروم، تا وقتي که بميرم. اين عقل است.
از امام صادق عليه السلام پرسيدند آيا معاويه عقل داشت؟ فرمود «چيزي شبيه عقل داشت که عقل نبود. زرنگي بود.» معاويه چهل سال زحمت کشيد، آخرش حکومت را داد به دست پسري نادان که آن را تار و مار کرد و بني سفيان را بدنام کرد. اين عاقلانه نبود. از امام صادق پرسيدند اين چه بود در معاويه؟ گفت اين شبيه عقل بود [زرنگي بود]، ولي عقل نبود. «العقلُ ما عُبِدَ بِهِ الرّحمن و کُسِب بِه الجَنان». عقل چيزي است که انسان را عاقبت به خير ميکند.
-----------------------61-----------------------
ج. زمينهسازي ظهور
دعاي فرج، براي گشايش کارهاي خودمان است
سؤال ديگر ما درباره زمينهسازي ظهور امام زمان است. آيا ما ميتوانيم کاري کنيم که ظهور امام زمان جلو بيفتد؟
رواياتي داريم که در آن، دعا براي تعجيل الفرج آمده [و سفارش شده]. اين نشان ميدهد که ظهور امام زمان متحرک است، قابل تعجيل و غيرتعجيل است. چيزي که از روايات ميفهميم اين است که قابل تعجيل است. پس اگر ما دعا کرديم، مؤثر است.
از يک جهت هم آمده «ادعوا له بالفرج فإنّ في ذلک فرجکم» يعني براي تعجيل فرج دعا کنيد، چون فرج شما در اين دعاست. تأثيرش در ارتباط شما با امام است؛ در اميد بيشتر است؛ تا از حالت يأس خارج شويد. اين [دعا براي تعجيلِ فرج] براي خودتان، اميد است.
آيا دعا براي ظهور امام، اثري دارد؟
ممکن است ظهور امام –سلام الله عليه- مثل عمرِ انسان باشد؛ [براي انسان] عمر محتوم و عمر مخروم داريم. مثلاً فلاني [قرار است] 70 سال عمر داشته باشد، ولي اگر صله رحم کرد 75 سال عمر ميکند. ممکن است [در مورد] امام زمان هم، نقشهاي براي ظهورش باشد، ولي اگر مؤمنين براي تعجيل ظهورش دعا کردند، به تقريب نزديکتر شود.
اين را از کجا ميفهميد؟ از کجا ميآوريد؟
روايتي داريم که [در زمان حضرت موسي] مردم بني اسرائيل دعا کردند و خدا
-----------------------62-----------------------
وقت [آمدن] حضرت موسي را تقديم کرد/جلو انداخت. پس از غيابش. ميشود؛ امکانش هست [که در مورد امام مهدي هم همين طور باشد]. ولي آيا واقعاً مسئله اين گونه است؟ من در جواب آن متوقّفم (نظري ندارم).
يعني چه؟
يعني الان دويست سيصد ميليون شيعه در جهان هست، اگر همه شان دعا کردند، مثلاً اگر در علم خدا بود که ظهور امام زمان، صد سال ديگر باشد، اگر همهشان مثلاً يک سال دعا کردند، خدا آن را پنجاه سال ميکند؟ من نميدانم. من در اين موضوع متوقّفم.
پس فايده دعاي فرج چيست؟
قطعاً قطعاً براي خود ما فايده دارد.
پس فايده اش براي خودمان است، و در اين که فايده اش براي جلو افتادن ظهور هم هست، متوقفيد.
بله.
آيا امام زمان به دليل نداشتن يار ظهور نميکند؟
يک سوال ديگر: بسيار تبليغ ميکنند که امام زمان ظهور نميکند زيرا 313 يار صادق ندارد.
اين هم غيرمنطقي است. در مقابل [اين فکر]، روايت داريم که اصحاب امام مهدي براي او محفوظند، حتي اگر کل بشر [از بين] رفتند، اينها هستند. «محفوظةٌ لهُ اصحابُهُ حَتّي لَو هَلَکَ النّاسُ جَميعاً». خب اين يعني چه؟
-----------------------63-----------------------
يعني کار اصحاب امام زمان با خداست. از کارهاي ما نيست. خدا، مسئله به اصطلاح، کادرها و کابينه امام زمان را حل ميکند. مشکل رسولان با اصحابشان بوده است، با نيروي انساني است. اصلش با دور و بَري هاي آنهاست. اصل مشکلات رسولها، اصحابشان است و اين را خدا براي امام زمان حل ميکند.
بعضيها ميگويند مشکل ما هستيم. اين که امام زمان نميآيد، ما مقصّريم. گناهان ما، حجابِ ظهور امام زمان است.
نه، الآن واقعاً اگر امام زمان آمد، ميليونها نفر هستند که مخلصانه حاضرند خود را فدا کنند، جان بدهند.
نه ديگر! ميگويند اين مانندِ همان حکايت يار امام صادق عليه السلام است که حاضر نشد داخل تنور برود. يعني مدّعي زياد و مخلص کم است.
من يقين دارم اگر الآن امام زمان ظاهر شود، اقلاً يک ميليون فدايي حاضرند جانشان را برايش بدهند.
خب اين را شما ميفرماييد. آيا حديثي هم هست که اين را تأييد کند؟ ميخواهم بدانم اين فکر از کجاست؟ اين فکري که ميگويد «ما» در غيبتش مقصّريم و در ظهورش مؤثريم. اين از کجا آمده؟ آيا درست نيست؟
هيچ! حرف است! اصلي ندارد.
حرف شما اصلش چيست؟
اصلش قرار خداست؛ از وقتي که خدا زمين را خلق کرد، يک نقشه دارد: در يک مقطعِ به خصوصي ميخواهد ظلم را تمام کند و عدل را در جهان اظهار کند.
-----------------------64-----------------------
خب اين منافاتي با اين ندارد که وابسته به وجود 313 نفر اصحاب باشد؟
نه چنين چيزي نداريم. اصلاً چيزي که ظهورش را به اينها ربطي دهد، نداريم.
خب نميتوانيم بگوييم امام علي عليه السلام قيام نکرد چون يار کافي نداشت، امام صادق عليه السلام قيام نکرد چون يار کافي نداشت، پس شايد امام زمان عليه السلام هم قيام نميکند چون واقعاً يار کافي ندارد؟
ولي اينها هم مسؤول ياري او نيستند.
آيا بايد تلاش کنيم جزو ياران خاص امام باشيم؟
يعني ما مسئول تکميل پرسنل امام زمان نيستيم؟!
ابداً. ابداً. ما مسئول نيستيم. بابا، خدا به حضرت موسي گفت: «70 نفر را انتخاب کن که با هم براي برنامهاي به جبل الطور برويد، ميخواهم شريعت بر شما نازل کنم.» نبي الله موسي از هفتصد هزار نفر، ابتدا هفت هزار نفر انتخاب کرد، [سپس] از هفت هزار، هفتصد نفر و از هفتصد نفر، هفتاد نفر انتخاب کرد. بُردشان آنجا، همه شان منافق [از آب] درآمدند.
خب شايد انتخاب حضرت موسي عليه السلام اشتباه بوده.
خب وقتي که پيغمبر در انتخابش اشتباه ميکند -اگر به دستور خدا و خلاف عصمت نباشد- يعني ما هم نميتوانيم انتخاب کنيم و مکلّف نيستيم. ولذا خدا خودش ميخواهد ياران امام زمان را انتخاب کند.
يعني ما وظيفه نداريم تلاش کنيم جزو 313 تن يار امام زمان باشيم؟!
ابداً ابداً! يک نفر آمد گفت: حاج آقا شما نفر هجدهم هستيد! گفتم:
-----------------------65-----------------------
چند نفريد؟ گفت هفده نفريم. گفتم: کي انتخابشان کرده؟! گفت: من انتخاب کردهام! گفتم: کي به شما گفته [انتخاب کنيد]؟ گفت: خودم گفتم 313 نفر را جمع کنم! گفتم کسي به شما دستور داده؟ نه! از خودش بود.
خودجوش بوده!
خيالاتي بوده! گفتم برويد سر کارتان! مشغول اين خيالات نباشيد.
آمادگي براي ظهور يعني چه؟
پس بحث آمادگي براي ظهور چه ميشود؟
آمادگيِ کلي، بله. يعني ما حاضريم. بيشتر از اين از ما مطلوب نيست.
چه چيز از ما مطلوب است؟
حاضر باشيم اگر امام آمد، گوش کنيم، اطاعت کنيم؛ مطلق، بدون قيد و شرط. والله اکنون هزارها و ميليونها نفر حاضرند در راه امام زمان جان فدا کنند.
پس وظيفه ما در زمينه آمادگي براي ظهور چيست؟
هيچ! از اين نظر که افراد را آماده کنيم يا حرکت و حزب و جنبش و حکومتي درست کنيم، هيچ چيز. هيچ مسؤوليتي نداريم.
زمينهسازي لزوماً خوب نيست، گاهي کافران زمينهساز ظهورند
پس «تمهيدِ ظهور» يعني چه؟ «مُمَهِّد» يعني چه؟ در زمان غيبت، وظيفه نداريم از ممهّدين و زمينهسازان ظهور باشيم؟
هيچ وظيفهاي ويژه زمان غيبت نداريم. يک حکم شرعي [در اين باره] پيدا
-----------------------66-----------------------
نميکنيد. در زمان غيبت در تکاليف و احکام شرعي، هيچ فرقي با زمان حضور و ظهور نيست. همان واجبات و محرّمات را بر حسب فتواي مرجع تقليد خودمان بايد عمل کنيم. تمام. اين خودش تمهيد است.
بابا جان، ممهّد و زمينهساز، اعمّ است. شايد جريانات سياسي، زمينهساز باشد. فرعون، زمينهساز حضرت موسي بود. زمينه سازي اعم از اين است که کار ايمانيِ مؤمن باشد يا کار کافر.
نداريم؛ تکليفِ مخصوص زمان غيبت که براي جذب امام يا اظهار امام، چيزي را آماده کنيم، نداريم.
پس شناخت امام زمان چه؟
همين. در حد آگاهي. آگاهي ديني و سياسي و آگاهي از عقايد و احکام و طرح خدا درباره امام مهدي عليه السلام .
خب پس شما چرا اين همه تلاش ميکنيد و درباره امام زمان صحبت ميکنيد و کتاب مينويسيد؟
که آگاهي مردم بالا برود. معرفت امام واجب است. اين واجب، حد اَدني (پايينتر) دارد و حد بالاتر دارد. از طرف ديگر، پاسخ شبهات ديگران هم هست.
پس اين کار خودتان را زمينهسازي براي ظهور امام زمان نميدانيد؟
به معناي کلّي چرا. از باب تبليغِ دين.
يعني براي کمک به امام زمان نيست؟
[با خنده] کمک؟! نه، قصد کمک نداريم! يک اميدي داريم که کار ما در ظهورش مؤثر باشد، يک اميدي. بيشتر از اين نيست.
-----------------------67-----------------------
چه فايده دارد که شما اين حرفها را بزنيد يا نه؟
فايدهاش اين است که مردم بفهمند. پيامبر صلي الله عليه وآله و اهل بيت عليهم السلام را بشناسند. معرفت خدا و پيامبر و ائمه مهم است.
پس اين کار را به اين قصد انجام نميدهيد که کار ظهور امام زمان را آسان کنيد؟!
[با خنده] مگر دست من است؟! دست ما نيست که.
***
د. آخرالزمان و فساد
قرنهاست که زمين از فساد پر شده
يک خبيثي به نام تنّومه، وکيلِ احمد الحسن البصري (مدّعي مهدويت) گفت که من ميخواهم کاري کنم که امام «مجبور» شود ظاهر شود! چه کاري؟! گفت يک منکرات و فسادي ميخواهم بکنم که در دنيا نباشد! رفت و يک ملعوني را براي خانمش آورد. خب اين چه طرز تفکري است؟ ميخواهد زمين را از فساد پر کند که امام مجبور شود ظاهر شود! بابا براي کل زمين يک نقشه خدايي هست!
واقعاً کساني دنبال اين هستند که با گناه کردن امام زمان را بياورند؟
بله هستند.
شما چه جوابي به اينها ميدهيد؟ اشتباهشان در چيست؟ درست است که جهنم را براي خودشان ميخرند، اما يعني به نتيجه هم نميرسند؟!
-----------------------68-----------------------
اينها ميخواهند زمين را از فساد «پُر» کند. چون حديث داريم که امام مهدي «زمين را از عدل پر خواهد کرد، چنان چه از فساد پر بوده است». ما به اينها ميگوييم مطمئن باشيد که زمين پر شده است! سراسر دنيا پر از ظلم و فساد شده است.
پس منظور اين حديث چيست؟
[ميگويد] همان طور که پر از ظلم بوده، [اين بار] از عدل پر ميشود.
بيش از هزار سال است که زمين پر از ظلم شده. در قرآن آمده که «ظهر الفسادُ في البرّ و البحر بما کسبت ايدي الناس»، يعني از زمان قرآن، زمين و دريا پر از فساد بوده. الآن که هوا (آسمان) هم پر شده! [با خنده].
پيامبر ما، پيامبرِ آخرالزمان است
پس اين که ميگويند آخرالزمان فساد زمين را ميگيرد چيست؟ قرار نيست در آخرالزمان فساد عجيب و غريب و خاصي پيدا شود که پيش از آن پيدا نشده؟
هر مدتي يک نوع جديد از فساد ميآيد. ظاهراً [روايتي به اين مضمون] داريم که هر چه مردم به مَعاصيِ جديد ابتکار کنند، امراضي هم ظاهر ميشود که پيش از آن نبوده است.
يعني هر وقت گناهان جديد به وجود بيايد، بيماريها و مشکلات جديدي هم به وجود ميآيد؟
بله. اين قانوني براي مجازات است.
-----------------------69-----------------------
خب ربطِ اين به آخرالزمان چيست؟ قرار نيست در آخرالزمان گناه بيشتر شود و شرايط حفظ ايمان سختتر شود؟
الآن هم سخت است.
اين رواياتي که ميگويند حفظ ايمان در آخرالزمان مثل نگه داشتن آتش گداخته در دست است؟
الآن هم همين طور است.
يعني ميگوييد چيز جديدي نيست؟ از زمان ائمه عليه السلام هم همين طور بوده؟
حتي شايد بعضي وقتها و دورههاي گذشته سختتر [از امروز] هم بوده.
يعني نميتوانيم بگوييم هر چه گذشته است سختتر هم شده؟
نه، چنين چيزي نداريم. روايات نشان ميدهد که دو جريان داريم: بخشي از مردم جهان، خطي رو به پايين [سرازيري] هستند. اهل فساد و منکرات و اينها هستند. در عين حال، ستايشِ مؤمنين آخرالزمان هم زياد شده است. دلالت بر اين است که اينها جرياني در جامعه هستند.
يعني کلّ جامعه، در طول زمان، به سمت فساد بيشتر نميرود؟
نه. نميتوانيم بگوييم.
پس اصلاً آخر الزمان يعني چه؟
آخرالزمان نسبي است. پيامبر صلي الله عليه وآله ، پيامبر آخر الزمان است. از زمان پيامبر تا آخرِ دنيا، اسمش آخرالزمان است. عبارت «نبيُّ آخر الزمان» و «بُعِثتُ في آخرالزمان» هم همين است. آخر الزمان نسبي است، از زمان پيغمبر تا روز قيامت است. آخرالزمان خودش يک دوره بسيار طولاني است.
-----------------------70-----------------------
و اين دوره چه ويژگياي دارد؟
در مجموع، فسادش بيشتر از پيش از آن است. مردم کلاً از خدا دورتر ميشوند.
حديثي در اين باره داريم؟
حديثي داريم که سلمان فارسي از پيغمبر پرسيد که امام مهدي کي ظاهر ميشود؟ پاسخ دادند وقتي که چنين شود و چنان شود. تمام اين فسادهايي که پيغمبر به سلمان فارسي گفت که ظاهر خواهد شد، از قرن اوّل محقق شده است. خب يعني تمام شده است [آخرالزمان از همان هنگام شروع شده است]. «صارتِ المعروفُ منکراً و المنکرُ معروفاً» خوبي، بد ميشود و بدي، خوب ميشود...
خب وقتي اينها از قرن اول بوده، شايد بعد از اين هم مثلا دوهزار سال ديگر هم طول بکشد؟
شايد. ممکن است.
يعني همان طور که پيغمبر، پيغمبر آخرالزمان است، امام مهدي هم، امامِ آخرالزمان است؟
بله.
پس ما اين وسط چه کاره ايم؟!
[با خنده] ما هم اهل آخرالزمانيم! شايد قرنها طول بکشد. ما کلاً اهل آخرالزمانيم.
***
-----------------------71-----------------------
کتاب عصر ظهور و ديگر آثار مهدوي
فعاليتهاي آيت الله کوراني عاملي در زمينه مهدويت
شما آثار مهدوي خود مانند «عصر الظهور» و «معجم أحاديث الإمام المهدي عليه السلام» را در اوايل انقلاب اسلامي ايران نوشته ايد. آن زمان چه دغدغهاي باعث شد شما دست به قلم ببريد و اين آثار را به جامعه ارائه کنيد؟
فعاليت من درباره مهدويت، منحصر به آن سالها نبود. در سال 2006 «المعجم الموضوعي (دانشنامه امام مهدي)»، و چند ماه پيش «دجال البصره» را -درباره مهديان دروغين در عراق بعد از صدّام - نوشتم. به علاوه برنامهها و سخنرانيهايي در ايران و کشورهاي عربي و اروپايي داشتهام.
اين تصور که تأکيد من بر مهدويت، مختص به اوايل انقلاب و بعد از آمدن به ايران بوده، درست نيست.
انقلاب ايران همان تغيير موعود است،حتي اگر کاملاً بر حق نباشد
اما درباره ايران بايد بگويم، اساساً از نظر ما، انقلاب اسلامي ايران، ارزشهايي اساسي دارد. زيرا زمينهساز امام مهدي –صلوات الله عليه- است. احاديث اهل بيت عليهم السلام ،
-----------------------72-----------------------
قومي را به تصوير ميکشد که از مشرق قيام ميکنند ونخستين زمينهسازان هستند. از اين رو، من به عنوان يک معتقد به تشيع و معتقد به اين احاديث، اين ديدگاه را دارم، که انقلاب اسلامي ايران، تغيير زمينهساز براي امام عليه السلام است.
عموم شيعيان متديّن در جهان نيز، به طور کلي، اين ديدگاه را نسبت به انقلاب اسلامي ايران دارند. خوب است ايرانيان بدانند که شيعيان جهان، به انقلاب و جنبش آنان، به ديد جنبشي موعود [=پيشگويي شده] و زمينهساز براي امام عليه السلام مينگرند.
البته معني اين سخن آن نيست که هر چه در انقلاب رخ داده صحيح است و همه کساني که در آن نقش داشتهاند بر حق بوده و فرشتهاند. مسئله اين است که اين حرکت، موعود، و فراهمکننده زمينه ظهور است. يعني جريانات زمينهساز ظهور امام عليه السلام با اين جنبش آغاز ميشود.
در روايات شيعه آمده است که «امرِ» امام از مشرق آغاز ميشود، در روايات سنّي آمده است که او خودش از مشرق آغاز ميکند، يعني از مشرق ميآيد. پس ارزش انقلاب اسلامي به اين است که زمينهساز ظهور امام عليه السلام است. از نظر شيعيان ديندار، اين گونه است.
اکنون وعدههايي تحقّق يافته که پيش از اين سابقه نداشته است
پيش از اين هم شيعيان در ايران فعاليتهايي داشتهاند. وقتي هم که حکومت صفويه تشکيل شد اين تصوّر بود که امام به زودي ظهور ميکند.
بله، در آن روزگار هم اميدوار بودند که امام عليه السلام ظهور کند. اما نشانه هايي که در احاديث آمده، به اين روشني رخ نداده بود. اکنون مسئله روشنتر است. نشانههايي رخ داده که در تاريخ بيمانند است؛ مانند قدرت يهود. قبلاً اين چنين نبوده.
-----------------------73-----------------------
بيشتر توضيح دهيد.
در توصيف نشانههاي ظهور آمده است که ميان مسلمانان و يهوديان، جنگ خواهد بود. اين در صورتي ممکن است که يهوديان داراي دولت و صاحب قدرت باشند. و اين امري است که در روزگار صفوي وجود نداشته.
از اين روست که ميگوييم در روزگار صفويان اشتباه کردهاند و نشانههاي موعود با روزگار ما بيشتر انطباق دارد، بيشتر به اوضاع کنوني ميخورد. بله، ممکن است که ما هم در اشتباه باشيم. با آن که احتمال اشتباه ما کم است. ولي حتي اگر در اشتباه باشيم، ضرر نکردهايم.
ضررش اين نيست که اين همه مدّعي دروغين پيدا ميشود؟
مدعيان دروغين، بوده و هستند. دليل پيدايش آن ها، اميدواري نيست. بلکه دلايل ديگري دارد که يکي از آنها عرفان کاذب است. اميدواري به ظهور امام، ضرري ندارد. ضرر –همان طور که گفتيم- از عرفان کاذب و غلو در مورد اشخاص و دزديدن اوصاف معصومان براي اشخاص است.
***
نقاط ضعف اغلب آثار مهدوي
آثار و مطالعات اخير درباره مهدويت چه اشکالاتي دارند؟ بايد مراقب چه جهاتي در آنها بود؟
نقطههاي ضعف زيادي دارند. نخست آن که اعتمادشان به روايات غيرصحيح است. دوم آن که استنباط و اجتهادشان ضعيف است. ديگر آن که
-----------------------74-----------------------
روزنامهاي[=ژورناليستي] مينويسند، نه علمي [=پژوهشي] مانند فقه و قانون.
يعني چه؟
براي مردم عامي مينويسند. سخنراني [=خطابه] هستند. حرف علمي ندارند.
مگر سخنراني اشکالي دارد؟
مثلاً ميبينيد که کتابي ضخيم و سيصد صفحه اي، مواد علمياش بيست صفحه است.
يعني انشا وتكرارشان زياد است؟
انشا زياد است؛ از اين گذشته، بعضيهايش عوامانه است، چرت وپرت دارد؛ بعضيها خارج از موضوع است؛ بعضيها روايات ضعيف آورده و زياد حرف ميزند، بعضيها بازي ميکند و... انواعش هست.
خب يک خواننده معمولي، يا خواننده اي کم و بيش باسواد ولي غير متخصص، که به بازار رفته و ميخواهد کتاب بخرد، بايد مواظب چه جوانبي باشد؟ کسي که اين کتابها را ميبيند و ميخواهد بخواند، چه بايد کند؟يا در منبرها و سخنرانيها، از مجالس کوچک خانگي تا مجالس بزرگ. يک مخاطب عام، با اين همه محصولات مختلف درمورد مهدويت چه کار کند؟
بايد پرسوجو کند و ببيند بهترين آثاري که دراين باره نوشتهاند و واقعاً محقّقانه و واقعاً علمي است، کار چه کساني است و کتابهاي آنها را بخرد. وگرنه همه نوع کتابي در بازار هست. به نظر من روش عصر ظهور خوب است، اما خود عصر ظهور هم يک تهذيب و ويرايشي ميخواهد.
***
-----------------------75-----------------------
انگيزه تأليف کتاب عصر ظهور
علاقه من به مهدويت، به دوران نوجواني برمي گردد
گرايش خاص شما به ويژه در کتاب عصر ظهور زمينه قبلي هم داشت؟ به عبارت ديگر آثار ديگري مثل اثر شما با اين رويکرد وارد عرصه مهدويت شده بود يا کار شما ابتکاري بود؟
من خود، کتابي به اين شکل نديده بودم. من از نوجواني [حدود 20سال پيش از انقلاب ايران] به بحث امام مهدي – سلام الله عليه- اهتمام داشتم. درباره آن پرسوجو ميکردم، کتاب ميخواندم، ميانديشيدم و در فکر آن سر ميکردم.
يادم است يک بار تقريباً 15 ساله بودم، ميخواستم احاديث مربوط به امام مهدي عليه السلام را در «بِحار» بخوانم. کليد کتابخانههاي عمومى در نجف را گرفتم و تا اذان صبح نشستم و احاديث مربوط به امام مهدي عليه السلام را –که فدايش شوم- خواندم. هر کتابي درباره امام مهدي پيدا ميکردم، ميخواندم و به آن اهتمام داشتم.
فهم اسلام و برنامه خدا براي بشر، بدون فهم مهدويت، ناقص است
چرا تا اين حد به مسئله امام مهدي عليه السلام اهميت ميدهيد؟
اساساً امام مهدي عليه السلام بخشي از باور هر انسان مسلماني است. زيرا دين اسلام، به عنوان برنامهاي الهي، بدون امام مهدي عليه السلام فهميده نميشود.
چطور؟
زيرا اسلام، بدون مهدي عليه السلام ناقص است.
آيا عاقلانه است که خدا قرنها پيامبر بفرستد، و وقتي آخرين پيامبر، رسالتش
-----------------------76-----------------------
را به جا آورد و از دنيا رفت، بر سر جانشينياش ميان قبيلههاي قريش اختلاف بيفتد، ابوبکر و عمر و علي عليه السلام ، چند سالي حکومت کند، سپس حکومتش به دست امويان و عباسيان و عثمانيان دست به دست شود و سرانجام در استانبول دفن شود و غربيان آن را بگيرند؟ اين برنامه اسلام نيست. اسلام، دين خداست و (طبق وعده خدا در قرآن) بر تمام اديان و آيينها ظهور خواهد يافت.
فهميدن اسلام، به عنوان يک برنامه الهي پيشرفته ممکن نيست، مگر با فهم «بعثت» و «غدير»–يعني مجموعه امامت که به امام مهدي پايان ميپذيرد- و «دولت جهاني عدل الهي». اينها ارکان فهم اسلام اند. و اين برنامه بدون امام مهدي عليه السلام ناقص ميماند.
حديث «خروج مردمي از مشرق» با جنبشهاي پيشين تطابق نداشته
آيا کار شما ابتکاري بوده؟
نوشتههاي مختلف درباره امام مهدي عليه السلام بسيار بوده، وليکن به اين روش و سبکي که من نوشتم نه.
يعني اين انطباق با معاصر را نداشتند؟
من به جز در چند مورد معدود تطبيق نکردهام. من احتمال دادهام. تطبيق قطعى در اين کتاب خيلى كم است.
به نظر من، يکي از تطبيقات قطعي، جنبش ايران است. جنبش ايران، زمينهساز و متّصل به ظهور امام مهدي است، اما با چند سال فاصله؟ پنجاه سال؟ صد سال؟ نميدانم و تعيين وقت نميکنم. وليکن قطعاً حرکتي زمينهساز و موعود است؛ هرچند منحرف شود. اما تمهيدگر و تطبيق قطعي حديثِ -----------------------77-----------------------
«مردمي که از مشرق قيام خواهند کرد» ميباشد.
درتاريخ به جز اين ها، مردمي را سراغ نداريم که در اين شرايط با شعار امام مهدي قيام کرده باشند.
پس صفويان وسربداران چه؟ يا نوربخشيان، يا بابيان و بهائيان؟
اولاً، يا آن که به نام امام مهدي نبوده، يا جنبشهاي محدودي بوده که نميتواند منطبق با اين حديث باشد. حديث «کَأَنّي بِقَومٍ قَدخَرَجوا مِن مَشرِق»، از تغييري بزرگ در اين منطقه سخن ميگويد. پيامبر فرموده که اين قوم، اين مردم، حق را طلب ميکنند و به آنها داده نميشود، دومرتبه حق را طلب ميکنند و به آنها داده نميشود و... ، کجا صفويان و سربداران و نوربخشيان در دو مرحله در طلب حق بوده اند؟ درثاني، در هنگام پيدايش آن ها، يهوديان دولت و قدرت نداشتهاند [چنان که در احاديث نشانههاي ظهور آمده است].
اما اين هم تنها يک احتمال و امکان است.
از نظر من قطعي است. ولي به هر حال، [حتي اگر احتمال باشد] اميد داشتن به آن ضرري ندارد.
عمل بر اساس حدس و گمان، تعطيل کردن شريعت است
اما مگر نگفتيد که با احتمال نميشود زندگي کنيم، امورمان را بر ظن و گمان نبايد بنا کنيم؟
اين که ما امور و اعتقاداتمان را بر احتمال بنا کنيم، تفاوت بسياري دارد با آن که اميدوارانه زندگي کنيم ولي بر اساس واقعيت رفتار کنيم. ما اميدواريم ولي واقع گرا. عملکردمان بر پايه حدس و گمان نيست. ميان اين دو، تفاوت بسياري است.
-----------------------78-----------------------
ميشود درباره اين تفاوت بيشتر توضيح دهيد؟
چه اشکالي دارد که من معتقد باشم انقلاب ايران، همان انقلاب موعود زمينهساز است، ولي طوري رفتار کنم که گويا جنبشي طبيعي و عادي است و با صرف نظر از زمينهساز بودنش برخورد کنم؟ اين نه از نظر منطقي مشکلي دارد، نه از نظر سياسي.
خطر و ضررش وقتي پيش ميآيد که يک مقام مسئول، بخواهد با هوس و دروغ، اين باور را به کار ببرد.
مثلاًجناب آقاى... که در ايران براي امام مهدي نقشه راه ميکشد و وسط بيابان پادگان ميسازد. يا ويژگيهايي غيبي به خود نسبت ميدهد و ميگويد هنگامي که در سازمان ملل متحد صحبت ميکرده است، همه شنوندگان محو او شده اند، به طوري که حتي پلک نميزدهاند! يا يکي ديگر، که به خود نسبتِ ارتباط با امام را ميدهد و ميگويد جلويش براي امام جانماز بيندازند تا او پشت سر امام نماز بخواند! همه اينها يا وهم و خيال است، يا دروغ. من خود ديدم که در تالار سازمان ملل، مردم ميآمدند و ميرفتند و صحبت ميکردند.
چنين مسئولي، ميخواهد چيزي را که ندارد، يعني بُعدي غيبي را به شخصيت خود بدهد. او حتي اگر بتواند افکار و برنامههاي خود را مطرح کند، اما براي کشور و اعتقادات مردم کشورش، خطري محسوب ميشود.
عملکرد سياسي و اجتماعي، بايد بر پايه مؤلفههاي طبيعي و مادّي باشد
خواهش ميکنم به يک قاعده بنيادين توجه کنيد. اين جاست که سخن اميرالمؤمنين عليه السلام را درمييابيم: «إعمَل لِدُنياكَ كَأنّكَ تَعيشُ أبَداً وَاعمَل لِآخِرَتِكَ كَأنّكَ تَموتُ غَدَا»، «براي دنيايت، طوري عمل کن که گويي قرار است تا ابد زندگي کني، ولي براي آخرتت طوري عمل کن که گويي فردا خواهي مُرد.»
-----------------------79-----------------------
پس ما واقعگراييم و بر اساس واقعيت عمل ميکنيم. پس اگر -به عنوان مثال- کسي گفت «بياييد وسط بيابان براي امام پادگان بسازيم»، به او ميگوييم «چه کسي گفته؟ آيا امام اين مسئوليت را به تو داده؟» اگر گفت «بله» ميگوييم؟ «دليلت کو؟» ميبينيم که دليلي ندارد، پس ميگوييم «عمل خود را بر پايه احتمال بنا نکن.»
يعني زندگي هر روزه خود را برنامهريزيهاي دنيايي ومادي پيش ببريم؟
بله. صحيح است، درستش اين است. با عوامل و مؤلفههاي طبيعي و حسابهاي مادي. شرع همين است. شريعت همين را ميگويد. در غير اين صورت، شرع را تعطيل کردهايم و شريعت جديدي بنا کردهايم، و انحراف از همين جا آغاز ميشود.
از سالها پيش از رخ دادن انقلاب، در فکر مطالب اين کتاب بودم
رويکرد شما در کتاب عصر ظهور، اين سؤال را ايجاد ميکند که آيا رخدادها و بشارتهايي که در دوران انقلاب اتفاق ميافتاده، در تأليف اين کتاب اثر داشته است؟
نه. نه. مؤثر نبوده. انقلاب ايران، فکر تأليف اين کتاب را ايجاد نکرد.
يعني ميفرماييد که شما سالها پيش از اين که حرفي از انقلاب ايران باشد، از سيزده چهارده سالگي، يعني حدود سال 60 ميلادي، در اين انديشه بودهايد.
بله. همين طور است. ما درباره مقدّمات و حوادث زمينهساز حرکت امام صحبت ميکرديم. پيش از انقلاب، درباره احاديث مردمي که در مشرق قيام خواهند کرد، حرف ميزديم. به اين احاديث ايمان داشتيم و هنگامي که انقلاب
-----------------------80-----------------------
ايران روي داد، گفتيم خدا را شکر، اين مقدمه و تمهيد، همان است.
حديث «رايات السود» و اين که ياران مهدي موعود، از منطقه خراسان و داراي پرچم هايي سياه هستند، آن قدر در ميان سنّيان جدّي بود، که وهابيان مردي را به افغانستان فرستاده و سپس او را به عربستان آوردند و گفتند اين مهدي است که از مشرق آمده و ياران مهدي –که بايد پرچم هايي سياه داشته باشند- طالبان اند.
عصر ظهور در چه سالي تأليف شده؟
سال1405 هجري قمري. ايّام جنگ تحميلي.
يعني زمان تأليف کتاب بعد از انقلاب بوده. پس ظاهراً انقلاب در تأليف آن تأثير داشته.
از اين نظر تأثير داشته که ديدم زمان مناسبي است براي بيان آن بينش علمي اي که از قبل داشتم.
ولى يکي از اهداف من اين بود که ايرانيان را متوجه قدر و قيمت اين انقلاب نمايم.
مگر نفرموديد که ايرانيان خودشان انقلاب خود را به امام مهدي نسبت ميدادند؟
همين طور است، احاديث مربوط به نقش ايرانيان در دوران ظهور، قبل از انقلاب هم در خود ايران معروف بود. . در کتابها و سخنرانيهاي انقلابي، به اينها اشاره ميشد و اين انديشه براي مردم آشنا بود، خيليها به آن اعتقاد داشتند.
از اين گذشته، [اهميت قيام ايرانيان در آينده جهان اسلام] در کشورهاي شيعه و سني ديگر هم مطرح بود. تا جايي که در خارج از ايران و خاورميانه، در تونس [شمال غرب آفريقا]، همان اوايل پيروزي انقلاب، روزنامه «الصباح» تيتر بزرگي با اين عنوان زد که «النّبي صلي الله عليه وآله يُرَشِّحِ الفُرسَ لِقيادةِ الامةِ الاسلامية»،
-----------------------81-----------------------
«پيامبر صلي الله عليه وآله ، ايرانيان را براي رهبري امّت اسلامي، نامزد ميکند» و با اشاره به حديث «اگر علم در ثريا بود، ايرانيان به آن دست مييافتند»، پيشبيني کرد که ايران در آينده، پيشواي جهان اسلام باشد.
پس انديشه فراهم کردن مقدمات ظهور امام مهدي عليه السلام در ميان ايرانيان رواج داشته، و سالها پيش از تأليف اين کتاب مطرح بوده است.
بله، البته. خيلي مطرح بود. سران انقلاب، بسياري از علما و مردم، درباره آن صحبت ميکردند. در فضاي حوزههاي علميه، هم در ايران، هم در ميان متديّنان شيعه در کشورهاي ديگر، اين مسئله مطرح بود.
پس بازگويي اين بُعد انقلاب براي ايرانيان چه سودي داشت؟
گاهي فردي در کار مشارکت دارد، که متوجّه اهميت کار نيست. مثلاً در انقلاب شرکت ميکند، ولي انگيزهاش اقتصادي محض است، اصلا کاري به دين و خدا و پيغمبر و اين کارها ندارد. من به او ميگويم: اي کسي که با محرّکِ اقتصادي محض کار ميکني، آگاه باش که اين کار تو، يک بُعد ديگر هم دارد. من درباره فعاليت تو، اطلاعاتي به تو ميدهم که تو از آن آگاه نيستي.
جنگ با دشمنان خارجي؟ نوبت ايران نميشود
اين را هم بفرماييد که منظور شما از اين که انقلاب ايران به ظهور امام مهدي عليه السلام «متصل» خواهد بود و به ظهور ميپيوندد، چيست؟
احاديثي که درباره «قيام اهل مشرق و پرچمهاي سياه» وارد شده، مورد اتفاق شيعه و سني است و قطعي ميباشد. در خود اين احاديث، مراحل اين قيام هم بيان شده که از اين قرار است:
-----------------------82-----------------------
مرحله اول: اهل مشرق عليه حکومتي ظالم قيام ميکنند. مرحله دوم: مخالفان با آنان دشمني ميکنند، ولي اهل مشرق دربرابر دشمنان ميآيستند و تقاضاي به رسميت شناختن حقوق خود را دارند (يَطلِبونَ الحقَّ فلايُعطَونَه). سوم: جريان جديدي از دشمني مخالفان صورت ميگيرد، ولي اهل مشرق دومرتبه حقوق خود را مطالبه کرده و ميخواهند حقوقشان به رسميت شناخته شود (ثُمَّ يَطلِبونَ الحقًّ فلايُعطَونَهُ).
چهارم: سپس اهل مشرق سلاح خود را به دوش ميگيرند (يَضَعُونَ اَسلِحَتَهُم عَلي عَوَاتِقِهِم)، يعني اعلام آمادگي براي جنگ ميکنند. در اين مرحله، دشمنان حق آن ها را به صورت مشروط به آنان ميدهند. پنجم: امّا آنان شرط آنها را نپذيرفته و به کار خود ادامه ميدهند؛ تا آن که سرانجام براي ياري امام مهدي عليه السلام قيام ميکنند و پرچم کشور خود را فقط به امام عليه السلام ميدهند (ولا يَدفَعونَها الّا اِلي صاحِبِکُم).
يعني ميفرماييد که ايرانيان از عهده دشمنان خارجي برميآيند و ميتوانند مقابل آنها بايستند؟
بله، حتماً. ديگر هيچ تهاجم و حملهاي به ايران نميشود. من اين را وقتي ميگفتم که بعضي از مسئولان از احتمال حمله به ايران ميترسيدند؛ حمله امريکا يا اسرائيل. اين حديث يعني ايران از حمله خارجي در امان است. از ده سال قبل، از 2003 ميگفتند بعد از عراق، نوبت ايران است، ولي من مطمئنم که هرگز نوبت ايران نميشود.
تا کنون خدا ايران را از تهاجم حفظ کرده. خدا قدرتي به ايران داده که اسلحهاش تا قلب تل آويو ميرسد. موشک ايراني از غزّه به قلب تل آويو خورد، هواپيماي ايراني به تل آويو رسيد و در آسمان تل آويو بيانيه پخش کرد و رادار
-----------------------83-----------------------
اسرائيل آن را شناسايي نکرد. در آن هنگام بود که امريکا به اسرائيل گفت: «حمله به ايران اشتباه است. ايران قدرت بزرگي است و بهتر است مشکلمان با ايران را با مذاکره حل کنيم».
مقام معظم رهبري، در فکر تسليح ايران است و پيشرفت نظامي ايران را پيگيري و مديريت ميکند. من مطمئنم که او با اين تفکر نظاميآي که دارد، خدا او را براي حفظ ايران در برابر دشمنان مهيا کرده است، و در تاريخ ثبت خواهد شد که يک روحاني سيد، جايگاه ايران را در معادلات جهاني،چنين ارتقا داد!
ويرايش آينده کتاب عصر ظهور: روايات غيرقطعي را حذف ميکنم
اگر شما بخواهيد کتاب عصر ظهور را دوباره بنويسيد، چه ميکنيد؟ آيا همان طور مينويسيد؟
الآن اگر بخواهم بنويسم، اول توصيفات و عناصر قطعي در توصيف عصر ظهور حضرت را مينويسم، يعني فقط عناصر قطعي مورد اتّفاق (المتفق عليها) را، با دلايل علمي مينويسم. سپس نشان ميدهم که مورد اتفاق است که آغاز تغييرات پيش از ظهور، آغاز حرکت ظهور، از ايران است. پس از آن وارد بقيه موضوعات ميشوم. نتيجه فرقي نميکند، ولي راهش فرق ميکند.
الآن بعضيها که نميفهمند يا اشکال ميگيرند، از اين راه وارد ميشوند. با اين کار، سوءاستفاده از اين کتاب کم ميشود. من نوشتهام عصر ظهور و توصيف عصر ظهور را بر اساس احاديث آوردهام، نگفتهام اين عصري که ما در آن هستيم، عصر ظهور است.
بله، جايي گفته نشده، ولي اين مطلب از کتاب احساس ميشود.
احساس بشود. ضرر ندارد. من ميدانم. وقتي اين کتاب را نوشتم و اسم آن را
-----------------------84-----------------------
عصر الظهور گذاشتم، ميدانستم که اين مطلب از آن احساس ميشود. ولي الآن اگر بخواهم بنويسم، اولين فصل را ميگذارم «صفاتُ عصرُ الظهور»، ويژگيهاي قطعي متفق عليها.
يعني اگر بخواهيد بنويسيد، قطعي و غيرقطعي را مشخص ميکنيد.
بله. و روايات احتمالي را نميآورم.
آن وقت چه فرقي ميکند؟
خيلي فرق ميکند. رواياتي را که احتمالي است، روايات غيرقطعي را کلاً حذف ميکنم تا از آن سوءاستفاده نکنند. مثلا من نوشتم که يک روايتي هست که ميگويد سفياني وارد اهواز ميشود. اوه! هياهو کردند که سفياني ميآيد و ايران را ميگيرد، سفياني عراق را ميگيرد، سفياني، سفياني... خب اصلا اين را حذف ميکنم. چون اين روايت اصلا از پيامبر و اهل بيت عليهم السلام نيست، و من هم به اين روايت اعتقاد ندارم. خب چرا احتمالش را بدهم؟ پس آن را طوري مينويسم که اگر کسي «شيخُ المُشکِلين» [=ختمِ اشکالگيران!] هم بود، نتواند اشکالي بگيرد!
[و ميگويم] خب اين صفاتِ قطعي عصر ظهور است، اولين تغييراتي که در نهايت به ظهور ميرسد، اين است. و احتمال بالايي هست که مطابق با عصر ما باشد. قطعي نميگويم. احتمال بالا يعني مثلا نود در صد.
منظورتان از «عصر ما» چيست؟ اين بيست سي سال؟ يا مثلاً قرن ما؟
حتي اگر بگوييد قرن ما. نميتوان تعيين کرد. مهم اين است که تغييرات ايران، آغازگر و اولين زمينهساز براي ظهور است. اين از احاديث متفق عليه ميآيد.
***
-----------------------85-----------------------
راه کاهش آسيبهاي مرتبط با مهدويت
در ايران، راه حل چيست؟
يک: تقويت علمي تبليغات مهدوي
به نظر شما، ايران به عنوان داعيه دار تشيع، چه جوانبي از مهدويت را -که يکي از پايههاي اصلي تشيع است- بايد ترويج کند و از چه مواردي دوري کند؟ يعني موضع ايران درباره مهدويت چه بايد باشد؟
من معتقدم که بايد تقويت شده و عقلاني شود. يعني تعميق بشود. بايد اين اعتقاد را از نظر علمي فربه کرد و در جهان منتشر نمود. مهدويت، قضيه مهمي در باورهاي شيعه است.
ما تز کاملي داريم که ميتوانيم آن را با طرحي کامل به جهان اسلام ارائه دهيم. اين بسيار مهم است.
در عين حال، نقاط ضعفي وجود دارد که به اين باور آسيب ميرساند؛ اينها را بايد تا جاي ممکن کم کرد. مهمترين آسيب، عرفان کاذب است، وغلو در مورد اشخاص، ميتوانند زمينه را براي ادعاي مهدويت فراهم کنند.
-----------------------86-----------------------
دو: جلوگيري از مصادره مقامات معصوم به نفع اشخاص با مرزبندي فقهي
يعني ميفرماييد با عرفان مبارزه شود؟
نه، نه. من مبارزه با اصل عرفان را نميگويم، فقط با عرفاني که مقاماتي کاذب به اشخاص ميدهد، مقامات معصومان عليه السلام را ميدزدد و به انساني جايزالخطا ميدهد. اينها «مقامات معصومان» را به نفع اشخاص مصادره ميکنند. بايد براي ستايش اشخاص، حد و مرزي تعيين شود. ميان بزرگان و پيشروان عرفان و سلوک و تصوف، و ميان پيامبر و امامان معصوم عليه السلام تفاوت بزرگي وجود دارد، اما اين تفاوت در ذهن بسياري از ايرانيان روشن نيست.
اين تفاوت در چيست؟ شما بفرماييد.
پيامبر و امام، اساساً مقوله ديگري هستند. آنها قلههايي آسماني هستند، و اينها قلّههايي روي زمينند. آنها معصومند، يعني مصون از گناه و کار نادرست. ولي اينها نيستند.
اين از نظر تئوري است، در عمل چگونه بايد تفاوت قائل شد؟ يعني اگر بخواهيم ريزتر و عينيتر بگوييم چه؟ اين تفاوتها چگونه معلوم ميشود؟ کجاها؟ در چه ادّعايي؟ در چه حرفي؟
ادعا زياد است. ادعاي «رسيدن به مقامات بالا». يک جا سخن از روزهاي جنگ بود. شنيدم مرحوم سيد احمد خميني–گرچه به شوخي- ميگفت: «شايد آقا از ولايت تکويني استفاده کند».
من گفتم: «يعني چه؟ يعني امام خميني، ولايت تکويني دارد» حتي به شوخي. اين مسئله بزرگي است که شوخي بردار نيست. حد و مرز معصوم و غيرمعصوم
-----------------------87-----------------------
بايد مراعات شود. امور زيادي از اين دست در ايران هست که بايد درست شود.
مثلاً؟
نميخواهم زياد وارد اين موضوع شوم. چارهاي نيست جز اين که مراجع بزرگ در اين باره به بحث فقهي بپردازند. آن هم دور از تأثيرات ديگران. و نتيجه نهايي را اعلام کنند. مثلاً اصطلاحات و اعمالي که نزد شيعيان، فقط براي معصوم عليه السلام به کار ميرود، آيا به کار بردن اينها براي ديگران هم صحيح است؟ مثلا القاب و عناوين، عبارت «عليه السلام»، آيين زيارت، گنبد و بارگاه، حق امام، مراسم خاص و الي آخر.
ديگر چه؟
حدود 20 مورد هست که از معصوم اخذ شده و براي غيرمعصوم به کار ميرود.
مثلاً خود مسئله «عصمت» و جنبه نظري و عملي آن. اين که «مگر ميشود فلاني خطا بکند» يعني چه؟ يا مثلا بايد براي مردم روشن شود، اين که به دختر بزرگوار امام موسي بن جعفر عليه السلام ميگوييم «فاطمه معصومه»، [منظور، معني اصطلاحي کلمه نيست، بلکه] منظور، پاکي کودکانه و طهارت اوست، نه عصمتش.
البته کار ساده اي نيست. يک مفهوم مشخصي را که صفتي ويژه معصوم است، درباره شخصي به کار ميبردند. به يکي از مراجع گفتم [که اعتراض کنيد]. گفت نميشود، «نمي توانيم در مقابلش بايستيم».
پس براي کاستن از آسيبهاي مربوط به مهدويت در ايران...؟
اولاً، نقد عرفان و تعيين حد و مرز براي عرفان صحيح و کاذب، ثانياً تعيين
-----------------------88-----------------------
حد و مرز براي مصطلحاتِ مقامات اشخاص و فرق ميان معصوم و غير معصوم، چه در تعبير، چه در تعامل، در زيارت، در قبر در حقوق و... اينها بايد در عمل هم پيدا باشد.
***
در عراق مشکل از کجاست؟
سرچشمه ادعاهاي مهدويت در عراق
يک منطقه مهم شيعهنشين که به تازگي آسيبهاي مرتبط با مهدويت در آن زياد شده، عراق است. اين آسيبها گاهي آنقدر قدرتمند است که به سختي ميتوان آن را برطرف کرد. در عراق معاصر چه اتفاقي افتاده که اين گونه آسيبها همچون قارچ سر برآوردهاند؟ چه شده که با وجود حوزه ريشهدار نجف اشرف باز چنين مواردي در عراق پيش ميآيد؟
در واقع، اصل تمام اينها برميگردد به تدريس سير و سلوک و عرفان توسط مرحوم سيد محمد صدر در حوزه علميه نجف. او و شاگردانش اين درس را «السير و السلوک» ميناميدند. تمام جنبشهاي مهدويت در عراق، از طلبههاي اين درس ناشي شده است. در زمان خود وي هم چند گروه منحرف شکل گرفت و خود وي مقابل آنها ايستاد.
اين [نمونه تاريخي] هم مطالبي را که درباره خطر ظهور عرفان کاذب گفتم، تأييد ميکند.
-----------------------89-----------------------
تدريس سير و سلوک چه ارتباطي به ظهور مهديان دروغين داشت؟
زيرا جماعتهاي جديدي پيدا شدند: جماعت «السّير و السّلوک»! جماعت «الذينَ وَصَلوا اِلَي الله» (به خدا رسيدگان) ! جماعت کساني که يار امام زمان شدهاند! «جُندُ السّماء»(سپاه آسمان) ، «قاضِي السّماء» (داور آسمان) !
قاضي السماء؟!
بله. قاضيِ آسمان، که ميگويد خدا او را فرستاده تا ميان حق و مردم داوري کند! و امثال آن. اصل اينها از عرفان غلط است.
سرچشمه ادعاي کاذب، عرفان کاذب و غلو در مورد اشخاص است
شما چند ماه پيش، کتاب «دجال البصره» را نوشتيد و به تندي، چهره دروغين مدعيان مهدويت و مباحث انحرافي آن را در عراق بر ملا کرديد. دليل نگارش اين کتاب چه بود؟ آيا سعي داشتيد برخي از مباحث کتاب عصر ظهور را تصحيح يا تکميل کنيد؟
خير. موضوع هرگز اين نيست. اين تصور که عصرظهور زيان داشته و بايد زيانش را درمان کنيم، درست نيست.
عصر ظهـــور، يکي از عقــــلانيترين و واقعگراترين کتابهاي راجــــع به امام مهدي عليه السلام است. به نظر من زيان نداشته. آن چه زيان داشته، عرفان کاذب و غلو نابه جاست.
يعني بعضي از جنبههاي اين کتاب تأثير منفي نداشت؟ يا از آن سوءاستفاده نشد؟
نه اين طور نيست. کسي که ادعا ميکند که مهدي عليه السلام است يا با مهدي عليه السلام
-----------------------90-----------------------
در ارتباط است، از هر چه که کمکش کند استفاده ميکند. از عصر ظهور استفاده ميکند، همان گونه که از انديشه کلي مهدويت هم استفاده ميکند. اما سرچشمه ادعاي کاذب، عرفان کاذب است.
و اغراض سياسي؟
و اغراض سياسي. بله.
وهابيان و صهيونيزم از هر انحرافي در ارکان جوامع شيعه حمايت ميکنند
به نظر شما چه راهي براي عراق وجود دارد؟ اکنون چه فرقهها و افرادي در مباحث انحرافي عراق نفوذ دارند و چه راه حلي براي عراق وجود دارد؟
به روشني پيداست و ميدانيم که وهابيان و پادشاهي عربستان سعودي، جنبش اول -يعني جند السماء- و جنبش دوم –احمد الحسن-را از نظر مالي به طرزي كلان تأمين کردهاند (ر. ک: دجال البصرة).
خوب است بدانيد که وهابيان و يهوديان، ميانديشند که عموم شيعيان، وضع مردمي شيعه، وضع جوامع شيعه، سه ستون دارد: مرجعيت، مراسم عزاداري امام حسين عليه السلام ، و اعتقاد به امام مهدي عليه السلام . اين سه، ستونهاي ويژه جامعه شيعياناند.
پس هرجا که شخصي را پيدا کنند که سخن شاذّي ميگويد، يا طرحي ارائه ميدهد که شُذوذي يا انحرافي در آن هست، او را تشويق و تقويت ميکنند.
يعني منتظرند هر کس در هرکدام از اين سه مسئله، ساز مخالفي بزند...
هر کس از خود شيعه.
-----------------------91-----------------------
به او پول ميدهند و بزرگش ميکنند. اما براي چه؟ تا تفرقه بيفکنند؟ براي تفرقه؟
براي تضعيف.
به نظر شما اين از سر دشمني با انقلاب اسلامي نيست؟ بحث ايران و امريکا نيست؟
نه، نه. براي اين است که شيعيان نباشند.
چطور؟ چرا؟
زيرا اسرائيل ميانديشد که دشمن آيندهاش شيعياناند. چرا؟ چون آن کسي که حاضر است تا پاي جان با اسرائيل بجنگد، کسي است که در مجالس عزاداري سيدالشهدا عليه السلام پرورش يافته. پس اگر بخواهيم مهد پرورش داوطلبان شهادت را از بين ببريم، بايد اين ستونها را سُست کنيم. کاري کنيم که مردم به آن شک کنند.
پس از هر انحرافي در مهدويت، هر انحرافي در عزاداري امام حسين عليه السلام ، و در مسئله مرجعيت استفاده ميکنند و آن را بزرگ ميکنند، تا به اصل آن خلل وارد کنند. کافي است کسي بگويد: «من طرحي براي زير و رو کردنِ مراسم امام حسين عليه السلام دارم. اين چيزهايي که هست غلط است و من با همهاش مخالفم.» آن وقت او را تأييد ميکنند و برايش هزينه ميکنند و کتابش را چاپ ميکنند.
يکي ستاره داود را تقديس ميکند و نشان پرچمش ميکند، يکي ميگويد نطفه امام علي عليه السلام حفظ شده و من از نطفه او و پسر او هستم، هر مدعي اي که مردم را دور خودش جمع کند و تشيع را تضعيف کند.
-----------------------92-----------------------
درباره مرجعيت چه؟
همان حرف است. هر طرحي ضدّ مرجعيت، مخرّب مرجعيت را تأييد و حمايت ميکنند. هر فرد ناشايستي را که مرجعيت خود را مطرح کند و خود را مرجع اعلام کند، تأييدش ميکنند.
نقش امريکا، حمايت از اسرائيل است
به نظر شما امريکا در اين جا چهکاره است؟ نقش امريکا چيست؟
از برخي از نظرات اسرائيل حمايت ميکند. متهم اصلي و مستقيم در اين مسائل، اسرائيل و وهابيت است. امريکا و غرب متهمهاي غيرمستقيماند.
پس شما اصل مشکل را از اختلاف سياسي ايران و امريکا نميدانيد، و از اختلاف شيعه و وهابي ميدانيد؟
اختلاف شيعه و يهودي. هم يهود خارج (که اسرائيل است) ، هم يهود داخل، يعني وهابيت.
پس راه حل جلوگيري از اين سوءاستفادهها در عراق به دست کيست؟
دولت عراق بايد سخت بگيرد. هم دولت، هم مراجع، مسئوليت همه است که جلوي اينها را بگيرند.
توصيه به کساني که دوست دارند کاري درباره امام مهدي عليه السلام انجام دهند
سوال آخر را از خدمتتان ميپرسم. به کساني که دوست دارند علاقه خود به امام زمان را به طريقي نشان دهند، چه پيشنهادي داريد؟
خيلي کارها هست. بستگي دارد در کدام زمينه بخواهند کار کنند. اگر کسي
-----------------------93-----------------------
ميخواهد کار تحليلي و فلسفي کند. نظام جامعه بشري از نظر ديني و الهي بررسي کند. انسان و خير و شر و اين که خدا [فرصت و] اجازه ظلم و فساد به ظالمان ميدهد ولي بعد جلوي ظالمان را ميگيرد و دولت عدل الهي درست ميکند. تحليل اين برنامه و نظام.
اگر کسي بخواهد فيلم بسازد، ميگويم درباره حضرت خضر عليه السلام فيلم بساز.
براي تقريب ذهن به امام مهدي عليه السلام ؟
بله.اگر کسي ميخواهد شعر بگويد، ميگويم از نسل اندر نسل مظلوميتهاي تاريخي را بگويد و اميدي که هست که امام با دولت عدل الهي به آنها پايان دهد و انتقام آن را بگيرد.
اگر کسي برايش مهم است که شخصيت معصوم را بفهمد، امام زمان را با بقيهي انبيا و امامان مقايسه کند و بنويسد.کارهاي زيادي هست [که ميشود کرد].
توصيه ديگري نداريد؟
عقلاني و منطقي بودن و ايمان با توجه به قرآن و احاديث اهل بيت عليه السلام . ايمان ميخواهد تا انسان قضيه امام مهدي را درک کند. ايمان ميخواهد. کسي که به خدا و پيغمبر و اهل بيت ايمان ندارد، سخت است که بفهمد امام مهدي چه هست. يقين ميخواهد تا راحت بفهمد...