فرهنگ موضوعی احادیث امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف01

- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 1 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بسم الله الرحمن الرحیم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 2 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 3 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
فرهنگ موضوعی احادیث امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
علی کورانی عاملی
ترجمه : حسین نائینی
نشر معروف
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 4 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 5 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h3>مقدمه‌ی مترجم</h3>
سخن پیرامون امام عصر مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف ، سابقه‌ای دیرینه دارد و به پیش از ولادت ایشان مربوط می‌شود، امری که از اهمیت کم‌نظیر و فوق‌العاده‌ی این بحث حکایت دارد.
پیامبران الهی علیهم السلام درباره‌ی ایشان و روزگارشان بشارت داده‌اند. در زمان رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، امیرالمؤمنین علیه السلام و نیز ادوار دیگر معصومان علیهم السلام - و به خصوص عصر امام جعفر صادق علیه السلام - سخن درباره‌ی ایشان رونق فراوانی داشته است تا آنکه به روزگار امام هادی و امام‌عسکری علیهما السلام می‌رسیم. دشمنان که به خوبی آگاهی داشتند نهمین نسل پس از امام‌حسین علیه السلام کسی است که زمین را از عدل و داد خواهد آکند، بعد از آنکه از جور و بیداد بیدادگران آکنده خواهد شد، می‌دانستند نزدیک است چنین شخصی پا به عرصه‌ی وجود بگذارد و لذا ماهیّت خود را در خطر می‌دیدند، بسان فرعون که می‌دانست میلاد موسی علیه السلام نزدیک شده و حکومتش در مخاطره قرار دارد.
امام حسن عسکری علیه السلام می‌فرمایند: بنی‌امیه و بنی عباس به دو جهت شمشیرهایشان را بر گردن ما گذاشتند؛ یکی آنکه می‌دانستند هیچ حقّی در خلافت ندارند، از این رو می‌هراسیدند ما آن را ادعا کنیم و در جایگاه خود [ اهل‌بیت ] قرار گیرد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 6 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دوم آنکه از روایات متعدد فهمیده بودند زوال حکومت جباران و ظالمان بر دست قائم ما خواهد بود و تردیدی نداشتند که خود، از آنهایند، لذا تلاش کردند اهل‌بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را بکشند و نسل ایشان را از میان برند تا با این کار بتوانند از به دنیا آمدن قائم جلوگیری کنند و یا او را به قتل رسانند، ولی خداوند ابا کرد امر او را برای احدی از آنان آشکار کند، تا اینکه نورش را کامل گرداند، اگرچه کافران را خوش نیاید.1
از این رو شاید بتوان گفت علّت احضار امام دهم امام هادی علیه السلام به شهر نظامی سامرا، و اسکان اجباری ایشان و به تبع، فرزندشان امام حسن عسکری علیه السلام در آن دیار، همین باشد که بتوانند بیش از پیش ایشان را زیر نظر داشته باشند و تمامی حالات ایشان را رصد کنند.
لذا جعفر بن محمد بن هارون ملقّب به متوکل عباسی در دوران خلافت خود، امام علی النقی علیه السلام را به سامرا آورد.
غافل از آنکه یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ،2 می‌خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا - گرچه کافران را ناخوش افتد - نور خود را کامل خواهد گردانید.
خداوند اراده فرمود ولیّ خود، همو که بر بساط فساد و شر، خطّ بطلان می‌کشد، و عدالت الهی را در عالم حکم‌فرما می‌سازد، در چنان شرایط خفقان آلودی پا بر پهنه‌ی گیتی بنهد، گرچه فرعون سیرتان را خوش نیاید.
از آن زمان تا به امروز که چیزی حدود یک هزار و دویست سال می‌گذرد، ایشان در پس ابر غیبت - گاه کوتاه و گاه بلند - نهانند، و بسیاری در انتظار که پرده بر افتد تا ظهور به حضور پیوند خورد، و وعده‌ی الهی رخ نماید.
***
نگارش پیرامون امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ، سابقه‌ای طولانی دارد. در زمره‌ی کتب فضل بن شاذان نیشابوری رحمه الله ، کتاب القائم علیه السلام را نام برده‌اند. وی به سال 260 هجری، یعنی سال آغاز غیبت صغری
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 7 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
از دنیا رفته است. به لطف الهی این جریان تا به امروز ادامه دارد و در این میان کتاب‌هایی گران‌سنگ و وزین ارائه شده است، کتاب‌هایی از جمله:
کمال الدین و تمام النعمة؛ اثر ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، شیخ صدوق رحمه الله
کتاب الغیبة؛ اثر محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی رحمه الله
کتاب الغیبة؛ اثر شیخ ابو جعفر محمد بن حسن طوسی رحمه الله
منتخب الأنوار المضیئة؛ اثر سید علی بن عبد الحمید نیلی نجفی رحمه الله
چند جلد از بحار الانوار؛ علامه‌ی مجلسی رحمه الله
چند جلد از عوالم العلوم و المعارف؛ شیخ عبدالله بحرانی رحمه الله
یکی از آثاری که در این مجال به رشته‌ی تحریر درآمده، کتاب «المعجم الموضوعی لأحادیث الإمام المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف » اثر دانشمند محقق آیت الله کورانی عاملی است که حاصل مدّت‌ها تلاش و تتبّع می‌باشد، و به گونه‌ای جامع و در چهل فصل نگاشته شده است. از ویژگی‌های برجسته‌ی این کتاب، پرداختن به موضوعاتی است که کمتر بدان توجه می‌شده، از جمله مطالبی درباره‌ی مناطقی که در دوران ظهور نقش آفرین هستند، ارائه‌ی تصویری واضح از دوران ظهور، تفکیک میان نشانه‌های ظهور و قیامت و...
حال با گذشت سالیان دراز از چاپ متن عربی کتاب، بازگردان فارسی آن با عنوان «فرهنگ موضوعی احادیث امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف » در مقابل دیدگان خوانندگان ارجمند است.
در پایان ذکر چند مطلب را ضرور می‌دانم:
1. در ترجمه‌ی آیات قرآن مجید، از ترجمه‌ی آقای فولادوند بهره‌ی فراوان بردم.
2. در بازگردان احادیث و روایات، در مواردی متعدد، به شروح و کتب مربوطه مراجعه شد که می‌بایست در این میان به دو اثر گرانسنگ علامه‌ی مجلسی رحمه الله یعنی مرآة العقول و بحار الانوار اشاره داشت.
3. همانسان که در کتاب اشاره شده، منبع استوار و وثیق ما، احادیثی است که از معصومین علیهم السلام و در کتب شیعی رسیده است. و از همین رهگذر است که مؤلف ارجمند، در موارد متعددی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 8 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نسبت به گزارش‌های دیگران - و به خصوص کتاب الفتن نعیم بن حماد مروزی استاد بخاری - موضع گرفته و به نقّادی آن می‌پردازد. از دیگر اهدافی که در نقل گزارش‌های دیگر فِرق دنبال می‌شود، بحث احتجاج و اتمام حجّت بر آنان، و بیان این نکته است که مورد مذکور، منحصر به کتاب‌های شیعیان نیست.
4. در برخی موارد که لازم و یا شایسته به نظر می‌رسید، مطالبی در پاورقی ارائه شد که با حرف م مشخص شده است.
5. در بعضی موارد بابت وضوح بیشتر، کلمه و یا کلماتی درون قلاب قرار گرفت، و حتی الامکان سعی شد به گونه‌ای باشد که با قطع نظر از آن هم ترجمه‌ای خالص، از متن عربی ارائه گردد.
6. از آنجا که ترجمه‌ی حاضر، در حضور مؤلف محترم بررسی و تدقیق شد، مرجع و اصل خواهد بود، از این رو اگر در موردی با چاپ عربی کتاب تعارضی به چشم خورد، این ترجمه مقدّم است، همان گونه که مؤلف محترم فرمودند.
در پایان می‌بایست از آقایان سید مهدی مقدّم و سید محمود فخرایی که در نشر این کتاب همراهی نمودند، کمال تقدیر را داشته باشم.
حسین نائینی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 9 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h3>مقدمه‌ی مؤلف</h3>
الحمد لله رب العالمین و أفضل الصلاة و أتمّ السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطیبین الطاهرین، سیما خاتم الاوصیاء، موعود الانبیاء، منتظَر الاجیال و الأمم، مذخور الله لإصلاح العالم، الإمام المهدی المنتظَر روحی له الفداء.
به لطف خداوند، کتاب حاضر نزد عالمان، محقّقان و عموم مردم مقبول افتاد. در طول این مدّت موفّق به بررسی دقیق و بازنگری آن شدم، و در همین راستا برخی از فصل‌های آن از جمله فصل دجّال، فصل ترک‌ها و نیز فصل مصر را بازنویسی نمودم.
بعد از آن به بازبینی پیرامون دلالت روایات، بسیاری از اسناد و مصادری که عبارت کامل روایت یا پاره‌ای که شاهد بر مطلب است را نقل کرده‌اند پرداختم.
مصادر متعدّدی را که پیشتر ارائه می‌شد کاسته و به مهمترین آنان به خصوص منبع اصلی بسنده نمودم. در فصل زیارات و ادعیه نیز تنها به ارائه‌ی چند نمونه اکتفا کردم، چرا که کتاب‌هایی مخصوص این موضوع در دست می‌باشد.
شایان ذکر است که درود و صلوات بر رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را نیز به طور کامل آوردم، اگرچه در منبعی که از آن نقل شود به طور ناقص آمده باشد. البته برخی مؤلفان اهل سنّت به
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 10 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مانند حاکم نیشابوری صلوات را به طور کامل یعنی به ضمیمه‌ی «آل» آورده می‌گویند: صلی الله علیه و آله، هم‌چنان‌که در برخی منابع مخطوط آنان به طور کامل آمده است، لکن ناشران عبارت «و آله» را حذف کردند و به جای آن عبارت «و سلّم» را قرار دادند‌!
از خداوند می‌خواهم که بر رسول خود و خاندان طاهرین ایشان علیهم السلام مخصوصاً آخرین آنان امام مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف درود فرستد، و این کوشش را در خدمت دین و آگاه سازی مسلمین نسبت به بشارت نبوی به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بپذیرد، و هو ولیّ التوفیق.
علی کورانی عاملی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 11 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h3>فصل اول: پیشوایان گمراهی ، بزرگترین خطر برای امت</h3>
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 12 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>خطر این امت، پیشوایان گمراه‌کننده، نه دجال</h4>
از احادیث مهم نبوی، که مورد پسند راویان وابسته به دستگاه خلافت قریشی نیست، هشدار‌های پر شمار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی رهبران گمراه‌کننده‌ای است که پس از ایشان بر مسند خلافت تکیه می‌زنند. این احادیث، صحیح، متواتر و بسیار تکان دهنده است، زیرا برخی از آنها به روشنی بیان می‌کند که فتنه‌ی رهبران گمراه کننده، پیوسته وجود دارد، تا آن زمان که خدا، مهدی فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را برانگیزد.
مسند احمد 4/123 به نقل از شداد بن اوس آورده که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود‌: «خدای عزوجل گستره‌ی زمین را به من نشان داد و شرق و غرب آن را دیدم، دانستم که سرزمین‌های امتم، به اندازه‌ای خواهد شد که به من نشان داده شد، گنج‌های سفید و سرخ نیز به من داده شد، از خدا درخواست کردم که امتم را با قحطی و خشکسالی هلاک نکند، و هیچ دشمنی را بر آنها چیره ننماید که همگی را هلاک گرداند، آنها را فرقه‌هایی در هم نیامیزد چنان‌که برخی به بعضی دیگر آسیب رسانند. پس [ خداوند ] فرمود: ای محمد‌! هر گاه حکمی کنم، برگشت ناپذیر است، و من به تو نسبت به امتت، چنان بخشش و عطا کردم که با خشکسالی هلاکشان نکنم و دشمنی از امت‌های دیگر را هم بر آنان چیره نگردانم که همگی را هلاک کند، اما وضع بدان جا می‌انجامد که برخی یکدیگر را هلاک می‌نمایند و بعضی، بعضی دیگر را می‌کشند و برخی، دیگران را به اسارت می‌گیرند.
راوی می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم افزود‌: برای امتم جز از رهبران گمراه کننده نمی‌ترسم، زیرا اگر میان امتم [ به سبب فتنه‌ای که آنها ایجاد می‌کنند ] شمشیر برکشیده شود، جنگ و درگیری تا روز قیامت از میانشان رخت بر نخواهد بست.»3
ابن ماجه در سنن 2/1304 همین حدیث را نقل کرده و می‌افزاید‌: «گروهی از امتم بت‌ها را خواهند پرستید و برخی از آنان به مشرکان خواهند پیوست، هم چنین پیش از رستاخیز، دجال‌هایی دروغ‌پرداز ظهور می‌کنند، که نزدیک به سی نفرند و هر کدام می‌پندارد پیامبر
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 13 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
است‌! اما همواره خدا گروهی از امتم را نصرت و یاری می‌نماید، و مخالفان نمی‌توانند زیانی به آنها برسانند، تا آن که سرانجام امر الهی فرا رسد.
شخصی که این روایت را از ابن ماجه نقل کرده می‌گوید: او درباره‌ی این حدیث گفت: چه هراس‌آور است‌!»4
ابن ابی شیبه در المصنف 8 /653 از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می‌کند: «نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بودیم و ایشان خواب بودند، یکباره از دجال سخن گفتیم، ایشان در حالی که صورتشان برافروخته بود، بیدار شدند و فرمودند‌: نزد من کسان دیگری برای شما هراس آورتر از دجال هستند؛ رهبران گمراه کننده.»
در مسند احمد 5/389 به نقل از حذیفه آمده است‌: «نزد رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم از دجال سخن به میان آمد، ایشان فرمودند‌: نزد من فتنه‌ی برخی از شما، ترسناکتر از فتنه‌ی دجال است.»5
همان 5/145 به نقل از ابوذر آمده است: «با رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم راه می‌رفتم که فرمودند : برای امتم از غیر دجال بیشتر می‌ترسم - و این را سه بار تکرار فرمودند -، عرض کردم‌: ای رسول‌خدا‌‌! از چه امری بیش از دجال بر امت بیمناکید؟ فرمود‌: رهبران گمراه کننده.»
همو در 1/98 از امیرالمؤمنین علیه السلام آورده است: «نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حالی که خواب بود سخن از دجال به میان آوردیم، آن حضرت در حالی که صورتشان برافروخته بود بیدار شدند و فرمودند: من از امر دیگری غیر آن برای شما بیشتر می‌هراسم و عبارتی فرمودند.»
راوی بیم آن داشته که عبارت حضرت را ذکر کند و بر حاکمان زمانش منطبق باشد‌!
صحیحه‌ی البانی 2/271 ح 54 به نقل از شداد بن اوس آورده است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود‌: «از اموری که بیشترین بیم را بر امتم از آن دارم، رهبران گمراه کننده‌اند. اگر [ به سبب آنها
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 14 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
میان امت ] شمشیر کشیده شود، تا روز قیامت از میان نخواهد رفت.»
در سبل الهدی و الرشاد 10/138 آمده است‌: «ابو یعلی و ابن حبان از ابو سعید و ابوهریره نقل کرده‌اند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: زمانی بر مردم خواهد آمد که فرمانروایانی نادان بر آنها حکومت کنند. آنها بَدان را مقدّم داشته، تظاهر به دوستیِ خوبان می‌کنند، ونماز را از وقت آن به تأخیر می‌اندازند. هر کسی از شما آن زمان را دریابد، کارگزار، لشکری، مأمور جمع آوری مالیات و یا خزانه‌دار آنان نباشد.
احمد بن منیع از راویانی مورد اطمینان، و نیز ابن ابی شیبه و ابو یعلی به نقل از ابوهریره آورده‌اند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: از هفتادمین سال پس از هجرت، و حکمرانی کودکان به خدا پناه برید. همچنین به نقلی که آن را معتبر دانسته است از ابن عباس و او از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده که فرمود: فرمانروایانی بر شما حکمرانی خواهند کرد که بدتر از مجوس‌اند.»
در حلیة الاولیاء 7/69 به نقل از سفیان آمده است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به سلمان فرمود: «طعام حکمرانان پس از من، مانند طعام دجال است، هر کسی از آن بخورد، قلب او دگرگون گردد.»
<h4>پیشوایان گمراه کننده، خون عترت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امت را می‌ریزند</h4>
رسول ‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در سخنان خود پیرامون پیشوایان گمراه کننده، خبر داده‌اند که آنان خون اهل‌بیت آن حضرت را خواهند ریخت. اما پیروان حاکمان گمراهی این طایفه از احادیث را که دربردارنده‌ی ظلم آنان نسبت به عترت می‌باشد، حذف کردند‌!
در امالی شیخ طوسی /512 از عبدالله بن یحیی حضرمی آمده است: «از حضرت امیر علیه السلام شنیدم که فرمود‌: نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بودیم - و ایشان خواب و سر مبارکشان در آغوش من بود - که سخن از دجال به میان آوردیم. حضرت با چهره ای برافروخته، بیدار شدند و فرمودند‌: برای شما امور دیگری هراس‌آورتر از دجال هستند؛ رهبران گمراه کننده و ریختن خون عترتم پس از من. با هر کس که با عترتم دشمنی کند، دشمن هستم و با هر آنکه با
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 15 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ایشان از در صلح و دوستی در آید، دوست.»6
در امالی شیخ طوسی/65 و نیز امالی شیخ مفید /288 آمده است که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «هنگامی که آیه‌ی إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْحُ7، چون یاری خدا و پیروزی فرا رسد، بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل شد، به من فرمودند‌: یا علی‌! یاری خدا و پیروزی فرا رسیده است، پس هنگامی که دیدی مردم گروه گروه در دین خدا وارد می‌شوند، پروردگارت را ستایش کرده، آمرزش بخواه که او بسیار توبه پذیر است. یا علی‌! خداوند متعال هم چنانکه جهاد با مشرکین را در کنار من، برای مؤمنین واجب نموده، جهاد در فتنه‌ی پس از من را نیز برای ایشان فرض و لازم قرار داده است.
پرسیدم: ای رسول‌خدا‌! کدام فتنه است که جهاد در آن برای ما واجب است؟ فرمود‌: فتنه‌ی گروهی که به یگانگی خدا و رسالت من شهادت می‌دهند، اما با سنت من مخالفت کرده و به دین من ضربه می‌زنند‌!
عرضه داشتم: ای رسول‌خدا‌! به چه عنوانی با آنان بجنگیم در حالی که به توحید خدا و رسالت شما گواهی می‌دهند؟ فرمود: برای این که در دین بدعت ایجاد کرده، از فرمان من دوری می‌گزینند و ریختن خون عترتم را روا می‌دارند.
عرض کردم: یا رسول الله‌! شما مرا وعده‌ی شهادت داده‌اید، از خدا بخواهید که آن را زودتر قسمت من کند.
فرمود: آری، به تو وعده‌ی شهادت داده‌ام، اما صبر و بردباری تو هنگامی که این [ محاسن ] با این [ خون سرت ] خضاب شود چگونه خواهد بود؟ - و به سر و ریش من اشاره کرد -.
گفتم: ای رسول‌خدا‌! اینکه برای من فرمودید مقام صبر نیست، بلکه مقام سرور و شایان سپاسگزاری است.
فرمود: آری، پس آماده احتجاج باش، چرا که تو با امت من به احتجاج خواهی پرداخت.
گفتم: یا رسول الله‌! راه پیروزی را به من بنمایانید. فرمود‌: هرگاه گروهی را دیدی که از
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 16 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
هدایت به سمت گمراهی روی آورده‌اند، با آنان احتجاج کن، چون هدایت از خداست و گمراهی و ضلالت از شیطان.
یا علی‌! هدایت، پیروی از فرمان خداست، نه در پی هوی و هوس و رأی بودن.
گویا می‌بینم که با کسانی مواجه خواهی بود که قرآن را تأویل [ باطل ] می‌برند، مرتکب شبهات گشته، شراب را به نام نبیذ حلال می‌شمرند، در پیمانه و میزان با مردم کم فروشی کرده، با پرداخت زکات و صدقه از مال حرام، در صدد جبران آن هستند، و مال حرام را به نام هدیه می‌ستانند.
عرضه داشتم: ای رسول‌خدا‌! آنان با چنین اعمالی مرتدند یا گرفتاران فتنه؟ فرمود‌: آنها گرفتاران فتنه‌اند و در آن سرگردان خواهند بود، تا آنکه عدالت ایشان را دریابد.
عرض کردم: ای پیامبر خدا‌! عدالت از ناحیه‌ی ما خواهد بود یا کسانی دیگر؟ فرمودند: البته که از ناحیه‌ی ماست، خدا تنها با ما آغاز کرده و تنها با ما هم به پایان می‌رساند. پس از گرفتاری مردم به شرک، تنها به سبب ما بود که بین قلوب الفت ایجاد نمود، و پس از فتنه‌ها نیز فقط به واسطه‌ی ماست که بین قلب‌ها ایجاد الفت خواهد کرد.
پس گفتم: سپاس مخصوص خداوند است برای فضلی که از خود به ما عطا فرموده است.»
نگارنده: منابع اهل‌سنت پاره‌ای از این حدیث را آورده‌اند، ولی آن قسمت‌هایی را که مربوط به پیشوایان گمراهی می‌باشد حذف کرده‌اند‌! و البته این شگرد آنها در از میان بردن مفاهیم حساس از سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است.
حاکم نیشابوری در المستدرک 3/149 از ابو هریره آورده است: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به علی، فاطمه، حسن و حسین نگریست و فرمود: من با هر آن که با شما دشمنی کند دشمن، و با هرکه با شما از در صلح و دوستی در آید دوست هستم.» حاکم این حدیث را صحیح دانسته و با حدیث مشابه دیگری از زید بن ارقم تأیید می‌کند، در آن آمده است: «با کسی که شما با او دشمن باشید، دشمنم و با هر که در صلح و آشتی باشید، در آشتی هستم.»
هم چنین سنیان این حدیث را از زید بن ارقم، ابو سعید خدری، ام سلمه و دیگران روایت
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 17 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
کرده و آورده‌اند: هنگامی که آیه‌ی تطهیر نازل شد، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم این حدیث را چندین مرتبه تکرار کردند. ایشان چهل روز به هنگام صبح به در خانه‌ی حضرت علی علیه السلام می‌رفتند و آیه را می‌خواندند و این حدیث را تکرار می‌فرمودند. هم‌چنان‌که نقل کرده‌اند: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم این حدیث را در محله‌ای در مدینه ذکر نمودند و در مناسبت‌های دیگر تکرار می‌کردند، و در آن بیماری که منجر به وفاتشان شد، بر آن تأکید فرمودند.8
<h4>کوشش‌ها برای تبرئه‌ی صحابه از وصف گمراه‌گری</h4>
مسند احمد 1/458 از ابن‌مسعود نقل می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود‌: «خداوند هیچ پیامبری را پیش از من در امتی مبعوث نکرد، مگر آنکه یارانی خاص و اصحابی داشت که به سنّت اوعمل، و دستوراتش را پیروی می‌کردند، اما پس از آنها کسانی می‌آمدند که بدانچه می‌گفتند عمل نمی‌کردند، و کارهایی را مرتکب می‌شدند که بدان امر نشده بودند.»9
مسلم در صحیح خود 1/69 آن را نقل می‌کند و می‌افزاید‌: «ابو رافع [  که این حدیث را از ابن‌مسعود روایت می‌کند ] می‌گوید‌: این حدیث را برای عبدالله‌بن‌عمر نقل کردم، اما وی نپذیرفت. پس از مدتی ابن‌مسعود وارد مدینه شد و در یکی از نواحی آن منزل گزید. عبدالله‌بن‌عمر از من خواست تا به همراه او به ملاقات ابن‌مسعود بروم، من نیز اجابت کردم. وقتی نزد وی نشستیم از وی درباره‌ی این حدیث پرسیدم و همان گونه که من برای ابن عمر روایت کردم، ابن‌مسعود نیز نقل نمود.»
طبرانی در المعجم الکبیر 22/362 و373 آورده است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود‌: «کسانی بر شما حکمرانی خواهند کرد که اختیار روزی شما را به دست می‌گیرند، با شما سخن به دروغ می‌گویند و کرداری ناپسند را شیوه‌ی خود قرار می‌دهند، از شما راضی نخواهند شد تا اینکه
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 18 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
کار‌های قبیح آنان را نیکو شمرده و دروغ آنها را تصدیق نمایید. به اندازه‌ای که به حق تن دهند، از آنان پیروی کنید، اما اگر پا را فراتر گذاشته از حق تجاوز نمودند، اگر کسی در مقابل آنان [ ایستاد و ] کشته شد، شهید است.»
همان مصدر 22/375 به نقل از صدفی آورده است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود‌: «پس از من خلفایی خواهند آمد، و پس از آنها امیران، در پی ایشان پادشاهان و پس از آنها ستمگران. سپس مردی از اهل‌بیتم قیام کرده و زمین را پر از عدل و داد می‌کند، چنان‌که از ستم آکنده شده است.»
نگارنده: نمی‌توان احادیث مربوط به پیشوایان گمراهی را از صحابه دور کرد و دامان آنان را از این مطلب پاک و منزّه داشت، چرا که بخاری در صحیح خود 7/ 208 احادیث حوض را که صراحت دارد در اینکه اکثر صحابه پس از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم راه انحراف را در پیش گرفتند و لذا در آتش داخل خواهند شد و جز افراد اندکی از آنان نجات نخواهند یافت، نقل نموده است.
وی از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند که فرمود‌: «درحالی که ایستاده‌ام، می‌بینم گروهی می‌آیند، همین
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 19 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
که آنان را‌ می‌شناسم، یکباره فرشته‌ای از میان من و آنان خارج شده، خطاب به آنان می‌گوید‌: بیایید، پس من می‌گویم: به کجا؟ وی پاسخ می‌دهد: به خدا سوگند به سوی آتش، می‌پرسم: چه کرده‌اند؟ می‌گوید‌: آنان پس از شما راه ارتداد را در پیش گرفته، قهقرا به عقب بازگشتند‌! سپس گروهی [ دیگر ] می‌آیند، همین که آنان را می‌شناسم، یکباره فرشته‌ای از میان من و آنان خارج شده، خطاب به آنان می‌گوید‌: بیایید، پس من می‌گویم: به کجا؟ وی پاسخ می‌دهد: به خدا سوگند به سوی آتش، می‌پرسم: چه کرده‌اند؟ می‌گوید‌: آنان پس از شما راه ارتداد را در پیش گرفته، قهقرا به عقب بازگشتند‌! پس نمی‌بینم کسی از آنان نجات یابد، مگر به تعداد شترانی که از گله جدا و گم شده‌اند.»
نکته‌ای شایان توجه: احادیث خروج بر رهبران گمراهی به واسطه‌ی دستبرد دستگاه سلطه، مورد تناقض گویی راویان قرار گرفته است، لذا می‌بینیم برخی از احادیث از هر گونه قیامی در مقابل آنان نهی می‌کند، گرچه هر نوع ظلمی را مرتکب شوند. این در حالی است که بعضی دیگر فرمان به قیام و ایستادگی در مقابل آنان می‌دهد، حتی اگر منجر به شهادت گردد. برخی نیز تا زمانی که آنان نماز را بر پا می‌دارند، از خروج نهی می‌کند‌!
<h4>پیروی از حاکمان موجب گمراهی است، و سرپیچی موجب مرگ‌!</h4>
المعجم الکبیر 8/176 از ابی امامه آورده است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «بر امتم از گرسنگی‌ای که آنان را هلاک و دشمنی که آنان را از پای درآورد نمی‌هراسم، بلکه بر ایشان از پیشوایانی گمراه کننده بیم دارم، که اگر از آنان اطاعت کنند آنها را به گمراهی می‌کشانند، و اگر عصیان کنند به قتل رسانند.»
المعجم الصغیر 1/264 به نقل از معاذ بن جبل از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چنین می‌آورد: «هدیه را تا وقتی که هدیه است بپذیرید، اما اگر به رشوه‌ی در قبال دین تبدیل شد، از پذیرش آن خودداری کنید، و البته شما آن را خواهید پذیرفت، چرا که فقر و نیازمندی به شما اجازه نمی‌دهد. بدانید دنیا به کام مشرکان - یعنی همان کسانی که در پی عیش و بطالت بودند - گشت، اما تمامی آنان کشته شدند و از میان رفتند. آگاه باشید که اسلام است که پایدار می‌ماند، پس با کتاب خدا باشید، هر کجا که رفت.
بدانید کتاب خدا وحاکمیت از یکدیگر خواهند گسست [ و حاکمان به آنچه خداوند نازل فرموده حکم نخواهند کرد، هم‌چنان‌که همین طور شد ] پس از کتاب جدا نشوید. آگاه باشید که فرمانروایانی خواهند آمد که در آنچه به سود خودشان است برای خود حکم می‌کنند، اما در آنچه به سود شما باشد برای شما حکم نمی‌کنند، اگر از آنان اطاعت نمایید شما را گمراه می‌کنند، و اگر سرپیچی کنید به قتل می‌رسانند.
معاذ پرسید: ای رسول‌خدا‌! در چنین شرایطی چه کنیم؟ فرمود: همان کاری که یاران عیسی بن مریم کردند، با ارّه تکه تکه شدند و بر صلیب‌ها آویزان گشتند [ اما زیر بار ستم نرفتند ]، مرگی که در اطاعت فرمان خدا باشد، بهتر از زندگی در نافرمانی اوست.»10
عبدالرزاق صنعانی در المصنف 11/329 از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «امیرانی بر شما حاکم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 20 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خواهند شد که برخی از فرامین [ الهی ] را کنار می‌گذارند، هر کسی با آنان مخالفت کند، [ در آخرت ] نجات می‌یابد، وکسی که کردار آنان را ناپسند شمارد جان به سلامت به در می‌برد یا لااقل امید آن می‌رود، و هر کسی که در میان آنان باشد هلاک گشته یا در شُرُف تباهی خواهد بود.»
همو در 11/330 از حسن بصری مشابه این روایت را نقل می‌کند و در ادامه می‌افزاید: «گفتند: ای رسول‌خدا‌! آیا با آنان مبارزه نکنیم؟ فرمود‌: تا وقتی که نماز می‌خوانند، نه.»11
این احادیث [ که گاهی دربردارنده‌ی لفظ امام است، گاه خلیفه و گاهی امیر ] خود دلیل بر آن است که مقصود از امراء، خلفاء و پیشوایان یکی می‌باشد و آن هم حکام پس از ایشان است.
<h4>معرفی پیشوایان گمراهی توسّط امیر المؤمنین علیه السلام </h4>
در نهج البلاغه 2/188 آمده است که شخصی از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره‌ی احادیث بدعت‌آور و گوناگونیِ روایاتی که در میان مردم رواج داشت پرسید، ایشان فرمودند‌: «بعضی از احادیثی که در دست مردم است، حق است و برخی هم باطل، هم راست دارد و هم دروغ، هم ناسخ و هم منسوخ، هم عام و هم خاص، هم محکم و هم متشابه، هم احادیثی که درست ثبت شده و هم احادیثی که با ظن و گمان روایت شده است. در زمان پیامبر آن قدر به ایشان نسبت دروغ دادند که ایشان به سخنرانی ایستاد و فرمود: هر کسی عمداً نسبت دروغ به من دهد، در جایگاهش در آتش منزل کند.
کسانی که برایت حدیث نقل می‌کنند، تنها چهار دسته‌اند و پنجمی ندارند: اول منافقی که تظاهر به ایمان می‌کند و خود را به آداب اسلام جلوه می‌دهد، [ اما ] از گناه پرهیز نکرده، باکی ندارد، و از روی عمد به پیامبر نسبت دروغ می‌دهد‌! اگر مردم می‌دانستند که او منافق و دروغگوست، سخنش را نپذیرفته و گفتارش را تصدیق نمی‌کردند، ولیکن گفتند: او همراه رسول‌خدا بوده، حضرت را دیده و از ایشان شنیده و فرا گرفته است، و لذا سخنش را می‌پذیرند. ولی خدا درباره‌ی منافقین به تو خبر داده وآنان را برای تو وصف نموده
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 21 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
است. منافقان، پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با دروغ بستن و بهتان زدن، به پیشوایان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش تقرّب جستند، و لذا حاکمان ایشان را ولایت دادند و بر گردن مردم سوار کردند و به وسیله‌ی آنان دنیا را به کام خود در آوردند. مردمان تنها با سلاطین و دنیا هستند، مگر کسی که خدا او را نگاه دارد. این یکی از آن چهار گروه است...»12
در کافی 8/62 از حضرت امیر علیه السلام نقل می‌کند که ایشان در حالی که از امت شِکوه می‌کرد فرمود: «والیانی که پیش از من بودند اموری را بر خلاف دستور رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم مرتکب شدند، در حالی که از روی عمد در صدد مخالفت با آن حضرت بودند، عهد او را نقض کردند و سنت او را تغییر دادند. اگر مردمان را بر ترک آنها وامی‌داشتم، و آن امور را به جایگاه‌های خود و آن گونه که در عهد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود باز می‌گرداندم، هر آینه لشکریانم از پیرامون من پراکنده می‌شدند... به خدا سوگند به مردم دستور دادم که در ماه رمضان جز برای انجام فریضه و نماز واجب گرد نیایند، به آنها گفتم که تجمّعشان برای نوافل و نمازهای مستحبی بدعت است، اما برخی از سپاهیانم و کسانی که در کنار من می‌جنگیدند فریاد بر آوردند: ای مسلمانان‌! سنت عمر دگرگون شد، او ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان نهی می‌کند‌! وترسیدم در ناحیه‌ای از لشکرم بشورند. چه افتراق و از هم گسستگی، اطاعت از پیشوایان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش که من از این امت دیدم.»
<h4>معرفی رهبران گمراهی توسط عبادة بن صامت</h4>
ابن ابی شیبه در المصنف 8 /696 روایت می‌کند: «عبادة بن صامت از شام به قصد حج، به مدینه آمد. در مدینه نزد عثمان بن عفان رفت و گفت: ای عثمان‌! آیا تو را از آنچه که از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم آگاه سازم؟ عثمان گفت: بگو‌! عباده گفت: شنیدم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‌فرمود: بر شما کسانی به حکومت خواهند رسید که شما را به آنچه درست می‌دانید فرمان می‌دهند، ولیکن آنچه را که زشت و ناپسند می‌شمارید، انجام می‌دهند. اینان بر شما هیچ گونه حق اطاعتی ندارند.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 22 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
حاکم در المستدرک 3 /357 از عباده چنین آورده است: «بر شما فرمانروایانی سر کار خواهند آمد که به آنچه درست می‌دانید فرمان می‌دهند، ولیکن آنچه را که زشت و ناپسند می‌شمارید انجام می‌دهند، اینان بر شما هیچ گونه حق اطاعتی ندارند، پس خود ر ا سرزنش نکنید. آنگاه افزود: سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، معاویه از شمار آنان است، و عثمان هیچ اعتراضی بر او نکرد.»13 حاکم این روایت را بنا بر شرط بخاری و مسلم صحیح می‌شمارد.
در مسند ابو سعید شاشی 3/172 از رفاعه نقل کرده است: «عبادة بن صامت در شام شترانی را دید که بار آنها شراب بود، پرسید‌: بارشان چیست؟ روغن است؟ گفتند‌: نه، شراب است و برای معاویه به فروش می‌رسد. عباده هم چاقویی بزرگ از بازار تهیه کرد و به طرف بار‌ها رفت و همه مشک‌ها را پاره نمود.
معاویه به ابو هریره که در آن زمان در شام بود پیغام داد و گفت‌: آیا جلوی برادرت عبادة بن صامت را نمی‌گیری؟ او صبح ها به بازار می‌رود و کسب و کار ذمّیان را فاسد می‌کند، و شب در مسجد می‌نشیند وکاری جز آبروریزی و عیب جویی از ما ندارد. جلوی برادرت را بگیر.
ابو هریره نزد عباده رفت و گفت‌: ای عباده‌! با معاویه چه کار داری؟ بگذار هر کاری می‌خواهد انجام دهد‌! خدا در قرآن می‌فرماید‌: تِلْک أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کسَبَتْ وَلَکمْ مَا کسَبْتُمْ،14 آنان امّتی بودند که گذشتند، دستاورد آنان برای آنان و دستاورد شما برای شماست.
عباده پاسخ داد‌: ای ابو هریره‌! وقتی که ما با رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیعت کردیم، تو نبودی، ما با ایشان بیعت کردیم که در همه‌ی حالات، چه در حال نشاط و چه در کسالت از ایشان اطاعت و پیروی کنیم، و در حال تنگدستی و گشاده دستی انفاق نماییم، امر به معروف و نهی از منکر کنیم و در راه خدا سخن بگوییم و از سرزنش ملامت‌گران هراس نداشته باشیم.
با ایشان بیعت کردیم که هنگامی که نزد ما به یثرب آمد، او را یاری کنیم و چنان‌که خود و
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 23 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
همسران و خاندانمان را حفظ می‌کنیم، از ایشان نیز محافظت نموده و در مقابل، پاداشمان بهشت باشد و هرکسی به بیعت خود با رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم وفادار بماند، خداوند بهشت را به او ارزانی خواهد داشت، ومن نَکثَ فَإِنَّمَا ینْکثُ عَلَی نَفْسِهِ،15و کسی که پیمان شکنی کند، تنها به زیان خودپیمان می‌شکند.
ابوهریره وقتی این سخنان را شنید، دیگر چیزی نگفت.
معاویه به عثمان در مدینه نوشت که عبادة بن صامت، شام را بر من شورانده است، پس یا دست از سر ما بردارد، یا اینکه او را با شام رها می‌کنم. عثمان در پاسخ معاویه نوشت که عباده را روانه‌ی مدینه کن. معاویه هم همین کار را کرد. وقتی عباده بر عثمان وارد شد، جز عثمان کسی از صحابه در آنجا نبود، اما از تابعین که صحابه را درک کرده بودند جماعت بسیاری حضور داشتند. عثمان متوجه او نشد تا اینکه یکباره او را در گوشه‌ای دید که نشسته است، پس رو به عباده کرد و گفت‌: ما با تو چه کار داریم؟
عباده تمام قامت برخاست و گفت: شنیدم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‌فرمود: پس از من کسانی امورتان را در دست خواهند گرفت که آنچه را زشت و ناپسند می‌دانید، برای شما خوب معرفی می‌کنند، و آنچه را خوب و درست می‌دانید، بد و نادرست می‌شمارند. برای کسی که نافرمانی خدا را می‌کند هیچ حق اطاعتی نیست، پس از راه پروردگارتان گمراه نشوید.
سوگند به خدایی که جان عباده در دست اوست، معاویه از شمار آنان است.
عثمان هم هیچ اعتراضی بر او نکرد.»‌!16
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 24 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>تصریح پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر اینکه برخی پیشوایان گمراهی از صحابه هستند‌!</h4>
عبدالرزاق در المصنف 11/345 از جابر نقل کرده است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به کعب بن عجزه فرمود: «خدا تو را از شرّ حکمرانی سفیهان حفظ کند. وی پرسید: مقصود از حکمرانی اینان چیست؟ فرمود: امرایی پس از من خواهند بود که به راهنمایی من رهنمون نشده و به سنّتم گردن نمی‌نهند. کسانی که دروغ ایشان را راست انگارند و در ستم یاریشان نمایند، از من نیستند و من هم از ایشان نیستم و در کنار حوض نزد من نمی‌آیند. اما کسانی که دروغ ایشان را راست نمی‌انگارند، و بر ستم یاری نمی‌نمایند، از منند و من نیز از ایشان هستم و در کنار حوض نزد من می‌آیند.
ای کعب بن عجزه‌! روزه سپری [ در برابر آتش ] است، صدقه گناه را محو می‌کند و نماز موجب نزدیکی به خداست.
ای کعب بن عجزه‌! کسی که گوشت بدنش از مال حرام روییده باشد، هرگز وارد بهشت نمی‌شود و او سزاوار آتش است.
ای کعب بن عجزه‌! مردمان دو گونه‌اند: یا خود را می‌خرند و آزاد می‌کنند، یا خود را فروخته، گرفتار می‌نمایند.»17
در مسند احمد 5/111 از خباب بن ارت نقل می‌کند: «بر در خانه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم منتظر ایشان بودیم تا برای نماز ظهر بیرون بیایند. وقتی بیرون آمدند، فرمودند: به گوش باشید، گفتیم: گوش به فرمانیم، دوباره فرمود: گوش کنید، و پاسخ دادیم: گوش به فرمان هستیم، آنگاه فرمود‌: کسانی بر شما حکومت خواهند کرد، آنان را در ستمشان یاری ننمایید. هر کس دروغشان را راست انگاشت، هرگز در کنار حوض نزد من نخواهد آمد.»18
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 25 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مسلم در صحیح خود 6 /20 روایت کرده است که رهبران گمراهی بلا فاصله پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خواهند بود. او چنین نقل می‌کند: «حذیفه از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پرسید: ای رسول‌خدا‌! ما گرفتار شرّ و بدی بودیم و خدا خیری آورد که اکنون در آن به سر می‌بریم، آیا پس از این خیر، شرّی هست؟ فرمود‌: آری‌! پرسید‌: آیا در پس آن، خیری خواهد بود؟ فرمود‌: آری‌! گفت‌: آیا پس از آن خیر، شرّ دیگری هست؟ فرمود‌: بلی، گفت‌: چگونه؟ فرمود: پس از من رهبرانی خواهند بود که به راهنمایی من رهنمون نمی‌شوند و از سنت من پیروی نمی‌کنند. در میان آنها مردانی خواهند بود که قلب‌هایشان قلب‌های شیاطین است که در بدن‌های آدمیان قرار دارد.
پرسید: ای رسول‌خدا‌! اگر آن زمان را دریافتم، چه کنم؟ فرمود: فرمان حاکم را شنیده، از او اطاعت می‌کنی، گرچه بر پشتت بزند و مالت را بستاند، پس بشنو و اطاعت کن.»
<h4>عمر می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی رهبران گمراه کننده مخفیانه با من سخن گفتند‌!</h4>
در مسند احمد 1/42 آمده است که عمر به کعب الاحبار گفت: «از تو مطلبی را می‌پرسم، پس جوابش را کتمان نکن‌! کعب گفت‌: به خدا قسم آنچه را بدانم از تو مخفی نخواهم داشت‌! عمر پرسید: از چه چیزی بیشتر بر امت محمد بیم داری؟ کعب پاسخ داد: رهبران گمراه کننده‌! عمر گفت: راست گفتی، رسول‌خدا این مطلب را مخفیانه به من گفته بود.»19
طبرانی در مسند الشامیین 2/97 از کعب‌الاحبار از عمر بن خطاب نقل می‌کند که رسول‌خدا مخفیانه به من فرمود: «بیش از هر چیزی برای امتم، از پیشوایان گمراهی می‌هراسم.
کعب می‌گوید: من هم گفتم: به خدا سوگند، از چیزی به جز آنها برای این امت نمی‌ترسم.»
<h4>پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم تنها یک بار به خانه‌ی عمر آمد‌!</h4>
حلیة الاولیاء 5/119 به نقل از عمر بن خطاب می‌نویسد: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در حالی که غم را در چهره‌شان احساس می‌کردم، دست به ریش من زد و فرمود: إنا لله وإنا إلیه راجعون‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 26 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
جبرئیل هم اکنون نزد من آمد و گفت: إنا لله وإنا إلیه راجعون‌! گفتم: درست است، ما برای خداییم و به سوی او باز می‌گردیم، اما چرا این آیه را خواندی؟ پاسخ داد: با گذشت اندک زمانی پس از شما امت گرفتار فتنه می‌شوند، پرسیدم: فتنه کفر یا گمراهی؟ گفت: هر دو خواهد بود‌! گفتم: چگونه چنین چیزی ممکن است در حالی که کتاب خدا را میان آنها به جا خواهی گذاشت؟ در پاسخ گفت: با کتاب خدا دچار فتنه می‌گردند و این کار توسط امیران و قاریان انجام می‌پذیرد‌! امیران مردم را از حقوقشان باز داشته، به آنان ستم می‌کنند که این کار منجر به جنگ و جدال شده، فتنه‌ی مردمان را در پی خواهد داشت‌! قاریان هم از خواست امیران پیروی می‌کنند و بر ضلالت آنان افزوده، خودداری نمی‌نمایند.
پرسیدم: چگونه می‌توان از دست اینان جان به سلامت به در برد؟ جبرئیل گفت: با خویشتن داری و شکیبایی‌! اگر حقوقشان را دادند بگیرند، اما اگر منع کردند از آن بگذرند.»
الدرالمنثور 3 /155: «حکیم ترمذی از عمر بن خطاب نقل کرده است: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به سراغ من آمد، من اندوه را در چهره‌ی ایشان مشاهده می‌کردم، پس ریش مرا گرفته...» 20
در گزارش دیگری نیامده که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم غیر از این مورد به خانه‌ی عمر رفته باشند‌!
<h4>علّت گرفتاری امت به رهبران گمراه کننده</h4>
علت اینکه این امت به پیشوایان گمراهی دچار شدند، آن است که با فرمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت کرده، به بالاترین خدمتی که پیامبری به امت خود کرده است پشت پا زدند. آن حضرت در آن بیماری که منجر به وفاتشان شد، اصحاب را فرا خواندند و خواستند عهدی بنویسند که آنان را تا روز قیامت از خطر گمراهی نگاه داشته، سروران عالم قرار دهد.
اما قریش احساس کرد که ایشان قصد آن دارد که ولایت حضرت امیر و عترت علیهم السلام را به طور رسمی بنویسد و از قریش بر آن اقرار بگیرد و آنها را وادار به اطاعت نماید. لذا عمر بن خطاب به پا خواسته، رو در روی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفت: ما هیچ نیازی به وصیت شما نداریم، کتاب خدا برای ما
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 27 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
کافی است‌! قریشیان و طلقاء [ آزادشدگان به دست پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در فتح مکه ] نیز سخن عمر را تأیید کرده، فریاد زدند: همان که عمر گفت، همان که عمر گفت‌! کتاب خدا برای ما کافی است، برای او چیزی نیاورید، او هیچ نخواهد نوشت و گفتار کفر را بر زبان جاری کرده، گفتند:پیامبرتان هذیان می‌گوید‌! و صدا به فریاد بلند کردند.
برخی از اصحاب و بعضی زنان آن حضرت فریاد زدند‌: برای او [ قلم و کاغذ ] بیاورید تا بنویسد، ولیکن دیگران گفتند: هیچ چیزی نیاورید، از خود او بپرسید، هذیان می‌گوید‌!
آنان آمادگی آن را داشتند که اگر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بر نوشتن وصیت خود اصرار ورزد، ارتداد خود را از اسلام علنی کنند و بگویند که او پیامبر نبوده، بلکه تنها در صدد تأسیس حکومت برای بنی هاشم بوده است. لذا حضرت بر آنان خشمگین شد و آنها را بیرون راند.
این تنها موردی بود که ایشان اصحابش را طرد کرد و آن گونه که بخاری نقل می‌کند فرمود: «از نزد من برخیزید، روا نیست که نزد من اختلاف کنید، حالی که من دارم بهتر از آن چیزی است که مرا بدان فرا می‌خوانید»‌!
مقصود از آن چه آن حضرت را بدان فرا می‌خواندند آن بود که بر نگاشتن وصیتش اصرار کند و این توجیهی شود بر این که آنان ارتداد خود را علنی سازند.
پس از این ماجرا، ابن عباس پیوسته می‌گفت: مصیبت، تمام مصیبت آن بود که مانع شدند رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم وصیتش را بنویسد.21
<h4>احادیث پیرامون شجره‌ی ملعونه در قرآن، گمراه‌گران را معلوم می‌کند</h4>
خداوند متعال می‌فرماید:
«وَإِذْ قُلْنَا لَک إِنَّ رَبَّک أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْیا الَّتِی أَرَینَاک إِلا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یزِیدُهُمْ إِلا طُغْیاناً کبِیراً، هنگامی که به تو [ ای پیامبر‌! ] گفتیم: پروردگارت بر همه‌ی مردم احاطه دارد، و آن رؤیا را که به تو نمایاندیم، و [ نیز ] آن درخت لعنت شده در قرآن را،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 28 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم، و ما آنان را بیم می‌دهیم، ولی جز بر طغیان بیشتر آنها نمی‌افزاید.»22
سنیان روایت می‌کنند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم این آیه را به رهبران گمراه کننده از بنی امیه تفسیر نموده است.
در مجمع الزوائد 5/243 در حدیثی که آن را از ابو یعلی نقل و توثیق می‌کند، آورده است که ابو هریره می‌گوید: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در خواب دید که گویا بنی حَکم بر منبرش بالا و پایین می‌پرند، صبح آن روز با عصبانیت فرمود: چرا باید ببینم که بنی حکم مانند میمون از منبرم بالا می‌پرند؟
راوی می‌افزاید: کسی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را پس از این ماجرا تا زمانی که از دنیا رفتند، خندان ندید‌!»
در همین منبع 5/240 از عبدالله‌بن‌عمرو روایتی را می‌آورد و آن را صحیح می‌شمارد، وی می‌گوید: «نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بودیم و [ پدرم ] عمرو بن عاص رفته بود تا لباسش را به تن کند و به من بپیوندد. آن حضرت در این حال فرمود: مردی ملعون بر شما وارد می‌شود. به خدا قسم پیوسته هراسان بودم و بیرون و داخل را نگاه می‌کردم [ که ببینم چه کسی می‌آید ] تا این که فلانی وارد شد، مقصود او حَکَم است.»
المعجم الکبیر 3/9 از امام حسن علیه السلام در پاسخ به اعتراض شخصی درباره‌ی صلح با معاویه، نقل می‌کند که فرمودند: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در رؤیا بنی امیه را دید که یکی پس از دیگری بر منبرش سخنرانی می‌کنند. این رؤیا ایشان را آزرد تا آنکه این آیه نازل شد: إنَّا أعطَیناک الکوثَر،23 همانا ما تو را کوثر دادیم، که نام نهری است در بهشت. هم چنین این آیات نازل گردید: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ، وَمَا أَدْرَاک مَا لَیلَةُ الْقَدْرِ، لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ،24همانا ما قرآن را در شب قدر فرو فرستادیم، و تو چه می‌دانی که شب قدر چیست؟ شب قدر برتر و بالاتر است از هزار ماه، که بنی امیه در آن حکومت می‌کنند.
قاسم بن فضل [ که از راویان این حدیث است ] می‌گوید: ما حساب کردیم همان هزار ماه
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 29 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بود، نه کمتر و نه بیشتر.»25
در فتح الباری 8/287 چنین روایت می‌کند: «ابن عباس از عمر درباره‌ی آیه‌ی أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ کفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ،26 آیا به کسانی که [ شکر ] نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند و قوم خود را به سرای هلاکت در آوردند، ننگریستی؟ پرسید که منظور این آیه چه کسانی هستند؟ عمر گفت: مقصود، آن دو گروه فاجرتر که از بنی مخزوم و بنی امیه هستند می‌باشد، یعنی دایی‌های من و عمو‌های تو‌! اما دایی‌های مرا، خداوند در جنگ بدر از میان برد، ولیکن به عمو‌های تو تا چندی مهلت داده است‌!»
ابن حجر در ادامه حدیثی از حضرت امیر علیه السلام می‌آورد [ که مقصود، آن دو گروه فاجرتر، یعنی بنی‌امیه و بنی مغیره می‌باشد، اما بنی مغیره را خداوند در جنگ بدر ریشه کن نمود ولیکن بنی‌امیه تا چندی مهلت داده شده اند ] و درباره‌ی آن می‌گوید: «این حدیث در کتاب عبدالرزاق و نسائی و حاکم نیز هست، علاوه بر آنکه حاکم آن را صحیح دانسته است.»
نگارنده: مقصود عمر از دایی‌هایش، بنی مخزوم است و عمر مادرش حنتمه را به آنها منتسب می‌کرد. اما خالد بن ولید [ که خود از بنی مخزوم بود ] این انتساب را نمی‌پذیرفت و عمر این آیه را می‌خواند:
«لِیقْطَعَ طَرَفاً مِنَ الَّذِینَ کفَرُوا أَوْ یکبِتَهُمْ فَینْقَلِبُوا خَائِبِین. لَیسَ لَک مِنَ الأمر شَئٌْ أَوْ یتُوبَ عَلَیهِمْ أَوْ یعَذِّبَهُمْ فَإِنَّهُمْ ظَالِمُونَ،27 تا خداوند برخی از کسانی را که کافر شدند نابود کند، یا آنان را خوار سازد تا نومید بازگردند. هیچ یک از این کارها در اختیار تو نیست، یا [ خدا ] بر آنان می‌بخشاید یا عذابشان می‌کند، زیرا آنان ستمکارانند.»
ولیکن معنای آیه [ آن گونه که عمر برای شماتت خالد آن را شاهد می‌آورد و چنین می‌نمایاند که خالد از این کسانی است که مقصود آیه هستند، نمی‌باشد، بلکه ] این است: خداوند اراده کرده برخی قبائل قریش را مهلت دهد، وبرخی دیگر را با کشتن رهبرانشان و از میان بردن سیاسی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 30 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
از میدان به در برده، از صحنه‌ی مقابله با اسلام خارج کند. از این رو در تاریخ، نقش مهمی از اینان نمی‌بینیم.
گروهی از آنان بنو عبد الدار هستند، کسانی که سوارکاران و جنگجویان قریش بودند و امیرالمؤمنین علیه السلام در بدر و احد بیش از ده تن از جنگ آوران آنان را کشت، که همگی جزء قهرمانان و پرچمداران قریش بودند.
گروهی دیگر بنو مغیره، که خاندان ریاستمدار از بنی مخزوم‌اند و پس از کشته شدن ابو جهل در جنگ بدر، دیگر خبری از آنان نیست. از میانشان تنها یک جنگجو باقی ماند و او خالد بن ولید بود که بعدها پسرش عبدالرحمن در خلافت طمع کرد و معاویه وی را کشت.
همچنین پس از ابو بکر و عمر، دوران دو قبیله‌ی تیم و عدی نیز به سر آمد و فقط امیه و هاشم در صحنه سیاسی باقی ماندند.
گرچه در منابع حدیثی اهل‌سنت چنان که گذشت مقصود از آیه تنها برخی از قبایل قریش عنوان شده‌اند، ولیکن در منابع و روایات ما، رسول‌خدا و ائمه هدی علیهم السلام تأکید دارند که نه تنها بنی امیه و بنی مخزوم، بلکه تمامی قریش، مسئول و پاسخگوی کفران و تغییر نعمت الهی هستند.
امام صادق علیه السلام به عمرو بن سعید که از حضرت پیرامون همین آیه سؤال کرد، فرمودند: «شما در مورد این آیه چه می‌گویید؟ پاسخ داد: ما می‌گوییم که آنان دو گروه فاجرتر قریش یعنی بنی‌امیه و بنی مخزوم هستند. حضرت فرمود: بلکه مقصود تمامی قریش است. خداوند به پیامبرش فرمود: من قریش را بر عرب برتری دادم و نعمتم را بر آنان تمام کردم و رسولی برایشان فرستادم، اما آنان کفران نعمت کردند و فرستاده‌ی مرا تکذیب نمودند.»28
در کافی 8/345 از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که فرمودند: «صبح هنگامی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم گرفته و غمگین بودند، امیرالمؤمنین علیه السلام خدمت ایشان عرض نمود: ای رسول‌خدا‌! چرا شما را ناراحت و محزون می‌بینم؟ فرمودند: چرا چنین نباشم و حال آن که دیشب در خواب دیدم بنی تیم و بنی عدی و بنی امیه از منبرم بالا می‌روند و مردم را از اسلام به قهقرا به
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 31 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
جاهلیت باز می‌گردانند، پرسیدم: پروردگارا‌! این رخداد در زمان حیات من است یا پس از مرگم؟ فرمود: پس از مرگ.»
<h4>اهل سنت این روایت را از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم صحیح می‌دانند: خلافت پس از من سی سال است</h4>
مسند احمد4/273 از نعمان بن بشیر می‌آورد: «با رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مسجد نشسته بودیم. بشیر بن سعد هم که سخنان آن حضرت را به خاطر می‌سپرد حضور داشت. ابو ثعلبه خشنی آمد و از بشیر پرسید: آیا گفتار رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی حاکمان را به یاد داری؟ حذیفه [ که حاضر بود ] پاسخ داد: من خطبه ایشان را در خاطر دارم، پس ابو ثعلبه نشست. حذیفه گفت: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود:
هر آن مقداری که خدا بخواهد نبوت میان شما خواهد ماند، و هنگامی که اراده کند آن را برمی‌دارد، سپس خلافتی به شیوه نبوت، آن مقداری که خداوند اراده نماید خواهد بود، تا آن زمان که آن را بر اساس مشیت خود بردارد، سپس پادشاهی ستمکارانه‌ای خواهد بود، تا خداوند بساط آن را برچیند، پس از آن سلطنتی جبارانه خواهد آمد، که آن را هم از میان می‌برد، در نهایت [ مجدداً ] خلافتی به شیوه نبوت خواهد بود.
حبیب بن سالم که این روایت را از نعمان نقل می‌کند می‌گوید: وقتی عمر بن عبد العزیز بر مسند خلافت تکیه زد، یزید بن نعمان بن بشیر از یاران وی بود. این حدیث را برای یادآوری، به او نوشتم و گفتم: امیدوارم حکومت عمر بن عبد العزیز، آن حکومتی باشد که بعد از آن دو پادشاهی ستمکارانه و جبارانه قرار دارد‌! یزید بن نعمان نامه‌ی مرا نزد عمر بن عبد العزیز برد که خوشایند و مسرّت وی را در پی داشت.»29
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 32 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
طیالسی در مسند خود /31 به نقل از معاذ بن جبل آورده است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «خداوند این امر را با نبوت و رحمت آغاز کرد، سپس خلافت و رحمت خواهد بود، پس از آن حکومتی ستمکارانه، و بعد حکومتی جبارانه با زور و غلبه و فساد در زمین خواهد بود که زنا کردن، نوشیدن شراب و پوشیدن حریر را حلال می‌شمارند، در این راه یاری می‌شوند و پیوسته دنیا به کام آنان است، تا خدا را ملاقات کنند.»
در سنن دارمی 2/114 از ابو عبیده از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم چنین می‌آورد: «آغاز دینتان با نبوت و رحمت است، سپس حکومت و رحمت، بعد پادشاهی‌ای که هیچ خیری در آن نیست، سپس سلطنتی جبارانه که شراب و حریر در آن روا شمرده می‌شود.»30
نگارنده: این حدیث صحیح است و بنی امیه را به عنوان «رهبران گمراه کننده» معرفی می‌کند و تصریح دارد که حکومت معاویه و تمام کسانی که پس از وی تا عمر بن عبد العزیز آمدند، حکومتی جبارانه، ظالمانه و غیر شرعی بوده است.
ابن حجر عسقلانی در فتح الباری 8/61 می‌گوید: «اشاره وی [ ذو عمرو یمانی در روایت بخاری31 ] بدین سخن [ که هرگاه پای شمشیر به میان آید، سلطنت و پادشاهی خواهد بود ] با حدیثی که احمد و اصحاب سنن آورده‌اند و ابن حبان و دیگران آن را صحیح شمرده‌اند مطابقت دارد که سفینه از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند:
خلافت پس از من سی سال است، و پس از آن به حکومتی ظالمانه تبدیل می‌شود.»
البانی در صحیحه 1/742 می‌نویسد: «این حدیث را احمد، ابوداود، ترمذی و حاکم نقل کرده‌اند و دلیل بر صدق نبوت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است، چون ابوبکر سال 11 هجری بر مسند حکومت نشست و حسن بن علی، سال 41 از خلافت کناره‌گیری کرد که سی سال تمام می‌شود.»
ما سنیان را با این حدیث [ که خود صحیح می‌دانند ] ملزم می‌نماییم تا بپذیرند حکومت معاویه و امثال وی نامشروع است. لکن ما خود آن را نمی‌پذیریم، چرا که با وصیت متواتر رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 33 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نسبت به امیرالمؤمنین و عترت علیهم السلام تعارض دارد، هم‌چنان‌که آن را تلاشی برای خارج کردن عمر بن عبد العزیز از دایره‌ی نکوهش عام و فراگیر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی بنی‌امیه می‌دانیم.
<h4>حکومت رهبران گمراهی و پیروان آنان تا ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه دارد</h4>
مقدسی سلمی در عقد الدرر /62 به نقل از حذیفه از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‌آورد: «بدا به حال این امت از پادشاهان جبار که چگونه می‌کشند و چسان می‌ترسانند، مگر کسانی را که آشکارا از آنها اطاعت کنند. مؤمن پارسا، با زبان خود تظاهر به دوستی می‌کند، اما قلباً از آنان گریزان است.
پس آنگاه که خداوند اراده کند دوباره اسلام را عزیز و سربلند گرداند، تمام ستمگران را از بین می‌برد و اوست که بر هر آنچه بخواهد قادر است، و تواناست که امتی را پس از فساد و تباهی اصلاح کند.
ای حذیفه‌! اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی کند تا مردی از اهل‌بیتم حکمرانی نماید. معرکه‌ها بر دست او واقع می‌شود و اوست که اسلام را پدیدار می‌کند. خداوند از وعده‌اش تخلف نمی‌کند و او سریع الحساب است.
مقدسی در ادامه می‌نگارد: حافظ ابو نعیم اصفهانی این حدیث را در صفة المهدی آورده است.»32
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 34 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 35 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h3>فصل دوم: دجال</h3>
دجال در نگرش مسلمین، یهود و آن دسته از صحابه که تحت تأثیر اندیشه‌ی یهود بودند
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 36 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>دجال در نگرش اهل‌بیت علیهم السلام </h4>
آنچه در منابع شیعیان درباره‌ی دجال و حرکت وی بیان شده است، با آنچه در احادیث سنی‌هاست، از چند جهت تفاوت دارد:
1. نزد ما شیعیان، دجال یهودی است و بر ضد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دست به شورشی جهانی می‌زند. این رخداد پس از ظهور امام و برپایی دولت جهانی ایشان و نیز بعد از فرود آمدن حضرت عیسی علیه السلام از آسمان، اتفاق می‌افتد.
پیروان او یهودیان و ناصبی‌ها هستند. ظاهراً دجال از پیشرفت دانش آن روزگار نیز استفاده می‌کند و از فریب‌کاری و افسونگری نیز بهره خواهد جست‌!
کمال الدین /528 از عبدالله‌بن‌عمر نقل می‌کند که اکثر پیروان دجال یهودیان، زنان و اعراب هستند.
2. احادیث شیعیان از عناصر اسطوره‌ای و افسانه‌ای دجال که در منابع دیگران به وفور یافت می‌شود، عاری است.
3. کعب الأحبار معتقد است که شورش دجال بلافاصله پس از فتح قسطنطنیه است و قیامت پس از آن برپا می‌شود. اما چنین پنداری در منابع ما مردود است، چرا که دولت عدل الهی زمانی طولانی استمرار خواهد داشت.
4. در روایات ما، دجال آخرین طاغوت و پیشوای گمراهی است.
در کافی 8/296 از امام باقر علیه السلام نقل می‌کند که فرمودند: «تا ظهور دجال، برای هر کسی که مردم را به سوی خویش بخواند، کسانی خواهند بود که با او بیعت کنند و هر کس پرچم گمراهی برافرازد، صاحب آن طاغوت است.»
در بصائر الدرجات /317 از امیر المؤمنین علیه السلام نقل می‌کند که فرمودند: «پیش از آنکه مرا از دست بدهید، هر سؤالی دارید بپرسید. به خدا سوگند، از من درباره‌ی گروهی که یکصد نفر را رهبری می‌کنند نمی‌پرسید، مگر آنکه به شما خواهم گفت رهبر ودعوت کننده‌ی به آن کیست، تا زمانی که دجال خروج کند.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 37 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
5. عمده‌ی دشمنان اهل‌بیت پیروان دجال‌اند.
در امالی شیخ طوسی 1 /59 از رافع غلام ابوذر آمده است: «ابوذر رحمه الله را در حالی که حلقه‌ی در کعبه را گرفته و رو به جانب مردم کرده بود دیدم که می‌گفت: نزد کسی که مرا می‌شناسد من جندب‌ام و برای آنکه مرا [ بدین نام ] نمی‌شناسد، ابوذر غفاری، شنیدم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: هر کسی که با من در این زمان و با اهل‌بیتم پس از من بجنگد، خداوند او را در آخرالزمان در میان پیروان دجال قرار خواهد داد. همانا اهل‌بیتم در میان شما همانند کشتی نوح‌اند که هر کسی سوار آن شود، نجات یافته و کسی که سرپیچی کند، غرق خواهد شد، و بسان باب حطه [ در میان بنی‌اسرائیل ] هستند که هر که از آن وارد شود نجات یابد، و هر آنکه داخل نشود هلاک گردد.»33
محاسن برقی 1/90 از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: هر کسی با ما اهل‌بیت دشمنی کند، خدا او را
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 38 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
یهودی محشور گرداند. گفتند: ای رسول‌خدا‌! حتی اگر شهادتین را بگوید؟ فرمود‌: آری، با این دو کلمه تنها از ریخته شدن خونش یا از پرداخت جزیه - با حالت خواری - جلوگیری می‌کند.
در ادامه فرمودند: هر کسی با ما اهل‌بیت دشمنی کند، خدا او را یهودی محشور می‌کند. پرسیدند: ای رسول‌خدا‌! چگونه چنین می‌شود؟ فرمود: اگر دجال را دریابد، به او ایمان می‌آورد.»34
در رجال کشی 2 /697 از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند: «خداوند ارواح را دو هزار سال پیش از اجساد آفرید و آنها را در هوا قرار داد، پس هر آنچه از آنان در آنجا یکدیگر را شناختند، در اینجا با هم الفت گرفتند و هر آنچه در آنجا یکدیگر را نشناختند در اینجا دچار اختلاف شدند. هر کسی که به ما اهل‌بیت نسبت دروغ دهد، خداوند او را در روز قیامت نابینا و یهودی محشور گرداند، و اگر دجال را درک کند به او ایمان می‌آورد، و اگر او را درک نکند در قبر به او ایمان خواهد آورد.»
مشارق انوار الیقین /52 از ابو سعید خدری از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «ای مردم‌! هر کسی با ما اهل‌بیت دشمنی ورزد، خداوند او را یهودی محشور کند و اسلامش نفعی برایش نخواهد داشت. اگر دجال را دریابد، به او ایمان می‌آورد، و اگر بمیرد خداوند او را از قبر برانگیزد تا به او ایمان آورد.»35
معنای این احادیث آن است که ناصبی‌ها در زمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هم پیمانان و پیروان یهود خواهند بود.
6. بر اساس روایات ما ورود به مدینه بر دجال حرام است که مشابه آن را سنیان نیز روایت کرده‌اند.
شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه 2/564 نقل می‌کند که امام صادق علیه السلام دجال را یاد کرده فرمودند: «هر دشت و پهنه‌ای را زیر پا می‌نهد مگر مکه و مدینه را، زیرا که بر هر گذرگاهی از گذرگاه‌های مکه و مدینه فرشته‌ای است که آنجا را از طاعون و دجال حفظ می‌کند.»36
[ اهل‌سنت علی رغم اینکه مشابه این حدیث را روایت کرده‌اند ] ولیکن مواردی را از آن استثناء کرده‌اند و بدین وسیله حرمت ورود وی به مدینه را نقض نموده‌اند، مواردی که در روایات ما یافت نمی‌شود. آنان چنین تصویر کرده‌اند که دجال داخل مدینه می‌شود.
7. روایت مرسلی وجود دارد و از آن چنین فهمیده می‌شود که دجال اهالی بصره را می‌کشد.
در شرح نهج‌البلاغة ابن میثم بحرانی 1/289 آمده است: «وقتی جنگ امیرالمؤمنین علیه السلام با اصحاب جمل تمام شد، به منادی دستور دادند تا میان اهالی بصره ندا دهد که به خواست خدا از فردا تا سه روز نماز جماعت برگزار می‌شود و بهانه‌ای برای شرکت نکردن قابل قبول نیست، مگر کسی عذر موجّه یا بیماری داشته باشد، پس [ تخلف نکرده و ] راهی برای مؤاخذه‌تان قرار ندهید.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 39 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
وقتی مردم گرد آمدند، امام علیه السلام در مسجد جامع برای آنان نماز صبح گزارد، بعد از اتمام نماز ایستاد و به دیوار سمت قبله در طرف راست مصلّا تکیه داد و سخنرانی کرد.
امام علیه السلام خدا را سپاس گفت و چنان‌که شایسته‌ی اوست ستود، بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درود فرستاد و برای مردان و زنان مؤمن و مسلمان طلب آمرزش کرد، آنگاه فرمودند:
ای اهالی شهر زیر و رو شده، که سه بار ساکنانش را زیر و رو کرد و خدا برای چهارمین بار آن را زیر و رو خواهد کرد، ای سپاه آن زن و یاران آن حیوان [ شتر عایشه ]‌! تا وقتی آن حیوان نعره می‌زد، جنگیدید، اما چون پی شد، پا به فرار گذاردید. اخلاق شما پست و آب آشامیدنی‌تان شور و ناگوار است. سرزمین شما متعفّن‌ترین سرزمین‌های خدا و دورترین آنها از آسمان است. نه دهم شر و فساد در شهر شما نهفته شده است، کسی که در شهر شما باشد، به خاطر گناه اوست، و آن کس که بیرون برود، عفو خداوند او را در یافته است، گویی شهر شما را می‌بینم که آب تمام آن را فرا گرفته و همانند سینه‌ی پرنده‌ای بر روی دریا، از شهرتان چیزی بجز کنگره‌های مسجد دیده نمی‌شود.
در اینجا احنف بن قیس برخاست و گفت: ای امیرمؤمنان‌! این اتفاق چه زمانی رخ می‌دهد؟ حضرت فرمود: ای ابا بحر‌! بین تو و آن زمان قرن‌ها فاصله است و تو هرگز آن هنگام را در نخواهی یافت. اما حاضران به غائبان برسانند تا به برادرانشان خبر دهند هنگامی که دیدند کلبه‌های بصره به خانه تبدیل شد و نیزار‌هایش به کاخ، پس فرار کنید که آن روز بُصیره [ بصره‌ی کوچک ] ندارید‌!
سپس به سمت راست رو کرده، فرمود‌: فاصله شما با منطقه أبلة چقدر است؟ منذر بن جارود گفت: پدر و مادرم فدای شما، چهار فرسخ. فرمود‌: درست گفتی، سوگند به خدایی که محمد صلی الله علیه وآله وسلم را برانگیخت و با نبوت گرامی داشته، به رسالت اختصاص داد و روحش را به بهشت برد، هم چنان‌که از من می‌شنوید، از ایشان شنیدم که فرمودند: یا علی‌! آیا می‌دانی مسافت بین منطقه‌ای به نام بصره تا جایی که أبلة نامیده می‌شود، چهار فرسخ است؟ سرزمین أبلة محل مالیات بگیران خواهد بود و هفتاد هزار نفر از امتم در آن محل شهید می‌شوند که مقام شهدای بدر را خواهند داشت.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 40 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
منذر سؤال کرد: ای امیر مؤمنان‌! پدر و مادرم فدای شما، چه کسی آنها را می‌کشد؟ فرمودند: برادران جن. آنان گروهی همچون شیاطین‌اند، سیاه پوست، بد بو و بسیار شرور هستند و غنیمت شان اندک است [ چرا که اهتمام آنان به کشتن است نه کسب غنیمت ]. خوشا به حال کسی که آنان را بکشد یا به دست آنان کشته شود. در آن زمان، گروهی برای جهاد با آنها قیام می‌کنند که در چشم متکبران آن روزگار خوار و در زمین گمنامند، ولی در آسمان مشهور. آسمان و اهل آن و زمین واهل آن برایشان می‌گریند.
در این هنگام دیدگان حضرت پر از اشک شد و فرمود: ای بصره‌! بدا به حال تو، از لشکری که نه گرد و غباری دارد، و نه سر و صدایی.
منذر پرسید: ای امیر مؤمنان‌! از آنچه فرمودید، چه بر سر اهالی بصره بر اثر غرق شدن خواهد آمد؟ و ویح و ویل یعنی چه؟ فرمود‌: اینها دو در هستند، ویح در رحمت و ویل در عذاب.
ای پسر جارود‌! فتنه‌های بزرگی به وقوع خواهد پیوست، یکی از آنها آن است که گروهی خواهند بود که یکدیگر را می‌کشند، و نیز فتنه‌ای که در پی آن خانه‌ها ویران می‌شود، اموال به غارت می‌رود، مردها کشته می‌شوند و زنان اسیر شده، ذبح می‌گردند. وای که تا چه اندازه سرگذشت آن زنان عجیب است‌!
از دیگر فتنه‌ها آن است که دجال اکبر در آن منزل می‌کند. او یک چشم است، چشم راستش کور و چشم دیگرش گویا خون آلود است و از سرخی چونان لخته‌ی خونی می‌نماید. حدقه‌ی چشمش چنان از کاسه بالا زده که گویی دانه انگوری است که روی آب آمده باشد. از اهالی بصره، به تعداد شهدای أبلة از او پیروی می‌کنند. انجیل‌هایشان را بر سینه دارند، برخی کشته شده و بعضی می‌گریزند. پس از آن زمین لرزه‌ای است، سپس پرتاب، به دنبال آن فرو رفتن زمین و در پی آن مسخ خواهد بود. آنگاه گرسنگی و قحطی شدیدی پیش می‌آید و بعد از آن مرگ سرخ که همان غرق شدن است، خواهد بود.
ای منذر‌! برای بصره سه نام دیگر در زُبُر اوّل آمده است که کسی جز عالمان از آن آگاه نیست؛ خریبه، تدمر و مؤتفکه.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 41 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ای منذر‌! قسم به کسی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر بخواهم می‌توانم یک به یک خراب شدن مناطق را برایتان بگویم که تا قیامت، چه زمانی ویران می‌شوند و چه هنگام آباد. نزد من در این باره دانش فراوانی است، اگر بپرسید، مرا بدان آگاه خواهید یافت و هیچ اشتباهی در آن نخواهم داشت.
در این هنگام مردی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین‌! اهل جماعت و اهل تفرقه و پیروان سنت و بدعت کیانند؟ امام علیه السلام فرمودند: دقت کن، حال که از من پرسیدی بفهم و پس از من از احدی نپرس. اهل جماعت منم و پیروان من‌اند، هرچند اندک باشند. این مطلب، حق و به امر خدا و رسول اوست.
اما اهل تفرقه و اختلاف، مخالفان من و مخالفان پیروان من هستند، هرچند بسیار باشند.
پیروان سنت، کسانی هستند که به آنچه خدا و رسول سنت قرار داده‌اند عمل می‌کنند، نه آنان که به رأی و خواست خود رفتار می‌کنند، هر چند تعدادشان زیاد باشد.»37
این خطبه مرسل است و نمی‌توان بدان استدلال نمود، مگر بخش نخست آن تا جایی که می‌فرماید:
«همانند سینه‌ی پرنده‌ای بر روی دریا، از شهرتان چیزی بجز کنگره‌های مسجد دیده نمی‌شود» چرا که تاریخ نگارانی مانند ابن ابی الحدید و ابن منظور، آن را نقل کرده‌اند.
نکته‌ای در اینجا لازم به ذکر است: آن قسمتی از روایت که سخن از دجال به میان آورده مبهم است، چون ممکن است مقصود از آن، شورش زنگیان باشد که رخ داده است، و اوصافی که امام علیه السلام در آغاز خطبه برای دجال بیان می‌فرمایند بر آن منطبق است، آنجا که می‌فرمایند:
«آنان سیاه پوست، بد بو و بسیار شرور هستند و غنیمت شان اندک است. خوشا به حال کسی که آنان را بکشد و یا به دست آنان کشته شود.»
8. در روایات ما آغاز شورش دجال از شهر بلخ در کشور افغانستان است.
در بصائر الدرجات /141 روایت می‌کند که مردی از اهالی بلخ نزد امام باقر علیه السلام آمد، حضرت به
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 42 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
او فرمودند: «ای خراسانی‌! فلان منطقه را می‌شناسی؟ پاسخ داد: آری، فرمودند: آیا فلان دره که در آن منطقه قرار دارد و چنان اوصافی دارد را می‌شناسی؟ آن شخص گفت: آری، ایشان فرمودند‌: دجال از آنجا خارج می‌گردد.»
کمال الدین 1 /250 در حدیثی طولانی از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم از خداوند متعال روایت می‌کند: «مردی از فرزندان امام‌حسین علیه السلام خارج می‌شود. دجال از سمت مشرق از سیستان قیام می‌کند، و سفیانی ظهور خواهد کرد.»38
معنای این حدیث آن است که حرکت دجال از مناطق آن دیار آغاز می‌شود.
9. در روایات ما کسی که دجال را می‌کشد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است، و حضرت عیسی علیه السلام ایشان را در این راه یاری می‌رساند.
در کمال الدین 2/335 از مفضل از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند که فرمودند: «خداوند تبارک و تعالی چهارده هزار سال قبل از آفرینش مخلوقات، چهارده نور را آفرید که ارواح ما بودند.
پرسیدند: ای فرزند رسول‌خدا‌! این چهارده نفر چه کسانی هستند؟ فرمود‌: محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین و امامان از نسل حسین. آخرینشان قائم است که پس از غیبت قیام کرده، دجال را می‌کشد و زمین را از هر ستم و بیدادی پاک می‌نماید.»39
الکامل فی السقیفة اثر عماد الدین طبری /643 از امام زین العابدین علیه السلام روایت می‌کند: «حق تعالی حلم و علم و شجاعت و سخاوت به ما داد، و محبت بر دل مؤمنان نهاد، و رسول و وصی او و سیدالشهداء و جعفر طیارِ در بهشت و دو سبط این امت و مهدی که دجال را بکشد از ماست.»40
10. در روایات ما حضرت مسیح علیه السلام امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را در مقابل دجال یاری می‌نماید.
شیخ صدوق رحمه الله در امالی /224 از حماد و او از عبدالله بن سلیمان که کتاب‌های آسمانی را خوانده بود، چنین نقل می‌کند: «در انجیل خوانده‌ام [ که خداوند می‌فرماید: ] ای عیسی‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 43 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نسبت به امر من جدّیّت ورز و در آن سستی ننما و [  گفتار مرا  ] بشنو و اطاعت کن. ای پسر آن بانوی پاکیزه، پاکدامن و دوشیزه‌! تو بدون پدر به دنیا آمدی و من تو را به عنوان نشانه‌ای برای جهانیان آفریدم، پس تنها مرا بپرست و فقط بر من توکّل کن. کتاب [ خدا ] را با جدّ و جهد بگیر و آن را برای اهالی سوریه به زبان سریانی تفسیر کن، به تمام کسانی که نزد تو هستند برسان که من خداوندگار پایدار و به دور از زوال هستم. پیامبر مرا که اهل ام القری [ مکه ] و صاحب شتر، زره، تاج [ عمامه ]، نعلین و عصا است تصدیق نمایید، همو که چشمانش درشت و زیبا، جبینش گشاده، دو گونه‌اش برجسته، بینی‌اش کشیده و در وسط آن برآمدگی است، دندان‌هایش با فاصله... دارای نسلی اندک است، نسل او تنها از دختری مبارک است که برای آن دختر خانه‌ای در بهشت خواهد بود که درآن نه سر و صدا است و نه خستگی و رنج. هم‌چنان‌که زکریا کفالت مادرت را عهده دار شد، آن پیامبر نیز در آخرالزمان41 کفالت آن دختر مبارک را بر عهده خواهد گرفت. آن دختر دو جوجه [ فرزند ] دارد که هر دو به شهادت می‌رسند.
سخن آن پیامبر قرآن و دین او اسلام است و من سلام هستم، طوبی برای آنکه دوران او را دریابد و گفتار او را بشنود.
مسیح به درگاه خداوند عرضه داشت: پروردگارا‌! طوبی چیست؟
خدا در پاسخ او فرمود: درختی است در بهشت که من خود آن را کاشته‌ام، بر تمامی بهشت سایه می‌افکند، ریشه‌ی آن از رضوان و آب آن از چشمه‌ی تسنیم است، خنکای آن چشمه خنکای کافور است و طعم آن طعم زنجبیل، هر کس از آن بنوشد تا ابد تشنه نخواهد شد.
مسیح گفت‌: خدایا‌! مرا از آن بنوشان .
خداوند فرمود: ای عیسی‌! نوشیدن از آن چشمه بر بشر حرام است تا هنگامی که آن پیامبر از آن بیاشامد، و آشامیدن از آن بر امت‌ها حرام است تا زمانی که امت او از آن بنوشند.
ای عیسی‌! من تو را به سوی خود بالا می‌برم، و در آخرالزمان تو را فرو خواهم فرستاد
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 44 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
تا از امت او شگفتی‌ها ببینی و آنان را در مقابل دجال یاری نمایی. تو را در هنگام نماز فرو می‌فرستم تا با آنها نماز بگزاری. آنان امتی هستند که مورد رحمت خواهند بود.»42
11. در روایات ما سخن از استمرار حیات پس از دجال است که ردّی بر نظر کسانی است که می‌پندارند یأجوج و مأجوج پس از وی خواهند آمد و در پی آن زندگی پایان می‌پذیرد و قیامت برپا می‌شود‌!
در کافی 5/260 از سیابه روایت می‌کند که مردی از امام صادق علیه السلام پرسید: «فدایت شوم، از گروهی می‌شنوم که می‌گویند کشاورزی مکروه است.
امام علیه السلام فرمودند: زراعت کنید و بکارید. به خدا سوگند، مردمان کاری حلالتر و پاکتر از آن انجام نداده‌اند. به خدا قسم پس از خروج دجال نیز کشاورزی و کاشت نخل خواهد بود.»43
12. برخی روایات ما با روایات فراوان سنیان - که دجال را از علائم قیامت قلمداد می‌کند - موافقت دارد، ولیکن بعضی سند‌های آن با اسناد نامقبول سنی‌ها نزد ما مطابقت دارد و لذا در صحت آن روایات و نیز در ترتیبی که درباره‌ی علائم قیامت در آنها آمده، دچار مشکل می‌شویم.
یکی از آن روایات آن است که در غیبت شیخ طوسی/ 267 از حضرت امیر علیه السلام آمده که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
«ده رخداد پیش از قیامت حتمی است؛ خروج سفیانی، دجال، دود، دابة الارض، خروج قائم، طلوع خورشید از مغرب، فرود آمدن مسیح، فرو رفتن زمین در مشرق، فرو رفتن زمین در جزیرة العرب، و خروج آتشی از سرزمین عدن که مردم را به سمت محشر سوق می‌دهد.»
13. روایات اهل‌بیت علیهم السلام ضرر منافقِ در تشیع بر شیعیان را، از ضرر دجال بیشتر می‌شمارد.
صفات الشیعة شیخ صدوق /14 از امام رضا علیه السلام روایت می‌کند: «در میان کسانی که ادعای
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 45 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مودّت ما اهل‌بیت را دارند، افرادی هستند که فتنه‌ی آنان برای شیعیان، از فتنه‌ی دجال سخت تر است‌!
[ راوی حدیث، حسن بن علی خزاز می‌گوید: ] عرضه داشتم: ای فرزند رسول‌خدا‌! به خاطر چه چیزی؟
فرمودند: به خاطر دوستی دشمنان ما و دشمنی دوستان ما‌! وقتی چنین شود حق و باطل به هم آمیخته و امر مشتبه می‌گردد و لذا مؤمن از منافق شناخته نمی‌شود.»
در احادیث، دروغ پردازان به عنوان کسانی که عرصه را برای پیروان دجال مهیا می‌کنند، معرفی شده اند.
کتاب سلیم /405 از امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «برای دینتان از سه کس بر حذر باشید؛ از کسی که قرآن را قرائت می‌کند، اما همین که نشاط و خرّمی آن بر چهره‌اش دیده شد، شمشیر به روی برادر مسلمانش کشیده و او رابه شرک متّهم می‌نماید.
عرضه داشتم: یا رسول الله‌! کدام یک از آن دو به شرک سزاوارتر است؟ فرمودند: آنکه تهمت زده است.
[ دومین نفر ] کسی که رخدادهای روزگار او را [ به بازی گرفته، ] خوار گرداند و هر امر دروغینی که جلوه کند او دنباله‌ی آن را گرفته، بیشتر گستراند، اگر دجال را دریابد از او پیروی خواهد کرد.
[ سومین شخص ] کسی است که خدای عزوجل به او قدرتی داده، لذا می‌پندارد که فرمان برداری از او اطاعت از خداست، و سرپیچی از او سرپیچی از فرمان خدا. این در حالی است که او دروغ می‌گوید چرا که هیچ اطاعتی نسبت به مخلوقی در معصیت خالق نیست، کسی که سرپیچی خدا می‌کند هیچ حق فرمان برداری ندارد، اطاعت تنها برای خدا، پیامبرش و صاحبان امر - همان کسانی که خدا با خود و پیامبرش قرین کرده و فرموده: أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمر مِنْکمْ، ای کسانی که ایمان آورده‏اید‌! خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را [ نیز ] اطاعت کنید - است، زیرا خدا تنها از آن جهت فرمان به اطاعت از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم داده است که معصوم و پاک است و به معصیت خدا فرمان نمی‌دهد،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 46 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
و نیز تنها از این بابت دستور داده از صاحبان امر اطاعت شود، که معصوم و پاکند و به معصیت خدا امر نمی‌کنند.»
ابن‌حماد نیز پاره‌ای از آن را در الفتن 2 /520 آورده است، او چنین روایت می‌کند: «مردی است که رخداد‌های روزگار او را [ به بازی گرفته، ] خوار گرداند و هر امر دروغینی که جلوه کند و پایان پذیرد دنباله‌ی آن را گرفته، بیشتر می‌گستراند، اگر دجال را دریابد از او پیروی خواهد نمود.»
14. در احادیث ما آمده است که بدترین مردمان پیشوایان گمراهی‌اند و آنان دوازده نفرند، شش تن از پیشینیان و شش تن از پسینیان، و یکی از آنان دجال است.
خصال /457 از ابو ذر از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «بدترین اولین و آخرین دوازده نفرند: شش تن از اولین و شش تن از آخرین، سپس شش نفر نخستین را نام بردند: فرزند آدم که برادرش را کشت، فرعون، هامان، قارون، سامری و دجال، که نامش در پیشینیان است، اما در زمره پسینیان خروج می‌کند...»
کتاب سلیم بن قیس رحمه الله /161 از حضرت امیر علیه السلام روایت می‌کند: «در حالی که شما [ سلمان، ابوذر، زبیر و مقداد ] شاهد بودید، از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی آنان [ دوازده نفر که در تابوتی در آتش‌اند، شش نفر از اولین و شش نفر از آخرین ] پرسیدم و ایشان در پاسخ فرمودند: اما پیشینیان: فرزند آدم که برادرش را کشت، فرعون فرعون‌ها، کسی که با ابراهیم درباره‌ی پروردگارش ستیزه کرد، دو مرد از بنی اسرائیل که کتاب خود را تحریف و سنّت‌هایشان را دگرگون کردند، یکی از آنان مردمان را یهودی کرد و دیگری مردمان را به کیش نصاری در آورد، ششمین آنان هم ابلیس است، و دجال از جمله آخرین می‌باشد ....»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 47 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>نگرش یهود نسبت به دجال</h4>
1. دجال، مهدی موعود یهود:
مناوی در فیض القدیر 3/718 از بسطامی چنین نقل می‌کند: «دجال، مهدی یهود است و آنان انتظار وی را می‌کشند، چنان‌که مؤمنان منتظر مهدی هستند‌! وی از کعب الأحبار روایت می‌کند که دجال مردی است کور، با قدی بلند و سینه‌ای پهن. او ادعای خدایی می‌کند. کوهی از نان و کوهی از انواع میوه‌ها را به همراه دارد. اصحاب عیش و خوش گذرانی همه در نزد او بر طبل‌ها زده، به کار ساز و آواز و نواختن تار و طنبور مشغولند. هر کسی صدای او را بشنود، از وی دنباله روی می‌کند، مگر آن کسی که خدا حفظ کند.
وی می‌گوید: از نشانه‌های خروج دجال، وزیدن بادی مانند باد قوم عاد و شنیدن فریادی مهیب است. این اتفاق زمانی می‌افتد که امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، زنا و خونریزی زیاد گردد، و عالمان به ستمگران متمایل شده، نزد پادشاهان آمد و شد داشته باشند.
دجال از سمت مشرق و از روستایی به نام دسر ابادین و از شهر هوازن و شهر اصفهان سوار بر الاغی خروج می‌کند، با دست خود ابر را می‌گیرد، و تا برآمدگی روی پایش در دریا فرو می‌رود. مردم بسیاری زیر گوش الاغش پناه می‌گیرند. او چهل روز روی زمین می‌ماند. سپس خورشید در یک روز، سرخ گون، روز دیگر به رنگ زرد، و سومین روز به رنگ سیاه طلوع می‌کند.
آنگاه مهدی و لشکر او به دجال می‌رسند، او ازیاران دجال سی هزار نفر را می‌کشد که در پی آن دجال شکست می‌خورد، سپس عیسی به زمین فرود می‌آید، در حالی که عمامه سبزی بر سر دارد و شمشیری به میان بسته است، بر روی اسبش نشسته و دشنه‌ای در دست دارد، پس به سوی دجال می‌آید و بر او ضربه می‌زند و از پای در می‌آورد.»
2. یهودیان دجال را پادشاه آخرالزمان نامیدند‌!
الدرالمنثور 5 /353 می‌نویسد: «ابن منذر از ابن جریح درباره‌ی این آیه: لَخَلْقُ السَّمَوَاتِ
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 48 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
وَالأَرْضِ أَکبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ44، قطعاً آفرینش آسمان‌ها و زمین بزرگتر [ و شکوهمندتر ] از آفرینش مردم است، روایت کرده است: یهودیان می‌گویند: در آخرالزمان پادشاهی از میان ما خواهد آمد که دریا تا دو زانوی اوست و ابر نزدیک سرش، پرنده را در میان آسمان و زمین می‌گیرد، کوهی از نان و چشمه‌ای با خود به همراه دارد. پس این آیه نازل شد.»
سید ابن طاووس در اقبال الاعمال 2 /319 جریان مناظره و گفتگوی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم با علمای نجران را نقل کرده، می‌نویسد: «یکی از آنان که حارثه نام داشت، مسلمان شد و به نجرانیان گفت: ای قوم‌! شما را بر حذر می‌دارم از اینکه یهودیانی را که پیش از شما بودند اسوه و الگو قرار دهید، آنان به دو مسیح هشدار داده شدند: مسیح هدایت و مسیح ضلالت، و برای هر کدام نشانه و علامتی قرار داده شد. آنها مسیح هدایت را انکار کرده، تکذیب نمودند وبه مسیح ضلالت که دجال بود ایمان آوردند و انتظارش را می‌کشیدند، در فتنه غوطه خوردند و بر تازه مولود آن سوار شدند. پیش از آن نیز کتاب خدا را پشت سرشان انداختند، و پیامبران او و بندگانی را که بر پا دارندگان عدالت بودند کشتند، پس خداوند عزوجل پس از آنکه بر آنان اتمام حجت کرد، بصیرت را از آنها سلب نمود و این به خاطر اعمال خود آنان بود. و به جهت ظلم و جوری که روا می‌داشتند پادشاهی را از آنان گرفت و به ذلت و خواری دچارشان کرد.»
در این روایت آمده است که بزرگ آنها که عاقب نام داشت گفتار حارثه را انکار نکرد، بلکه صرفاً نسبت به تطبیق مسیح هدایت بر رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم اعتراض کرد. معنای این سخن آن است که عاقب به بشارتی نبوی که نزد آنان نسبت به پیامبر و دجالی وجود داشته، اذعان داشته است و خواهد آمد که آنان مسیح علیه السلام را مشیح [ کسی که چیزی را لمس می‌کند ] و مجدّف [ کسی که داد و فریاد می‌کند ] نامیدند و مقصودشان آن است که او - پناه بر خدا - مسیح ضلالت و دجال است.
طبری در تاریخ 1 /12 می‌نویسد: «مسیحیان یونانی چنین پنداشتند که یهودیان سال‌های ما بین تاریخ خود و تاریخ مسیحیان را کاسته‌اند تا پیامبری عیسی بن مریم علیه السلام را انکار کنند، زیرا صفت و وقت مبعث وی در تورات مشخص بوده است. آنان گفتند: هنوز آن
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 49 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
وقتی که در تورات برای آمدن عیسای موصوف به آن اوصاف معین شده، نرسیده است. آنها چنین می‌انگارند که منتظر خروج و دوران او هستند. به پندار من کسی که آنان انتظارش را می‌کشند و ادعا می‌کنند که صفت وی در تورات هست، همان دجال است که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم برای امت خویش وصف کرده و فرموده است که غالب پیروان او یهودیان‌اند و اگر او عبدالله بن صیاد باشد، از نسل یهود است.»
3. آن دجالی که انبیای الهی علیهم السلام مردمان را درباره‌ی او هشدار داده‌اند شخصی مذموم است. این در حالی است که یهودیان درباره‌اش تعصب ورزیدند، چرا که اعتقاد داشتند او پادشاهی یهودی است و خدا وی را مانند حیوانی وحشی برای خوردن دشمنانش خواهد فرستاد‌!
یهودیان به واسطه‌ی آن دسته از صحابه که تحت تأثیر خود داشتند ترس و بیم از دجال را در میان مسلمانان نشر دادند، تا اینکه خاخام کعب‌الاحبار از راه رسید و دستگاه خلافت او را مرجع دینی مسلمانان قرار داد، او هم به نشر اسرائیلیات و گسترانیدن عقیده‌ی یهود در مورد دجال پرداخت، گرچه می‌کوشید باور آنان را با چهره‌ای دیگر اظهار نماید تا مبادا حقیقت او برای مسلمانان آشکار گردد، از این رو به تناقض گویی دچار شد‌!
4. کعب‌الاحبار می‌پندارد دجال شیطانی است که در جزیره‌ای در قید و بند می‌باشد و بعد‌ها آزاد خواهد شد.
ابن‌حماد در الفتن 2 /541 از کلاعی رفیق کعب‌الاحبار نقل می‌کند: «دجال انسان نیست بلکه شیطانی است که در جزیره‌ای در هفتاد حلقه زنجیر بسته شده است، معلوم نیست که چه کسی او را در قید و بند کرده است، آیا سلیمان بوده یا شخصی دیگر؟ چون وقت ظهورش فرا رسد، خدا در هر سالی یک حلقه از او باز خواهد کرد، وقتی ظهور کند ماده الاغی که فاصله بین دو گوش آن چهل ذراع به ذراع خداوند است، نزد او خواهد آمد که این برای سواری تیز رو مقدار یک فرسخ است، پس بر پشت آن منبری از مس قرار داده، روی آن می‌نشیند، قبائل جن با او بیعت می‌کنند، گنج‌های زمین را برای او خارج می‌نمایند و مردم را
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 50 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
به خاطر او می‌کشند.»45
5. یهودیان از همان زمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ترس و بیم از دجال را نشر دادند.
در مناقب ابن شهر آشوب 1 /129 آمده است: «عربی بیابانی نزد رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمد و گفت: ای پیامبر خدا‌! به ما خبر رسیده که مسیح - یعنی دجال - برای مردم و در حالی که همه در معرض نابودی هستند، نان و آبگوشت می‌آورد، آیا نظر شما این است که زهد ورزم و از خوردن آن بپرهیزم؟ آن حضرت خندیدند و فرمودند: خداوند با هر آنچه [ سایر ] مؤمنین را بدان بی‌نیاز گرداند، تو را نیز بی‌نیاز خواهد کرد.»
الفتن 2 /581 روایتی را از ابو عمرو شیبانی می‌آورد که هیثمی در مجمع الزوائد 7 /338 آن را توثیق می‌کند، وی می‌گوید: «با حذیفه در مسجد نشسته بودم که عربی بیابانی شتابان آمد و مقابل او ایستاد و پرسید: آیا دجال خروج کرده است؟ حذیفه گفت: من از غیر دجال بیشتر می‌هراسم تا از او، دجال چیست؟ فتنه‌ی او تنها چهل روز خواهد بود...»46
نگارنده: ببینید که تبلیغات یهود درباره‌ی دجال حتی به عرب‌های بیابانی رسیده است و گذشت که آن مرد عرب بیابانی او را تنها با نام مسیح نام برد، آن گونه که از یهودیان و یا از صحابه‌ای که تحت تأثیر آنان قرار گرفته بودند شنیده بود. معنای این مطلب یکی آن است که یهود در گسترش فرهنگ رعب و وحشت از دجال، چنان به مقصود خود نائل شده بودند که این فرهنگ حتی به اعراب بیابان هم رسیده بود، و دیگر آنکه صحابه‌ای که تحت تأثیر یهودیان بودند آرامش دادن‌های پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را کتمان نمودند و فرهنگ ترسانیدنی را که از یهود فرا گرفته بودند، گسترش می‌دادند‌!
ابن ابی شیبه در المصنف 8 /649 جریانی را آورده که باعث تعجب است، وی می‌نویسد: «عایشه می‌گوید: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نزد من آمد در حالی که من گریه می‌کردم، پس فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ پاسخ دادم: ای پیامبر خدا‌! به یاد دجال افتادم. فرمود: گریه نکن، زیرا اگر در زمانی که من زنده‌ام خارج شود، من شرّ او را از شما باز خواهم داشت، و اگر بمیرم پروردگارتان
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 51 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
یک چشم نیست.
به همراه دجال یهودیان اصفهان خروج خواهند کرد. او خواهد آمد تا اینکه به حومه‌ی مدینه برسد و در آن روزگار، مدینه هفت در و بر هر دری دو فرشته خواهد داشت، پس مردمان شرور مدینه نزد او می‌روند، او خواهد رفت تا آنکه به لُد [ منطقه‌ای در نزدیکی بیت‌المقدس ] برسد، در این هنگام عیسی بن مریم فرود آمده، او را می‌کشد و در زمین چهل سال یا نزدیک به آن، به عنوان پیشوا و دادگری عدل گستر، زندگی خواهد کرد.»47
گریه‌ی عایشه دلیل بر آن است که وی نیز تحت تأثیر سخنان یهود قرار داشته و آنها را تصدیق می‌نموده است و لذا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم او را آرامش دادند. البته او با وجود این، باز هم مردمان را از دجال می‌ترسانید‌!
ضحاک در الآحاد و المثانی 6‌/‌208 نقل می‌کند که «عایشه و حفصه، سوده را در حالی که خود را آراسته بود مشاهده کردند، به او گفتند: دجال خارج شد و سوده را ترس فرا گرفت. وی زنی بلند قامت بود و [ تا این را شنید ] به خیمه‌ای که برای ذخیره سازی هیزم تعبیه شده بود رفت، حفصه می‌گوید: ما خندیدیم، پس پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم در حالی که سوده به خود می‌لرزید، وارد [ خیمه ] شدند، ایشان فرمود: چه چیزی برایت پیش آمده؟ او در پاسخ گفت: ای رسول‌خدا‌! دجال خارج شده است؟ ایشان فرمود‌: نه، ولیکن خارج می‌شود، و دست سوده را گرفته، [ از خیمه ] بیرون بردند و با آستین لباسشان از چهره و پوشش او، آثار دود و تار عنکبوت را زدودند.»48
6. یهودیان در حجة‌الوداع نیز مسلمانان را از دجال می‌هراسانند‌!
بخاری در صحیح 5 /125 از عبدالله ابن عمر روایت می‌کند: «در حجة‌الوداع در حالی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در میان ما بود مشغول صحبت بودیم و نمی‌دانستیم که حجة‌الوداع چیست‌! آن حضرت حمد و ثنای الهی را به جای آوردند، سپس سخن از مسیح دجال به میان آوردند و پیرامون آن مطالب بسیاری فرمودند، و این چنین ادامه دادند:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 52 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر آنکه امتش را از دجال بر حذر داشت، نوح و پیامبران پس از وی امت خود را از او بر حذر داشتند. او در میان شما خروج می‌کند، هر چه درباره‌ی او برایتان پوشیده باشد این مطلب پوشیده نیست که پروردگارتان یک چشم نیست - و این را سه بار گفتند -، در حالی که چشم راست دجال کور است و به انگوری می‌ماند که بر روی آب آمده باشد.
بدانید، خداوند بر شما [ برای همیشه، ریختن ] خون و [ تصرف در ] مال یکدیگر را حرام کرده است، آن چنان که [ ریختن خون و تصرف در مال ] در این روز، در این سرزمین و در این ماه حرام است.آیا رساندم؟
گفتند: آری، فرمود: خدایا ‌! تو گواه باش - و این عبارت را سه مرتبه فرمودند - [ و ادامه دادند: ] وای بر شما - و یا بدا به حالتان [ تردید از راوی است ] -، مراقب باشید که پس از من به کفر باز نگردید که برخی گردن برخی دیگر را بزنند.»49
معنای این مطلب آن است که احادیث پیرامون دجال در حجة‌الوداع یعنی نزدیک وفات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم منتشر بوده است، و چه بسا آن عرب‌های بیابانی در همین برهه خدمت آن حضرت می‌رسیدند، و شاید به هراس افتادن سوده توسط عایشه و حفصه نیز در این برهه بوده است، و نیز گفتار برخی صحابه، مانند کلام عبدالله بن حرث بن جزء، وی می‌گوید: «ما هیچ ترس و بیم و لرزه‌ای را در مدینه احساس نمی‌کردیم، مگر آنکه می‌پنداشتیم همان دجال است، این به خاطر آن بود که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم برای ما از او سخن می‌گفت و [ دوران ] ما را به دوران او نزدیک قلمداد می‌کرد.»50
بر این اساس هیچ استبعادی ندارد که انتشار قرب خروج دجال، از ابزاری باشد که یهودیان و طلقاء، در دو ماه پایانی زندگانی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و با هدف سیطره بر حکومت پس از ایشان به کار بسته‌اند.
7. یهودیان حضرت مسیح علیه السلام را دجال نامیدند و راویان وابسته به دستگاه سلطه نیز از آنها
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 53 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پیروی کردند‌! آنان برای این مطلب چنین تعلیل آوردند که یکی از چشمان او نابینا است و دیگری به خون آغشته، چنان که سرخ می‌نماید.51 راویان وابسته حتی این نشانه را به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نسبت دادند‌!
این در حالی است که اهل‌بیت علیهم السلام او را، تنها دجال نامیدند و هرگز نام مسیح را بر او ننهادند. لذا سنت صحیح نبوی را باید نزد اهل‌بیت ایشان یافت نه دیگران.
8. منابع یهودیان و مسیحیان از دجال به عنوان شخصی منتظَر یاد می‌کنند.
یکی از اموری که گفتار اسقف اعظم نجرانیان، همو که اسلام آورد [ و کلام او پیشتر گذشت ] را تأیید می‌کند، آن است که پیامبران یهود آنان را به دو مسیح بشارت داده‌اند، مسیح هدایت و مسیح گمراهی و آن دو به مشیح موعود و مجدّف وصف شده‌اند، و از دجال به پیامبر دروغ پردازی که عرصه را برای پیامبر وحشی آماده می‌کند، تعبیر شده است‌!
در کتاب مقدس چاپ مجمع الکنائس الشرقیة /126 آمده است: «در سفر اشعیای نبی چنین نوشته: این منم که پیامبرم را پیش از تو می‌فرستم تا راه را برای تو آماده سازد.»
در همان کتاب /818 ذیل عنوان «پیامبر دروغ پرداز، وحشی را خدمت می‌کند» آمده است:
«و حیوان وحشی دیگری را دیدم که خارج از زمین بود و دو شاخ شبیه به شاخ‌های گوسفند داشت و چونان اژدها سخن می‌گفت. و آن وحش دیگر تمامی اختیارات وحش اول را در حضور او دارد. زمین و اهل آن برای وحش اول به سجود در می‌آیند، همو که از بیماری مهلکش بهبودی یافت. او امور خارق العاده‌ی عظیمی را با خود دارد، در مقابل دیدگان مردم آتشی از آسمان بر زمین می‌فرستد، و با آن امور خارق العاده که می‌بایست تنها در حضور وحش اظهار نماید، مردمان را گمراه خواهد کرد.»
در حاشیه همان کتاب /818 آمده است: «این وحش دوم که در خدمت وحش اول است، پیامبر کذاب نامیده می‌شود (ر.ک به رؤ 16 / 13 و 19 / 20و 20 / 10). این پیامبر دروغ پرداز پیامبران کذاب و مسیحان دجال که در انجیل متی 24 /11 و 24 خبر آمدن آنان آمده است، را به یاد مردم می‌آورد تا علامت و بشارتی نسبت به بازگشت مشیح حقیقی باشد.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 54 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
در انجیل متی از کتاب مقدس /115 آمده که پیلاتس حاکم به کاهنان گفت‌: «من با یسوع که به او مسیح گفته می‌شود چه کنم؟ همه پاسخ دادند: او باید به دار آویخته شود‌! پیلاتس گفت: چه کار بدی انجام داده است؟ کاهنان یک صدا فریاد برآوردند: او باید به دار آویخته شود . هنگامی که پیلاتس دانست سخنانش هیچ فایده‌ای ندارد، دستانش را با آب در حضور همگان شست و گفت: من از ریختن این خون بری هستم، شما خود دانید، کاهنان همه در جواب گفتند: خون او به پای ما و فرزندان ماست‌! پس باراباس [ مجرمی که یهودیان خواستار آزادی او بودند ] را آزاد کرد، اما یسوع را تازیانه زد و او را برای به دار آویختن تسلیم نمود.»
در پاورقی آن آمده است: «این فریاد یهودیان ریشه‌هایی در عهد قدیم نیز دارد (2 صم 1 / 13 - 16 و 3 / 29 وار 51 / 55 و لو 23 / 28). پس یهودیان در مقابل خود یک دو راهی دینی دارند که فراتر از رویکردی سیاسی می‌طلبد؛ آنان یا بایست بپذیرند که یسوع همان مشیح موعود است، و یا اینکه او مجدّف بوده و لذا باید خواهان مرگ او باشند.»
شارحان غربی کتاب مقدس اعتقاد به مسیح دجال را این گونه تفسیر نموده‌اند که از ظلم و فشار یهود نشأت گرفته است. در مقدمه‌ی کتاب مقدس چاپ مجمع الکنائس الشرقیة / 19 آمده است:
«این امر در باور یهودیان روز به روز رسوخ بیشتری می‌یافت که خداوند نسبت به خنثی کردن خطر وجود بت پرستان در سرزمین مقدس، هرگز درنگ نخواهد نمود، و عدالت را دوباره بر پا داشته، امتیازات یهود را باز خواهد گرداند، چرا که ملکوت خود را بر روی زمین چنان می‌گستراند که چشم‌ها را به تعجب وا می‌دارد. این مداخله [ ی خداوند ] منعی برای شدائد و نا آرامی‌ها بوده، و دوران جدیدی خالی از شرّ و گناه را خواهد آغازید، و در نهایت، این فزونی مصائب و پیشامد‌های ناگوار - که هلاکت دشمنان خدا را به دنبال دارد - است که فرا رسیدن آن دوران را خبر می‌دهد...
این باور‌هاست که موجب شکل گیری چنین نظراتی برای یهودیان متأخر در امور مربوط به زمان‌های اخیر شده است... در آن دوران مشیح نصیب زیادی در
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 55 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
تمامی آراء ندارد، چرا که مؤلفان اسفار هنگامی که درباره‌ی او سخن می‌گویند، از اینکه او را مشیحی دنیوی که یهوه او را مسح نموده و یا به عبارتی دیگر پادشاهی از نسل داود که اقداماتی سیاسی و لشکری انجام می‌دهد، تا به یاری خداوند سرزمین را آزاد سازد و موجبات شکوفایی آن را فراهم آورد ببینند، خودداری می‌کنند.»
نگارنده: این تحلیل از آنِ روشنفکران غربی است، ولیکن نظر صحیح همان است که پیش از این گذشت. پیامبران یهود، آنان را پس از مسیح به دو مسیح بشارت داده‌اند: مسیح هدایت و مسیح گمراهی، مسیح هدایت حضرت عیسی علیه السلام است که با کشیدن دست شفا می‌دهد، و مسیح گمراهی همان دجال موعود است که آخرین پیشوای ضلالت بوده و در مقابل مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام خواهد کرد.
و اگر بشارت آنان به بعد از زمان حضرت عیسی علیه السلام بازگردد، مقصود از مسیح هدایت رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم خواهد بود، زیرا ایشان نیز به مانند مسیح با کشیدن دست شفا می‌دهند.
<h4>اعتقاد به دجال نزد دستگاه خلافت، کانون اسرائیلیات‌!</h4>
1. احادیث سنیان پیرامون دجال در عین فراوانی دارای تضاد‌ها و تناقض‌هاست، جالب آنکه تمام آنها نزد ایشان صحیح است‌! عمده‌ی اصول احادیثِ این موضوع، به کعب‌الاحبار، عمر بن خطاب و تمیم داری بازگشت می‌کند‌! اهل‌سنت از آنجا که این روایات بر اساس مبانی شان صحیح است، آنها را با تمام خرافات و تناقضاتش پذیرفته‌اند، و بدین صورت بدعت نزد آنان به دین تبدیل شد، و آنها آن را به اسلام و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نسبت دادند‌!
کعب‌الاحبار به آنان گفت: دجال در یکی از جزایر یمن محبوس است، تمیم داری گفت: در جزیره ای در بحر متوسط، عمر هم گفت: او در مدینه متولد شده و وی او را دیده است. اهل‌سنت همه را تصدیق کردند‌!
2. آنان با رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم مخالفت نمودند و دجال را خطرناکتر از پیشوایان ضلالت عنوان کردند‌! این در حالی است که خود، با اسنادی صحیح روایت می‌کنند که رهبران گمراهی خطری بیش از دجال دارند، و سخن حذیفه به آن مرد عرب بیابانی - که شتابان آمد و درباره‌ی دجال
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 56 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پرسید و او در پاسخ گفت: دجال چیست؟‌! فتنه‌ی او تنها چهل روز است - پیش از این گذشت. لیکن آنان اصرار دارند بر این که دجال خطرناکترین فتنه‌هاست‌!
با این وجود ابن‌حماد در الفتن 2 /518 از هشام بن عامر روایت می‌کند: «از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می‌فرمود: در فاصله‌ی میان آفرینش آدم تا قیامت، امری مهمتر از دجال خواهد بود.»
ابن سعد در الطبقات الکبری 7 /26 از همو نقل می‌کند: «شما مردم به جای اینکه سراغ من آیید، نزد گروهی از اصحاب رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‌روید که بیش از من همنشینی آن حضرت نکردند، و مانند من سخنان ایشان را به خاطر نسپاردند، من از ایشان شنیدم که می‌فرمود: در فاصله‌ی میان آفرینش آدم تا قیامت، فتنه‌ای عظیمتر از دجال خواهد بود.»52
بنگرید که راوی این حدیث هشام بن عامر چسان راویان را به خاطر آنکه او را ترک کرده و از او روایت نمی‌کنند سرزنش می‌کند و مدعی است که خود، از دیگر راویان که مردم به سراغشان می‌روند و آنان را بر او برتری می‌دهند روایات را بهتر در خاطر دارد. او خود صحابی کم سن و سالی بوده و در خط بنی‌امیه سیر می‌کرده، و لذا به ترویج احادیث آنان می‌پرداخته است، و همین امر در اینکه مردمان او را ترک نموده، احادیث سایرین را بر او ترجیح دهند، کفایت می‌کند.
الفتن 2 /517 از ابو امامه‌ی باهلی نقل می‌کند: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم برای ما خطبه‌ای خواند و اکثر آن را به هشدار پیرامون دجال اختصاص داد، پاره‌ای از آن خطبه چنین بود: ای مردم‌! هیچ فتنه‌ای در زمین بالاتر از فتنه‌ی دجال نیست و خدای تعالی هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر آنکه امتش را از او بر حذر داشت، و من آخرین پیامبر و شما آخرین امت‌ها هستید، دجال بدون تردید در میان شما خروج خواهد کرد. حال اگر در حالی که من در میان شما هستم قیام کند، من به جای هر مسلمانی به احتجاج با او خواهم پرداخت، ولیکن اگر پس از من خارج شود، هر کسی خود چنین وظیفه‌ای دارد و خداوند جانشین من بر هر مسلمانی است. هر کس از شما که او را مشاهده نمود آب دهان بر صورتش بیندازد و آیه‌های آغازین
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 57 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
سوره‌ی کهف را قرائت کند.»
3. عالمان وابسته به دستگاه سلطه با قصد تقرب به درگاه خداوند(‌!) در ترویج ترس و بیمی دینی(‌!) با یکدیگر مسابقه گذاردند. و در میان آنان، این بخاری و مسلم هستند که گوی سبقت را ربودند‌!
مسلم در صحیحش 8 /197 از نواس بن سمعان می‌آورد: «یک روز صبح رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم دجال را یاد نموده و او را حقیر و دوران او را نزدیک دانستند، چنان که ما پنداشتیم او در جانب نخل هاست، زمانی که [ بار دیگر ] خدمت ایشان رسیدیم، این [ ترس و اضطراب ] را در ما مشاهده کرد و فرمود: چه چیزی برایتان پیش آمده است؟ گفتیم: ای پیامبر خدا‌! صبح هنگامی شما دجال را یاد کردید و شأن او را حقیر و دوران او را نزدیک دانستید، چنان که ما پنداشتیم او در جانب نخل هاست‌!
ایشان فرمودند: من برای شما از غیر دجال بیشتر می‌هراسم، اگر دجال زمانی خارج شود که من در میان شما هستم خود به جای شما با او به احتجاج خواهم پرداخت، اما اگر در نبود من خروج کند هر کسی خود چنین وظیفه‌ای دارد، و خداوند جانشین من بر هر مسلمانی است. دجال جوانی است با موهای مجعّد و چشم بر آمده، من او را به عبد العزی بن قطن تشبیه می‌کنم، هر کس از شما او را درک کرد آیات آغازین سوره‌ی کهف را بر او بخواند.
او از دره‌ای بین شام و عراق خارج خواهد شد و اطراف خود را مملو از شرّ و فساد خواهد کرد، پس ای بندگان خدا‌! [ سستی نکنید و ] ثابت قدم باشید.
عرضه داشتیم: ای رسول‌خدا‌! چه مدت در زمین درنگ می‌کند؟ فرمودند‌: چهل روز، یک روز آن به مانند یک سال، یک روز آن به مانند یک ماه، یک روز آن به مانند یک هفته و سایر روز‌های آن همچون روز‌های شماست.
گفتیم: ای پیامبر خدا‌! آیا در آن روزی که به سالی می‌ماند ادای نماز یک روز برای ما کافی است؟ فرمودند: نه، بلکه برای آن روز زمان بندی کنید [ شارحان صحیح مسلم چنین تفسیر کرده‌اند که آن روز را به مانند سایر ایام تقسیم بندی کنید، به این ترتیب که هرگاه پس از نماز صبح، آن مقدار زمانی که در روز‌های معمولی باید بگذرد تا وقت نماز ظهر برسد،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 58 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
سپری شد نماز ظهر را به جای آورید و همچنین است نماز عصر و مغرب و عشاء، سپس دوباره زمان بندی می‌شود تا نماز صبح، و همچنان ادامه می‌یابد تا اینکه در این یک روز نماز‌های یک سال خوانده شود53 ].
عرض کردیم: ای رسول‌خدا‌! سرعت او در زمین چگونه است؟ فرمودند: مانند بارانی که در پی آن باد روانه باشد، او به سراغ مردم می‌آید و آنان را دعوت می‌کند، آنها نیز به او ایمان آورده، اجابت می‌کنند. پس او آسمان را امر می‌کند و آن هم می‌بارد و زمین را فرمان می‌دهد و آن هم می‌روید، و چار پایان آنها در آخر روز نزد صاحبان خود باز می‌گردند در حالی که بیشترین شیر، بزرگ ترین پستان و کشیده‌ترین لگن را دارند.
آنگاه به سراغ گروهی دیگر رفته، آنان را دعوت می‌کند ولی آنان گفتار او را نمی‌پذیرند، او هم از نزد آنها باز می‌گردد، آنان صبح می‌کنند در حالی که به قحطی دچار شده‌اند و هیچ یک از اموالشان برایشان باقی نمانده است، دجال از کنار ویرانه‌ای می‌گذرد و بدان می‌گوید: گنج‌هایت را بیرون آر، پس گنج‌ها مانند ملکه‌های زنبور عسل در پی او خواهند آمد. سپس جوانی را فرا خوانده، او را با شمشیر چنان ضربه‌ای می‌زند که دو نیم می‌کند، و تنها به اندازه‌ی پرتاب تیری به سمت هدف در میان دو قسمت بدن او فاصله می‌ماند.54 سپس آن جوان را می‌خواند و او در حالی که خندان است و چهره‌اش می‌درخشد به سوی او می‌آید‌!
در این هنگام خداوند مسیح را مبعوث می‌کند و او کنار مناره‌ی سفیدی که در شرق دمشق قرار دارد در حالی که دو جامه‌ی زرد رنگ در بر دارد، و دو کف دستش را بر بال دو فرشته گذاشته فرود می‌آید، هنگامی که سرش را پایین می‌برد قطرات عرق و وقتی سرش را بالا می‌گیرد، دانه‌هایی چون گوهر فرو می‌ریزد، هر کافری رایحه‌ی نفس او را استشمام کند خواهد مرد، تا هر جایی که چشم او ببیند نفس او خواهد رفت، او در جستجوی دجال
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 59 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خواهد رفت تا آنکه او را کنار باب لُد یافته، به هلاکت می‌رساند.
آنگاه گروهی نزد مسیح خواهند آمد که خدا آنان را از شرّ دجال در امان داشته است، او دست بر صورت‌هایشان می‌کشد [ تا غم و اندوهی که به جهت مواجهه با دجال بدان دچار شدند، زائل شود ] و با آنان درباره‌ی درجاتشان در بهشت سخن می‌گوید.
در این هنگام خداوند به عیسی وحی می‌کند که من بندگانی را آفریدم که هیچ کس را یارای نبرد با آنان نیست، پس [ دیگر ] بندگانم را در پناه کوه طور در آور، و خداوند یأجوج و مأجوج را که از هر پشته‌ای بتازند، می‌فرستد، گروه نخستین آنان به دریاچه‌ی طبریه می‌رسند و هر چه در آن است می‌آشامند، ما بقی آنها که به آن دریاچه می‌رسند می‌گویند: زمانی در اینجا آب بوده است.
حضرت عیسی و مردمی که با او هستند، [ در کوه طور ] چنان در محاصره قرار می‌گیرند که [ از شدت قحطی ] سر گاو نزد آنها از صد سکه طلایی که امروز نزد یکی از شما باشد، محبوبتر است.
آنگاه پیامبر خدا عیسی و اطرافیانش به درگاه خدا به دعا و تضرع می‌پردازند که در پی آن خداوند کرم‌ها را بر گردن یأجوج و مأجوج می‌فرستد و آنان همانند مردن یک نفر، همه به روی زمین می‌افتند. در این هنگام عیسی و همراهانش [ از طور ] پایین می‌آیند ولیکن در زمین موضعی به اندازه یک وجب نمی‌یابند، مگر آنکه بوی بد و نامطبوع آنها آن را فرا گرفته است. پس عیسی و یاران به درگاه خدا به التجا می‌پردازند و خداوند هم پرندگانی که گردن آنها در بزرگی و طول مانند گردن شتران است گسیل می‌کند که آنها را حمل می‌کنند و هر جایی که خدا بخواهد می‌اندازند.
آنگاه خدا بارانی را فرو می‌فرستد که بر همه‌ی خانه‌های گلی یا مویی خواهد بارید، پس زمین را شست و شو داده، مانند آیینه قرار می‌دهد، اینجاست که به زمین گفته می‌شود: میوه ات را برویان و برکتت را بازگردان، پس آن روز آن مردم از درخت انار خورده، در سایه‌ی پوست آن خواهند آرامید، در قسمتی از [ گوشت ] یک شتر چنان برکتی خواهد بود که شتری
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 60 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
که نزدیک به وضع حمل است، جماعت بسیاری را کفایت می‌کند و یک گاوی که نزدیک به وضع حمل است قبیله ای را، و گوسفندی چنین، تعدادی از مردم را کافی خواهد بود.
در حالی که آنان در چنین شرائطی قرار دارند، خداوند بادی خوشبو را می‌فرستد که آنها را در آغوش یکدیگر فرا گرفته، روح تمامی مؤمنان و مسلمانان را قبض خواهد نمود، ولی بَدان باقی می‌مانند و مانند الاغ‌ها در فساد و فتنه غوطه خورده، قیامت بر آنان واقع خواهد شد.»
مسلم دیگر باره آن را در 8 /199 روایت کرده، می‌افزاید: «سپس یأجوج و مأجوج در زمین سیر می‌کنند تا آنکه به جبل الخمر که نام کوهی است در بیت‌المقدس برسند، پس می‌گویند: کسانی را که در زمین بودند نابود کردیم، حال بیایید کسانی را که در آسمانند از بین ببریم و تیر‌هایشان را به سوی آسمان رها می‌کنند، آنگاه خداوند تیر‌هایشان را در حالی که به خون آغشته، بر خود آنها باز می‌گرداند.»55
کسی که در احادیث خبره و آگاه باشد می‌داند چنین احادیثی از اسرائیلیات است و راوی بادیه نشین آن، این حدیث را - به مانند اکثر روایاتی که در این باب دارند - با خیالات خود در هم آمیخته است، ولیکن این روایات نزد اهل‌سنت از بالا ترین درجات صحت برخوردار می‌باشد‌!
به این عبارت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در روایت مسلم «از امر دیگری غیر از دجال برای شما بیشتر می‌هراسم» دقت کنید و ببینید که چگونه در میان دروغ‌ها و بزرگ سازی‌هایی که پیرامون دجال صورت گرفته گم شده است‌!
4. آنان برای دجال معجزات و امور خارق العاده‌ای قرار دادند که پیروان بنی‌امیه زمینه ساز آن بودند‌!
در مجموع فتاوی ابن تیمیه 35 /118 آمده است: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: قیامت بر پا نخواهد شد تا آنکه سی دجال دروغ پرداز که باور همه‌شان این است که فرستاده‌ی خدا هستند، در میان شما آشکار شوند. بالاترین فتنه را در بین آنها دجال بزرگ دارد، همو که عیسی بن مریم او را به قتل خواهد رساند. خداوند از آدم تا قیامت بالاتر از فتنه‌ی او را نیافریده است.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 61 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خدا مسلمانان را فرمان داده که در نماز‌هایشان از فتنه‌ی دجال به او پناه برند‌! این مطلب ثابت است که او به آسمان فرمان بارش می‌دهد و آن هم می‌بارد و به زمین فرمان رویش می‌دهد و آن هم چنین می‌کند‌! دجال مردی مؤمن را می‌کشد سپس به او می‌گوید: برخیز، و او بر می‌خیزد و در اینجا دجال می‌گوید: من پروردگار تو هستم، آن مرد در پاسخ می‌گوید: دروغ گفتی، بلکه تو آن یک چشم کذابی هستی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ما را از آن خبر داده است، و به خدا سوگند آگاهی و شناختم نسبت به تو بالا رفت، دجال دوباره او را می‌کشد [ و زنده می‌کند ] و چون می‌خواهد او را برای بار سوم به قتل برساند، خدا قدرت این کار را به او نمی‌دهد.»‌!
ابن تیمیه فتنه‌ی دجال را بالاتر از فتنه پیشوایان ضلالت قرار داده است و بر احادیث صحیحی که صراحت در این دارند که فتنه‌ی آنان بالاتر و خطرناکتر از فتنه‌ی دجال است، خط بطلان می‌کشد‌! هم‌چنان‌که جزم دارد خدا به دجال معجزه و ولایت تکوینی می‌دهد و به واسطه‌ی آن قدرت می‌یابد که آسمان را فرمان بارش دهد و زمین را فرمان رویش، آن دو نیز اطاعت می‌کنند، و مرده را امر می‌کند و او هم زنده می‌گردد‌! این‌ها قدرت‌هایی است که ابن تیمیه نسبت به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و خاندان ایشان علیهم السلام نمی‌پذیرد، حال آیا دجال از آنها قدرت بیشتری دارد و افضل است؟‌!
الفتن 2 /536 از حذیفه از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم چنین روایت می‌کند: «چشم راست دجال کور است و مو‌های او بسیار، او به همراه خود بهشتی دارد و آتشی، آتش او بهشت است و بهشت او آتش...
به واسطه عبدالله‌بن‌عمر چنین روایت می‌کند: یکی از چشمان دجال کور است و دیگری به خون آغشته چنان که سرخ می‌نماید، وقتی که او سیر می‌کند دو کوه با خود به همراه دارد، کوهی از نهر‌ها و میوه‌ها و کوهی از دود و آتش، هم‌چنان‌که تار مویی را دو نیم می‌کند خورشید را دو نیم می‌کند، و پرنده را در هوا می‌گیرد.»56
در این نقلی که آن را حدیث می‌پندارند(‌!) دست‌های یهود را مشاهده می‌کنیم. یکی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 62 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
از معجزات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن بوده که ایشان به درگاه خداوند متعال دعا کردند و او ماه را به عنوان نشانه‌ای برای مشرکین، برای آن حضرت دو نیم کرد، حال یهودیان برای دجال چنین ادعا می‌کنند که خورشید را مانند تار مویی که دو نیم شود، به دو قسمت مساوی تبدیل خواهد نمود‌!
ابن ابی شیبه در المصنف 8 /657 از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم چنین نقل می‌کند:
«دجال تا زانو‌هایش در دریا‌ها فرو می‌رود، ابر را با دستش می‌گیرد، از خورشید زودتر به مغرب می‌رسد، در پیشانی او شاخی است که از آن مار‌هایی را می‌گیرد [ و با آنها با دشمنانش می‌جنگد ]، او تمام بدنش را سلاح پوشانده است و [ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یک به یک اسلحه و ] حتی شمشیر و نیزه و درق را هم نام بردند، راوی [ که حسن نام دارد ] گوید‌: از ایشان پرسیدم که درق چیست؟ فرمود: سپر... »
همان /648: « همانا من نسبت به آنچه دجال به همراه دارد از خود او آگاهترم، او با خود دو نهر جاری دارد که یکی آبی سفید دیده می‌شود و دیگری آتشی فروزان، اگر کسی آن را یافت به سوی نهری که آن را آتش می‌بیند برود و چشمش را ببندد سپس سر به زیر آورده از آن بیاشامد که آبی خنک است.
دجال چشمی نابینا دارد که بر آن گوشتی غلیظ روییده و تمام آن را پوشانده است، در میان دو چشم او لفظ کافر نوشته شده است که هر مؤمنی، چه آشنا با نوشتن و چه ناآشنا، آن را می‌خواند.»57
عبدالرزاق در المصنف 11 /391 از اسماء بنت یزید که زنی از انصار و دوست فاطمه بنت قیس است - که خواهد آمد - روایت می‌کند: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در خانه‌ی من بود که دجال را یاد کرد و فرمود: دجال سه سال در پیش رو دارد، در سال اول آسمان یک سوم باران و زمین یک سوم گیاهانش، در سال دوم دو سوم آن و در سومین سال تمام آن را باز می‌دارد، و تمام چارپایان سُم دار و دارای دندان هلاک می‌شوند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 63 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
از کسانی که سخت‌ترین امتحان را دارند، آن است که دجال نزد عربی بیابانی رفته، می‌گوید: آیا اگر شترت را برایت زنده کنم خواهی پذیرفت که من پروردگار توام؟ و او می‌گوید: آری، پس شیطان به صورت شتر او در می‌آید در حالی که بهترین پستان و بلند ترین کوهان را دارد. او به نزد مردی که پدر و برادرش مرده‌اند رفته، می‌گوید: آیا اگر پدر و برادرت را زنده کنم خواهی پذیرفت که من پروردگار توام؟ و او پاسخ مثبت می‌دهد، آنگاه شیطان خود را به صورت پدر و برادر او درمی‌آورد.
اسماء می‌گوید: در این هنگام آن حضرت برای کاری از خانه بیرون رفت، سپس در حالی که جماعت حاضر همه به سبب گفته‌های ایشان در غم و اندوه به سر می‌بردند، بازگشت و دو طرف در را گرفته، فرمود: ای اسماء‌! چه شده است؟ عرضه داشتم: ای رسول‌خدا‌! با ذکر دجال دل‌های ما را از جا کندید. ایشان فرمود: اگر در زمان حیات من خروج کند، خود با او به احتجاج خواهم پرداخت، و اگر من در میان شما نباشم، پروردگار من پس از من، جانشین من بر هر مؤمنی است.
اسماء گفت: ای رسول‌خدا‌! ما آرد‌هایمان را خمیر می‌کنیم ولی آن را نمی‌پزیم تا آنکه گرسنه شویم، مؤمنین آن روز چه خواهند کرد؟ فرمود: هم‌چنان‌که اهل آسمان را تسبیح و تقدیس [ به عنوان غذا ] کفایت می‌کند، آنان نیز چنین خواهند بود.»58
5. بخاری احادیث بسیاری پیرامون دجال نقل می‌کند.
او در 4 /105 از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «دجال به همراه خود مانند بهشت و دوزخ را می‌آورد و آن را که بهشت می‌گوید، دوزخ است».
در /143 از آن حضرت نقل می‌کند: «هنگامی که دجال قیام کند به همراه خود آب و آتشی دارد، آن را که مردم آتش می‌بینند آبی خنک است و آن را که آب خنک می‌بینند آتشی سوزان است‌! هر کسی آن را درک کرد خود را در آنچه آتش می‌بیند بیندازد، که گوارا و خنک است.»
در 8 /101 چنین می‌آورد: «آتش او آب خنک، و آب او آتش است.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 64 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
در 1 /202، 7 /159 و161 و 8 /103 از عایشه روایت می‌کند: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در نمازش از دجال به خدا پناه می‌برد و می‌گفت: خدایا‌! من به تو از عذاب قبر و فتنه‌ی مسیح دجال و فتنه‌ی زندگی و مرگ پناه می‌برم.»59
6. بخاری خود در احادیث دجال دچار تناقض گویی شده است، بلکه فراتر آنکه رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را به تناقض گویی متهم نموده است‌!
در 8 /103 به واسطه‌ی انس روایت می‌کند: «دجال به طرف مدینه می‌آید ولیکن فرشتگان را مشغول نگهبانی آن می‌بیند. نه دجال و نه طاعون نمی‌توانند به مدینه نزدیک شوند.»
در 2 /223 و 8 /108 نیز، از آن حضرت چنین می‌آورد: «ترس و رعب از مسیح دجال وارد مدینه نمی‌گردد، در آن روز مدینه هفت در دارد و بر هر دری دو فرشته است.»
وی، این را از یک سو و از سویی دیگر نقیض آن را می‌آورد.
وی در 8 / 101 از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «دجال می‌آید تا آنکه در ناحیه‌ای از مدینه وارد می‌شود و تمام کافران و منافقان به سوی او می‌روند.»
در 8 /103 روایت می‌کند: «دجال در بعضی از شوره زار‌های مدینه وارد می‌شود، پس مردی که در آن روز بهترین مردم - یا از بهترین آنان - است به نزد او آمده، می‌گوید: گواهی می‌دهم که تو آن دجالی هستی که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌اش برای ما سخن گفته است. پس دجال [ به مردم ] می‌گوید: اگر این شخص را بکشم سپس زنده گردانم، باز هم درباره‌ی من تردیدی خواهید داشت؟ آنان هم می‌گویند: نه، او هم آن مرد را می‌کشد و زنده می‌کند.»
با این حساب حرمت ورود به مدینه بر دجال چنان خواهد بود که او وارد حومه‌ی آن می‌شود و اهالی آن از او می‌گریزند، منافقان مدینه به نزد او می‌آیند، او بر مؤمنین تسلّط می‌یابد و مردی صالح از آنان را می‌کشد، در این صورت دیگر چه چیزی برای حفظ کردن مدینه باقی می‌ماند؟‌!
فراتر آنکه طیالسی از محجن از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند که تمام اهل مدینه می‌گریزند‌!
وی در مسند خود /183 می‌آورد: «بدا به حال آن شهر در روزی که اهالی آن، آن را ترک
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 65 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
می‌کنند در حالی که در بالاترین شرایط آبادانی است. دجال به سمت آن می‌آید ولی بر هر دری از آن فرشته‌ای با شمشیری آخته می‌بیند، لذا وارد آن نمی‌شود.»60
بخاری در 8 /101 از عبدالله‌بن‌عمر روایت می‌کند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفتار او وپدرش را در این باره که دجال به دنیا آمده، تصدیق می‌کند، و حضرت خود او را در کنار کعبه دیده است، آن حضرت می‌گوید: «در حالی که به طواف کعبه مشغول بودم مردی گندمگون با مو‌هایی نرم و انبوه که از سر او آب می‌چکید - و یا می‌ریخت - را دیدم، پرسیدم: او کیست؟ گفتند: عیسی بن مریم، آنگاه رفتم و یکباره مردی درشت هیکل، سرخ، با مو‌هایی مجعّد و یک چشم دیدم، گویا چشم او مانند انگوری که بر روی آب افتاده بود، آنان گفتند: این دجال است‌! و شبیه‌ترین مردم به او ابن قطن مردی از خزاعه است.»61
7. نزد ما تمامی احادیث اهل‌سنت پیرامون دجال مردود است و آنان نیز بایست آنها را رد کنند، زیرا خود صحیح می‌دانند که فتنه‌ی پیشوایان گمراهی سخت‌ترین فتنه‌هاست‌! از سویی عقل این مطلب را که خداوند عزوجل به دشمنش دجال همانند پیامبران علیهم السلام معجزه و قدرت زنده نمودن مردگان را عطا کند، محال می‌داند.
8. سنیان حدیث صحیحی را که با سخن اهل‌بیت علیهم السلام موافقت دارد، نقل می‌کنند ولیکن در عمل با آن مخالفت می‌نمایند‌!
بخاری در صحیح خود 8 /101 از مغیرة بن شعبه نقل می‌کند که از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی دجال پرسید و آن حضرت فرمودند: «چه چیزی از او به تو آسیب می‌رساند؟ گفتم: مردم می‌گویند: او به همراه خود کوهی از نان وچشمه‌ای دارد‌! ایشان فرمودند: او نزد خدا بی‌ارزشتر از آن است.»62
این حدیث تمامی بزرگ سازی‌های بخاری و دیگران پیرامون دجال را تکذیب کرده، و انگشت اتهام را بر روی آن دسته از صحابه که تحت تأثیر یهود بودند و درباره‌ی دجال
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 66 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
افسانه‌ها در میان مسلمانان رواج داده، به سنت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پشت پا زدند، قرار می‌دهد. و با امثال این روایت می‌توان علت اینکه آن حضرت صحابه‌ای را که تحت تأثیر یهود بودند، متهوِّک [ سرگردان ] نامید دانست، یعنی جز اندکی از آنها ما بقی به یهودی‌گری پرداختند‌!
9. آنچه مایه‌ی تعجب است آن است که بزرگان اهل‌سنت از دیرباز تا عصر حاضر، این رعب و وحشت دینی یهودی را با قصد قربت(‌!) در میان مسلمین رواج می‌دهند و به نشر و گسترش امور خارق العاده برای دجال می‌پردازند، از جمله اینکه پوست او چنان باد می‌کند که مسیر را پر می‌کند، طول الاغ او هفتاد ذراع به ذراع خداوند است، با خود بهشت و دوزخ و کوهی از نان و آبگوشت دارد و.... و عموم اهل‌سنت هم این امور را تصدیق می‌کنند. عالمان آنان [ که به نشر این مطالب می‌پردازند ] آرامش دادن‌های رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم و سخنانی که از ایشان در تکذیب این امور رسیده است را کتمان می‌کنند‌!
10. ترس و بیم مسلمانان از دجال تا بدان جا رسیده است، که برخی آن را بر مغول تطبیق نموده‌اند‌!
سنیان از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت کرده‌اند که فرمود: «دجال با هشتاد هزار نفر در خوزستان و کرمان فرود می‌آید. صورت‌های آنان به سپر‌هایی می‌ماند که آهنگر بر آن ضربه می‌زند، جامه‌هایی که تمام بدن را می‌پوشاند در بر، و کفش‌هایی از مو برپا دارند.»63
دو وصفی که در این روایت آمده است، یکی آن که صورت‌های آنان به سپر‌هایی می‌ماند که آهنگر بر آن ضربه می‌زند، و دوم آن که کفش‌هایی از مو بر پا دارند، تنها در اوصاف مغول آمده است.
11. اهل‌سنت طول عمر دجال را پذیرفتند، ولیکن نسبت به طول عمر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اعتراض دارند‌!
شیخ صدوق رحمه الله در کمال الدین 2 /528 گزارش عبدالله ابن عمر درباره‌ی دجال را آورده است، ابن عمر در آن چنین می‌پندارد: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم صبح هنگامی با اصحاب نماز را به جای آوردند و بعد با آنان تا درخانه‌ای در مدینه آمده و در را کوبیدند، زنی بیرون آمد و گفت: ای
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 67 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ابوالقاسم‌! چه می‌خواهی؟ آن حضرت فرمودند: ای مادر عبدالله‌! به من اجازه بده تا نزد عبدالله بروم، او گفت: ای ابوالقاسم‌! با عبدالله چه کار داری؟ به خدا قسم او عقلش را از دست داده و لباسش را آلوده می‌کند، مرا نیز به امری عظیم وادار می‌کند‌! ایشان فرمودند: اجازه بده تا نزد او بروم، آن زن گفت: بر عهده‌ی شما؟ حضرت فرمودند: آری، آنگاه اجازه‌ی ورود داد و رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم داخل شدند. آن پسر در میان ردایی، با خود زمزمه می‌کرد، مادر گفت: ساکت شو و بنشین، این محمد است که نزد تو آمده، او هم آرام نشست. حضرت فرمودند: این زن چه می‌خواهد؟ خدا او را لعنت کند، اگر مرا وا می‌گذاشت به شما خبر می‌دادم که آیا این پسر همان است؟
سپس به آن پسر فرمود: چه می‌بینی؟ گفت: حق، باطل و سریری بر روی آب، فرمود: گواهی بده که خدایی جز الله نیست و من رسول اویم، آن پسر گفت: بلکه شما گواهی بده که خدایی جز الله نیست و من رسول اویم، خدا شما را در این امر شایسته‌تر از من قرار نداده است‌!
روز دوم هم پس از آنکه با اصحاب نماز صبح را به جای آوردند با آنان برخاسته، به در آن خانه رفتند و در را کوبیدند... مادر گفت: ساکت باش و [ از فراز درخت ] پایین بیا، چرا که این محمد است که نزد تو آمده، و او هم آرام شد، آنگاه حضرت گفتند: این زن چه می خواهد؟ خدا او را لعنت کند، اگر مرا وا می‌گذاشت به شما خبر می‌دادم که آیا این پسر همان است؟
چون روز سوم فرا رسید ایشان با اصحاب نماز صبح را بر پا داشتند و بعد با آنان برخاستند... پس فرمودند: من برای تو چیزی را پنهان کرده‌ام، آن چیست؟ او در جواب گفت: دود، دود [ مقصود سوره‌ی دخان است که آیاتی از آن در آن روز بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل شده بود ]، حضرت فرمودند: دور شو، تو هرگز از اجلت فراتر نرفته و به آرزویت نخواهی رسید، تو جز به آنچه برایت مقدر است دست نخواهی یافت.
در این هنگام به اصحاب فرمود: ای مردم‌! خداوند هیچ پیامبری را نفرستاد، مگر آنکه قوم خود را از دجال بر حذر داشته است، خدا دجال را تا امروز تأخیر انداخته است، پس
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 68 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اگر چیزی از امر وی برایتان مشتبه شد [ بدانید که ] پروردگارتان یک چشم نیست. دجال بر الاغی که فاصله‌ی میان دو گوش آن به اندازه‌ی یک میل است خارج می‌شود، او در حالی خروج می‌کند که بهشتی، دوزخی و کوهی از نان و چشمه‌ای را با خود به همراه دارد، بیشترین پیروان او را یهودیان، زنان و اعراب تشکیل می‌دهند. او در تمامی آفاق زمین - به جز مکه و دو حومه‌ی آن و مدینه و دو حومه‌ی آن - وارد می‌شود.»
پیشتر رد ما بر مضمون این گزارش گذشت.
غرض ما از نقل این حدیث آن است که بدانید اهل‌سنت به دجال و طول عمر وی معتقدند، در حالی که طول عمر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را انکار می‌کنند‌! شیخ صدوق رحمه الله پس از نقل این روایت می‌فرماید:
«کسانی که عناد می‌ورزند و به تکذیب [ حقایق ] می‌پردازند این روایت را پذیرفته، آن را درباره‌ی دجال، غیبت وی، طول مدت درنگ و خروج او در آخرالزمان نقل می‌کنند، حال آنکه امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف ، غیبت طولانی و ظهور ایشان را که در آن، عدل و داد را در زمین آن گونه که از ظلم و جور پر شده است فراگیر می‌سازد، بر نمی‌تابند، و این با وجود تصریحاتی است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم و امامان علیهم السلام درباره‌ی نام و نسب آن حضرت، غیبت و طولانی بودن دوران آن، داشته‌اند. آنان با این کار در صدد خاموش کردن نور خداوند عزوجل و نیز باطل نمودن امر ولی خدا هستند، در حالی که خداوند ابا کرده مگر آن که نور خود را تمام کند، گرچه کافران را خوش نیاید. آنان در راستای باطل ساختن امر حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف بیشتر چنین استدلال نموده و گویند: ما این اخباری را که شما در مورد مهدی دارید نه می‌شناسیم و نه روایت می‌کنیم. این همان سخن ملحدان، براهمه، یهودیان، مسیحیان و مجوسیان است که نبوت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را انکار نموده، می‌گویند: هیچ یک از معجزات و دلائلی که برای صدق ادعای نبوت پیامبرتان می‌آورید را نه می‌شناسیم و نه روایت می‌کنیم، و لذا به عدم صحت ادعای او معتقدیم. حال اگر دلیل سنیان ما را ملزم سازد، دلیل این طوائف - که تعدادشان از سنیان بیشتر است - نیز باید برای سنیان الزام آور باشد‌!
دیگر از سخنان سنی‌ها آن است که گویند: در عقول ما نمی‌گنجد که شخصی در زمان ما
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 69 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
چنان عمر کند که از عمر هم عصران خود فراتر رود، حال آنکه امام شما بر طبق پندارتان از عمر هم عصران خود فراتر رفته است.
ما هم در پاسخ آنها می‌گوییم: آیا شما تصدیق می‌کنید که دجال در غیبت می‌تواند عمری فراتر از عمر اهل زمان داشته باشد و ابلیس نیز چنین است(؟) ولیکن با وجود تصریحاتی که درباره‌ی قائم آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم ، غیبت، طول عمر و ظهور ایشان برای بر پا داشتن امر خدا رسیده است - و روایاتی را که در این باره وارد شده در این کتاب آورده‌ام - آن را نمی‌پذیرید‌! علاوه بر آنکه به طریق صحیح از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم رسیده که فرمودند: هر آنچه در امت‌های گذشته واقع شده، در این امت نیز خواهد بود، هم‌چنان‌که دو تای کفش و دو پر تیر در برابر یکدیگر هستند. در پیامبران گذشته و حجت‌های الهی کسانی بوده‌اند که عمر طولانی داشته‌اند، نوح نبی علیه السلام دو هزار و پانصد سال زندگی کرد و خدا در قرآن [ تنها ] سخن از آن به میان آورده که او در میان قوم خود نهصد و پنجاه سال درنگ کرد64، در حدیثی که آن را با سندش در این کتاب نقل نمودم، آمده است که در قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف سنتی از نوح است که طولانی بودن عمر وی می‌باشد، حال چگونه است که سنیان امر [ غیبت ] امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را نمی‌پذیرند ولی با امور مشابه آن - که نزد عقل هیچ اشکالی ندارد - چنین برخوردی ندارند؟ بلکه بایست به این امور اذعان نمود، چرا که از طریق رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم رسیده است، و اعتقاد به قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز چنین است.
مقتضای کدام عقل است که اصحاب کهف می‌توانند سیصد و نه سال در غارشان درنگ کنند، آیا تصدیق و پذیرش این مطلب از غیر طریق اخبار بوده است؟ پس چرا امر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را که آن نیز از طریق اخبار رسیده، تصدیق نمی‌نمایند؟‌!
آنان چگونه اخبار وهب بن منبه و کعب‌الاحبار را در اموری محال تصدیق می‌کنند، در حالی که هیچ یک از آنها را نه می‌توان به رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نسبت داد و نه عقل روا می‌شمارد، ولیکن آنچه را که از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امامان علیهم السلام پیرامون حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، غیبت و ظهور ایشان - که پس از تردید اکثر مردم و بازگشت آنها از اعتقاد به آن حضرت واقع می‌شود -
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 70 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
رسیده و اخبار و آثار صحیح بر آن دلالت دارد نمی‌پذیرند؟‌! آیا این امر غیر از پافشاری بر انکار حق است؟
اینان چرا نمی‌گویند: اگر چه در این عصر و زمان کسی که بتواند عمری طولانی داشته باشد وجود ندارد، اما باید به عنوان تصدیق گفتار صاحب شریعت صلی الله علیه وآله وسلم ، سنت پیشینیان در عمر طولانی در مشهورترین اجناس جاری گردد و هیچ جنسی از قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف مشهورتر نیست، زیرا در شرق و غرب عالم برزبان کسانی که به ایشان اعتقاد دارند و نیز آنان که انکار می‌نمایند، یاد می‌شود.
هرگاه غیبت امام دوازدهم عجل الله تعالی فرجه الشریف با وجود روایات صحیحی که از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی آن رسیده است صحیح نباشد، نبوت ایشان نیز باطل خواهد بود، چرا که در این صورت آن حضرت خبر از غیبت کسی داده‌اند که غائب نشده است، و اگر دروغ ایشان ثابت شود، پیامبر نبوده است‌!
چگونه است که سنیان رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را در آنچه در مورد عمار فرموده است: «گروه ستمکار او را می‌کشند»، و درمورد امیرالمؤمنین علیه السلام : «مو‌های صورتش با خون سرش رنگین می‌شود»، و درباره‌ی امام حسن علیه السلام : «با سم کشته می‌شود»، و در مورد امام‌حسین علیه السلام : «با شمشیر به شهادت می‌رسد» تصدیق می‌کنند، ولی آن حضرت را در آنچه پیرامون قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف ، غیبت، و تعیین او به نام و نسب، فرموده است تصدیق نمی‌نمایند؟‌!
البته که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در تمامی سخنان صادق است و در تمامی حالات به حق رفتار می‌نماید و ایمان هیچ بنده‌ای صحیح نخواهد بود، مگر آن زمانی که در دل نسبت به حکم آن حضرت هیچ ناراحتی نیافته، در تمامی امور تسلیم ایشان باشد و شک و تردیدی در او راه نیابد، این اسلام است همان اسلامی که عبارت است از تسلیم و انقیاد وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الإسلام دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ65، و هر که غیر از اسلام، دینی [ دیگر ] جوید، هرگز از وی پذیرفته نشود، و وی در آخرت از زیانکاران است.
از شگفت انگیزترین امور آن است که مخالفین ما روایت می‌کنند: عیسی بن مریم علیه السلام از
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 71 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
سرزمین کربلا عبور کرد و آهوانی را دید که در آنجا گرد آمده بودند، آن آهوان گریان به سوی او آمدند و مسیح و حواریون نشستند و به گریه مشغول شدند، حواریون که علت گریه مسیح را نمی‌دانستند، گفتند: ای روح و کلمه‌ی خداوند‌! چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: آیا می‌دانید اینجا چه سرزمینی است؟ آنها پاسخ منفی دادند، او فرمود: این زمینی است که جوجه‌ی رسول‌خدا احمد و آن زن آزاده‌ی طاهره بتول که شبیه مادر من است، در آن کشته و دفن می‌شود، این زمین از مشک خوشبوتر است، چرا که خاک آن جوجه‌ی شهید است و البته که خاک پیامبران و فرزندان آنها چنین است، این آهوان با من تکلم می‌کنند و می‌گویند: ما در این سرزمین از شوق تربت آن جوجه‌ی شهید و مبارک به چَرا مشغولیم، اینان چنین اعتقاد دارند که در این زمین در امنیت هستند، آنگاه از پشکل آنها برداشت و بوئید و گفت: خدایا این‌ها را باقی دار تا پدرش آن را ببوید و موجب تسلی و آرامش او گردد. آن پشکل‌ها نیز تا زمان امیرالمؤمنین علیه السلام باقی ماند و ایشان آن را بوییدند و گریستند و زمانی که گذرشان به کربلا افتاد این ماجرا را تعریف کردند.
سنیان می‌پذیرند که پشکل این آهوان بیش از پانصد سال باقی بماند و باران‌ها و باد‌ها و گذشت روز‌ها و سال‌ها آن را دگرگون نکند، ولی نمی‌پذیرند که قائم آل محمد صلی الله علیه وآله وسلم باقی می‌ماند تا آنکه با شمشیر قیام کرده، دشمنان خدای عزوجل را به هلاکت رساند و دین خدا را اظهار نماید. و این با وجود احادیثی است که از پیامبر و ائمه علیهم السلام با تصریح به نام، نسب، غیبتِ دراز مدت و جریان یافتن سنت پیشینیان در طول عمر در آن حضرت رسیده است‌! آیا این چیزی جز عناد ورزیدن و انکار حق است؟»
در غیبت شیخ طوسی /113 آمده است: «ناقلان حدیث روایت کرده‌اند که دجال موجود است و در عصر‌نبوی هم بوده است و تا زمانی که خروج می‌کند باقی خواهد ماند، و او دشمن خداست. اگر به خاطر مصلحتی جایز باشد که دشمن خدا چنین عمر کند، پس چگونه برای ولی خدا جایز نباشد؟‌! همانا این امر از عناد ناشی شده است.»
نگارنده‌: پیروان مذاهب به دجال اعتقاد دارند، بعضی از آنان به دجال عمر معتقدند و او را ابن‌صیاد می‌دانند چرا که عمر و فرزندانش بر احادیث پیرامون آن که [ نزد آنها ] صحیح است،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 72 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
قسم خورده‌اند‌!
برخی هم دجال تمیم داری را که جاسوس وی در جزیره، او را از آن خبر داد باور دارند، زیرا احادیث او نیز [ بر اساس مبانی آنها ] صحیح است. برخی دیگر نیز به دجال کعب‌الاحبار اعتقاد دارند.
تمامی آنان چنین معتقد هستند که دجال زنده و پوشیده از چشم‌هاست و خداوند بر اساس عقیده‌ی عمر صد‌ها سال، و بر اساس باور تمیم داری و کعب هزاران سال به او عمر داده است، لذا روا نیست آنها نسبت به اعتقاد به اینکه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف زنده است و روزی می‌خورد تا آنکه خداوند متعال به ایشان اذن دهد که ظهور کرده و اسلام را اظهار نماید، بر ما خرده گیرند.
چگونه است که عمر دراز مدت برای دشمنان خدا ممکن است، ولی برای اولیای او ناممکن؟‌! و آیا روایات تمیم و کعب و امثال آنها از روایات اهل‌بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بیشتر اطمینان آور است؟‌!
<h4>احادیث پیرامون دجال در منابع سنیان به چند جلد می‌رسد‌!</h4>
1. مسلمین اتفاق نظر دارند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم از سه موضوع سخن گفتند؛ ایشان به دوازده امام پس از خود بشارت داده‌اند، از رهبران گمراهی پس از خود بر حذر داشته‌اند و نسبت به دجال هشدار داده‌اند.
هنگامی که به منابع دستگاه سلطه مراجعه می‌کنیم، چنین می‌یابیم که در چند موضع سخن درباره‌ی امامان دوازده گانه به میان رفته است. مردم در عرفات در اثنای سخنرانی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم صدایشان را بالا بردند و لذا نفهمیدند که این دوازده تن کیانند‌!
همین حادثه زمانی که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در مدینه درباره‌ی امامان دوازده گانه سخن می‌گفتند برای راویان رخ داد، از این رو اسامی ائمه در میان همهمه گم شد، راوی در این رابطه از عمر پرسید و او گفت: تمامی آنان از قریش‌اند، آنها همه از قریش‌اند‌!
تعیین پیشوایان ضلالت و زمان آنها توسط آن حضرت نیز با سرنوشتی مشابه مواجه شد‌! گرچه برخی روایات از تیررس آنان به دور مانده است، در میان آنها بعضی مروان و فرزندانش را نام برده است و بعضی دیگر بر این دلالت دارد که آنها بلافاصله پس از پیامبرند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 73 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بنابراین نباید امامان دوازده گانه‌ی هدایت را تعیین کرد، چرا که اسامی آنها از بین رفته است و نیز نمی‌توان رهبران دوازده گانه‌ی ضلالت را مشخص نمود، زیرا اسامی آنان نیز به چنین سرنوشتی دچار شده است‌!‌!‌!
در مقابل هیچ یک از احادیث پیرامون دجال از میان نرفته است و بازار آن رونق دارد، این احادیث در دار الخلافه نگهداری می‌شود و توسط راویان آن به عرضه گذارده شده و به چند جلد می‌رسد‌!
بنابر آنچه گذشت می‌توان فهمید که دستگاه خلافت قریش نشر و ترویج احادیث دجال - حتی اگر دروغین باشد - و نیز منع از احادیث پیرامون امامان هدایت و رهبران گمراهی را - هر چند صحیح باشد - هدفمند دنبال می‌کرده است.
2. در روایات دستگاه خلافت قریش، دو پیامبر با عنوان وزیر در خدمت دجال هستند‌!
طیالسی در مسند خود /150 با سندی صحیح (‌!) از سفینه روایت می‌کند: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم برای ما سخن راند و فرمود: هیچ پیامبری نبوده مگر آنکه امتش را از دجال بر حذر داشته است، تا آنجا که فرمودند: دجال به مردم می‌گوید: آیا من پروردگار شما نیستم که زنده می‌کنم و می‌میرانم؟
به همراه او دو تن از پیامبران هستند که من نام خود و پدرانشان را می‌دانم، اگر می‌خواستم آنها را نام می‌بردم، یکی در طرف راست و دیگری در طرف چپ او قرار دارند، دجال می‌گوید: آیا من پروردگار شما نیستم که زنده می‌کنم و می‌میرانم؟ یکی از آن دو پاسخ می‌دهد: دروغ گفتی، ولی هیچ یک از مردم غیر از آن پیامبر دیگر صدای او را نمی‌شنود، اما پیامبر دیگر می‌گوید: راست گفتی، و مردم صدای او را می‌شنوند و این خود فتنه‌ای خواهد بود.»66
پس به این نوآوری راویان دستگاه خلافت و احادیث صحیح (‌!) آنان توجه کنید و ببینید که می‌پندارند خداوند دو پیامبر را در خدمت دجال قرار می‌دهد و صدای آنکه دجال را تکذیب می‌کند مخفی می‌دارد، پیامبر دیگر هم خیانت نموده، به پروردگارش کفر می‌ورزد و دجال را تصدیق می‌کند‌! اینان در افترا بستن بر خداوند متعال و توهین به رسولان و پیامبران علیهم السلام به تقلید یهود گردن نهاده‌اند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 74 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
3. اهل‌سنت چنین گمان می‌کنند که دجال به خداوند شبیه است و لذا مسلمانان در تشخیص او دچار مشکل می‌شوند‌! از این رو پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به آنان چنین نشانه داده که دجال یک چشم است تا آنان بتوانند او را از خدا تشخیص دهند، چرا که خداوند یک چشم نیست بلکه هر دو چشم او سالم می‌باشد‌!
عبدالرزاق در المصنف 11 /390 از عبدالله‌بن‌عمر از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «هیچ پیامبری نیست مگر آنکه قوم خود را از دجال بر حذر داشته است، نوح [ هم ] قوم خود را از او برحذر داشت. ولیکن من درباره‌ی او سخنی می‌گویم که هیچ پیامبری به قوم خود نگفته است، شما می‌دانید که او یک چشم است ولی خدا یک چشم نیست»‌! 67
کسانی که پس از اینان آمدند این روایت را با ده‌ها نقل که اکثر آنها از عبدالله‌بن‌عمر است، آوردند.68
4. سنیان چنین می‌پندارند که دجال معجزاتی از جمله زنده کردن مردگان دارد‌!
عبدالرزاق در المصنف 11 /393 از ابو سعید خدری از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‌آورد: «بر دجال حرام است که در راه‌های مدینه داخل شود، در آن روز مردی که بهترین - و یا از بهترین - مردم است نزد او رفته می‌گوید: گواهی می‌دهم تو آن دجالی هستی که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌اش برای ما سخن گفته است. دجال [ به مردم ] می‌گوید: آیا اگر این شخص را بکشم و آنگاه زنده کنم، درباره‌ی من هم چنان تردید خواهید داشت؟ پاسخ می‌دهند: نه، او هم آن مرد را می‌کشد سپس زنده می‌گرداند، آن مرد پس از آنکه زنده می‌شود می‌گوید: به خدا قسم آگاهی و شناختی که اکنون نسبت به تو دارم پیشتر نداشتم. دجال در صدد کشتن دوباره‌ی او بر می‌آید، ولی بر او مسلّط نمی‌گردد.
معمر گوید: به من خبر رسیده که دجال بر حلق او قطعه‌ای مس قرار می‌دهد، و کسی که
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 75 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دجال او را می‌کشد و زنده می‌گرداند، خضر است.»69
صحیح مسلم 8 /20 آن را با تفاوتی اندک نسبت به عبدالرزاق آورده و در قسمتی از آن چنین آمده است: «پس به فرمان دجال او را با ارّه از فرق سر تا پا دو نیم می‌کنند. او بین دو نیمه‌ی آن بدن راه می‌رود و می‌گوید: بایست، و او بر می‌خیزد. آنگاه می‌گوید: آیا به من ایمان می‌آوری؟ او پاسخ می‌دهد: [ با این کار ] تنها شناختم نسبت به تو بیشتر شد. پس دجال می‌گوید: ای مردم‌! پس از من با هیچ کس چنین رفتاری نخواهد شد و در صدد ذبح نمودن آن شخص بر می‌آید. پس قطعه مسی [ برّان ] را بین گردن و ترقوه‌ی او قرار می‌دهد، ولی نمی‌تواند به مقصود خود برسد، لذا دست و پای او را می‌گیرد و پرتاب می‌کند.
مردم گمان می‌کنند که او را به جهنم انداخت، حال آن که او در بهشت افتاد. در این هنگام رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند‌: این شخص بالاترین گواهی را نزد رب العالمین دارد.»
باید از کسانی که بر اعتقاد ما - به اینکه خداوند به عترت معصوم علیهم السلام معجزه داده است - خرده می‌گیرند و در مقابل چنین می‌پندارند که خدا به دشمنان خود مانند دجال و جنیان و ساحران معجزه می‌دهد، تعجّب نمود، آنان با این کار نبوت‌ها را از اساس باطل می‌کنند، چرا که دلیل آن معجزه است که تصدیق و تأییدی از جانب خداوند برای پیامبران می‌باشد.
5. آنان ده‌ها روایت درباره‌ی دجال نقل می‌کنند، از جمله آنکه او از یهودیان مشرق یا اصفهان است.
طبرانی در المعجم الکبیر 18 /155 از عمران بن حصین از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «دجال از جانب اصفهان شورش می‌کند.»70
در المعجم الصغیر 1 /260 از ابو برده روایت می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم دجال را یاد کرد و فرمود: «او از اینجا، نه بلکه از اینجا می‌آید، و با دست به سمت مشرق اشاره نمود.»
حاکم در المستدرک 4 /528 به واسطه‌ی ابو‌هریره از آن حضرت چنین نقل می‌کند و صحیح می‌شمارد: «دجال از اینجا، یا از اینجا، و یا از اینجا، بلکه از اینجا خروج می‌کند. ابوهریره
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 76 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
می‌گوید: مقصود ایشان مشرق است.»
الفتن 2 /532 و صفحاتی پس از آن از ابوبکر روایتی را بدون ذکر سند نقل می‌کند که دجال از سمت مشرق و از سرزمینی که آن را خراسان گویند خروج می‌کند، ولی ابن ابی شیبه آن را با سند در المصنف 8 /654 آورده و می‌نویسد: «ابوبکر پرسید: آیا در عراق سرزمینی به نام خراسان وجود دارد؟ در جواب گفتند: بلی، او گفت: دجال از آن خارج می‌شود.»71
در تهذیب تاریخ دمشق 1 /195می‌نویسد: «ابن منده از عبدالله بن معتمر روایت می‌کند که گفت: دجال به طور علنی فعالیت می‌کند. او از مشرق می‌آید، به سوی خود دعوت می‌کند و گروهی بدو می‌گروند، او با گروهی از مردم می‌جنگد و بر آنان چیره می‌شود، اینچنین ادامه می‌یابد تا آنکه وارد کوفه شده بر کوفیان نیز غالب می‌شود.»
عبدالرزاق در المصنف 11 / 396 از کعب‌الاحبار روایت می‌کند: «دجال از عراق خروج می‌نماید.»72
ابن‌حماد در الفتن 2 /530 از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «دجال از درّه‌ای میان شام و عراق خارج می‌شود.» و در النهایة 2 /73 آن را از هروی می‌آورد.
و پیشتر حدیثی از اهل‌بیت علیهم السلام گذشت که وی از بلخ در افغانستان خروج می‌کند.
6. در احادیث آنان و نیز در روایات ما آمده است که پیروان دجال یهودیانند.
روایت صحیح مسلم 8 /207 گذشت که «هفتاد هزار نفر از یهود اصفهان، که جامه‌هایی که تمام بدن را می‌پوشاند دربردارند، از او دنباله روی خواهند نمود.» و خواهد آمد که کعب‌الاحبار اتباع وی را از عرب می‌داند‌!
در مسند احمد 3 /224 آمده است: «دجال از منطقه یهودی نشین اصفهان شورش می‌کند و هفتاد هزار تن از یهودیان که تاج برسردارند، او را همراهی خواهند نمود.»73
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 77 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
و ده‌ها بلکه صد‌ها روایت دیگر که علی رغم وجود تناقضات، منابع سنیان مالامال از آن است.
در کمال الدین /528 نیز از عبدالله‌بن‌عمر نقل می‌کند: «اکثر اتباع دجال یهود، زنان و اعراب هستند.»
<h4>قهرمانان سه‌گانه در تحریف دجال</h4>
بارزترین شخصیت‌هایی که برای روایات پیرامون دجال زمینه سازی کردند و آنها را در میان مسلمانان ترویج دادند، عمر بن خطاب، تمیم داری و کعب‌الاحبار هستند که بر دجال و امور خارق العاده‌ی وی اتفاق نظر دارند، اگر چه در تعیین شخص او با یکدیگر اختلاف دارند.
نظر عمر آن است که دجال عبدالله بن صیاد است که در عهد وی متولد شده و ظاهراً یهودی و مادرش از خزرج و از بستگان سعد بن عباده بوده است، این در حالی است که تمیم داری او را شخصی بلند قامت، عریض و درشت هیکل می‌داند و معتقد است که وی در جزیره‌ای در بحر متوسط در غل و زنجیر است، کعب‌الاحبار هم بر این باور است که دجال شیطانی است که در جزیره‌ای از جزائر یمن در بند می‌باشد.
اهل‌سنت هر سه را تصدیق کرده بر آنند تا بین دجال‌های متناقض آنان جمع کنند و از آنان یکی بسازند‌! ولیکن بالاترین تأثیر را عمر داشته است، چرا که وی علاوه بر گسترانیدن اعتقاد به دجال، به تمیم و کعب میدانی داد تا در حدّ توان اسرائیلیاتشان را منتشر کنند و یکی از آنها هم عقیده‌شان درباره‌ی دجال است.
عالمان سنی در میان دجال عمر، دجال تمیم و دجال کعب دچار حیرت و سرگردانی شده‌اند، زیرا روایاتشان در عین اینکه همه صحیح است (‌!) در کلیات و جزئیات دچار تناقض است.
تحیّر دیگر آنان در احادیث کعب‌الاحبار و جماعت اوست، که خروج دجال را به فتح قسطنطنیه، مهدی و قیامت مرتبط می‌دانند و تفاصیل و تناقضات بسیاری دارد.
بزرگان اهل‌سنت اصل روایات دجال را مورد هیچ گونه نقدی قرار نداده‌اند، زیرا تمام آنها نزد آنان صحیح است (‌!) به عنوان نمونه ابن حجر که از بزرگان ایشان است، حتی دجال کعب را که در
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 78 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
یکی از جزائر یمن محبوس می‌باشد پذیرفته است، اوهیچ نقدی را متوجه روایت تمیم و جاسوس خیالی دجال [ که در روایت تمیم است ] نمی‌کند، و البته در جمع بین آن و دجال عمر به حیرت افتاده است‌! و بنابر عادت همیشگی در صدد بر آمده تا با وجوهی سست آنها را جمع کرده و تناقضاتش را بر طرف سازد که در این راستا به بیراهه رفته و به عجز افتاده است.
وی در فتح الباری 13 /277 می‌نویسد: «نعیم بن حماد استاد بخاری در کتاب خود الفتن احادیثی را درباره‌ی دجال و شورش او آورده است که اگر به آنچه پیشتر در اواخر کتاب الفتن گذشت ضمیمه شود، سرگذشت کاملی درباره‌ی دجال خواهد بود. از جمله، آنچه که ابن‌حماد از طریق جبیر بن نفیر و شریح بن عبید و عمرو بن اسود و کثیر بن مره نقل می‌کند که گفتند: دجال انسان نیست بلکه شیطانی است که در بعضی از جزائر یمن به هفتاد زنجیر بسته شده است، معلوم نیست چه کسی او را در بند کرده است، سلیمان نبی یا دیگری، هنگامی که زمان ظهورش فرا برسد خداوند در هر سالی یک حلقه از او باز می‌نماید، پس چون آشکار شود ماده الاغی که فاصله‌ی میان دو گوشش چهل ذراع است نزد او می‌آید و دجال منبری از مس بر پشت آن قرار داده، بر روی آن می‌نشیند و قبیله‌های جن از او پیروی نموده، گنج‌های زمین را برای او بیرون خواهند آورد‌! ابن حجر در ادامه می‌نویسد: با چنین اوصافی امکان ندارد که ابن‌صیاد دجال باشد.»
این ابن‌صیادی که ابن حجر [ دجال بودن ] وی را بعید می‌شمارد، همان دجال عمر است که روایات مربوط به آن نزد سنیان در بالاترین درجات صحت است‌!
او در ادامه می‌افزاید: «راویانی که این روایات را نقل کرده‌اند گرچه افراد ثقه‌ای هستند، ولی شاید آن را از برخی کتب اهل کتاب آورده‌اند. ابو نعیم هم از طریق کعب‌الاحبار نقل می‌کند که دجال از مادری در قوص مصر به دنیا می‌آید و فاصله میان تولد تا خروج وی سی سال است. خبر وی نه در تورات و نه در انجیل نازل نشده بلکه تنها در بعضی از کتب پیامبران آمده است... ابن وصیف مورخ نیز می‌نویسد: دجال از فرزندان شق کاهن مشهور است، بلکه او خود شق است و خداوند او را مهلت داده. مادر دجال زنی از جن است که شیفته‌ی پدر او شد، پدر هم از او صاحب این فرزند شد. شیطان برای او کار‌های عجیبی انجام می‌داد،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 79 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
لذا سلیمان او را گرفت و در جزیره ای از جزائر بحر حبس نمود.»
ابن حجر می‌افزاید: «به خاطر آنکه امر در مورد دجال بسیار مشتبه است بخاری در صدد ترجیح [ در میان اخبار ] بر آمده و تنها روایت جابر از عمر که درباره‌ی ابن‌صیاد است را آورده، و حدیث فاطمه بنت قیس را که در جریان تمیم می‌باشد نقل نکرده است، از این رو برخی چنین پنداشته‌اند که حدیث فاطمه غریب می‌باشد و آن را رد کرده، حال آنکه چنین نیست.»
پس از آن ابن حجر به رد روایتی که دجال را اهل مصر عنوان می‌کرد [ و پیشتر گذشت ] پرداخته و در 13 /277 می‌نویسد: «گمانم این است که این خبر نادرست می‌باشد، زیرا حدیث صحیح دلالت دارد که هر پیامبری پیش از پیامبر ما، قوم خود را از دجال بر حذر داشته است. این مطلب هم که او به آن مدت [ سی سال ] قبل از خروجش به دنیا می‌آید، با اینکه او ابن‌صیاد است و نیز آنکه در جزیره ای از جزائر بحر در بند می‌باشد، تنافی دارد.»
سخنان ابن حجر طولانی است و در آن به دجال تمیم تمایل بیشتری نسبت به دجال عمر نشان می‌دهد‌! وی تلاش کرده تا بین آن دو چنین جمع کند: «نزدیکترین وجهی که می‌توان بدان بین حدیث تمیم و ابن‌صیاد جمع نمود، آن است که دجال همان کسی است که تمیم او را در بند دیده، و ابن‌صیاد شیطانی است که در آن مدت به صورت دجال آشکار شد تا آن هنگام که به سوی اصفهان رفت و با رفیق خود در آنجا پنهان شد، تا آن زمانی که خداوند خروج او را در آن مقدر داشته فرا رسد.»
جمعی که ابن حجر ارائه داده صحیح نمی‌باشد، چرا که ابن‌صیاد در مدینه از دنیا رفت، در حالی که دجال تمیم و دجال کعب‌الاحبار در بند هستند و جز در هنگام خروجشان آزاد نخواهند شد.
ابن حجر با وجود علم و آگاهی، در احادیث پیرامون دجال سرگردان مانده است، پس حال دیگر عالمان آنان چگونه است؟ مشکلی که بزرگان علمای سنی دارند ضعف ذهنی نیست، بلکه در مواد قضایایی است که آن را مفروض گرفته‌اند و دلیل آنان صحت سند است، و همین امر است که آنها را مجبور به پذیرش متناقضات کرده، به حشوی گری و نوآوری وا می‌دارد‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 80 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>عقیده ای که عمر درباره‌ی دجال رواج داد</h4>
صحیحترین کتاب سنیان پس از کتاب خدا - آن گونه که خود ادعا می‌کنند - روایت می‌کند که عمر قسم می‌خورده دجال عبدالله بن صیاد می‌باشد که از یهودیان مدینه است.
پیش از این گذشت که صحیح بخاری 8 /158 و 9 /133 از جابر نقل می‌کند: «شنیدم که عمر نزد رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بر این مطلب قسم می‌خورد و آن حضرت هم آن را انکار نکرد.»
این روایت بیانگر آن است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به دجالِ عُمر یعنی ابن‌صیاد اقرار دارند‌!‌!‌! و امری که باعث شگفتی می‌شود آن است که عمر از آن حضرت درباره‌ی دجال نپرسید، بلکه در حضور ایشان بر رأی و نظر خود سوگند می‌خورد و حضرت با سکوت خود به باور او اقرار می‌کنند‌!
آنان بر جابر و ابوذر هم دروغ بستند و گفتند که این دو نیز به مانند عمر قسم یاد می‌کردند، و درباره‌ی ابوذر پا را فراتر گذارده گفتند که او ده بار سوگند می‌خورد‌! آنگاه بر رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم افترا بستند که اعتقاد ایشان بر این است که دجال ابن‌صیاد می‌باشد و ایشان نسبت به آگاهی از حقیقت، گفتار و اهداف او حریص بوده‌اند و مخفی از او، بار‌ها برای تجسس رفته‌اند‌!
بخاری در صحیح 7 /113 از سالم بن عبدالله نقل می‌کند: «عبدالله‌بن‌عمر به او خبر داده: عمر با رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در میان جماعتی از اصحاب به سراغ ابن‌صیاد رفتند و او را در قلعه بنی مغاله در حال بازی با کودکان یافتند، ابن‌صیاد که آن روز‌‌‌‌‌‌ها نزدیک بلوغ بود، متوجه حضور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشد تا آنکه آن حضرت با دست بر پشت او زدند و فرمودند: آیا گواهی می‌دهی که من رسول‌خدایم؟ وی پاسخ داد: گواهی می‌دهم که تو رسول بی سوادان هستی، و خود گفت: آیا تو شهادت می‌دهی که من رسول‌خدایم؟ پس آن حضرت او را زدند و فرمودند: به خدا و رسولان او ایمان دارم.
به او گفتند: چه می‌بینی؟ وی گفت: راستگو و دروغگو به نزد من می‌آیند. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفتند: امر بر تو مشتبه شده است. در ادامه فرمودند: من برای تو چیزی را پنهان کرده‌ام، ابن‌صیاد گفت: آن دود است. ایشان گفتند: دور شو که تو هرگز از آنچه برایت مقدر است، تجاوز نخواهی نمود‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 81 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
عمر گفت: ای رسول ‌خدا‌! آیا به من اجازه می‌دهید که گردن او را بزنم؟ ایشان گفتند: اگر او همان دجال باشد بر او تسلّط نخواهی یافت، و اگر او نباشد برای تو هیچ خیری در کشتن او نیست».
سالم گوید: از عبدالله‌بن‌عمر شنیدم: «پس از این ماجرا رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همراه ابی بن کعب انصاری دوباره به سراغ ابن‌صیاد رفتند، چون آن حضرت وارد شد خود را در پشت شاخه‌های نخل پنهان نمود و می‌خواست پیش از آنکه او ایشان را ببیند چیزی از سخنان او را بشنود، ابن‌صیاد در بستر در میان عبایش دراز کشیده و زمزمه می‌کرد، مادر ابن‌صیاد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را - در حالی که خود را در میان شاخه‌های نخل مخفی می‌کرد - مشاهده نمود و به پسرش گفت‌: ای صاف ‌‌! - این نام ابن‌صیاد است - این محمد است، و ابن‌صیاد از حضور ایشان آگاه شد.
رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: اگر مادرش او را رها می‌گذاشت، او [ اسرار خود را ] فاش می‌کرد‌! سالم گوید: عبدالله‌بن‌عمر گفت: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در میان مردم برخاست و به آنچه شایسته‌ی خداست ثنا گفت، سپس دجال را یاد نمود و فرمود: من شما را از او بر حذر می‌دارم و هیچ پیامبری نبوده مگر آنکه قوم خود را از او بر حذر داشته است، نوح [ هم ] قومش را درباره‌ی او هشدار داده است، لیکن من در مورد او سخنی می‌گویم که هیچ پیامبری به قوم خود نگفته است، شما می‌دانید که او یک چشم است و حال آنکه خداوند یک چشم نمی‌باشد.»
عبدالرزاق در المصنف 11 /389 این مطلب را به سه روایت نقل می‌کند که در سومین خبر از امام‌حسین علیه السلام (‌!) چنین می‌آورد: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سوره‌ی دخان را از ابن‌صیاد مخفی داشت و از او درباره‌ی آن پرسید، وی گفت: دود، ایشان گفتند: دور شو که تو هرگز از آنچه برایت مقدر است تجاوز نخواهی نمود، پس چون پشت نمود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پرسید: او چه گفت؟ بعضی گفتند: دخ [ دود ] و برخی گفتند: ریح [ باد ]‌! حضرت فرمود: من در بین شما هستم و دچار اختلاف شده‌اید، پس از من اختلافتان شدیدتر خواهد بود.»74
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 82 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
روایت بخاری این مطلب را نیز در بر دارد که خداوند متعال دو دیده‌ی سالم دارد که به واسطه‌ی آن از دجال تمییز داده می‌شود‌!
ابوبکره برادر زیاد بن ابیه هم برای آنکه سوگند عمر را تأیید کند به اظهار نظر درباره‌ی دجال می‌پردازد.
طیالسی در مسند /116 به واسطه‌ی او از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «پدر و مادر دجال سی سال را بدون فرزند سپری می‌کنند و پس از آن پسری یک چشم از آنان متولد می‌شود که بیشترین زیان و کمترین نفع را دارد، چشمان او به خواب می‌رود ولی قلب او نه.
حضرت پدر او را نیز چنین وصف نمودند: پدر او مردی است با قدی بلند و اندامی فربه که گوشت بدنش به اضطراب افتاده است و بینی‌اش به منقار می‌ماند. مادر او زنی است بلند قد، درشت هیکل و با سینه‌هایی بزرگ.
ابوبکره در ادامه می‌گوید: ما شنیدیم که در مدینه در میان یهودیان کودکی به دنیا آمده است، لذا من و زبیر به نزد والدین آن کودک رفتیم و اوصافی را که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بیان کرده بودند در آن دو مشاهده کردیم، من به آنان گفتم: آیا برای شما فرزندی به دنیا آمده است؟ آن دو در پاسخ گفتند: ما سی سال را بدون فرزند سپری نمودیم و پس از گذشت آن، این کودک برایمان متولد شده است که بیشترین زیان و کمترین نفع را دارد و دیدگانش به خواب می‌رود ولی قلب او بیدار است.
ما از نزد آنها بیرون آمدیم که یکباره به آن پسر برخوردیم، او قامتی نحیف داشت و در زیر آفتاب در میان عبایی، چیزی با خود زمزمه می‌کرد، پس سرش را بیرون آورد و گفت: شما چه گفتید؟ ما گفتیم: آیا شنیدی؟ او گفت: من به خواب می‌روم ولی قلبم نمی‌خوابد‌!»75
اهل‌سنت پنداشته‌اند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم قسم عمر را تأیید نموده است، باور آنان چنین است که آن حضرت در این مطلب تردید داشته و نیازمند دانش یهودیان بوده است و از آنجا که عمر در دروس آنان شرکت می‌کرده و دانش دجال شناسی را از آنان فرا گرفته است، آن را به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 83 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
یاد داده و با سوگند تأکید کرده است، و در پی آن ایشان از قسم خوردن عمر کسب یقین نموده و به واسطه‌ی دانش یهود و قسم عمر، از نزول وحی مستغنی شده است‌!
عمدة القاری 25 /69 [ پس از آنکه روایتی را که پیشتر گذشت و در آن، عمر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌خواهد تا اجازه بدهد گردن ابن‌صیاد را بزند و ایشان در پاسخ او می‌گوید: اگر او همان دجال باشد بر او تسلط نمی‌یابی، و اگر او نباشد هیچ خیری در کشتنش نیست، نقل می‌کند ] می‌نویسد: «اگر کسی اشکال کند که این خبر بر شک و تردید پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و عدم جزم ایشان نسبت به دجال بودن ابن‌صیاد دلالت دارد، در پاسخ گوییم: شک آن حضرت، ممکن است پیش از سوگند خوردن عمر بر دجال بودن وی بوده باشد.»‌!
این در حالی است که عالمانی به مانند ابن حجر که خود را وقف دستگاه خلافت کرده‌اند، اعتقادشان بر این است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم دجال عمر را تأیید ننموده، سکوت اختیار کردند و هم چنان در شک و تردید بودند تا آنکه تمیم داری از راه رسید و به ایشان خبر داد که دجال را دیده است، ایشان هم از او قدردانی کرده، مسلمانان را فرا خواندند و برای آنان سخنرانی نمودند و اعتقاد به دجال را به ایشان آموختند، از این رو فضیلت و برتری از آن تمیم است نه عمر‌!‌!‌! و دیگر نوآوری‌های تأسف بار آنها.
<h4>فرزندان عمر بر عقیده و باور پدرشان تأکید می‌کنند‌!</h4>
سنن ابی داود 4 /120 از عبدالله‌بن‌عمر نقل می‌کند که می‌گفت: «به خدا قسم تردیدی ندارم که مسیح دجال همان ابن‌صیاد است.»
در مسند احمد 6 /283 نیز آمده است که «عبدالله‌بن‌عمر ابن صائد [ ابن‌صیاد ] را در یکی از کوچه‌های مدینه مشاهده کرد و به او دشنام داد و ناسزا گفت و ابن صائد در پی آن چنان باد کرد که تمامی راه را بست‌! ابن عمر با عصایی که به همراه داشت چنان او را زد که عصا شکست‌! حفصه [ چون برادرش را دید ] گفت: شما دو نفر با یکدیگر چه کار دارید، چه چیزی تو را بر آن وا می‌دارد؟ آیا نشنیدی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خروج دجال تنها به خاطر خشم و غضب است؟»‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 84 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مسلم در صحیح 8 /194 از نافع چنین نقل می‌کند: «عبدالله‌بن‌عمر ابن صائد را در یکی از گذرگاه‌های مدینه دید و سخنی گفت که خشم او را برانگیخت، در پی آن ابن صائد چنان باد کرد که تمام راه را پر کرد، پس از این ماجرا عبدالله نزد حفصه که از این برخورد آگاهی یافته بود آمد، او به برادرش گفت: خداوند تو را رحمت کند، از ابن صائد چه خواستی، آیا نمی‌دانی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خروج دجال تنها بر اثر خشم و غضب است»‌!76
عبدالرزاق در المصنف 11 /396 از ابن عمر روایت می‌کند: «روزی به ابن‌صیاد در حالی که مردی یهودی همراه او بود برخوردم و دیدم چشم او که مانند چشم شتر بیرون بود بر آمده است، گفتم: ای ابن‌صیاد‌! تو را به خدا قسم می‌دهم، چه زمانی چشم تو بر آمده است - و یا سخنی مشابه این -؟ او در جواب گفت: به خدا قسم نمی‌دانم، گفتم: دروغ می‌گویی، چشم تو در سر تو است و نمی‌دانی؟ او هم با دست چشمش را مسح نمود و سه بار خرناس کشید‌! - در اینجا یهودی پنداشت که من با دست بر سینه او زده‌ام ولی من نمی‌دانستم - من به ابن‌صیاد گفتم: دور شو که هرگز از آنچه برایت مقدر است تجاوز نخواهی نمود، او هم گفت: آری، قسم به جانم که از آنچه برایم مقدر است تجاوز نخواهم کرد.
ابن عمر می‌گوید: من این مطلب را برای حفصه گفتم و او گفت: از این مرد اجتناب کن، زیرا ما روایت می‌کنیم که دجال به هنگام غضب خارج می‌شود»‌!
<h4>بلایی که بر سر عبدالله بن صیاد بیچاره و پسرش عماره آمد‌!</h4>
عالمانی که خود را وقف دستگاه خلافت کرده‌اند در شرح حال عبدالله بن صیاد و پسرش عماره دچار تناقض شده‌اند، آنان در پذیرش سوگند عمر نسبت به اینکه وی همان دجال است متحیرند، برخی از آنان چنین گفتند: گفتار عمر صحیح است و ابن‌صیاد همان دجال می‌باشد، اینان به جابر بن عبدالله انصاری رحمه الله نسبت دادند که وی شهادت می‌داده ابن‌صیاد دجال است و «ابو سلمه به او گفت: ابن‌صیاد از دنیا رفته است(‌!) و جابر پاسخ داد: اگر چه از دنیا رفته باشد، ابو سلمه گفت: ابن صیاد اسلام آورده بود و جابر گفت: اگر چه اسلام آورده باشد»‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 85 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
منکران گفتند که ابن‌صیاد اسلام آورد و در فتح اصفهان شرکت جست، ولی مدعیان جواب دادند که او نزد یهود آنجا غائب شده است، چرا که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم خبر داده است دجال از آن سرزمین خروج می‌کند «و یهودیان از او استقبال کرده، گفتند: این پادشاه ماست که به واسطه‌ی او بر عرب پیروز خواهیم شد، آنان او را شبانه وارد شهر کردند و بر طبل‌ها زدند و شمع‌ها افروختند، و پس از آن دیگر خبری از او نشد.»77
گرچه آنان خودشان را تکذیب نمودند، زیرا خواهد آمد که خود روایت می‌کنند او در واقعه‌ی حره در مدینه بوده است‌!
بعضی دیگر نیز چنین گفتند: چگونه می‌توان گفت که ابن‌صیاد دجال است و حال آنکه او مسلمان شد و در فتوحات شرکت نمود و در مدینه در گذشت، به علاوه آنکه پسر او عماره مورد توثیق ابن معین، ابن حبان و دیگران قرار گرفته است‌!
بیهقی، ابن حجر، ذهبی، ابن تیمیه و شوکانی از خود جرأت نشان داده، گفتند: ابن‌صیاد دجال نبوده و عمر در سوگند خود خطا رفته است، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیز بدان اقرار ننموده‌اند، چرا که هم چنان شک و تردید داشتند، تا آنکه وحی بر ایشان نازل می‌شود و دجال را دجال تمیم داری که در جزیره‌ای محبوس است، معرفی می‌کند و در پی آن ایشان در میان مردم سخنرانی کرده، آنان را می‌آگاهاند‌!
ابن حجر در اصابه 5 /148 می‌گوید: «صحیحین روایت می‌کنند که جابر قسم می‌خورد ابن‌صیاد همان دجال است، و در خبر چنین آمده که عمر نزد رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در این باره سوگند یاد می‌کرده است... ولیکن اگر او بر دین اسلام از دنیا رفته باشد، همان گونه که ابن فتحون بر شرط کتاب الاستیعاب گفته [ صحابی عادلی ] خواهد بود».
ذهبی در الکاشف 2 /54 می‌نویسد: «عمارة بن عبدالله بن صیاد: او فرزند کسی است که او را دجال پنداشتند، عماره از جابر و سعید بن مسیب روایت می‌کند و مالک و جماعتی هم از او روایت می‌نمایند. او مورد توثیق ابن معین قرار گرفته است.»
شوکانی در نیل الاوطار 8 /20 - 19 می‌نویسد: « خطابی می‌گوید: پیشینیان در مورد ابن‌صیاد
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 86 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
- پس از آنکه بزرگ شد - اختلاف کرده‌اند، روایت شده که او از گفتار خود توبه نمود و در مدینه درگذشت و هنگامی که خواستند بر او نماز بخوانند، چهره‌اش را گشودند تا مردمان او را ببینند و به مردم گفته شد: شاهد باشید‌!
نووی گفته است: علماء جریان ابن‌صیاد را مشکل و امر او را مشتبه می‌دانند، اما جای تردیدی نیست که وی یکی از دجال‌ها می‌باشد‌! ظاهر آن است که درباره‌ی اینکه دجال کیست هیچ وحیی بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیامد و تنها اوصاف وی بر ایشان وحی شد، در ابن‌صیاد هم قرائنی وجود داشت که با این احتمال سازگار بود، از این رو آن حضرت در این باره جازم نبودند.
بیهقی نیز می‌گوید: احتمال آن می‌رود که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مورد ابن‌صیاد متوقف بودند، سپس از ناحیه خدای متعال این امر برای ایشان استوار شد که دجال شخص دیگری است همان گونه که ماجرای تمیم داری می‌رساند و تمام کسانی که بر این مطلب جزم دارند که دجال کسی دیگر است بدان تمسک نموده‌اند، و البته طریق آن اصح است.»
همو در 8 /20 چنین می‌گوید: «حدیثی که از دجال تمیم سخن می‌گوید با آنچه بر دجال بودن ابن‌صیاد دلالت می‌کند منافات دارد و امکان جمع بین آن دو نیست، زیرا کسی که در روزگار نبوی نزدیک به بلوغ بوده و آن حضرت نزد او آمده و از او سؤال می‌پرسیدند، نمی‌تواند در اواخر دوران آن حضرت مردی بزرگ باشد که در جزیره‌ای از جزائر بحر زندانی و در بند است و درباره‌ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌پرسد که آیا ظهور نموده است یا نه، پس سزاوار است که قسم عمر و جابر را این گونه توجیه کنیم که پیش از اطلاع از ماجرای تمیم بوده است.»
این در حالی است که اینان خود از جابر رحمه الله در همین موضوع و نیز در موضوعات متعدد دیگر، اموری ضد و نقیض روایت نموده‌اند، آنان از او نقل می‌کنند که گفت: «نسبت به ابن‌صیاد پیوسته در تردید بودم تا آنکه به خاک سپرده شد.»78
ابن تیمیه در فتاوی خود 11 /283 می‌نویسد: «بعضی از صحابه چنین می‌پنداشتند که ابن‌صیاد همان دجال است، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیز در مورد او متوقف بودند، تا آنکه پس از مدتی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 87 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
معلوم شد او دجال نیست، بلکه پیشگو بوده است.»
ابن قتیبه در المعارف /272 می‌گوید: «پدر او [ عماره ] عبدالله بن صیاد است که درباره‌اش گفته شده که دجال است. این به خاطر کار‌هایی بود که انجام می‌داد. عبدالله مسلمان شد و در کنار مسلمانان جنگید و در مدینه اقامت نمود و پسرش عماره در دوران خلافت مروان بن محمد از دنیا رفت.»
در الجرح و التعدیل 6 /367 می‌نویسد: «یحیی بن معین گوید: عمارة بن عبدالله بن صیاد ثقه است، عبدالرحمن برای ما نقل نموده که از پدرم درباره‌ی عماره پرسیدم و او در پاسخ او را صالح الحدیث خواند.»
در تهذیب الکمال 21 /249 می‌نویسد: «محمد بن سعد [ درباره‌ی عماره ] گفت: وی ثقه بود و احادیث کمی را نقل کرد، مالک بن انس هیچ کسی را در فضل بر او مقدّم نمی‌داشت...عماره در خلافت مروان بن محمد درگذشت. ابن حبان او را در کتاب الثقات ذکر کرده است.»
در اسد الغابة 3 /187 می‌نویسد: «عبدالله بن صیاد:... پدر او از یهودیان بود، معلوم نیست که او از چه تیره‌ای است، بعضی از مردم او را دجال می‌دانند. عبدالله در روزگار رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم متولد شد در حالی که یک چشم داشت و ختنه بود. از فرزندان او عماره است که از نیکان مسلمین و اصحاب سعید بن مسیب بود، مالک و دیگران از او روایت کرده‌اند.»
وی در ادامه سوگند عمر را می‌آورد و می‌گوید: «آنچه نزد ما صحیح است آن است که ابن‌صیاد دجال نیست، به جهت آنچه در این حدیث آمده است [ ابن اثیر حدیثی نقل می‌کند که خلاصه‌اش این است: ابن‌صیاد با ابو سعید به حج یا عمره رفتند و سخن از گفتار مردم درباره‌ی او به میان آمد، ابن‌صیاد به ابو سعید گفت: آیا رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نگفتند که دجال عقیم است؟ و حال آنکه من فرزندم را در مدینه به جا گذاشتم. آیا ایشان نگفتند که دجال وارد مکه و مدینه نمی‌شود؟ و آیا من خود اهل مدینه نیستم؟ هم اکنون نیز رهسپار مکه‌ام‌! ] و نیز به دلیل آنکه او در حالی که مسلمان بود در مدینه فوت نمود. دلیل دیگر هم روایت تمیم داری است.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 88 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
الطبقات الکبری، القسم المتمم /302 می‌نویسد: «مالک بن انس احدی را در فضل بر او [ عماره ] مقدم نمی‌کرد، و از او روایت نقل نموده است، خود عماره هم از سعید بن مسیب روایت می‌کند، آنان [ عماره و خانواده‌اش ] خود را بنی اشیهب می‌دانستند. ابن سعد درباره‌ی پدر عماره - عبدالله - می‌گوید: اوست که به خاطر کار‌هایی که انجام می‌داد،گفتند دجال است.»
نگارنده: به نظر می‌رسد مادر ابن صائد از خزرج بوده، پدرش نیز ممکن است از یهود باشد، در مورد بنی اشیهب که وی خود را به آن منتسب می‌نمود چیزی یافت نشد و چه بسا آنان دایی‌های او از خزرج باشند، پس او به حساب خزرج گذاشته می‌شود که رئیس آنها سعد بن عباده است، همو که دشمن سرسخت عمر بود، چرا که در مقابل بیعت ابوبکر ایستاد، لذا عمر او را به شام تبعید کرد وخالد بن ولید را فرستاد تا او را به قتل برساند‌!
الطبقات الکبری 3 /503 می‌نویسد: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ابن‌صیاد را در حالی که نوجوان و در نزدیکی بلوغ بود و در قبیله‌ی بنی مغاله بازی می‌کرد مشاهده نمود، آنان تیره‌ای از بنی‌عبد نجار هستند.»
ولیکن عمر او را یهودی معرفی و به دجال بودن متهم کرد‌! در حالی که او مسلمانی مجاهد بود و در جنگ نهاوند فرماندهی سواران را بر عهده داشت، چنان که طبری در تاریخ 3 /187 می‌نگارد. او همواره از تهمت عمر و فرزندان او - عبدالله و حفصه - و مقلّدین آنها فریاد می‌کرد‌!
احمد در المسند 3 /79 می‌نگارد: «ابو سعید خدری در لشکر فتح شرکت داشت، وی می‌گوید: ما در لشکری - که عبدالله بن صیاد هم در آن حضور داشت - از مدینه به سمت مشرق آمدیم، هیچ کس با او همراه، همنشین و هم‌سفره نمی‌شد و او را دجال می‌نامیدند‌! روزی در منزلگاهی فرود آمده بودم که او مرا دید که نشسته‌ام، پس آمد، کنار من نشست و گفت: ابو سعید‌! آیا نمی‌بینی مردم چه می‌کنند؟‌! هیچ کسی همراه، همنشین و هم‌سفره‌ی من نمی‌شود، و مرا دجال می‌خوانند‌! تو می‌دانی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: دجال وارد مدینه نمی‌شود، و این در حالی است که من در مدینه به دنیا آمدم، و شنیدی که آن حضرت گفتند: برای دجال فرزندی به دنیا نمی‌آید، در حالی که من صاحب فرزند هستم‌! سوگند به خدا به خاطر رفتاری که مردم با من دارند در صدد آن بر آمدم که ریسمانی بگیرم و در خلوت
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 89 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
آن را دور گردنم قرار داده، [ خود را حلق آویز کنم تا ] خفه شوم و از این مردم راحت گردم. به خدا قسم من دجال نیستم»‌!
اما راویان در راستای اثبات صدق عمر، از زبان ابو سعید در این گزارش افزودند که وی گفت: «ابن‌صیاد در پایان سخنش گفت: به خدا قسم من محل تولد و مکان دجال را می‌دانم ‌! ابو سعید ادامه می‌دهد: او امر را برای من دگرگون جلوه داد.»79
مقصود ابو سعید آن است که ابن‌صیاد در ابتدای گفتارش او را فریب داد، ولی در نهایت اقرار نمود که دجال است‌!
<h4>دجال تمیم داری</h4>
تمیم داری شخصی مسیحی و اهل شام است، او در سال دهم هجری یعنی پس از پیروزی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم و فراگیر شدن اسلام در تمام جزیره، به همراه گروهی نزد آن حضرت آمدند. آنها به تجارت شراب اشتغال داشتند، پس خمره‌هایی از شراب را به عنوان هدیه خدمت ایشان آوردند، آن حضرت نپذیرفت زیرا خداوند حرام نموده است، در اینجا تمیم گفت: اینها را بگیرید و از قیمت آن بهره ببرید، ایشان در پاسخ فرمودند: قیمت آن نیز حرام است.
تمیم در مدینه سکنی گزید و بعداً در درگاه عمر که فرهنگ اهل کتاب، مخصوصاً داستان‌های آنها - که تمیم به خوبی از پس آن بر می‌آمد - موجب شگفتی او می‌شد، تقرّب یافت‌! وی از عمر درخواست نمود تا به او اجازه دهد داستان‌های اهل کتاب را در مسجد بگوید، ولی عمر گفت: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از فرهنگ داستان‌سرایان نهی نموده است و من هراس آن دارم که خدا تو را در زیر گام‌های آنان قرار دهد.»
مقصود عمر آن است که هنگامی که تو در مسجد داستان بگویی، من از غضب مسلمین بر تو می‌هراسم‌!
ولیکن تمیم از نرمش و سهل انگاری عمر بهره جست و به مطلوب خود دست یافت، هم‌چنان‌که
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 90 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
در تاریخ المدینة 1 /9 آمده است، لذا عمر نامه‌ای رسمی نوشت و به او اجازه داد تا در مسجد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به داستان‌سرایی بپردازد‌!
او خود او در جلسه سخنرانی تمیم حضور یافت. او گفته که می‌خواسته از تمیم درباره‌ی مطلبی که در آن جلسه از او شنیده است سؤال کند، ولی او را احترام کرد و نپسندید گفتارش را قطع نماید‌!
عمر روز جمعه را برای تمیم انتخاب کرد، سپس شنبه را بدان افزود و نتیجه آن جالب از آب در آمد: کشیش و تاجر شراب، مسیحی سابق و آن گونه که خود گوید مسلمان کنونی. برای مسلمین در مسجد پیامبرشان صلی الله علیه وآله وسلم در روز شنبه داستان‌های یهودیان و مسیحیان را می‌گوید‌! این در حالی است که عمر نقل هر گونه حدیثی از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را با تهدید به تازیانه و زندان، ممنوع کرده بود‌!
در مسند احمد 3 /449 آمده است: «در دوران رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم و نیز روزگار ابوبکر داستان‌سرایی نمی‌شد، نخستین کسی که بدان پرداخت تمیم داری بود، وی از عمر اجازه گرفت تا در حالی که ایستاده است برای مردم داستان‌سرایی کند و عمر به او اجازه داد.»
عمر بن شبه در تاریخ المدینة 1 /11 می‌گوید: «سپس عثمان به خلافت رسید، تمیم از او درخواست کرد تا [ بر عرصه‌ی فعالیت او ] بیفزاید، وی هم جایگاه دیگری به او داد که در پی آن تمیم در طول هفته سه بار به سخنرانی می‌پرداخت.»
بدین سان تمیم واعظ و سخنران رسمی مسلمانان شد و عمر او را بسیار احترام می‌کرد و خیر المؤمنین می‌نامید، از این رو برای او کرامات و معجزات ساختند، از جمله آنکه گفتند: روزی آتشفشانی در مدینه فوران کرد، عمر نزد تمیم آمد و از او خواهش کرد تا آن را خاموش کند، تمیم هم با وی آمد و با دست دهانه‌ی آتشفشان را جمع کرده آن را به سمت راهی در میان کوه‌ها سوق داد و در پی آن دوید تا آنکه آتش پنهان شد‌!
بیهقی در دلائل النبوة 6 /80 می‌نویسد: «فصلی در بیان کراماتی که برای تمیم داری آشکار شد... معاویة بن حرمل گوید: وارد مدینه شدم و سه روز بدون غذا در مسجد ماندم، پس از آن به نزد عمر آمده گفتم: یا امیرالمؤمنین‌! توبه کاری پیش از آنکه بر او دست یابی [ با پای خویش آمده است ]، او گفت: که هستی؟ پاسخ دادم: معاویة بن حرمل [ وی داماد مسیلمه‌ی کذاب است که در جریان ادعای نبوت، او را همراهی نموده است ]، او گفت:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 91 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نزد خیر المؤمنین برو.
سیره‌ی تمیم داری چنان بود که پس از نماز با دست به سمت راست و چپ خود می‌زد و دو مرد را گرفته، با خود می‌برد [ و میهمان می‌کرد ]، من در کنار او نماز خواندم و پس از نماز با دست زد و دست مرا گرفت و برد، پس غذایی برایم آوردند و من هم بسیار خوردم، گرچه از شدت گرسنگی سیر نشدم‌!
روزی در منطقه‌ی حره آتشی شعله گرفت، عمر نزد تمیم آمد و گفت: به سراغ این آتش برو، تمیم گفت: ای امیرالمؤمنین‌! مگر من کیستم؟ مگر من کیستم؟ و عمر آن قدر اصرار کرد که تمیم با او برخاست و من هم به دنبال آنها رفتم، آنان به سوی آتش رفتند و تمیم آن را با دستش جمع می‌نمود تا آنکه آتش در راهی کوهستانی داخل شد و تمیم هم در پی آن رفت. پس عمر گفت: کسی که دیده مانند کسی که ندیده نیست، و این را سه بار تکرار کرد.»
این تمیم داری است که پنداشتند رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم اعتقاد به دجال را از او گرفته است‌! تمیم آن را از داستان دجال یهودی برگرفته، تغییر داده و ادعا کرده که او را در جزیره‌ای در بحر در حالی که در بند است مشاهده کرده است‌! او رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را از آن با خبر نمود و آن حضرت هم به سرعت بر منبر رفت و در میان مسلمانان سخنرانی و قصه‌ی تمیم را برایشان تعریف نمود و آن را یکی از اجزاء اسلام و اعتقادات آن قرار داد‌! مسلمین هم به ترویج آن در مهمترین مصادر پرداختند، این جریان به نام حدیث جساسه شناخته می‌شود.
از قدیمی‌ترین کسانی که آن را روایت کرده ابن ابی شیبه است، وی در المصنف 15/154آن را از مشهورترین راویان این داستان که فاطمه دختر قیس فهریه خواهر ضحاک بن قیس چاپلوس معاویه است، نقل می‌کند، او می‌گوید: «روزی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نماز ظهر را به جا آورده پس از آن بر منبر رفتند، مردم از این کار تعجب کردند، برخی از آنان ایستاده و بعضی هم نشسته بودند، ایشان پیش از آن روز تنها در روز جمعه بر منبر می‌رفتند، پس با دست به مردم اشاره نمودند که بنشینید، سپس گفتند: به خدا قسم ایستادن من بابت امری که برایتان نفعی به دنبال داشته باشد نیست، نه برای ترغیب نمودن است و نه برای ترسانیدن.
مطلب آن است که تمیم داری نزد من آمد و خبری آورد که به خاطر مسرّت و روشنی چشمی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 92 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
که برایم در پی داشت مرا از خواب نیم روز باز داشت، پسر عمو‌های او در میان دریا دچار باد‌های سختی شدند که آنان را واداشت تا به جزیره‌ای که نمی‌شناختند پناه برند، آنان در میان قایق‌های کوچک نشستند و بالا رفتند که ناگهان با چیزی سیاه و پرمو که مژه‌هایی دراز داشت مواجه شدند، پرسیدند: تو کیستی؟ او گفت: من جساسه‌ام، گفتند: به ما خبر بده، او گفت: من نه به شما خبری می‌دهم و نه از شما درباره‌ی چیزی می‌پرسم، ولی این دیر چشم شما را گرفته است، بدانجا بروید که در آنجا مردی است مشتاق آگاهانیدن شما و کسب اطلاع از شما.
آنها هم به دیر آمدند و یکباره با پیرمردی پرمو برخورد کردند که سخت در میان غل و زنجیر به بند کشیده شده بود، او به آنان گفت: از کجا آمده‌اید؟ گفتند: از شام، پرسید: عرب‌ها چه کردند؟ پاسخ دادند: ما قومی از آنهاییم، گفت: این مردی که در میان شما خارج شد چه کرد؟ گفتند: کار نیک، گروهی با او به دشمنی پرداختند ولی خدا او را بر آنها غالب گردانید، امروز آنان همه متحدّند و پروردگار و دینشان یکی است، او گفت: این برای آنها بهتر است، و افزود: چشمه‌ی زغر چه شد؟ گفتند: مردم محصولات خود را از آن آبیاری کرده و برای آشامیدن از آن استفاده می‌نمایند.
او پرسید: آن درخت نخلی که بین عمان و بیسان [ شهری در اردن ] بود چه شد؟ پاسخ گفتند: هر ساله از میوه‌ی آن اطعام می‌شود، گفت: چه بر سر دریاچه‌ی طبریه آمد؟ گفتند: از فراوانی، آب از دو طرف آن روان است. پس سه بار نفس عمیق کشید و گفت: اگر از این بند رهایی می‌یافتم هیچ زمینی را وا نمی‌نهادم مگر آنکه با همین دو قدم بر آنجا گام می‌نهادم، مگر مدینه که مرا هیچ سلطه‌ای بر آن نیست.
در این هنگام رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم گفتند: شادمانی من در اینجا به نهایت رسید(‌!) اینجا مدینه است، سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست هیچ گذرگاه تنگ یا وسیعی در مدینه نیست، مگر آنکه تا روز قیامت فرشته‌ای با شمشیری آخته بر آن قرار دارد.»80
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 93 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ولیکن مسلم در صحیح 8 /203 در جریان جساسه و دجال تمیم بیش از حد قلم فرسایی کرده و آن را با چند روایت آورده است که شاید طولانی‌ترین آن در 8 /204 و از قهرمان داستان فاطمه دختر قیس باشد، وی گوید: «هنگامی که دوران عده‌ی من سپری شد، شنیدم منادی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ندا کرد: نماز جماعت، پس به مسجد رفتم و با آن حضرت نماز گزاردم، ایشان بعد از نماز بر منبر نشستند در حالی که می‌خندیدند، سپس گفتند: هر کسی در محل نماز خود باشد، و بعد از آن گفتند: آیا می‌دانید چرا شما را گرد آوردم؟ مردم گفتند: خدا و رسولش داناترند.
ایشان گفتند: به خدا قسم نه برای ترغیب نمودن است و نه بابت بیم دادن، بلکه به خاطر آن است که تمیم داری که مردی بود بر آیین مسیح و آمد و بیعت نمود و مسلمان شد برای من جریانی را تعریف کرد که با آنچه برایتان از مسیح دجال می‌گفتم موافقت دارد‌! او به من گفت که به همراه سی تن از طوایف لخم و جذام در کشتی نشست و آنان به مدت یک ماه در میان دریا گرفتار امواج بودند، پس از آن به جزیره‌ای که در مغرب خورشید قرار داشت پناه بردند و لذا در قایق‌های کوچک نشستند تا آنکه داخل جزیره شدند، در آنجا جنبنده‌ای به آنان برخورد کرد چنان پرمو، که جلو و پشت او قابل تمییز نبود، آنان گفتند: وای بر تو، کیستی؟ او در پاسخ گفت: من جساسه‌ام. پرسیدند: جساسه چیست؟ گفت: ای قوم‌! به نزد این مردی که در این دیر است بروید که او مشتاق خبر شماست.
تمیم گوید: وقتی از او نام مردی را شنیدیم ترسیدیم که مبادا این جساسه یک شیطان باشد پس به سرعت رفتیم تا آنکه وارد دیر شدیم، در آنجا با انسانی مواجه شدیم که بزرگتر از او ندیده بودیم و کسی که به مانند او سخت در بند باشد مشاهده نکرده بودیم‌! دستان او به گردنش بسته شده بود و بین زانو تا استخوان روی پای او در آهن بود‌! به او گفتیم: وای بر تو، کیستی؟ پاسخ داد: درباره‌ی من آگاه شدید، از خودتان خبر دهید که کیستید؟ گفتیم: مردمانی عرب هستیم که در کشتی نشستیم ولی در دریا با طوفانی روبرو شدیم که یک ماه گرفتار آن بودیم، پس از آن هم به جزیره‌ی تو پناهنده شده در قایق‌ها نشستیم، در جزیره جنبنده‌ای به ما برخورد چنان پرمو، که جلو و پشت او قابل تمییز نبود، به او گفتیم: وای بر تو، کیستی؟
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 94 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
و او پاسخ داد: من جساسه‌ام، گفتیم: جساسه چیست؟ گفت: به نزد این مردی که در دیر است بروید که مشتاق خبر شماست، و ما با سرعت نزد تو آمدیم و از آن موجود هراسان بودیم و ایمن نبودیم که یک شیطان باشد‌!
پس آن شخص پرسید: به من از نخل بیسان خبر بدهید، گفتیم: از چه چیز آن می‌پرسی؟ گفت: از نخل آن، آیا میوه می‌دهد؟ پاسخ دادیم: آری، او گفت: نزدیک است که دیگر میوه ندهد، و افزود: از دریاچه‌ی طبریه چه خبر دارید؟ گفتیم: از چه چیز آن می‌پرسی؟ گفت: آیا آب دارد؟ پاسخ دادیم: آب بسیاری دارد، او گفت: نزدیک است که آب آن خشک شود، گفت: از چشمه‌ی زغر خبر دهید، گفتیم: از چه چیز آن می‌پرسی؟ گفت: آیا در آن آبی هست و آیا اهالی آنجا در کشاورزی از آن بهره می‌برند؟ پاسخ دادیم: آری، آب فراوانی دارد و اهالی آنجا در کشاورزی از آن بهره می‌برند، گفت: به من از پیامبر درس نخواندگان خبر دهید، چه کرده است؟ گفتیم: از مکه خارج و ساکن مدینه شده است، پرسید: آیا عرب‌ها به جنگ با او پرداختند؟ پاسخ مثبت دادیم، گفت: او با ایشان چه کرد؟ و ما به او خبر دادیم که آن حضرت بر عرب‌هایی که پیرامون ایشان بودند غالب آمد و آنان به اطاعت او گردن نهادند، او گفت: آیا چنین شد؟‌! گفتیم: آری، گفت: برای آنها بهتر است که از او اطاعت نمایند، [ حال ] من از خودم به شما خبر می‌دهم، من مسیحم(‌!) و نزدیک است که به من اجازه‌ی خروج داده شود و در پی آن خروج کرده در زمین سیر کنم و در مدت چهل شب هیچ ناحیه‌ای را وا ننهم مگر آنکه در آن فرود آیم، مگر مکه و طیبه [ مدینه ] که بر من حرام است و هرگاه بخواهم در یکی از آن دو وارد شوم فرشته‌ای با شمشیری آخته به سوی من آمده مرا باز می‌دارد، و بر هر راهی از آن ملائکه‌ای هستند که از آن محافظت می‌نمایند.
[ در این هنگام ] پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حالی که با چوب دستی خود بر منبر می‌زدند گفتند: این طیبه است، این طیبه است، این طیبه است، آیا این را به شما گفته بودم؟ مردم گفتند: آری، ایشان گفتند: سخن تمیم که با آنچه برایتان از دجال و مکه و مدینه می‌گفتم مطابق است(‌!) خوشایند من قرار گرفت، بدانید که او در دریای شام یا یمن است، نه، بلکه از سمت مشرق می‌آید، از سمت مشرق، از سمت مشرق.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 95 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
من [ فاطمه بنت قیس ] این حدیث را از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به خاطر سپردم.»
نگارنده: آگاهی از دروغین بودن و تناقضات این داستان به دقت و تأمل زیادی نیاز ندارد، ظاهراً پردازنده‌ی آن خود بنت قیس دروغ پرداز بوده است و به حق باید گفت: دروغگو حافظه ندارد‌! یکی از امور سؤال بر انگیز آن است که در بعضی از اخبار آمده که تمیم در کشتی بوده است، ولی در برخی چنین آمده که او در کشتی حضور نداشته است‌! در بعضی آمده که آنان به مدت یک ماه گرفتار امواج دریا بودند، حال آنکه در برخی دیگر چنین آمده که آنان سیر می‌کردند تا آنکه جزیره ای نمایان شد و برای خرید نان رفتند81‌! این جزیره در بعضی از اخبار در ساحل فلسطین82 قرار دارد و در برخی دیگر در مغرب‌! و در بعضی از آنها آمده که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مکان آن متحیر بودند و...
از سویی دیگر بعضی روایات، جساسه را جنبنده‌ای معرفی می‌کند و حال آنکه بعضی دیگر او را یک زن می‌داند83‌! دجال هم که یا انسانی است درشت هیکل و یا شیطانی که در دیر جزیره در بند است.
<h4>دجال خاخام کعب‌الاحبار</h4>
یهودیان تلاش بسیاری نمودند تا بر فرهنگ اصحاب رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم تأثیرگذار باشند، تا جایی که تورات را به زبان عربی ترجمه نموده و عمر بن خطاب را عهده‌دار آن کردند که به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بقبولاند تا تورات را به عنوان کتابی برای مسلمانان، مورد اعتماد خود قرار دهد‌! اما پیامبر غضبناک شده فرمودند: «قسم به آن کسی که جان محمد در دست اوست، اگر موسی در میان شما می‌بود و شما از او پیروی می‌کردید، و مرا وامی‌نهادید، بی‌شک گمراه می‌شدید.»
در المصنف عبدالرزاق 6 /113 آمده است: «پس رنگ چهره‌ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم عوض شد‌! عبدالله بن ثابت گوید: به عمر گفتم: خدا عقلت را مسخ نماید(‌!) آیا نمی‌بینی چهره‌ی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 96 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
رسول ‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم چگونه شد»؟‌! 84
یهودیان در مدینه دو مدرسه داشتند: یکی مدراس بود که در آن تورات تدریس می‌شد و دیگری مشنا که محل تدریس تلمود بود و بعضی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم که بارزترین آنها عمر بود، هر شنبه نزد آنان حاضر می‌شدند‌! عمر از آن حضرت خواست تا به آنها اجازه دهد که احادیث یهودیان را بنویسند، ولی ایشان از این مطلب نهی نموده فرمودند: آنها چگونه شما را هدایت نمایند حال آنکه خود را گمراه کرده‌اند‌! ولیکن آنها هم چنان در درس‌های یهودیان حضور می‌یافتند‌! و لذا پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سخنرانی نمودند و مسلمانان را از کسانی که از یهود تأثیر می‌پذیرند - و خود ایشان آنها را متهوّکین نامیدند - بر حذر داشت‌!85
معنای این مطلب آن است که اسرائیلیات از همان زمان رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم انتشار یافت و هنگامی که کعب‌الاحبار در زمان عمر از راه رسید، دریافت که اسرائیلیات در دجال جمع است و لذا آن را دگرگون کرد، یهودی بودن دجال را انکار نمود و چنین جلوه داد که دجال عرب و اهل عراق است و بر هراس مسلمین از او افزود. علاوه بر آن با خبر دادن از فتح قسطنطنیه آنان را بیم داد، چرا که در پی آن خروج دجال و قیامت است‌!‌!‌!
او هم چنین فتح قسطنطنیه را بر دستان یهود بنی اسحاق قرار داد و نه به دست مسلمانان‌!
امری که موجب شگفتی می‌شود آن است که کعب این مطالب را از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند و حال آنکه ایشان را ندیده است‌! ولیکن شاگردان کعب یعنی ابو‌هریره، عبدالله‌بن‌عمر، عبدالله‌بن‌عمرو عاص و دیگران سخنان او را حدیث قرار دادند‌!
<h4>کعب‌الاحبار شورش دجال را شورشی عربی جلوه می‌دهد‌!</h4>
سنیان از انس روایت می‌کنند که دجال یهودی است، در مسند احمد 3 /224 از انس نقل می‌کند: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: دجال از منطقه‌ی یهودی نشین اصفهان قیام می‌کند و هفتاد هزار تن از یهودیان که بر سر تاج دارند، همراه او خواهند بود.» صحیح مسلم 8 /207 می‌آورد:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 97 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
«از یهود اصفهان هفتاد هزار نفر از دجال تبعیت می‌کنند، آنان جامه‌هایی دربردارند که تمام بدن را می‌پوشاند.» با این وجود، کعب دجال را عربی خالص جلوه داد‌!
در مصنف ابن ابی شیبه 8 /671 از کعب آمده است: «گویا می‌بینم که در صف مقدم لشکر دجالِ یک چشم، ششصد هزار نفر از اعراب هستند که جامه‌هایی سبز و گشاد دربردارند که تمام بدن را می‌پوشاند.» در الکنی بخاری /65 آمده است: «چهل هزار تن از اعراب اصیل از دجال پیروی می‌کنند.»86
کار دیگر کعب آن است که دجال را اهل عراق نشان داد، زیرا عراق خوشایند وی نبود و علت این امر آن بود که قبائل یمنی آنجا از فریب‌کاری او آگاه بودند، عبدالرزاق در المصنف 11 /396 از کعب می‌آورد: «دجال از عراق قیام می‌کند.» و در /251 نقل می‌کند: «عمر بر آن شد که در عراق سکونت کند، ولی کعب بدو گفت: این کار را نکن چرا که دجال، جنیان عصیانگر، نه قسمت از ده قسمت سحر و هر درد سختی که از پای در می‌آورد - مقصود او اهواء است - در آنجاست.»87
کعب‌الاحبار برای بنی تمیم احترام بسیاری قائل شده است، او بنابر نقل الآحاد و المثانی 2 /372 به ابن فاتک تمیمی گوید: «سخت‌ترین قبائل عرب در مقابل دجال، قوم تو هستند.»
در نتیجه کعب‌الاحبار با این کار، با تمیم داری و عمر به مخالفت پرداخته است، زیرا آن دو می‌گویند دجال به دنیا آمده و زندگی می‌کند تا آنکه خروج نماید‌!
هم‌چنان‌که حدیث نبوی مشهور نزد سنیان را که متضمن آن است که دجال از یهود اصفهان می‌باشد، رد کرده است‌! او می‌پندارد که دجال اهل مصر است و غرض آن بوده که وی را یهودی و شبیه به موسی علیه السلام قرار دهد، زیرا نزد یهودیان موسی مهدی منتظر است‌!
در فتح الباری 13 /277 می‌نویسد: «ابو نعیم به واسطه‌ی کعب‌الاحبار روایت کرده که دجال در شهر قوص در سرزمین مصر به دنیا می‌آید، او گفته است: بین زمان تولد تا قیام او سی سال است.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 98 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>هر کس به دجال کعب ایمان نیاورد کافر است‌!</h4>
در فرائد السمطین 2 /334 می‌نویسد: «جابر بن عبدالله روایت می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: هر کس قیام مهدی را انکار کند، به آنچه بر محمد نازل گشته کافر شده است، و هر کس فرود آمدن عیسی را انکار نماید، کافر شده است، و هر کس خروج دجال را انکار کند، کافر شده است.»88
مقصود از این دجال، دجال کعب‌الاحبار است، و چه بسا بدعتی که او درباره‌ی دجال آورده از ناحیه عقلاء مسلمانان با انکار مواجه شده و برخی علناً به انکار آن پرداخته و یا با اهل‌بیت علیهم السلام موافقت کرده اند، لذا او و شاگردانش این حدیث را ساخته و دجال او را با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ارتباط داده‌اند [ و از مسلّم بودن قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف سوء استفاده کرده‌اند تا دجال کعب را نیز مسلّم جلوه دهند ]‌!
و اگر از باب جدال صحت این حدیث را بپذیریم باید کفر در آن را به معنای لغوی که عبارتست از پوشاندن حق بدانیم، نه به معنای اصطلاحی آن که موجب خروج از دین می‌شود.
<h4>ارتباطی که کعب‌الاحبار میان دجال و مهدی ایجاد نمود و ضربه‌ی آن را متوجه اسلام کرد‌!</h4>
کعب‌الاحبار بشارت نبوی درباره‌ی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و فرود آمدن مسیح علیه السلام را دریافت کرده و آنها را با بدعت‌های یهود آمیخت، به علاوه در راستای مصالح رومیان، دروغ‌هایی بدان افزود که مسلمین را از فتح قسطنطنیه باز می‌داشت‌! او چنین پنداشت که دجال بدون فاصله پس از فتح قسطنطنیه خروج می‌کند، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف کشته می‌شود، کعبه منهدم می‌گردد و مکه ویران شده و تا ابد کسی در آن سکونت نخواهد نمود‌!
راویان وابسته به دستگاه خلافت هم بدعت‌های او را پذیرفته، آنها را احادیثی نبوی قلمداد کردند و در مهمترین منابع خود گرد آوری نمودند و به اعتقادی تبدیل شد که علی رغم آن که
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 99 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
رسوایی آن فریاد می‌کند، بدان ایمان می‌آورند‌!
ابن‌حماد در الفتن 2 /457 از کعب نقل می‌کند: «اهل آسمان و زمین و پرندگان، بر مهدی منصور درود می‌فرستند، او نبرد خود را با اهل روم آغازمی‌کند وجنگ‌هایش بیست سال به طول می‌انجامد، سپس در بزرگترین نبرد، او و دو هزار تن از همراهانش که همه امیر و صاحب پرچم هستند به شهادت می‌رسند که مسلمانان پس از مصیبت رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به مصیبتی عظیمتر از آن دچار نشده‌اند.»
همو در 1 /393 از کعب می‌آورد: «به من خبر رسیده که مهدی چهارده سال در بیت‌المقدس درنگ خواهد کرد، سپس می‌میرد و بعد از او شریف الذکر که از قوم تبّع است و بدو منصور گفته می‌شود، به مدت بیست و یک سال در بیت‌المقدس خواهد بود، در پانزده سال آن عدالت و در سه سال آن ستم حکم خواهد کرد، سه سال دیگر نیز محرومیت از اموال است و هیچ کس درهمی نخواهد پرداخت.»
زرندی شافعی در معارج الوصول /198 می‌نویسد: «از کعب نقل شده که مهدی می‌میرد و پس از او مردی از اهل‌بیتش متولّی امر مردم خواهد شد که هم خیر دارد و هم شر و بدی، ولی شرّ او از خیرش بیشتر است، او مردم را به غضب آورده و پس از یکپارچگی آنها را به افتراق می‌کشاند، دوران او کوتاه است و مردی از اهل‌بیتش بر او شوریده، او را به قتل خواهد رساند. پس از قتل او جنگی شدید در میان مردم درمی‌گیرد. دوران او نیز کوتاه بوده و خواهد مرد، پس از او مردی از قبیله‌ی مضر، از سمت مشرق بر مردم حاکم شده، آنان را به کفر کشانده و از دین به در خواهد برد‌!»
ببینیم که چگونه کعب‌الاحبار قلب اعتقاد اسلام و بشارت نبوی نسبت به دولت عدل الهی و پایان یافتن ظلم و ستم را هدف قرار داده و آن را به بازی گرفته است، و به خدای متعال که وعده‌ی پایان یافتن ظلم و جور را داده است نسبت داده که مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف کشته می‌شود و ظلم باز می‌گردد‌! و چگونه است که عبدالله‌بن‌عمر، عبدالله‌بن‌عمرو عاص، زهری، وهب بن منبه و دیگران افکار کعب را پذیرفتند و به گسترش آن همت گماردند و نپرسیدند که کعب به جز از آموخته‌های یهود، از کجا به علم غیب دست یافته است؟‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 100 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>کعب می‌پندارد یهودیان قسطنطنیه را فتح خواهند کرد‌!</h4>
از امور عجیبی که مسلم در صحیح 8 /187 از ابو‌هریره نقل می‌کند این مطلب است: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: آیا نام شهری را شنیده‌اید که یک سوی آن در خشکی و یک سوی دیگر آن در دریا باشد؟ پاسخ دادند: آری، ای رسول‌خدا‌! فرمود: قیامت به پا نخواهد شد تا آنکه هفتاد هزار تن از بنی اسحاق برای جنگ بدان سو بشتابند، و وقتی بدان سرزمین می‌رسند فرود می‌آیند ولی نه با سلاحی به جنگ می‌پردازند و نه تیری پرتاب می‌کنند، بلکه می‌گویند: لا إله إلا الله و الله اکبر، و یکی از دو طرف آن سرزمین سقوط می‌کند - ثور [ که این مطلب را با یک واسطه از ابو‌هریره نقل می‌کند ] می‌گوید: به خاطر دارم که گفت آن طرفی که در دریاست - آنان دوباره می‌گویند: لا إله إلا الله والله اکبر، و طرف دیگر آن سقوط می‌کند، برای بار سوم این جمله را تکرار می‌کنند که راه برای آنان باز می‌شود و وارد شده به جمع آوری غنائم می‌پردازند، در حالی که مشغول تقسیم غنائم هستند شخصی می‌آید و در میان آنان فریاد می‌کند: دجال خروج کرده است و آنها همه چیز را وانهاده باز می‌گردند.»89
نگارنده: کعب‌الاحبار شنیده که امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شهری را در مغرب با تکبیر فتح می‌کند، برخی راویان هم گفتند که آن شهر قسطنطنیه است، مسلمانان هم برای فتح آن مهیا می‌شدند، پس کعب فتح آن را به قوم خود نسبت داد.
وی این مطلب را به ابو‌هریره آموخت، او هم آن را حدیثی نبوی جلوه داد که خواهد آمد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 101 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>کعب‌ الاحبار مسلمانان را از دجال می‌هراساند، اگر قسطنطنیه را فتح کنند‌!</h4>
در جلد سوم جواهر التاریخ آوردیم که امام زین العابدین و امام باقر علیهما السلام افترای کعب‌الاحبار را نسبت به اینکه صخره‌ی بیت‌المقدس که قبله‌ی یهودیان است از کعبه برتر است، رد کردند، و در جلد دوم در فصل کسانی که به دست معاویه کشته شدند، آوردیم که رشید هجری و محمد بن ابی حذیفه، کعب و پیشگوئی‌های او را به تمسخر گرفتند‌!90
کعب، دجال را زمینه‌ای مناسب برای دروغ‌های خود یافت، لذا آنچه را در ذهنش در باب او ساخته و پرداخته بود، در افکار مسلمانان کاشت و به آنان قبولاند که این امت در زمانی نزدیک به انتها می‌رسد‌! او عمر را نیز قانع کرد که اسلام به پایان می‌رسد، کعبه منهدم می‌شود، مکه ویران شده و تا ابد آباد نخواهد گردید‌! و البته هذیان سرایی‌های کعب توسط شاگردانش به احادیثی نبوی تبدیل شد‌!
ابن‌حماد در الفتن 2 /529 می‌نویسد: «کعب‌الاحبار گوید: قسطنطنیه را فتح می‌کنند، پس از آن خبر قیام دجال به آنها می‌رسد، آنها هم رهسپار شام می‌شوند ولی می‌فهمند او خروج نکرده است، و پس از درنگی کوتاه خروج می‌نماید.»
همو در 2 /522 از کعب می‌نویسد: «در حالی که مشغول تقسیم غنائم هستند خبر قیام دجال به آنها می‌رسد و حال آنکه این خبر دروغ است، پس هر آنچه می‌توانید غنیمت بردارید، زیرا شما شش سال سپری خواهید نمود و او در هفتمین سال خروج خواهد کرد.»
و در /147 از کعب می‌آورد: «دجال قیام نمی‌کند تا آنکه قسطنطنیه فتح گردد.»
حاکم در المستدرک 4 /462 از کعب نقل می‌کند: «جزیره ایمن از خرابی است تا آنکه ارمینیه [ ارمنستان ] ویران شود، مصر ایمن از ویرانی است تا آنکه جزیره خراب گردد، کوفه نیز ایمن است تا آنکه مصر ویران گردد، و جنگ واقع نخواهد شد تا زمانی که کوفه خراب شود، و شهر کفر [ قسطنطنیه ] پیش از جنگ فتح نمی‌شود و دجال هم پیش از فتح آن قیام
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 102 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نخواهد کرد.»
الفتن 2 /548 از عبدالله‌بن‌عمر روایت می‌کند: «مردم پنج جنگ خواهند داشت؛ دو مورد آنها گذشته و سه مورد دیگر در این امت است؛ جنگ ترک‌ها، نبرد رومیان و جنگ دجال که پس از آن جنگی نخواهد بود.»
همو در 2 /161 از کعب: «در حالی که آنها مشغول تقسیم غنائم هستند خبر خروج دجال می‌رسد. پس هر آنچه در دست دارند رها می‌کنند و به بیت‌المقدس می‌آیند. پس [ عیسی ] پشت سر کسی که عهده‌دار امور مسلمین است نماز می‌گزارد.
سپس خداوند به عیسی بن مریم وحی می‌کند که به سمت یأجوج و مأجوج برود و بعد از آن به بیت‌المقدس باز می‌گردد. آنگاه زمین زکات خود را آن چنان که در ابتدای دنیا بود بیرون می‌دهد، پس از آن هفت سال می‌گذرد و در پی آن خدا بادی را می‌فرستد که ارواح مؤمنین را قبض می‌کند.»
الفتن 2 /499 از کعب نقل می‌کند: «بالاترین نبرد، ویرانی قسطنطنیه و قیام دجال، در هفت ماه است و یا هر قدر که خدا بخواهد.»
نظر کعب - با تبدیل هفت ماه به هفت سال - به برخی از صحابه هم سرایت نمود‌! الفتن 2 /469 از بشیر بن عبدالله بن یسار چنین می‌آورد: «عبدالله بن بسر مازنی که از صحابه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بود، گوش مرا گرفت و گفت: ای فرزند برادر‌! شاید تو فتح قسطنطنیه را درک کنی، پس اگر چنین شد مبادا غنیمتت را رها کنی، زیرا بین فتح آن تا خروج دجال هفت سال است.»
فراتر آنکه سخن کعب به حدیثی نبوی تبدیل شد‌! و سنیان گمان کردند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفته است: «بالاترین نبرد، فتح قسطنطنیه و قیام دجال در هفت ماه است.»‌! 91
مسند احمد 4 /189 از عبدالله بن بسر از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «بین جنگ و فتح مدینه شش سال است و مسیح دجال در سال هفتم قیام می‌کند.»92
ابن سهل بلخی در البدء و التاریخ 2 /185 می‌نویسد: «عالمان گفته‌اند: بین فتح قسطنطنیه
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 103 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
و شورش دجال هفت سال است، پس در حالی که آنها در چنین حالتی [ تقسیم دینار‌ها ] هستند کسی می‌آید و فریاد می‌کند که دجال در خانه‌هایتان است و آنان هر چه در دست دارند رها می‌کنند و به سوی او می‌شتابند.»
یکی دیگر از این خرافات آن است که مسلم در صحیح خود 8 /176 از ابو‌هریره می‌آورد که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم گفتند: «قیامت به پا نخواهد شد مگر آن زمان که لشکریان روم در اعماق یا دابق93 فرود آیند. در پی آن لشکری از مدینه که در آن روزگار از بهترین‌های اهل زمین هستند به سوی آنان می‌روند، پس چون صف می‌کشند رومیان گویند: ما را با کسانی که برخی از ما را اسیر کردند، رها بگذارید تا با آنها بجنگیم، مسلمانان در پاسخ می‌گویند: نه، به خدا سوگند شما را با برادرانمان رها نخواهیم کرد، پس میان آنان جنگی در می‌گیرد و یک سوم مسلمانان پا به فرار می‌گذارند که خداوند تا ابد توبه‌ی آنها را نخواهد پذیرفت، یک سوم هم کشته می‌شوند که برترین شهیدان نزد خدایند، و یک سوم آخر فاتح‌اند و تا ابد فتنه و اختلافی در میان آنها در نخواهد گرفت، آنان قسطنطنیه را فتح می‌کنند و زمانی که مشغول تقسیم غنائم هستند و شمشیر‌هایشان را بر درختان زیتون آویخته‌اند، شیطان در میان آنها فریاد می‌کند که مسیح [ دجال ] به سراغ خانواده‌هایتان رفته است. [ به دنبال این فریاد ] آنها از آن سرزمین خارج می‌شوند و حال آنکه این خبر دروغ است.
وقتی به شام می‌رسند در حالی که خود را آماده جنگ می‌کنند و مشغول صف آرایی هستند، او قیام می‌کند. یکباره نماز به پا می‌شود و عیسی بن مریم علیه السلام فرود آمده، امامت نماز را بر عهده می‌گیرد. زمانی که دشمن خدا او را می‌بیند هم‌چنان‌که نمک در آب ذوب می‌شود، ذوب می‌گردد، اگر او را رها کند، آن قدر ذوب می‌شود که هلاک گردد، ولیکن خدا او را به دست عیسی به قتل خواهد رساند و خونش را بر دشنه‌ی وی به مردم نشان خواهد داد.»94
بدین صورت دروغ‌های کعب‌الاحبار به احادیثی نبوی و صحیح مبدل شد که مصادر مورد
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 104 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اعتماد(‌!) آنها را نقل نمودند. ببینیم که چگونه یهودیان، راویان سر‌‌سپرده‌ی دستگاه خلافت را نادان فرض نمودند و برای خدمت به توطئه‌هایشان، از آنها استفاده کردند؟‌! و چگونه حکومت‌ها تا به امروز بدعت‌های آنها را پذیرفته‌اند؟‌! ما کسی را نمی یابیم که از خود بپرسد: قسطنطنیه فتح شده و هفت سال، بلکه هفتاد سال، و بلکه صدها سال از آن گذشته است، پس دجال کعب، مهدی او و قیامتی که از آن سخن می‌گفت، کجا شدند؟‌!
<h4>کعب در تأیید دروغ‌هایش شگرد‌هایی مختلف داشت‌!</h4>
در الفائق زمخشری 2 /185 آمده است که کعب به ابو عثمان نهدی گفت: «آیا نزد شما کوهی که بر بصره اشراف داشته باشد و بدان سنام گویند، وجود دارد؟ وی پاسخ داد: آری، او گفت: آیا در کنار آن، چشمه‌ای بسیار خاک آلود قرار دارد؟ او گفت: بلی، کعب گفت: آن چشمه اولین آب از آب‌های عرب است که دجال وارد آن می‌گردد»‌! 95
در نهایت این سخن کعب به به حدیثی نبوی تبدیل شد‌!96
<h4>کعب الاحبار گفتار رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را نمی‌پذیرد و پیروان دستگاه خلافت از او تبعیت می‌کنند‌!</h4>
پیشتر به نقل بخاری گذشت که مغیره به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفت: «مردم می‌پندارند که دجال خوردنی و آشامیدنی با خود به همراه دارد، و آن حضرت پاسخ دادند: او نزد خدا خوارتر از آن است.»
ولیکن کعب روی داستان‌های یهود تأکید می‌کند، مسلمانان هم او را درباره‌ی کوه نان خرد شده در آبگوشت تصدیق می‌نمایند‌!
لسان العرب 8 /328 می‌نویسد: «[ به کوه بلند ماتع گویند که ] مثال آن سخن کعب است که دجال با خود کوهی بلند دارد که با نان خرد شده در آبگوشت مخلوط است.»‌!97
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 105 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
کعب‌ الاحبار آن کوه را کوهی بلند و مرتفع قرار داده است، که در حقیقت نانی است خرد شده در آبگوشت، بلند و مرتفع، و برای تمامی قبائل عرب کافی است‌! و این کوه به نام پدر کعب می‌باشد، چرا که او کعب بن ماتع است‌!
<h4>اهل بیت علیهم السلام دروغ پردازی‌های کعب را رد می‌کنند‌!</h4>
منابع ما با قاطعیت بیان می‌کنند که ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مرحله و دورانی جدید در زندگی مردم بر روی این کره‌ی خاکی است و حیات تا روز قیامت در پرتو آن استمرار دارد، لذا ظلم تا ابد باز نخواهد گشت. در روایات ما چنین آمده که آن حضرت مدت زمانی طولانی به تعداد سال‌های اصحاب کهف حکومت می‌کنند، و پس از ایشان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امامان باز می‌گردند و حکومت می‌نمایند.
سلسله‌ی وقایع اینچنین است؛ ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، فرود آمدن مسیح علیه السلام ، خروج دجال در عصرآن دو و مرگ او، وفات مسیح و استمرارحکومت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و امتداد دولت عدل الهی پس از ایشان تا روز قیامت. پس قیام دجال بعد از ظهور آن حضرت و نزول مسیح است.
این در حالی است که منابع اهل‌سنت باور‌های یهودیان را - که می‌پندارند وقتی مسلمین قسطنطنیه را فتح نمایند و بر رومیان پیروز گردند، حضرت مهدی علیه السلام کشته می‌شود و دجال خروج می‌کند، سپس مسیح علیه السلام فرود می‌آید، بعد از آن یأجوج و مأجوج ظهور می‌کنند و پس از آن قیامت به پا می‌شود - به رسمیت شناخته است‌! آنان این وقایع عظیم را که با فاصله از یکدیگر رخ می‌دهند، پشت سر هم قرار دادند و همه را در هفت ماه ویا هفت سال گنجاندند، سپس آن را احادیثی نبوی قلمداد کردند‌!
سؤالی که به ذهن می‌آید درباره‌ی جبهه‌ی مشکوکی است که کعب‌الاحبار در مورد قسطنطنیه اتخاذ نموده و با مصالح رومیان موافقت دارد‌!
پس از آنکه لشکر روم در شام شکست خورد و مسلمین به قصد فتح قسطنطنیه بدان سو رفتند، کعب گفت: در پی فتح آن سرزمین، دجال قیام می‌کند، مهدی مسلمانان کشته می‌شود،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 106 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
قیامت بر پا شده و عالم به پایان می‌رسد‌!
ابن ابی شیبه در المصنف 8 /650 از معاذ بن جبل روایت می‌کند: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم گفتند: آبادانی بیت‌المقدس ویرانی مدینه را در پی دارد و ویرانی مدینه بروز جنگ را، با بروز آن جنگ، قسطنطنیه فتح می‌شود و فتح آن قیام دجال را به دنبال دارد‌!
سپس با دست بر ران یا شانه‌ی کسی که این حدیث را برایش گفتند زدند و افزودند: این مطلب حق است هم‌چنان‌که تو اینجا هستی - و یا هم‌چنان‌که تو اینجا نشسته ای -، و مقصود ایشان معاذ است.»‌! 98
نگارنده: اگر روایت سنیان از ابو عبیده و معاذ صحیح باشد، بر آن دلالت دارد که این دو نیز از جمله متهوّکین و شاگردان خاخام‌های یهود بوده‌اند، و احادیثی را که مردم را از دجال به هراس می‌انداخت، از آنها فرا گرفته بودند‌!
سنن ابن ماجه 2 /1370 از عمرو بن عوف از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌آورد: «قیامت به پا نخواهد شد، مگر آنکه نزدیکترین مرزبانان مسلمانان در بولاء باشند، سپس فرمود: یا علی‌! یا علی‌! یا علی‌! و ایشان گفتند: پدر و مادرم فدای شما، رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم گفتند: شما و کسانی که بعد از شما خواهند بود، با بنی الاصفر [ رومیان ] نبرد خواهید کرد تا آنکه بهترین‌های اسلام یعنی اهل حجاز که در راه خدا از سرزنش هیچ ملامت‌گری نمی‌هراسند، به سوی آنان بروند، آنها قسطنطنیه را با تسبیح و تکبیر فتح می‌کنند و به غنائمی دست می‌یابند که مانند آن را دست نیافته بودند و حتی سپر‌ها را تقسیم می‌کنند، یکباره شخصی آمده گوید: مسیح در سرزمین‌های شما قیام کرده است، آگاه باشید که این خبر دروغ است، پس هم کسانی که از غنائم برداشته‌اند پشیمانند و هم کسانی که آن را رها کرده‌اند.»99
الفتن 1 /55 از عمران بن حصین از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «چهار فتنه به وقوع خواهد پیوست، در نخستین آنها ریختن خون‌ مردم را حلال می‌شمارند، در دومی خون و مال مردم حلال شمرده می‌شود، در سومین آنها خون و مال و ناموس حلال به حساب می‌آید، و
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 107 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
چهارمین آنها دجال است.»
و در 2 /555 می‌نویسد: «دجال در فتنه‌ی چهارم شورش و چهل سال درنگ خواهد نمود.»
همو در 2 /517 از کعب می‌آورد: «گفته می‌شد که سگ قیامت، دجال است.»
معنای این سخن آن است که قیام دجال ملازم برپایی قیامت است، هم‌چنان‌که سگ ملازم صاحب خود می‌باشد‌! باید گفت که کعب این تعبیر را از تلمود گرفته است، چرا که هم‌چنان‌که ابن حجر می‌گوید گزارش‌های پیرامون دجال در تورات نیامده است.
شگردی که کعب‌الاحبار به کار بسته آن است که برای جلب رضایت مسلمین(‌!) تصویرش از دجال را با اندک تفاوتی نسبت به تصویر یهود ارائه کرده است. قوم او یهود، دجال را بر پیامبر خدا حضرت مسیح علیه السلام تطبیق می‌کنند، ولی کعب این تطبیق را حذف نموده است.
از سویی ظهور مهدی، نزول مسیح و جنگ آنها با دجال را بدان افزوده است. در عین حال مهدی و دجالی که ترسیم می‌کند، با مفاهیمی یهودی توأم است، مثل آنکه می‌گوید دجال عرب است، مهدی به هدف خود دست نمی‌یابد و به دست رومیان به قتل می‌رسد و کعبه منهدم و مکه ویران می‌شود‌!
در نهایت گوییم که یک محقق به آسانی می‌تواند به احادیث کعب خرده گیرد، و همین کافی است که می‌بینیم سخنان وی به احادیثی نبوی مبدل شد، با وجود آنکه کعب، آن حضرت را ندیده است‌! و گفتیم که عمر و پس از وی عثمان و معاویه چه تقدیسی از او می‌کردند، و او بین مدینه و شام و مصر و قسطنطنیه در حرکت بود.
راویان وابسته به دستگاه خلافت نیز چنان او را بزرگ داشتند که به وی اجازه می‌داد هر آنچه بخواهد بگوید، و شاگردان او مانند ابو‌هریره، عبدالله‌بن‌عمرو عاص، عبدالله‌بن‌عمر، عبدالله بن سلام، وهب بن منبه و دیگران، آن سخنان را به حدیث تبدیل می‌کردند و به رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نسبت می‌دادند‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 108 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>دروغ‌پردازان پیش از دجال‌!</h4>
سنیان روایت کرده‌اند که پیش از دجال سی و یا هفتاد دروغ‌پرداز خواهند بود و روایت سی تن نزد آنان صحیح است. در روایات ما نیز آمده است که در این امت دوازده پیشوای هدایت و دوازده پیشوای ضلالت و سی دروغ‌پرداز خواهند بود. و البته مقصود آن است که دجال‌ها و دروغ‌پردازان پیش از دجال اصلی که از شخصیت‌ها و رؤوس هستند این تعدادند و گر نه بیش از این‌ها هستند، که از جمله‌ی آنها، تعدادی از راویان احادیث پیرامون دجال هستند‌!
عبدالرزاق در المصنف 11 /392 از ابی بکره چنین نقل می‌کند: «مردم پیش از آنکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی مسیلمه سخنی بگویند، در مورد او زیاد صحبت می‌کردند، پس روزی آن حضرت برای سخنرانی ایستادند و فرمودند: این دجالی که پیرامون او بسیار سخن گفتید، یکی از سی دروغ‌پردازی است که پیش از مسیح [ دجال ] می‌آیند.
هیچ سرزمینی نیست مگر آنکه رعب از او در آن وارد می‌شود، مگر مدینه که بر هر راهی از آن دو فرشته هستند و رعب و وحشت از او را، از آن دفع می‌کنند.»100
نگارنده: نکته‌ای که شایان تأمل است، آن است که راویان بر زبان رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، از دجال به مسیح تعبیر می‌کنند و این، اسلوب و روش کعب‌الاحبار و دیگر یهودیان است.
ابن ابی شیبه در المصنف 8 /665 از عبید بن عمیر لیثی چنین می‌آورد: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: قیامت بر پا نخواهد شد، مگر آنکه سی تن دروغ‌پرداز که خود را پیامبر می‌پندارند، ظهور کنند.»101
گزارش‌های اهل‌سنت پیرامون دجال فراتر از یک جلد کتاب است، و از همین دست روایاتی است که در این کتاب از نظر گذشت و بلکه نارواتر‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 109 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>خاتمه‌ای پیرامون دابة الارض و یأجوج و مأجوج</h4>
راویان سرسپرده‌ی دستگاه خلافت احادیث دجال را با احادیث امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و نشانه‌های قیامت خلط نمودند و همه را یکدست قرار دادند‌! آنان با آیه‌ی دابة الارض و یأجوج که در قرآن آمده است نیز چنین کردند و زمان آن دو را نیز هنگام ظهور حضرت مهدی و مسیح انگاشتند.
بلکه آنان روایت کردند که حضرت عیسی علیه السلام پس از نبرد با دجال به جنگ با یأجوج و مأجوج می‌پردازد‌! و این در حالی است که دابة الارض به دوران رجعت و بعد از ظهور حضرت مهدی علیه السلام مربوط می‌شود و یأجوج و مأجوج هم در نزدیکی قیامت خواهند بود. این چنین تصوراتی درباره‌ی آینده، از اسرائیلیات کعب‌الاحبار و هم پیاله‌های او ناشی می‌شود‌!
<h4>آیه‌ی دابة الارض که با مردم سخن می‌گوید‌!</h4>
خداوند تعالی می‌فرماید: إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ (۷۷) وَإِنَّهُ لَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ (۷۸) إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُم بِحُكْمِهِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ (۷۹) فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ (۸۰) إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ (۸۱) وَمَا أَنتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِآيَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ (۸۲) وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كَانُوا بِآيَاتِنَا لَا يُوقِنُونَ (۸۳) وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِآيَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ (۸۴) حَتَّى إِذَا جَاؤُوا قَالَ أَكَذَّبْتُم بِآيَاتِي وَلَمْ تُحِيطُوا بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (۸۵) وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُوا فَهُمْ لَا يَنطِقُونَ (۸۶)
102بی‌گمان، این قرآن بر فرزندان اسرائیل بیشترِ آنچه را که آنان درباره‌اش اختلاف دارند حکایت می‌کند. و به راستی که آن، رهنمود و رحمتی برای مؤمنان است. در حقیقت پروردگار تو طبق حکم خود، میان آنان داوری می‌کند، و اوست شکست ناپذیر دانا. پس بر خدا توکل کن که تو واقعاً بر حقّ آشکاری. البتّه تو مردگان را شنوا نمی‌گردانی، و این ندا را به ناشنوایان - چون پشت بگردانند - نمی‌توانی بشنوانی. و راهبر کوران [ و بازگرداننده‌ی آنان ] از گمراهیشان نیستی. تو جز کسانی را که به نشانه‌های ما ایمان می‌آورند و مسلمانند، نمی‌توانی بشنوانی. و چون قول [ عذاب ] بر
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 110 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ایشان واجب گردد، جان‌داری را از زمین برای آنان بیرون می‌آوریم که با ایشان سخن گوید که: مردم به نشانه‌های ما یقین نمی‌کردند. و آن روز که از هر امّتی، گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب کرده‌اند محشور می‌گردانیم، پس آنان نگاه داشته می‌شوند. تا چون [ همه‌ی کافران ] بیایند، [ خدا ] می‌فرماید: آیا نشانه‌های مرا به دروغ گرفتید و حال آنکه از نظر علم، بدانها احاطه نداشتید؟ آیا [ در طول حیات ] چه می‌کردید؟ و به [ کیفر ] آنکه ستم کردند، حکمِ [ عذاب ] بر آنان واجب گردد، در نتیجه ایشان دَم برنیارند.»
مخاطب این آیات یهودیان و نیز گمراهان معاند هستند، همان کسانی که قصد کردند حقایق هستی را نبینند و نشنوند، پس خداوند آنها را مردگان نامید‌! و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را فرمان داد تا از آنان صرف نظر نماید، زیرا آنان هم چنان بر آن حالت باقی خواهند ماند تا آنکه عذاب فرا رسد و خداوند جان‌داری را از زمین برایشان خارج نماید که با ایشان سخن می‌گوید.
آیه‌ی شریفه زمان این واقعه را معین نکرده است، پس ممکن است نزدیک قیامت باشد، هم‌چنان‌که می‌تواند هزاران سال پیش از آن باشد. عبارت «وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهِمْ» نیز جز در این مورد در قرآن به کار نرفته است، و برای قیامت عبارت «حَقَّ القَوْل» آمده است، خداوند می‌فرماید: «وَلَکنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لامْلأنَّ جَهَنَّمَ»103، «لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَی أَکثَرِهِمْ»104، «قَالَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیهِمُ الْقَوْلُ»105.
لفظ «وقع» نیز در قرآن در معنای نزول عذاب106و نزول عذاب دنیوی107 به کار رفته است، این مطلب آنچه را که در روایات ما آمده است که دابة الارض در رجعت می‌باشد، تأیید می‌کند.
رجعت مرحله‌ای از حیات دنیوی است که با ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آغاز می‌شود و در آن پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امامان و تعدادی از پیامبران به دنیا باز می‌گردند و برخی مدتی کوتاه در آن به سر می‌برند و برخی دیگر برای مدتی در آن حکومت می‌کنند. آیه‌ای که پس از آیه‌ی دابة الارض
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 111 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
است، بر رجعت دلالت دارد و تصریح می‌کند که پیش از حشر عامِ قیامت حشری خواهد بود که به گروه‌هایی اختصاص دارد، می‌فرماید: «وَیوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ یکذِّبُ بِآیاتِنَا فَهُمْ یوزَعُونَ.»
در تفسیر قمی 1 /198 آمده است: «امام باقر علیه السلام درباره‌ی این آیه: إِنَّ اللهَ قَادِرٌ عَلَی أَنْ ینَزِّلَ آیةً...108، بی‌تردید، خدا قادر است که پدیده‌ای شگرف فرو فرستد، فرمودند: خداوند در آخرالزمان آیاتی را به شما نشان خواهد داد، از جمله‌ی آنها دابه‌ای [ جان‌داری ] در زمین، دجال، فرود آمدن عیسی بن مریم و طلوع خورشید از مغرب آن است.»
عبارت آخرالزمان حاکی از مرحله‌ای مدید از حیات است که با بعثت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آغاز می‌شود و تا پایان دنیا امتداد می‌یابد. نکته‌ای که شایان ذکر است آن است که ترتیبی که در این روایت آمده بیان راوی است، چرا که ائمه علیهم السلام تصریح نموده‌اند ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پیش از دجال و دابة الارض است.
مرحوم کلینی در کافی 1 /197 و صفار در بصائر الدرجات /199 از امام باقر علیه السلام روایت می‌کنند که امیرالمؤمنین علیه السلام در حدیثی طولانی فرمودند: «به من شش فضیلت عطا شده است: علم به مرگ‌ها و بلایا، علم به وصیت‌ها [ ی انبیاء ]،علم به نسب‌ها، فیصله‌ی میان حق و باطل، من صاحب بازگشت‌ها و دولت حاکم بر تمام دولت‌هایم،من صاحب عصا و میسم. و جان‌داری هستم که با مردم سخن می‌گوید.»109
این حدیث با صراحت110 بیان می‌کند که امیرالمؤمنین علیه السلام هنگامی که به همراه رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به دنیا باز می‌گردد، هم صاحب دابه است، یعنی خداوند آن را مطیع فرمان ایشان قرار می‌دهد و آن دابه با مردم سخن می‌گوید، و هم صاحب عصا، و چه بسا عصای موسی علیه السلام باشد و در روایت آمده که عصای موسی عصای آدم علیه السلام بوده است، و این نشانه‌ای از نشانه‌های خداوند در رجعت است، و نیز صاحب میسم که ابزاری است که بر پیشانی بعضی کفار نشانه می‌گذارد. معنای این مطلب آن است که کسانی که در دولت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف امید اصلاحشان نمی‌رود، گروه
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 112 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
گروه می‌شوند تا مردم آنها را بشناسند و از آنان بر حذر باشند، زیرا میسم با دابة الارض که نشانه‌ای برای معاندان یهودی و امثال آنان است، هماهنگ می‌باشد و شاید این علامت گذاری برای گروه خاصی از آنها باشد.
روایاتی که از اهل‌بیت علیهم السلام رسیده صریح در این است که دابة الارض یکی از نشانه‌های رجعت است نه قیامت، خدای متعال می‌فرماید‌: یوْمَ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّک لا ینْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیراً 111، روزی که پاره‌ای از نشانه‌های پروردگارت [  پدید  ] آید، کسی که پیشتر ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمی‌بخشد.
مختصر بصائر الدرجات /210 از زید شحام روایت می‌کند: «امام صادق علیه السلام در مورد این آیه: وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الْأَکبَرِ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ112، و قطعاً غیر از آن عذاب بزرگتر، از عذاب نزدیک و کمتر به آنان می‌چشانیم، امید که آنها [ به حق ] بازگردند، فرمودند: همانا عذاب نزدیک دابه و دجال است.»113
<h4>دابة الارض در منابع سنیان</h4>
اسرائیلیات، در منابع پیروان دستگاه خلافت به وفور یافت می‌شود و اصول افسانه سرایی در عموم احادیث آنان پیرامون دجال، دابة الارض و یأجوج و مأجوج مشترک است‌!
نخستین امری که بدان برمی‌خوریم آن است که آنان دابة الارض را به این آیه ربط داده‌اند، خدای متعال می‌فرماید: یوْمَ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّک لا ینْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیراً، ابن ابی شیبه در المصنف 15 /178 از ابو‌هریره از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «سه امر است که چون رخ دهد ایمان آوردن کسی که پیشتر، ایمان نیاورده است، برایش سودی ندارد: طلوع خورشید از مغرب آن، دجال و دابه.»114
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 113 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
المعجم الکبیر 9 /214 از عبدالله‌بن‌عمر چنین نقل می‌کند: «توبه، مادامی که یکی از سه امر رخ نداده، بر کسی که خواهان آن باشد عرضه می‌شود؛ مادامی که خورشید از مغرب طلوع ننموده، یا دابة الارض و یا یأجوج و مأجوج خروج نکرده‌اند.»
این در حالی است که خود، موافق اهل‌بیت علیهم السلام روایت کرده‌اند که درِ توبه هم چنان باز خواهد ماند، و آن را صحیح شمرده‌اند، ولیکن خاطرخواهی آنان نسبت به احادیث کعب‌الاحبار و شاگردان او، باعث شده از آن رویگردان شوند‌! حاکم در المستدرک 4 /485 در وصف دابة الارض چنین روایت می‌کند: «سپس دجال خارج شده و مؤمن به خود حالت کسانی که زکام هستند را می‌گیرد، و این به گوش‌ کافر و منافق سرایت کرده و مانند شیئی پخته خواهد بود، و درِ توبه باز است، سپس خورشید از مغرب خود بیرون می‌آید. این حدیث بنابر شرط شیخین صحیح است ولی آن دو آن را نیاورده‌اند.»
<h4>مبالغه‌ها و اسرائیلیات آنها درباره‌ی دابة الارض</h4>
1. کیفیت خروج دابه:
طبرانی در المعجم الاوسط 1 /98 از عبدالله‌بن‌عمرو عاص از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «هنگامی که خورشید از مغرب خود طلوع کند، ابلیس به سجده افتاده می‌گوید: خدایا مرا فرمان ده تا بر هرکه تو بخواهی سجده کنم، پس فرشتگانِ خشن و سختگیر گرد او جمع شده گویند: ای آقای آنها [ شیاطین ]‌! این التماس چیست؟ وی پاسخ می‌دهد: من از پروردگارم درخواست کردم که مرا تا وقت معلوم مهلت دهد و اکنون آن زمان است. سپس دابة الارض از شکافی در کوه صفا بیرون می‌آید، پس اولین گامی که بر زمین می‌گذارد در انطاکیه است، آنگاه به سراغ ابلیس آمده بر او سیلی می‌زند.» 115
این در حالی است که ابن کثیر در تفسیر 2 /202 می‌گوید: «این حدیث جدا غریب است و سند آن ضعیف می‌باشد و شاید عبدالله‌بن‌عمرو عاص، آن را از دو بار شتری که در
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 114 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
جنگ یرموک به دست آورده نقل کرده باشد. نسبت دادن آن به پیامبر نیز درست نیست، و خدا آگاهتر است.»
نگارنده: این گفتار ابن کثیر موجب می‌شود تا در تمام روایات عبدالله‌بن‌عمرو عاص شک کنیم، زیرا او یک یا دو بار شتر کتاب داشته که در فتح شام عایدش شده و از آن برای مردم می‌گفته است‌! مهمتر آنکه ابن کثیر می‌گوید عبدالله‌بن‌عمرو عاص در نسبت دادن آنچه که از بار آن دو شتر به دست آورده به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، افترا می‌زده است‌! و البته این شک و تردید، به عبدالله‌بن‌عمر که افکاری مشابه عبدالله‌بن‌عمرو عاص دارد نیز سرایت می‌کند، مخصوصاً وقتی در سند روایت نام عبدالله بدون ذکر نام پدر می‌آید، نام آن دو با یکدیگر خلط می‌شود‌!
2.آنان گمان کردند دابة الارض به مردم یورش می‌برد‌!
طیالسی در مسند /144 از طلحه چنین می‌آورد: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم دابه را یاد کرد و فرمود: او سه بار خارج می‌شود، یک بار در دورترین نقطه‌ی بیابان است که خبری از او به مکه نمی‌رسد، پس زمانی طولانی مخفی می‌شود و برای بار دوم خروج می‌کند که خبرش به صحرا نشینان و نیز مکه می‌رسد، آنگاه در حالی که مردم در محترم‌ترینِ مساجد نزد خدا و بهترین و گرامی‌ترین آنها - یعنی مسجد الحرام - هستند، ناگهان آن جان‌دار در میان رکن و مقام بانگی بلند می‌زند.
آنگاه خاک از سر خود می‌افشاند و مردم جدا جدا و با هم از او می‌گریزند. تنها گروهی از مؤمنان هستند که باقی می‌مانند و می‌دانند که نمی‌توانند در برابر خواست خدا بایستند. سپس او به سراغ آنان آمده چهره‌های آنان را روشن می‌کند، چنان که مانند ستاره تابناک بدرخشد.
آنگاه در زمین حرکت می‌کند، نه کسی می‌تواند به او برسد و نه کسی قادر است از او گریخته، رهایی یابد. برخی برای خلاصی از دست او به نماز پناه می‌برد ولی او از پشت آمده می‌گوید: فلانی‌! اکنون نماز می‌خوانی‌! پس آن شخص به نماز می‌شتابد، او هم در چهره‌اش نشانی می‌گذارد و می‌رود. در آن حال، مردم از اموال یکدیگر استفاده کرده و در شهر‌ها در کنار هم با دوستی زندگی می‌کنند و مؤمنان و کافران از هم شناخته می‌شوند تا
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 115 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بدانجا که مؤمن به کافر می‌گوید: ای کافر‌! حق مرا ادا کن و کافر هم به مؤمن می‌گوید: ای مؤمن‌! حق مرا بپرداز.»116
طبری در تفسیر خود 20 /19 چنین می‌نویسد: «دابه از کوه صفا خارج می‌شود، نخستین قسمت بدن او که نمایان می‌شود، سر اوست که می‌درخشد. او دارای کرک و پر است. نه کسی می‌تواند به او برسد و نه کسی قادر است از او بگریزد.»117
الدرالمنثور 5 /116 چنین می‌نویسد: «دابه گردنی بلند دارد، اهل مشرق و مغرب او را می‌بینند. او چهره‌ای چون انسان و منقاری چون پرنده و کرک و پر دارد، عصای موسی و انگشتر سلیمان با اوست، با صدایی بلند فریاد می‌کند: مردم به نشانه‌های ما یقین نمی‌کردند. در این هنگام رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم گریستند، برخی گفتند: ای رسول‌خدا‌! پس از آن چه می‌شود؟ فرمود: سختی و فساد، سپس تا قیامت سرسبزی و خرمی خواهد بود.»
در زهر الفردوس 4 /64 از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «مَثَل امت من و دابه، مَثَل مکانی است بلند با دیوارهای افراشته و در‌های بسته که تمام درندگان در آن افکنده شده‌اند. سپس شیری را می‌آورند و در میان آنها می‌اندازند، پس آن حیوانات می‌گریزند و از هر طرف شکافی برای پناه بردن می‌جویند.
امت من نیز هنگام خروج دابه اینچنین است که هر کس بخواهد از آن بگریزد، در مقابلش آشکار می‌شود، پروردگار ما به او قدرتی بزرگ داده است.»
3. آنان برای دابه اوصافی خرافی ساخته‌اند‌!
الفتن 2 /665 از شعبی: «دابة الارض کرک دارد و سر او به آسمان می‌رسد.»118
الدرالمنثور 5 /116 از همو: «دابة الارض کرک دارد و با آسمان سخن می‌گوید. ابن عباس هم گوید: دابه، کرک و پر دارد و رنگ‌های تمام جنبندگان در او هست.»
التبیان 8 /119 از عبدالله‌بن‌عمر: «دابه خارج می‌شود و سر او به ابر‌ها می‌رسد، لذا تمامی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 116 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مخلوقات او رامشاهده می‌کنند.»
در تفسیر ابن کثیر 3 /388 از ابو الزبیر چنین آمده است: «سر دابه سر گاو، چشمش چشم خوک، گوشش گوش فیل، شاخش شاخ گوزن، گردنش گردن شتر مرغ، سینه‌اش سینه‌ی شیر، رنگش رنگ پلنگ، کفلش کفل گربه، دمش دم قوچ و پا‌هایش پا‌های شتر است و میان هر دو مفصل آن دوازده ذراع است‌!
او خارج می‌شود در حالی که عصای موسی و انگشتر سلیمان را به همراه دارد، هیچ مؤمنی باقی نخواهد ماند، مگر آنکه با عصای موسی در چهره‌ی او نقطه‌ای سفید می‌گذارد که تمام صورت او را فرا می‌گیرد، و هیچ کافری باقی نمی‌ماند، مگر آنکه با انگشتر سلیمان نقطه‌ای سیاه در صورتش می‌گذارد که تمام صورتش را فرا می‌گیرد.
ابو‌هریره می‌گوید: بین دو شاخ دابه، فاصله‌ی یک فرسخ راه انسان سواره است.»
سنن الدانی /104 حدیثی طولانی از حذیفه می‌آورد که در قسمتی از آن آمده است: «گفتم: ای رسول‌خدا‌! دابه چیست؟ ایشان گفتند: او دارای کرک و پر است، استخوان او شصت میل است، نه کسی قادر است به او برسد و نه کسی می‌تواند از او بگریزد، بر چهره‌ی مؤمنان و کافران نشانه می‌گذارد، در چهره‌ی مؤمن چیزی چون ستاره‌ی درخشان می‌گذارد و میان دو چشمش می‌نویسد که او مؤمن است، بر چهره‌ی کافر هم نقطه‌ای سیاه می‌نهد و بین دو چشمش می‌نویسد کافر است.»
بخاری در التاریخ الکبیر 3 /316 از ابو‌هریره چنین می‌آورد: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفتند: دابه خارج می‌شود و سه بار فریاد می‌کند.»
هیثمی در مجمع الزوائد 8 /6 از احمد چنین می‌نویسد: «دابه خارج می‌شود و بر پیشانی مردم نشانه می‌گذارد، پس آنان در میان شما عمر‌هایی طولانی می‌کنند.
چنان می‌شود که شخصی شتری می‌خرد و به او می‌گویند: از چه کسی خریدی؟ او هم پاسخ می‌دهد: از یکی از کسانی که بر بینی‌اش نشانه گذارده شده است.»
این روایت دلالت دارد که تنها گروهی از مردم‌اند که بر پیشانی‌شان علامت گذارده می‌شود، و تصریح سنیان را نسبت به این که همه را شامل است، رد می‌کند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 117 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
4. بر رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم دروغ بسته، گفتند که ایشان مکان خروج دابه را برای بریده‌ی اسلمی مشخص کرده است.
احمد در مسند 5 /357 از بریده روایت می‌کند: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مرا به نقطه‌ای در صحرای نزدیک مکه بردند، زمینی خشک به چشم خورد که اطراف آن پر از ماسه بود، آن حضرت فرمود: دابه از اینجا بیرون می‌آید، [ پس بدانجا نگاه کردم و دیدم ] به اندازه‌ی فاصله‌ی دو انگشت ابهام و سبابه، در یک وجب است.»‌!119
ولیکن عبدالله‌بن‌عمرو عاص، همان که صاحب آن دو بار شتر است، بر این باور است که دابه از صفا خارج می‌شود، طبری در تفسیر خود 20 /10 از او نقل می‌کند: «اگر بخواهم این دو کفش را به پا می‌کنم و همین طوری که نشسته‌ام گامی بر نمی‌دارم تا آنکه بر سنگ‌هایی که دابه از میان آنها بیرون می‌آید پا بگذارم، گویا او را می‌بینم که در پی سواره‌هایی از حاجیان بیرون آمده است. من هیچ حجی را به جا نیاوردم، مگر آنکه بیم آن داشتم که به دنبال ما در آید.»‌!
ابن‌حماد در الفتن 2 /662 و ما بعد آن از عطاء نقل می‌کند: «عبدالله‌بن‌عمرو عاص را که خانه‌اش نزدیک صفا بود دیدم، او در حالی که ایستاده بود پای خود را برداشت و گفت: اگر بخواهم پایم را [ بر زمین ] نمی‌گذارم مگر آنکه بر مکانی قرار می‌دهم که دابه از آن خارج می‌شود.»
سپس وی مکان خروج دابه را کمی از صفا دور کرد و پنداشت که از دره‌ی اجیاد [ منطقه‌ای نزدیک صفا ] بیرون می‌آید‌! 120
هم ردیف او عبدالله‌بن‌عمر هم در اینکه دابه از صفا خارج می‌شود با او موافقت کرده است، ولی می‌گوید دابه با مردم تکلم نمی‌کند‌! بلکه در حج بر آنان مهر می‌زند و مأموریت خود را به پایان می‌رساند، پس پای خود را از مکه بر می‌دارد و اولین قدم را در انطاکیه
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 118 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
گذاشته می‌رود‌!121
ابو یعلی در مسند 10 /67 از ابن عمر نقل می‌کند: «آیا مکانی را که به فرموده‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم دابه از آن بیرون می‌آید به شما نشان ندهم؟ سپس با عصای خود بر شکافی که در کوه صفا بود زد.»
به جهت این خرافه پردازی‌هاست که به هیچ یک از روایات اهل‌سنت درباره‌ی دابه، دجال و یأجوج و مأجوج نمی‌توان اعتماد نمود.
عجیب آن است که روایات آنها در این جریانات، از حجم بیشتری نسبت به امور حیاتی و سرنوشت سازی که خون‌های مسلمانان در آن ریخته شد برخوردار است، به عنوان نمونه می‌توان به ماجرای حکمرانی پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اشاره کرد.
<h4>روایتی که حضرت امیر علیه السلام را دابة الارض معرفی می‌کند و نیز گزارشی در انکار آن</h4>
در الدرالمنثور 5 /117 می‌نویسد: «ابن ابی حاتم از نزال بن سبره نقل می‌کند که به حضرت امیر علیه السلام گفتند: بعضی از مردم گمان می‌کنند که شما دابة الارض هستید، ایشان در پاسخ گفتند: به خدا سوگند که دابة الارض کرک و پر دارد ولی من ندارم، او سُم دارد ولی من ندارم، او سه بار به میدان اسبی تیز رو می‌رود در حالی که هنوز دو سوم بدنش خارج نشده است.»
مقصود نزال بن سبره که تمایلاتش به سمت عثمان است، آن است که بعضی از شیعیان در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام ایشان را دابة الارض موعود می‌دانستند و او از آن حضرت در این باره پرسید و ایشان انکار نمودند و دابه را آن گونه که راویان وابسته به دستگاه خلافت وصف می‌کردند معرفی نمودند، و طول آن را بیش از میدانی که اسبی تند رو می‌پیماید تا خسته شود یعنی بیش از پنج کیلومتر دانستند‌!
منابع ما روایت کرده‌اند که معاویه از اصبغ بن نباته همان سؤال ابن سبره را پرسید، اصبغ می‌گوید: «معاویه به من گفت: شما شیعیان می‌پندارید که علی دابة الارض است؟ گفتم:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 119 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مگر فقط ما می‌گوییم؟ یهودیان نیز بر این باورند‌!
آنگاه معاویه در پی رأس الجالوت [ بزرگ یهود ] فرستاد، و [ وقتی آمد ] به او گفت: شما نزد خود درباره‌ی دابة الارض چیزی یافته‌اید؟ او جواب داد: بلی، معاویه گفت: چه چیزی؟ پاسخ داد: مردی است، گفت: آیا نامش را می‌دانی؟ او گفت: آری، ایلیا نام دارد.
معاویه به من رو کرد و گفت: وای بر تو ای اصبغ‌! چقدر ایلیا به علی نزدیک است‌!»122
در تفسیر قمی 2 /130 آمده است: «و اما درباره‌ی این آیه: وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الأرض تُکلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنَا لا یوقِنُونَ، پدرم از ابن ابی عمیر از ابو بصیر از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به امیرالمؤمنین علیه السلام رسیدند در حالی که ایشان در مسجد ماسه‌هایی را جمع کرده و زیر سر خود قرار داده، به خواب رفته بودند، پس با پا آن حضرت را تکان دادند و فرمودند: برخیز ای دابه‌ی خدا‌!
مردی از اصحاب گفت: ای رسول‌خدا‌! آیا برخی از ما برخی دیگر را چنین می‌نامد؟ آن حضرت فرمودند: نه، به خدا قسم، این نام مخصوص اوست، او همان دابه‌ای است که خداوند در کتابش می‌فرماید: وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الأرض تُکلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنَا لا یوقِنُونَ، سپس فرمودند: یا علی‌! چون آخرالزمان فرا رسد، خدا تو را در بهترین صورت بیرون خواهد آورد و تو با خود میسم خواهی داشت و دشمنانت را با آن داغ خواهی گذارد.
در این هنگام مردی به امام صادق علیه السلام گفت: مردم می‌گویند: این دابه مردم را مجروح می‌کند123، آن حضرت فرمودند: خداوند آنان را در جهنم مجروح سازد، آن دابه با آنها تکلّم می‌کند124 و از کلام است [ نه کلْم ].
دلیل این که این امر در رجعت خواهد بود این آیه است: وَیوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یکذِّبُ بِآیاتِنَا فَهُمْ یوزَعُونَ . حَتَّی إِذَا جَاءُوا قَالَ أَکذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَلَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّاذَا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ ؟‌! مراد از آیات، امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام هستند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 120 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
آن مرد گفت: سنیان بر این باورند که این آیه: وَیوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مربوط به روز قیامت است، امام‌ علیه السلام فرمودند: آیا خداوند [ در قیامت ] گروهی از مردم را محشور می‌کند و بقیه را وا می‌گذارد؟ اینچنین نیست، بلکه درباره‌ی رجعت است، آیه‌ای که مربوط به قیامت می‌باشد، این است: وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً125، و ما آنان را گرد می‌آوریم و هیچ یک را فرو گذار نمی‌کنیم.»126
نگارنده: احتمال آن می‌رود که اصل روایت «صاحب» دابه‌ی خدا باشد و لفظ صاحب که در روایت کافی و بصائر الدرجات آمده است، از آن افتاده باشد.
آنچه در روایات مسلّم است آن است که حضرت علی علیه السلام صاحب دابه است، دابه‌ای که در رجعتِ آن حضرت در کنار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، بیرون می‌آید، و شاید بتوان گفت که اصل این مطلب که ایشان دابة الارض است، از این فرمایش آن حضرت آمده باشد که «من صاحب عصا و میسم و دابه‌ای هستم که با مردم تکلم می‌کند» و مربوط به رجعت است، و چه بسا شبهه از اینجا ناشی شده که دابه را به حرکت ضمه قرائت و آن را به صاحب عطف کرده‌اند، در حالی که مکسور است و عطف بر میسم و عصا.127
<h4>آیات پیرامون یأجوج ومأجوج</h4>
خدای متعال درباره ماجرای ذو القرنین می‌فرماید:
«ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً89 حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِهَا سِتْراً90 کذَلِک وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیهِ خُبْراً91 ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً92 حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَینَ السَّدَّینِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْماً لایکادُونَ یفْقَهُونَ قَوْلاً93 قَالُوا یا ذَا الْقَرْنَینِ إِنَّ یأجوج وَمأجوج مُفْسِدُونَ فِی الأرض فَهَلْ
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 121 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نَجْعَلُ لَک خَرْجاً عَلَی أَنْ تَجْعَلَ بَینَنَا وَبَینَهُمْ سَدّاً94 قَالَ مَا مَکنِّی فِیهِ رَبِّی خَیرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَةٍ أَجْعَلْ بَینَکمْ وَبَینَهُمْ رَدْماً95 آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّی إِذَا سَاوَی بَینَ الصَّدَفَینِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیهِ قِطْراً96 فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ یظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً97 قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکاءَ وَکانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً98 وَتَرَکنَا بَعْضَهُمْ یوْمَئِذٍ یمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعاً99وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یوْمَئِذٍ لِلْکافِرِینَ عَرْضاً100،128سپس راهی [ دیگر ] را دنبال کرد. تا آنگاه که به جایگاه برآمدنِ خورشید رسید. آن [ خورشید ] را [ چنین ] یافت که بر قومی طلوع می‌کرد که برای ایشان در برابر آن پوششی قرار نداده بودیم. این چنین [ می‌رفت ]، و قطعاً به خبری که پیش او بود احاطه داشتیم. باز راهی را دنبال نمود. تا وقتی به میان آن دو سدّ رسید، در برابر آن دو [ سدّ ]، طایفه‌ای را یافت که نمی‌توانستند هیچ زبانی را بفهمند. گفتند: ای ذو القرنین‌! یأجوج و مأجوج سخت در زمین فساد می‌کنند، آیا [ ممکن است ] مالی در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدّی قرار دهی؟ گفت: آنچه پروردگارم به من در آن تمکن داده، [ از کمک مالی شما ] بهتر است. مرا با نیرویی [ انسانی ] یاری کنید [ تا ] میان شما و آنها سدّی استوار قرار دهم. برای من قطعات آهن بیاورید، تا آنگاه که میان دو کوه برابر شد، گفت: بدمید، تا وقتی که آن [ قطعات ] را آتش گردانید، گفت: مس گداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم. [ در نتیجه، اقوام وحشی ] نتوانستند از آن [ مانع ] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند. گفت: این رحمتی از جانب پروردگار من است، و [ لی ] چون وعده‌ی پروردگارم فرا رسد، آن [ سدّ ] را درهم کوبد، و وعده‌ی پروردگارم حق است. و در آن روز آنان را رها می‌کنیم تا موج آسا بعضی با برخی درآمیزند و [ همین که ] در صور دمیده شود، همه‌ی آنها را گرد خواهیم آورد. و آن روز، جهنم را آشکارا به کافران بنماییم.»
ذو القرنین رحمه الله - که خداوند او را برای وظیفه‌ای جهانی برانگیخت - با ابزار خود به سمت مشرق خورشید رفت. او به منطقه‌ای رسید که در آن قومی بودند که تابش سوزنده‌ی خورشید را تحمل می‌کردند و شاید همان یأجوج و مأجوج بودند و ذوالقرنین کاری برای آنها انجام نداد.
آنگاه با امکانات خداداد، به منطقه‌ای بین دو کوه رسید و قومی را دید که از هجوم یأجوج و مأجوج، شکایت داشتند. وی برای حمایت از آنها، سدی ساخت که به نام خودش [ سد
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 122 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ذو القرنین ] شناخته می‌شود. پس یأجوج نتوانستند سوراخی در آن ایجاد کنند یا از آن بالا روند. ذو القرنین خبر داد که این سدّ رحمتی برای آن قوم است و تا نزدیکی‌های قیامت باقی خواهد ماند، اما خداوند در نزدیکی‌های قیامت آن را درهم می‌کوبد.
خداوند درباره بعثت پیامبران علیهم السلام می‌فرماید:
«إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکمْ فَاعْبُدُونِ92 وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَینَهُمْ کلٌّ إِلَینَا رَاجِعُون93 فَمَنْ یعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کفْرَانَ لِسَعْیهِ وَإِنَّا لَهُ کاتِبُونَ94 وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیةٍ أَهْلَکنَاهَا أَنَّهُمْ لا یرْجِعُون95 حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یأجوج وَمأجوج وَهُمْ مِنْ کلِّ حَدَبٍ ینْسِلُونَ96وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِی شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کفَرُوا یا وَیلَنَا قَدْ کنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا بَلْ کنَّا ظَالِمِینَ97 129، این است امت شما که امتی یگانه است، و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید. و [ لی ] دینشان را میان خود پاره پاره کردند، همه به سوی ما بازمی‌گردند. پس هر که کار‌های شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، برای تلاش او ناسپاسی نخواهد بود، و ماییم که به سود او ثبت می‌کنیم. و بر [ مردم ] شهری که آن را هلاک کرده‌ایم، بازگشتشان [ به دنیا ] حرام است. تا وقتی که یأجوج و مأجوج [ راهشان ] گشوده شود و آنها از هر پشته‌ای بتازند، و وعده‌ی حق نزدیک گردد، ناگهان دیدگان کسانی که کفر ورزیده‌اند خیره می‌شود [ و می‌گویند: ] ای وای بر ما که از این [ روز ] در غفلت بودیم، بلکه ستمگر بودیم.»
خداوند پیامبران را فرستاد و به مردم دستور داد به راهنمایی آنان رهنمون شوند و امت واحدی باشند، اما آنها نزاع و اختلاف کرده، راه گناه و تفرقه را در پیش گرفتند. آنها نزد خدا باز خواهند گشت و مجازات خواهند شد.
سپس خداوند از تمدن‌های ستم پیشه و شهر‌هایی که آنها را به جهت ظلم مردمش ویران نمود، سخن می‌گوید و می‌فرماید که بازگشت به دنیا بر آنان حرام است.
مفسران در معنای این رجوع حرام، متحیر مانده‌اند، برخی گفته‌اند: به این معناست که آنها نمی‌توانند به دنیا بازگردند تا سعی و تلاشی که پاداش الهی را به دنبال می‌داشت و اعمالی که از
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 123 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
آنان مقبول درگاه حق قرار می‌گرفت، ولی در دنیا از ایشان فوت شده است را جبران نمایند.130
اما این تفسیر شامل تمام کسانی است که می‌میرند و معنا ندارد که آن را به کسانی که به عذاب هلاک شده‌اند اختصاص دهیم.
تفسیر صحیح این آیه را نزد اهل‌بیت علیهم السلام باید جست، آنان فرموده‌اند که در زمان رجعت بازگشت آنهاحرام است و آیه ربطی به قیامت ندارد.
در تفسیر قمی 2/75 به سند صحیح از امام صادق و امام باقر علیهما السلام آمده است: «هر شهری که خداوند اهالی آن را با عذاب هلاک کند، در زمان رجعت باز نخواهند گشت.»
علی بن ابراهیم قمی رحمه الله در ادامه می‌فرماید: «این آیه از بزرگترین دلایل رجعت است، چرا که هیچ مسلمانی منکر آن نیست که همه‌ی مردم، چه آنان که [ به عذاب ] هلاک شده‌اند و چه سایرین، در قیامت رجوع می‌کنند.»
آیه‌ی بعد، از سرنوشت دنیا تا زمانی که یأجوج و مأجوج راهشان گشوده شود و با شتاب در زمین می‌روند سخن می‌گوید. آن زمان نزدیک قیامت است که وعده حقّ خداوند می‌باشد.این آیه در مورد اینکه اینان از طرف سد می‌آیند یا از جای دیگر، و یا اینکه آیا با کسی وارد جنگ می‌شوند، سخنی نمی‌گوید.
در اینجا نکاتی در رابطه با آنان ذکر می‌کنیم:
1. یأجوج و مأجوج، ظاهراً در جای دیگری غیر از کره‌ی زمین باشند و آیه به آن اشاره دارد: «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ» و شاید این اسباب و ابزار، وسایلی فضایی باشند و خاستگاه خورشید که ذو القرنین بدانجا رسیده، در غیر کره‌ی خاکی باشد‌!
2. در روایات آمده که یأجوج از بنی آدم علیه السلام نیستند.
در کافی 8/220 از امیرالمؤمنین علیه السلام چنین نقل می‌کند: «بنی آدم هفتاد جنس هستند. مردم فرزندان آدم هستند، به جز یأجوج و مأجوج.»
اما کعب الاحبار باز هم خود را دخالت داده، می‌گوید: «آنان طائفه‌ای نادر از نسل آدم‌اند. روزی آدم محتلم و نطفه‌اش با خاک مخلوط شد، خدا از آن آب و خاک، یأجوج و مأجوج را
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 124 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
آفرید. پس اینان تنها از جهت پدر به ما آدمیان متصل‌اند.»131
3. در احادیث اهل‌بیت علیهم السلام هیچ سخنی از جنگ مسلمانان یا دیگران با یأجوج و مأجوج نیست، اما منابع سنیان پر از جنگ‌های خیالی است که به رهبری عیسی بن مریم علیه السلام با آنان در می‌گیرد.
4. امیر المؤمنین علیه السلام مغول را وصف و جنگ آنها با امت را بیان کرده‌اند، ولی آنها را به یأجوج یا قیامت، ربط نداده‌اند، اما منابع پیروان دستگاه خلافت، یأجوج را بر مغول منطبق کرده‌اند‌! این در حالی است که اکنون مغولان از بین رفته‌اند ولی هنوز قیامت بر پانشده است، از اینجا دروغ بودن چنین پنداری روشن می‌شود‌!
در مسند احمد 5/271 آمده است: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در حالی که انگشتش را به سبب نیش عقرب بسته بود، سخنرانی کرد و فرمود: شما می‌گویید دیگر دشمنی باقی نمانده است، ولیکن پیوسته در جنگ با خصم خواهید بود تا آنکه یأجوج و مأجوج بیایند. صورت آنها پهن، چشمانشان ریز و مو‌‌هایشان زرد است، از هر پشته‌ای بتازند. صورت‌های آنها مانند سپر‌هایی است که از کوفتن پتک صاف شده است.»‌!132
5. پیروان مکتب خلافت روایت کرده‌اند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از نزدیک بودن هلاکت عرب و خروج یأجوج خبر داده‌اند، اما از اهل‌بیت علیهم السلام در این باره سخنی نرسیده است.
در صحیح بخاری 8/88 آمده است: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از خواب برخاست در حالی که صورتش برافروخته بود و می‌فرمود: لا إله إلا الله، وای بر عرب از شرّی که نزدیک شده است. سد یأجوج و مأجوج بدین اندازه باز شد - و سفیان [ که راوی حدیث است ] انگشت سبابه یا خنصر [ انگشت کوچک ] را در انتهای انگشت ابهام گذاشت، [ با این کار سوراخی کوچک ایجاد می‌شود و او بدین وسیله نشان داد که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سوراخ آن سد را چقدر نشان دادند ] - به ایشان گفتند: آیا در حالی که خوبان در میان ما هستند، هلاک می‌شویم؟ فرمود:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 125 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
زمانی که خباثت زیاد گردد، آری.»
همو در 4 /109 و 176 آن را از ام حبیبه دختر ابو‌سفیان نقل می‌کند و گویا بر قتل عثمان منطبق می‌داند، از سویی دیگر آن را از ابو‌هریره نقل و بر جوانان قریش که هلاک این امت به دستشان است تطبیق می‌کند‌!
<h4>نمونه‌هایی از مبالغات اهل‌سنت پیرامون یأجوج ومأجوج</h4>
روایات سنیان درباره‌ی یأجوج ومأجوج از حجم بالایی برخوردار است و البته بیشتر آن چنان پوچ و نامربوط است که خود، زبان به دروغین بودنش می‌گشاید، با این حال بنابر شرط یک شیخ [ عالم ]، یا شیخین [ بخاری و مسلم ] و یا بیشتر صحیح است‌!
این در حالی است که در قضایای سرنوشت سازی مانند خلافت و آینده‌ی امت، یک دهم این مطالب یافت نمی‌شود‌!
افزون بر آنچه پیشتر از صحیح بخاری گذشت، در 4/167 می‌آورد: «مردی به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفت: سدّ یأجوج را دیده است و آن را برای حضرت وصف نمود، و گفت که آن سد مانند ردایی خط دار بود، پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هم او را تصدیق کرد.»‌!
صحیح بخاری 4/108 بابی را تحت عنوان «باب قصة یأجوج و مأجوج» و نیز در 8/104بابی تحت عنوان «باب یأجوج ومأجوج» باز کرده است.133
احمد در مسند 2/510 از ابو هریره روایت می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «یأجوج و مأجوج هر روز سد را می‌کَنند و این کار تا زمانی که آفتاب می‌تابد ادامه دارد. سپس کسی که عهده‌دار سرپرستی آنهاست می‌گوید: بروید، فردا دوباره حفر می‌کنید. وقتی فردا برمی‌گردند، می‌بینند که سد در نهایت سختی است. هنگامی که مدتشان پایان پذیرد و خداوند بخواهد آنان را به سوی مردم گسیل دارد، [ وضع چنان می‌شود که ] آنها می‌کنند تا زمانی که تابش خورشید را می‌بینند، پس آن شخص می‌گوید: برگردید که إن شاء الله فردا خواهید کند. پس وقتی [ فردا ] برگردند، می‌بینند بر همان وضعی است که آن را رها کرده بودند. آنان دوباره می‌کنند
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 126 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
و [ چون کندن سد به پایان می‌رسد ] به مردم هجوم برده و آب‌ها را خشک می‌کنند. مردم از آنها به دژ‌هایشان پناه می‌برند. یأجوج و مأجوج تیر‌های خود را به سوی آسمان پرتاب می‌کنند و آن تیر‌ها چنان بر می‌گردد که گویا به خون آغشته است.
آنها می‌گویند: بر اهل زمین چیره شدیم و بر آسمانیان پیروز گشتیم. آنگاه خدا در پشت گردنشان کرمی می‌فرستد و بدین وسیله آنها را نابود می‌کند.
در این هنگام رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم گفتند: سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، جنبندگان زمین از گوشت و خون آنان فربه می‌شوند.»‌!134
طبری در تفسیرش 17 /71 روایتی طولانی از کعب‌الاحبار می‌آورد و در آن آمده است: «چنان حفر می‌کنند که کسانی که در نزدیکی [ منطقه‌ی ] آنها هستند، صدای کوبیدن تبرشان را می‌شنوند. وقتی شب فرا می‌رسد، می‌گویند فردا برمی‌گردیم و [ چنان حفر می‌کنیم که ] خارج شویم. پس خداوند سد را به همان شکلی که بوده برمی‌گرداند و چون فردا باز می‌گردند می‌بینند خدا آن را به حالت سابق بر گردانده است.
پس می‌کنند به طوری که کسانی که در نزدیکی آنها هستند، صدای کوبیدن تبرشان را می‌شنوند. وقتی شب شد، خدا بر زبان مردی از آنان جاری می‌کند که بگوید: فردا می‌آییم و إن شاء الله خارج می‌شویم.
آنان فردا می‌آیند و می‌بینند سد همان طوریست که رها کرده بودند. پس حفر می‌کنند و بیرون می‌روند. گروه نخست آنها از دریاچه می‌گذرند و آب آن را می‌نوشند، آنگاه دسته دوم می‌گذرند و گِل دریاچه را می‌لیسند، سپس گروه سوم می‌گذرند و می‌گویند: اینجا زمانی آب بوده است‌!
مردم از آنها می‌گریزند و هیچ چیزی توان ایستادگی در مقابل آنان را ندارد. عیسی بن مریم آنها را نفرین می‌کند و می‌گوید: خدایا‌! در برابر اینان توان و قدرتی نداریم، پس هر طوری که می‌خواهی شرّ آنها را از سر ما کوتاه کن.
آنگاه خداوند نوعی کرم را بر آنان مسلّط می‌نماید که گردنشان را خرد می‌کند و پرندگانی را می‌فرستد که با منقارشان آنها را می‌گیرند و به دریا می‌اندازند. خداوند چشمه‌ای را که بدان
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 127 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
حیات گویند [ فرو ] می‌فرستد و زمین را از آنان پاک می‌کند و بر آن گیاه می‌رویاند، بدان اندازه که از یک انار، خانواده‌ای سیر شوند‌!
پس مردم در همین اوضاع به سر می‌برند که یکباره فریادی می‌شنوند که ذو السویقتین به دنبال حضرت عیسی است. ایشان هم در طلیعه‌ی لشکری با هفتصد یا بین هفتصد تا هشتصد نفر می‌آید. در میان راه، خدا بادی یمنی و خوشبو می‌فرستد و روح مؤمنان را قبض می‌کند، و عده‌ای اراذل از مردم باقی می‌مانند که مانند چارپایان آمیزش می‌کنند.
مَثَل قیامت مَثل مردی است که بر گرد اسبش می‌گردد و منتظر وضع حمل آن است.
اگر کسی پس از این گفته‌ی من، چیزی بگوید یا مطلبی بر آن بیفزاید، دروغ گفته است.»‌!135
در سنن الدانی /104 به نقل از حذیفه آمده است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در حدیثی طولانی فرمود: «هنگامی که زمان خروج یأجوج و مأجوج فرا رسد، خدای عزوجل به عیسی وحی می‌کند: بندگانم را در طور سینا پناه ده. حذیفه می‌گوید: عرض کردم: ای رسول‌خدا‌! یأجوج و مأجوج چیست؟ فرمود: یأجوج یک امت و مأجوج امتی دیگر است و هر امت، چهار صد هزار نفر می‌باشد. مردی از آنها نمی‌میرد مگر پس از آنکه پیرامون خود هزار چشم [ پانصد نفر ] ببیند که همگی از نسل او هستند.
پرسیدم: ای رسول‌خدا‌! یأجوج و مأجوج را برای ما وصف کنید‌! گفتند: آنان سه دسته‌اند؛ برخی مانند درختان بلند صنوبرند، گروهی دیگر عرض و طولشان برابر است، صد و بیست ذراع در صد و بیست ذراع که آهن هم در برابر اینان کارگر نیست. دسته‌ی سوم هم چنان هستند که یک گوش خود را زیر انداز قرار می‌دهند و دیگری را به جای لحاف بر روی خود می‌کشند‌!
حذیفه می‌گوید: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم افزود: برخی از آنان در شام هستند و دنباله‌ی آنها در خراسان که نهر‌های مشرق را می‌نوشند تا خشک شود، سپس وارد بیت‌المقدس
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 128 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
می‌گردند، در حالی که عیسی و مسلمانان در کوه طور هستند. عیسی لشکری را می‌فرستد که بر بیت‌المقدس مشرف می‌شوند، اما نزد وی برگشته و خبر می‌دهند که آنها آن قدر [ در گستره‌ی زمین ] زیادند که زمین دیده نمی‌شود‌!
عیسی دستانش را به طرف آسمان بلند می‌کند و مؤمنان نیز چنین می‌کنند، او به درگاه خدای عزوجل دعا می‌کند و مؤمنین آمین می‌گویند. آنگاه خداوند نوعی کرم را به سوی آنها می‌فرستد که وارد بینی‌شان شده و چنان می‌رود که در مغز سر داخل می‌گردد و [ بدین وسیله ] آنان به هلاکت می‌رسند. آنگاه خداوند چهل روز بارانی شدید فرو می‌فرستد و [ اجساد ] آنان را در دریا غرق می‌کند، و عیسی - در حالی که مؤمنان او را همراهی می‌کنند - به بیت‌المقدس بازمی‌گردد.»136
به تصریح قرآن، یأجوج و مأجوج از نشانه‌های قیامت هستند و ربطی به علامات ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف یا نزول حضرت عیسی عجل الله تعالی فرجه الشریف ندارند، و چه بسا میان آنها صدها و یا هزاران سال فاصله باشد.
دابة الارض هم نشانه‌ای است برای اتمام حجت با یهودیان و امثال آنها یعنی کسانی که حقائق را تکذیب می‌کنند. او در زمان رجعت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و امیر المؤمنین علیه السلام خواهد آمد و امام علی علیه السلام صاحب آن خواهد بود.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 129 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h3>فصل سوم : ثابت قدمان</h3>
گروهی که تا ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ثابت‌قدم می‌مانند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 130 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>غریبان و گروه ثابت قدم تا ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف </h4>
منابع اهل‌سنت از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کنند: اسلام با غربت آغاز شد و غریبانه باز خواهد گشت و گروهی از امت، بر حق استوار می‌مانند و تا روز قیامت، تکذیب کسانی که آنان را دروغگو می‌شمارند، آسیبی به ایشان نخواهد زد.
البته در برخی روایات «تا زمان خروج دجال»، در بعضی دیگر «تا زمانی که امر خداوند فرا رسد»، در برخی «تا نزول عیسی بن مریم علیه السلام » و یا «تا ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف » آمده است.
معاویه توجّه خاصی به این احادیث داشت و اوصافی را بر این غریبان افزود تا آنها را بر اهالی شام تطبیق کند‌! راویان وابسته به دربار وی نیز احادیثی ساختند که تصریح می‌کند این گروه، شامیان هستند و پیشوایشان معاویه است‌!
در عصر حاضر هم گروه «اخوان المسلمین» سعی داشتند تا احادیث غریبان را بر جنبش خود منطبق نمایند، دلیل آنها بر این ادعا آن بود که آنان طایفه‌ای از امت هستند و بر حق ثبات قدم دارند و به اسلام دعوت می‌کنند‌!
فلسطینیان هم کوشیدند که این احادیث را بر خود انطباق دهند، آنان به بعضی از روایات که گروه پیروز را در بیت‌المقدس و حوالی آن می‌داند و یا برخی دیگر از اخبار که از نبرد گروه پیروز سخن می‌گوید تمسک کردند، پس غریبان کسانی هستند که در برابر اسرائیل مقاومت می‌کنند‌!
نهایتاً وهابیان هم تلاش کردند تا این روایات را بر خودشان تطبیق دهند، چون احادیث، ثابت قدمان امت را چنین وصف نموده که طایفه یا دسته‌ای هستند، و این کلمه بر گروهی اندک دلالت دارد و اینها هم گروه اندکی هستند‌! آنان در سال‌های اخیر سعی کردند تا گروه طالبان را با سوء استفاده از این احادیث بسیج کنند و در این راستا کتاب‌ها و مقالاتی نوشتند و چنین جلوه دادند که اینان همان گروهی هستند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم وصف نموده و مورد نصرت الهی هستند‌!
اما در روایات شیعی فرمایشات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیمه کاره رها نشده است، بلکه ایشان آن گروه غریب را که ستمدیدگانی هستند که بر حق ثابتند و با حجت و دلیل بر مخالفان فائق می‌آیند،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 131 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نام برده است و بیان نموده که آنها امامان از عترت و شیعیان ایشان هستند، همانان که امت را درباره‌شان وصیت کرد و فرمود: «من در میان شما دو امر گران‌بها می‌گذارم: کتاب خدا و عترتم، کتاب خدا ریسمانی است که از آسمان تا زمین کشیده شده است، و عترتم اهل‌بیتم هستند. خداوند لطیف و آگاه به من خبر داده که آن دو هرگز از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا آنکه در کنار حوض کوثر نزد من آیند. پس به من نشان دهید که بعد از من با آنها چگونه برخورد خواهید کرد.»137
اینان کسانی هستند که پیامبر به امامت ربانیشان بشارت داده است و در کنار آن، فرموده که امت به آنها ستم خواهد نمود، تکذیبشان خواهد کرد و آنها را به شهادت خواهد رساند. اما این تکذیب و دشمنی - که تا زمان ظهور مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف و فراگیر شدن عدل و داد در جهان هم‌چنان‌که پر از ستم و جور شده است ادامه دارد - آسیبی به ایشان نخواهد رساند.
در المعجم الکبیر طبرانی 2/213 به نقل از جابر بن سمره آمده است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «این امت، دوازده قیم و رهبر خواهد داشت که هر کسی از یاری آنان دریغ ورزد، ضرری به آنها نخواهد رسانید.»
همو در 2/265 از وی چنین نقل می‌کند: «شنیدم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در حالی که بر منبر سخنرانی می‌کرد، فرمود: دوازده قیم از قریش خواهند بود که دشمنی دشمنان، ضرری به آنها نمی رساند.»
در مجمع الزوائد 5/191 درباره‌ی این حدیث می‌نویسد: «بزار، آن را تنها از جابر بن سمره روایت می‌کند و می‌افزاید: پس از این فرمایش، پیامبر به خانه‌اش بازگشت. من خدمت ایشان آمدم و گفتم: بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: فتنه و آشوب. [ هیثمی در ادامه می‌نویسد: ] راویان آن ثقه هستند.»
ما بر این باوریم که راویان سرسپرده‌ی خلافت قریش، ویژگی‌ها و صفات «ثابت قدمان غریب» را از احادیث انداخته‌اند و حتی قرائنی را که بر آنان دلالت می‌کند، حذف کرده‌اند. اینک مجموعه‌ای از احادیث آنها را نقل می‌کنیم:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 132 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>احادیث سنیان درباره‌ی گروه ظفرمند یا منصور</h4>
نخست احادیثی را می‌آوریم که این گروه را گروه پیروز وصف کرده است، اما بیان نکرده که علت پیروزی آنان چیست، حجت و برهان یا نبرد و پیکار، لذا ممکن است به هریک تفسیر شود.
در مسند طیالسی /9 به نقل از سلیمان بن ربیع عدوی آمده است: «به عمر گفتیم: عبدالله‌بن‌عمرو چنین و چنان برایمان گفت. عمر گفت: وی بهتر می‌داند چه می‌گوید و این سخن را سه بار تکرار کرد. پس بانگ نماز جماعت سردادند و مردم جمع شدند. عمر هم سخنرانی کرد و گفت: از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم: پیوسته گروهی از امتم بر حق‌اند، تا آنکه امر الهی فرا رسد.»
سنن سعید بن منصور 2/144 این روایت را با اندکی تفاوت از ثوبان آورده است: «پیوسته گروهی از امتم در راه حق چیره می‌شوند و اگر کسی یاریشان نکند، زیانی به آنها نخواهد رسانید.»138
مسلم در صحیح خود 6 /54 از عقبة بن عامر آورده است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «همواره گروهی از امتم به فرمان خدا جهاد می‌کنند و بر دشمنانشان چیره می‌شوند. کسانی که با ایشان مخالفت نمایند، ضرری به آنها نمی‌رسانند، آنان بر همین حالت‌اند تا آنکه قیامت فرا رسد.
عبدالله‌بن‌عمرو عاص [ که در مجلس حاضر بود ] گفت: آری، سپس خداوند نسیمی می‌فرستد که بویش چون مشک است و مانند حریر نرم و لطیف نوازش می‌دهد. هر کسی را که مثقالی ایمان در دل داشته باشد، قبض روح می‌کند. پس از آنان، مردم شرور می‌مانند که قیامت بر آنان برپا می‌شود.»
ملاحظه می‌شود که عبدالله‌بن‌عمرو سخنی از نبرد و جهاد نمی‌گوید و امر الهی را به قیامت تفسیر می‌کند. این همان ایده و باوری است که استاد او کعب‌الاحبار دارد و چنین نتیجه می‌دهد که قیامت چند سالی پس از فتح قسطنطنیه است‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 133 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مسند احمد 5 /278 از ثوبان آورده که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «قیامت برپا نمی‌شود مگر آنکه گروهی از امتم به مشرکان بپیوندند و گروهی بت پرست شوند‌! سی دروغگو در امتم خواهند بود که هر یک می‌پندارد پیامبر است، اما من خاتم النبیین هستم و پس از من هیچ پیامبری نخواهد بود. هم چنین پیوسته گروهی از امتم در راه حق پیروزند و مخالفان نمی‌توانند زیانی به آنها برسانند، تا آنکه امر خدا فرا رسد.»139
این احادیث بیانگر آن است که ثابت قدمان تا زمان «فرا رسیدن امر خدا» یعنی ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهند بود نه اینکه غایت آن قیامت باشد. هم چنین از جهاد آنان سخنی به میان نیاورده است.
<h4>روایاتی که سخن از جهاد و پیروزی آنان می‌راند</h4>
در سنن سعید بن منصور 2/145 از محمد بن کعب آمده که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «همواره دسته‌ای از امتم خواهند بود که در راه حق پیروزند و به کسانی که با آنها مخالفت می‌کنند اهمیتی نمی‌دهند، تا زمانی که مسیح دجال خروج کند که با او به جنگ خواهند پرداخت.»
در مسند احمد 4/434 از مطرف آمده است که عمران بن حصین گفت: «بدان که همواره گروهی از مسلمانان خواهند بود که در راه حق جهاد کرده، بر مخالفشان پیروز می‌شوند، تا آنکه با دجال نبرد کنند.»
الطبقات الکبری 2/167 از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم می‌آورد: «دسته ای از امتم در راه حق جهاد می‌کنند تا آنکه دجال خروج کند.»
در التهذیب ابن عساکر 1/65 آمده است: «وقتی اهل شام از بین روند، هیچ خیری در امتم باقی نخواهد ماند. گروهی از امتم پیوسته در راه حق پیروزند، تا آنکه با دجال بجنگند.»
مسند احمد 3/345 از جابر نقل می‌کند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «پیوسته گروهی از امتم در راه حق نبرد می‌کنند و تا روز قیامت پیروز خواهند بود، و وقتی عیسی بن مریم [ از آسمان ] فرود آید،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 134 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
فرمانده‌ی ایشان به او می‌گوید: بیا [ به امامت بایست و ] برایمان نماز بگزار، می‌گوید: نه، برخی از شما بر دیگران، امیر و رهبر است، این به خاطر آن است که خدا می‌خواهد این امت را گرامی بدارد.»140
<h4>اهتمام معاویه به تطبیق این احادیث بر خود و اهل شام‌!</h4>
مسند احمد 4/97 و 101 به نقل از عمیر بن هانی آورده است: «شنیدم که معاویه بالای منبر گفت: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: اگر خداوند خیر کسی را بخواهد، او را در دین فقیه می‌کند. گروهی از این امت، پیوسته بر امر خدا استوارند و مخالفان نمی‌توانند ضرری به آنها برسانند، تا آنکه امر خداوند - در حالی که آنها بر مردمان پیروزند - فرا رسد.
در روایت دیگر آمده است که مالک بن یخامر سکسکی برخاست و گفت: ای امیر مؤمنان‌! از معاذ بن جبل شنیدم که می‌گفت: آن گروه پیروز اهل شام هستند.
پس معاویه با صدای بلند گفت: این مالک است که می‌گوید از معاذ شنیده است که آنان اهالی شام‌اند.»‌!
طبرانی در المعجم الکبیر 5 /165 و سعید بن منصور در سنن 2/369 از ابو عبدالله شامی آورده‌اند: «شنیدم که معاویه در سخنرانی‌اش می‌گفت: ای اهل شام‌! انصاری - شعبه می‌گوید: منظور معاویه، زید بن ارقم است - به من گفت که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: پیوسته مردمانی از امتم در راه حق نبرد می‌کنند تا آنکه امر [ خدا ] فرا رسد. ای اهل شام‌! امیدوارم که شما آنها باشید.»‌!141
این روایات، همه از معاویه می‌باشد و در برخی آمده که آنها را بالای منبر می‌گفته است‌! هدف او، مدح خود و اهالی شام در برابر اهالی عراق و حجاز بود که جبهه‌ی مخالفان او را تشکیل می‌دادند، و همین مطلب در سقوط آنها از درجه‌ی اعتبار کافی است.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 135 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>گزارشاتی دروغین و تحریف شده در ستایش معاویه و اهل شام</h4>
طیالسی در مسند خود /145 از معاویة بن قره از پدرش نقل می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «وقتی اهل شام تباه شوند، دیگر خیری میان شما نیست. همواره گروهی از امتم خواهند بود که [ توسّط خدا ] یاری می‌شوند و هر کسی از یاریشان دریغ کند ضرری به آنها نخواهد زد، تا قیامت برپا شود.»
این حدیث را سعید بن منصور، احمد، ابن ماجه142 و دیگران همگی از ابی قره از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم آورده‌اند، ولی اثری از اهل شام در آن نیست. این بدان معناست که آن قسمت برای منافع و مصالح بنی امیه، به حدیث افزوده شده است که آن را از درجه‌ی اعتبار ساقط می‌کند.
مسند احمد 4/429 از عمران بن حصین آورده است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «پیوسته گروهی از امتم بر حق هستند و بر کسانی که با آنان مخالفت کنند، پیروز می‌شوند تا امر خداوند تبارک و تعالی فرا رسد و عیسی بن مریم علیه السلام از آسمان فرود آید.»143
ابن عساکر در التهذیب 1/56 می‌نویسد: «ابو عمرو می‌گوید: این حدیث را برای قتاده گفتم، او گفت: من آنها را جز اهل شام نمی‌دانم.»‌!
بعدها تفسیر قتاده، در حلیة الاولیاء به حدیثی نبوی تبدیل شد‌!
حلیة الاولیاء 9/307 از ابو هریره از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌آورد: «گروهی از امتم بر امر خدا استوار خواهند بود و مخالفان نمی‌توانند زیانی به آنها برسانند. آنها با دشمنان خود می‌جنگند و هرگاه جنگی تمام شود، نبرد با قومی دیگر آغاز می‌شود. خداوند اقوامی را بالا می‌برد و بر دیگران برتری می‌دهد، تا قیامت بر ایشان فرا رسد. سپس رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم افزود: آنها اهالی شام هستند.»‌!
مسند الشامیین طبرانی 1/56 مشابه آن را از جرشی آورده است، در پاره‌ای از آن آمده است: «اسب‌ها تا روز قیامت پر از خیر و برکتند و خانه و سرای مؤمنان در سرزمین شام است.»‌!144
بدین ترتیب روشن می‌شود که راویان، نام اهل شام را از زبان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به حدیث افزوده‌اند‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 136 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ماجرای ابدال شام نیز در فصل اصحاب امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد آمد.
<h4>گزارشاتی در ستایش ساکنان بیت‌المقدس و مناطق پیرامون آن</h4>
مسند احمد 5/269 از ابی امامه از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «پیوسته گروهی از امتم در راه دین پیروزند و بر دشمنانشان چیره می‌شوند. مخالفان نمی‌توانند زیانی به آنها برسانند. هم چنین مشکلات و ناملایماتی که به آنان می‌رسد، ضرری برایشان ندارد. اینان بر همین حالند تا زمانی که امر خدا فرا رسد.
پرسیدند: ای رسول‌خدا‌! آنان کجایند؟ فرمود: در بیت‌المقدس و مناطق پیرامون آن.»145
مسند ابو یعلی 11/302 از ابو هریره از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چنین روایت کرده است: «همواره گروهی از امتم بر دروازه‌های دمشق و پیرامون
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 137 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
آن دیار، و نیز بر دروازه‌های بیت‌المقدس واطراف آنجا می‌جنگند. کسانی که از یاریشان دریغ ورزند، زیانی به آنها نمی‌رسانند. آنان در راه حق پیروزند، تا آنکه قیامت برپا شود.»
<h4>گزارشاتی در ستایش اهالی طالقان</h4>
التهذیب ابن عساکر 1/55 از تاریخ داریا آورده است: «در عبارتی دیگر چنین آمده است: پیوسته گروهی از امتم کنار دروازه‌های بیت‌المقدس و حوالی آن، و نیز بر دروازه‌های انطاکیه و اطراف آن، و در کنار دروازه دمشق و حوالی آن، و نیز بر دروازه‌های طالقان و پیرامون آن خواهند جنگید. آنها در راه حق پیروزند و به کسانی که از نصرت و یاریشان دریغ ورزند، اهمیتی نمی‌دهند. تا اینکه خدا گنج خود را از طالقان بیرون آورد و دینش را زنده گرداند، چنان‌که پیشتر آن را میرانده بود.»146
مشارق الاشواق 1/407 چنین می‌نویسد: «همواره گروهی از امتم کنار دروازه‌های بیت‌المقدس و اطرافش، بر دروازه‌های انطاکیه و پیرامونش، کنار دروازه‌های دمشق و حوالی آن دیار، و نیز بر دروازه‌های طالقان و اطراف آن می‌جنگند.
آنها در راه حق پیروزند و کسانی که از نصرت و یاریشان دریغ ورزند، ضرری به آنها نخواهند رسانید، تا آنکه خدا گنج خود را از طالقان بیرون آورد و دینش را بدان زنده گرداند.»
نگارنده: جبال طالقان از سلسله جبال البرز در ایران است و مقصود از آن در احادیث، ایران است که به بلاد مشرق یا خراسان و یا جبال طالقان شناخته می‌شود چنان‌که خواهد آمد.
همان اشکالی که در انطباق گروه ظفرمند بر اهالی شام گذشت، در مورد اهالی طالقان هم وارد است و راویان اموی و یا فارسِ این روایات خواسته‌اند تا بدین واسطه، مناطق و حکام خود را بستایند‌!
البته احادیث صحیحی درباره‌ی یاران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از اهل مشرق رسیده است که این اشکال بر آنها وارد نیست.
در فصل‌های بعد خواهد آمد که ایرانیان در احادیث سنیان بسیار ستوده شده‌اند، تعجبی هم ندارد، زیرا این فارس‌ها بودند که مذاهب سنی‌ها را پایه ریزی کردند و مآخذ اصلی حدیث و فقه و تفسیر را برایشان نگاشتند‌!
<h4>دروغ پردازی‌های یهود در برتری مناطق شام‌!</h4>
یهودیان و اتباعشان روایاتی اغراق آمیز در ستایش شام و فلسطین و برتری آنها بر حجاز و عراق، و نیز برتری بیت‌المقدس بر مکه و افضلیت صخره‌ی آن بر کعبه جعل کردند‌!
معاویه و بنی امیه نیز زمینه را برای نشر آنها فراهم کردند، لذا منابع پیروان دستگاه خلافت پر از آنهاست، توده‌ی مسلمانان نیز آنها را جزئی از دین خود پنداشتند، چرا که حکومت‌ها برای بعضی از آن روایات، سندی صحیح ساختند‌!
1. کعب الاحبار در میان مردم شایع کرد که بعثت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حجاز است ولیکن پایتخت و مرکز حاکمیت ایشان شام است، نه مدینه و نه عراق‌!
سنن دارمی 1/4 از ابو صالح از کعب می‌آورد: «در نوشته‌ای چنین یافتیم: محمد رسول‌خداست، تندخو و سخت دل نیست و در بازار‌ها فریاد نمی‌کند. بدی را با
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 138 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بدی پاسخ نمی‌دهد، بلکه می‌بخشد و در می‌گذرد... در مکه زاده شده، به طیبه [ مدینه ] مهاجرت می‌کند و حکومتش در شام است.»
عبارت «حکومتش در شام است» توسط خود کعب اضافه شده است که برخی منابع سنی نیز بدان تصریح می‌کند.
فتح الباری 8/450 می‌نویسد: «روایت کعب عبارتی افزون دارد: زادگاهش مکه، محل هجرتش طیبه و حکومتش در شام است.»
این کار یهودی‌گرانه بابت آن است که خلافت، برای بنی‌امیه که مورد حمایت یهودیان بودند، در شام تثبیت گردد و از حجاز و عراق دور شود، زیرا اهالی این دو سرزمین بر خلاف شامیان هواخواه یهود نبودند.
با این وجود، بیشتر منابع اهل‌سنت این عبارت افزوده شده را روایت کرده و آن را صحیح دانسته‌اند‌!147
به علاوه راویان وابسته به دربار خلفاء، یهودی دیگری به نام «جریجره» را نیز یافتند که گفته‌های کعب را تأیید می‌کند، لذا خدا را بر این نعمت شکر کرده و به نقل آن پرداختند‌!148
بنابراین معلوم می‌شود که این یهودیان بودند که برنامه ریزی انتقال پایتخت اسلام به شام را بر عهده داشتند و آن را جایگزین حجاز و عراق کردند. از این رو معاویه از عثمان خواست که به شام بیاید تا مهمان وی شود و پس از خود، زمام امور را به او بسپارد، چنان‌که ابوبکر به عمر سپرد‌!149
2. کعب الاحبار خاخامی یهودی بود که از یمن به مدینه آمد، پس عمر به استقبال او رفت و احترامی درخور پیامبران به او گذاشت. وی کعب را مشاور فرهنگی خود قرار داد و در مجالس مقدّم می‌داشت.
کعب بر کیش یهود باقی بود و در حمص سکنی گزید، او به مدینه رفت و آمد می‌کرد و مدت
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 139 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
زیادی آنجا می‌ماند. چندی بعد اعلان مسلمانی کرد، پس عمر از او خواست که در مدینه بماند و گفت: «چه مانعی دارد که در مدینه که محل هجرت رسول‌خدا و آرامگاه اوست، سکونت کنی؟ کعب در پاسخ گفت: در کتاب خدا چنین یافته‌ام که شام، گنج خدا روی زمین است و بهترین بندگانش در آنجا هستند.»‌!150
3. در الفتن ابن‌حماد 1/236 از کعب آمده است: «سرِ زمین، شام و دو طرف آن است، نه مصر و عراق و نه ذنباء [ دُم ] - یعنی حجاز -، باز بر آن دم، فضله می‌اندازد.»‌!
نگارنده: این یهودی خبیث، حجاز و مصر و عراق را اینچنین نکوهش می‌کند‌! شگفتا که راویان دستگاه خلافت و عالمان مذاهب سنی که از جمله آنان عراقیان و حجازیانند، این روایت را نقل کرده و پذیرفته‌اند‌!151
اگرچه در برخی روایات نیز بدین صورت آمده که سرِ زمین، شام است، دو بال آن مصر و عراق و دم آن حجاز، ولیکن نکته‌ی شایان تأمل آن است که دم وصفی ثابت برای حجاز، عنوان شده است‌!
4. سیوطی در الدرالمنثور 1/136 به نقل از کعب می‌نویسد: «قیامت برپا نمی‌شود مگر پس از آنکه بیت الحرام را به بیت‌المقدس برند، سپس آن دو به همراه کسانی که داخل آنها هستند، به بهشت می‌روند. عرضه و حسابرسی اعمال هم در بیت‌المقدس خواهد بود.»‌!
مرحوم کلینی در کافی 4/239 از زراره چنین نقل می‌کند: «در کنار امام باقر علیه السلام نشسته بودم. امام جامه‌شان را به خود پیچیده بودند و رو به کعبه داشتند، آنگاه فرمودند: بدان، نگاه به کعبه عبادت است.
در این هنگام مردی از قبیله‌ی بجیله به نام عاصم بن عمر آمد و گفت: کعب الاحبار می‌گوید: کعبه هر صبح به بیت‌المقدس سجده می‌کند‌!
امام علیه السلام از آن مرد پرسیدند: نظر تو چیست؟ پاسخ داد: کعب راست گفته است‌! سخن درست همان است که او گفته‌!
امام علیه السلام فرمودند:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 140 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
تو و کعب‌ الاحبار هر دو دروغ می‌گویید و غضبناک شدند.
زراره می‌گوید: ندیده بودم امام به احدی جز همان مرد گفته باشد «دروغ می‌گویی». سپس افزودند: خداوند در زمین هیچ جایی را نیافریده که نزد او محبوبتر و گرامی‌تر از آن باشد و با دست به کعبه اشاره کردند. خداوند به خاطر کعبه، از روزی که آسمان‌ها و زمین را آفرید، در کتابش ماه‌هایی را حرام اعلام کرد که سه ماه آن - شوال، ذی القعدة و ذی الحجة - برای حج و در پی هم‌اند و یک ماه آن - رجب - برای عمره است.»
5. تاریخ دمشق 1/152 به نقل از کعب آورده است: «هر آب گوارایی که نوشیده می‌شود، از زیر این صخره [ بیت‌المقدس ] بیرون می‌آید، حتی چشمه‌ای که در دارین [ منطقه‌ای در نزدیکی غزه ] است.»‌!152
6. سنیان کتاب‌هایی نگاشته‌اند که مملو از احادیث مدح شام و قدس است‌!
عجلونی در کشف الخفاء 2/2 احادیثی را در برتری شام آورده است، ولی هیچ یک را توثیق نمی‌کند‌!
7. سیوطی در الدرالمنثور 3/111 در فضیلت شام، از کعب الاحبار و شاگردانش، روایاتی عجیب از منابع حدیثی متعددی آورده که برخی به حدیث نبوی تبدیل شده است‌! از جمله به نقل از کعب آورده است:
«- در تورات نوشته شده است: سرزمین شام، گنج خداوند روی زمین است و بهترین بندگان خداوند در آنجا هستند‌!
- محبوبترین سرزمین‌ها نزد خدا شام است، محبوبترین قسمت شام قدس و محبوبترین قسمت آن کوه نابلس، روزی بر مردم فرا می‌رسد که با ریسمان آن را در میان خود تقسیم می‌کنند‌!
- من در کتاب خدا چنین یافته‌ام که ویرانی زمین، چهل سال پیش از ویرانی شام است‌!
- وهب بن منبه نیز گوید: من در کتاب‌ها سخن از شام را مکرر دیده‌ام، چنان که گویا خدا جز بدانجا نیازی ندارد‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 141 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
- عبدالله‌بن‌عمر هم می‌گوید: ابلیس وارد عراق شد و به مقصود خود از آنجا رسید، سپس وارد شام شد ولی او را راندند تا آنکه به بیسان رسید، پس از آن داخل مصر شد و در آنجا زاد و ولد کرد و بساط خود را افکند‌!
- وهب گوید: سرِ زمین، شام است‌!
- ابن عمر گوید: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: خدایا‌! به ما در شام ما و یمن ما برکت ده، برخی گفتند: سرزمین نجدِ ما چطور؟ و در نقلی دیگر گفتند: مشرق ما چطور؟ ایشان فرمود: در آنجا زلزله‌ها و فتنه‌ها خواهد بود و شاخ شیطان از آنجا بیرون می‌آید‌! ابن عساکر می‌افزاید: نه قسمت از ده قسمت شر در آنجاست‌!
- همو از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: خیر، ده قسمت است که نه قسمت آن در شام و یکی در سائر سرزمین‌هاست، و شر نیز ده قسمت است که یک جزء آن در شام است و نه جزء دیگر در دیگر سرزمین‌ها‌! و زمانی که اهل شام تباه گردند، هیچ خیری در میان شما نخواهد بود‌!
- زید بن ثابت از ایشان می‌آورد: خوشا به حال شام‌! پرسیدند: چرا؟ فرمود: فرشتگان خدا، بال‌هایشان را بر اهالی شام گسترده‌اند. حاکم نیشابوری آن را صحیح شمرده است.
- مردی گفت: ای رسول‌خدا‌! [ منطقه‌ای برای سکونت ] برایم اختیار کن‌! گفتند: شام را به تو پیشنهاد می‌کنم، چرا که شهر برگزیده‌ی خداست و بهترین بندگان او، آنجا هستند‌! اگر کسی نخواست بدانجا رود، به نجده برود. خداوند شام و اهل آن را برای من تضمین کرده است. عبارت مسند احمد چنین است: شام سرزمین برگزیده‌ی خداست... اگر نخواستید، به یمنتان بروید‌!
واثلة بن اسقع چنین روایت می‌کند: هر کسی نخواست، به یمن خود برود و از آبگیر آن بنوشد‌! احمد، ابو داود، ابن حبان و حاکم به واسطه‌ی عبدالله بن حواله‌ی ازدی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چنین روایت کرده‌اند: هر کسی نخواست، به یمن خود برود و از آبگیر آن بنوشد.»‌!
این احادیث را که از جمله‌ی آن مذمت سرزمین نجد است، نمی‌توان پذیرفت، اگرچه بخاری روایت کند، زیرا راویان سرسپرده‌ی دستگاه خلافت اموی در نقل خود، متّهم‌اند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 142 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
شیخ محمود ابوریه از علمای الازهر، در کتاب خود اضواء علی السنة المحمدیة /176، پس از آنکه از عده‌ای از علمای سنی نقل می‌کند که به کعب الاحبار، وهب بن منبه و عالمان یهودی مانند آنها ایراد می‌گیرند، می‌نویسد: «بزرگان اهل تحقیق، بر روایات این دو کاهن ایراد گرفته‌اند، اما متأسفانه هنوز کسانی میان ما هستند که به آن دو اعتماد دارند و روایاتشان را تصدیق می‌کنند و هیچ سخن انتقاد آمیزی را درباره‌ی آنها بر نمی‌تابند... برای اینکه میزان مکر و حیله‌ی یهودیان آشکار شود، [ در اینجا ] در بعد سیاسی مشت آنها را باز می‌کنیم: یهودیان در نبرد با اسلام، از دو جنبه ضربه وارد می‌کردند: یکی جنبه دینی و دیگری سیاسی... »
<h4>احادیث غریبان و غربت اسلام در منابع شیعه و سنی</h4>
الفتن 1/78 از عبدالله‌بن‌عمرو عاص چنین آورده است: «محبوبترین‌ها نزد خداوند، غریبان هستند‌! پرسیده شد: غریبان کیانند؟ پاسخ داد: کسانی که برای حفظ دینشان فرار می‌کنند وپیرامون عیسی بن مریم علیه السلام گرد می‌آیند.»
التاریخ الکبیر بخاری 4/130 آورده است: «کسانی که برای حفظ دینشان بسیار فرار می‌کنند و روز قیامت پیرامون عیسی بن مریم گرد می‌آیند.»
حلیة الاولیاء 1/25: «خداوند، کسانی را که برای حفظ دینشان فرار می‌کنند، در روز قیامت، با عیسی بن مریم محشور می‌کند.»
مسند احمد 1/184 از سعد بن ابی وقاص: «شنیدم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ایمان غریبانه آغاز شد و چنان‌که آغاز گشت، باز خواهد گشت، پس خوشا به حال غریبان، هنگامی که مردم فاسد شوند. سوگند به آنکه جان ابوالقاسم در دست اوست، همان گونه که مار در سوراخش بر خود می‌پیچد، ایمان هم در میان این دو مسجد [ مکه و مدینه ] جمع می‌شود.»
همو در 1/398 از ابن‌مسعود: «از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرسیدند: غریبان چه کسانی هستند؟ فرمود: غریبان کسانی هستند که از قبیله‌ها مهاجرت می‌کنند.»
و در 2/177 از عبدالله‌بن‌عمرو عاص آمده است که همین سؤال از آن حضرت شد و ایشان پاسخ
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 143 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دادند: «مردمانی شایسته در میان مردمی نا اهل و بسیار. کسانی که نافرمانی آنها را می‌کنند بیش از کسانی هستند که از آنان پیروی می‌کنند.»
و در 4/73 از عبدالرحمن بن سنه چنین آورده است: «آنان، کسانی هستند که هنگام فساد مردم، به اصلاح می‌پردازند. سوگند به کسی که جانم به دست اوست، ایمان مانند سیل به مدینه رو خواهد آورد. قسم به آنکه جانم به دست اوست، همان گونه که مار در سوراخش بر خود می‌پیچد، اسلام هم در میان این دو مسجد جمع می‌شود.»153
المعجم الاوسط در 6 /377 از ابن عباس نقل می‌کند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه باز خواهد گشت، پس خوشا به حال غریبان.
پیش از قیامت فتنه‌هایی خواهد بود به مانند پاره‌های شب تاریک، شخص شب هنگام مؤمن است ولی صبح کافر است، و شخص صبح هنگام مؤمن است ولی شب کافر، اقوامی هستند که دین خود را در قبال کالای دنیا می‌فروشند.»
ترمذی در 4 /129 می‌نویسد: «چنان‌که مار در لانه‌اش جمع می‌شود، دین در حجاز جمع می‌گردد. دین در حجاز پناه می‌گیرد، چنان‌که بز کوهی به بالای کوه پناه می‌برد. دین غریبانه آغاز گشت و غریبانه باز می‌گردد. خوشا به حال غریبان که سنتم را - که مردم پس از من به فساد می‌کشند - اصلاح می‌کنند. این حدیثی حسن است.»
در منابع شیعی نیز احادیثی درباره‌ی غربت اسلام روایت شده است.
الجعفریات /192 از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می‌کند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه باز می‌گردد، خوشا به حال غریبان، پرسیدند: ای رسول‌خدا‌! غریبان کیانند؟ فرمود: کسانی که وقتی مردم فساد می‌کنند، اصلاح می‌نمایند. مؤمن، هیچ وحشت و غربتی ندارد. هر مؤمنی که در غربت بمیرد و گریه کنندگانش اندک باشند، فرشتگان بر او ترحّم کرده، خواهند گریست، وگرنه در قبرش نوری گسترده می‌شود که از جایی که دفن شده تا زادگاهش خواهد درخشید.»
کمال الدین 1/200 سه روایت از امیرالمؤمنین‌ علیه السلام آورده و می‌نویسد: «و هم‌چنان‌که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 144 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
فرمودند، اسلام در این زمان غریبانه بازگشته است، همانسان که آغاز شده بود، و با ظهور ولی و حجت خدا تقویت می‌گردد، چنان‌که با ظهور پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم تقویت شد.
بدین ترتیب چشمان منتظران و معتقدان به امامتِ آن حضرت روشن می‌شود، چنان‌که پس از ظهور رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، چشمان کسانی که در انتظار ایشان بودند و یا درباره‌ی آن حضرت شناخت و آگاهی داشتند، روشن شد. خداوند عزوجل، وعده‌هایی را که به اولیائش داده، جامه‌ی عمل می‌پوشاند، دینش را اوج می‌بخشد و نورش را تمام و کامل می‌گرداند، حتی اگر مشرکان خوش نداشته باشند.»
قاضی نعمان مغربی در شرح الاخبار 3/371 آورده است که ابو بصیر از امام صادق علیه السلام خواست این حدیث [ غریبان ] را برایش شرح دهد، وی می‌گوید: «عرضه داشتم: ای فرزند رسول‌خدا‌! فدایت شوم، این حدیث را برایم شرح دهید، ایشان فرمودند: هر امامی از ما، دعوت جدیدی مانند دعوت رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم آغاز می‌کند. مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز چنین است، او از نو به سوی خدا دعوت می‌کند و این هنگامی است که سنت‌ها تغییر یافته، بدعت‌ها زیاد شده، پیشوایان گمراهی بر مردم چیره می‌شوند و نام و یاد پیشوایان هدایت - که خدا اطاعتشان را بر بندگان واجب کرده و آنها را عهده‌دار آن نموده که مردم را به سوی او بخوانند و با نشانه‌هایش، آنها را به سوی او راهنمایی کنند - کهنه می‌گردد، و به سبب غلبه‌ی پیشوایان ستمگر بر ایشان، نامشان از یاد رفته و از آنان خبری نخواهد بود. پس وقتی که خداوند بخواهد وعده‌ای را که به امامان نسبت به ظهور مهدی آنان داده عملی کند، [ مهدی ] نیازمند آن است که آنان را مجدّد به اسلام فراخواند، هم‌چنان‌که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم چنین نمودند.»
ارشاد /364 از محمد بن عجلان نقل می‌کند که امام صادق علیه السلام فرمودند: «وقتی قائم علیه السلام قیام کند، مردم را از نو به اسلام فرا می‌خواند و آنان را به امری که مندرس و کهنه شده و عموم مردم از آن گمراه شده‌اند، هدایت می‌کند. از آن رو قائم، مهدی نامیده شده است که به امری که از آن گمراه شده‌اند، هدایت می‌کند و قائم نامیده شده، چون برای برپا داشتن حق قیام می‌کند.»154
نعمانی در غیبت /230 از ابن عطاء مکی چنین نقل می‌کند: «از یکی از بزرگان فقهاء - مقصود
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 145 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
امام صادق علیه السلام است - پرسیدم: سیره‌ی مهدی چگونه است؟ فرمود: مانند رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم عمل می‌کند، او آنچه را که پیشتر بوده از میان می‌برد - چنان‌که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم جاهلیت را از بین برد - و اسلامی جدید را آغاز می‌کند.»155
در کافی 1/536 از ابوخدیجه روایت می‌کند که از امام صادق علیه السلام درباره‌ی قائم پرسیدند، آن حضرت در پاسخ فرمودند: «ما همه، یکی پس از دیگری، قائم به امر خداییم، تا هنگامی که صاحب شمشیر بیاید. وقتی صاحب شمشیر آمد، امری غیر از آنچه بوده است، می‌آورد.»156
نگارنده: مقصود از غربت اسلام، غربت در مقام اجرا و عمل است که شیخ صدوق رحمه الله نیز بدان تصریح کرده و آن را به ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مرتبط دانسته است. بزرگان اهل‌سنت سعی کرده‌اند تا حدیث را به درگیری میان اهل حجاز و شام ارتباط دهند، همان طور که حدیث گروه پیروز را به سود اهل شام و بنی امیه به کار گرفته‌اند.
معنای این جمله: ایمان یا علم در مدینه و مکه جمع می‌گردد، نیز آن است که آگاهی دینی از امت رخت بر می‌بندد و این دو شهر، در آخرالزمان و بر دستان امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، مرکز شروع دوباره‌ی اسلام خواهند بود، هم‌چنان‌که مرکز شروع اسلام بر دستان جد ایشان، خاتم پیامبران صلی الله علیه وآله وسلم بودند.
<h4>غریبان و گروه یاری شده کیانند؟</h4>
در اینجا به نکته‌ای شایان توجه، اشاره می‌شود: علت اینکه این حدیث به طرق متعدد و توسط راویان زیادی نقل شده، آن است که عمر بن خطاب و معاویه در سلسله‌ی راویان آن داخل شدند، به علاوه آنکه معاویه آن را بر خود و اهل شام منطبق دانست‌! البته سوء استفاده وی از این حدیث، تنها نقل‌های مرتبط با او را تضعیف می‌کند ولی به اصل آن، که شیعیان از اهل‌بیت علیهم السلام روایت می‌کنند، ضربه‌ای نمی‌زند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 146 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
شگرد معاویه به شیوه‌ی عباسیان - که می‌کوشیدند احادیث پرچم‌های سیاه را بر جنبش خود تطبیق دهند - شباهت دارد. و نیز به تلاش برای تطبیق حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بر مهدی‌های دروغین تیمی، حسنی، عباسی و فاطمی می‌ماند. نادرستی کار‌های آنها نیز آسیبی به اصل جریان امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نمی‌رساند، گرچه فهم آنان را در این رابطه دچار مشکل می‌کند.
تمام این تطبیقات باطل است، چه تطبیق معاویه این حدیث را بر اهل شام، چه تطبیق عباسیان آن را بر اهل خراسان، چه تطبیق متوکل آن را بر اهل حدیث که خود آن را بنیان نهاد و به نام مجسِّمه‌ی حنابله شناخته می‌شوند، و نیز تطبیق وارثان متوکل یعنی وهابیت که محمد بن عبد الوهاب تأسیس کرد، و نه تطبیق اخوان المسلمین که حسن البناء بنیان نهاد و نه مقاومت فلسطین در مقابل اسرائیل و یهود و نه...
علت این امر آن است که این حدیث صریح است در اینکه این غریبان، جماعتی هستند که در هر زمانی وجود دارند، تا آنکه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور نماید و مسیح علیه السلام فرود آید، و نیز صراحت در این دارد که آنان در اقلیت هستند و تکذیب کنندگان و دشمنانی دارند. این اوصاف و نیز احادیثی که به تفسیر این گروه می‌پردازند، جای شکی نمی‌گذارد که مقصود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم امامان عترت و پیروان آنان هستند، همان کسانی که آخرینشان حضرت بقیة‌الله عجل الله تعالی فرجه الشریف است، و این مطلب از احادیثی که گذشت روشن شد.
<h4>روایات احیاگران اسلام</h4>
منابع سنیان روایتی را از ابوهریره نقل می‌کنند که راوی آن ابو علقمه گمان می‌کند ابو‌هریره آن را به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نسبت می‌دهد.
سنن ابو داود 4/109 می‌نویسد: «ابو علقمه گوید: تا آنجا که می‌دانم ابو‌هریره از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: خداوند در رأس هر صد سال، کسی را برای امتش برمی‌انگیزد که دینش را احیاء کند.»157
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 147 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
حاکم در المستدرک 4/522 می‌نویسد: «مردی این عبارت را در مجلس قاضی ابو العباس بن شریح خواند و گفت: ای قاضی‌! بشارت باد که خدا در رأس قرن اول، عمر بن عبد العزیز و در رأس قرن دوم، محمد بن ادریس شافعی و در رأس سومین قرن، تو را بر انگیخت.»
اگر این روایت صحیح باشد و کسانی غیر از اهل‌بیت علیهم السلام را در برگیرد، باز نمی‌توان این احیاگران را شناخت، زیرا ادعا‌های بسیاری از سوی برخی حاکمان و عالمان شده که خود را احیاگران می‌دانند، پیروانشان نیز این ادعا‌ها را تأکید می‌کنند‌!
علاوه بر آنکه حدیث دارای ابهام است، چرا که روشن نیست این صد سال آیا از مبعث پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آغاز می‌شود، یا از هجرت و یا از وفات ایشان، و آیا مقصود از رأس قرن، سال نخست آن است یا معنای عرفی آن، که سال‌هایی از قرن بعد را نیز شامل می‌باشد؟
از سویی معنای احیاء دین چیست؟ احیاء نظری است یا عملی؟
آیا زدودن تحریفات اعتقادی و فقهی آن است و یا محو انحرافات عملی و اجرایی آن؟
از طرفی این احیاگر، آیا از طرف خداوند مبعوث می‌شود و به علم الهی عمل می‌کند، و یا اینکه مجتهد در دین است و مردم را به پیروی از آراء خود فرا می‌خواند؟
آیا او حاکم است و یا قدرت آن را دارد تا احیاگری خود را به اجراء بگذارد، یا اینکه صرفاً مردمان را بدان دعوت می‌نماید و نظرات خود را اعلام می‌کند؟
مودودی، در شمار احیاگرانی که در رأس هر قرن هستند، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را احیاگر اسلام در عالم می‌شمارد، ولیکن آن حضرت حساب خاص خود را دارند و نمی‌توان ایشان را با دیگران سنجید.
به نظر می‌رسد که اصل این حدیث درباره‌ی «نقش و تأثیر عترت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در حفظ اسلام و زدودن تحریفات از آن» بوده، اما دشمنان با افزودن در روایت، آن را برای زمامداران خود مصادره کردند‌! قدر متیقن حدیث آن است که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و پیش از ایشان امامان معصوم علیهم السلام احیاگران اسلام هستند.
احقاق الحق از احمد بن حنبل نقل می‌کند که تنها احیاگران، عترت هستند. شاید او این مطلب را از این فرمایش پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی عترت برداشت کرده است که «قرآن و عترت،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 148 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا آنکه در کنار حوض نزد من آیند»، زیرا این حدیث بر این دلالت می‌کند که در هر عصری امامی از عترت وجود دارد.
احادیث ما شیعیان صراحت در این دارد که امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف اسلام را احیا می‌کند و از غربت بیرون می‌آورد.
شیخ صدوق در عیون أخبار الرضا‌ علیه السلام 2/200 از حسن بن جهم روایت می‌کند: «روزی در مجلس مأمون حاضر شدم و علی بن موسی الرضا علیه السلام آنجا بودند. فقیهان و متکلمان فرق مختلف هم حضور داشتند... مأمون پرسید: یا ابا الحسن‌! درباره‌ی رجعت چه می‌گویی؟ امام علیه السلام فرمودند: رجعت حق است و در امت‌های پیشین نیز رخداده، قرآن نیز از آن سخن گفته است. رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم هم فرموده‌اند: هرچه در امت‌های گذشته بوده، در این امت نیز رخ خواهد داد، هم‌چنان‌که دو تای کفش و دو پر تیر در مقابل هم قرار دارند.
رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم هم چنین می‌فرماید: هنگامی که مهدی از فرزندان من خروج کند، عیسی بن مریم علیه السلام فرود آمده و پشت سر او نماز می‌گزارد. و نیز می‌فرماید: اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه نیز باز می‌گردد وخوشا به حال غریبان. پرسیدند: ای رسول‌خدا‌! پس از آن چه خواهد شد؟ فرمودند: حق به اهلش بازمی‌گردد.»158
فرات کوفی در تفسیر خود /44 از خیثمه‌ی جعفی روایت می‌کند: «امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه‌ی: یوْمَ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّک لا ینْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیراً،159 روزی که پاره‌ای از نشانه‌های پروردگارت می‌آید، کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمی‌بخشد، فرمودند: مقصود [ از خیر ] مودّت و نصرت ماست.
خیثمه گوید: عرض کردم: آیا یاری شما با زبان و دست و قلب [ هر سه ] است؟ حضرت فرمودند: ای خیثمه‌! یاری ما با زبان، مانند یاری با شمشیر است، و نصرت ما با دست [ و شمشیر ] برتر است.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 149 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ای خیثمه‌! قرآن در سه مورد نازل شده است: یک قسم آن درباره‌ی ما، قسم دوم در مورد دشمنان ما و سومین قسم هم در خصوص واجبات و احکام است. آیا اگر آیه‌ای درباره‌ی قومی نازل شود و آن قوم از بین روند، آیه نیز از بین می‌رود؟ در این صورت، چیزی از قرآن باقی نمی‌ماند‌! قرآن، از ابتدا تا انتها و از انتها تا ابتدا جریان دارد، مادامی که آسمان‌ها و زمین پا بر جاست، پس برای هر قومی آیه‌ای است که آن را تلاوت می‌کنند.
ای خیثمه‌! اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه باز می‌گردد، پس خوشا به حال غریبان.
ای خیثمه‌! زمانی بر این مردم فرا خواهد رسید که خدا را نمی‌شناسند و نمی‌دانند توحید چیست، تا آنکه خروج دجال فرا رسد و عیسی بن مریم از آسمان فرود آید و خداوند دجال را به دست او بکشد، و مردی از ما اهل‌بیت برای آنان نماز بگزارد. آیا نمی‌بینی که عیسی با این که پیامبر است، پشت سر ما نماز می‌خواند؟ بدان که ما از او برتریم.»
نعمانی در غیبت /320 از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند: «هنگامی که قائم ما قیام کند، مردم را به امری جدید فرا می‌خواند، چنان‌که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بدان دعوت نمود. اسلام غریبانه آغاز شد و غریبانه به مانند ابتدای آن، بازخواهد گشت، پس خوشا به حال غریبان.»160
همو در /232 روایت می‌کند که عبدالله بن عطاء از امام باقر علیه السلام پرسید: «وقتی قائم قیام کند، به چه سیره‌ای بین مردم رفتار خواهد کرد؟ حضرت فرمودند: همانند رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم آنچه را که پیشتر بوده از میان می‌برد و اسلام جدیدی را آغاز می‌کند.»161
و در /322 نقل می‌کند که ابو بصیر به امام صادق علیه السلام گفت: «درباره‌ی فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام : اسلام غریبانه آغاز شد و هم چنان‌که شروع شده، باز می‌گردد، پس خوشا به حال غریبان، خبر دهید که مقصود چیست؟
امام علیه السلام فرمودند: ای ابو محمد‌! هنگامی که قائم علیه السلام قیام کند، همانند رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم دعوت جدیدی را آغاز می‌کند.» 162
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 150 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>حدیثِ بین دو جاهلیت مبعوث شدم</h4>
امالی شجری 2/277 از موسی بن جعفر علیهما السلام از پدرانش از حضرت امیر علیه السلام روایت می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «بین دو جاهلیت مبعوث شدم، که دومین آنها بدتر از اولی است.»
نگارنده: منبع دیگری برای این حدیث مهم، یافت نشد. این حدیث دلالت بر این دارد که جاهلیت دوم که پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم واقع می‌شود، از جاهلیتی که پیش از ایشان بوده، بدتر است. ما هر گونه که روایت را تفسیر کنیم، جاهلیت غربی کنونی نیز، جزئی از آن است. مؤید این مطلب، فرمایش خداست:
«وَقَرْنَ فِی بُیوتِکنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیةِ الأولی وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِینَ الزَّکاةَ وَأَطِعْنَ اللهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا یرِیدُ اللهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَیطَهِّرَکمْ تَطْهِیراً 163، و در خانه‌هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت‌های خود را آشکار نکنید و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و خدا و فرستاده‌اش را فرمان برید. خداوند فقط می‌خواهد هر گونه آلودگی را از شما خاندان [ پیامبر ] بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»
این آیه به جاهلیت دوم اشاره دارد و از نشانه‌هایش آن است که زنان به گونه‌ای که در زمان جاهلیت نخست زینت‌هایشان را آشکار می‌کردند، ظاهر می‌شوند‌!
در این آیه بحث‌هایی است که به موضوع ما مربوط می‌شود، از جمله آنکه ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از جاهلیت دوم است که شرّ و زیان آن برای بشریت، به مراتب بیشتر از جاهلیت نخستین است.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 151 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h3>فصل چهارم : فتنه‌ها</h3>
فتنه‌های پیش‌بینی شده در امت اسلام
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 152 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم امت را درباره‌ی فتنه‌های پس از خود هشدار می‌دهند </h4>
وقتی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در بستر بیماری بودند، مطالب ارزنده‌ای را به امت عرضه کردند که هیچ پیامبری برای امتش نیاورده بود. ایشان می‌خواستند برای آنها عهدنامه و برنامه‌ای بنویسند که ضامن هدایت آنان باشد و با عمل بدان هرگز گمراه نشوند، و تا قیامت سرور سایر امم باشند. اما عمر بن خطاب به مواجهه با آن حضرت برخاست و مانع آن شد که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم عهد خود را بنگارند‌! طلقاء و آزادشدگان قریش هم که آن زمان بسیاری از آنها در مدینه حضور داشتند، سخن او را تأیید کردند و فریاد زدند: آنچه عمر می‌گوید، صحیح است‌! دوات و کاغذ را به او نزدیک نکنید، کتاب خدا ما را بس است.
معنی این سخن آن است که ما سنّت پیامبر را رد می‌کنیم و نمی‌خواهیم برای ما پیمان و امان‌نامه‌ای در برابر گمراهی بنویسد‌!
بخاری در شش جای صحیح خود جبهه گیری عمر در قبال رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را نقل می‌کند‌! و پیروان دستگاه خلافت تا به امروز، به دفاع و جانب داری از عمر می‌پردازند‌!بدین ترتیب امت از فرمان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم سرپیچی کرد و به رهبری عمر، به آینده‌ای ایمن از گمراهی و فتنه پشت پا زد، و این برخورد عجیب‌ترین رفتاری است که امتی با پیامبرش داشته است‌!
مسند الشامیین 1 /56 از ایشان روایت می‌کند: «به من وحی شده که از دنیا می‌روم و مهلتی ندارم، و شما پاره پاره - در حالی که برخی گردن برخی را می‌زنند - به دنبال من
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 153 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خواهید آمد.» مقصود از این روایت آن است که در حکومت پس از من طمع می‌کنید و بر سر آن خواهید جنگید‌!
ایشان این مطلب را از این بابت فرمودند که برخی صحابه در بیماری حضرت اظهار داشته بود که حضرت نمی‌میرند، و البته غرضی در ورای آن نهفته بود، او می‌خواست با این کار از بیعت با امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان خلیفه‌ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم جلوگیری به عمل آورد‌! طبرانی در المعجم الکبیر 22/69 و مسند الشامیین 3/124 از واثلة بن اسقع از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «شما می‌پندارید من آخرین نفر از میان شما هستم که می‌میرم، حال آنکه نخستین فردی هستم که از میانتان می‌روم. شما پس از من به صورت گروه‌هایی پاره پاره خواهید آمد که برخی، برخی دیگر را می‌کشند.»164
نگارنده: راویان وابسته به خلافت در صدد برآمدند تا زمان این فتنه‌ها را از زمان صحابه دور کنند‌! علی رغم اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خود به آنان خبر دادند که پس از ایشان بر سر حکومت نزاع می‌کنند، و خبر دادند که در قیامت دستور می‌رسد که آنها را به سوی آتش برند و جز به تعداد شترانی که از گله جدا و گم شده‌اند، کسی از ایشان نجات نمی‌یابد - همان گونه که بخاری نقل می‌کند -، ولی با این وجود راویان چنین جلوه دادند که این فتنه‌ها در نزدیکی‌های قیامت است‌!
<h4>سوء استفاده راویان دستگاه خلافت از احادیث فتنه‌!</h4>
دستگاه خلافت، به تحریف و دگرگون کردن احادیث فتنه‌هایی که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی آنها هشدار داده بود، بسنده نکرد، و راویان آنان اسرائیلیات خود را بدان افزودند، و آنها را در راستای خدمت رسانی به خلافت به کار گرفتند‌!
طیالسی در مسند خود /108 از نعمان بن بشیر و ابن ابی شیبه در المصنف 8 /593 از ابو موسی آورده‌اند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «پیش از قیامت، فتنه‌هایی مانند پاره‌های شبِ تاریک خواهد بود، شخص صبح می‌کند در حالی که مؤمن است ولی شب کافر می‌شود، و شخص شب مؤمن است ولی صبح کافر می‌گردد. گروه‌هایی در آن فتنه‌ها، نصیب خود [ از دین ] را به ازای متاع اندکی از دنیا می‌فروشند.»165
تغییر از ایمان به کفر، بدان معناست که ولایت حق مداران را رها می‌کنند و به باطل می‌گروند، یا آنکه به ضلالت می‌افتند.
حسن بصری، در وصف کسانی که دچار این فتنه‌ها شدند و دین خود را فروختند، می‌گوید: «به خدا قسم آنان را اشباحی دیدم بدون عقل، و جسم‌هایی بی‌خِرد. پروانگان آتش و مگسان طمع ورز، با دو درهم می‌آمدند و با دو درهم می‌رفتند، هر یک از آنان حاضر بود دینش را به قیمت بزی بفروشد.»‌! 166
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 154 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
او این کلام را در وصف مردمان عوام و پیروان فرومایه گفته است، ولی سخنی در وصف رهبران و پیشوایان گمراهی به میان نیاورده است‌!
ابو‌هریره در آخر عمر اعتراف کرد که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم مسلمانان را از فتنه‌های قریش و کودکان آنان بر حذر داشت، و نیز اذعان نمود که خود، به جهت ترس از قتل، این روایات را کتمان می‌کرده است.167
یکی از مشهورترین کسانی که به تحریف احادیث فتنه پرداخت، ابو موسی اشعری است. وی در بصره، در نبرد امیرالمؤمنین علیه السلام با اهل جمل، با سوء استفاده از این احادیث، کوشید تا مسلمانان را از یاری امام علیه السلام باز دارد. او به این استدلال کرد که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از جنگ نهی کرده است. غرض او این بود که طلحه و زبیر و عایشه بر بصره و به دنبال آن بر کوفه سیطره یابند و حکومت را از حضرت امیر علیه السلام سلب کنند.168
حدیثی که وی بدان تمسک می‌کند در منابع سنیان معروف است، احمد در مسند 4 /416 از وی چنین روایت می‌کند: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: پیش از قیامت، فتنه‌هایی مانند پاره‌های شبِ تاریک خواهد بود، در آن فتنه‌ها شخص صبح مؤمن است ولی شب کافر می‌شود، و شب مؤمن است ولی صبح کافر می‌گردد. در آن فتنه‌ها کسی که بنشیند از ایستاده بهتر است، و ایستاده ازکسی که راه می‌رود و کسی که راه می‌رود از کسی که می‌دود. پس کمان‌هایتان را بشکنید، زه‌هایتان را پاره کنید و شمشیر‌هایتان را بر سنگ بزنید، اگر در خانه‌ی یکی از شما وارد شوند، مانند پسر خوب آدم [ هابیل، که کشته شد ولی دست به سمت برادرش نبرد ] باشید.»169
حکم به صحت این حدیث توسط سنیان شگفت آور است، زیرا هر دو طرف استحقاق دوزخ خواهند داشت، علاوه بر آنکه با قرآن نیز مخالف است، خدای متعال می‌فرماید: «وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الأخری فَقَاتِلُوا الَّتِی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 155 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
تَبْغِی حَتَّی تَفِئَ إِلَی أَمْرِ اللهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ،170و اگر دو طائفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید، و اگر [ باز ] یکی از آن دو بر دیگری تعدّی کرد، با آن [ طائفه‌ای ] که تعدّی می‌کند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر بازگشت، میان آنها را به عدالت سازش دهید و عدالت کنید، که خدا دادگران را دوست می‌دارد.»
بخاری در 8/91 تحت عنوان «فصلی در اینکه فتنه‌ای به وقوع می‌پیوندد و کسی که در آن بنشیند بهتر از کسی است که بایستد» همین مضمون را از ابو‌هریره روایت می‌کند. او سپس در «فصلی در اینکه اگر دو مسلمان با شمشیر با یکدیگر مواجه شوند»، داستان حسن بصری با ابو بکره - برادر زیاد بن ابیه - را آورده است. وی می‌گوید: «شبی از شب‌های فتنه [ جنگ جمل ]، سلاحم را برداشتم و خارج شدم، ابوبکره نزد من آمد و گفت: کجا می‌خواهی بروی؟ گفتم: می‌خواهم پسر عموی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را یاری نمایم. او گفت: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: هرگاه دو مسلمان با شمشیر با یکدیگر مواجه شوند، هر دو اهل آتش‌اند‌! از ایشان پرسیدند: [ علت اینکه ] قاتل [ اهل آتش است ] واضح است، ولی چرا مقتول؟ حضرت گفتند: او در صدد کشتن دیگری بود.»
ابو سعید خدری و جاریة بن عبدالله، سخن ابوبکره را رد کردند، ولی بخاری در این رابطه خود را به غفلت زده است، آن دو گفتند: «خدا ابوبکره را لعنت کند، هم بد شنید و هم بد پاسخ داد‌! رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به ابو موسی اشعری چنین فرمود: پس از من فتنه‌ای خواهد بود که تو اگر در آن خواب باشی بهتر از آن است که نشسته باشی و اگر نشسته باشی بهتر از آن است که راه بروی.»171
این دو تن، گواهی دادند که ابو موسی این حدیث را تحریف کرده است، عمار نیز شاهد سوم آن است. طبری در تاریخ 3 /497 نقل می‌کند که وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام ، امام حسن علیه السلام و عمار را به کوفه فرستاد، امام مجتبی علیه السلام به ابو موسی فرمود: «ای ابو موسی‌! چرا مردم را از [ یاری ] ما باز می‌داری؟ به خدا سوگند ما جز اصلاح را نمی‌خواهیم، و کسی همانند امیرالمؤمنین علیه السلام هم ازچیزی نمی‌هراسد‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 156 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ابو موسی در پاسخ گفت: راست گفتی، پدر و مادرم فدایت، ولی با شخصی امین مشورت کردید، از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می‌فرمود: فتنه‌ای خواهد بود که در آن، نشسته بهتر از ایستاده است و ایستاده بهتر از راه رونده و راه رونده بهتر از سواره.
در این هنگام، عمار که از این سخن ناراحت شده بود، غضب کرد و ایستاد و گفت: ای مردم‌! پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به ابو موسی تنها این را فرمود: [ فتنه‌ای خواهد بود که ] اگر تو در آن بنشینی بهتر از آن است که ایستاده باشی.»
در تاریخ مدینة دمشق 32 /93 می‌آورد که عمار با او چنین مواجه شد که تو از زمره‌ی افراد لیلة العقبة172هستی که توطئه کردند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به قتل برسانند، وی چنین می‌نگارد: «ابو موسی آمد و گفت: مرا با تو چه کار، آیا برادر تو نیستم؟ عمار گفت: نمی‌دانم، تنها این را می‌دانم که از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که لیلة الجبل تو را لعنت می‌کرد‌! ابو موسی گفت: ایشان برای من طلب آمرزش کرده است. عمار پاسخ داد: شاهد لعنت بودم ولی طلب آمرزش را، نه.»
اهل‌سنت این روایت را به خاطر محمد بن علی بن خلف العطار ضعیف می‌شمارند، ولیکن خطیب او را توثیق کرده است.
ابو موسی یکی از صحابه است و چند تن از صحابه شهادت می‌دهند که وی یکی از روایات فتنه را تحریف نموده است. حضرت امیر علیه السلام هم او را از امارت کوفه عزل فرمود و سامری نامید، شباهت او به سامری آن است که ابو موسی می‌گفت: «لا قتال» یعنی جنگ نکنید، و سامری می‌گفت: «لا مساس» یعنی به من دست نزنید.
ابو موسی، خود نیز اعتراف می‌کند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم او را گمراه کننده معرفی کردند، مناقب آل ابی طالب علیه السلام 2 /363 از ابن مردویه از سوید بن غفله روایت می‌کند: «با ابو موسی در کنار فرات بودیم، او گفت: از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می‌فرمود: بنی‌اسرائیل با هم اختلاف کردند و این اختلاف تا آنجا ادامه داشت که آنها دو حَکَم گمراه که پیروانشان نیز گمراهند، گماردند، شما نیز پیوسته در اختلافید تا آنجا که دو تن را حَکَم قرار می‌دهید که هم خود
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 157 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
گمراهند و هم کسانی که از آنها تبعیت می‌کنند‌!
سوید گوید: من به ابو موسی گفتم: تو را در پناه خدا قرار می‌دهم که مبادا یکی از آن دو باشی‌! پس وی جامه‌اش را در آورد و گفت: از این کار به درگاه خدا دوری می‌جویم، هم‌چنان‌که جامه‌ام را از خود دور ساختم.»173
یعقوبی در تاریخ خود 2 /190 پس از آنکه جریانی مشابه را نقل می‌کند می‌نویسد: «سوید گفت: چه بسیار بلا، که به خاطر سخن گفتن است. من او را پس از جریان حکمین دیدم و گفتم: خداوند، چون امری را اراده کند، مغلوب نمی‌گردد.»‌!
نگارنده: محقق، نمی‌تواند به گزارش‌هایی که امثال ابو موسی درباره‌ی فتنه نقل می‌کنند اعتماد نماید، زیرا هم‌چنان‌که می‌بینیم آنها این روایات را علناً تحریف کرده، دگرگون جلوه می‌دهند. آنان قتل عثمان را بالاترین فتنه قرار دادند و برای مطالبه‌ی خون او، به نبرد با امیرالمؤمنین علیه السلام و امت پرداختند. آنچه در اینجا مقصود ماست، فتنه‌هایی است که متصل به ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌باشد. روایات صراحت در این دارد که فتنه‌ها تا زمان ظهور آن حضرت ادامه دارد، و آنها را علاوه بر شیعیان، سنیان نیز نقل کرده صحیح شمرده‌اند.
طبرانی در المعجم الکبیر 18 /51 از عوف بن مالک روایت می‌کند: «از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرسیدم: آیا شام فتح می‌شود؟ فرمود: آری، نزدیک است و پس از آن فتنه‌هایی رخ می‌دهد، سپس فتنه‌ای تاریک به وقوع خواهد پیوست و به دنبال آن، فتنه‌ها یکی پس از دیگری رخ می‌نماید، تا آنکه مردی از اهل‌بیتم که مهدی نام دارد، قیام کند، اگر او را درک کردی پیروی کن و از هدایت یافتگان باش.»
<h4>فتنه‌ی جهانی و پر شدن زمین از ظلم و جور جبّاران</h4>
منابع و کتب اسلامی در این مطلب اتفاق دارند که مأموریت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آن است که زمین را پس از آنکه از ظلم و ستم آکنده شده، از عدل و داد پر کند. این امر، خود بر آن دلالت دارد که ظهور ایشان پس از فتنه‌ای فراگیر خواهد بود.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 158 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
این مطلب که ظلم پهنه‌ی زمین را فرا می‌گیرد، بر اکثر زمان‌ها انطباق دارد. خداوند می‌فرماید:
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ لِیذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ،174به سبب اعمال مردم، فساد در خشکی و دریا آشکار شد تا به آنان جزای بعضی از کار‌هایشان را بچشاند، باشد که بازگردند.»
ولی در زمان ما، فساد و تباهی در خشکی و دریا و حتی هوا آشکار شده و چنان زمین از ستم آکنده است که عرصه‌ی آن به تنگ آمده است‌!
اینک نمونه‌هایی از احادیث شیعه و سنی در این باره:
کمال الدین 1/286 از جابر آورده است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «مهدی از فرزندان من است، نام او نام من و کنیه‌اش کنیه‌ی من می‌باشد، او در خلقت و اخلاق شبیه‌ترین مردمان به من است. او غیبتی خواهد داشت که امت‌ها در آن به حیرت و گمراهی دچار می‌شوند، سپس به مانند ستاره‌ی درخشان می‌آید و زمین را پر از عدل و داد می‌کند، هم چنان‌که از ستم و بیداد آکنده شده است.»
همان کتاب 1/287 از امیر مؤمنان علی علیه السلام از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «مهدی از فرزندان من است. برای او غیبتی خواهد بود که امت‌ها در آن دچار حیرت و گمراهی می‌شوند. او ذخیره‌ی پیامبران علیهم السلام [ یعنی کتاب‌ها، علوم و آثار نبوت ایشان ] را به همراه می‌آورد. سپس زمین را پر از عدل و داد می‌کند، هم چنان‌که از ستم و بیداد آکنده شده است.»
مسند احمد 3/37 از ابو سعید خدری از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم : «شما را به مهدی بشارت می‌دهم. او در زمان اختلاف میان مردم و بروز زلزله‌ها، در میان امتم برانگیخته می‌شود، پس زمین را پر از عدل و داد می‌کند، بعد از آنکه از ستم و جور پر شده است.»
همو در 3 /17 چنین روایت می‌کند: «قیامت برپا نمی‌شود مگر پس از آنکه مردی از اهل‌بیتم به حکومت برسد که پیشانی‌اش بلند است و بینی‌اش برجستگی دارد. او زمین را پر از عدل می‌کند، هم چنان‌که پیش از او، از ستم پر شده است.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 159 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>اهل بیت علیهم السلام امان امت و کشتی نجات از فتنه‌ها</h4>
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اهل‌بیت خود را کشتی نجات این امت، از فتنه و گمراهی معرفی کردند و فرمودند: «مَثَل اهل‌بیتم در میان شما مثل کشتی نوح است که هر کسی بر آن سوار شود، نجات یافته و هر کسی سرپیچی کند، غرق می‌شود.»
حدیث وصیت آن حضرت نسبت به قرآن و عترت نیز نزد همه متواتر است.
شیخ صدوق رحمه الله در اعتقادات /94 می‌نگارد:
«اعتقاد ما درباره‌ی اهل‌بیت علیهم السلام این است که آنها اولوا الامر هستند و خدای متعال به اطاعت و پیروی از آنان دستور داده است. آنان گواهان بر مردم و باب‌های خداوند هستند. ایشان راه و راهنمای به سوی خدا، مخزن دانش الهی، مترجمان وحی و ارکان توحیدند. از خطا و لغزش معصوم و کسانی هستند که خداوند هر گونه پلیدی را از ایشان زدوده و آنان را پاک و مطهّر قرار داده است. آنها معجزات و دلائل صدق امامت دارند، و هم‌چنان‌که ستارگان موجب ایمنی اهل آسمانند، ایشان موجب ایمنی اهل زمین هستند.
مَثَلشان در این امت، مثل کشتی نوح و یا باب حطه175 است. آنان بندگان گرامی خدا هستند که در سخن بر خدا پیشی نمی‌گیرند و پیوسته به فرمان او عمل می‌کنند.»
ایشان در خصال 3/57 از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند که به حضرت امیر علیه السلام فرمودند: «یا علی‌! مَثَل تو در میان امتم، مثل کشتی نوح است. هر کسی بر آن سوار شود، نجات یابد، و هر کسی که سرباز زند، غرق گردد.»
عیون اخبار الرضا‌ علیه السلام 1/30 مشابه همین حدیث را می‌آورد، ولی فقره‌ی آخر را چنین نقل می‌کند: «هر کسی از آن سر باز زند، به سختی در آتش افکنده می‌شود.»
کفایة الاثر /29 از ابو سعید خدری نقل می‌کند: شنیدم که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‌فرمودند: «اهل‌بیتم موجب ایمنی اهل زمینند، هم چنان‌که ستارگان امان آسمانیانند. از آن حضرت پرسیدند: ای رسول‌خدا‌! آیا امامان پس از شما از اهل‌بیت شمایند؟ فرمودند: آری، امامان پس از من، دوازده نفرند، که نُه نفر [ آنان ] از نسل حسین هستند، آنها امین و معصومند و مهدی این
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 160 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
امامان، از ماست.
بدانید، آنان اهل‌بیت و عترت من و از گوشت و خون من هستند، چرا گروه‌هایی با رفتاری که با آنها دارند، مرا می‌آزارند؟ خداوند شفاعت مرا شامل آنها نگرداند.»176
همه روایت کرده‌اند که جناب ابوذر رحمه الله حلقه‌ی کعبه را می‌گرفت و برای مسلمانان سخن می‌گفت.
المعجم الکبیر 3 /46 از حنش بن معتمر روایت می‌کند: «ابوذر غفاری را دیدم، در حالی که دو طرف در کعبه را گرفته بود و می‌گفت: هر کسی که مرا می‌شناسد، می‌شناسد اما کسی که نمی‌شناسد، بداند که من ابوذر غفاری‌ام. شنیدم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: مَثَل اهل‌بیتم در میان شما، مثل کشتی نوح در قوم نوح است، هر کسی بر آن سوار شود، نجات یابد و هر کس که سرباز زند، هلاک گردد، و نیز مثل باب حطه در میان بنی اسرائیل.»177
آیت الله میلانی در نفحات الازهار 1/60 طرق این حدیث را بررسی کرده و صحت آن را نزد عالمان سنی با وجود اختلافات مذاهبشان، به اثبات رسانده است. و نیز ثابت کرده که ضعیف شمردن آن، عناد ورزی و بدون حجت و برهان است.
آیت الله صافی گلپایگانی در امان الامة من الاختلاف /171 می‌نویسد: «شمار بسیاری از شخصیت‌های سنی، احادیث اَمان را با طرق فراوان و عبارات نزدیک به هم، از امیرالمؤمنین علیه السلام ، انس، ابو سعید خدری، جابر، ابو موسی، ابن عباس، سلمة بن اکوع و... نقل کرده‌اند. ابن حجر هیثمی می‌گوید: هفتمین آیه [ از آیاتی که درباره‌ی اهل‌بیت علیهم السلام نازل شده است ] این فرمایش خداست: وَمَا کانَ اللهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِیهِمْ، تا تو [ ای پیامبر‌! ] میان آنان هستی، خداوند عذابشان نخواهد کرد؛ پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم اشاره کردند که این خصوصیت در اهل‌بیت ایشان نیز یافت می‌شود و آنها امان اهل زمینند، همان گونه که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خود
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 161 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
موجب امان اهل زمین است. و در این باره احادیث بسیاری رسیده است.»
اما ببینیم که بزرگ مفسر سنیان، فخر رازی، چه شگردی به کار بسته تا این حدیث را از معنای صحیحش دور کند‌! وی در تفسیرش 27/167 می‌گوید:
«این آیه [ مودت ذوی القربی ] دلالت دارد که دوستی آل رسول صلی الله علیه وآله وسلم و اصحابش(‌!) واجب است. و این منزلت و مقام [ لزوم محبت آل و اصحاب ] جز بر رأی ما اهل‌سنت، که میان محبت عترت و اصحاب جمع کردیم، درست نمی‌آید. از برخی واعظان شنیدم که از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چنین نقل می‌کرد: مَثَل اهل‌بیتم، مثل کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شود، نجات می‌یابد. آن حضرت می‌گویند: اصحابم مانند ستارگانند، از هر یک پیروی کنید، هدایت می‌شوید.
هم اکنون، ما در دریای تکلیف هستیم و امواج شبهات و شهوات است که برما می‌تازد و کسی که در دریاست، به دو چیز نیازمند است: یکی کشتی‌ای که عیب و سوراخی نداشته باشد و دوم ستارگان آشکار و درخشان. اگر بر آن کشتی سوار شود و نگاهش به ستارگان درخشان بیفتد [ و جهت را دریابد ] غالباً امید سلامت و رهایی می‌رود. ما اهل‌سنت، اینچنین هستیم. ما بر کشتی محبت آل محمد سوار شده‌ایم و چشمان خود را به ستارگان صحابه دوخته‌ایم، لذا از خداوند متعال امید سلامت و سعادت در دنیا و آخرت را داریم.»
می‌بینیم که فخر رازی سند حدیث «اهل‌بیتم مانند کشتی نوحند» را، گفته‌ی یک واعظ قرار داده است، در حالی که نزد اهل‌سنت، صحیح است‌! اما «اصحابم مانند ستارگانند» را، حدیث نبوی صحیحی قلمداد می‌کند، به رغم آنکه عالمان بزرگ سنی، حکم به دروغین بودن آن کرده‌اند‌! البته که فخر، خود می‌دانسته که حدیث سفینه‌ی نوح صحیح و اصحاب من مانند ستارگانند دروغ است، ولی طریقه‌ی تعصب و تزویر را در پیش گرفته است‌!
ابن حزم در الاحکام 6/810 می‌نویسد: «اما روایت اصحابم مانند ستارگان‌اند، از اعتبار ساقط است.» وی سپس سند آن را [ که از جمله راویانش سلام بن سلیمان است ] ذکر می‌کند و می‌افزاید: «سلام بن سلیمان احادیث دروغین را روایت می‌کند و بدون تردید این حدیث، از جمله آنهاست.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 162 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
تحفة الاحوذی 10/125 می‌نگارد: «ابوبکر بزار گوید: چنین سخنی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم صحیح نیست.»
مطلب دیگری که جلب توجه می‌کند، آن است که فخر رازی، اهل‌بیت علیهم السلام را کشتی‌ای می‌داند که سواره‌اش را هدایت نمی‌کند(‌!) اما صحابه را، ستارگانی می‌شمارد که سواران کشتی را راهنمایی می‌کنند‌!
<h4>اختلاف روایات در تعداد فتنه‌هایی که در این امت رخ می‌دهند‌!</h4>
اقوال در شمارش فتنه‌های موعود این امت، مختلف است. با این حال، ضرری به بحث ما که درباره‌ی فتنه‌ی نهایی و متصل به ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است، نمی‌رساند.
<h4>برخی روایات از سه فتنه سخن می‌گویند</h4>
تاریخ ابن معین 1 /317 از ابو هریره از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «فتنه‌هایی سخت بر سر شما خواهد آمد؛ در نخستین آنها، سنگ‌های سیاه داغ می‌بارد، دومین آنها بارش سنگ‌های آتشین است، و سومی تاریکی و ظلمتی است که تا روز قیامت ادامه می‌یابد، کسانی که در آنها کشته می‌شوند مانند کشته‌های دوران جاهلیتند.»
همو در 1/234 از کعب روایت می‌کند: «سه فتنه در شام خواهد بود؛ یکی ریختن خون‌ها، دیگری قطع رَحِم‌ها و غارت اموال، و سپس فتنه‌ی کور مغرب.»
همان کتاب 1 /57 از کعب: «سه فتنه خواهد بود که به مانند دیروزتان که گذشت [ حتمی الوقوع ] است؛ فتنه‌ای در شام، سپس فتنه‌ای شرقی که هلاکت پادشاهان است، و به دنبال آن فتنه‌ای غربی - و پرچم‌های زرد را یاد کرد -. وی افزود: فتنه‌ی غربی، کور است.»
در اکثر عبارات سنگ‌های سیاه داغ بر سنگ‌های آتشین مقدّم است و آن را بر قتل عثمان تطبیق کرده‌اند.
مقصود راوی از فتنه‌ی غربی و پرچم‌های زرد که از کعب نقل می‌کند، جنبش فاطمیین است، چون آنها از مغرب جهان اسلام، به مصر و نقاط دیگر روی آوردند و به مانند انصار
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 163 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پرچمی زرد داشتند. این امر موجب تردید در این می‌شود که مبادا روایت را بر ضد جنبش فاطمیین - که دشمنان آن، آن را فتنه‌ی مغرب می‌نامند - به دروغ به کعب نسبت داده باشند.
در روایتی در التذکره‌ی قرطبی آمده است که در میان پرچم‌های امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز پرچم‌هایی به رنگ زرد وجود دارد، و بعضی از برادران لبنانی بدان استناد می‌کنند و آن را بر پرچم‌های مقاومت در لبنان تطبیق می‌دهند.
ملاحظه می‌شود که این عبارات، حدیث نیستند، بلکه گفته‌های کعب، ابوهریره، حذیفه و دیگران است. مسلمانان نیز به سخنان صحابه درباره‌ی فتنه اهتمام داشتند، به ویژه سخنان حذیفه، که معروف بود که مخزن اسرار رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم است و اسامی منافقین و اخبار فتنه‌ها را نیز می‌داند.
از این رو این سخنان، ارزش علمی ندارند، علاوه بر آنکه در فتنه‌های آن دوران، مورد سوء استفاده قرار گرفته‌اند، هم‌چنان‌که رویکرد ابو موسی اشعری را دیدیم. این مطلب با آنچه که ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق نقل می‌کند، واضح‌تر می‌گردد، وی در 39/478 به نقل از زید بن وهب می‌نویسد: «نامه‌ای از عثمان رسید و برای مردم خوانده شد که چنین بود‌: السلام علیکم، لشکر ذی المروة اینجا آمدند. از جمله شروط صلح با ایشان، آن بود که حقّ هر صاحب حقّی ادا شود. پس هر کسی حقّی از ما طلب دارد، بشتابد، اما اگر کسی تأخیر کرد یا سستی نمود، حقّش را صدقه حساب کند، که خدا صدقه دهندگان را پاداش می‌دهد. مردم گفتند: خدایا‌! صدقه دادیم.
بعد از چهل شب، خبر کشته شدن عثمان به ما رسید که جزع و اضطراب مردم را در پی داشت. پس من به سراغ دوستی که در کنار او آرامش می‌یافتم، رفتم و گفتم: مردم کاری کردند که خود می‌بینی‌! گروهی از یاران محمد صلی الله علیه وآله وسلم در میان ما هستند، ما را نزد آنان ببر.
پس نزد ابو موسی که حکومت کوفه را بر عهده داشت رفتیم. توصیه‌ی او در آن اوضاع، نهی از دامن زدن به فتنه و امر به نشستن در خانه بود.
از آنجا به خانه‌ی حذیفه رفتیم اما او را نیافتیم، به مسجد آمدیم و دیدیم پشت به ستون
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 164 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مسجد داده و مردی هم در کنار او بود، من گفتم: گمان دارم که او کاری دارد و لذا با قدری فاصله از ایشان نشستیم، پس مردی آمد و نزد آنها رفت، ما نیز برخاستیم و نزد او نشستیم، حذیفه که انگشت ابهام را می‌گزید گفت: فتنه‌ای به سراغ شما آمده که سنگ‌های سیاه داغ می‌افکند، سپس فتنه‌ای دیگر خواهد بود که سنگ‌های آتشین می‌پراکند، آنگاه فتنه‌ی تاریکی به وقوع خواهد پیوست که در آن، آدمی صبح هنگام در مسیر هدایت است ولی شب، گمراه می‌گردد، و یا شب هنگام در مسیر هدایت است اما صبح، گمراه می‌شود، انسان عاقل نیز سرگردان است و نمی‌داند گمراه است یا در هدایت به سر می‌برد‌!
آگاه باشید که فتنه‌ی سوم، به دفعات رخ می‌دهد و از چند راه می‌آید. پس اگر توانستی در این وضع بمیر و یا کناره گیری کن‌!
در این هنگام مردی که نزد حذیفه نشسته بود، گفت: ای یاران محمد‌! خدا سزای شما را بدهد‌! به خدا سوگند، آن قدر امور را بر ما مبهم و مشتبه کردید که نمی‌دانیم بنشینیم یا برخیزیم‌! چرا مردم را در روز جرعه [ ایام اعتراض مردم بر ضدّ عثمان ] از فتنه نهی نکردی؟‌!
حذیفه گفت: من، خود و ابن خضرامه را از آن بازداشتم و اگر او را نهی نمی‌کردم، هر آینه از کسانی می‌بود که در آن فتنه شرکت می‌نمودند و گرفتار آن می‌شدند.»
مقصود راوی از فتنه‌ی نخست که در آن سنگ‌ها ی سیاه داغ می‌بارد، فتنه‌ی قتل عثمان است، و مراد وی از فتنه‌ای که در آن سنگ‌های آتشین می‌بارد، جنگ‌هایی است که بر ضدّ امیرالمؤمنین علیه السلام به راه می‌اندازند، و مقصودش از سومین فتنه که به دفعات و از راه‌های متعدّد رخ می‌نماید، فتنه‌ی بنی‌امیه می‌باشد.
هدف راوی آن است که حذیفه رحمه الله را مخالف قتل عثمان و جنگ‌های حضرت علی علیه السلام معرفی کند‌! در حالی که او والی عثمان بر مدائن بود، و از طرفی وقتی خبر بیعت مسلمانان با امیرالمؤمنین علیه السلام به وی رسید، مسرور شد. او با اینکه در آن زمان بیمار بود، گفت: مرا بردارید و بر منبر بگذارید. سپس خطبه‌ای خواند و حقّانیت حضرت امیر علیه السلام نسبت به خلافت - بر طبق وصیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم - را برای مردم بازگو کرد و همانجا و آشکارا بیعت خود را اعلام نمود و مسلمانان را فرمان داد تا با آن حضرت بیعت کنند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 165 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
وی دو پسرش را نیز وصیت کرد تا با امیرالمؤمنین علیه السلام ، و آزمند شهادت در کنار ایشان باشند، آن دو نیز به این وصیت عمل نمودند و در صفین و در رکاب آن حضرت به شهادت رسیدند. خود حذیفه هم پس از چند روز در همان مدائن درگذشت، در حالی که این گزارش چنین نشان می‌دهد که وی در کوفه بوده است و این امر خود از علائم دروغین بودن آن است.
الفتن 1/53 مشابه همین مضمون را از حذیفه از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم آورده است: «فتنه‌ای خواهد بود، و آنگاه همبستگی و اتحاد خواهد شد، باز فتنه‌ای به وقوع می‌پیوندد که همبستگی و اتحاد را در
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 166 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پی دارد، سپس فتنه‌ای رخ می‌نماید که عقل‌ها در آن سرگردان می‌شود.»
مقصود از فتنه‌ی نخست، قتل عثمان است و مراد از دومین فتنه، جنگ‌هایی است که بر ضدّ حضرت امیر علیه السلام برپا می‌شود و منظور از سومین آن، فتنه‌ی بنی امیه است، و این با عقیده خوارج هماهنگ است.
<h4>برخی روایات از چهار فتنه سخن می‌راند</h4>
الفتن 1/54 از عمران بن حصین از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌آورد: «چهار فتنه خواهد بود؛ در نخستین آنها، خونریزی مباح می‌شود، در دومین فتنه خون و مال مردم حلال شمرده می‌شود، و در سومی خون و مال و ناموس، و فتنه‌ی چهارم دجال است.»
المعجم الکبیر طبرانی 18/180 مشابه آن را آورده است، اما در آن سخنی از فتنه‌ی چهارم یعنی دجال نیست، امری که به دستبرد کعب‌الاحبار در حدیث اشاره دارد‌!178
الفتن 1/53 از عبدالله از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «در امتم چهار فتنه خواهد بود که در چهارمی، هلاکت و نابودی است... در اسلام چهار فتنه به وقوع می‌پیوندد که چهارمی آنان را تسلیم دجال می‌کند.»
الفتن 1 /57 از حذیفه روایت می‌کند: «سه فتنه خواهد بود که چهارمین آنها، دجال را در پی دارد؛ یکی بارش سنگ‌های آتشین، دیگری بارش سنگ‌های سیاه داغ، سومی تاریکی و ظلمت، و دیگری فتنه‌ای است که مانند دریا موج می‌زند.»179 ‌
همو در 1/67 از ابو هریره از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم : «پس از من چهار فتنه به سراغ شما خواهد آمد: چهارمین آنها، فتنه ای کر، کور و فراگیر است که امت، در بلا‌ مانند پوست ساییده می‌شوند، و چنان می‌شود که معروف، منکر و منکر، معروف می‌گردد و قلب‌هایشان می‌میرد، هم‌چنان‌که بدن‌هایشان می‌میرد.»
همان 1/55 از ابو هریره از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم : «پس از من چهار فتنه خواهد بود: در فتنه‌ی نخست، خون‌ها ریخته می‌شود، در دومین آنها، خون و مال مردم حلال شمرده می‌شود، و در سومی خون و مال و ناموس ایشان، چهارمین فتنه، کور و کر است و امتم در آن، مانند پوست ساییده می‌شوند.»
در 1/56 چنین آمده است: «... چهارمین فتنه، رمیده وسخت و فراگیر است و همچون موج دریا، به تلاطم در می‌آید، به گونه‌ای که هیچ یک از مردم، پناهگاهی در مقابل آن نمی‌یابد. آن فتنه، بر گرد شام می‌گردد، عراق را در بر می‌گیرد و جزیره را با دست و پایش، در هم می‌کوبد، و امت در بلا به مانند پوست ساییده می‌شوند، آنگاه هیچ یک از مردم نمی‌تواند بگوید بس است، بس است، آن را از هیچ نقطه‌ای محو نمی‌کنند مگر آنکه از ناحیه‌ای دیگر رو می‌آورد.»
ابن‌حماد در ادامه از ابو‌هریره نقل می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی آیه ذیل گفتند:
«قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی أَنْ یبْعَثَ عَلَیکمْ عَذَاباً مِنْ فَوْقِکمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِکمْ أَوْ یلْبِسَکمْ شِیعاً وَیذِیقَ بَعْضَکمْ بَأْسَ بَعْضٍ،180بگو: او تواناست که از بالای سرتان یا از زیر پاهایتان عذابی بر شما بفرستد یا شما را گروه گروه به هم اندازد [ و دچار تفرقه سازد ] و عذاب بعضی از شما را به بعضی [ دیگر ] بچشاند؛ چهار فتنه به وقوع می‌پیوندد: در فتنه‌ی نخست، ریختن خون روا شمرده می‌شود، در دومی خون و مال مردم حلال به شمار می‌آید، و در سومین فتنه خون و مال و ناموس آنان، چهارمی کور و ظلمانی است و همچون موج دریا به تلاطم در می‌آید، و چنان
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 167 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
می‌گسترد که خانه‌ای از عرب نمی‌ماند مگر آنکه در آن وارد می‌شود.»
ابن‌حماد سپس می‌نویسد: «ارطاة بن منذر می‌گوید: به ما خبر رسیده که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: چهار فتنه در امتم رخ خواهد داد که در آخرین آنها امتم گرفتار فتنه‌هایی پیاپی می‌گردد: در اولین فتنه، چنان به امت بلا می‌رسد که مؤمن می‌گوید: این فتنه هلاکت من است، ولی برطرف می‌شود. در فتنه‌ی دوم نیز مؤمن می‌گوید: این هلاکت من است، اما باز برطرف می‌گردد. سومی آن است که هرگاه می‌گویند به پایان رسید، امتداد می‌یابد، و در فتنه‌ی چهارم به کفر در می‌آیند، و این زمانی است که امت گاه با این است و گاه با آن، بدون آنکه پیشوایی و اتحادی داشته باشد. سپس مسیح خواهد آمد، آنگاه خورشید از مغرب خود طلوع می‌کند. در نزدیکی‌های قیامت، هفتاد و دو دجال خواهند بود که از برخی، تنها یک نفر پیروی می‌کند.» 181
نگارنده: این عبارات چیزی جز خیالات و آمال کعب الاحبار و امثال وی - نسبت به قرب به پایان رسیدن دوران این امت با خروج دجال پادشاه یهودیان - نیست‌! ولیکن نابخردان، این بافته‌ها را به احادیثی نبوی مبدّل کردند‌! گواه دروغین بودن آن، این است که دجالی که آنها وعده داده بودند که به هنگام فتح قسطنطنیه قیام می‌کند، هنوز خروج نکرده است‌!
شاهد دیگر دروغ بودن آن، روایتی است که الفتن 1/57 از عمیر بن هانی آورده است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «در فتنه‌ی احلاس، مردمان مال و خانواده‌شان را از دست می‌دهند و می‌گریزند، در فتنه‌ی سراء، دود آن فتنه، از زیر پای مردی که می‌پندارد از من است در حالی که چنین نیست، بیرون می‌آید، اولیای من تنها پارسایان هستند. و سپس مردمان بر مردی اجتماع می‌کنند. آنگاه فتنه‌ای سخت خواهد بود که هرگاه گویند پایان یافت، امتداد می‌یابد چنان که خانه‌ای از عرب نمی‌ماند مگر آنکه در آن وارد می‌شود. در آن فتنه شخص می‌جنگد ولی نمی‌داند در راه حق می‌جنگد و یا باطل، پیوسته چنین است تا آنکه به دو خیمه [ و گروه ] تقسیم شوند: خیمه‌ی ایمان که هیچ نفاقی در آن نیست و خیمه‌ی نفاق که هیچ ایمانی در آن نیست، وقتی گرد آمدند، همان روز و یا فردای آن دجال را خواهی دید.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 168 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مقصود راوی از «مردی که می‌پندارد از من است در حالی که چنین نیست» حضرت امیر علیه السلام است و «کسی که مردمان بر او اجتماع می‌کنند» معاویه، و «فتنه‌ای که شخص در آن می‌جنگد ولی نمی‌داند...» فتنه‌ی ابن زبیر و دیگران.
هدف آنها از این روایت آن است که بگویند جنگ حضرت علی علیه السلام با شورشیانی که بر آن حضرت خروج کرده بودند، فتنه بوده و خود او مسؤولیت آن را بر عهده دارد، به علاوه آنکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از او بیزاری جسته است‌!‌!‌!
لذا آنان چنین می‌پندارند که بر آن حضرت لازم بود در قبال شورشیان سکوت اختیار کند تا آنها بتوانند سرزمین‌ها را بگیرند و بر ایشان پیروز شوند‌! و این در حالی است که هر کسی که بر ابوبکر، عمر، عثمان و معاویه خروج کند، کافر و شورشی است و در میان مسلمانان تفرقه افکنده است و بر آنان و نیز مسلمین واجب است که به نبرد با او بپردازند و او را از به فساد کشاندن امت منع کنند‌!
باعث تأسف است که اینان، این عبارت «سپس فتنه‌ی سراء خواهد بود که دود آن، از زیر پای مردی از اهل‌بیتم که می‌پندارد از من است در حالی که چنین نیست، بیرون می‌آید، اولیای من تنها پارسایان هستند» را که برای ایشان محبوب جلوه داده شده، زیاد روایت کرده‌اند‌!
احمد در مسند 2/133 از عبدالله‌بن‌عمر چنین روایت کرده است: «نزد رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشسته بودیم که از فتنه‌ها یاد کرد و در این باره مطالب زیادی گفت، تا آنکه سخن از فتنه‌ی احلاس به میان آورد. شخصی پرسید: ای رسول‌خدا‌! فتنه‌ی احلاس چیست؟ گفتند: فتنه‌ای که در آن مردمان می‌گریزند و مال و خانواده‌شان را از دست می‌دهند. سپس فتنه‌ی سراء رخ می‌دهد که فساد - یا دود - آن از زیر پای مردی از اهل‌بیتم که می‌پندارد از من است و حال آنکه چنین نیست، بیرون می‌زند، اولیای من تنها پارسایان هستند. سپس مردمان بر گرد مردی اجتماع می‌کنند، آنسان که بر جایی متزلزل بنشینند. آنگاه فتنه‌ای سخت به وقوع می‌پیوندد که کسی از این امت را رها نمی‌کند مگر آنکه به او لطمه‌ای وارد می‌آورد، و هرگاه بگویند پایان یافت، امتداد می‌یابد. شخص در آن فتنه صبح مؤمن است ولی شب هنگام کافر می‌شود، و هم چنان ادامه می‌یابد تا آنکه مردمان به دو خیمه تقسیم شوند: یکی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 169 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خیمه‌ی ایمان است که هیچ نفاقی در آن نیست و دیگری خیمه‌ی نفاق است که هیچ ایمانی در آن نیست، زمانی که چنین شد در همان روز و یا فردای آن، منتظر دجال باشید.»182
در معالم السنن 4/336 می‌نویسد: «اضافه‌ی فتنه به احلاس برای آن است که دوام و طول مدت درنگ آن را برساند. زیرا به کسی که خانه نشین است و از آن جدا نمی‌شود می‌گویند که حلس [ فرش ] خانه است. حلس را در خانه می‌گسترند و تا زمانی که آن را بر ندارند، از آنجا تکان نمی‌خورد.»
نگارنده: ریشه‌ی تمام این افترائات را باید نزد بخاری جست، وی از عمرو عاص روایت می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم از آل ابی طالب علناً بیزاری جست‌!
وی در صحیح خود 7/73 از قیس بن حازم از عمرو بن عاص چنین نقل می‌کند: «شنیدم پیامبر آشکارا و نه مخفیانه فرمود: آل ابی..... - عمرو بن عباس [ استاد بخاری ] گوید: اینجا در کتاب محمد بن جعفر [ استاد عمرو بن عباس ] سفید است - اولیای من نیستند، اولیای من تنها خدا و مؤمنان‌صالحند.»
ابن قیم، بنیانگذار مکتب و مدرسه‌ی فکری جوزیه در کتابش زاد المعاد 5/158 سعی کرده تا سخن بخاری را توجیه کند، لذا پنداشته که مقصود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خاندان پدرش هستند‌!
لیکن ابن حجر عسقلانی اعتراف می‌کند که اصل عبارت بخاری، آل ابی طالب است و در صدد بر آمده تا آن را به نحوی دیگر توجیه نماید. وی در فتح الباری 10 /352 می‌گوید: «خطابی گوید: اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌گوید آنان اولیای من نیستند، مقصود ولی از جهت خویشاوندی و اختصاص است نه ولی در دین، ولی ابن تین ترجیح داده که مقصود آنهایی باشند که اسلام نیاوردند و همین رجحان دارد، زیرا از جمله‌ی آل ابی طالب، علی و جعفر هستند که به خاطر سابقه، قدمت در اسلام و یاری دین، از نزدیکترین کسان به پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌باشند.»
وی در ادامه می‌نویسد: «بعضی در صحت این حدیث اشکال کرده‌اند، زیرا برخی از راویان
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 170 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
آن را به نصب، دشمنی و انحراف از حضرت علی و اهل‌بیت او، نسبت داده‌اند... اما عمرو عاص، اگر چه میان او و علی، اختلاف بود، هرگز نمی توان او را متّهم نمود [ که دروغ گفته است ] (‌!) و از سویی این حدیث توجیه صحیحی دارد که هیچ گونه نقص و ایرادی را در مؤمنان آل ابی طالب به دنبال ندارد، و آن این است که بگوییم مراد از اینکه اولیای من نیستند، آن است که مجموعه‌ی آل ابی طالب با تمام افراد آن چنین نیستند [ نه اینکه هیچ یک از آنها ولی من نباشند ]، به علاوه احتمال آن نیز می‌رود که مقصود از آل ابی طالب، خود ابوطالب باشد(‌!) و چنین اطلاقی جائز است»‌!
مقصود این ناصبی‌ها آن است که عمرو عاص به دروغ گویی متّهم نشود، نتیجه‌اش هر چه که باشد، باشد‌!
ابن ابی الحدید نیز در شرح خود 4 /64 تصریح می‌کند که عبارت، آل ابی طالب بوده است.
آنان از حدیث بخاری مسرور و شادمانند، گویا اعلان نبویِ بیزاری از حضرت علی و عترت علیهم السلام است‌!
آنان تمنا دارند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از حدیث ثقلین، وجوب صلوات بر آل در کنار ایشان و ده‌ها حدیث دیگر که فرمان به اطاعت از آنان می‌دهد، باز گردد و تجدید نظر کند‌! بلکه فراتر آنکه تمنای آن دارند که آیاتی از قرآن که درباره‌ی آنان است، نسخ گردد‌!
ابن تیمیه در منهاج السنة 7/76 می‌نویسد: «در حدیث صحیح است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گفتند: آل بنی فلان، اولیای من نیستند، اولیای من تنها خدا و مؤمنان صالح‌اند. پیامبر بیان کرده است که اولیاء او مؤمنان صالحند، و نیز در حدیث دیگر است: اولیای من تنها پرهیزکارانند، هر زمان و هر کجا که باشند.»183
اما خداوند دروغشان را برملا کرده است چرا که حدیث جعلی آنها، صراحت دارد در اینکه خروج دجال، چهل سال پس از فتنه‌ی علی علیه السلام (‌!) است.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 171 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ابن‌حماد در الفتن 2/686 به نقل از حذیفه آورده است: «پس از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم تا قیامت، چهار فتنه خواهد بود: اوّلی پنج سال است [ مقصودش خلافت حضرت علی علیه السلام است که پنج سال بود ]، دومی بیست سال، سومی نیز بیست سال و چهارمی دجال است.»
و دجال، آن گونه که آنان گمان کردند، چهل سال پس از خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام آشکار نشد‌!
<h4>برخی روایات پنج فتنه را عنوان کرده است</h4>
ابن ابی حاتم در علل الحدیث 2/411 از عمارة بن عبید، بزرگی از جشعم آورده است: «شنیدم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم برای ما از پنج فتنه سخن به میان می‌آورد که چهار تای آن را می‌دانم که گذشته و پنجمین آنها در میان شما اهل شام است.184
عمارة در ادامه گفت: اگر به پنجمین فتنه برخوردی و توانستی که در خانه‌ات بنشینی، چنین کن، و اگر هم توانستی سوراخی در زمین پیدا کنی و در آن داخل شوی، چنین کن.»
الفتن 1/51 از حزن بن عبد عمرو چنین نقل می‌کند: «در غزوه طوانه185 وارد روم شدیم و در دشتی فرود آمدیم. من افسار چارپایان یارانم را گرفتم و ریسمان آنها را باز کردم و آنان در پی چیزی برای خوردن رفتند، در همین حال بودم که شنیدم کسی می‌گوید: السلام علیک و رحمة الله و برکاته، برگشتم و مردی را دیدم که جامه‌هایی سفید در بر داشت، گفتم: السلام علیک و رحمة الله و برکاته، او گفت: آیا از امت احمدی؟ پاسخ دادم: آری، گفت: پس صبوری کنید که این امت، امتی مرحومه است، خداوند پنج فتنه و پنج نماز را برای شما قرار داده است، گفتم: آنها را برایم نام ببر، گفت: به خاطر بسپار: یکی فوت پیامبرتان است که نام آن فتنه در کتاب خدا، بغته است، پس از آن فتنه‌ی قتل عثمان است که در کتاب خدا صماء نام دارد، سپس فتنه‌ی ابن زبیر است که در کتاب خداوند،عمیاء نام دارد، آنگاه فتنه‌ی ابن اشعث خواهد بود که در کتاب الله بتیراء نامیده شده است، سپس پشت کرد در حالی که می‌گفت: صیلم باقی مانده است، صیلم باقی مانده است، و من نفهمیدم به کجا رفت.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 172 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ابن اشعث، همان عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بن قیس کندی است. اشعث در زمان امیر مؤمنان علیه السلام سرکرده‌ی منافقان بود، تاریخ زندگی او پر است از نیرنگ و نفاق. وی در قالب هیئتی از کنده نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آمد و اظهار اسلام نمود. چندی نگذشت که به همراه بنی ولیعه مرتد شد و پس از مدتی به اسارت مسلمین در آمد. اشعث از مسلمانان درخواست نمود تا او را به نزد ابوبکر ببرند، وی نیز او را آزاد کرد و گرامی داشت و خواهرش را به ازدواج او در آورد‌! ابوبکر بعدها از اینکه او را به قتل نرساند، پشیمان شد‌!
یعقوبی در تاریخ خود 2/137 روایت می‌کند: «ابوبکر، در آن بیماری که منجر به فوتش شد، حسرت می‌خورد و آرزو می‌کرد که ای کاش برخی از کارها را انجام نداده بود، و از جمله‌ی آنها یورش به خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بود، او هم چنین آرزو می‌کرد که ای کاش برخی کار‌ها را انجام داده بود و می‌گفت: ای کاش می‌گذاشتم گردن اشعث بن قیس را بزنند، زیرا چنین گمان دارم که او با هیچ شرّ و بدی مواجه نمی‌شود، مگر آنکه در راستای آن تلاش می‌کند.»‌!
دشمنی اشعث با امیر المؤمنین علیه السلام از دشمنی عبدالله بن ابی بن سلول با رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بدتر بود. امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «اشعث بن قیس، در خون امیر المؤمنین علیه السلام شرکت جست، دخترش جعده، امام حسن علیه السلام را مسموم کرد و محمد پسرش، در خون امام حسین‌ علیه السلام شرکت کرد.»186
اشعث مزدور معاویه بود و پس از هلاکتش، پسر و نوه‌اش محمد و عبدالرحمان، به ترتیب به جای او ریاست قبیله‌ی کنده را بر عهده گرفتند. این دو، با معاویه و سپس با یزید بودند. بعدها عبدالرحمان در بصره و جنوب ایران بر ضد مروانیان شورید و جنگی طولانی میان او با آنها در گرفت که در نهایت، عبد الملک بن مروان وی را به قتل رساند.
بنابراین شورش او از لحاظ مکانی و زمانی محدود است و نمی‌تواند فتنه‌ای برای تمام امت به شمار آید، ولیکن راوی روایت فتنه‌های پنجگانه را تحریف کرده و حرکت وی را پنجمین فتنه‌ی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 173 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
موعود به حساب آورده است، و سپس چنین پنداشته که هاتفی در دشت طوانه آن را گفته است.
تنها نقلی که در این رابطه قابل توجه است، آن است که ابن‌حماد در الفتن 1/51 از عاصم بن ضمره آورده که حضرت علی علیه السلام فرمود: «خداوند در این امت پنج فتنه قرار داده است: ابتدا فتنه‌ای عام، بعد فتنه‌ای خاص، آنگاه فتنه‌ای عام، سپس فتنه‌ای خاص، و آنگاه فتنه‌ی سیاه و ظلمانی که مردمان [ در آن ] هم چون چارپایان می‌شوند، سپس آرامشی خواهد بود، و پس از آن کسانی می‌آیند که به گمراهی دعوت می‌کنند. اگر در آن هنگام خلیفه‌ای الهی وجود داشت، همراه او باش.»
المصنف عبدالرزاق 11/356 آن را چنین آورده است: «در این امت پنج فتنه قرار داده شده است: فتنه‌ای عام، سپس فتنه‌ای خاص، بعد فتنه‌ای عام، آنگاه فتنه‌ای خاص، و سپس فتنه‌ای کور، کر و فراگیر که در آن، مردمان مانند چارپایان خواهند شد.»187
تفسیر فتنه‌ی خاص و فتنه‌ی عام در این روایات دشوار است و از آن دشوارتر، مشخص کردن زمان آنهاست‌!
<h4>برخی روایات هم از هفت فتنه سخن گفته‌اند</h4>
الفتن ابن‌حماد 1/55 در این باره چنین آورده است: «عبدالله بن مسعود می‌گوید: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به ما فرمود: من شما را از هفت فتنه که پس از من خواهد بود، برحذر می‌دارم: فتنه‌ای که از مدینه رو می‌آورد، فتنه‌ای در مکه، فتنه‌ای از یمن، فتنه‌ای از سوی شام، فتنه‌ای از شرق، فتنه‌ای از غرب و فتنه‌ای که از دل شام رخ می‌نماید که فتنه‌ی سفیانی است.
ابن‌مسعود می‌گوید: برخی از شما آغاز فتنه را درک می‌کنید و شماری از امت، انجام آن را درمی‌یابند.
ولید بن عیاش می‌گوید: فتنه‌ی مدینه توسط طلحه و زبیر به وقوع پیوست، فتنه‌ی مکه فتنه‌ی عبدالله بن زبیر بود، فتنه‌ی یمن توسط نجدة [ بن عامر حروری ] واقع شد، فتنه‌ی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 174 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
شام از ناحیه‌ی بنی امیه بود و فتنه مشرق هم توسط اینان [ عباسیان ] رخ خواهد داد.»188
نگارنده: ولید بن عیاش از پیروان بنی‌امیه است.
<h4>فتنه‌های متصل به ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف </h4>
هدف ما فتنه‌های متصل به ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. روایاتی که از این فتنه‌ها سخن به میان می‌آورد، یا به صراحت و یا به کمک قرائن، اتصال آنها را به زمان ظهور ایشان بیان می‌کند. احادیث بسیاری در این باره وجود دارد که به عنوان نمونه به روایتی که عبدالرزاق نقل می‌کند، اشاره می‌شود.
وی در المصنف 11 /371 از ابو سعید خدری می‌آورد: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بلایی را که به این امت می‌رسد، چنین وصف نمودند: چنان می‌شود که آدمی پناهگاهی نمی‌یابد که از ظلم، بدان پناه ببرد. آنگاه خداوند مردی از عترت و اهل‌بیتم را برمی‌انگیزد و به دست او زمین را پر از عدل و داد می‌کند، همانسان که از ستم و بیداد آکنده شده است. اهل آسمان و زمین از وی راضی و خشنود می‌شوند. آسمان هر چه باران دارد، پی در پی فرو می‌فرستد و زمین هر آنچه آب دارد، بیرون می‌دهد، آن گونه می‌شود که زندگان آرزو می‌کنند که ای کاش مردگان نیز حضور داشتند. او در این حال، هفت، هشت و یا نه سال زندگی [ حکومت ] می‌کند.»189
نگارنده: این حدیث یکی از واضح‌ترین احادیث فتن است و تصریح دارد بر این که فتنه‌ی آخر، تمام مسلمانان را فرا می‌گیرد و تا ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه می‌یابد، هم چنان‌که به سرنوشت عموم امت نیز اشاراتی دارد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 175 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان اختلاف میان مردم و بروز نابسامانی‌ها، در امت من برانگیخته می‌شود</h4>
مسند احمد 3/37 از ابی سعید خدری از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم آورده است: «شما را به مهدی بشارت می‌دهم. او در زمان اختلاف میان مردم و نابسامانی‌ها، در میان امت من برانگیخته می‌شود و زمین را پر از عدل و داد می‌کند، چنان‌که پر از ظلم و ستم شده است. اهل آسمان و زمین از او راضی و خشنود می‌شوند. او اموال را به طور صحیح تقسیم می‌کند.
مردی پرسید: صحیح یعنی چه؟ فرمود: تقسیم به مساوات بین مردم. خداوند قلوب امت محمد را مملو از غنا و بی‌نیازی می‌کند و عدالت او همه را فرا می‌گیرد، چنان که او کسی را فرمان می‌دهد تا ندا کند که چه کسی به مال نیاز دارد؟ و تنها یک نفر بر‌می‌خیزد، پس او به آن شخص می‌گوید: به نزد خزانه دار برو و بگو: مهدی تو را امر می‌کند که به من مالی بدهی. پس آن خزانه‌دار می‌گوید: بی حساب بردار. او هم بر می‌دارد و هنگامی که آن اموال را در دامن خود می‌ریزد و ذخیره می‌کند، پشیمان شده می‌گوید: من آزمندترین کس در امت محمد هستم، آیا من هم نمی‌توانستم مانند دیگران باشم‌! پس آن اموال را بر می‌گرداند ولی از او پس نمی‌گیرند و می‌گویند: ما آنچه را که عطا کردیم، پس نمی‌گیریم. به مدت هفت، هشت و یا نه سال چنین وضعیتی خواهد بود. و هیچ خیری در زندگی پس از او نیست.»190
در منابع شیعی، دلائل الامامة /249 از ابو سعید خدری آورده است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «شما را به مهدی بشارت باد، او در آخرالزمان در شدت و سختی می‌آید و خداوند برای او زمین را از عدل و داد آکنده می‌کند.»191
شیخ طوسی در غیبت /111 از ابو سعید خدری، روایتی مشابه روایت احمد نقل می‌کند تا آنجا که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌فرماید: «اهل آسمان و زمین از او راضی و خشنود می‌شوند.» آنگاه روایتی چنین از آن حضرت نقل می‌کند: «شما را به مهدی بشارت باد - و این را سه بار فرمودند -،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 176 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
او به هنگام اختلاف میان مردم و نابسامانی شدید قیام می‌کند، پس زمین را پر از عدل و داد می‌کند، بعد از آنی که آکنده از ظلم و ستم شده است. او قلوب بندگان خدا را مملو از غنا و بی‌نیازی می‌نماید و عدالتش همه را فرا می‌گیرد.»
نگارنده: از روایت شیخ طوسی و طبری امامی معلوم می‌شود که بر روایت ابو سعید خدری افزوده‌اند، و این شگرد راویان وابسته به دستگاه حاکم است‌!
<h4>ظهور پس از زمانی سخت و ناگوار</h4>
مسند ابو یعلی 2/356 از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم آورده است: «در آخرالزمان، در زمانی سخت و ناگوار، امامی خواهد بود که بخشنده‌ترین مردم است. شخصی نزد او می‌آید و او مقدار بی‌شماری در دامنش می‌ریزد، [ چنان که ] صدقه‌ای که آن شخص از آن مال می‌پردازد، برای کسی که آن را دریافت می‌کند و خانواده‌اش کافی است، و این به جهت خیری است که به مردم می‌رسد.»192
الفتن 1/361 از ابوسعید خدری از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم چنین نقل می‌کند: «مردی از اهل‌بیت من در زمانی ناگوار و هنگام بروز فتنه‌ها قیام می‌کند که بخشش او بدون شمارش است و او را سفاح [ کسی که خون دشمنانش را می‌ریزد ] گویند.»
نگارنده: در احادیث شیعه و سنی، نام سفاح به عنوان یکی از اوصاف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده است، ولیکن ممکن است توسط راویان دربار عباسی بدان افزوده شده باشد تا بر سفاح آنان منطبق گردد و لذا تعدادی از منابع، حدیث را بدون ذکر سفاح نقل می‌کنند.193
<h4>نگهبانان زیاد می‌شوند و کنیزان به حکومت می‌رسند</h4>
طبرانی در المعجم الکبیر 18/51 از عوف بن مالک از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «ای عوف‌! چگونه خواهی بود وقتی که این امت، هفتاد و سه فرقه شوند که یکی در بهشت
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 177 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
است و ما بقی در آتش؟
پرسیدم: چه زمانی چنین خواهد شد؟‌! فرمود: وقتی که نگهبانان زیاد شوند، کنیزان به حکومت برسند، کودکان بر منبر‌ها بنشینند، قرآن را به آواز و غنا بخوانند، مساجد زینت شوند، منابر بلند ساخته شوند، ثروت مسلمانان میان عده‌ای خاص بگردد، زکات به عنوان مالیات و جریمه تلقی شود، امانت را غنیمت بدانند، تفقّه [ و ژرف اندیشی ] در دین برای غیر خدا باشد، مرد از زنش پیروی کند و از مادرش نافرمانی کرده و پدرش را دور نماید، آخرین افراد این امت، پسینیان این امت، پیشینیان آن را لعن می‌کنند، فاسق قوم، ریاست قبیله را عهده‌دار شود و پست‌ترین کس، مهتر قوم گردد و شخص را به سبب ترس از شرّش، اکرام کنند. در آن موقع، چنین خواهد شد و مردم به شام پناه برند تا آنها را از دشمنانشان مصون دارد.
عوف گوید: پرسیدم: آیا شام فتح می‌شود؟ فرمود: آری، به زودی، و فتنه‌هایی پس از فتح شام رخ می‌دهد، سپس فتنه‌ای تیره و تاریک خواهد بود، آنگاه فتنه‌ها یکی پس از دیگری به وقوع می‌پیوندد، تا آنکه مردی از اهل‌بیتم خروج کند، که به او مهدی گفته می‌شود. اگر وی را دریابی، پیروی کن و از هدایت یافتگان باش.»194
<h4>آنگاه فتنه‌ای رخ می‌دهد که هرگاه گویند پایان یافت، امتداد می‌یابد‌!</h4>
الفتن 1/57 از ابو سعید خدری از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «پس از من فتنه‌هایی رخ می‌دهد که یکی از آنها احلاس است. در آن فتنه می‌گریزند و خانواده و مال خود را از دست می‌دهند. سپس، فتنه‌هایی سخت‌تر از آن به وقوع می‌پیوندد، آنگاه فتنه‌ای رخ می‌دهد که هرگاه بگویند به پایان رسید، امتداد می‌یابد و چنان پیش می‌رود که خانه‌ای نمی‌ماند مگر در آن وارد می‌شود و مسلمانی نمی‌ماند مگر آنکه بر او سیلی می‌زند، تا آنکه مردی از عترت من قیام نماید.»
المعجم الاوسط 5/338 از طلحه از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم : «پس از من فتنه‌ای خواهد بود که گوشه‌ای
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 178 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
از آن آرام نمی‌گیرد، مگر آنکه گوشه‌ی دیگری به خروش می‌آید، تا آنکه منادی از آسمان ندا دهد که امیر شما فلانی [ مهدی ] است.»195
نگارنده: موجب شگفتی است که طلحة بن عبیدالله حدیث ندای آسمانی به نام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را روایت کند، با وجود اینکه آن حضرت، از فرزندان امیرالمؤمنین و صدیقه‌ی طاهره علیها السلام است و جبهه‌گیری طلحه در مقابل حضرت امیر و عترت علیهم السلام معروف است‌!
این تعجب هنگامی برطرف می‌شود که بدانیم بنی تیم، پیوسته می‌کوشیدند تا پس از ابوبکر و نیز پس از عمر و عثمان، به خلافت برسند. صحیح مسلم 7 /110 از عایشه نقل می‌کند: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در آن بیماری که به وفات ایشان منجر شد، به من گفت: ابوبکر پدرت و نیز برادرت را فرا بخوان تا مطلبی را بنویسم، زیرا هراس آن دارم که آرزومندی آرزو کند و کسی بگوید که من اولی هستم.»‌!
اما بعد‌ها عائشه از ادعای نصّ نبوی نسبت به خلافت پدر و برادرش کوتاه آمد و خلافت را برای پسر عمویش طلحه‌ی تیمی خواستار شد ولیکن به این آرزو هم نرسید. پس از عائشه انصار وی ادعا کردند که موسی بن طلحه مهدی موعود است‌! و لذا حدیث طلحه در این راستا می‌باشد. به علاوه آنکه اسماعیل بن عیاش تنها ناقل آن و دروغ پرداز است.
<h4>بدترین تمام فتنه‌ها پیش از ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف </h4>
سنن الدانی /161 نقل می‌کند که حکم بن عتیبه به امام باقر علیه السلام گفت: «شنیده‌ایم مردی از شما قیام می‌کند که به عدالت در میان این امت رفتار می‌نماید.
امام فرمود: ما نیز بدانچه مردم امید دارند، امید داریم، ما امیدواریم که اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن را چنان طولانی گرداند که آنچه این امت بدان امید دارند، واقع شود. پیش از آن فتنه‌ای است که بدترین فتنه‌هاست، شخص در آن، به هنگام شب مؤمن ولی صبح کافر است و صبح مؤمن است، لیکن شب کافر می‌شود‌! هرکس از شما آن را درک نمود، تقوای الهی در پیش گیرد و دین خود را حفظ نماید و از فرش‌های خانه‌اش باشد.»196
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 179 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>فتنه‌ی گنج کعبه و کوه طلا در مجرای رود فرات</h4>
منابع سنی احادیث بسیاری - درباره‌ی نزاع میان خانواده‌هایی که حکومت را به دست دارند و یا حتی افراد یک خانواده، بر سر گنجی که در چاه زیر کعبه مدفون است و اینکه پس از آن، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور خواهد کرد - که بر طبق مبانی رجالی ایشان صحیح است، روایت کرده‌اند.
هم چنین روایت کرده‌اند که نزاعی بر سر کوهی از طلا که مجرای رود فرات آن را آشکار می‌کند، رخ خواهد داد، و بین چند گروه برای رسیدن به آن جنگ در خواهد گرفت ولی آنها بدان دست نمی‌یابند و در پی آن ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود.
اما در منابع شیعی هیچ روایتی در این باره ذکر نشده است.
احادیث پیرامون این دو گنج، در بعضی از منابع اهل‌سنت با هم خلط شده است.
سنن ابن ماجه 2/1367 از ثوبان از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «بر سر گنجی که میان شماست سه تن - که هر سه خلیفه زاده هستند - می‌جنگند، اما به هیچ کدام از آنها نمی‌رسد. آنگاه پرچم‌های سیاه از طرف مشرق نمودار می‌شود و چنان شما را می‌کشند که هیچ قومی چنان کشتاری نکرده است.
راوی می‌گوید: سپس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چیزی گفتند که به یاد ندارم، بعد فرمودند: وقتی مهدی را دیدید، [ نزد او بروید و ] با او بیعت کنید، اگر چه چهار دست و پا بر روی برف. زیرا او خلیفه‌ی خدا مهدی است.»197
سقاف در تناقضات الالبانی الواضحات 1 /43 می‌نویسد: «البانی در تخریج مشکاة المصابیح 3/1495 به شماره‌ی 5429 آن را ضعیف شمرده و گفته است: سند ضعیفی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 180 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دارد، ولی پس از مدتی دیدیم که خود او دچار تناقض شده و در صحیحه‌ی خود 2 /415 حدیث شماره‌ی 772 آن را صحیح می‌داند. پس ای صاحبان خرد عبرت گیرید‌!»
ابن کثیر در الفتن 1/42 به نقل از ابن ماجه روایت را آورده و می‌نویسد: «این روایت را تنها ابن ماجه آورده و سند آن قوی و صحیح است. و مقصود از گنج مذکور، گنج کعبه است که سه تن از فرزندان خلفاء برای دستیابی به آن با یکدیگر می‌جنگند، تا آنکه آخرالزمان شود و مهدی خروج نماید. قیام او از سمت مشرق است نه از سرداب سامراء، آن گونه که جاهلان رافضی می‌پندارند.»‌!
نکاتی چند
1. نزد شیعه و سنی، به تواتر روایت شده است که امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از مکه ظهور می‌کند، پس مقصود از ظهور ایشان از شرق، می‌بایستی آن باشد که سرآغاز نهضت، توسط یاران خراسانی‌اش که عرصه را آماده می‌سازند، از مشرق است. اما آنچه که ابن کثیر درباره‌ی ظهور امام از سرداب سامرا گفته، حتی توسّط شیعیان نا‌آگاه هم گفته نمی‌شود، چه رسد به عالمان شیعی. و این از جمله تهمت‌ها و افترائات مخالفان شیعه است و وهابیان هم پیوسته به واسطه‌ی آن، ما را به تمسخر می‌گیرند و آن را در جهان نشر می‌دهند‌!
2. وهابیان ادعا می‌کنند که مهدی، شخصی از اهالی منطقه بریده در سرزمین نجد است و محمد بن عبدالله نام دارد، پیشوای آنان ابن باز هم آن را تأیید کرد. وهابیان او را به چچن فرستادند تا این مطلب که مهدی از شرق خروج می‌کند، بر او منطبق گردد‌! آنها تنها این حدیث را اخذ کردند و چشمان خود را بر احادیث صحیحی که صراحت دارد در اینکه ایشان از مکه قیام می‌نماید، بستند. آنان بیرق‌های خراسان را که برای نصرت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌آیند، به پرچم‌های طالبان تفسیر کردند. این نهایت تعصّب و دیده پوشی به عمد، از احادیثی است که نزد خودشان صحیح است‌!
3. از جمله مطالبی که بر سر زبان اهل مکه است، آن است که کعبه گنجی دارد که در زیر آن مدفون می‌باشد. کتب تاریخ، سیره و حدیث روایات بسیاری درباره‌ی آن آورده‌اند که میزان
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 181 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
صحت آنها را نمی‌دانیم.198
4. یگانه حدیثی که در منابع ما درباره‌ی گنج کعبه یافت می‌شود، آن است که حمیری در قرب الاسناد /82 از امام باقر از پدرانش علیهم السلام نقل می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «تا وقتی که حبشیان به شما کاری ندارند، آنها را به حال خود رها کنید. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، گنج کعبه را جز ذو السویقتین بیرون نمی‌آورد.»
مسند احمد 5/371 این روایت را از ابو امامه از مردی چنین نقل می‌کند: «شنیدم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‌فرمود: تا وقتی حبشی‌ها به شما کاری ندارند، آنها را به حال خود واگذارید، زیرا گنج کعبه را جز ذو السویقتین حبشی، بیرون نمی‌آورد.»199
نگارنده: حدیث گنج کعبه، از موضوع ما خارج است، چون ارتباط صریحی به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ندارد. به علاوه آنکه تمسک بدان صحیح نیست، چرا که با پندار‌های کعب‌الاحبار مبنی بر ویرانی کعبه موافقت دارد‌!
اما حدیث گنج فرات و کوه طلایی که در آن پدیدار می‌گردد را عبدالرزاق در المصنف 11/382 از ابوهریره روایت کرده است، وی می‌گوید: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «فرات کوهی از طلا را نمایان می‌کند و مردم بر سر تصاحب آن می‌جنگند و از هر صد نفر، نود نفر - و یا فرمود: نود و نه نفر - کشته می‌شوند، که همه خود را اهل نجات می‌دیدند.»‌!200
الفتن ابن‌حماد 1/57 از عبدالله بن زریر غافقی چنین نقل می‌کند: «شنیدم حضرت علی علیه السلام می‌فرمود: چهار فتنه خواهد بود: فتنه‌ی سرّاء، فتنه‌ی ضرّاء، فتنه کذا و از معدن طلا یاد کردند، آنگاه مردی از عترت پیامبر قیام می‌کند و خداوند به دست وی امور مردم را اصلاح می‌نماید.»201
همان 1/239 چنین آورده است: «فرات کوهی از طلا و نقره را نمایان می‌کند که برای رسیدن به آن، از هر نه نفر، هفت نفر کشته می‌شوند. اگر آن را درک کردید، بدان نزدیک نشوید.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 182 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
در روایت دیگری آمده است: فتنه‌ی چهارم، هیجده سال امتداد می‌یابد و در حالی تمام می‌شود که فرات، کوهی از طلا را نمایان کرده است. بر سر دست یابی به آن، از هر نه نفر، هفت نفر کشته می‌شوند.
در روایتی دیگر آمده است: فتنه‌ی چهارم، هیجده سال است و در حالی پایان می‌یابد که فرات، کوهی از طلا را نمایان کرده است. مردم به آن هجوم می‌آورند و از هر نه نفر، هفت نفر کشته می‌شوند.»
مسند احمد 5/139 از عبدالله بن حرث نقل می‌کند: «من و ابی بن کعب زیر دیوار قلعه‌ی قبیله‌ی حسان ایستادیم. ابی به من گفت: آیا نمی‌بینی که رؤسا و بزرگان در طلب دنیا هستند؟ گفتم: آری، گفت: شنیدم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: نزدیک است که فرات، کوهی از طلا را بنمایاند. هنگامی که مردمان از آن آگاه شوند، به سوی آن می‌روند. کسانی که آنجا هستند می‌گویند: به خدا قسم اگر مردم را واگذاریم تا از این کوه بردارند، کوه از بین می‌رود. پس جنگی در می‌گیرد که از هر صد نفر، نود و نه نفر کشته می‌شوند.»
صحیح بخاری 9/73 مشابه روایت احمد را می‌آورد و در آن آمده است: «نزدیک است که فرات گنجی از طلا را نمایان کند، پس هر کس نزد آن حاضر شد چیزی از آن بر نگیرد.»
الجمع بین الصحیحین حمیدی 3/98 از ابو هریره چنین آورده است: «قیامت برپا نمی‌شود مگر پس از آنکه فرات، کوهی از طلا را بنمایاند که مردم برای دست یابی به آن، به جنگ می‌پردازند و از هر صد نفر، نود و نه تن کشته می‌شوند.»
ابن‌حماد 1/239 از کعب چنین نقل می‌کند: «قسمتی از فرات که در شام و یا کمی دورتر از آن است، محل تجمّعی عظیم خواهد بود. آنان برای رسیدن به اموال با یکدیگر می‌جنگند و از هر نه نفر، هفت تن کشته خواهند شد. این جریان پس از حادثه و مصیبتی در ماه رمضان است و نیز بعد از آنکه سه پرچم از یکدیگر جدا شوند که هر کدام پادشاهی را برای خود می‌خواهد، در میان آنها مردی است که عبدالله نام دارد.»
نگارنده: بر اساس قول کعب، زمان نزاع بر سر گنج فرات پس از ندای آسمانی است.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 183 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>فتنه‌ای که پس از شهادت پنجمین شخص از اهل‌بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به وقوع می‌پیوندد</h4>
الفتن 1/117 روایتی را نقل می‌کند که جز با اعتقادات مذهبی ما شیعیان نمی‌توان آن را معنا کرد، وی می‌نویسد: «فرزند ابو‌هریره از پدرش از علی بن ابی طلحه از ابن عباس روایت می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: وقتی پنجمین شخص از اهل‌بیتم از دنیا برود، آشوب و کشتار رخ می‌دهد، تا آنکه هفتمین آنان از دنیا رود. آنگاه پیوسته چنین خواهد بود تا مهدی قیام نماید.»
نعیم بن حماد [ صاحب کتاب ] گوید: «به من خبر رسیده که شریک می‌گوید: او [ پنجمین ]، ابن العفر - یعنی هارون - است که پنجمین بود، ولی ما گوییم که هارون هفتمین بود و خداوند داناتر است.»202
نگارنده: ابن‌حماد متوفای 227 این مطلب - که پس از پنجمین شخص از اهل‌بیت، کشت و کشتار خواهد بود تا آنکه هفتمین آنان از دنیا رود و آنگاه ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نزدیک خواهد بود - را بر ملوک بنی عباس تطبیق داده و هفتمین آنها را هارون الرشید که پیش از سال دویست هجری فوت کرده می‌داند، و بر این اساس به قرب ظهور امام، بشارت داده است‌!
اما این تفسیر صحیح نیست، زیرا اگر مقصود آن است که از بنی عباس بیش از هفت تن حکومت نخواهند کرد، خلاف آن ثابت است، و اگر مقصود آن است که حضرت بقیة‌الله عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از هفتمین قیام می‌کند، چنین چیزی واقع نشده است‌!
از سویی عبارت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آن است که «پنجمین شخص از اهل‌بیتم» و حال آنکه بنی عباس از اهل‌بیت ایشان نیستند. آن حضرت خود، مقصود از اهل‌بیت را بیان کرده‌اند و آنان را در امیرالمؤمنین، صدیقه‌ی کبری، حسنین و امامان از ذریه‌ی ایشان علیهم السلام منحصر دانسته‌اند. احمد بن حنبل 4 /107 نقل می‌کند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «خدایا‌! اینان اهل‌بیت من هستند
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 184 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
و اهل‌بیتم شایسته‌ترند.»
همو در 6 /323 چنین روایت می‌کند: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به فاطمه فرمودند: همسر و دو پسرت را بیاور، فاطمه هم آنها را آورد، پیامبر روی آنها عبایی فدکی انداخت، آنگاه دستش را بر آنان نهاد و عرض کرد: خدایا‌! اینان آل محمدند، صلوات و برکات خود را بر محمد و آل محمد قرار ده، که تو ستوده و والایی.
ام سلمه می‌گوید: عبا را بالا زدم تا در میان آنان داخل شوم، پیامبر آن را از دستم کشید و فرمود: تو در راه خیری.»
پس اینان که عترت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هستند، مقصود از اهل‌بیت می‌باشند.
بنابراین به ناچار باید گفت که در حدیث، افتادگی وجود دارد، زیرا معنای آن تنها در صورتی صحیح است که بگوییم مراد از پنجمین و هفتمین، پنجمین و هفتمین تن از امامان ربانی دوازده‌گانه علیهم السلام از عترت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هستند، همان کسانی که ایشان در حجة‌الوداع در خطبه‌ی عرفات، امت را به آنها بشارت داد و اولین آنها امیرالمؤمنین علی علیه السلام و آخرین آنان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. لذا این حدیث در اثر تحریف نمودن احادیث منابع ما به وجود آمده است.
<h4>فتنه‌ی عقیدتی، پس از فقدان فرزند پنجم از فرزندان هفتمین</h4>
خزاز قمی رحمه الله در کفایة الاثر /156 از محمد بن حنفیه از حضرت امیر علیه السلام روایت می‌کند: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در حدیثی طولانی درباره‌ی فضیلت اهل‌بیت علیهم السلام فرمودند: یا علی‌!... پس از من فتنه‌ای رمیده و سخت خواهد بود که نزدیک‌ترین دوستان و یاران انسان، همه کنار می‌زنند. این، زمانی خواهد بود که شیعیانِ تو، به پنجمین فرزند از هفتمین فرزندت دست نیابند. زمینیان و آسمانیان از نبود او محزون می‌شوند و چه بسیار مرد و زن با ایمانی که در نبود او متأسف، اندوهگین و حیرانند‌!
آنگاه مدتی طولانی سر را به زیر افکندند، و سپس بالا آورده فرمودند: پدر و مادرم فدای کسی که همنام و شبیه من و شبیه موسی بن عمران است. جامه‌های نور در بر دارد که از پرتو قدس می‌درخشد. گویا شیعیان را می‌بینم که در اوج ناامیدی به سر می‌برند، آنگاه ندایی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 185 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
می‌شود که هم‌چنان‌که از نزدیک به گوش می‌رسد، از دور نیز شنیده می‌شود و رحمتی برای مؤمنان و عذابی برای منافقان خواهد بود.
حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: عرضه داشتم: آن ندا چیست؟ فرمودند: سه نداست در ماه رجب: اولین آنها: آگاه باشید، لعنت خدا وند بر ظالمین است، دوم آنکه قیامت نزدیک شد، و سومی پیکری است آشکار که در آغاز طلوع خورشید می‌بینید و ندا می‌کند: آگاه باشید، خداوند، فلانی پسر فلانی - و نسب او را تا حضرت امیر علیه السلام بیان می‌کند - را برانگیخته است، و در آن هلاکت ظالمان است.
در آن هنگام است که فرج می‌آید و خداوند سینه‌های مؤمنان را شفا بخشیده و کینه‌ی قلب‌هایشان را می‌زداید. گفتم: ای رسول‌خدا‌! پس از من چند امام خواهند بود؟ فرمودند: پس از حسین نه تن، که نهمین آنها قائم آنان است.»203
معنای حدیث آن است که مردم به پنجمین امامِ پس از امام هفتم از عترت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم یعنی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فرزند امام حسن عسکری علیه السلام دسترسی نخواهند داشت، و مؤمنان به فتنه‌ی غیبت امامشان دچار می‌شوند، و آنان که بصیرتی در دین ندارند، در آن رنگ می‌بازند، و تنها شماری اندک اعتقاد دارند که او به دنیا آمده و در غیبت به سر می‌برد، همان کسانی که جدایی و فقدان او، ایشان را اندوهگین ساخته و هر چقدر روزگار به درازا بیانجامد، ایمان خود را نسبت به او از دست نخواهند داد.
منابع ما احادیث دیگری با همین مضمون را روایت کرده‌اند، از جمله خزار در کفایة الاثر /147 به سه طریق از عبدالرحمن بن ابی لیلی از حضرت امیر علیه السلام روایت می‌کند: «در خانه‌ی ام سلمه نزد پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بودم که جماعتی از اصحاب از جمله سلمان، ابوذر، مقداد و عبدالرحمن بن عوف وارد شدند. سلمان گفت: ای رسول‌خدا‌! هر پیامبری، جانشین و دو سبط [ نوه ] دارد، جانشین و دو سبط شما کیانند؟ رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم مدتی سر به زیر انداختند، بعد فرمودند: ای سلمان‌! خداوند چهار هزار پیامبر مبعوث کرد، که چهار هزار جانشین
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 186 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
و هشت هزار سبط داشتند. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، من بهترینِ پیامبرانم، جانشینم بهترین جانشینان است، و دو سبط من بهترین اسباط هستند...
[ حضرت در ادامه به تفصیل جانشینان پیامبران و خودشان را نام برده فرمودند: ] آنگاه آن مقدار که خدا بخواهد، امامشان از آنان غائب می‌شود. برای او دو غیبت خواهد بود، که یکی طولانی‌تر از دیگری است. پس به ما رو کردند و با صدایی بلند فرمودند: بر حذر باشید از زمانی که پنجمین فرزند از فرزندان هفتمین فرزند من مفقود شود‌! حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: عرض کردم: یا رسول الله‌! او در این غیبت چه خواهد کرد؟ فرمودند: صبر می‌کند تا آنکه خدا به او اجازه‌ی خروج بدهد، آنگاه از منطقه‌ای به نام اکرعه در یمن خروج می‌کند، و این در حالی است که ابری بر سرش سایه انداخته، زره مرا پوشیده و شمشیرم ذوالفقار را حمایل کرده است و منادی ندا می‌کند: این مهدی خلیفه‌ی خداست، پس از او پیروی کنید.
او زمین را پر از عدل و داد می‌کند، آن گونه که از ستم و بیداد پر شده است. این زمانی خواهد بود که دنیا گرفتار فتنه و آشوب شده مردم به غارت یکدیگر می‌پردازند، نه بزرگ به کوچک رحم می‌کند و نه قوی بر ضعیف، در این هنگام است که خدا به او اجازه‌ی قیام می‌دهد.»
نقد و برررسی
1. بر اینکه تعداد پیامبران صد و بیست و چهار هزار نفر است و تعداد رسولان سیصد و شصت نفر، همه اتفاق نظر دارند. ما شیعیان معتقدیم که هر پیامبر وصیی دارد.
مقصود از چهار هزار پیامبری [ که در این حدیث یاد شدند ] شاید پیامبران بزرگ باشند که هر یک دارای وصی و دو سبط بودند.
2. در منابع ما احادیثی با اسناد صحیح از امامان اهل‌بیت علیهم السلام درباره‌ی یمانی که پیش از امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور می‌کند و از یاران خاص ایشان است، وجود دارد. برخی احادیث می‌گوید که او در صنعاء ظهور می‌کند و از ذریه‌ی زید شهید رحمه الله است و...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 187 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اما روایات منابع اهل‌سنت درباره‌ی یمانی و قحطانی204 تعارض دارند. برخی ظهور او را قبل از ظهور امام علیه السلام می‌داند و برخی بعد از آن، بعضی او را همان مهدی معرفی می‌کند و در مقابل بعضی دیگر آن را انکار می‌نماید. اختلافی که در عهد امویان در میان اعراب جنوب یعنی یمنی‌ها و اعراب شمال یعنی قریشیان بالا گرفت، در آنها آشکار می‌گردد.
<h4>تربیت شیعه برای رویارویی با فتنه و انتظار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف </h4>
کفایة الاثر /260 از مسعده روایت می‌کند: «نزد امام صادق علیه السلام بودم که پیرمرد کهنسالی با قامتی خمیده در حالی که بر عصایش تکیه داشت، خدمت حضرت رسید. او سلام کرد و امام علیه السلام جواب سلام او را دادند. آنگاه پیرمرد عرض کرد: یابن رسول الله‌! دستت را بده تا ببوسم، امام دستشان را به طرف او بردند و پیرمرد بوسید و گریست. حضرت فرمودند: چرا گریه می‌کنی؟ عرضه داشت: فدایت شوم، صد سال است که در انتظار قائم شما هستم، می‌گویم این ماه و این سال ظهور می‌کند. سنّم بالا رفته، استخوانم خرد و مرگم نزدیک شده است، اما آنچه را که دوست دارم نمی‌بینم. شما را کشته و آواره می‌بینم ولی دشمنانتان را در حالی که با پر و بال می‌پرند، حال چگونه نگریم؟
در این هنگام دیدگان امام صادق علیه السلام گریان شد، سپس فرمودند: ای پیرمرد‌! اگر خداوند تو را آن قدر عمر داد که قائم ما را ببینی، در بالاترین درجات بهشت با ما همراه خواهی بود. و اگر مرگ تو فرا رسد، روز قیامت با ثقل حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم - که ماییم - خواهی آمد.
رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: دو چیز گران بها در میان شما باقی می‌گذارم، پس به آنها تمسک کنید تا هرگز گمراه نگردید: کتاب خدا و عترتم اهل‌بیتم.
پیرمرد گفت: بعد از شنیدن این روایت، دیگر باکی ندارم.
امام علیه السلام فرمودند: ای پیرمرد‌! همانا قائم ما از نسل حسن [ عسکری ] است و او از نسل علی [ النقی ]، علی از نسل محمد [ تقی ] خواهد بود و محمد از نسل علی، علی از این پسرم به دنیا می‌آید - و به حضرت موسی کاظم علیه السلام اشاره نمودند - و این هم از نسل من است. ما
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 188 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دوازده امامیم که همگی معصوم و مطهّر هستیم.
پیرمرد عرض کرد: آقای من‌! آیا برخی از شما امامان، از برخی دیگر برترند؟ فرمودند: نه، ما در فضل و برتری، برابریم، اما بعضی از ما از بعضی اعلم است.
ایشان در ادامه فرمودند: ای پیرمرد‌! به خدا سوگند، اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خدا آن روز را چنان طولانی کند تا قائم ما اهل‌بیت قیام نماید. بدانید که شیعیان ما در غیبت او گرفتار فتنه و سرگردانی می‌شوند. در آن وقت خداوند، مخلصان را در راه هدایتش ثابت قدم می‌دارد. خدایا‌! در این راه آنان را یاری ده.»205
شیخ طوسی در امالی /161 ماجرایی مشابه را نقل می‌کند و در ادامه آن آمده است: «آنگاه امام علیه السلام فرمودند: ای پیرمرد‌! تو را از اهالی کوفه نمی‌دانم. عرض کرد: نه [ اهل کوفه نیستم ]، حضرت فرمودند: اهل کجایی؟ پاسخ داد: فدایت شوم، از روستاهای اطراف آن، امام علیه السلام فرمودند: با قبر جدّ مظلومم حسین علیه السلام چقدر فاصله داری؟ گفت: نزدیک آن هستم، فرمودند: چقدر آنجا می‌روی؟ عرض کرد: بسیار می‌روم، فرمودند: ای پیرمرد‌! آن، خونی است که خدای متعال خونخواهی آن را می‌کند. به فرزندان فاطمه مصیبتی مانند مصیبت امام‌حسین علیه السلام نرسید و نخواهد رسید. او در میان هفده تن از اهل‌بیتش که برای خدا نصیحت و در راه او صبر کردند، به شهادت رسید، پس خداوند به آنان بهترین پاداش صابران را عطا فرمود.
وقتی روز قیامت شود، رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‌آید، در حالی که حسین همراه اوست و دست بر سر دارد و خون از آن می‌چکد، پس پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم عرضه می‌دارد: پروردگارا‌! از امتم بپرس چرا فرزندم را کشتند.»
کمال الدین 2/510 می‌نویسد: «توقیعی برای عثمان بن سعید عَمری و پسرش محمد بن عثمان [ سفیران اول و دوم ] - که رضوان خدا بر آنان باد - خارج شد که آن را سعد بن عبدالله چنین روایت کرده است - شیخ ابو عبدالله جعفر گوید: من آن توقیع را که توسط سعد بن عبدالله رحمه الله به ثبت رسیده بود، دیدم‌: خداوند شما را بر طاعت خود موفّق گرداند، بر دینش ثابت قدم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 189 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بدارد و به آنچه که موجب خشنودی اوست، نیکبخت گرداند. آنچه که میثمی درباره‌ی مختار برایتان گفت - که وی با هر کسی که می‌بیند، به مناظره و استدلال می‌پردازد که جانشینی غیر از جعفر بن علی [ برای امام‌عسکری علیه السلام  ] نیست و او را تصدیق و تأیید می‌کند - و شما آن را ذکر کردید، به ما رسید، و من هر آنچه را که شما به گفته‌ی اصحابتان درباره‌ی او نگاشتید، دریافتم، از کوری بعد از بینایی، گمراهی پس از هدایت و اعمالی که هلاکت را به دنبال دارد و نیز فتنه‌های تباه کننده، به خدا پناه می‌برم، چرا که خداوند عزوجل می‌فرماید:
ألم.أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یتْرَکوا أَنْ یقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لایفْتَنُونَ،206 آیا مردم گمان کردند به صرف اینکه گفتند: ایمان آوردیم، رها می‌گردند و دیگر امتحان نمی‌شوند؟
چگونه مردم در فتنه سقوط می‌کنند و در حیرت و سرگردانی به سر می‌برند و چپ و راست را انتخاب می‌کنند؟‌! آیا از دین خود مفارقت جسته‌اند، یا دچار تردید شده و یا اینکه با حق عناد می‌ورزند؟ و یا نسبت به آنچه که در روایات راستین و اخبار صحیح آمده، جاهل هستند؟‌! یا آنکه آنها را دانستند ولی خود را نسبت به آنچه می‌دانند - که زمین خالی از حجت نمی‌شود، حال یا آشکار و یا هراسان و مخفی - به فراموشی زده‌اند؟‌!
آیا ندانستند که پس از پیامبرشان صلی الله علیه وآله وسلم ، امامان یکی پس از دیگری آمدند، تا آنکه این امر [ امامت ] به امر خدای عزوجل به امام پیشین - یعنی امام حسن بن علی علیه السلام - رسید، پس او به جای پدرانش علیهم السلام نشست و به حق و طریق مستقیم هدایت نمود.
او نوری درخشان، ستاره‌ای تابان و قمری منیر بود. سپس خدای عزوجل آنچه را که نزد خود دارد [ جوار الهی ]، برای او اختیار نمود، پس او بر همان منهاج و روش پدرانش علیهم السلام - هم‌چنان‌که دو تای کفش در برابر هم هستند - عهد و وصیت به وصیّی نمود که خدای عزوجل او را به امر خود تا زمانی، مستور و مکانش را مخفی داشته، و این به خاطر مشیّتی بر اساس قضای پیشین و تقدیر نافذ اوست. جایگاه او در ماست و فضیلت او برای ما، و اگر خدای عزوجل درباره‌ی آنچه که او را از آن منع نموده اذن دهد، و حکم خود را که درباره‌ی او
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 190 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ و غیبتش ] محقّق است، محو کند، هر آینه حق را آشکارا و با زیباترین زینت و روشن‌ترین دلالت و واضح‌ترین علامت، به ایشان بنمایاند و خود را ظاهر سازد و حجت او را بر پا دارد.
ولیکن مقدّرات خدا مغلوب نمی‌گردد و اراده‌ی او مردود نمی‌شود و بر توفیق او نمی‌توان سبقت جست.
پس مردم پیروی از هوی را کنار بگذارند و بر اصل خود که بر آن بودند بمانند، و درباره‌ی آنچه خدا از ایشان مخفی داشته، جستجو نکنند که گناه کرده‌اند، و ستر الهی را کنار نزنند که پشیمان گردند، و بدانند حق با ما و در میان ماست، کسی غیر از ما این را نمی‌گوید جز کذّابی که افترا بندد، و جز ما کسی آن را ادعا نمی‌کند مگر ضالّ گمراه، پس باید که از ما به این جمله اکتفا کنند ودر صدد تفسیر آن نباشند و به کنایه‌ی آن بدون تصریح قناعت نمایند، إن شاء الله.»207
<h4>فتنه‌ی موعود شام پیش از ظهور</h4>
المصنف عبدالرزاق 11/361 از ابن مسیب می‌آورد: «فتنه‌ای در شام خواهد بود که آغاز آن به بازی کودکان می‌ماند. از یک سمت شعله‌ور می‌شود و از جانب دیگر فروکش می‌کند. به پایان نمی‌رسد تا آنکه منادی ندا دهد: امیر فلانی است.
راوی گوید: ابن مسیب دستانش را بر هم زد و گفت: او حقّاً امیر شماست، او حقّاً امیر شماست.»208
مشابه آن را ابن‌حماد 1/338 نقل می‌کند و در آن چنین آمده است: «... آنان هیچ اجتماع و اتحادی نخواهند داشت تا آنکه منادی از آسمان ندا کند: از فلانی پیروی کنید، و دستی آشکار می‌شود و اشاره می‌کند.
... مغیرة بن عبدالرحمان از مادرش - که پیر بود - درباره‌ی فتنه‌ی عبدالله بن زبیر [ که لشکری از شام برای سرکوب آن آمده بود ] پرسید: آیا مردم در این فتنه هلاک می‌شوند؟ گفت: هرگز، فرزندم‌! اما بعد از آن فتنه‌ای است که مردم در آن هلاک می‌شوند و کارشان ثبات نمی‌یابد، تا آنکه منادی از آسمان ندا دهد: از فلانی پیروی کنید.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 191 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>شدت یافتن فتنه‌ها قبل از ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و رخدادی در حجاز</h4>
احادیث شیعه و سنی از فتنه‌ای در حجاز سخن گفته‌اند، حاکمشان می‌میرد و پس از او بر سر حکومت نزاع می‌کنند، حکومت سالانه به حکومت ماهانه و روزانه تبدیل می‌شود و بر احدی اتفاق نظر نمی‌کنند. آنگاه مردمان در پی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌گردند و از ایشان می‌خواهند که بیعت آنان را بپذیرد. و در فصل مربوط به حجاز خواهد آمد.
<h4>عبارات بسیاری که شبیه احادیث است، اما حدیث نیست</h4>
این عبارات همه در وصف و بیان فتنه‌ای است که متصل به ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌باشد، از جمله عبدالرزاق در المصنف 11/372 از ابو جلد چنین می‌آورد: «فتنه‌ای رخ می‌دهد که در پی آن فتنه‌ی دیگری خواهد بود. اولی در مقایسه با دومی مانند ضربه‌ای با پایین شلاق است که پس از آن ضربه‌ی شمشیر فرود آید [ یعنی فتنه‌ها همه شدید است و یکی پس از دیگری شدیدتر می‌گردد ]. سپس فتنه‌ای خواهد بود که در آن، حرامی از محرّمات خدا باقی نمی‌ماند مگر آنکه حلال شمرده می‌شود، آنگاه مردم گرداگرد بهترین فرد جمع می‌شوند. وی در حالی که در خانه است، حکومت به راحتی به سراغش می‌آید.»209
ابن حجر مکی در القول المختصر /70‌: «[ مهدی ] خروج نمی‌کند، مگر آنکه پیش از وی فتنه‌ای واقع می‌شود که تمامی محرّمات در آن حلال شمرده شود، آنگاه خلافت به سراغ او - که بهترین اهل زمین است - در حالی که در خانه‌اش نشسته، می‌آید.»
الملاحم و الفتن ابن طاووس /121 به نقل از کتاب الفتن سلیلی، از عبدالله‌بن‌عمرو آورده است: «فتنه‌ای خواهد بود که بدان سبیطه210می‌گویند و کشته‌های آن در آتش‌اند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 192 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ راوی از ابن عمرو، شخصی به نام حارث است که گوید: ] پرسیدم: طرفین درگیری مسلمانند؟‌! گفت: مسلمانند‌! دوباره پرسیدم: مسلمانند؟‌! گفت: مسلمانند‌! پرسیدم: پس چرا [ هر دو در آتش‌اند ]؟ گفت: زیرا برای دنیا می‌جنگند، نه امر خدا.
گفتم: این فتنه رخ داده است. پرسید: خدا پدرت را بیامرزد، چه زمانی؟ گفتم: فتنه قتل عثمان. گفت: سوگند به خدایی که محمد را به حق برانگیخت، هرگز‌! آن فتنه تمام خانه‌های عرب را فرا می‌گیرد و چنان می‌شود که شخص کنار قبر می‌آید و می‌گوید: کاش به جای تو بودم. و زمین پر از ستم و بیداد می‌شود. گفتم: آنگاه چه خواهد شد؟ گفت: خدا مردی را برمی‌انگیزد که زمین را آکنده از عدل و داد خواهد کرد، چنان‌که پر از ظلم و جور شده است و چند سال زندگی می‌کند. پرسیدم: چند سال؟ گفت: اهل کتاب می‌پندارند هفت یا نه سال.»211
سنن الدانی /95 از قتاده می‌آورد: «نزد مهدی می‌آیند، در حالی که در خانه‌اش حضور دارد و مردم در فتنه‌ای به سر می‌برند که خون‌ها در آن ریخته می‌شود. به او می‌گویند: با ما برخیز، اما وی سر باز می‌زند، تا اینکه وی را به کشتن می‌ترسانند، در این هنگام همراه آنان برمی‌خیزد. در حرکت او به اندازه‌ی شاخ حجامت هم خون ریخته نمی‌شود.»212
ترسانیدن به قتل که در اینجا و برخی روایات آمده است، در احادیث دیگری تفسیر شده است به اینکه ایشان را از این می‌هراسانند که حقیقت امر ایشان در هنگامی که لشکریان سفیانی به مکه نزدیک شده‌اند، معلوم و آشکار شود، نه آنکه کسانی که می‌خواهند با آن حضرت بیعت کنند، ایشان را به قتل تهدید نمایند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 193 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h3>فصل پنجم: حاکمان بدکردار</h3>
نکوهش حاکمان بد کردار و برخی دانش‌وران آخر الزمان
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 194 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>دانشوران بد کردار، پیروان پیشوایان گمراه کننده‌!</h4>
شیعه و سنی احادیثی روایت کرده‌اند درباره‌ی اینکه این امت علاوه بر حاکمان جور، به عالمانی بد کردار نیز مبتلا می‌شود که به توجیه اعمال حکام می‌پردازند‌! و لذا احادیثی که در مورد آنان است را می‌توان یکی از فروع احادیث پیرامون رهبران ضلالت به حساب آورد. بعضی سنیان در صدد بر آمده‌اند تا زمان این عالمان را با فاصله از دوران صحابه، و در آخرالزمان و یا نزدیکی‌های قیامت جلوه دهند‌! ولیکن برخی احادیث زمان آن را بلافاصله پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم می‌داند و دلالت دارد که این بلا، تا ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه دارد.
به علاوه آنکه تعدادی از صحابه بر این باور بودند که عصر آنان آخرالزمان است. آنان می‌پنداشتند که این سخن رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «من و قیامت، به مانند این دو مبعوث شدیم، و دو انگشت خود را کنار هم قرار دادند»213، می‌رساند که آنها در قرن قیامت هستند. به علاوه آنان از اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به پیامبر آخرالزمان موصوف است214 نیز چنین برداشتی داشتند.
صحیح آن است که آخرالزمان عنوانی نسبی است و قابلیت آن را دارد که بر روزگار پس از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم اطلاق شود، حال یا تمام اعصار پس از آن حضرت و یا بعضی از آنها. از این رو صحیح است که عالمان آن دوران نیز عالمان آخرالزمان نامیده شوند. احادیثی که در مذمت آنان است، فراوان می‌باشد ولی آنچه در اینجا مدّ نظر است، آنهایی است که به ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ارتباط دارد.
در مجمع الزوائد 5/233 از معاذ بن جبل از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم آمده است: «قیامت برپا نخواهد شد، مگر وقتی که امیرانی دروغگو، وزیرانی بدکردار، امینان خیانتکار و قاریان فاسقی که زیّ آنان زیّ راهبان است ولی هیچ گونه ورع و تقوایی ندارند، ظاهر شوند. پس خداوند آنان را به فتنه‌ای تاریک و ظلمانی - که در آن مانند به تاریکی درافتادن یهودیان، در می‌افتند - دچار می‌کند.
هیثمی در ادامه می‌نویسد: بزارآن را روایت کرده و یکی از راویان آن حبیب بن عمران کلاعی است که من او را نمی‌شناسم، اما بقیه‌ی راویان، راویان صحیح‌اند.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 195 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
این جمله: «قیامت برپا نخواهد شد مگر...» دلالت بر آن دارد که این وقایع حتمی است، ولی نمی‌رساند که آنها در نزدیکی‌های قیامت خواهد بود‌!
ابن ابی شیبه در المصنف 8/698 روایتی نقل می‌کند که بر این مطلب دلالت دارد که آنها در قرب ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهند بود، در آن چنین آمده است: «در آخر این زمان، قاریانی فاسق خواهند بود.»215
سیوطی در الدرالمنثور 6/53 می‌نویسد: «ابن مردویه از ابن عباس آورده که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پس از حجة الوداع، حلقه‌ی در کعبه را گرفت و فرمود: ای مردم‌! آیا نشانه‌های قیامت را برای شما نگویم؟ سلمان برخاست و عرض کرد: یا رسول الله‌! پدر و مادرم به فدای شما، ما را آگاه کنید. فرمود: از نشانه‌های قیامت، ضایع نمودن نماز، گرایش به هوا و هوس و تکریم ثروتمندان است.سلمان عرض کرد: ای رسول‌خدا‌! آیا چنین خواهد شد؟ فرمود: آری، سوگند به کسی که جان محمد به دست اوست. ای سلمان‌! در آن هنگام، زکات جریمه به شمار می‌آید و خراج غنیمت، دروغگو تصدیق می‌شود و راستگو تکذیب، خائن امین به حساب می‌آید و امین خیانت می‌کند و رویبضه سخن می‌گوید.
سلمان پرسید: رویبضه به چه معناست؟ فرمود: کسی که [ پیشتر ] سخن نگفته است [ و اهلیت ندارد ]، در امور مردم سخن می‌گوید. [ در آن زمان ] نه قسمت از ده قسمت مردم حق را انکار می‌کنند، اسلام از میان می‌رود و جز نام آن باقی نمی‌ماند، قرآن نیز از بین می‌رود و جز خطوط آن باقی نمی‌ماند، مصحف‌ها را با طلا می‌آرایند، مردان امتم خود را به طلا می‌آرایند و مشورت با کنیزان خواهد بود. کودکان بر منبر‌ها سخن می‌گویند و زنان خواستگاری خواهند نمود‌! در این هنگام است که مساجد به مانند کنیسه‌ها و کلیسا‌ها زینت می‌شوند، مناره‌ها بلند می‌گردند، صفوف زیاد می‌شود ولیکن قلب‌ها نسبت به هم بغض و کینه دارند و زبان‌ها مختلف است و اهواء بسیار‌!
سلمان پرسید: ای رسول‌خدا‌! آیا چنین خواهد شد؟ فرمود: آری، سوگند به آنکه جان محمد به دست اوست. ای سلمان‌! در آن زمان، مؤمن در میان مردم، از کنیز خوارتر
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 196 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
است. قلب مؤمن درونش مانند نمک در آب، ذوب می‌شود، چرا که منکرات را می‌بیند ولی نمی‌تواند آنها را تغییر دهد. مردان به مردان بسنده می‌کنند و زنان به زنان. چنان‌که بر دختران باکره غیرت می‌کنند، بر پسران هم‌!
ای سلمان‌! در آن زمان امیرانی فاسق، وزیرانی بدکار و امینانی خیانتکار خواهند بود. آنان نماز را ضایع می‌کنند و دنباله‌رو شهوات هستند. اگر چنین اشخاصی را دیدید، نمازتان را در وقتش برپا دارید.ای سلمان‌! در این هنگام چیز‌هایی از شرق و چیز‌هایی از غرب می‌آیند که جسم‌هایشان جسم‌های آدمیان است، اما دل‌هایشان دل‌های شیاطین. آنان به کوچک رحم نمی‌کنند و به بزرگ احترام نمی‌گذارند.ای سلمان‌! در آن زمان، مردم به سوی این بیت الحرام حج می‌گزارند، اما پادشاهان برای تفریح و سرگرمی، ثروتمندان برای تجارت، مساکین برای تکدّی و قاریان برای ریا و شهرت‌!سلمان پرسید: ای رسول‌خدا‌! آیا چنین خواهد شد؟ فرمود: آری، سوگند به کسی که جانم در دست اوست. ای سلمان‌! در این هنگام، دروغ فراوان می‌شود و ستاره‌ی دنباله‌داری آشکار می‌گردد. زن با شوهرش در تجارت مشارکت می‌کند و بازار‌ها مانند یکدیگر می‌شوند‌!سلمان عرضه داشت: در چه چیزی مانند هم می‌شوند؟ فرمود: در کسادی و کمی سود.ای سلمان‌! آنگاه خداوند بادی می‌فرستد که در آن مار‌هایی زرد رنگ است، پس عالمان بزرگ را [ از زمین ] بر می‌دارند، زیرا آنها منکرات را دیدند ولی تغییر ندادند‌!سلمان گفت: یا رسول الله‌! چنین خواهد بود؟ فرمود: آری، قسم به آنکه محمد را به حق مبعوث کرد.»216
ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق 36/282 از انس از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «در جهنم آسیابی است که عالمان سوء را به سختی آرد می‌کند.»217
ابشیهی در المستطرف 1/47 از انس از آن حضرت: «وای به حال امتم از علمای سوء که علم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 197 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
را وسیله‌ی تجارت قرار می‌دهند و آن را می‌فروشند. خدا تجارت آنان را سودمند قرار ندهد.»218
مناوی در فیض القدیر 1/183 آورده است: «از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پرسیدند: شرورترین مردمان کیست؟ فرمود: عالمان سوء».
همو در 6/478 آورده است: «وای بر حال امتم از عالمان سوء.»
این روایات از جهت زمانی مطلق و در منابع شیعه و سنی بسیار است.
در منابع ما شیعیان نیز، احادیث متعددی در نکوهش عالمان سوء و تفسیر آیات مذمت ایشان، آمده است و دلالت بر این دارد که زمان اینان، پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بوده و تا ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ادامه دارد.
و اینک نمونه‌هایی از این روایات:
مرحوم کلینی در کافی 8/307 از امیر المؤمنین علیه السلام نقل می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «زمانی بر این مردم خواهد آمد که از قرآن جز خطوط آن و از اسلام جز اسمش باقی نماند. آنان مسلمان نامیده می‌شوند در حالی که دورترینِ مردم از اسلامند، مساجدشان آباد است و نسبت به هدایت ویران، فقیهان آن زمان بدترین فقیهان در زیر آسمانند‌! فتنه از ایشان بیرون می‌آید و به ایشان باز می‌گردد.»219
این عبارت: «فتنه از ایشان بیرون می‌آید» از آن روست که آنان حاکمان جور را تأیید می‌کنند و اسلام را به خاطر آنها تحریف می‌نمایند.
جامع الاخبار /129 از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «علمای آنان بدترین خلق خدا روی زمینند. در این هنگام خدا به چهار پیامد گرفتارشان می‌کند: ستم سلطان، قحطی دوران، ظلم والیان و ستم حاکمان.
اصحاب با تعجب پرسیدند: یا رسول الله‌! مگر بت‌ها را می‌پرستند؟ فرمودند: آری، هر درهمی برای آنان صنمی خواهد بود.»
علامه‌ی مجلسی در بحار الانوار 2/107 آیات و احادیث نکوهش عالمان بدکردار را تحت عنوان «ذمّ علماء السوء ولزوم التحرّز عنهم» آورده و25 حدیث در این رابطه نقل می‌کنند، از
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 198 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
جمله اینکه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «فقیهان - تا وقتی که در دنیا داخل نشده‌اند - امینان رسولان خدا هستند. پرسیدند: یا رسول الله‌! داخل شدن در دنیا به چه معناست؟ فرمودند: پیروی از سلطان. زمانی که چنین کردند، به خاطر دینتان از ایشان بر حذر باشید.» ونیز فرمودند: «بدترین شر، عالمان بدکردارند و بهترین خیر، عالمان نیکو‌رفتار.» هم چنین فرمودند: «خدای عز و جل به داود علیه السلام وحی کرد: میان من و خود، عالم دنیا شیفته را قرار مده که تو را از راه محبّتم باز می‌دارد. آنها راهزنان بندگانِ خواهان منند.» امام باقر علیه السلام نیز درباره‌ی آیه‌ی: «وَالشُّعَرَاءُ یتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ220، و شاعران را گمراهان پیروی می‌کنند، فرمودند: دیده‌ای کسی از شاعری دنباله‌روی کند؟ همانا آنها کسانی هستند که برای [ هدفی ] غیر دینی، تفقّه [ و کسب آگاهی ] نمودند، پس گمراه شدند و گمراه کردند.»
مرحوم طبرسی در احتجاج 2/262 از امام حسن عسکری علیه السلام روایت می‌کند: «هر کسی از عوام شیعه، از چنین فقهایی [ که فسق ظاهر دارند و به دنیا و حرام آن رو می‌آورند ] تقلید کند، مانند یهودیانی است که خدا آنها را به سبب تقلید از فقیهان فاسقشان، نکوهش کرده است. و اما هر کسی از فقهاء که خویشتن‌دار باشد، از دینش محافظت نماید، با هوای نفسش مخالف بوده و مطیع فرمان مولایش باشد، عوام می‌توانند از او تقلید کنند، و این اوصاف تنها در برخی از فقیهان شیعه است نه همه‌ی آنان. کسی که مانند فاسقانِ از عوام مرتکب کار‌های قبیح و امور ناپسند گردد، هیچ چیزی از او درباره‌ی ما نپذیرید و او هیچ احترامی ندارد.»
در تفسیر امام عسکری علیه السلام /344 از امام هادی علیه السلام در ستایش عالمان با تقوا چنین آمده است: «اگر بعد از غیبت قائم شما، عالمانی باقی نمی‌ماندند که به سوی او دعوت و راهنمائی کنند و با حجت‌های الهی از دین او دفاع نمایند و بندگان ضعیف الایمان را از دام ابلیس و شیطان‌های سرکش او نجات دهند و از تله‌های نواصب بِرهانند، همه از دین خدا مرتد می‌شدند. ولیکن اینان کسانی هستند که قلوب شیعیان ضعیف الایمان را نگه می‌دارند، همان طورکه سکاندار کشتی سکّان را نگه می‌دارد، ایشان برترین‌ها در نزد خدای عزوجل‌اند.»221
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 199 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h3>فصل ششم: بشارت‌ها</h3>
بشارت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و دیگر معصومان علیهم السلام درباره‌ی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 200 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>احادیث بشارت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف «مهدی از عترت من، همنام و هم کنیه‌ی من است»</h4>
مسند احمد 3/36 از ابو سعید خدری از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‌آورد: «قیامت برپا نمی‌شود مگر پس از آنکه زمین از ستم و عدوان آکنده شود.
در ادامه فرمودند: سپس مردی از عترتم - و یا فرمود: از اهل‌بیتم - خروج می‌کند و زمین را پُر از عدل و داد می‌نماید، همان گونه که از ستم و عدوان آکنده شده است.»222
حافظ مغربی در ردّ ابن خلدون /515 می‌گوید‌: «حاکم این حدیث را از عوف بن ابی جمیله به دو طریق آورده است؛ طریق نخست: از ابوبکر بن اسحاق و علی بن حماد عدل و ابوبکر محمد بن احمد بن بالویه، همگی به نقل از بشر بن موسی اسدی از هارون بن خلیفه از عوف بن ابی جمیله اعرابی.
طریق دوم: از حسین بن علی دارمی، از محمد بن اسحاق امام، از محمد بن یسار، از ابن ابی عدی از عوف اعرابی.
امام احمد آن را به نقل از محمد بن جعفر آورده و می‌گوید که عوف اعرابی برایمان این حدیث را گفت.
حاکم می‌گوید: حدیث بنابر شرط شیخین صحیح است و حافظ ذهبی در مستدرک آن را پذیرفته است. و برای انسان منصف همین کافیست.»
الجامع الصحیح 1/147 از ابو سعید خدری از آن حضرت: «قیامت برپا نمی‌شود مگر پس از آنکه زمین از ستم و عدوان آکنده شود، آنگاه مردی از عترتم - و یا فرمود: از اهل‌بیتم - خروج می‌کند و زمین را پر از عدل و داد می‌نماید، چنان‌که از ستم و جور آکنده شده است.»
هیثمی در المقصد العلی 4/406 از ابو سعید خدری از ایشان: «قیامت برپا نمی‌شود مگر پس از آنکه زمین از ستم و دشمنی پر شود، آنگاه مردی از اهل‌بیتم - و یا فرمود: از عترتم - قیام می‌کند و زمین را پر از عدل و داد می‌نماید، چنان‌که از ستم و ظلم و عدوان پر شده است.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 201 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
جامع الاحادیث 8/81 از ابن‌مسعود از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم چنین نقل می‌کند: «مردی از اهل‌بیتم قیام می‌کند که همنام من است و اخلاقش اخلاق من است. پس زمین را پر از عدل و داد می‌کند، چنان‌که از ستم و بیداد پر شده است.»
مسند احمد 1/376 از عبدالله بن مسعود از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم : «قیامت برپا نمی‌شود مگر پس از آنکه مردی از اهل‌بیتم به حکومت برسد که همنام من است.»
سنن ترمذی 3 /343 مشابه آن را از ابن‌مسعود نقل می‌کند، از ابوهریره نیز چنین آورده است: «اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خدا آن روز را طولانی می‌کند تا آنکه...» حدیث را صحیح و حسن شمرده است.
بلخی در البدء والتاریخ 2/180 مانند روایت احمد را نقل کرده می‌گوید: «در این باب، بهترین روایت، روایت ابو بکر بن عیاش از عاصم بن ذرّ از عبدالله بن مسعود از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است: دنیا سپری نمی‌شود مگر پس از آنکه مردی از اهل‌بیتم که همنام من است، بر امتم به حکومت برسد، نام او مشابه نام من است...»
ابن منادی در الملاحم /41 از ابن‌مسعود از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم : «قیامت برپا نمی‌شود مگر پس از آنکه فردی از اهل‌بیتم که نام او همانند نام من است، بر زمین حکمرانی کند.»
در مسند احمد 3/28 و 70 از ابو سعید نقل می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «زمین پر از ظلم و ستم می‌شود، آنگاه مردی از عترتم قیام می‌کند. او هفت یا نه سال حکومت کرده و زمین را پر از عدل و داد می‌نماید.»223
در تذکرة الخواص /363 از ابن عمر آمده است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «در آخرالزمان، مردی از فرزندانم قیام می‌کند. نام و کنیه‌اش مانند من است. او زمین را پر از عدل می‌کند، چنان‌که پر از ستم شده است.
سبط بن جوزی در ادامه می‌نویسد: او همان مهدی است، و این حدیثی مشهور است.»224
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 202 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و دولت جهانی ایشان حتمی است</h4>
المصنف ابن ابی شیبه 8 /679 از حضرت امیر علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم : «اگر از روزگار جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند مردی از اهل‌بیتم را برمی‌انگیزد که دنیا را پر از عدل می‌کند، چنان‌که آکنده از ستم شده است.»225
در مسند بزار 2/134 آمده است: «اگر از دنیا فقط یک روز باقی مانده باشد، خداوند مردی از اهل‌بیت مرا برمی‌انگیزد که زمین را مملو از عدالت می‌کند، هم‌چنان‌که پر از جور شده است.»226
مسند احمد 1/376 و 377: «ایام سپری نمی‌شود و روزگار به پایان نمی‌رسد، مگر آنکه مردی از اهل‌بیتم که هم نام من است، بر عرب حکمرانی کند.»227
المعجم الکبیر 20/168 از عبدالله‌بن‌عمر از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «روز‌ها و شب‌ها به پایان نمی‌رسد و اگر جز یک روز از دنیا باقی نمانده باشد، خدا مردی از امتم را برمی‌انگیزد که نام او همانند نام من است.»228
ابن حبان در صحیح خود 7/576 از ابو هریره از آن حضرت: «اگر جز یک شب از دنیا باقی نمانده باشد، مردی از اهل‌بیت پیامبر، در آن حکمرانی خواهد کرد.»229
این مضمون در منابع ما شیعیان از جمله در دلائل الامامة /255 چنین آمده است: «قیامت بر پا نمی‌شود مگر بعد از آنکه مردی از فرزندانم که نام او همانند نام من است، به حکومت برسد. او زمین را پر از عدل و داد می‌نماید، همان گونه که پر از ظلم و ستم شده است.»230
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 203 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
سنن الدانی /100 از ابو سعید روایت می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «مردی از امتم قیام می‌کند و به سنّتم عمل می‌نماید. خداوند برکت را از آسمان برایش فرو می‌فرستد و زمین برکتش را برای او بیرون می‌دهد. او زمین را پر از عدالت می‌کند، چنان‌که پر از ستم شده است. هفت سال بر این امت حکومت می‌کند و در بیت‌المقدس سکنی می‌گزیند.»231
المعجم الاوسط 2 /15 از ابو سعید از آن حضرت: «مردی از اهل‌بیتم قیام و به سنّتم حکم می‌کند. خدای عزوجل برای او از آسمان باران می‌فرستد و زمین برکت خود را برایش بیرون می‌دهد. به دست او زمین از داد و عدل پر می‌شود، چنان‌که از ستم و بیداد پر شده است. او بر این امت هفت سال حکومت می‌کند و در بیت‌المقدس سکنی می‌گزیند.»
در منابع شیعی، شیخ طوسی در غیبت /111 از ابو سعید خدری: «شنیدم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بر فراز منبر می‌فرمودند: مهدی از عترت و اهل‌بیت من است. او در آخرالزمان خروج می‌کند. خداوند برای او باران را از آسمان فرو می‌فرستد و بذر زمین را بیرون می‌دهد، پس زمین را از عدل و داد پر می‌کند، چنان‌که مردم آن را از ستم و بیداد پر نمودند.»
همان /113 از ابن‌مسعود از ایشان: «دنیا به پایان نمی‌رسد مگر پس از آنکه مردی از اهل‌بیتم که مهدی گفته می‌شود، امر امتم را به دست گیرد.»
<h4>مهدی به حق، و از فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام است</h4>
سنن ابن ماجه 2/1368 از سعید بن مسیب چنین نقل می‌کند: «ما نزد ام سلمه بودیم و مهدی را یاد کردیم، او گفت: شنیدم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: مهدی به حق و از فرزندان فاطمه می‌باشد.»232
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 204 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
الفتن ابن‌حماد 1/368 از قتاده: «به سعید بن مسیب گفتم: آیا مهدی حق است؟ گفت: حق است، پرسیدم: از کدام قبیله است؟ گفت: از قریش، پرسیدم: از کدام تیره؟ گفت: بنی هاشم، گفتم: از کدام؟ پاسخ داد: از بنی عبدالمطلب، گفتم: از کدام نسل؟ گفت: از فرزندان فاطمه.»233
الملاحم و الفتن ابن طاووس /164 از کتاب فتن زکریا از سعید بن مسیب از ابن عباس آورده است: «مهدی از قریش است، گفتند: از چه تیره‌ای؟ گفت: از بنی هاشم، از فرزندان فاطمه علیها السلام.»
ابن یوسف کرمی در فرائد فوائد الفکر /65 از قتاده چنین نقل می‌کند: «از سعید بن مسیب پرسیدم: آیا مهدی حق است؟ گفت: آری، حق است، ... از فرزندان فاطمه، پرسیدم: از کدام یک از فرزندان فاطمه؟ گفت: دیگر برایت کافی است.»234
غیبت شیخ طوسی /114 از جابر بن یزید جعفی از امام باقر علیه السلام نقل می‌کند که فرمودند: «مهدی مردی از فرزندان فاطمه علیها السلام و گندمگون می‌باشد.»
<h4>رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم حضرت زهرا را به مهدی علیهما السلام بشارت می‌دهند</h4>
یکی از روایات شگفت آوری که اتباع خلافت نقل می‌کنند حدیثی است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در آن با حضرت زهرا علیه السلام سخن می‌گویند و از مهدی یاد کرده، فضیلت و برتری عترت
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 205 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بر تمامی صحابه را ذکر می‌کنند، و بر وصایت و جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام تصریح می‌نمایند.
این یکی از حجت‌ها و براهینی نبوی است که از تیررس دستگاه حاکم و اتباع آن به دور مانده است.
البته خشم و غضب ذهبی را برانگیخته و لذا در صدد تضعیف آن - به وسیله‌ی تضعیف هیثم بن حبیب - بر آمده است، اما علی رغم میل او بزرگان علمای جرح و تعدیل سنی مانند احمد بن حنبل، ابو عوانه، شعبه، اسحاق بن منصور، ابو زرعه، ابو حاتم و ابن حبان او را ثقه شمرده‌اند‌!235
اهل‌سنت آن را با نقل‌هایی مشابه از ابو ایوب انصاری، ابو سعید خدری، سلمان، علی هلالی، ابن عباس و غیر اینان آورده‌اند، که ارائه‌ی آن به همراه طرق و اسناد از صد صفحه متجاوز است.
المعجم الصغیر طبرانی 1/37 از ابو ایوب انصاری نقل می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به فاطمه علیها السلام فرمود: «پیامبر ما بهترین پیامبران و پدر توست. شهید ما بهترین شهیدان و عموی پدرت حمزه است. کسی که دو بال دارد و با آن به هر جایی از بهشت که بخواهد پرواز می‌کند، از ماست و او پسر عموی پدرت جعفر است. دو سبط این امت حسن و حسین از ما هستند، و آنها پسران تو‌اند، مهدی نیز از ماست.»
در المعجم الکبیر 3/52 دو روایت از علی مکی هلالی آورده است: «در آن بیماری رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم که منجر به وفات ایشان شد، خدمتشان رسیدم. فاطمه در کنار سر پیامبر نشسته بود.پس آن قدر گریه کرد که صدایش بلند شد، رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به او نگاه کرد و فرمود: محبوبم، ای فاطمه‌! چرا گریه می‌کنی؟ عرض کرد: از ظلم [ امت ] پس از شما می‌هراسم‌! فرمود: محبوبم‌! آیا نمی‌دانی که خدای عزوجل به زمین نگاهی کرد236و پدرت را از آن برگزید و برای رسالت خویش برانگیخت، سپس نگاه دیگری کرد و شوهرت را از آن برگزید و به من وحی فرمود که تو را به ازدواج او درآورم؟
ای فاطمه‌! و ما اهل‌بیتی هستیم که خداوند هفت ویژگی به ما داده است که نه پیش از
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 206 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ما به کسی عطا نموده و نه پس از ما به کسی عطا خواهد کرد؛ من خاتم پیامبران، گرامی‌ترین آنان نزد خدا و محبوب‌ترین خلق او هستم که پدر تو هستم. وصیّ من بهترین اوصیاء و محبوب‌ترین ایشان نزد خداست که شوهر توست. شهید ما بهترین شهیدان و محبوب‌ترین آنها نزد خداست و او عمویت حمزة بن عبدالمطلب است، او عموی پدرت و شوهرت است. آنکه دو بال سبز دارد و در بهشت همراه فرشتگان، هر جا که بخواهد پرواز می‌کند، از ماست، که پسرعموی پدرت و برادر شوهرت است. دو سبط این امت از ما هستند که پسران تو حسن و حسین و دو سرور جوانان اهل بهشت‌اند. سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث کرد، پدر آن دو برتر از آنهاست.
ای فاطمه‌! سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث داشت، مهدی این امت از حسن و حسین است237. هنگامی که دنیا دچار فتنه و آشوب شود و فتنه‌ها پشت سر هم رخ دهند و راه‌ها قطع گردد [ و امنیّت نداشته باشد ]، برخی بر برخی دیگر هجوم آورند، نه بزرگ بر کوچک رحم کند و نه کوچک بزرگ را احترام نماید، آنگاه خدای عزوجل از [ نسل ] حسن و حسین، کسی را برمی‌انگیزد که قلعه‌های گمراهی و قلب‌های بسته را فتح می‌کند. او در آخرالزمان - همان گونه که من در اول الزمان برای برپایی دین قیام کردم - بدان قیام می‌کند و دنیا را - همان طور که پر از جور شده است - پر از عدالت می‌نماید.
ای فاطمه‌! غمگین مباش و گریه نکن، زیرا خدای عزوجل از من به تو مهربان‌تر و رئوف‌تر است، و این به سبب جایگاه تو نزد من و موضع تو در قلب من است. خدا تو را به ازدواج همسری درآورده که از لحاظ حسب با شرافت ترین اهل‌بیت تست، بالاترین منزلت را در میان آنان دارد، مهربان‌ترین آنان با مردم، عادل‌ترین آنها در برپایی مساوات و آگاه‌ترین ایشان نسبت به امر داوری است. من از پروردگارم درخواست کردم که تو نخستین شخص از اهل‌بیتم باشی که [ پس از وفاتم ] به من ملحق می‌گردد.
علی بن هلال می‌گوید: وقتی پیامبر وفات نمود، فاطمه تنها هفتاد و پنج روز باقی ماند تا
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 207 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
آنکه خدا او را به پیامبر ملحق نمود.»238
مناقب ابن مغازلی /101 از ابو ایوب آورده است: «رسول‌خدا بیمار شدند. فاطمه علیها السلام برای عیادت نزد آن حضرت رفت، در حالی که پیامبر بهبودی کامل نیافته بودند. وقتی خستگی و ضعف رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دید، گریه گلویش را گرفت و اشکش جاری شد. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به او فرمود: ای فاطمه‌! خدای عزوجل به زمین نگاهی نمود و پدرت را از آن برگزید و او را به پیامبری مبعوث کرد. سپس بار دوم بدان نگریست و شوهرت را از آن برگزید، پس به من وحی کرد، و من او را به ازدواج تو درآوردم و جانشینم قرار دادم. ای فاطمه‌! آیا نمی‌دانی به سبب کرامتی که نزد خدا داری تو را به ازدواج بردبارترین مردم، پیشگام‌ترین آنان در اسلام و داناترین آنها در آورد؟ فاطمه از این مطلب خوشحال و مسرور شد.
رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ای فاطمه‌! علی هشت منقبت عظیم دارد؛ ایمان به خدا و رسول، حکمت، همسری با تو، دو فرزند او حسن و حسین هستند، او امر به معروف و نهی از منکر می‌کند و بر طبق کتاب خدای عزوجل قضاوت می‌نماید.
ای فاطمه‌! ما اهل‌بیتی هستیم که به ما هفت ویژگی داده شده که به هیچ یک از اولین و آخرین داده نشده و نخواهد شد؛ پیامبر ما برترین پیامبران است، که پدر توست. وصیّ ما بهترین اوصیاست، که شوهر توست. شهید ما بهترین شهداست، که عموی پدرتوست. کسی که دو بال دارد و در بهشت، هر جا که بخواهد با آنها پرواز می‌کند، از ماست، که جعفر پسر عموی توست. دو سبط این امت از ما هستند، که پسران تو‌اند. و سوگند به کسی که جانم به دست اوست، مهدی این امت از ماست.»
سیوطی در مسند فاطمه /47 و 93 نقل می‌کند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: «ای فاطمه‌! بر تو بشارت باد که مهدی از توست.»
ینابیع المودة /81 این حدیث را با قدری تفاوت از مناقب خوارزمی نقل می‌کند و در آن آمده است: «دو سبط و دو سرور جوانان اهل بهشت که دو پسر تو‌اند، از ما هستند، و قسم به کسی که جان من به دست اوست، همانا مهدی این امت که عیسی بن مریم پشت سرش نماز
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 208 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
می‌گزارد، از فرزندان توست.»239
گنجی شافعی در البیان /501 از ابو هارون عبدی چنین نقل می‌کند: «نزد ابو سعید خدری رفتم و پرسیدم: آیا در جنگ بدر حضور داشتی؟ گفت: آری، پرسیدم: آیا از آنچه از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی علی و فضل او شنیدی، برایم نمی‌گویی؟ گفت: آری، برایت می‌گویم.
رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیمار شدند. وقتی که مقداری بهبودی یافتند، فاطمه برای عیادت ایشان آمد. من هم سمت راست پیامبر نشسته بودم... مهدی امت که عیسی پشت سرش نماز می‌خواند، از ماست. آنگاه بر شانه‌ی حسین زد و فرمود: مهدی امت از نسل این فرزند است. دار قطنی، صاحب الجرح والتعدیل چنین آورده است.»
در منابع شیعی، امالی شیخ طوسی 1/154 از ابو ایوب انصاری آن را نقل می‌کند.
کمال الدین 1 /262 از سلمان نقل می‌کند: «در آن بیماری رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم که منجر به فوت ایشان شد، نزد آن حضرت نشسته بودم که فاطمه علیها السلام وارد شد... نخستین وصی پس از من برادرم علی است، آنگاه حسن و سپس حسین و بعد از او نه نفر از فرزندان حسین که در درجه‌ی من هستند...
دخترم‌! ما اهل‌بیتی هستیم که خدای عزوجل شش خصلت به ما عطا فرموده است که به احدی غیر از ما نداده است...»
مقاتل الطالبین 1/97 از ولید بن محمد موقری آورده است: «همراه ابن شهاب زهری در منطقه‌ی رصافه240 بودم که بانگ طبل‌زنان را شنیدیم. او به من گفت: ولید‌! ببین چه خبر است؟ از پنجره به پایین نگاه کردم و گفتم: سر زید بن علی است‌! ابن شهاب درست نشست و گفت: افراد این خاندان را شتاب و عجله هلاک نمود. پرسیدم: مگر اینان هم حکومت خواهند کرد؟ گفت: علی بن حسین از پدرش از فاطمه روایت کرد که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به او فرمود: مهدی از فرزندان توست.»241
در دلائل الامامه /234 از ولید بن محمد موقری چنین روایت می‌کند: «نیم روز در رصافه بر در
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 209 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خانه‌ی زهری ایستاده بودم که طبل‌زنانی که سر زید بن علی را می‌چرخاندند گذشتند. پس زهری گریست و گفت: افراد این خاندان حکمرانی خواهند کرد، اما عجله [ اینان را بدین روز انداخته است ]. گفتم: ای ابوبکر‌! اینها هم حکومت می‌کنند؟ گفت: علی بن الحسین به نقل از پدرش برایم گفت که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به فاطمه فرمود: مهدی از فرزندان توست.»
کفایة الاثر /62 از جابر بن عبدالله: «در بیماری رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم که منجر به وفاتشان شد، فاطمه کنار سرِ ایشان نشسته بود، پس چنان گریست که صدایش بلند شد. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دیده‌اش را به سوی فاطمه گشود و فرمود: محبوبم، فاطمه‌! چرا گریه می‌کنی؟ عرض نمود: از ستم [ امت ] پس از شما می‌هراسم‌! فرمود: محبوبم‌! گریه نکن، زیرا ما اهل‌بیتی هستیم که خدا هفت امتیاز به ما عطا نموده که به احدی پیش از ما و پس از ما نداده و نخواهد داد؛ من خاتم انبیاء و محبوب‌ترین خلق نزد خدایم، و پدر تو هستم. جانشین من بهترین جانشینان و محبوب‌ترین آنان نزد خداست، که شوهر توست. شهید ما بهترین و محبوب‌ترین شهداء نزد خداست، که عموی توست. دو سبط این امت از ما هستند، که پسرانت حسن و حسین‌اند، و خدا از نسل حسین، نه امام می‌آورد که امین و معصوم‌اند. و مهدی این امت نیز از ماست.
آنگاه که دنیا گرفتار هرج و مرج شود، فتنه‌ها یکی پس از دیگری پدیدار گردند، راه‌ها ناامن شود، برخی بر برخی دیگر هجوم برند، پس نه بزرگ بر کوچک رحم کند و نه کوچک به بزرگ احترام بگذارد، خدا مهدی ما را - که نهمین امام از نسل حسین است - برمی‌انگیزد که دژ‌های گمراهی و قلب‌های فرو بسته را فتح می‌کند، و همان گونه که من در ابتدای زمان دین را اقامه نمودم، آن را در آخرالزمان برپا خواهد داشت، و زمین را چنان که پر از ستم شده است، از عدالت آکنده خواهد ساخت.»
<h4>پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم حضرت امیر را به حضرت مهدی علیهما السلام بشارت می‌دهند</h4>
دلائل الامامة /250 از انس بن مالک روایت می‌کند: «روزی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم [ از خانه ] بیرون آمدند و حضرت علی علیه السلام را دیدند، پس دست خود را میان دو کتف او گذاشته فرمودند:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 210 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
یا علی‌! اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خدا آن را چنان طولانی می‌کند تا مردی از عترت تو - که او را مهدی گویند - حکمرانی نماید. او به سوی خدای عزوجل هدایت می‌کند و عرب توسّط او رهنمون می‌شوند، همان طور که تو کفّار و مشرکان را از ضلالت هدایت نمودی.
آنگاه فرمودند: بر دو کف دست او نوشته است: با او بیعت نمایید که این بیعت با خداوند عزوجل است.»
نعمانی در غیبت /92 از عبد خیر نقل می‌کند: «شنیدم امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرمود: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به من فرمودند: یا علی‌! امامانِ راشد، هدایت شده و معصوم از فرزندان تو یازده تن هستند. نخستین آنها توئی و آخرینشان همنام من است. او خروج می‌کند و زمین را پر از عدل می‌نماید، همان سان که از جور و ظلم پر شده است.
مردی به نزد او می‌آید - و این در حالی است که اموال انباشته‌اند - و می‌گوید: ای مهدی‌! به من عطا کن، پس مهدی می‌گوید: برگیر.»242
همان /57 از حسن بن ابوالحسن بصری - به طور مرفوع - روایت می‌کند: «جبرئیل خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم رسید و گفت: ای محمد‌! خدای عزوجل تو را فرمان می‌دهد که فاطمه را به همسری علی برادرت در آوری، رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم هم به سراغ ایشان فرستاد و فرمود: یا علی‌! من تو را به ازدواج فاطمه دخترم، بانوی بانوان عالمین که پس از تو محبوب‌ترین شخص نزد من است، در می‌آورم. از شما دو تن، دو آقای جوانان اهل بهشت و نیز شهیدانی که پس از من به خون آغشته می‌شوند و در زمین مورد ستم قرار می‌گیرند، به وجود خواهند آمد. آن نجیبان نورانی که خداوند به وسیله‌ی آنها ظلم را خاموش و حق را احیاء می‌کند و باطل را می‌میراند، تعداد آنان تعداد ماه‌های سال است و آخرین ایشان کسی است که عیسی بن مریم پشت سرش نماز می‌گزارد.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 211 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم امام‌حسین را به حضرت مهدی علیهما السلام بشارت می‌دهند</h4>
عقد الدرر /24 از ابو نعیم در صفة المهدی چنین روایت می‌کند: «حذیفه می‌گوید: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم برای ما سخنرانی کرد و از آنچه رخ خواهد نمود خبر داد، آنگاه فرمود: اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خدای عزوجل آن روز را چنان طولانی می‌کند، تا مردی از فرزندانم را که همنام من است برانگیزد. سلمان فارسی برخاست و عرضه داشت: یا رسول الله‌! از نسل کدام فرزندتان؟ فرمود: از این فرزندم و با دست بر حسین زدند.»243
القول المختصر /7 این مضمون را چنین نقل می‌کند: «تا آنکه مردی از اهل‌بیتم به حکومت رسد. نبردها بر دست او رخ می‌دهد و او اسلام را آشکار می‌کند. خداوند از وعده‌اش تخلّف نمی‌کند و او سریع الحساب است.»
گنجی در البیان /510 مشابه آن را از حذیفه چنین نقل می‌کند: «نام او نام من و اخلاق او همچون اخلاق من است. کنیه‌اش ابو عبدالله است. مردم بین رکن و مقام با او بیعت می‌کنند. خداوند دین را به دست او باز می‌گرداند و برای او فتوحاتی خواهد داشت که به دنبال آن تنها گویندگان لا إله إلا الله بر روی زمین باقی خواهند ماند... فرمودند: از نسل این پسرم، و با دست بر حسین علیه السلام زدند.»
نگارنده: تنها در این روایت کنیه‌ی ابو عبدالله برای امام مهدی علیه السلام ذکر شده است، ولی صحیح و متواتر آن است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم درباره‌ی ایشان فرموده است: کنیه‌ی او کنیه‌ی من است، یعنی ابو القاسم.
دلائل الامامة/234 از ابو سعید خدری از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «قسم به کسی که جانم به دست اوست، مهدی این امت که عیسی پشت سرش نماز می‌خواند، از ماست. آنگاه دست خود را بر شانه حسین زدند و فرمودند: از این، از این.»244
ابن میثم بحرانی در النجاة فی القیامة /167 از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند که به امام حسین علیه السلام فرمودند: «این پسرم امام، پسر امام، برادر امام و پدر امامان نه‌گانه‌ایست که نهمین آنان قائم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 212 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
آنهاست. او حجت، پسر حجت، برادر حجت و پدر حجج نه گانه است.»
البرهان /46 و الدر النظیم /791 از سلمان فارسی چنین روایت می‌کنند: «خدمت رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم رسیدم و دیدم حسین بر روی زانوی ایشان نشسته و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم گونه‌ها و دهان او را می‌بوسند و می‌فر مایند: تو آقا، پسر آقا و برادر آقائی، تو امام، پسر امام و برادر امامی، تو حجت [ خدا ]، برادر حجت و پدر حجج نه‌گانه‌ای که نهمین آنان قائم مهدی آنهاست.»
عوالم العلوم، کتاب النصوص /146 از ابو سعید آورده است: «شنیدم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به حسین فرمودند: ای حسین‌! تو امام، پسر امام و برادر امامی و نه تن از فرزندانت امامان ابرار هستند، که نهمین آنان قائم آنهاست. اصحاب پرسیدند: یا رسول الله‌! پس از شما چند امام خواهند بود؟ فرمودند: دوازده تن که نه تن آنها از نسل حسین هستند.»
<h4>امیرالمؤمنین امام‌حسین علیهما السلام را بشارت می‌دهند</h4>
کمال الدین 1/304 از حضرت علی علیه السلام روایت می‌کند که فرمودند: «ای حسین‌! نهمین فرزند تو قائم به حق است که دین را اظهار می‌کند و عدالت را می‌گستراند.
امام‌حسین علیه السلام عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین‌! و آیا چنین خواهد شد؟ فرمودند: آری، سوگند به آنکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم را به نبوت برانگیخت و او را بر تمامی آفریدگان برگزید، ولیکن پس از غیبت و حیرتی که در آن تنها مخلصانی که یقینی راسخ دارند و خداوند از آنان بر ولایت ما میثاق گرفته، ایمان را در قلوب آنها نوشته و آنان را با روحی از جانب خود تأیید نموده است، بر اعتقاد به او ثابت می‌مانند.»245
<h4>شیوه‌های ابتکاری پیامبر و امامان علیهم السلام برای شناساندن</h4>
انسان، وقتی روایات مربوط به تفسیر آیه‌ی تطهیر، و تعیین خاندان و اهل‌بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم توسّط آن حضرت را مشاهده می‌کند، در مقابل شگردی که ایشان برای معرفی آنان به کار گرفته‌اند، سر تعظیم فرود می‌آورد. رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم حضرت امیر، صدیقه‌ی طاهره و حسنین علیهم السلام
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 213 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
را حاضر می‌کنند، عبایی بر آنان پیچیده و آیه را تلاوت می‌کنند، آنگاه می‌فرمایند: اینان، اهل‌بیت منند و برای آنان دعا می‌کنند. ام سلمه می‌خواهد در میان آنان داخل شود، ولی آن حضرت عبا را از دست او می‌کشند - چنان که احمد بن حنبل روایت کرده است -.
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پس از نزول این آیه، بار‌ها و بار‌ها در طول شش ماه - بنابر روایت احمد و دیگران - به در خانه‌ی امیرالمؤمنین و حضرت زهرا علیهما السلام می‌آیند، آنان را برای نماز صبح بیدار و آیه تطهیر را تلاوت می‌کنند.
افزون بر این تعیین عملی، دلالت‌های واضح دیگری نیز در میان است که سنیان پاره‌ای از آن را نقل کرده‌اند و ما به صورت کامل. از جمله آنکه ایشان فرمودند: «علی، فاطمه، حسن، حسین و نه تن از نسل حسین که نهمین آنان مهدی آنهاست و زمین را مملو از عدل و داد می‌کند.»246
از دیگر ابتکارات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن است که در حجة‌الوداع حضرت علی علیه السلام را طلب نموده، او را بر فراز منبر بردند، دستش را بالا گرفتند و رسالت الهی را درباره‌ی او ابلاغ نمودند، آنگاه از مسلمین خواستند تا به ایشان تهنیت بگویند و به عنوان ولایت و سرپرستیِ پس از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم با آن حضرت بیعت کنند‌!
دیگر ابتکار ایشان گفتار‌ها و فرمایشاتی است که درباره‌ی اهل‌بیت علیهم السلام دارند، از جمله آنکه فرمودند: «امامان پس از من دوازده تن هستند که در این تیره از هاشم کاشته شده‌اند، امامت جز بر آنان شایسته نیست و زمامدارانی غیر از ایشان نیز شایستگی ندارند.»247
هم چنین فرمودند: «امامان پس از من به تعداد نقیبان بنی‌اسرائیل‌اند، نه تن آنها از نسل حسین هستند که نهمین آنان قائم آنهاست. او در آخرالزمان قیام می‌نماید و زمین را پر از عدالت می‌کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.»248
و نیز فرمودند: «هنگامی که سه نام از امامانِ از فرزندان من - محمد، علی و حسن - پشت سر هم آیند، چهارمین آنها قائمِ مورد آرزو و انتظار است.»249
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 214 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
تعابیر بلیغ و مبتکرانه‌ی دیگری نیز از آن حضرت رسیده است، همچون: «مهدی از عترت من است»، «از اولاد فاطمه است»، «نهمین فرزند از نسل حسین»، «پسر بهترین کنیزان»، «خداوند تنها به ما [ اهل‌بیت ] آغاز نموده و تنها به ما ختم خواهد کرد»، «اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن را چنان طولانی می‌کند تا او را برانگیزد»، «او زمین را پر از عدل و داد می‌کند»، «ما فرزندان عبدالمطلب آقایان اهل بهشتیم؛ من، علی، حمزه، جعفر، حسن، حسین و مهدی.»
<h4>امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف یازدهمین فرزند خود، بشارت می‌دهد</h4>
کافی 1/338 از اصبغ بن نباته نقل می‌کند: «حضور حضرت امیر‌ علیه السلام رسیدم و ایشان را دیدم که متفکّرانه با چوبی بر زمین می‌زند، عرضه داشتم: یا امیرالمؤمنین‌! چه شده که شما را چنین می‌بینم، با حالت تفکّر بر زمین می‌زنید؟ آیا به خلافت رغبت دارید؟ فرمودند: نه، به خدا سوگند که هیچ روزی نه در خلافت و نه در دنیا رغبت نداشتم، ولی در مولودی اندیشیدم که از نسل من و یازدهمین فرزندم خواهد بود، او همان مهدی است که زمین را از عدل و داد می‌آکند، هم‌چنان‌که از ستم و جور پر شده است.
برای او غیبت و حیرتی خواهد بود که گروه‌هایی در آن گمراه شده و گروه‌هایی دیگر رهنمون می‌شوند. گفتم: یا امیرالمؤمنین‌! این حیرت و غیبت چقدر به طول می‌انجامد؟ فرمودند: مدّتی. گفتم: آیا چنین خواهد شد؟ فرمود‌: آری، همان سان [ و با همان قاطعیّت ] که تو آفریده شده‌ای، و چگونه تو - ای اصبغ‌! - آن را درک کنی؟ آنان بهترین‌های این امتند که با ابرار این عترت خواهند بود. پرسیدم: پس از آن چه خواهد بود؟ ایشان فرمودند: آنگاه خداوند هر آنچه را بخواهد انجام خواهد داد، چرا که او بداء‌ها، اراده‌ها، غایات و نهایاتی دارد.»250
در نقل اثبات الوصیة /229 چنین آمده است: «برای او غیبت و در امر او حیرتی است... و هنگامی که واسطه‌ی بین او و شیعیان ما مفقود شود [ و دوران غیبت صغری که چهار تن
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 215 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
سفارت امام عجل الله تعالی فرجه الشریف را بر عهده دارند، به پایان رسد ] حیرت و سرگردانی خواهد بود.»251
معانی الاخبار /58 از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند: «پس از آنکه حضرت امیر علیه السلام بعد از نهروان به کوفه بازگشتند - و به ایشان خبر رسیده بود که معاویه ایشان را سب می‌کند، لعن می‌گوید و یارانش را به قتل می‌رساند - ایستادند و خطبه‌ای خواندند و بعد از آنکه حمد و ثنای الهی را به جای آورده بر رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم درود فرستادند و آنچه را که خدا بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و ایشان ارزانی داشته یاد نمودند، در سخنی طولانی فرمودند: و از فرزندان من مهدی این امت است.»252
<h4>امام حسن مجتبی علیه السلام به امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بشارت می‌دهند</h4>
کمال الدین 1 /316 از ابو سعید عقیصا از امام حسن مجتبی علیه السلام حدیثی طولانی را روایت می‌کند که در قسمتی از آن آمده است: «آیا ندانستید که هیچ یک از ما نیست مگر آنکه بیعت طاغوت زمانش را بر گردن داشته است، مگر قائم که روح الله عیسی بن مریم پشت سر او نماز می‌گزارد؟ خدای عزوجل ولادت او را مخفی و شخص او را غائب می‌نماید، تا وقتی که قیام می‌کند بیعت هیچ طاغوتی بر گردنش نباشد. او نهمین تن از فرزندان برادرم حسین می‌باشد و فرزند بانوی کنیزان. خدا عمر او را در غیبتش طولانی می‌گرداند، سپس به قدرت خود او را در چهره‌ی جوانی کمتر از چهل سال آشکار می‌نماید. این برای آن است که بدانند خداوند بر همه چیز تواناست.»253
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 216 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>بشارت امام حسین علیه السلام به نهمین فرزندش امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف </h4>
کمال الدین 1/317 از امام‌حسین علیه السلام نقل می‌کند که فرمودند: «قائم این امت، نهمین فرزند از فرزندان من است. اوست که غیبت می‌کند و هموست که زنده است و میراثش تقسیم می‌شود.»254
کفایة الاثر /232 از یحیی بن نعمان نقل می‌کند: «در حضور امام‌حسین علیه السلام بودم که مردی عرب که نقاب بر چهره داشت و بسیار گندمگون بود، وارد شد و گفت: ای پسر رسول‌خدا‌! سؤالی دارم، حضرت فرمودند: بپرس. او گفت: چقدر بین ایمان و یقین فاصله است؟ ایشان فرمودند: چهار انگشت، گفت: چسان؟ فرمودند: ایمان آن چیزی است که شنیده‌ایم و یقین آن است که دیده‌ایم و میان شنیدن و دیدن چهار انگشت فاصله است.255 او دوباره سؤال کرد: فاصله‌ی میان آسمان و زمین چه مقدار است؟ امام علیه السلام پاسخ دادند: یک دعای مستجاب. او گفت: بین مشرق و مغرب چطور؟ فرمودند: یک روز مسیر خورشید. پرسید: عزت انسان به چیست؟ ایشان فرمودند: بی‌نیازی از مردم. سؤال کرد: زشت‌ترین چیز چیست؟ امام علیه السلام فرمودند: فسق پیرمرد، خشم سلطان، دروغ کسی که شرافت خانوادگی دارد، بخل غنیّ و حرص در عالم قبیح است.
عرض کرد: ای پسر رسول‌خدا‌! درست فرمودید. حال بفرمایید: امامان پس از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم چه تعدادند؟ فرمود: دوازده نفر به تعداد نقبای بنی‌اسرائیل. گفت: آنان را نام ببرید. امام علیه السلام مدتی طولانی سر به زیر انداختند و بعد سر را بالا آورده فرمودند: آری به تو خبر می‌دهم، ای برادر عرب‌! همانا امام و خلیفه‌ی پس از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حسن و من و نُه تن از فرزندان من هستیم، آنان علی پسر من، پس از او پسرش محمد، بعد از او فرزندش جعفر، در پی او پسرش موسی، به دنبال او فرزندش علی، پس از او فرزندش محمد، بعد از او پسرش علی، در پی او پسرش حسن و پس از او جانشین او مهدی - که نهمین تن از نسل من
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 217 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
است و دین را در آخرالزمان برپا می‌دارد - هستند.
در این هنگام آن مرد عرب برخاست و گفت:
مسح النبی جبینَه فله بریق فی الخدود
أبواه من علیا قریش وجدُّه خیر الجُدود
پیامبر بر پیشانی او دست کشید، پس گونه‌هایش لمعان و درخشش دارد
پدر و مادرش از مهتران قریش هستند و پدر بزرگ او بهترین پدر بزرگ‌ها.»
کمال الدین 1 /317 از امام‌حسین علیه السلام نقل می‌کند: «در نهمینِ از فرزندان من سنّتی از یوسف و سنّتی از موسی بن عمران است، او قائم ما اهل‌بیت است و خداوند تبارک و تعالی امر [ قیام ] او را در یک شب سامان می‌دهد.»256
همان 1 /317 از عبدالرحمن بن سلیط: «امام‌حسین علیه السلام فرمودند: از ما دوازده مهدی است که اولین آنها امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب است و آخرینشان نهمین تن از فرزندان من. هموست که حق را برپا می‌دارد. خداوند به دست او زمین را پس از مرگ آن زنده و دین حق را بر تمامی ادیان غالب می‌گرداند، اگرچه مشرکان را ناخوش آید.
او غیبتی دارد که در آن گروه‌هایی از دین برمی‌گردند و گروه‌هایی دیگر بر آن استوار می‌مانند، آنان مورد آزار و اذیت قرار می‌گیرند و به آنها گفته می‌شود: مَتَی هذا الوَعدُ إن کنتُم صَادقِینَ257، این وعده‌ی چه زمانی محقّق می‌شود، اگر شما راستگویانید؟
آگاه باشید کسی که در غیبت او بر آزار و تکذیب صبور باشد، به مانند کسی است که با شمشیر در حضور رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم مجاهدت کند.»258
اثبات الهداة 3/569 از اثبات الرجعة فضل بن شاذان از امام باقر از امام‌حسین علیهما السلام روایت می‌کند: «خداوند قائم ما را آشکار می‌کند، پس او از ظالمین انتقام می‌گیرد. گفتند: ای فرزند رسول‌خدا‌! قائم شما کیست؟ فرمودند: هفتمین شخص از نسل فرزندم محمد بن علی.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 218 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
او حجت بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی فرزند من است. اوست که مدتی طولانی غائب می‌شود، سپس ظهور نموده و زمین را از عدل و داد پر می‌کند، همان طوری که از ظلم و جور پر شده است.»
<h4>امام زین العابدین علیه السلام : گویا صاحب شما را می‌بینم که بر فراز نجفتان بر آمده است</h4>
شیخ مفید رحمه الله در امالی /45 از ابو خالد کابلی روایت می‌کند: «امام سجاد علیه السلام به من فرمودند: ای ابا خالد‌! قطعاً فتنه‌هایی به مانند پاره‌های شبِ تاریک رخ خواهد داد که تنها کسانی که خداوند میثاقشان را گرفته است از آن نجات می‌یابند، آنان چراغ‌های هدایت و چشمه‌های دانش هستند که خدا از هر فتنه‌ی تاریکی آنان را رهایی می‌بخشد.
گویا صاحب شما را می‌بینم که بر فراز شهر نجفتان - پشت کوفه - در میان سیصد و بیش از ده مرد بر آمده است، جبرئیل در سمت راست او، میکائیل سمت چپ و اسرافیل جلوی او هستند. او پرچم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را به همراه دارد و آن را گشوده است، آن را بر هیچ گروهی فرود نمی‌آورد مگر آنکه خداوند عزیز و جلیل آنان را هلاک می‌گرداند.»
<h4>هفتمین امام از فرزندان امام باقر علیه السلام </h4>
کفایة الاثر /297 از زید بن علی نقل می‌کند: «نزد پدرم علی بن الحسین علیهما السلام بودم که جابر بن عبدالله انصاری وارد شد. در حالی که با پدرم سخن می‌گفت، برادرم محمد از یکی از اتاق‌ها بیرون آمد. جابر به او چشم دوخت، سپس برخاست و گفت: ای پسر‌! پیش بیا و او هم آمد، آنگاه گفت: برگرد و او برگشت، جابر گفت: شمائلی مانند شمائل رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم . ای پسر‌! نامت چیست؟ فرمود: محمد، جابر پرسید: پسر کیستی؟ ایشان فرمودند: پسر علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، جابر گفت: پس تو باقری.
در این هنگام بر روی دست و پای ایشان افتاد و سر و دست او را بوسید و گفت: ای محمد‌! رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بر تو سلام فرستاد. ایشان فرمودند: بهترین سلام بر رسول‌خدا و بر تو - ای جابر‌! -
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 219 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
به جهت آنکه سلام [ آن حضرت ] را رساندی.
آنگاه جابر به جای خود بازگشت و به سخن گفتن با پدرم ادامه داد، او گفت: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روزی به من فرمودند: ای جابر‌! زمانی که فرزندم باقر را دیدی سلام مرا به او برسان، همانا او همنام و شبیه‌ترین مردمان به من است، دانش او دانش من و فرمان او فرمان من است، هفت تن از فرزندان او امینان، معصومان و امامان ابرارند و هفتمین ایشان مهدی آنهاست که زمین را از عدل و داد آکنده می‌کند، همان سان که از ستم و جور آکنده شده است، آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند: وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَینَا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِیتَاءَ الزَّکاةِ وَکانُوا لَنَا عَابِدِینَ259، و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می‌کنند و به ایشان انجام کار‌های نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستنده‌ی ما بودند.»
همان /250 از ابو مریم عبد الغفار بن قاسم آورده است: «به حضور مولایم امام باقر علیه السلام رسیدم. برخی از شیعیان نزد ایشان بودند. پس سخن از اسلام به میان آمد و من گفتم: آقای من‌! کدام اسلام افضل است؟ حضرت فرمودند: کسی که مؤمنان از زبان و دست او در سلامت و امان باشند. پرسیدم: برترین اخلاق چیست؟ فرمودند: صبر و سخاوت. عرض کردم: ایمان کدام یک از مؤمنان کاملتر است؟ پاسخ دادند: خوش اخلاق‌ترین آنها. گفتم: کدام جهاد برتر است؟ فرمودند: کسی که اسبش پی و خونش ریخته شود. عرضه داشتم: کدامین نماز افضل است؟ فرمودند: آنکه دعا و خشوع بیشتری دارد. پرسیدم: کدام صدقه برتر است؟ پاسخ دادند: آنکه از چیزی که خدای عزوجل برایت حرام کرده، دوری کنی.
گفتم: آقای من‌! درباره‌ی ورود نزد سلطان چه می‌فرمایید؟ فرمودند: چنین امری را برای تو [ روا ] نمی‌بینم. عرضه داشتم: من گاهی به شام مسافرت می‌کنم و نزد ابراهیم بن ولید می‌روم. امام علیه السلام فرمودند: ای عبد الغفار‌! ورود تو بر سلطان سه چیز را در پی دارد: محبت دنیا، فراموشی مرگ و کم رضایتی به آنچه خداوند قسمت نموده است.
گفتم: ای فرزند رسول‌خدا‌! من خانواده دارم و به آن سرزمین برای تجارت و کسب منفعت
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 220 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
می‌روم، نظر شما چیست؟ فرمودند: ای بنده‌ی خدا‌! من تو را به ترک دنیا امر نمی‌کنم، بلکه به ترک گناهان فرمان می‌دهم. ترک دنیا فضیلت است ولی ترک گناهان فریضه و واجب، و تو بیش از آنکه به کسب فضیلت نیاز داشته باشی به کسب فریضه نیازمندی.
در این هنگام دست و پای ایشان را بوسه دادم و گفتم: پدر و مادرم فدای شما، ای فرزند رسول‌خدا‌! دانش صحیح را تنها نزد شما می‌یابیم. سنّ من بالا رفته و استخوانم سست شده است ولی آنچه را که باعث مسرّتم شود در شما نمی‌بینم، شما را می‌بینم که کشته و آواره می‌شوید و در بیم و هراس به سر می‌برید. من دیر زمانی است که انتظار قائم شما را می‌کشم و می‌گویم: امروز یا فردا ظهور می‌کند.
ایشان فرمودند: ای عبد الغفار‌! قائم ما هفتمین نفر از نسل من است و این زمان، زمان ظهور او نیست، پدرم از پدرش و ایشان از پدرانش روایت می‌کنند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: همانا امامان پس از من دوازده نفرند، به تعداد نقیبان بنی‌اسرائیل، نه تن ایشان از نسل حسین هستند و نهمین شخص قائم آنهاست. او در آخرالزمان خروج می‌کند و زمین را همان سان که از ستم و ظلم پر شده، از عدالت مملو می‌نماید.
گفتم: اگر چنین باشد، پس از شما چه کسی [ امام ] خواهد بود؟ فرمودند: جعفر که سید اولاد من و پدر امامان است و در گفتار و کردار صادق می‌باشد. ای عبد الغفار سؤال بزرگی پرسیدی و البته که تو شایسته‌ی آنی که پاسخ را دریافت کنی.
آنگاه فرمودند: بدانید که کلید‌های دانش پرسش است و این بیت را خواندند:
شفاءُ العَمَی طول السؤال و إنّما تمامُ العَمَی طولُ السکوتِ علی الجهلِ
درمان نابینایی [ جهل ] طول پرسش است، و تنها دلیل نابینایی طول سکوت در حالت جهل و نادانی است.»
<h4>بشارت امام صادق علیه السلام به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ششمین فرزندشان</h4>
کمال الدین 1/33 از سید بن محمد حمیری نقل می‌کند: «من غلو می‌کردم و به غیبت محمد بن حنفیه اعتقاد داشتم. برهه‌ای از زمان را در این گمراهی به سر بردم تا آنکه
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 221 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خداوند به واسطه‌ی جعفر بن محمد الصادق علیه السلام بر من منت نهاد و از آتش رهانیده به راه صحیح راهنمایی فرمود.
پس از آنکه با دلائل و معجزاتی که از آن حضرت مشاهده نمودم، ثابت شد که او حجت خدا بر من و جمیع اهل زمان، و امامی است که خدا اطاعت و پیروی از او را واجب نموده است، خدمت ایشان عرض کردم: ای پسر رسول‌خدا‌! از پدرانت علیهم السلام روایاتی پیرامون غیبت رسیده است، بفرمایید که مربوط به چه کسی خواهد بود؟ ایشان فرمودند: غیبت برای ششمین فرزند از نسل من - که دوازدهمین تن از امامان هدایتگر پس از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم است و نخستین ایشان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب است و آخرین آنها قائم به حق بقیت الله در زمین و صاحب الزمان - خواهد بود. به خدا سوگند اگر او به مقداری که نوح در قومش بود، در غیبت بماند از دنیا نمی‌رود مگر پس از آنکه ظهور نماید و زمین را پر از عدل و داد کند، همان طوری که پر از ظلم و ستم شده است.
سید حمیری گوید: هنگامی که این سخن را از مولای خود امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام شنیدم، بر دستان او به درگاه خدای تعالی توبه کردم و قصیده‌ای را که ابتدای آن چنین است، سرودم:
أیا راکباً نحو المدینة جَسْرةً*عذافرةً یطوی بها کل سبسب
إذا ما هداک الله عاینتَ جعفراً*فقل لولی الله وابن المهذَّب
ألا یا أمین الله وابن أمینه*أتوبُ إلی الرحمن ثم تأوُّبی
إلیک من الأمر الذی کنت مطنباً*أحارب فیه جاهداً کل معرب
وما کان قولی فی ابن خولة مطنباً*معاندةً منی لنسل المطیب
ولکن روینا عن وصیّ محمد*وما کان فیما قال بالمتکذِّب
بأن ولیَّ الأمر یفقد لا یری*ستیراً کفعل الخائف المترقب
فتقسم أموال الفقید کأنما*تغیبه بین الصفیح المنصّب
فیمکث حیناً ثم ینبع نبعةً*کنبعة جدیٍ من الأفق کوکب
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 222 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
یسیر بنصر الله من بیت ربه*علی سؤدد منه وأمر مسبَّب
یسیر إلی أعدائه بلوائه*فیقتلهم قتلا کحرَّانَ مغضب
فلما روی أنّ ابن خولةَ غائبٌ*صرفنا إلیه قولنا لم نکذّب
وقلنا هو المهدی والقائم الذی*یعیش به من عدله کل مُجدِب
فإن قلت لا فالحق قولک والذی*أمرت فحتمٌ غیر ما متعصب
وأشهد ربی أن قولک حجة*علی الناس طُرّاً من مطیع ومذنب
بأن ولیَّ الأمر والقائمَ الذی*تطلُّع نفسی نحوه بتطرّب
له غیبةٌ لابد من أن یغیبها*فصلّی علیه الله من متغیب
فیمکث حیناً ثم یظهر حینه*فیملک من فی شرقها والمغرِّب
بذاک أدین الله سرّاً وجهرةً*ولستُ وإن عوتبتُ فیه بمعتّب
ای کسی که سوار بر شتری تندرو و تنومند که با آن هر بیابانی در نوردیده می‌شود، رهسپار مدینه‌ای
اگر خداوند تو را هدایت کرد و جعفر را دیدی، به آن ولیّ خدا و فرزند امام پاک و مطهّر بگو:
بدان ای امین خدا و پسر امین او‌! که من به درگاه خداوند رحمان توبه می‌کنم، و آنگاه بازگرد
از آن عقیده‌ای که بر آن پافشاری داشتم و آشکارا با مخالفان آن ستیزه می‌کردم، به سوی شما باز می‌گردم
باوری که من درباره‌ی پسر خوله [ محمد بن حنفیه ] داشتم و بر آن اصرار می‌ورزیدم، به خاطر عناد با خاندان پیامبر پاک نبود
ولیکن [ بدان جهت بود که ] از وصیّ پیامبر روایت کرده‌ایم و او در آنچه گفته دروغ نگفته است
او گفته که ولیّ امر مفقود و مستور می‌شود، به مانند کسی که هراسان و منتظر است
پس اموال او را قسمت می‌کنند، چنان که گویا در میان خروار‌ها خاک دفن شده است
او مدت زمانی درنگ می‌کند و آنگاه مانند ستاره‌ی جدی که از پشت افق آشکار می‌شود، ظهور می‌کند
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 223 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پس با نصرت الهی و سیادت و اسبابی آماده از خانه‌ی پروردگارش حرکت می‌کند
او با پرچمش به سوی دشمنان می‌رود و مانند تشنه‌ی غضبناک آنان را می‌کشد
و از سویی برایمان روایت شد که پسر خوله غائب است، پس سخن خود را بر او تطبیق نمودیم و قصد دروغ پردازی هم نداشتیم
و گفتیم که او مهدی و قائم است که هر قحطی زده‌ای از برکت عدالت او [ به خوبی و خوشی ] زندگی می‌کند
حال اگر بگویی که چنین نیست، سخن شما حق و فرمان شما قطعی است و هیچ تعصّبی هم ندارم
و خدا را گواه می‌گیرم که گفتار شما بر تمام مردمان حجت است، چه مطیعان و چه سرکشان:
که ولیّ امر و قائمی که جان من با اشتیاق در طلب او در طرب است
غیبتی دارد که گزیری از آن نیست، پس خداوند بر آن غائب درود فرستد
او برهه‌ای درنگ می‌کند و سپس ظهور نموده و حاکم همه‌ی مردم شرق و غرب خواهد شد
من در نهان و آشکار چنین اعتقادی به درگاه خدا دارم و اگرچه نسبت به آن سرزنش شوم، تأثیری در من نخواهد داشت.»260
<h4>امام کاظم علیه السلام : قائم، پنجمین فرزند من است</h4>
کمال الدین 2/361 از یونس بن عبدالرحمن روایت می‌کند: «به امام موسی بن جعفر علیه السلام عرض کردم: ای پسر رسول‌خدا‌! آیا شما قائم به حق هستید؟ فرمودند: من قائم به حق هستم، اما قائمی که زمین را از وجود دشمنان خدای عزوجل پاک می‌کند و آن را هم‌چنان‌که از ستم و جور پر شده، از داد می‌آکند، پنجمین فرزند من است. به سبب بیم بر جان خویش، غیبتی خواهد داشت که به درازا می‌انجامد و در آن گروه‌هایی از دین برمی‌گردند و گروه‌هایی دیگر بر آن استوار می‌مانند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 224 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
و چنین ادامه دادند: خوشا به حال شیعیان ما که در غیبت قائم ما به ریسمان ما دست انداخته و بر ولایت ما و بیزاری از دشمنان ما استوارند، آنان از ما هستند و ما نیز از ایشانیم، آنها به ما به عنوان امامان رضایت داده‌اند و ما به ایشان به عنوان شیعه. خوشا به حال ایشان، باز خوشا به حال ایشان، به خدا قسم آنان روز قیامت در درجه‌ی ما خواهند بود.»261
مرحوم کلینی در کافی 1/336 به سند صحیح از امام کاظم علیه السلام روایت می‌کند: «وقتی پنجمین شخص از نسل هفتمین [ امام ] غائب شد، تقوای خدا پیشه کنید و نسبت به دینتان مراقب باشید، مبادا کسی شما را از آن جدا سازد.
فرزندانم‌! البته که برای صاحب این امر [ امامت ] غیبتی خواهد بود و تا آنجا ادامه خواهد یافت که کسی که به امامت اعتقاد می‌داشت، از این اعتقاد باز می‌گردد‌! همانا این امر امتحانی است که خدای عزوجل خلق را بدان می‌آزماید. اگر پدران و اجداد شما دینی بهتر از این دین می‌شناختند، هر آینه از آن پیروی می‌کردند. [ راوی گوید: ] عرضه داشتم: آقای من‌! پنجمین از نسل هفتمین کیست؟ فرمودند: پسرم‌! خِرد‌های شما از درک آن کوچکتر است و عقول شما گنجایش آن را ندارد، ولیکن اگر زنده ماندید، او را خواهید دید.»262
غیبت نعمانی /154 و الهدایة الکبری /361 نیز آن را نقل می‌کنند، در ادامه‌ی آن آمده است: «من هفتمین هستم، پسرم علی الرضا هشتمین [ امام ]، پسرش محمد نهمین، پسر او علی دهمین، پسر او حسن یازدهمین و فرزند او محمد که همنام و هم کنیه‌‌ی جدّم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم است، مهدی و پنجمینِ پس از هفتمین است.
در این هنگام گفتم: آقای من‌! خداوند گره از امور شما بگشاید، همان گونه که گره از کار من گشودید.»263
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 225 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>امام رضا علیه السلام به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، چهارمین فرزند از نسل خود بشارت می‌دهند</h4>
کمال الدین 2/376 از ریان بن صلت نقل می‌کند: «به امام رضا علیه السلام عرض کردم: آیا شما صاحب الامر هستید؟ فرمودند: من صاحب الامر [ امامت ] هستم، اما نه آنی که زمین را از عدل پر می‌کند، چنان‌که از ستم آکنده شده است. با وجود این ضعف بدنی که در من می‌بینی چگونه من آن صاحب الامر باشم؟ و قائم کسی است که زمانی که خروج کند در سنّ پیران باشد و در چهره‌ی جوانان. او بدنی قوی دارد بسانی که اگر دست خود را به سوی بزرگترین درخت زمین دراز نماید، آن را بر خواهد کند، و اگر در میان کوه‌ها فریاد زند، صخره‌های آن را از جای بر خواهد کند.
او عصای موسی و انگشتری سلیمان را به همراه دارد. او چهارمین فرزند از نسل من است که خداوند هر آن قدر که بخواهد، او را در ستر خود غائب می‌دارد، آنگاه او را آشکار می‌کند و به دستش زمین را پر از عدل و داد می‌نماید، همان گونه که پر از ستم و بیداد شده است.»264
همان 1/371 از حسین بن خالد: «امام رضا علیه السلام فرمودند: کسی که ورع ندارد دین ندارد و کسی که تقیه نمی‌کند ایمان ندارد، همانا گرامی‌ترین شما کسی است که بیشتر به تقیه عمل کند. گفتند: ای فرزند رسول‌خدا‌! تا چه زمانی؟ فرمودند: تا روز وقت معلوم که روز خروج قائم ما اهل‌بیت است. پس هر کسی که پیش از خروج او تقیه را ترک کند، از ما نیست‌!
پرسیدند: ای پسر رسول‌خدا‌! قائم شما اهل‌بیت کیست؟ فرمودند: چهارمین تن از نسل من، پسر بانوی کنیزان که خدا به او زمین را از هر ستمی پاک و از هر ظلمی تطهیر می‌نماید. او کسی است که مردم در ولادت یافتن او تردید می‌کنند. پیش از ظهورش غیبت می‌کند و هنگامی که ظهور کند زمین را به نور خود روشن می‌نماید و میزان عدل را در بین مردم قرار می‌دهد و در پی آن هیچ کسی به دیگری ظلم نخواهد نمود.
هموست که زمین برایش در هم پیچیده می‌شود و سایه‌ای ندارد. اوست که منادی از آسمان ندا می‌کند و به سوی او فرا می‌خواند و تمامی اهل زمین آن را می‌شنوند، [ آن منادی ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 226 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
می‌گوید: بدانید، حجت خدا در کنار خانه‌ی خدا ظهور کرده است، پس، از او پیروی کنید که حق با او و در اوست، و این فرمایش خدای عزوجل است: إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ265، اگر بخواهیم آیه و نشانه‌ای از آسمان برای ایشان فرو می‌فرستیم که گردن‌هایشان در برابر آن خاضع گردد، دولت اهل‌بیت در این آیه همان آیه است.»266
اثبات الوصیة /227 از حسن بن محبوب روایت می‌کند که امام رضا علیه السلام فرمودند: «گزیری نیست از فتنه‌ای رمیده و سخت که [ چهره‌ی واقعی ] نزدیکترین کسان و دوستان شخص، آشکار می‌شود، و این زمانی خواهد بود که شیعه سومین فرزند از نسل مرا [ مقصود امام‌عسکری علیه السلام است که با شهادت ایشان دوران غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و حیرت شیعیان آغاز شد ] از دست دهند. اهل آسمان و زمین بر او می‌گریند. و پس از کلامی طولانی فرمودند: گویا آنها را می‌بینم در حالی که در بدترین حالت هستند و سه ندا شنیده‌اند؛ ندای نخست آن است که ای گروه مؤمنان‌! قیامت نزدیک شد. دوم آن است که آگاه باشید لعنت خدا بر ظالمان است. و سوم آن است که در مطلع خورشید پیکری آشکار و مشاهده می‌شود که می‌گوید: خداوند فلانی را برانگیخته است، پس، از او بشنوید و فرمان برید.»267
نعمانی در غیبت /180 مشابه آن را نقل می‌کند و در آن آمده است: «امام رضا علیه السلام به من فرمودند: ای حسن‌! فتنه‌ای رمیده و سخت خواهد بود که نزدیکترین کسان و دوستان در آن خود را می‌بازند. این زمانی رخ خواهد داد که شیعیان سومین فرزند از نسل مرا نیابند. در نبود او اهل زمین و آسمان محزون می‌شوند. چه بسیار مرد و زن مؤمنی که در نبود او متأسف، اندهگین و حیرانند.
سپس سر به زیر افکندند و پس از مدتی بالا آورده فرمودند: پدر و مادرم فدای همنام جدّم و شبیه من و موسی بن عمران، جامه‌هایی از نور دربردارد که از پرتو نور قدس می‌درخشد. گویا آنها را می‌بینم در حالی که در ناامیدترین حالات به سر می‌برند و ندا شده‌اند - بسانی که کسانی که دور هستند به مانند آنان که نزدیک هستند، آن را می‌شنوند -، آن ندا رحمتی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 227 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
برای مؤمنان است و عذابی برای کافران.
عرضه داشتم: پدر و مادرم به فدای شما، آن ندا چیست؟ فرمودند: سه صدا در ماه رجب خواهد بود؛ اولی آنکه بدانید لعنت خدا بر ظالمان است. دوم آنکه ای گروه مؤمنان‌! قیامت نزدیک شده است. و سوم آنکه پیکری آشکار را در مطلع خورشید مشاهده می‌کنند که ندا می‌کند: بدانید، خداوند فلانی را برای به هلاکت رساندن ظالمین برانگیخته است.
در این هنگام است که فرج برای مؤمنین می‌آید و خدا قلب‌های آنان را شفا می‌بخشد و کینه‌ی دل‌هایشان را می‌زداید.»
بشارات امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام نیز خواهد آمد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 228 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 229 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h3>فصل هفتم: برنامه الهی</h3>
جایگاه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در برنامه‌ی الهی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 230 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم : خدا تنها به ما آغاز کرد و فقط به ما ختم خواهد نمود</h4>
الفتن 1/370 چند روایت از حضرت امیر علیه السلام آورده که می‌فرماید: «از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرسیدم: مهدی از ما امامان هدایتگر است یا از غیر ما؟ فرمود: از ماست. دین تنها به ما ختم می‌شود، همان طور که تنها به ما آغاز شد. مردم فقط به دست ماست که از گمراهی فتنه نجات می‌یابند، همان سان که از گمراهی شرک نجات یافتند، و تنها به ماست که خداوند در میان دل‌های آنها پس از عداوت فتنه، الفتِ در دین برقرار خواهد ساخت، همان گونه که پس از عداوت شرک، بین دل و دین ایشان الفت ایجاد کرد.»
ابن ابی الحدید در شرح نهج‌البلاغة 9/206 ذیل خطبه‌ی 157 می‌نویسد: «این روایت از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است، بسیاری از محدّثان آن را از حضرت علی علیه السلام آورده‌اند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به او فرمودند: خدا جهاد با کسانی که دچار فتنه می‌شوند را بر تو واجب کرده، چنان‌که جهاد با مشرکان را بر من واجب نمود... پرسیدم: یا رسول الله‌! این کسانی را که پس از شما به فتنه درمی‌افتند، چه عنوانی دهم، فتنه یا ارتداد؟ فرمود: فتنه‌ای که در آن سرگردان می‌مانند تا آنکه عدالت آنها را دریابد.
عرض کردم: یا رسول الله‌! عدالت از ناحیه‌ی ما ایشان را درمی‌یابد یا از غیر ما؟ فرمودند‌: بلکه از سوی ما، خداوند تنها به ما آغازیده و تنها به ما ختم خواهد نمود، و [ همان سان که ] تنها به واسطه‌ی ما میان دل‌ها - پس از آنکه گرفتار شرک بودند - الفت ایجاد نمود، تنها به ماست که پس از فتنه نیز میان دل‌ها الفت برقرار خواهد ساخت. در این هنگام من گفتم: الحمد لله برای فضیلتی که به ما بخشیده است.»268
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 231 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
الفتن 1/375 از سالم نقل می‌کند: «نجده در نامه‌ای به ابن عباس از او درباره‌ی مهدی سؤال کرد و او چنین پاسخ داد: خدا این امت را با نخستین فرد اهل‌بیت هدایت کرد و با آخرین ایشان، آنها را نجات می‌بخشد. در زمان وی حتی دو بز شاخ‌دار یا بی‌شاخ هم با یکدیگر نمی‌جنگند.»
مشابه مضمون حدیث حضرت امیر علیه السلام در منابع ما نیز آمده است. علی بن بابویه قمی در الامامة والتبصرة /92 از حارث بن نوفل آورده است: «حضرت امیر علیه السلام از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرسید: یا رسول الله‌! امامان هدایتگر از ما هستند یا از غیر ما؟...»269
شیخ مفید در امالی /288 از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت می‌کند: «وقتی که إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللهِ وَالْفَتْحُ بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نازل شد، به من فرمود: یا علی‌! یاری خدا و فتح فرا رسیده است. یا علی‌! هدایت پیروی از دستور خداست و نه پیروی از هوی و رأی [ غیر او ]. گویا می‌بینم که تو با گروهی مواجه می‌شوی که قرآن را تأویل می‌برند و به شبهات دامن می‌زنند، شراب را به عنوان نبیذ، کم فروشی را با [ پرداخت ] زکات و رشوه را به نام هدیه حلال می‌شمارند‌!
عرضه داشتم: ای رسول‌خدا‌! هنگامی که آنان مرتکب چنین اموری شوند، مرتدّند یا اهل فتنه؟ فرمودند: آنان اهل فتنه‌ای هستند که در آن سرگردان می‌مانند تا آنکه عدالت آنها را دریابد.
گفتم: یا رسول الله‌! عدالت از ناحیه‌ی ما و یا از سوی غیر؟ فرمودند: بلکه از جانب ما، خداوند تنها به ما آغازیده است و فقط به ما به پایان خواهد رسانید. او تنها به واسطه‌ی ما در میان دل‌ها - پس از آنکه گرفتار شرک بودند - الفت ایجاد نمود، و فقط به ماست که پس از فتنه در میان دل‌ها الفت برقرار خواهد ساخت.
در این هنگام من گفتم: الحمد لله برای فضیلتی که به ما بخشیده است.»
نگارنده: ختم و به پایان رسیدن در این حدیث به معنای آن است که برنامه‌ی الهی و هدف او در اوج خود به ثمر خواهد نشست. نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم سرآغاز آن بود و بر دستان حضرت مهدی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 232 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بقیت الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف به اوج خود خواهد رسید. خدای متعال می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ270، اوست که رسول خود را به هدایت و دین حق ارسال نمود تا آن را بر همه‌ی ادیان غالب نماید، اگرچه مشرکان خوش نداشته باشند».
<h4>حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پایان بخش تمامی اسرار</h4>
ابن شعبه‌ی حرانی رحمه الله در تحف العقول /171 وصیت نامه‌ی امیرالمؤمنین علیه السلام به کمیل بن زیاد رحمه الله را روایت می‌کند، و عماد الدین طبری امامی رحمه الله در بشارة المصطفی صلی الله علیه وآله وسلم لشیعة المرتضی علیه السلام /24 گزیده‌ای از آن را می‌آورد. این وصیت نامه طولانی و مملو از دانش و حکمت است. در پاره‌ای از آن آمده است: «سعید بن ارطاة گوید: کمیل بن زیاد را دیدم و درباره‌ی فضیلت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام از او پرسیدم. او گفت: آیا می‌خواهی تو را از وصیّتی که ایشان به من فرمودند - و از دنیا و آنچه در آن است برایت بهتر می‌باشد - آگاه کنم؟ گفتم: آری و او گفت: حضرت علی‌ علیه السلام به من فرمودند:
ای کمیل‌! هر روز نام خدا را [ بر زبان ] آور و بگو: لا حول ولا قوة إلا بالله. بر خدا توکل کن و ما را به یاد آور و نام ما را ذکر کن...
ای کمیل‌! خداوند رسولش را ادب آموخت و ایشان هم مرا، من نیز مؤمنان را ادب می‌آموزم و آن را برای شریفان به ارث می‌گذارم.
ای کمیل‌! هیچ علمی نیست، مگر آنکه من آن را در می‌گشایم و هیچ رازی نیست، مگر آنکه قائم علیه السلام آن را به پایان می‌رساند، ذُرِّیةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 271، فرزندانی که بعضی از [ نسل ] بعضی دیگرند و خداوند شنوای داناست.
ای کمیل‌! فقط از ما فراگیر تا از ما باشی‌!
ای کمیل‌! تو در هر حرکتی نیازمند معرفت و شناخت هستی...
ای کمیل‌! شما از دشمنانتان بهره مندید، به شادی آنان شادید، به آشامیدن آنها
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 233 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
می‌آشامید، به خوردن آنان می‌خورید و در جا‌هایی که آنها وارد می‌شوند، وارد می‌شوید و چه بسا که بر نعمت ایشان دست یابید. آری به خدا قسم که این علی رغم ناخوشنودی آنهاست، ولی خدای عزوجل یاور شماست و آنان را وامی‌گذارد.
به خدا زمانی که روز شما فرا رسد و صاحبتان ظهور نماید، آنها با شما نمی‌خورند و در جا‌هایی که شما وارد می‌شوید، وارد نمی‌شوند، در‌های شما را نمی‌کوبند، به نعمت‌های شما دست نمی‌یابند و ذلیل و نومید خواهند بود مَلْعُونِینَ أَینَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلاً 272، [ ایشان ] از رحمت خدا دور گردیده و هر کجا یافته شوند گرفته و سخت کشته خواهند شد.
ای کمیل‌! فریب قومی را نخور که نماز خود را طول می‌دهند، هماره روزه می‌دارند و صدقه می‌دهند و گمان می‌کنند موفّقند.
ای کمیل‌! به خدا سوگند می‌خورم که از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم: وقتی شیطان قومی را به طرف کار‌های زشتی چون زنا و شرابخواری و مانند آن - از دشنام و گناهان - بکشاند، عبادت شدید، خشوع، رکوع، خضوع و سجود را خوشایندشان می‌کند، آنگاه آنان را به ولایت و سرپرستی پیشوایانی که به سوی آتش فرا می‌خوانند و روز قیامت یاری نمی‌شوند، وا می‌دارد.
ای کمیل‌! [ ایمان برخی ] ثابت است و [ ایمان برخی دیگر ] به صورت ودیعه، پس بر حذر باش که مبادا از کسانی باشی که [ ایمان ] نزد آنها ودیعه است. تنها در صورتی شایستگی ثبوت آن را داری که در مسیر روشنی که تو را به کج راهه نمی‌برد، و از طریقی که ما تو را بر آن داشتیم و بدان هدایت نمودیم، جدا نمی‌سازد، استوار بمانی.
ای کمیل‌! هیچ نبردی جز با حضور امامی عادل و هیچ غنیمتی جز با وجود امامی فاضل نخواهد بود.
ای کمیل‌! اگر پیامبری ظهور نکرده بود و مؤمنی پارسا روی زمین بود، آیا در دعوت به سوی خدا خطا کرده یا نه؟ بلی، به خدا سوگند خطا کرده است مگر زمانی که خدا او را بگمارد و برای دعوت شایستگی دهد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 234 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ای کمیل‌! دین برای خداست، پس فریب سخنان امت فریفته‌ای را که پس از هدایت گمراه شدند و بعد از آنکه پذیرفتند انکار نمودند، مخور.
ای کمیل‌! دین برای خدای متعال است، بنابراین از کسی نمی‌پذیرد که آن را برپا دارد، مگر آنکه رسول، نبی و یا وصی باشد.
ای کمیل‌! این [ مقامِ اقامه‌ی دین ] همان نبوت و رسالت و امامت است، و غیر از ایشان [ کسانی که در این صدد بر آیند، ] تنها کسانی هستند که خود را به حکومت رسانده‌اند، به زور چیره شده‌اند، گمراهند و تجاوزگر.
ای کمیل‌! مسیحیان و یهودیان نه فاعلیت خدای تعالی را انکار کردند و نه موسی و عیسی را، ولیکن افزودند، کاستند، تحریف نمودند و به کج راهه رفتند، پس مورد لعنت و خشم قرار گرفتند و توبه هم ننمودند...
ای کمیل‌! بعد از نماز عصر نیمه‌ی ماه رمضان که بسیاری از مهاجر و انصار جمع بودند، پیامبر‌ صلی الله علیه وآله وسلم بر بالای منبر در حالی که بر روی پا‌هایشان ایستاده بودند، اعلان کردند: علی از من است، دو پسرم از او هستند، و پاکان از من و ایشان. آنان پس از مادرشان پاکانند. آنان کشتی نوحند که هر که بر آن سوار شود نجات می‌یابد، و هر که از آن سر باز زند، هلاک گردد. آنکه نجات یابد در بهشت و آنکه فرو افتد در آتش است.»
نگارنده: معنای فرمایش امام علیه السلام : هیچ دانشی نیست مگر آنکه من آن را در می‌گشایم، آن است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم اصول علومی که مردم بدان احتیاج دارند را آوردند، و اصول علوم دین را گشودند. پس از ایشان هم امیرالمؤمنین علیه السلام پاره‌ای از آنها را در گشودند. شارح نهج‌البلاغة ابن ابی الحدید در مقدمه‌ی شرح خود به استدلال پیرامون این مطلب پرداخته که علوم اسلامی همه به حضرت امیر علیه السلام بازگشت می‌کند، پس ایشان بنیانگذار آنها و یا استوار دارنده‌ی اصول آنهاست.
و نیز این سخن: هیچ سرّی نیست مگر آنکه قائم علیه السلام آن را به پایان می‌رساند، بدان معناست که اسرار پنهان علوم و حیات به دست امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف آشکار می‌شود و آن حضرت است که آنها را در دسترس مردم قرار می‌دهد. البته همین امر که ایشان اسرار قرآن را بیان می‌کند و معرفت متعالی انسانی و حیات تکامل یافته‌ی مادّی و معنوی را بر اساس آن قرار می‌دهد، کفایت می‌کند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 235 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>امیر المؤمنین علیه السلام : خدا تنها به ما آغاز کرد و فقط به ما به پایان می‌رساند، نه به شما</h4>
الملاحم ابن منادی /64 از اصبغ بن نباته آورده است: «امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام در کوفه خطبه‌ای خواندند و پس از به جا آوردن حمد و ثنای الهی فرمودند: ای مردم‌! قریشیان امامان عرب هستند، ابرار آنان برای ابرار عرب و فاجران آنها برای فاجران ایشان. بدانید ناگزیر آسیابی بر گمراهی آرد می‌کند و می‌گردد، پس چون بر محور خود بگردد به شدّت آرد کند. آگاه باشید که زیبا و اعجاب آور آرد می‌کند، زیبایی نهایت [ و زمان پایان یافتن ] آن است، و در هم شکستن آن بر عهده‌ی خدای عزیز و جلیل خواهد بود.
بدانید که من و ابرار عترت و اهل‌بیتم داناترین مردمان در کودکی و بردبارترین آنها به هنگام بزرگسالی هستیم. پرچم حق تنها با ماست. هر کسی بر آن پیشی گیرد، [ از دین ] خارج شود و هر که از آن سرپیچی کند، هلاک گردد و هر کسی بر آن استوار ماند، به ما بپیوندد.
ما اهل‌بیت رحمتیم و در‌های حکمت تنها توسّط ما گشوده شده است. ما تنها بر اساس حکم خدا حکم کردیم، به دانش او دانستیم و از راست‌گفتاری شنیدیم، پس اگر از ما تبعیّت کنید، نجات می‌یابید و اگر پشت کنید، خداوند به دستان ما شما را عذاب خواهد نمود.
خدا تنها به دست ما حلقه‌ی ذلّت را از گردن شما گشود و فقط به ما ختم خواهد نمود و نه به شما. آنان که در پی‌اند به ما می‌پیوندند و کسانی که جلو رفته‌اند به سوی ما باز می‌گردند.
اگر چنین نبود که شما در صدد به تعجیل انداختن و به تأخیر انداختن مقدّرات هستید واین [ خواسته و اراده‌ی شما در تعجیل و تأخیر ] در بشر پیشتر بوده است، هر آینه برای شما از جوانانی از موالی [ غیر عرب ]، پسران عرب و برخی از پیران - که به نمک در توشه‌ی سفر می‌مانند وکمترین توشه نمک است - می‌گفتم.
عبرت در ماست وانتظار برای شیعیان ما. ما و شیعیانمان با دل درد، تب و شمشیر [ قتل ] نزد خدای عزوجل می‌رویم و دشمنان ما با درد وسختی، و بلا و انتقامی که خداوند بخواهد، به هلاکت می‌رسند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 236 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
سوگند به خدا که اگر هر آنچه را می‌دانم برای شما بگویم، طائفه‌ای می‌گویند: چقدر دروغگو و گمان پرداز است، و اگر از میان شما صد تن را که قلب‌هایشان مانند طلاست، برگزینم، و آنگاه از میان آن صد نفر ده تن را انتخاب نمایم، و سخنی ساده درباره‌ی ما اهل‌بیت - که در آن جز حق نمی‌گویم و تنها بر صدق تکیه می‌کنم - برایشان بگویم، آنان بیرون می‌روند و می‌گویند: علی از دروغگوترین مردم است‌! ولی اگر از دیگران ده تن را برگزینم، ودر [ مدح ] دشمنانمان و کسانی که بر ما ستم کردند، مطالب بسیاری بگویم، بیرون می‌روند در حالی که می‌گویند: علی از راستگو ترین مردم است‌!
سخنران هلاک شد، صاحب گروه نیرومند به حیرت افتاد، دل‌ها متغیّر گشت، بعضی از آنها بسیار ناراحت است، برخی سخت، برخی نرم و بعضی ناآرام.
فرزندانم‌! خردسالان شما بایستی به بزرگانتان نیکی کنند و بزرگانتان بایست با خردسالان رؤوف باشند. مانند گمراهان درشتخو نباشید که در دین تفقّه نکردند و یقین خالص به خدای عزوجل نداشتند و به تخمی که در لانه است می‌مانند.273
افسوس بر جوجه‌ها، جوجه‌های آل محمد از دست خلیفه‌ای جبّار، خبیث و هوسران که به حقّ جانشین من و جانشین جانشینم استخفاف خواهد ورزید.
به خدا سوگند که تأویل رسالت‌ها، تحقّق وعده‌ها و تمام کلمات [ خدا ] را می‌دانم.
به طور حتم در میان اهل‌بیت من کسی خواهد بود که بر اساس فرمان خدا فرمان می‌دهد، قدرتمند است و بنابر حکم خدا حکم می‌کند. این پس از زمانی سخت و رسوا خواهد بود که بلا در آن شدت می‌گیرد، امید قطع و رشوه پذیرفته می‌شود. در این هنگام خداوند عزوجل
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 237 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مردی را از کنار دجله برای امری که او را به غضب آورده، مبعوث می‌دارد. کینه او را بر ریختن خون‌ها وا می‌دارد. او [ پیشتر ] در غیبت و خفا بوده است. پس [ چون ظاهر شود ] قومی را که بر آنها خشمگین، پر‌کینه و شدید است - به شیوه‌ی بخت نَصَّر - به هلاکت می‌رساند. او آنان را به ذلّت می‌کشاند و کاسه‌هایی لبالب از تازیانه‌ی عذاب و شمشیر هلاک را به ایشان می‌نوشاند. آنگاه فساد و اموری مشتبه خواهد بود...
بدانید که شگفتی، تمام شگفتی پس از جمادی و رجب است، گرد آمدن پراکنده‌ها و برانگیختن مردگان و رخدادهایی با فاصله که در بین آنها مردن‌هایی است که دنباله‌ی خود را بالا گرفته، فریاد می‌کند و سخن خود را اعلان می‌دارد و این در دجله یا اطراف آن است.
آگاه باشید، قائمی از ما خواهد بود که حسب او پاکیزه و یاران او بزرگانند. شما را به هنگام نابودی دشمنان خدا سه بار به نام او و نام پدرش ندا می‌کنند و این در ماه رمضان خواهد بود و پس از فتنه، کشتار، سختی، فساد و اوج گرفتن بلا. من آگاهم که زمین اندوخته‌هایش را برای چه کسی بیرون می‌آورد و خزائنش را تسلیم که می‌کند، و اگر بخواهم با پایم [ بر زمین ] می‌زنم و می‌گویم: از اینجا کلاهخود و زره بیرون آرید.
ای فرزندان گناهان‌! شما چگونه هستید آن زمانی که با شمشیر‌هایی آخته بر دستان در شب یورش به دشمن در راه رفتن شتاب می‌کنید؟
البته که خداوند خلیفه‌ای را که بر هدایت استوار می‌ماند و بر حکم کردن رشوه نمی‌ستاند، به خلافت خواهد رساند. او هنگامی که دعا کند، دعا‌هایش تا فاصله‌ای دور خواهد رفت و موجب شکست منافقان و گشایش امور مؤمنان خواهد شد.
بدانید که این امر علی رغم آنان که خوش ندارند واقع می‌شود و الحمد لله رب العالمین.»274
جاحظ در البیان والتبیین /238 مضمون قسمتی از این خطبه را آورده است، وی می‌نویسد: «ابو عبیده گوید: جعفر بن محمد می‌گوید: نیکان عترتم و پاکان خاندانم در خردسالی بردبارترین مردم و در بزرگسالی داناترین ایشانند.
بدانید، ما اهل‌بیتی هستیم که از علم خدا دانستیم، به حکم او حکم نمودیم و از گفتار
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 238 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
راستگویی شنیدیم. اگر از آثار ما پیروی نمایید، به بصیرت‌های ما رهنمون می‌شوید، ولی اگر چنین نکنید، خدا شما را به دستان ما به هلاکت خواهد رساند.
پرچم حق تنها با ماست. هرکه از ما تبعیّت نماید، بپیوندد و هر آنکه سرپیچی کند، غرق شود. آگاه باشید که تنها به وسیله‌ی ما زخم هر مؤمنی التیام می‌یابد و طوق ذلّت از گردن‌هایتان کنار می‌رود، و فقط به ما آغاز شده و به پایان خواهد رسید، و نه به شما.»275
ابن ابی الحدید در شرح خود 1/281 می‌نویسد: «این سخن ایشان در پایان: تنها به ما به پایان خواهد رسید، و نه به شما، اشاره به مهدی است که در آخرالزمان ظهور می‌کند و اکثر محدثین معتقدند که او از نسل فاطمه علیها السلام است و اصحاب ما معتزله نیز منکر او نیستند و در کتاب‌هایشان به آن تصریح کرده‌اند و بزرگانشان به او اعتراف نموده‌اند، الا اینکه به اعتقاد ما او هنوز خلق نشده و بعدها خلق خواهد شد.»‌!
شیخ مفید رحمه الله در ارشاد /128 روایت را مانند البیان و التبیین می‌آورد و می‌نگارد: «شیعه و سنی از حضرت امیر علیه السلام روایتی آورده‌اند که ابوعبیده معمر بن مثنی و دیگران - که دشمنان شیعه آنان را در روایتشان متّهم نمی‌کنند - آن را ذکر می‌کنند و می‌نویسند که امیرالمؤمنین علیه السلام در نخستین خطبه پس از آنکه مردم با آن حضرت بیعت کردند، چنین فرمودند و این بعد از قتل عثمان بن عفّان بوده است.»
طبری امامی در المسترشد /75 می‌نگارد: «وقتی که حضرت علی علیه السلام خلافت [ ظاهری ] را به دست گرفت، سخنرانی کردند و فرمودند:
سوگند به آنکه جانم در دست اوست، پراکنده، در هم آمیخته و غربال شده و به مانند محتویات دیگ به هم خواهید آمیخت تا آنجا که آنان که در بالا قرار دارند، به پایین روند و کسانی که در پایین هستند، به بالا 276. همانا شما به حالتی که در زمان مبعوث شدن پیامبرتان صلی الله علیه وآله وسلم داشتید، بازگشت کرده‌اید، و من از این بازگشت و این مطلب خبر داده شده‌ام...
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 239 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بدانید که نزد خدا مبغوض‌ترین بنده‌ای که آفریده است، کسی است که خدا او را به خودش وا‌گذاشته و مردی که در میان شبه انسان‌ها علمی گرد آورده است و مردم او را عالم می‌نامند، تا آنکه بر آب گندیده‌ای وارد شود و بدون آنکه فایده‌ای برد، سیراب گردد، به عنوان قاضی [ بر مسند قضاوت ] برای مردم می‌نشیند تا امر مشتبه را از غیر آن تمییز دهد، پس اگر چیزی را با چیز دیگری قیاس کند و بسنجد، چشمانش را تکذیب نمی‌کند، و اگر مطلبی بر او پوشیده باشد، آن [ جهلی ] را که از خود می‌داند، کتمان می‌کند، تا مبادا گفته شود نمی‌داند.
او بدون آگاهی در تاریکی‌ها سیر می‌کند و کلید نادانی‌هاست، درباره‌ی آنچه نمی‌داند پرسش نمی‌کند تا فرا گیرد و علم قاطعی ندارد، به مانند باد که چیز خشک خُرد را می‌پراکند، روایت را خرد و پراکنده می‌سازد، وارثان از [ ستم ] او [ در تقسیم ارث ] فریاد می‌کنند، او به حکم خود ازدواج حرام را حلال و ازدواج حلال را حرام می‌کند، آگاه و توانا نیست تا بتواند مشکلاتی را که برایش پیش می‌آید بر طرف کند، و از آنچه نسبت بدان کوتاهی نموده، غافل نیست.
بدانید دانشی که حضرت آدم آورد و تمامی آنچه پیامبران علیهم السلام بدان برتری یافتند، نزد خاندان پیامبر شماست. پس به کجا گمراه می‌شوید و کجا می‌روید؟ ای گروه کسانی که سوارشدگان و نجات یافتگان کشتی [ نوح ] هستید277‌! همانند کشتی نوح در میان شماست، هم چنان‌که در آن کشتی هر که نجات یافت، نجات یافت، در این نیز هر کس از شما نجات یابد، نجات یابد.
وای بر کسی که از ایشان سرپیچی کند. اینان برای شما بسان کهف اصحاب کهف هستند، ایشان را به بهترین نام‌هایشان و به آنچه که در قرآن نامیده شده‌اند بنامید: هذا عَذبٌ فُراتٌ سَائِغٌ شُرَابُه، این آب شیرین تشنگی زاست که نوشیدنش گواراست؛ پس بیاشامید، وَهذا مِلحٌ أُجَاجٌ278، و این شور تلخ مزه است؛ پس بر حذر باشید، ایشان درِ حطّه‌اند، پس وارد شوید.
بدانید ابرار عترت من و پاکان خاندانم در خردسالی داناترین و در بزرگسالی بردبارترین
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 240 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مردمانند. ما از علم خداوند دانستیم و از گفتار راستگویی شنیدیم، پس اگر آثار ما را پیروی نمایید، به بصیرت‌های ما رهنمون شوید، و اگر به ما پشت کنید، خدا شما را به دست ما - و یا هر چیزی که بخواهد - هلاک کند.
پرچم حق تنها با ماست، هرکه به دنبال آن بیاید، بپیوندد، و هر که سرپیچی نماید، هلاک گردد. خدا فقط به ماست که زمان تاریک را روشن می‌نماید، و به دست ماست که انتقام هر مؤمنی را می‌گیرد و طوق ذلّت را از گردن‌هایتان می‌گشاید، و تنها به ما به پایان می‌رساند، نه به شما.»
ابن شعبه حرانی رحمه الله در تحف العقول /115 قسمت‌هایی از آن را آورده است: «خدای عزوجل تنها به ما آغاز کرده و به پایان می‌برد. او فقط به ما آنچه را بخواهد، محو می‌کند، و تنها به ماست که زمانه‌ی سخت را برطرف می‌کند و باران را فرو می‌فرستد. مبادا فریبکار شما را درباره‌ی خدا بفریبد.
اگر قائم ما قیام کند، آسمان بارانش را فرو می‌فرستد، زمین گیاهش را بیرون می‌دهد و کینه از دل بندگان رخت برمی‌بندد. درندگان و چار پایان با یکدیگر آشتی می‌کنند. چنان می‌شود که زنی میان عراق و شام راه می‌رود و گام خود را تنها بر گیاهان می‌گذارد، زنبیل خود را بر سر دارد و هیچ درنده‌ای در صدد او بر نمی‌آید، و او نمی‌هراسد.»
نگارنده: صحیح مسلم 3 /84 روایت می‌کند که در روزگار آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف بلاد عرب را مراتع و نهر‌ها فرا می‌گیرد.
مقصود از جمله‌ی آخر روایت هم آن است که زنی در بین عراق و شام و حجاز در حالی که زنبیلش را بر سر دارد راه می‌رود و از هیچ چیزی بیم ندارد، امنیت پایدار و نقل و انتقال آسان است. در این عبارت امام علیه السلام با مثالی از دوران مخاطبین مطلب را برای آنان بیان کردند.
<h4>خاتم الاوصیاء عجل الله تعالی فرجه الشریف از نسل خاتم الاسباط</h4>
امالی طوسی 2/113 از امام زین العابدین علیه السلام نقل می‌کند: «در یکی از راه‌های مدینه، پشت سر عمویم امام حسن و پدرم امام حسین علیهما السلام راه می‌رفتم - و این جریان در همان سالی بود که عمویم امام حسن علیه السلام به شهادت رسیدند -. من در آن وقت پسری نابالغ - و یا نزدیک
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 241 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بلوغ - بودم. جابر بن عبدالله انصاری و انس بن مالک انصاری همراه گروهی از قریش و انصار با ما مواجه شدند.
جابر بن عبدالله نتوانست جلوی خود را بگیرد، به دست و پای عمو و پدرم افتاد و شروع به بوسیدن کرد. مردی از قریش که از خاندان مروان بود، [ به جابر ] گفت: ای ابا عبدالله‌! با این سنّ و جایگاهی که به عنوان صحابی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم داری - و جابر در بدر حضور داشت -، این کارها را می‌کنی؟‌! جابر گفت: ای برادر قریشی‌! دور شو، اگر فضل و جایگاه این دو را به مانند من می‌دانستی، خاک زیر پای آنان را می‌بوسیدی.
سپس به انس بن مالک رو کرد و گفت: ای ابوحمزه‌! رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم چیزی درباره‌ی این دو به من فرمودند که گمان نمی‌کردم انسانی چنین باشد. انس گفت: ای ابوعبدالله‌! پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به تو چه فرمودند؟ - در این هنگام امام حسن و امام حسین علیهما السلام رفتند، اما من برای شنیدن گفتگویشان ایستادم - جابر گفت: روزی در مسجد جماعتی اندک پیرامون رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بودند، ایشان به من فرمودند: ای جابر‌! حسن و حسین را برایم فرا بخوان.
آن حضرت به آن دو علاقه‌ی بسیار داشت. رفتم و آن دو را فرا خواندم و در حالی که گاهی این را حمل می‌نمودم و گاهی آن را، بازگشتم. ایشان - که به خاطر محبت و گرامیداشت من نسبت به آن دو سرور و شادمانی را در چهره‌شان مشاهده می‌کردم - به من فرمودند: ای جابر‌! آیا این دو را دوست داری؟ عرض کردم: پدر و مادرم فدای شما، با این منزلتی که برای آنها نزد شما می‌دانم، چسان دوستشان نداشته باشم؟
فرمودند: آیا تو را از فضیلتشان آگاهی ندهم؟ گفتم: آری، پدر و مادرم فدایت. فرمودند: خدای تعالی وقتی خواست مرا بیافریند، مرا نطفه‌ای سفید و پاکیزه آفرید. پس آن را در صلب پدرم آدم علیه السلام به ودیعه گذارد و پیوسته آن را از صلبی پاک به رحمی پاک منتقل کرد تا آنکه به نوح و ابراهیم علیهما السلام رسید و چنین بود تا به عبدالمطلب منتقل شد. لذا چیزی از آلودگی‌های جاهلیّت به من اصابت نکرد.
آنگاه آن نطفه در عبدالله و ابوطالب دو نیم شد. من از [ صلب ] پدرم به وجود آمدم و خدا نبوّت را به من ختم کرد. از [ صلب ] ابوطالب نیز علی به وجود آمد و خدا وصیّت را به او ختم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 242 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نمود. آنگاه این دو نطفه از من و علی به هم پیوست و جهر و جهیر - یعنی حسن و حسین - از [ نسل ] ما به وجود آمدند، و خدا به آن دو اسباط نبوّت را ختم فرمود و ذریه‌ی مرا از نسل آن دو قرار داد، و مرا فرمان داد شهر - و یا فرمودند: شهر‌های کفر - را فتح کنم.
مردی از نسل این - و به حسین علیه السلام اشاره نمود - در آخرالزمان خروج خواهد کرد که زمین را از عدل آکنده می‌سازد همان گونه که از ظلم و جور پر شده است.
این دو پاکیزه و مطهّرند و دو آقای جوانان اهل بهشت. خوشا به حال279 کسی که آن دو و پدر و مادرشان را دوست بدارد، و وای بر کسی که با آنان بجنگد و دشمنی کند.»280
<h4>با مهدی ما، حجت‌های الهی به پایان می‌رسد</h4>
مروج الذهب 1/32 از امیر مؤمنان علی علیه السلام نقل می‌کند: «وقتی خدا خواست بیافریند و اموری بدیع را ایجاد کند، پیش از گسترانیدن زمین و برافراشتن آسمان، خلایق را در صورت‌هایی چون غبار قرار داد. خدا در آن حال در ملکوتش یگانه و در جبروتش بی‌همتا بود.
سپس نوری از انوارش را فراهم آورد که درخشید و پاره‌ای از پرتو خود را برکند که ساطع شد، آنگاه آن نور میان آن صورت‌های پنهان، گرد آمد که همان صورت پیامبرمان محمد صلی الله علیه وآله وسلم بود. خدا به او فرمود: تو برگزیده و منتخب هستی و ودیعه‌گاه نور و گنجینه‌های هدایتم نزد توست. به خاطر تو سرزمین بطحاء را می‌گسترانم و آب را می‌فرستم و آسمان را برمی‌افرازم و پاداش و عذاب و بهشت و جهنّم را قرار می‌دهم. اهل‌بیت تو را برای هدایت می‌گمارم و از علم و دانش مکنونم به آنها می‌دهم، چنان که هیچ مطلب دقیقی بر ایشان سخت نباشد و امور پوشیده خسته‌شان نکند. آنها را حجّت بر آفریدگانم و آگاهی بخشان از قدرت و وحدانیتم قرار می‌دهم. آنگاه خداوند از آنان بر ربوبیت و اخلاص در وحدانیت، گواهی و شهادت گرفت.
پس از آن، انتخاب محمد و آلش را با بصیرت و خرد خلایق آمیخت و به آنان نمایاند که
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 243 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
هدایت و نور با اوست و امامت در خاندانش. این از آن رو بود که می‌خواست سنّت عدل مقدّم باشد و اتمام حجّت پیشتر.
آنگاه مخلوقات را در غیب خود مخفی نمود و در علم مکنون خود پنهان داشت. بعد از آن عوالم [ مختلف ] را قرار داد، زمان را گسترد، آب را فرستاد، کف و دود را به تحرّک درآورد، پس عرش او بر روی آب قرار گرفت.
آنگاه زمین را بر روی آب گسترانید (و از آب دودی بیرون آورد و آن را آسمان قرار داد). سپس زمین و آسمان را به اطاعت فراخواند و آن دو اجابت کردند.
سپس ملائکه را از انواری که خود ابداع نموده و ارواحی که خود آفریده بود ایجاد نمود. با توحید خود نبوّت محمد صلی الله علیه وآله وسلم را قرین ساخت. لذا نبوّت ایشان پیش از آنکه در زمین مبعوث شود، در آسمان مشهور شد.
پس چون آدم را آفرید فضیلت او را برای فرشتگان آشکار کرد، و هنگامی که او را از اسامی اشیاء - در آن زمانی که از او خواست تا [ به فرشتگان ] خبر دهد - آگاه نمود، به آنان نمایاند که او را به علم سابق مخصوص داشته است، پس آدم را محراب، کعبه، در و قبله‌ای قرار داد که نیکان و روحانیین انوار را برای او به سجده درآورد.
سپس آدم را از ودیعه‌اش خبر داد و عظمت آنچه وی را نسبت به آن امین شمرده است، به او نشان داد، و این بعد از آن بود که او را نزد ملائکه امام نامید. بهره‌ی آدم از خیر همان ودیعه‌گاه نور ما بود که به او نمایاند.
خدای تعالی همواره این نور را در زمان پنهان می‌داشت تا آنکه محمد صلی الله علیه وآله وسلم را در این مقطع زمانی برتری داد. او هم مردم را در ظاهر و باطن و پنهان و آشکار دعوت کرد و از آنان خواست تا پیمانی را که خدا در [ عالم ] ذرّ و پیش از تناسل از آنان گرفته بود، به یاد آورند.
پس هر کس با ایشان موافقت کرد و از مصباح نور پیشینش برگرفت، به سرّ ایشان هدایت شد و امر روشن ایشان را دریافت، و هر آنکه به غفلت دچار شد، شایسته‌ی غضب گشت.
سپس آن نور به ما انتقال یافت و در امامان ما درخشید، پس ما انوار آسمان و زمینیم. تنها به ماست که نجات می‌یابید، علم مکنون تنها از ناحیه‌ی ماست و امور فقط به ما
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 244 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بازگشت می‌کند.
به مهدی ماست که حجت‌ها به پایان می‌رسند. او خاتم امامان، رهایی بخش امت، نهایت نور و مصدر امور است. پس ما برترین مخلوقات، با شرافت‌ترین موحّدان و حجّت‌های پروردگار جهانیان هستیم. هر که به ولایت ما تمسّک دارد و بر ریسمان ما چنگ زده به این نعمت خوش باشد.»
تذکرة الخواص ابن جوزی /128 از امام‌حسین علیه السلام : «پدرم امیر المؤمنین روزی در مسجد جامع کوفه در ستایش رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم خطبه‌ای بلیغ ادا کردند و در آن فرمودند: با مهدی ما حجت‌ها پایان می‌یابد، پس او خاتم امامان، رهایی بخش امت، منتهای نور و سرّ پیچیده است. مژده باد بر هر کسی که به رشته‌ی ما چنگ زند و بر محبت ما محشور شود.»
معنای این سخن: حجّت‌ها پایان می‌یابد، آن است که دیگری هیچ حجت و برهانی در مقابل اهل‌بیت علیهم السلام نخواهد بود.
<h4>امام عسکری علیه السلام : مهدی آخرین حجّت و خلیفه‌ی الهی است</h4>
اثبات الهداة 3/569 از فضل بن شاذان از محمد بن عبد الجبار روایت می‌کند: «خدمت مولایم امام حسن بن علی [ عسکری ] علیه السلام عرض کردم: یابن رسول الله‌! خدا مرا فدای شما گرداند، دوست دارم بدانم پس از شما امام و حجّت خدا بر بندگانش کیست؟ فرمودند: پس از من، پسرم امام و حجّت خداست، همو که همنام و هم کنیه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم است. او آخرین حجّت و خلیفه‌ی خداست.
عرضه داشتم: ای پسر رسول‌خدا‌! از چه کسی به دنیا می‌آید؟ فرمودند: از دختر پسر قیصر پادشاه روم. بدانید او به دنیا می‌آید و مدّتی طولانی، از مردم غائب می‌شود، سپس ظاهر می‌گردد.»
مصباح المتهجّد /287 در توسّل به امامان معصوم علیهم السلام از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند: «خدایا... بواسطه‌ی بقیة الله که باقی مانده، به تو تقرّب می‌جویم، همو که بین اولیائش مقیم است و او را برای خود رضایت دادی، طیب، طاهر، فاضل و نیکوکار، نور زمین و ستون آن،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 245 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
امید و آقای این امت، فرمان ده به معروف و بازدارنده از منکر، ناصحِ امین، آنکه از پیامبران می‌رساند و خاتم اوصیاءِ نجیب و طاهر است.»
غیبت شیخ طوسی /165 از ابو سلیمان داود بن عنان بحرانی روایت می‌کند: «برای ابو سهل اسماعیل بن علی نوبختی این جریان را بیان کردم: در آن بیماری که امام‌عسکری علیه السلام درگذشتند خدمتشان رسیدم. ایشان به عقید خادم که سیاهپوست و اهل حبشه و پیشتر خادم امام هادی علیه السلام بود و امام حسن عسکری علیه السلام او را بزرگ کرده بود، فرمودند: ای عقید‌! برایم آبی با مصطکی281 بجوشان.
خادم آن را جوشاند، و صقیلِ کنیز آن را آورد. وقتی ظرف در دست امام‌عسکری‌ علیه السلام قرار گرفت و خواستند آن را بنوشند، دستان ایشان به لرزه افتاد به طوری که ظرف به دندان‌هایشان برخورد نمود.
حضرت آن را گذاشتند و به عقید فرمودند: وارد اتاق شو، آنجا پسری را در سجده می‌بینی، او را بیاور.
عقید گوید: وارد اتاق شدم و با پسری در سجده مواجه شدم که انگشت سبّابه خود را بالا برده بود. بر او سلام کردم و او نمازش را کوتاه کرد. عرض کردم: آقای من شما را فرا می‌خواند. در این هنگام صقیل آمد و دست او را گرفته نزد پدر برد.
وقتی ایشان آمدند در حضور پدر ایستادند و سلام کردند. چهره‌ای نورانی داشتند و موهایشان مجعّد و نیز دندان‌هایشان با فاصله بود. چون امام‌عسکری علیه السلام او را دیدند گریستند و فرمودند: ای آقای اهل‌بیت خود‌! مرا آب بنوشان که به نزد پروردگارم می‌روم. او هم ظرف را گرفت، لب‌هایش را [ به دعا ] تکان داد و آنگاه پدر را نوشانید.
امام‌عسکری علیه السلام فرمودند: مرا برای نماز آماده کنید. پس در آغوش ایشان دستمالی گذاشتند و آن پسر او را وضو داد و بر سر و دو قدمش مسح کرد.
امام‌عسکری علیه السلام فرمودند: پسرم‌! بشارت باد که تو صاحب الزمان، مهدی، حجّت خدا بر زمین، فرزند و وصیّ منی و از من تولّد یافته‌ای، تو محمد بن الحسن
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 246 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب و از نسل رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم هستی، تو خاتم ائمه‌ی طاهرین هستی و رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به تو بشارت دادند و نام و کنیه برایت نهادند، اینچنین پدرم از پدران طاهرینش به من عهد کردند، خداوند بر اهل‌بیت درود فرستد، همانا پروردگار ما حمید و مجید است. و همان وقت از دنیا رفتند.»
<h4>امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف : من خاتم الاوصیاء هستم و خداوند به من بلا را برطرف می‌کند</h4>
مسعودی در اثبات الوصیة /221 روایت می‌کند: «علان از ابو نصر ضریر خادم برایم چنین نقل کرد: حضور صاحب الزمان رسیدم، به من فرمودند: صندل قرمز282 را بیاور. برایشان آوردم، بعد فرمودند: مرا می‌شناسی؟ عرض کردم: آری، فرمودند: که هستم؟ عرض کردم: مولا و پسر مولای من.
فرمودند: از این نپرسیدم. عرض کردم: فدایتان شوم، خود بفرمایید، فرمودند: من خاتم الاوصیاء هستم و خداوند تنها به من، بلا را از خاندان و شیعیانم برطرف می‌کند.»283
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 247 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h3>فصل هشتم: تحریف بشارت‌ها</h3>
تحریف بشارت نبوی توسط سلطه
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 248 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: مهدی از عترت من است، ولی آن را به امت تغییر دادند‌!</h4>
در حدیثی که نزد سنیان صحیح است و حافظ ابن منادی در الملاحم /41 آورده است چنین آمده: «عبدالرزاق بن همام گوید: از سعید بن مسیب پرسیدم: آیا مهدی حق است؟ گفت: حق است، گفتم: از کدام قبیله است؟ گفت: از قریش، پرسیدم: از کدام تیره؟ پاسخ داد: بنی هاشم، سؤال کردم: از کدام بنی هاشم؟ گفت: از بنی عبدالمطلب، پرسیدم: از کدام فرزندان عبدالمطلب؟ جواب داد: از فرزندان فاطمه، گفتم: از کدام فرزندان فاطمه؟ جواب داد: همین اندازه برایت کافی است.»284
علت کتمان حدیث توسط ابن مسیب این بود که از نظر حکومت، مدح و ستایش اهل‌بیت علیهم السلام جرم محسوب می‌شد و همین موجب هراس وی شده بود.
علت دیگر اینکه هویّت امام مهدی علیه السلام در برخی روایات سنیان مبهم است آن است که بعضی راویان برای فرار از خشم خلیفه عبارت «عترت من» را به «امت من» تغییر دادند‌! صحیح ابن حبان 8 /11 و مسند ابی یعلی 2/291 از عبدالله‌بن‌عمر از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کنند: «مردی از امتم خروج می‌کند که نامش شبیه نام من و اخلاقش همچون اخلاق من است. او زمین را پر از عدل و داد می‌کند، چنان‌که از ستم و بیداد آکنده شده است.»
المعجم الکبیر 10/168 از ابن عمر از آن حضرت: «اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خدا مردی از امتم را برمی‌انگیزد که نامش شبیه نام من است.»
سنن الدانی /100 نیز مشابه آن را از ابو سعید خدری آورده است و... لذا می‌بایست در این احادیث عترت را جایگزین امت نمود.
این تحریف، گاه از عبدالله‌بن‌عمر مشاهده می‌شود، گاه عبدالله‌بن‌عمرو عاص و برخی اوقات به عبدالله بن مسعود نسبت داده می‌شود. حتی گاهی به ابو سعید خدری - که جرأت و شهامتش معروف است به نحوی که حاضر به بیعت با یزید نشد و لذا جلّادان او در واقعه حرّه ریش‌های او
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 249 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
را کندند و نزدیک بود او را بکشند - منتسب می‌گردد‌!
سنن الدانی /93 از ابو صدیق ناجی شاگرد ابو سعید چنین نقل می‌کند: «ابو سعید کنار منبر پیامبر نشسته بود و گریه و ناله می‌کرد‌! گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: یادم آمد رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بر این منبر نشستند و فرمودند: در میان اهل‌بیتم مردی است که بینی‌اش برجستگی دارد و پیشانی‌اش بلند است، وی می‌آید و زمین را که از ستم و بیداد پر شده، از عدل و داد می‌آکند.»
<h4>عبارت «نام او نام من است» را به «نام او شبیه نام من است» تبدیل کردند‌!</h4>
در احادیث سنیان پیوسته می‌دیدم و می‌خواندم که از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کنند: «نام او شبیه نام من است»، بعد از خود می‌پرسیدم: چگونه ممکن است پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم که مخزن دانش و یقین است، مانند کسانی که بر اساس پندار و گمان سخن می‌رانند، سخن بگوید؟ و آیا در راستای غرضی می‌خواهد قضیه را مبهم بگذارد؟
اما وقتی احادیث اهل‌بیت علیهم السلام را - که صادقان و پاکان هستند - بررسی نمودم، دیدم که همه عبارت را چنین آورده‌اند: «نام او نام من است» و اثری از الفاظ دیگری چون «شبیه و نزدیک» نیست.
کمال الدین 1/286 از جابر رحمه الله از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «مهدی از فرزندان من و همنام و کنیه‌ی من است. او در خلقت و اخلاق شبیه‌ترین مردم به من است. برای او غیبت و [ برای مردم ] حیرتی خواهد بود که در آن امّت‌ها گمراه می‌شوند. سپس مانند ستاره‌ی درخشان می‌آید و زمین را پر از عدل و داد می‌کند، چنان‌که آکنده از ستم و بیداد شده است.»
چرایی این تحریف را در این باید جست که کسانی که برای معاویه و موسی بن طلحه ادّعای مهدویّت داشتند، تلاش می‌کردند تا نام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را از نام رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم دور کنند و آن را مشابه و یا نزدیک نام ایشان قرار دهند تا به مقصود خود دست یابند‌! یکی از نکات مهم آن است که «مشابه بودن دو نام» توسّط کسانی که از ابن‌مسعود روایت می‌کنند
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 250 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
جعل شده است‌!
ابن منادی در الملاحم /41 از سلامة بن سلیم می‌آورد: «به عاصم بن ابی النجود گفتم: ای ابوبکر‌! آیا تو گفتی که زرّ بن حبیش از عبدالله بن مسعود از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم چنین روایت می‌کند: دنیا سپری نمی‌شود مگر پس از آنکه مردی از اهل‌بیتم که نامش مشابه نام من است بر زمین حکمرانی کند؟ گفت: آری، و [ نیز فرمود: ] او خلیفه‌ای خواهد بود.»
شاید آغاز تحریفاتی چنین، از اینجا باشد که آنان ابتدا عبارت «اسمه اسمی» را با افزودن کاف تشبیه به «اسمه کاسمی» تبدیل کرده‌اند و در نتیجه به الفاظی چون «یوافق اسمی: با نام من موافق است» و یا «یواطئ اسمی: به نام من نزدیک است» تغییر یافته است.285
اما در روایت حذیفه عبارت «اسمه اسمی» آمده است. عقد الدرر /24 از ابو نعیم در صفة المهدی از حذیفه آورده است: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم برایمان سخنرانی کردند و درباره‌ی وقایعی که رخ خواهد داد فرمودند، سپس افزودند: اگر از دنیا جز یک روز نمانده باشد، خدا آن روز را آن قدر طولانی می‌کند تا مردی از فرزندانم را که همنام من است برانگیزد.
سلمان فارسی برخاست و عرض کرد: ای رسول‌خدا‌! از کدام فرزندانتان؟ فرمود: از این فرزندم، وبا دست بر حسین زد.»
<h4>به فرمایش پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم افزودند که «نام پدر او نام پدر من است»‌!</h4>
پدر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف امام حسن عسکری علیه السلام است و علت این عنوان آن بود که خلیفه‌ی وقت آن حضرت و پدرش امام هادی علیهما السلام را به اجبار در پایتخت خود سامرا که عسکر نام داشت اقامت داده بود. از این رو این دو امام به عسکریین علیهما السلام معروف شدند.
ولیکن راویان دستگاه خلافت پدر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف را همنام پدر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم قرار دادند‌! از این رو عرصه فراهم شد تا عبدالله منصور عباسی برای پسرش محمد ادعای مهدویّت کند، و نیز عبدالله بن حسن مثنّی توانست آن را برای فرزندش محمد مدعی شود‌!
پیروان ابن تیمیه هم فرصت را غنیمت شمرده بر این افترا پافشاری کردند، و تمامی نصوص
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 251 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
و روایاتی که امام مهدی علیه السلام را از نسل حضرت امیر و صدیقه‌ی طاهره علیهما السلام معرفی می‌کند کنار زدند‌! آنان در صدد آن بودند که عرصه را برای مهدی غیر هاشمی خود مهیّا سازند‌!
به دنبال آن شورش محمد بن عبدالله عتیبی در آغاز سده‌ی پانزدهم و در سال 1400 هجری رخ داد و با ادّعای مهدویّت او همراه بود. او چند روز بر حرم مکه سیطره داشت و وزارت او را برادر همسرش جهیمان عهده‌دار بود. جهیمان مردم را به بیعت با شوهر خواهرش محمد بن عبدالله عتیبی فرا خواند‌! اما این مهدی کشته شد و حتی نتوانست اندکی عدالت را برقرار سازد‌!
بعد از او وهابیان برای شخص دیگری که اهل بریده بود مدّعی مهدویت شدند. او هم محمد بن عبدالله نام داشت و هنوز هم زنده است و شاید از قبیله‌ی هوازن باشد. آنان پنداشتند که اوصاف مهدی در اوست، لذا او را نزد مفتی بزرگ خود ابن باز بردند. او هم وی را آزمود و خوشایندش قرار گرفت و با کسانی که او را مهدی می‌انگاشتند موافقت کرد و صفات مهدی را بر او منطبق دانست‌!
سایت‌های وهابیان این خبر را دو سال پیش از مرگ ابن باز منتشر کردند. بعدها خواندیم که او را به چچن و افغانستان بردند تا این حدیث که «مهدی از شرق خروج می‌کند» بر او منطبق شود‌! سپس او را در سرداب خود - که ما را به گزاف بدان متّهم می‌کنند - مخفی کردند‌!
گرچه آنان چنین پنداشتند، اما صحیح آن است که امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از مکه خروج می‌کند و آغاز حرکت یاران مشرقی ایشان - و نه ظهور - از سمت شرق است.
ظاهراً اصل این زیادت، از روایتی است که به ابن‌مسعود نسبت می‌دهند، او می‌گوید: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خدا آن روز را طولانی می‌کند تا مردی از خاندانم را که نامش مشابه نام من و نام پدرش هم نام پدر من است برانگیزد، او زمین را پر از عدل و داد می‌کند، چنان‌که پر از ظلم و بیداد شده است.»286
قابل توجه آنکه این زیادت تنها در بعضی منابع دسته دو م و دسته سوم سنیان آمده است. احمد در 1 /376 دو روایت از زر بن حبیش از ابن‌مسعود نقل می‌کند که عبارت «نام پدرش نام پدر من است» در آنها نمی‌باشد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 252 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
الروض الدانی علی المعجم الصغیر 2/290 از عبدالله بن مسعود از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «دنیا سپری نمی‌شود، مگر پس از آنکه مردی از اهل‌بیتم حکمرانی کند که نامش مشابه نام من است.»287
این افزوده حتی مورد نقد برخی از علمای بزرگ اهل‌سنت مانند گنجی شافعی قرار گرفته است. او در البیان /482 می‌نویسد: «حافظ ابوالحسن محمد بن حسین بن ابراهیم بن عاصم آبری در مناقب الشافعی این حدیث را ذکر می‌کند و می‌نویسد: زائده [ راوی ] این روایت را با زیادتی آورده است، وی می‌گوید: اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد خداوند آن را چنان طولانی می‌کند تا مردی از [ نسل ] من یا اهل‌بیت من را برانگیزد که نام او مشابه نام من و نام پدر او نام پدر من است، او زمین را همان طور که از ظلم و جور آکنده شده است پر از عدل و داد خواهد نمود. گنجی در ادامه می‌گوید: ترمذی این حدیث را نقل می‌کند و در آن عبارت «نام پدر او نام پدر من است» وجود ندارد.
ابو داود آن را آورده است ولی در اکثر روایات حافظان احادیث و ثقاتی که روایات را نقل نموده‌اند، تنها «نام او نام من است» آمده است. کسی که این عبارت «نام پدر او نام پدر من است» را نقل کرده زائده است که بر احادیث می‌افزاید... گفتار نهایی در این مطلب آن است که امام احمد بن حنبل با آن دقت و اتقانی که در ضبط احادیث داشته در چند جای مسند خود این حدیث را چنین می‌آورد که «نام او نام من است».
سلمی در عقد الدرر /27 می‌نویسد: گروهی از پیشوایان در حدیث، این روایت را در کتاب‌هایشان آورده‌اند، از جمله امام ابو عیسی ترمذی در جامع، امام ابوداود در سنن، حافظ ابوبکر بیهقی و شیخ ابو عمرو دانی که همگی روایت را نقل می‌کنند و عبارت «نام پدر او نام پدر من است» در آن نیست.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 253 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نگارنده: بدین ترتیب معلوم شد کسی که این عبارت را افزوده و جعل کرده است زائدة بن قدامه‌ی ثقفی است. او از خویشان مختار بود و از فرماندهان سپاه حجّاج. در احوال او نوشته‌اند که تعصّب بسیاری داشت، از این رو کسانی را که بر ابوبکر و عمر خرده می‌گرفتند از خانه‌اش بیرون می‌کرد و لذاست که او را ثقه شمرده‌اند‌! با وجود اینکه خود تصریح می‌کنند این عبارت دروغین است، دیگر نیازی به توجیهاتی که شبلنجی، اربلی، هروی، میرزای نوری و علامه مجلسی کرده‌اند، نیست، ایشان گفته‌اند: شاید اصل روایت چنین بوده که «اسم ابیه اسم نبی: نام پدر او نام پیامبری است» و یا «اسم ابیه اسم ابنی: نام پدرش نام پسرم یعنی امام حسن علیه السلام است».
البته این اشکال که برخی عالمان شیعی - مانند شیخ طوسی در امالی 1 /361 و سید بن طاووس - نیز در بعضی روایات این افزوده را نقل کرده‌اند بر ما وارد نیست، زیرا آنان امانت در نقل را رعایت کرده‌اند و از سویی تصریح نموده‌اند که پدر ایشان امام حسن عسکری علیه السلام می‌باشد.
<h4>«امام مهدی از نسل امام‌حسین علیهما السلام » را به «از نسل امام حسن علیه السلام » تبدیل کردند‌!</h4>
در جلد سوم جواهر التاریخ به اثبات رساندیم که امویان از صلح امام حسن علیه السلام با معاویه سوء استفاده کردند و بر آن شدند تا ایشان را مخالف با پدر و برادرشان علیهما السلام و نیز مخالف جنگ‌های جمل و صفین جلوه دهند و گفتند که ایشان به برادرشان وصیت کرد بر بنی‌امیه خروج نکند‌! آنان در این راستا گزارشاتی جعل کردند که به ظاهر مدح ایشان است ولی در واقع و به طور هدفمند مذمّت پدر و برادر ایشان‌!
از جمله کارهای آنها آن بود که از امام‌حسین علیه السلام انتقام گیرند و لذا امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را از نسل ایشان بیرون بردند و از ذریه‌ی امام حسن علیه السلام معرفی کردند و در این رابطه روایتی را نیز به حضرت امیر علیه السلام نسبت دادند‌!
الفتن 1/374 می‌نویسد: «علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم حسن را سید نامید، و به زودی خداوند از نسل او مردی خواهد آورد که نامش نام پیامبرشماست. او زمین را پر از
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 254 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
عدل و داد می‌کند، چنان‌که از ستم آکنده شده است.»288
ابو داود در سنن 4/108 چنین آورده: «از ابو اسحاق نقل شده که علی علیه السلام - در حالی که به پسرش، حسن می‌نگریست - گفت: این پسرم سید است، چنان‌که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نامید، و به زودی مردی از نسلش قیام می‌کند که به نام پیامبرتان نامیده می‌شود. در اخلاق مانند اوست، اما خلقت نه - سپس امام سخن از فراگیر شدن عدل و داد به میان آوردند -.»
پیروان بنی‌امیه از این حدیثی جعلی شادمان شدند و خود را به نادانی زدند که خودشان روایت «امیرالمؤمنین به پسرش حسین علیهما السلام نگاه کرد و ...» را نقل کرده‌اند‌!
مناوی در فیض القدیر 6 /362 به نقل از سمهودی می‌نویسد: «حسن خلافت را رها کرد و برادرش را هم از آن نهی کرد. او این مطلب را در شب وفاتش یادآور شد و از باب دلسوزی به برادرش گفت. و روایتی که او را از نسل حسین معرفی می‌کند جدّاً سست و بی‌پایه است.»‌!
ابن تیمیه در منهاج السنة 4/95 می‌نویسد: «مهدی که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در مورد او خبر داده است، محمد بن عبدالله نام دارد نه محمد بن حسن و از علی روایت شده: او از نسل حسن است نه حسین.»‌!289
شاگرد وی ابن قیم نیز در المنار المنیف /151 پندار استادش را اتّخاذ کرده می‌افزاید: «اکثر احادیث بر این دلالت دارد که مهدی از نسل حسن است(‌!) این مطلب سرّ لطیفی دارد و آن این است که حسن به خاطر خدا خلافت را رها نمود، لذا خداوند در نسل او کسی را قرار داد که به خلافت حق که عدالت آن زمین را مملو می‌سازد، قیام کند ... و این بر خلاف حسین است، چرا که او بر خلافت حرص ورزید(‌!) و برای رسیدن به آن جنگید و بدان دست نیافت.»‌!290
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 255 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بهترین مطلبی که در ردّ اینان یافتم، پاسخی است که آقای میلانی در مجله‌ی تراثنا 43/59 می‌دهند، و اینک خلاصه‌ی آن:
«الف. تنها کسی که این روایت را آورده است ابو داود است و هیچ یک از حدیث نگاران نه پیش از او و نه پس از او آن را نقل نکرده‌اند.
ب. در نقل این حدیث از ابو داود اختلاف است. جزری شافعی متوفّای 833 در اسمی المناقب می‌گوید: صحیح‌تر آن است که مهدی از نسل حسین بن علی است، زیرا امیرالمؤمنین علی علیه السلام بر آن تصریح کردند، هم‌چنان‌که استاد ما عمر بن حسن رقی که در زمان خود رحّاله291بود خبر داد که استاد او ابو الحسن بخاری، از عمر بن محمد دارقزی، از ابوبدر کرخی، از ابوبکر خطیب، از ابو عمر هاشمی، از ابو علی لؤلؤی، از ابو داود حافظ نقل می‌کند: هارون بن مغیره، از عمر بن ابی قیس، از شعیب بن خالد، از ابو اسحاق روایت کرد: علی علیه السلام به پسرش حسین نگاه کرد و... ابو داود در سنن خود اینچنین روایت نموده و چیزی نگفته است.
ج. حدیث منقطع292 است و حجیتی ندارد. زیرا ابو اسحاق سبیعی آن را از حضرت امیر علیه السلام نقل می‌کند و همان گونه که منذری تصریح نموده روایت او از آن حضرت ثابت و معلوم نیست. او هنگام شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام هفت سال بیشتر نداشت. بنابر قول ابن حجر او دو سال به آخر خلافت عثمان به دنیا آمد.
د. علاوه بر منقطع بودن حدیث، ابو داود آن را از شخصی مجهول که وی را نام نمی‌برد نقل می‌کند. وی می‌گوید: «از هارون برایم حدیث گفتند»، و همین مطلب در بطلان آن کافی است.»
افزون بر ایشان سید صدر الدین صدر با شش وجه به مناقشه‌ی این روایت پرداخته است، ایشان می‌نویسد: «بر اساس قواعد اصول فقه به روایت ابو داود نمی‌توان استناد نمود:
الف. در خود نقل ابو داود اختلاف است، عقد الدرر آن را از سنن ابی داود نقل می‌کند و در آن چنین است: علی علیه السلام به پسرش حسین نگاه کرد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 256 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ب. جماعتی از حافظان احادیث - مانند ترمذی، نسائی و بیهقی چنان که در عقد الدرر آمده است - همین جریان را نقل می‌کنند و در آن چنین آمده است: علی علیه السلام به پسرش حسین نگاه کرد.
ج . احتمال وقوع تصحیف نیز وجود دارد، چرا که حسن و حسین در نوشتن بسیار نزدیک به هم هستند. و این احتمال به خصوص در خطّ کوفی تقویت می‌شود.
د. این روایت با نظر مشهور عالمان سنی مخالف است، چنان‌که برخی از آنان بر این نکته تصریح کرده‌اند.
هـ . این حدیث با روایات بسیاری که سنداً صحیح‌تر و دلالت آن نیز واضح‌تر است تعارض دارد.
و. احتمال جعلی بودن حدیث و اینکه بخاطر درهم و دینار ساخته شده باشد بسیار زیاد است، زیرا بدین وسیله می‌توانستند به محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه تقرب جویند.»293
نگارنده: تردید عالمان سنی در این روایت را از این مطلب نیز می‌توان دریافت که بعضی از آنها بر آنند تا بین روایات جمع کنند. فرائد فوائد الفکر /101 می‌نویسد: «شاید بدینسان بتوان جمع کرد که پدر مهدی از نسل یکی و مادرش از نسل دیگری باشد.»‌!
اما در منابع حدیثی ما شیعیان به طور صریح و متواتر روایت شده که امامان معصوم و نه‌گانه‌ی پس از امام‌حسین علیه السلام ، همه از نسل ایشانند.
تفسیر عیاشی 2/291 از حمران نقل می‌کند که به امام باقر علیه السلام گفتم: «یابن رسول الله‌! نوادگان امام حسن علیه السلام بر این باورند که قائم از آنهاست و آنانند که صاحبان منصب امامت هستند،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 257 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
فرزندان محمد بن حنفیه نیز چنین پنداری دارند‌!
امام علیه السلام فرمودند: به خدا سوگند ما صاحبان منصب امامت هستیم و قائم در میان ماست، منصور و سفاح نیز از ما هستند، خداوند تعالی می‌فرماید: وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَاناً 294، و هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرست وی قدرتی [ برای قصاص ] داده‌ایم؛ ما ولی حسین بن علی علیهما السلام و بر دین او هستیم.»295
کمال الدین 2/358 از مفضل بن عمر روایت می‌کند: «از امام صادق علیه السلام درباره‌ی این آیه: وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ 296، و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی آن همه را به انجام رسانید، سؤال کردم که این کلمات چه بود؟ فرمودند: کلماتی بود که آدم از پروردگارش دریافت کرد و به خاطر آن خدا توبه‌اش را پذیرفت. آدم گفت: به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین از تو می‌خواهم که توبه‌ی مرا بپذیری، خدا هم توبه او را پذیرفت، او بسیار توبه پذیر و مهربان است.
عرض کردم: ای پسر رسول‌خدا‌! معنای اینکه «همه را به انجام رسانید» چیست؟ فرمودند: یعنی این کلمات را تا قائم که دوازده امام و نه تن آنان از نسل امام‌حسین علیه السلام هستند ادامه داد.
عرض کردم: یابن رسول الله‌! درباره‌ی این آیه: وَجَعَلَهَا کلِمَةً بَاقِیةً فِی عَقِبِهِ297، و آن را در فرزندان خود گفتاری جاودان کرد، بفرمایید؟ فرمودند: مقصود امامت است که خدا آن را تا روز قیامت در نسل امام حسین علیه السلام قرار داد.
پرسیدم: با اینکه امام حسن و امام حسین علیهما السلام هر دو فرزند و نواده‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم و سرور جوانان اهل بهشت‌اند، چرا امامت در نسل امام‌حسین علیه السلام قرار گرفت و نه در نسل امام حسن علیه السلام ؟
فرمودند: موسی و هارون، نبی، رسول و برادر بودند، ولی خدای عزوجل نبوّت را در صلب
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 258 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
هارون قرار داد نه موسی، و کسی حق نداشت بپرسد که چرا خدا این کار را کرد.
امامت، جانشینی خدای عزوجل در زمین است و کسی حق ندارد بپرسد چرا خدا آن را در صلب امام حسین علیه السلام قرار داد، چون خدای تبارک و تعالی در کارهایش حکیم است، لایسْأَلُ عَمَّا یفْعَلُ وَهُمْ یسْأَلُونَ298، از آنچه می‌کند پرسیده نمی‌شود و [ لی ] آنان پرسیده می‌شوند.»299
البته این روایت که دلالت بر انتخاب و اختیار الهی دارد با روایتی که مرحوم عیاشی در تفسیر خود 2 /72 نقل می‌کند، منافاتی ندارد. «ابو عمرو زبیری گوید: خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم: چرا امامت از نسل امام حسن علیه السلام بیرون رفت و در نسل امام‌حسین علیه السلام قرار گرفت؟
حضرت فرمودند: وقتی که امر الهی [ شهادت ] بر امام‌حسین علیه السلام فرا رسید، جایز نبود که امامت را به فرزندان برادرش را بسپارد و به آنان وصیّت کند، خداوند می‌فرماید: وَأُولُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کتَابِ اللهِ300، و خویشاوندان نسبت به یکدیگر [ از دیگران ] در کتاب خدا سزاوارترند؛ فرزندان او از جهت رحِم به او نزدیکتر بودند تا فرزندان برادرش و نیز شایسته‌تر به امامت.
این آیه فرزندان امام حسن علیه السلام را از آن خارج کرد و امامت در نسل امام‌حسین علیه السلام قرار گرفت و این آیه برای آنان حکم نمود، پس تا روز قیامت امامت در آنهاست.»
آری این حدیث منافاتی با اختیار الهی ندارد، و بر این دلالت می‌کند که خداوند اختیار و انتخاب خود را بر طبق اولویت رحِم در ارث قرار داده است.
<h4>معاویه، نخستین مدّعی مهدویت‌!</h4>
الفتن 1/370 به نقل از ولید بن هشام معیطی از ابان بن ولید آورده است: «شنیدم ابن عباس نزد معاویه گفت: خدا مهدی را از میان ما اهل‌بیت برمی‌انگیزد.»
نگارنده: ادعای مهدویت توسّط معاویه برای مقابله با بنی هاشم بود‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 259 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
سید ابن طاووس در الملاحم والفتن /115 می‌نگارد: «مورخ معروف طبری در کتابش عیون اخبار بنی هاشم - که به سفارش وزیر علی بن عیسی بن جراح نوشت، و من نسخه‌ای از آن را که ظاهراً در حیات وی نوشته شده یافته‌ام - می‌نویسد: سخن از مهدی و امام؛
معاویه روزی به بنی هاشم رو کرد و گفت: شما بر آنید که همان سان که استحقاق نبوّت را داشتید، از استحقاق خلافت نیز برخوردارید؟ و حال آنکه این دو برای هیچ کس با هم جمع نمی‌شود.301به جانم قسم که استدلال شما بر خلافت نزد این مردم مشتبه است‌!
شما می‌گویید: ما اهل‌بیت خدا هستیم، پس چرا نبوّت در میان ما باشد ولی خلافت در دست دیگران؟ این شبهه با تزویر توأم است. شبهه را شبهه گویند چون شبیه به حق جلوه می‌کند، مگر آنکه حقیقت آن را دریابی.
خلافت در میان قبائل قریش می‌گردد و تنها با رضایت مردم و شورای خواص است که حاصل می‌شود. مردم نگفتند: ای کاش بنی هاشم ولایت ما را بر عهده داشتند، و اگر آنان متولّی بودند، برای دین و دنیای ما بهتر بود. نه مردم بر شما اجتماع نمودند و نه چون بر دیگری اجتماع کنند از شما حمایت می‌کنند. شما اگر دیروز نسبت به خلافت زهد می‌ورزیدید، امروز به خاطر آن با ما نمی‌جنگیدید‌!
شما بر این باورید که خلافتی هاشمی و مهدی قائم دارید، و حال آنکه مهدی عیسی بن مریم است‌! خلافت هم در دستان ماست تا آن را به او تحویل دهیم. قسم به جان خودم اگر شما به حکومت برسید بیشتر از باد [ عذاب ] قوم عاد و صاعقه‌ی قوم ثمود موجب هلاکت مردم خواهید شد‌!
در این هنگام عبدالله بن عباس برخاست، حمد و ثنای الهی را به جای آورد و گفت:
اما اینکه گفتی: ما با نبوت شایسته خلافت نیستیم؛ پس به چه چیزی شایسته‌ی آن
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 260 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خواهیم بود؟
و اینکه گفتی: این دو با هم برای کسی نخواهد بود، فرموده‌ی خدا: فَقَدْ آتَینَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکتَابَ وَالْحِکمَةَ وَآتَینَاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً 302، ما به تحقیق به آل ابراهیم کتاب، حکمت و پادشاهی عظیمی دادیم؛ چه می‌شود؟ کتاب [ دلیل ] نبوّت است، حکمت سنّت، پادشاهی خلافت، و ما آل ابراهیم. امر و سنّت الهی در ما و آنها یکسان جریان دارد.
این سخن تو: استدلال ما شبهه‌ناک است؛ به خدا قسم که دلیل ما از خورشید و ماه روشن‌تر است و تو هم این را می‌دانی. ولیکن تو تکبّر ورزیدی، و قتل برادر، جد، عمو و دایی‌ات به دست ما موجب روی تافتن تو شده است. بر آن استخوان‌های پوسیده و ارواحی که در هاویه سقوط کرده‌اند گریه نکن و به خاطر خون‌هایی که به جهت شرک حلال شمرده شد و اسلام برای آنها ارزشی قائل نشد غضب ننما.
و اما اینکه گفتی: مردم بر ما اجتماع ننمودند، هر آینه آنچه آنان از آن محروم شدند بیش از آن چیزی است که ما محروم شدیم، هر امری که زمان نتیجه گیری‌اش فرا رسد حقّ آن می‌ماند و باطل آن از بین می‌رود.
اینکه گفتی: ما بر این پنداریم که حکومت و مهدی داریم، پندار در کتاب خدا شک است، او می‌فرماید: زَعَمَ الَّذِینَ کفَرُوا أَنْ لَںݡݐْ یبْعَثُوا قُلْ بَلَی وَرَبِّی لَتُبْعَثُنّ303، کسانی که کفر ورزیدند، پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد، بگو: آری، سوگند به پروردگارم، حتماً برانگیخته خواهید شد؛ همه گواهی می‌دهند که برای ما پادشاهی و مهدیی خواهد بود که اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خدا او را برای امر خود برخواهد انگیخت و او زمین را همان گونه که از ظلم و جور پر شده، از عدل و داد آکنده خواهد ساخت.
اگر شما یک روز حکومت کنید، ما دو روز حکومت خواهیم کرد، اگر شما یک ماه پادشاهی دارید، ما دو ماه، و اگر شما یک سال، ما دو سال.
و اینکه گفتی: مهدی همان عیسی بن مریم است؛ بدان که عیسی برای [ نابود کردن ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 261 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دجال فرود می‌آید و چون دجال او را ببیند مانند چربی ذوب می‌شود. و امام مردی از ماست که عیسی پشت سر او نماز می‌گزارد و اگر بخواهم می‌توانم او را نام برم.
و اما باد قوم عاد و صاعقه‌ی ثمود عذاب بودند، ولی پادشاهی ما رحمت خواهد بود.»304
اما معاویه به اقداماتی چنین بسنده نکرد، بلکه کسی را اجیر کرد که از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت کند که ایشان برای او دعا کرد و او را هادی مهدی وصف نمود‌!
احمد در مسند 4 /216 از عبدالرحمن بن ابی عمیره‌ی ازدی از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «ایشان معاویه را یاد کرده گفتند: خدایا‌! او را هادی و مهدی قرار ده و به وسیله‌ی او هدایت کن.»
معاویه در این راستا عالم نمایان وابسته به دربار را نیز به گواهی گرفت تا شهادت دهند او مهدی موعود است‌! ابن کثیر در البدایة و النهایة 8 /143 از اعمش از مجاهد چنین نقل می‌کند: «اگر معاویه را می‌دیدید، می‌گفتید او مهدی است.»
البته خلال انتساب این سخن را به اعمش و مجاهد تضعیف می‌کند، وی در السنة 2 /438 می‌نویسد: «از قتاده نقل شده: اگر کردار معاویه را می‌دیدید، بیشترِ شما می‌گفتید: او مهدی است. در سند این روایت عمرو بن جبله است که نتوانستم او را بشناسم. محمد بن سلیمان بن هشام، از ابو معاویه‌ی ضریر، از اعمش، از مجاهد چنین روایت می‌کند: اگر معاویه را می‌دیدید، می‌گفتید: او مهدی است. سند این روایت ضعیف است.»
هیثمی نیز در مجمع الزوائد 9/357 انتساب آن را به اعمش ضعیف می‌داند، وی می‌گوید: «از اعمش نقل شده است که اگر معاویه را می‌دیدید، می‌گفتید: او مهدی است. طبرانی آن را به صورت مرسل روایت کرده است و در میان راویان آن یحیی حمانی است که ضعیف می‌باشد.»
اما ابن تیمیه که در اموی‌گری گوی سبقت را از خود بنی‌امیه ربوده است، بدون ارزش قائل شدن برای تضعیف خلال و هیثمی آن را صحیح می‌شمارد‌! وی در منهاج السنة 6 /233 می‌نویسد: «یونس از قتاده چنین نقل می‌کند: اگر کردار معاویه را مشاهده می‌کردید، بیشتر شما می‌گفتید: او مهدی است. ابن بطه نیز آن را با سندی که از دو طریق ثابت است از اعمش از مجاهد روایت می‌کند: اگر معاویه را درک می‌کردید، می‌گفتید: او مهدی است.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 262 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
از ابو اسحاق سبیعی منقول است که معاویه را یاد کرد و گفت: اگر او - یا روزگارش - را درک می‌کردید، می‌گفتید: او مهدی است.»
ابن تیمیه با این کار گواهی امامش عبدالله‌بن‌عمرو عاص را نسبت به اینکه معاویه هیچ گونه کرامتی ندارد، چه برسد به آنکه مهدی خوانده شود، رد کرده است‌! ابن طاووس در الملاحم و الفتن /326 می‌نویسد: «عبدالله‌بن‌عمرو عاص مهدی را یاد کرد. مردی عرب گفت: او معاویه است‌! عبدالله گفت: نه، او هیچ کرامتی ندارد، بلکه مهدی کسی است که عیسی بن مریم بر او فرود می‌آید.»
حافظ سقاف در تناقضات الالبانی الواضحات 2/229 می‌گوید: «البانی حدیث عبدالرحمن بن ابی عمیره را به صورت مرفوع چنین آورده است: خدایا‌! او را هادی مهدی قرار ده و به وسیله‌ی او هدایت گردان، و مقصود وی معاویه است.»
این گزارش به چند دلیل، صحیح نیست:
اول: حافظ ذهبی در سیر اعلام النبلاء 3 /132 از اسحاق بن راهویه روایت می‌کند: هیچ فضیلتی از زبان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم برای معاویه صحیح نیست.
دوم: محدّثان آگاه، تصریح دارند که این حدیث صحیح نیست. ابو حاتم رازی - همان گونه که پسرش در علل الحدیث 2/362 آورده - می‌گوید: عبدالرحمن بن ابی عمیره این حدیث را از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نشنیده است.
حافظ ابن حجر در تهذیب التهذیب 6/220 به نقل از حافظ ابن عبد البر می‌آورد: عبدالرحمن بن ابی عمیره از صحابه نبوده و سند آن صحیح نیست.
سوم: سندهای این حدیث همه به سعید بن عبد العزیز، از ربیعة بن یزید، از عبدالرحمن بن ابی عمیره باز می‌گردد، و سعید بن عبد العزیز هم‌چنان‌که البانی اقرار و اعتراف کرده، دچار اختلاط شده است.
البته البانی بر این باور است که جماعتی دیگر نیز آن را نقل کرده‌اند، لیکن در این ادّعا صادق نیست، زیرا کسی که مراجعه کند، می‌یابد که همه‌ی نقل‌ها به سعید بن عبد العزیز بر می‌گردد و همان طوری که ابو مسهر گفته مختلط است. علاوه بر ابو مسهر ابو داود و یحیی بن معین نیز چنین گفته‌اند،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 263 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
چنان که در تهذیب التهذیب 4 /54 می‌بینید.
خود البانی نیز چند جا به اختلاط وی اعتراف نموده است، از آن جمله در سلسلة الاحادیث الضعیفة 3 /393 و سلسلة الاحادیث الصحیحة 2 /647، با این وجود چگونه صحیح است؟‌! لذا البانی می‌بایست این حدیث را تنها در سلسلة الاحادیث الضعیفة می‌آورد.305
نگارنده: در پاسخ ابن تیمیه و البانی همین کافی است که بگوییم: چرا امام شما معاویه، که از طرف پروردگارش هدایت شده و مهدی است، نتوانست زمین را پر از عدل و داد کند؟‌!
<h4>موسی بن طلحه، دومین مدّعی</h4>
عایشه برنامه ریزی کرده بود که خلافت پس از پدرش در بنی تیم باقی بماند، گزینه‌ی نخست برادرش عبدالرحمن بن ابی بکر بود و گزینه‌ی دوم طلحة بن عبیدالله پسر عمویش‌! ولی او و طلحه با مرگ مسمومانه و ناگهانی ابوبکر و وصیّت به عمر مواجه شدند. لذا طلحه با عصبانیت نزد ابوبکر آمد و با اعتراض گفت: «حال که بر ما این خشن تندخو را خلیفه کردی، به پروردگارت چه پاسخ خواهی داد؟ و ابوبکر گفت: آیا مرا به خدا می‌ترسانی؟ به او می‌گویم: بهترین بنده‌ات را بر ایشان گماشتم.»‌!306
اما به رغم خلافت عمر، عایشه ناامید نشد و ادامه داد، تا آنکه توانست طلحه را در شورای صوری شش نفره که حق وِتو از آنِ عبدالرحمن بن عوف بود، داخل کند‌!
لیکن در دوران عثمان ورق برگشت، لذا عایشه در مقابل او برخاست و شعارهای شدیدی بر ضدّ او داد و مردم را به عزل و قتل او دعوت کرد. او برنامه ریزی کرده بود که چون عثمان کنار رود طلحه در جای او قرار گیرد‌! ولی با بیعت صحابه با امیرالمؤمنین علیه السلام مواجه شد. از این رو سراپایش را خشم فراگرفت و جنگ جمل را به راه انداخت. اما در این مصاف هم او، هم طلحه و هم شوهر خواهرش زبیر باختند.
در دوران معاویه عایشه جنگی نرم را بر ضدّ او شروع کرد، ولی بعدها به همراه برادرش عبدالرحمن
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 264 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
به تشدید آن پرداختند307، لذا معاویه عبدالرحمن را به قتل رساند و گفته می‌شود عایشه را نیز کشت‌! و با مرگ وی نقشه‌ی بنی تیم برای دستیابی به خلافت پایان یافت.
با این وجود عایشه در منابع سنیان فریاد می‌زند که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به خلافت پدر و برادرش وصیّت نمود‌!
مسلم در صحیح 7/110 نقل می‌کند که عایشه گفت: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به هنگام بیماری‌اش به من گفت: پدرت ابوبکر و برادرت را فرا بخوان تا وصیت کنم، چون می‌ترسم کسی آرزو کند و دیگری بگوید: من شایسته‌ترم.»‌!
این ادعای عایشه می‌بایست پس از مرگ عمر باشد، چون ابوبکر و عمر می‌گفتند: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به هیچ کسی وصیّت نکرد. اگر این ادعا صحیح می‌بود آنان در سقیفه بدان استدلال می‌کردند. در حالی که تنها استدلالشان این بود که محمد از قریش است و آن دو نیز از قریش هستند ولذا شایسته‌ترند‌!
عمر گفت: «بر آن دسته از عرب که ما را نپذیرند، برهانی آشکار و دلیلی روشن داریم؛ چه کسی می‌تواند با ما بر سر خلافت محمد نزاع کند و حال آنکه ما اولیاء و خانواده‌ی او هستیم، هر که چنین کند به باطل استدلال کرده، به گناه مایل، و یا در هلاکت غوطه ور شده است.»308
اگر روایت عایشه صحیح می‌بود، طلحه نیز در مقابل ابوبکر و در اعتراض بر خلافت عمر بدان استدلال می‌کرد‌! نمی‌دانیم چه کسی ادعا کرد موسی بن طلحه مهدی موعود است. این مقدار می‌دانیم که این ادعا را برای جبران تلاش‌های عایشه - که با شکست مواجه شد - مطرح کرده‌اند. و البته ظاهراً پس از مرگ عایشه انتشار یافته است. روایت می‌کنند: «هنگامی که مختار در کوفه قیام کرد موسی بن طلحه نزد ما [ در بصره ] آمد، مردم او را مهدی زمانشان می‌دانستند و لذا گرد او جمع شدند.»309
اما موسی بن طلحه دیری نپایید، و با مرگ او این ادعا نیز به پایان رسید.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 265 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>بنی حسن و محمد بن عبدالله بن حسن مثنّی</h4>
ظاهراً ادعای مهدویت در اواخر سده‌ی نخست هجری، و پس از آنکه مسلمانان از سلطه‌ی امویان به ستوه آمدند، به موجی تبدیل شد که به دنبال آن احادیث نبوی پیرامون مظلومیت اهل‌بیت علیهم السلام و نیز بشارت به مهدی موعود علیه السلام انتشار یافت. واین زمینه‌ای مناسب برای ادعای مهدویّت برای افرادی از بنی هاشم و بنی تیم بود. برای دو نفر ایشان ادعای مهدویّت کرده‌اند که نام هر دو محمد و نام پدرشان عبدالله است. یکی محمد بن عبدالله بن حسن مثنّی است و دیگری محمد بن عبدالله منصور معروف به مهدی عبّاسی. یاران هر یک تلاش کردند تا احادیث مهدی را بر همو منطبق کنند. از این رو بود که پیشتر ترجیح دادیم عبارت «نام پدر او نام پدر من است» را برای مصلحت اینان افزوده‌اند‌!
بعدها عبّاسیان چنان پیش رفتند که به جعل احادیثی پرداختند که مهدی موعود را از فرزندان عباس معرفی می‌کند‌! البته عالمان سنی گواهی به کذب آن داده‌اند، مثل روایات دیگری که مهدی را از نسل عمر و یا بنی‌امیه معرفی می‌کند‌!
ادّعای مهدویّت گرچه برای مدّعیان وسوسه انگیز است، ولی از آنجا که در احادیث نبوی اوصاف آن حضرت به خوبی و وضوح بیان شده است، - پس از آنکه مدعیان زمین را از عدالت مملو نساختند، ثروت‌ها را بدون شمارش ندادند و... - دست این بازیگران به خوبی رو می‌شود‌!
ظاهراً عبدالله بن حسن مثنّی زیرکترین فردی بوده که برای پسرش محمد ادّعای مهدویت کرده است. وی از زمان کودکی پسرش نقشه‌ی خود را شروع کرده است، لذا نام او را محمد گذاشت. آنگاه او را به گونه‌ای خاص تربیت کرد. او محمد را از مردم مخفی می‌داشت و درباره‌ی او افسانه سرایی می‌کرد‌!
مقاتل الطالبیین /239 می‌نویسد: «عبدالله به حسن از زمان کودکی از مردم می‌گریخت و به آنان نامه می‌نوشت و به سوی خود فرا می‌خواند و مهدی نامیده می‌شد.»‌!
تهذیب الکمال 25 /467 می‌نویسد: «داود بن عبدالله جعفری، از دراوردی، از پسر برادر زهری چنین نقل می‌کند: «من و عبدالله بن حسن در مدینه نشسته بودیم و یکباره سخن از مهدی به میان آوردیم. عبدالله گفت: مهدی از فرزندان حسن بن علی است. من گفتم:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 266 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
عالمان اهل بیتت این را نمی‌پذیرند. او گفت: به خدا قسم مهدی از فرزندان حسن بن علی و سپس از فرزندان من است.»‌!
عبدالله را شخصیتی معرفی می‌کنند که از قدرت اقناع بالایی برخوردار بوده است و لذا توانسته هم پیمانان عباسی خود را قانع کند که فرزندش محمد، مهدی است‌!
مقاتل الطالبین /239 به نقل از عمیر بن فضل خثعمی می‌نویسد: «روزی محمد بن عبدالله بن حسن را دیدم که از خانه‌ی پسرش بیرون آمد. بیرون از خانه، اسب و غلام سیاه وی بودند. ابو جعفر منصور دوانیقی هم منتظر او بود. وقتی او بیرون آمد، ابوجعفر به سرعت رفت و ردای او را گرفت تا سوار شود و آنگاه لباس او را بر روی زین مرتّب کرد و محمد رفت.
من که او را نمی‌شناختم به منصور گفتم: این که بود که اینچنین او را احترام کردی؟ او گفت: نشناختی؟ گفتم: نه، گفت: این محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن، مهدی ما اهل‌بیت است.»‌!
همو در /244 می‌نویسد: «مردم ساده اندیش محمد را مهدی می‌نامیدند.»‌!
البته این‌ها قبل از آن بود که عباسیان بر آنان بشورند و مهدی را از خود بدانند‌!
منابع تاریخی، رخدادهای گردهمایی ابواء را که در آن، حسنیون به بیعت با مهدی فرا می‌خوانند گزارش می‌کنند. مقاتل الطالبین /140 از عمر بن شبه و گروهی از راویان و تاریخ نگاران آن عصر از عیسی بن عبدالله نقل کرده است: «گروهی از بنی هاشم در منطقه‌ی ابواء گرد آمدند. ابراهیم بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس، ابو جعفر منصور، صالح بن علی، عبدالله بن حسن بن حسن، پسران وی محمد و ابراهیم و محمد بن عبدالله‌بن‌عمرو بن عثمان جزء آنها بودند.
صالح بن علی گفت: می‌دانید که مردم به شما چشم دوخته‌اند، و خداوند شما را در اینجا جمع کرده است، پس با یک نفر از میان خود بیعت کنیم و بر آن استوار بمانیم، تا خداوند گشایشی ایجاد کند که او بهترین گشایشگران است.
در این هنگام عبدالله بن حسن حمد و ثنای خدا را به جای آورد و گفت: می‌دانید که پسرم مهدی است، پس بیایید با او بیعت کنیم.
ابو جعفر منصور گفت: برای چه خود را فریب دهید و حال آنکه می‌دانید مردم به کسی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 267 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بیش از این جوان امید ندارند و زود است که او را اجابت خواهند کرد. آنان گفتند: به خدا قسم درست گفتی، ما این را خوب می‌دانیم و با محمد بیعت کردند و بر دست او دست کشیدند.
عیسی گوید: فرستاده‌ی عبدالله بن حسن نزد پدرم و جعفر بن محمد آمد و آنان را دعوت کرد - اما دیگران می‌گویند: عبدالله بن حسن گفت: ما بیعت جعفر بن محمد را نمی‌خواهیم تا مبادا کار ما را خراب کند‌! - پس پدرم مرا فرستاد تا ببینم چه خبر است. جعفر بن محمد نیز محمد بن عبدالله الارقط پسر علی بن الحسین را فرستاد. ما آمدیم و دیدیم محمد بن عبدالله بر روی بوریایی - که آن را تا کرده بود - مشغول نماز است.
من گفتم: پدرم مرا فرستاده تا ببینم شما برای چه جمع شده‌اید؟ عبدالله گفت: برای اینکه با مهدی محمد بن عبدالله بیعت کنیم.
می‌گویند: جعفر بن محمد آمد و عبدالله بن حسن در کنار خود برای او جا باز کرد و همین سخن ردّ و بدل شد.
ایشان فرمودند: این کار را نکنید که هنوز زمان آن نرسیده است. اگر بر این باوری که پسرت مهدی است، [ بدان ] نه او مهدی است و نه زمان، زمان قیام او. و اگر می‌خواهی به خاطر غضب برای خدا و امر به معروف و نهی از منکر او را به قیام واداری، به خدا قسم ما تو را که بزرگ ما هستی رها نمی‌کنیم و با پسرت بیعت کنیم.
عبدالله خشمگین شد و گفت: تو خلاف آنچه را که می‌گویی خوب می‌دانی [ و می‌دانی که او همان مهدی است ]‌! به خدا قسم خدا تو را از غیب خود آگاه نکرده است و حسادت با پسر من است که تو را وادار به چنین سخنانی کرد‌!
امام علیه السلام فرمودند: به خدا سوگند حسد مرا وانداشته است، ولیکن این امر از آنِ این و برادران و فرزندان آنهاست - و به ابو العباس [ سفاح ] اشاره کرد -، سپس بر شانه‌ی عبدالله بن حسن زد و فرمود: به خدا قسم نه به تو می‌رسد و نه به دو پسرت، و از آنِ اینهاست، و دو پسرت کشته خواهند شد‌!
آنگاه برخاست و بر دست عبد العزیز بن عمران زهری تکیه داد و به او فرمود: آیا صاحب
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 268 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ردای زرد - یعنی ابو جعفر منصور - را دیدی؟ گفت: آری، فرمود: به خدا او محمد را به قتل خواهد رساند‌! عبد العزیز گفت: او محمد را خواهد کشت؟‌! فرمود: آری.
عبد العزیز گوید: با خود گفتم: به خدای کعبه حسادت کرده است‌! ولیکن به خدا قسم از دنیا نرفتم مگر آنکه دیدم منصور آن دو را کشت‌!
وقتی جعفر این را فرمود، آنها پراکنده شدند و بعد از آن دیگر اجتماع نکردند. عبد الصمد و ابو جعفر به دنبال آن حضرت رفتند و گفتند: یا ابا عبدالله‌! شما چنین می‌گویید؟ فرمود: آری به خدا سوگند، و از آن آگاهم.»
همو در /142 از عنبسة بن نجاد عابد نقل کرده است: «وقتی جعفر بن محمد علیه السلام محمد بن عبدالله بن حسن را می‌دید، چشمانش پر از اشک می‌شد و می‌فرمود: جانم فدای او‌! مردم او را مهدی می‌دانند، اما وی کشته خواهد شد‌! در کتاب پدرش علی نیامده که وی از خلفای امت باشد.»
وی در نقلی دیگر در /171 این جریان را از عبد الاعلی بن علی چنین می‌آورد: «بنی هاشم گرد آمدند. عبدالله بن حسن برایشان سخن راند و پس از حمد و ستایش الهی، گفت: شما اهل‌بیتی هستید که خداوند شما را با رسالت، برتری داد و برای آن برگزید و برکت شما را زیاد کرد.
ای ذریه‌ی محمد و پسر عموها و عترتش‌! ای کسانی که سزاوارترین مردم برای یاری در راه خدا هستید‌! خداوند چه کسانی را مانند شما نزدیک به پیامبرش قرار داده است؟ می‌بینید که کتاب خدا را کنار گذاشته‌اند، سنّت پیامبر را رها کرده‌اند، باطل زنده و حق مرده است. در طلب رضای خدا چنان‌که شایسته‌ی اوست بجنگید، پیش از آنکه خدا نامتان را از صفحه‌ی روزگار بردارد و چونان بنی‌اسرائیل - که محبوبترین بندگانش بودند - نزد او خوار شوید.
می‌دانید که این قوم [ بنی‌امیه ] هر زمان که بعضی‌شان بعضی دیگر را بکشند، باز خلیفه از میان خود آنان خواهد بود. اکنون خلیفه شان ولید بن یزید را کشته‌اند، پس بیایید با محمد - که دانستید مهدی است - بیعت کنیم.
آنان گفتند: همه حضور ندارند و اگر همه جمع شوند چنین می‌کنیم. ما جعفر بن محمد
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 269 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
را اینجا نمی‌بینیم‌!
عبدالله بن حسن کسی را به سراغ ایشان فرستاد ولی حضرت از آمدن ابا کرد. خودش برخاست و گفت: همین الآن او را می‌آورم. او آمد و وارد سرای فضل بن عبدالرحمن بن عباس بن ربیعة بن حارث [ که امام علیه السلام هم آنجا بودند ] شد. فضل به او جا داد ولی نه در صدر مجلس - و من فهمیدم که فضل از او مسن‌تر است -، ولی جعفر، هم به او جا داد و هم او را در صدر قرار داد - و من فهمیدم او از امام علیه السلام مسن‌تر می‌باشد -.
پس همه نزد عبدالله آمدیم. او به بیعت با محمد دعوت کرد. جعفر فرمود: تو پیرمردی و اگر بخواهی با تو بیعت می‌کنم، ولی به خدا قسم تو را رها نمی‌کنم و با پسرت بیعت نمایم‌!
عبد الاعلی گوید: [ صحیح آن است که ] عبدالله بن حسن گفت: به دنبال جعفر نفرستید، زیرا او کار شما را خراب می‌کند، ولی آنها نپذیرفتند. ایشان آمدند و عبدالله در کنار خود برایشان جا باز کرد و گفت: می‌دانی که بنی‌امیه با ما چه کردند، مصلحت را در آن دیدیم که با این جوان بیعت کنیم. امام علیه السلام فرمودند: این کار را نکنید که هنوز زمان آن فرا نرسیده است. عبدالله هم خشمگین شد و ... هم‌چنان‌که گذشت.»310
ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب علیه السلام 4/228 نقل می‌کند که امام علیه السلام فرمودند: «به خدا سوگند، حکومت نه به تو و نه به پسرت می‌رسد، بلکه به این - یعنی سفاح - و سپس به این - یعنی منصور - خواهد رسید، و او محمد را در احجار الزیت خواهد کشت. آنگاه برادرش را در طفوف می‌کشد، در حالی که پاهای اسبش در آب است‌!
منصور به دنبال امام علیه السلام راه افتاد و گفت: یا ابا عبدالله‌! چه فرمودید؟ امام پاسخ دادند: آنچه شنیدی، و البته رخ خواهد داد.
راوی می‌گوید: کسی که از منصور شنیده بود، برایم نقل کرد که او گفت: همان زمان برگشتم و به فراهم ساختن اسباب حکومت پرداختم، و همان طور شد که ایشان فرمود.»311
نعمانی در غیبت /229 از یزید بن ابی حازم: «از کوفه خارج شدم. وقتی به مدینه رسیدم،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 270 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خدمت امام صادق علیه السلام آمدم و سلام کردم. ایشان به من فرمودند: آیا کسی به همراه تو بود؟ گفتم: آری، فرمودند: مشغول به صحبت بودید؟ عرض کردم: بلی، شخصی از مغیریه [ پیروان مغیرة بن سعید ] با من بود.
امام علیه السلام فرمودند: او چه می‌گفت؟ گفتم: بر این باور بود که محمد بن عبدالله بن حسن قائم است، و دلیل او آن بود که نام او نام پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است و نام پدرش نام پدر آن حضرت.
من به او گفتم: اگر به اسامی استناد می‌کنی، در فرزندان امام‌حسین علیه السلام هم محمد بن عبدالله بن علی است.
او گفت: این یک کنیز زاده است و محمد بن عبدالله بن حسن فرزند زنی آزاد.
امام علیه السلام فرمودند: چه جوابی به او دادی؟ عرضه داشتم: جوابی نداشتم.
فرمودند: آیا ندانستید که او - یعنی قائم علیه السلام - فرزند زنی اسیر است.»
در جلد سوم جواهر التاریخ درباره‌ی مهدی بنی حسن مطالبی گذشت و گذشت که ترجیح دادیم وی یا مهدی عباسیان دچار لکنت زبان بوده است و لذا نمی‌توانسته سخنش را برساند و با دست بر ران خود می‌زده است. از این رو در اوصاف مهدی این مطلب را افزودند تا بر مهدی خودشان منطبق باشد‌!312
<h4>8. عباسیان بر پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم دروغ بسته، مهدی را از خود انگاشتند‌!</h4>
تاریخ بغداد 2/63 از ابن عباس نقل می‌کند: «ام فضل دختر حارث هلالیه برایم نقل کرد: از کنار پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم که در حجر اسماعیل بود مرور کردم، ایشان فرمودند: ای ام فضل‌! تو پسری در رحم داری. عرض کردم: ای رسول‌خدا‌! چگونه ممکن است، و حال آنکه قریشیان قسم خورده‌اند سراغ زنان نروند؟‌! فرمود: مطلب همان است که گفتم، وقتی وضع حمل کردی، نوزاد را پیش من بیاور‌!
ام فضل می‌گوید: بعد از زایمان، نوزاد را خدمت رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بردم. در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفتند و فرمودند: نزد [ عباس ] پدر خلفاء برو و او را بیاور. من هم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 271 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
آمدم و به او خبر را رساندم. او مرد زیبا و خوش لباسی بود. نزد آن حضرت آمد و چون ایشان او را دیدند برخاستند و میان دیدگانش را بوسه دادند و در طرف راست خود نشاندند. آنگاه فرمودند: این عموی من است، هر که می‌خواهد به عموی خود افتخار کند. عباس گفت: یا رسول الله‌! چنین نفرمایید. ایشان گفتند: چرا نگویم و حال آنکه تو عمو و برادر پدرم و بهترین کس از خاندانم هستی که پس از خود به جا می‌گذارم‌!
عباس گفت: ای رسول‌خدا‌! این چیست که ام الفضل درباره‌ی فرزند ما می‌گوید؟ ایشان گفتند: آری، ای عباس‌! چون سال صد و سی و پنج فرا رسد، خلافت برای تو و فرزندان تو خواهد بود، یکی از آنها سفاح است، یکی منصور و یکی هم مهدی.»‌!
در گزارشی دیگر چنین آمده: «تا آنکه از میان آنان کسی باشد که با عیسی بن مریم نماز می‌گزارد.»313
همان 3/343 از هشام بن محمد کلبی: «در اوائل خلافت مأمون در زمانی که وی به بغداد آمده بود نزد معتصم بودم. معتصم قومی را یاد کرد و از آنان بد گفت. من گفتم: ای امیر‌! خدای تعالی آنان را مهلت داد، ولی آنها به طغیان پرداختند، نسبت به آنها صبر کرد، ولی به ستم روی آوردند. پس گفت: پدرم رشید، از جدّم مهدی، از پدرش منصور، و او از پدرش محمد بن علی، از علی بن عبدالله بن عباس، از پدرش روایت کرد که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به بنی فلان نگاه نمود که با نخوت راه می‌روند، پس چنان خشمگین شد که غضب در چهره‌اش آشکار گشت.
آنگاه این آیه را تلاوت کرد: وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ314، و آن درخت نفرین شده در قرآن. گفتند: این کدام درخت است، تا ما آن را از ریشه بیرون آوریم؟ فرمود: درخت گیاهی نیست، بلکه بنی فلان هستند که چون به حکومت رسند، ظلم کنند و چون امین شمرده شوند، خیانت کنند. سپس با دست بر کمر عباس زد و فرمود: ای عمو‌! خدا از پشت تو مردی را بیرون می‌آورد که هلاکت آنها بر دستان اوست.»‌!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 272 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
الفتن 1/121 و 400 از کعب: «منصور و مهدی و سفاح، از فرزندان عباس‌اند.»
در عیون الاخبار ابن قتیبة 1/302 آمده است: «وقتی ابن عباس می‌شنید مردم می‌گویند: در این امت دوازده خلیفه خواهند بود، می‌گفت: چقدر سفیه هستید‌! پس از دوازده تن، سه نفر از ما خواهند بود؛ سفاح، منصور و مهدی که حکومت را به دجال تسلیم می‌کند.
ابو اسامه می‌گوید: نزد ما معنای این سخن آن است که فرزندان مهدی، پس از وی خواهند ماند، تا دجال خروج کند.»
حاکم در المستدرک 4/514 روایتی را از مجاهد نقل می‌کند و صحیح می‌شمارد، وی می‌گوید: «عبدالله بن عباس به من گفت: اگر نبود آنکه تو مانند اهل‌بیت هستی برایت این سخن را نمی‌گفتم. من گفتم: بگو که آن را به کسی که خوشایند تو نباشد نخواهم گفت. او گفت: از ما اهل‌بیت چهار نفر هستند؛ سفاح، منذر، منصور و مهدی.
گفتم: در مورد اینان توضیح بده. او هم گفت: اما سفاح، او ممکن است یارانش را بکشد و از دشمنش بگذرد. منذر ثروت بسیاری را می‌بخشد و برایش گران نخواهد بود، ولی اندکی از حق خود را به کسی نمی‌دهد. منصور به مقدار نیمی از نصرت رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بر دشمنانش، نصرت می‌یابد، دشمن از آن حضرت به فاصله‌ی دو ماه می‌هراسید و از منصور به فاصله‌ی یک ماه. اما مهدی؛ او زمین را پر از عدالت می‌کند همان طوری که پر از جور شده است، چارپایان و درندگان در روزگار او در امنیّت خواهند بود و زمین گنج‌هایش را که به صورت اسطوانه‌هایی از طلا و نقره است، بیرون خواهد داد.»
در مقدمه‌ی ابن خلدون /253 این گزارش را می‌آورد و می‌نویسد: «این روایت را اسماعیل بن ابراهیم بن مهاجر از پدرش نقل می‌کند. اسماعیل ضعیف است، و پدرش ابراهیم اگرچه مسلم از او نقل حدیث می‌کند، اما اکثر علماء وی را تضعیف کرده‌اند.»
حافظ ابن صدیق مغربی در رد ابن خلدون /543 می‌نویسد: «حاکم این حدیث را صحیح دانسته است، ولی ذهبی آن را تضعیف می‌کند به اینکه اجماع بر ضعف اسماعیل داریم، اما پدرش چنین نیست.»
بیهقی در دلائل النبوة 6/513 از سعید بن جبیر: «ما با خود می‌گفتیم: دوازده امیر خواهند
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 273 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بود و بعد از آن امیری نخواهد بود، سپس دوازده امیر خواهند بود که بعد از آن قیامت است. عبدالله بن عباس که می‌شنید گفت: چقدر نادانید‌! از ما اهل‌بیت بعد از آنها منصور، سفاح و مهدی خواهند آمد که مهدی امارت را به عیسی بن مریم می‌سپارد.»‌!
همو در /514 از ضحاک از ابن عباس از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «سفاح، منصور و مهدی از ما هستند.»315
البدایة والنهایة 6/246 درباره‌ی این روایت می‌نویسد: «این سند ضعیف است و صحیح آن است که ضحاک هیچ روایتی از ابن عباس نشنیده است. لذا روایت منقطع می‌باشد.»
تاریخ بغداد 9/399 از ابو سعید خدری روایت می‌کند: «از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم: قائم، منصور، سفاح و مهدی از ما هستند. خلافت به قائم می‌رسد و به اندازه‌ی شاخ حجامت هم خونی ریخته نمی‌شود. پرچم منصور باز نمی‌گردد  ]و شکست نمی‌خورد[ . سفاح هم مال می‌بخشد و خون ریزی می‌کند. و اما مهدی، زمین را پر از عدل می‌کند، چنان‌که از ستم آکنده شده است.»‌!
ذخائر العقبی /205 به نقل ابن عباس از پدرش آورده است که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به او رو کرد و فرمود: «این عمویم، پدر خلفاست. سخی‌ترین و خوش سیماترین قریش است. از نسل او سفاح و منصور و مهدی خواهند بود.
حافظ ابو القاسم سهمی آن را روایت کرده است.»
جامع الاحادیث سیوطی 5/375 از ام سلمه از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «پیوسته خلافت در میان فرزندان عمویم - شبیه پدرم - عباس است، تا آن را تسلیم دجال کنند.»
اسعاف الراغبین /151 می‌نگارد: «در سند آن وضّاعی [ دروغ پردازی ] حضور دارد که روایت از آنها [ راویان ] نشنیده است.»
فیض القدیر 6/278 می‌نویسد: «ابن عدی گوید: ابن ولید حدیث جعل می‌کرد، آنها را به هم می‌پیوست، اسناد و متون روایات را می‌دزدید و دگرگون می‌کرد. ابن ابی معشر می‌گوید‌: او کذّاب است. سمهودی نیز می‌نویسد: در سند این روایت محمد بن ولید وضّاع وجود
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 274 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دارد. و اگر هم صحیح می‌بود آن را بر مهدی، سومین خلیفه‌ی عباسیان حمل می‌کردیم.»
حافظ مغربی در رد ابن خلدون /563 می‌گوید: «این روایت غریب و مورد انکار است. برخی توجیه کرده‌اند که مهدی از جهت مادر عباسی است و از جهت پدر حسنی، ولی اینچنین نبوده و حدیث اصلاً صحیح نیست.»
الاذاعة /135 از الافراد و الجامع الصغیر آن را نقل می‌کند و می‌نویسد: «شوکانی در التوضیح گفته است: بین این سه حدیث و دیگر احادیث گذشته می‌توان چنین جمع کرد که مهدی از جهت مادر، از فرزندان عباس است. اگر این جمع را نپذیریم احادیثی که او را از فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم معرفی می‌کند، رجحان دارد.»
الصواعق ابن حجر /237 می‌نویسد: «سند آنها ضعیف است، ولی بر فرض صحّت، منافاتی با اینکه مهدی از نسل فاطمه است - و در احادیثی که هم بیشتر است و هم صحیح‌تر، آمده - ندارد، زیرا بنابراین فرض در او هم شعبه‌ای از بنی عباس است و هم شعبه‌ای از نسل حسین.»
نگارنده: بعد از آنکه خود گواهی می‌دهند که جاعل این احادیث محمد بن ولید غلام بنی عباس است و او را کذّاب و وضّاع و متروک الحدیث عنوان می‌کنند، دیگر جایی برای تلاش شوکانی و ابن حجر برای این توجیه - که مادر او عبّاسی است - وجود ندارد. پندار ذهبی نیز - که احادیث از دو مهدی مستقل سخن می‌گویند که اوصاف متّحدی دارند و یکی عباسی است و دیگری از نسل حضرت فاطمه علیها السلام - چنین وضعیّتی دارد.
<h4>روایات جعلی سنیان در تحریف حدیثی صحیح‌!</h4>
ظاهر آن است که احادیث دروغین آنها در این باره که مهدی از فرزندان عباس است، برای سرپوش گذاردن بر این است که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به عباس خبر دادند که فرزندانش چه‌ها خواهند کرد‌!
غیبت نعمانی /247 از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند: «روزی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در بقیع بودند که حضرت امیر علیه السلام آمد و سراغ ایشان را گرفت، گفتند در بقیع است. او نزد ایشان آمد و
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 275 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
سلام کرد، رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: بنشین، و او را سمت راست خود نشاند.
بعد جعفر بن ابی طالب آمد و سراغ آن حضرت را گرفت و گفتند در بقیع است. او هم نزد ایشان آمد و سلام کرد، رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم او را سمت چپ خود نشاند.
آنگاه عباس آمد و سراغ ایشان را گرفت و گفتند در بقیع است. او نیز آمد و سلام کرد و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم او را روبه روی خود نشاندند.
سپس به امیرالمؤمنین علیه السلام رو کرده فرمودند: یا علی‌! آیا تو را بشارت ندهم؟ آیا تو را خبر ندهم؟ عرضه داشت: آری، یا رسول الله‌! فرمودند: هم اینک جبرئیل نزد من بود و خبر داد که قائم - که در آخرالزمان قیام می‌کند و زمین را از عدل آکنده می‌سازد، همان سان که از ستم و جور پر شده است - از نسل تو از فرزندان حسین است.
ایشان عرض کردند: یا رسول الله‌! هر خیری که از ناحیه‌ی خدا به ما می‌رسد، به واسطه‌ی شماست.
پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به جعفر بن ابی طالب رو کردند و فرمودند: ای جعفر‌! آیا به تو مژده ندهم؟ آیا تو را خبر ندهم؟ او گفت: آری، یا رسول الله‌! فرمودند: اکنون جبرئیل نزد من بود و خبر داد آن کسی که پرچم را به قائم می‌سپارد از نسل توست، آیا او را می‌شناسی؟ جعفر در پاسخ گفت: نه، ایشان فرمودند: آن کسی که صورتش مانند دینار است، دندان‌هایش چونان ارّه و شمشیرش پاره‌ی آتش. با خواری وارد سپاه می‌شود و با عزت بیرون می‌آید. و جبرئیل و میکائیل او را در میان می‌گیرند.
سپس رو کردند به عباس و فرمودند: عموی پیامبر‌! آیا خبری را که جبرئیل برایم آورده برایت بگویم؟ او هم گفت: آری، یا رسول الله‌! ایشان فرمودند: جبرئیل به من گفت: بدا به حال ذریه‌ی تو از فرزندان عباس‌! او عرضه داشت: ای رسول‌خدا‌! آیا از زنان دوری گزینم؟ فرمودند: خداوند از آنچه واقع می‌شود فارغ شده است.»
همان /248 از عبدالله بن عباس نقل می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به پدرم فرمودند: «ای عباس‌! بدا به حال ذریه‌ام از دست فرزندان تو و بدا به حال ذریه‌ی تو از فرزندان من. عرض کرد: ای رسول‌خدا‌! از آمیزش با زنان دوری نکنم؟ - و یا گفت: آیا خودم را عقیم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 276 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نکنم؟ - آن حضرت فرمودند: علم خدا گذشته است و امور به دست اوست، و در فرزندان من همان خواهد شد.»
سلیم /427 با سند خود از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «خداوند آخرت را برای ما اهل‌بیت برگزید و دنیا را برایمان نپسندید. سپس به ابن عباس رو کردند و فرمودند: سرآغاز نابودی بنی‌امیه - و پس از آنکه ده نفر از آنها به حکومت می‌رسند - بر دست فرزندان توست، پس آنان از خدا بترسند و مراقب عترت و فرزندان من باشند.
چرا که دنیا برای هیچ کسی پیش از ما و پس از ما بقا نداشته و نخواهد داشت. دولت ما آخرین دولت‌هاست. [ در آن روزگار ] هر روزی دو روز خواهد بود و هر سالی دوسال. آن کسی که زمین را همان گونه که از جور و ستم پر شده از عدل و داد می‌آکند، از ماست.»
<h4>منصور ادّعا کرد پسرش مهدی موعود است‌!</h4>
عباسیان به این ادعا بسنده نکردند که پرچم‌های خراسان را - که برای یاری امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف وعده داده شده - بیرق‌های انقلاب خود معرفی کنند، و نیز به احادیث دروغینی که جعل کردند و در آن چنین جلوه دادند که رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم به عباس بشارت داده است که حکومت تا زمان خروج دجال در میان فرزندان اوست، اکتفا نکردند‌!
بلکه منصور پس از آنکه محمد بن عبدالله - که حسنیون مدّعی مهدویّت او بودند - و برادرش ابراهیم را کشت، بر آن شد تا پسرش محمد بن عبدالله را مهدی موعود معرفی کند‌!
ذهبی در تاریخ الاسلام 9 /49 نقشه‌ی منصور و اجبار برادرش عیسی را بر اینکه خود را از خلافت خلع کند، چنین وصف می‌کند: «سفاح به هنگام احتضار خلافت را به منصور و پس از وی به عیسی سپرد. منصور هم با ملاطفت و نرمی با برادرش سخن گفت تا او را به کناره گیری از قدرت وادارد. عیسی در پاسخ گفت: سوگندها و پیمان‌هایی را که بر گردن من و مسلمین است چه کنم؟
وقتی منصور دید برادرش از کناره گیری امتناع می‌کند، از او روگردان شد. وی در مجالس مهدی را بر عیسی مقدم می‌داشت. آنگاه بر آن شد تا در خانه‌ی عیسی گودالی حفر کند که
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 277 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
وی در آن بیفتد و به هلاکت برسد. اما او مراقب بود. پس از مدتی بیمار شد، حتی می‌گویند: منصور او را مسموم کرد. عیسی برای رفتن به کوفه برای معالجه از برادر اجازه گرفت. کسی که او را بدین سفر ترغیب نمود، طبیب او بختیشوع بود. او گفت: به خدا سوگند جرأت مداوای تو را ندارم و بر جان خود ایمن نیستم. منصور به وی اجازه‌ی رفتن به کوفه را داد. بیماری عیسی تا آنجا پیش رفت که موی سرش ریخت. ولی پس از مدّتی بهبودی یافت.
پسرش موسی به علّت خوف بر جان خود و پدرش تلاش کرد تا پدر را بر اطاعت منصور وادارد و در این راستا حیله‌ای اتّخاذ کرد. موسی به منصور گفت: در حضور پدرم فرمان بده که اگر کناره گیری نکند، مرا خفه کنند‌! منصور هم کسی را برای انجام این کار فرستاد. عیسی چون این را دید فریاد زد و خود را از قدرت خلع نمود و گفت: این دست من است و با مهدی بیعت می‌کنم.»316
و بدین ترتیب منصور به مقصود خویش نائل شد و برادرش از قدرت کناره گیری کرد. او در قصر رصافه که آن را مخصوص مهدی بنا کرده بود، مجلسی تشکیل داد و فقها و قضاة را حاضر کرد. آنان هم آمدند و با ولیّ عهد او مهدی منتظَر (‌!) بیعت کردند.
ابن عساکر در 48 /9 می‌نویسد: «منصور برای مردم سخنرانی کرد و ماجرای عیسی و رضایت او به مقدّم داشتن مهدی در ولایت عهدی را بیان نمود. عیسی نیز سخن گفت و خلافت را تسلیم مهدی نمود. مردم هم با مهدی و بعد از مرگ او با عیسی بیعت کردند.»
الاغانی 13/313 از فضل بن ایاس هذلی کوفی: «منصور در صدد آن بود که برای مهدی بیعت بگیرد، ولی پسرش جعفر به این کار اعتراض داشت. منصور فرمان داد تا مردم اجتماع کنند و به دنبال آن سخنرانان به سخنرانی پرداختند. شاعران نیز در وصف مهدی و فضائل او سروده‌های خود را ارائه کردند و از جمله‌ی آنان مطیع بن ایاس بود. مطیع پس از سخنرانی و شعر خوانی به منصور رو کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین‌! فلانی از فلانی از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند که گفتند: مهدی که محمد بن عبدالله است از ماست و مادر او از غیر ما، او زمین را که پر ازستم شده پر از عدالت خواهد کرد. و این عباس بن محمد برادرت نیز بر
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 278 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
این سخن گواهی می‌دهد. آنگاه به عباس رو کرد و گفت: تو را به خدا قسم می‌دهم، آیا این حدیث را شنیده‌ای؟ او هم از ترس منصور پاسخ مثبت داد‌!
سپس منصور مردم را به بیعت با مهدی امر کرد. وقتی مجلس به پایان رسید، عباس بن محمد که چنان شوکه بود که گویا در آنجا حضور نداشت گفت: آیا این زندیق را دیدید که بر خدای عزوجل و رسولش دروغ بست و مرا نیز به گواهی گرفت، من هم از ترس منصور شهادت دادم و همه‌ی کسانی که حضور داشتند مرا تکذیب کردند؟‌!
این خبر به جعفر پسر منصور رسید، او هم مطیع را - که خادم و بسیار نزدیک به او بود - از خود راند.
جعفر بسیار شوخ طبع بود، وقتی شنید مطیع چنین کاری کرده است، خشمگین شد و بیعت با محمد برایش گران آمد، پس عورت خود را بیرون آورد و سخن رکیکی گفت که از نقل آن خودداری می‌کنیم.»317
ولیکن بعدها دیدند که این مهدی نه تنها قرار نیست ظلم و ستم را از زمین محو سازد، بلکه با فسق و فجوری که خود دارد آن را می‌گستراند‌! نه تنها بدون شمارش بخشش می‌کند، بلکه اموال مسلمین را مصادره کرده موجب فقر و بیچارگی آنان می‌شود‌! می‌نویسند: «او می‌گسار، نی‌نواز و خونریز بوده است و دختری آوازه خوان و موسیقی‌دان از خود به جا می‌گذارد که عُلَیّه عباسی نام دارد.»318
مهدی شیفته‌ی کبوتر بازی بود، به همین خاطر راویان دربار به حدیث نبوی: «شرط بندی تنها در تیر اندازی، شتر سواری و اسب دوانی است»، قسم چهارمی که پرنده بازی باشد را افزودند و او هم به راوی آن کیسه‌ای طلا بخشید‌!319
وی زورگو و خونریز بود و مردی را به خاطر نقل حدیثی از اعمش به قتل رساند.320 او در خواب دید
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 279 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
که چهره‌اش سیاه است، و در پی آن دختری برایش زاده شد، و در بیداری چنین شد‌!321
او به دنبال فرصتی بود تا عیسی پسر عموی پدر و ولیّ عهد خود را از بین برد، همو که خود را از قدرت خلع کرده بود، در نتیجه او را به هلاکت رساند و پسرش موسی را ولیّ عهد خود کرد.322
او زمام امور دولت را به همسرش خیزران سپرد323، و در جبال ایران شهر سیروان را بنا کرد و در همان جا مرد و مدفون شد.324
وی ده سال حکومت کرد و در سال 169 در سنّ 43 سالگی مرد.325
از این رو نواصب مجبور شدند اعتراف کنند به اینکه او مهدی موعود نبوده است‌!326
<h4>11. هارون الرشید به دروغ پدر و جدّش اعتراف می‌کند‌!</h4>
اعلام الوری /365 از سلیمان بن اسحاق بن سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس آورده است: «پدرم برایم نقل کرد: روزی نزد رشید بودم که سخن از مهدی و عدالتش به میان آمد و در این باره بسیار سخن گفته شد. او گفت: گمان می‌کنم شما می‌پندارید او پدر من مهدی است‌!
او از پدرش از پدربزرگش از ابن عباس از عباس برایم روایت کرد که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به او فرمودند: ای عمو‌! از نسل من دوازده خلیفه خواهند بود، آنگاه اموری زشت، سخت و دشوار جلوه خواهد کرد، سپس مهدی از فرزندان من قیام می‌کند و خداوند در یک شب امر او را مهیّا می‌سازد. او زمین را - همان سان که از ظلم آکنده شده - از عدالت پر خواهد نمود. و هر آن مقدار که خدا بخواهد در زمین درنگ خواهد کرد، آنگاه دجال خروج می‌کند.»327
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 280 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>12. اندکی پیش از ظهور امام عجل الله تعالی فرجه الشریف ، دوازده دروغ پرداز ادّعای مهدویت می‌کنند</h4>
شیخ مفید رحمه الله در ارشاد /358 از ابو خدیجه از امام صادق علیه السلام : «قائم خروج نمی‌کند، مگر آنکه پیش از او دوازده نفر از بنی هاشم خروج کنند که همگی مردم را به سوی خود می‌خوانند.»328
کافی 1/238 و غیبت نعمانی /151 از آن حضرت چنین روایت می‌کنند: «دوازده پرچم مشتبه برافراشته خواهند شد که از یکدیگر قابل تشخیص نیستند‌! مفضل گوید: من گریستم. امام علیه السلام فرمودند: ای ابا عبدالله‌! چرا گریه می‌کنی؟ عرضه داشتم: چرا گریه نکنم و حال آنکه شما می‌فرمایید: دوازده پرچم که از یکدیگر قابل تمییز نیستند، برافراشته خواهند شد؟ [ در چنین وضعیّتی ] ما چه کنیم؟
امام علیه السلام به [ نور ] خورشید که داخل اتاق شده بود نگریسته فرمودند: ای ابا عبدالله‌! این خورشید را می‌بینی؟ گفتم: آری، فرمودند: به خدا سوگند امر [ امامت و حقّانیت ] ما از این خورشید روشن‌تر است.»
الفتن 1/291 نقل می‌کند: «سپس مهدی به طرف عراق می‌رود. پیش از آن، دوازده پرچم در کوفه برافراشته می‌شود که صاحبان آنها معروف هستند. مردی از فرزندان حسن یا حسین که به پدرش دعوت می‌کند، در کوفه کشته می‌شود.»
<h4>13. حذف نسب امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف از کتاب الفتوحات المکیة‌!</h4>
از جمله تحریفاتی که رخ داده است، تحریف در الفتوحات المکیة ابن عربی است. تعدادی از منابع تصریح وی را بر نسب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و اینکه ایشان فرزند امام حسن عسکری علیه السلام و نیز از نسل امیرالمؤمنین و صدیقه‌ی طاهره علیهما السلام است نقل کرده‌اند، ولیکن نواصب آن را در چاپ‌های کتاب حذف کرده‌اند‌!
در الزام الناصب 1 /192 می‌نویسد: «محیی الدین بن عربی در باب سیصد و شصت و شش فتوحات می‌گوید: بدانید که البته مهدی خروج خواهد کرد. اما خروج نمی‌کند مگر بعد از
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 281 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
آنکه ظلم و جور در زمین فراگیر شود، پس او می‌آید و آن را از داد و عدل آکنده می‌سازد. اگر تنها یک روز از دنیا باقی مانده باشد، خدا آن را چنان طولانی می‌گرداند تا او به خلافت رسد.
او از عترت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و از نسل فاطمه است. جدّ او حسین بن علی بن ابی طالب است و پدرش حسن عسکری پسر امام علی النقی پسر امام محمد تقی پسر امام علی الرضا پسر موسی الکاظم پسر امام‌جعفرصادق پسر امام محمد باقر پسر امام زین العابدین علی پسر امام‌حسین بن علی بن ابی طالب است و نامش مشابه نام رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‌باشد.
مسلمانان بین رکن و مقام با او بیعت می‌کنند. او در هیئت و ظاهر شبیه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است ولی در اخلاق از ایشان پایین‌تر است، زیرا کسی در اخلاق مانند ایشان نخواهد بود، خداوند تعالی می‌گوید: وَإِنَّک لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ329، و راستی که تو اخلاقی والا داری.
پیشانی او بلند است و بینی‌اش برجستگی دارد. اهل کوفه بیشترین یاری را به او می‌رسانند. او مال را به تساوی قسمت می‌کند و در میان رعیّت به عدالت رفتار خواهد نمود. خضر در مقابل او راه می‌رود. او پنج، هفت و یا نه سال زندگی خواهد کرد. شیوه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را پیروی می‌کند و از آن تخطّی نمی‌نماید.
او فرشته‌ای دارد که به او کمک می‌کند، ولی آن را نمی‌بیند. روم را به همراه هفتاد هزار مسلمان با تکبیر فتح خواهد نمود. خدا اسلام را پس از آنکه به ذلّت دچار شده، به وسیله‌ی او عزّت خواهد بخشید و بعد از آنکه مرده است، زنده خواهد کرد.
او جزیه تعیین، و با شمشیر به خدا دعوت می‌کند. هر که ابا کند کشته می‌شود و هر که به نزاع بپردازد، تنها و بدون یاور می‌ماند. او به دینی به دور از آراء حکم می‌نماید.»
این در حالی است که در فتوحاتی که هم اکنون موجود است چنین آمده است، در 3 /327 آمده است: «بدان - خداوند ما را تأیید کند - که خدا خلیفه‌ای دارد که وقتی زمین پر از ستم و جور شده، قیام می‌کند و آن را از عدل و داد مملو می‌سازد. اگر تنها یک روز از دنیا باقی مانده باشد، چنان آن را طولانی خواهد کرد تا این خلیفه که از عترت رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم و از فرزندان فاطمه است به حکومت رسد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 282 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
نام او شبیه نام پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است و جدّ او حسین بن علی بن ابی طالب. بین رکن و مقام با او بیعت می‌کنند. او در ظاهر به پیامبر شبیه است، ولی در خلق و خو از ایشان پایین‌تر است، زیرا کسی در اخلاق مانند ایشان نخواهد بود، خداوند تعالی می‌گوید: وَإِنَّک لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ.
پیشانی‌اش بلند است و بینی‌اش برجستگی دارد. اهل کوفه بیشترین یاری را به او می‌رسانند. او مال را به تساوی قسمت می‌کند و در میان رعیّت به عدالت رفتار خواهد نمود و اختلافات را فیصله خواهد داد.
مردی نزد او می‌آید و می‌گوید: به من مالی بده، او هم که اموال را مقابل خود دارد، آن مقداری که او می‌تواند با خود حمل کند، در لباسش می‌ریزد.
او در برهه‌ای قیام می‌کند که دین ضعیف شده است. خدا به دست او آنچه را که به وسیله‌ی قرآن اصلاح نکرده، اصلاح می‌کند. شخصی که جاهل، بخیل و ترسوست، توسّط خدا در یک شب اصلاح می‌شود و به داناترین، سخی‌ترین و شجاع‌ترین مردم مبدّل می‌گردد.
نصرت در مقابل او راه می‌رود. پنج، هفت و یا نه سال زندگی خواهد کرد. شیوه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را پیروی می‌کند و از آن تخطّی نمی‌نماید. او ناتوان را حمل می‌کند و ضعیف را در راه حق تقویت می‌کند. او از میهمان پذیرایی می‌کند و مصیبت دیدگانی را که در راه خدا مصیبت دیده‌اند، یاری می‌رساند. به سخن خود عمل می‌کند، آنچه را می‌داند می‌گوید، و آنچه را می‌بیند می‌داند.
روم را در کنار هفتاد هزار نفر از فرزندان اسحاق با تکبیر فتح خواهد نمود. حماسه‌ی بزرگ را که میهمانی خدا در عکا باشد، درک خواهد کرد.
ظلم و ظالم را از بین می‌برد، دین را بر پا می‌دارد، در اسلام روح می‌دمد و آن را پس از ذلّت و مرگ، عزّت می‌بخشد و زنده می‌گرداند. جزیه تعیین می‌کند و با شمشیر به سوی خدا فرا می‌خواند. هر که ابا کند کشته می‌شود و هر که نزاع نماید، تنها و بدون یاور خواهد ماند. او حقائق دین را - آنچنان که اگر رسول‌خدا زنده بود، انجام می‌داد - آشکار خواهد نمود.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 283 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
مذاهب را از روی زمین بر خواهد چید، و تنها دین خالص باقی خواهد ماند. دشمنان او کسانی هستند که احکام او را مخالف احکام رهبران خود می‌بینند، ولی با ناخوشنودی و از ترس شمشیر و غضب او، و از سر طمع، به حکم او در می‌آیند.
عموم مسلمانان بیش از خواص آنها از وجود او مسرورند. عارفان به خدا به جهت شناختی که خدا از او به آنان می‌دهد با او بیعت می‌کنند.
او مردانی الهی دارد که دعوت او را اقامه می‌کنند و او را یاری می‌رسانند. آنان وزیرانی هستند که بارهای مملکت را به دوش می‌کشند و او را در مأموریت الهی یاری می‌کنند.
عیسی بن مریم برای او در کنار مناره‌ی ‌سفیدی که در شرق دمشق است، در حالی که دو جامه‌ی زرد در بر دارد و بر دو فرشته تکیه داده است، فرود می‌آید. از سر او مانند پیمانه‌ای که فرو می‌ریزد، آب می‌ریزد، گویا از حمّام آمده است. مردم می‌خواهند نماز عصر را بخوانند که امام برای او از جای خود کنار می‌رود. پس او جلو آمده بر آنان به سنت محمد نماز می‌گزارد. او صلیب‌ها را در هم می‌شکند و خوک‌ها را می‌کشد.
خداوند مهدی را پاک و مطهّر قبض روح می‌کند.
در زمان او سفیانی در کنار درختی در غوطه‌ی دمشق330 کشته می‌شود، و لشکر او در بیابانی بین مدینه و مکه به زمین فرو می‌روند. چنان که تنها یک نفر از آنها باقی می‌ماند که از جهینه است. این لشکر سه روز مدینه را برای خود مباح کرده بودند و بعد از آن به سمت مکه می‌رفتند که به این بلا دچار می‌شوند. هر کسی که او را به همراهی با این لشکر مجبور کرده بودند، با همان نیّتی که داشته محشور می‌شود.
قرآن حاکم است و شمشیر نابودگر، لذا در روایتی وارد شده است: خداوند به وسیله‌ی سلطان آنچه را که به وسیله‌ی قرآن اصلاح نکرده اصلاح می‌نماید.
ألا إن ختـم الأولیاء شهید وعین إمام العالمین فقید هو السید المهدی من آل أحمد هو الصارم الهندی حین یبید هو الشمس یجلو کل غم وظلمة هو الوابل الوسمی حین یجـود
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 284 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بدانید که آخرینِ اولیاء گواه است و امام جهانیان در میان نیست.
او آقا و مهدی از خاندان احمد و شمشیر هندی است، آن هنگام که نابود می‌سازد.
او خورشید است و هر اندوه و ظلمتی را از میان می‌برد، او باران بهاری است هنگامی که می‌بارد.»
برخی اوصاف جسمی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 331
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 285 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h3>فصل نهم: اوصاف امام عجل الله تعالی فرجه الشریف</h3>
برخی اوصاف جسمی و معنوی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 286 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>برخی اوصاف جسمی و معنوی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف</h4>
<h5>1. پیشانی او بلند است، بینی‌اش برجستگی دارد و دندان‌هایش فاصله</h5>
سنن ابو داود 4 /107 از ابو سعید خدری از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «مهدی از من است. پیشانی او بلند است و بینی‌اش برجستگی دارد. او زمین را همانسان که پر از ستم و جفا شده است، از عدل و داد آکنده می‌سازد، و هفت سال حکومت خواهد کرد.»332
مسند احمد 3 /17 از ابو سعید از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم : «قیامت به پا نمی‌شود مگر پس از آنکه مردی از اهل‌بیت من به حکومت رسد. پیشانی او بلند است و بینی‌اش برجستگی دارد. او زمین را از عدالت مملو می‌سازد، همان گونه که پیش از آن از ستم پر شده است، و این هفت سال خواهد بود.»
مسند ابو یعلی 2 /367 از همو چنین نقل می‌کند: «از میان اهل‌بیتم کسی در این امت قیام خواهد کرد که پیشانی‌اش بلند است و بینی‌اش برجستگی دارد. او عدالت را در زمین می‌گسترد، چنان که از جفا و بیداد آکنده شده است.»
الدرالمنثور 6 /57 می‌نویسد: «احمد و ابو داود از ابو سعید از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کنند...»
سنن الدانی /94 از همو روایت می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «در آخرالزمان مردی جوان و خوش سیما که پیشانی‌اش بلند است و بینی‌اش برجستگی دارد، از عترت من قیام می‌کند. او زمین را که قبل از او از ستم و ظلم پر شده، از داد و عدل آکنده خواهد ساخت، و هفت سال حکومت خواهد کرد.»333
المستدرک 4 /557 از ابو سعید خدری نقل می‌کند - و آن را بنابر شرط مسلم صحیح می‌شمارد - که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: «مهدی از ما اهل‌بیت است. بینی‌اش برجستگی دارد و پیشانی‌اش بلند است. او به این مقدار زندگی می‌کند - و دست چپ خود را باز کردند و به همراه دو
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 287 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
انگشت مسبّحه [ سبّابه ] و ابهام نشان دادند [ یعنی هفت سال ] -.»334
الفتن 1 /373 از ابوسعید از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «مهدی پیشانی‌اش بلند است و بینی‌اش برجستگی دارد.»335
الفردوس 4 /221 از حذیفه از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم : «مهدی مردی است از فرزندان من، چهره‌ی او مانند ماهِ درخشان است، رنگ او رنگ عربی336 است و اندام او اسرائیلی337. او زمین را پر از داد خواهد ساخت، همان طور که از ستم پر شده است. اهل آسمان و زمین و [ حتی ] پرنده در آسمان از خلافت او رضایتمند خواهند بود. او بیست سال حکومت خواهد داشت.»
در منابع ما شیعیان نیز طبری امامی روایاتی را که ابو یعلی و احمد از ابو سعید آورده‌اند، نقل می‌کند.338
<h5>2. او مسن است، ولی جوان جلوه می‌کند و مرور روزگاران او را پیر نخواهد کرد</h5>
کمال الدین 2 /652 از ابو الصلت هروی نقل می‌کند: «از امام رضا علیه السلام درباره‌ی نشانه‌های قائم به هنگام قیام پرسیدم و ایشان فرمودند: علامت او این است که مسن است ولی جوان جلوه می‌کند، کسی که او را می‌نگرد چهل ساله و حوالی آن تخمین می‌زند. از علامات ظهور او آن است که با گذر روزها و شب‌ها پیر نمی‌شود، تا آنکه اجل فرا رسد.»
غیبت نعمانی /188 و 211 از علی بن ابی حمزه از امام صادق علیه السلام چنین نقل می‌کند: «چون قائم قیام کند، مردمان او را نخواهند پذیرفت، چون جوان و شاداب می‌آید. تنها کسانی که خدا در عالم ذرّ نخستین از آنها میثاق گرفته است بر اعتقاد به او خواهند بود.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 288 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
در روایتی دیگر ایشان فرمودند: بالاترین گرفتاری آن است که امامشان به صورت جوان می‌آید و حال آنکه او را پیرمرد می‌انگاشتند.»339
<h5>3. سفید مایل به سرخی</h5>
کمال الدین 2 /653 روایت می‌کند که حضرت امیر علیه السلام بر منبر فرمودند: «در آخرالزمان مردی از فرزندان من قیام می‌کند. او سفید مایل به سرخی است، ... ران‌هایی ستبر دارد، استخوان‌های شانه‌اش بزرگ است، در پشت خود دو خال دارد که یکی به رنگ پوست اوست و دیگری مانند خال پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم .
او دو نام دارد: یکی پنهان و دیگری آشکار. آنکه پنهان است احمد و آنکه آشکار است محمد.
چون پرچمش را به اهتزاز در آرد، میان مشرق و مغرب را روشن می‌کند. او دستش را بر روی سر بندگان می‌گذارد و به دنبال آن هیچ مؤمنی نخواهد بود مگر آنکه دلش از پاره‌ی آهن سخت‌تر می‌شود و خدا بدو نیروی چهل مرد می‌دهد. هیچ مرده‌ای نخواهد بود مگر آنکه سرورِ این امر به قبرش وارد می‌شود. آنان در قبرها با هم دیدار می‌کنند و به قیام قائم علیه السلام بشارت می‌دهند.»340
<h5>4. چشمان او گود، ابروانش بر آمده و میان دو شانه‌اش عریض است</h5>
غیبت نعمانی /215 از حمران بن اعین نقل می‌کند: «به امام باقر علیه السلام گفتم: فدایتان گردم، من بر کمر خود کیسه‌ای که در آن هزار دینار بود بسته و وارد مدینه شدم، و با خدا عهد کرده بودم که دینار دینار آن را بر در خانه‌ی شما انفاق کنم، مگر آنکه سؤالم را پاسخ دهید‌!
امام علیه السلام فرمودند: بپرس و پاسخ بگیر، و دینارهایت را انفاق نکن. عرضه داشتم: شما را به خویشاوندی با رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم قسم می‌دهم، آیا صاحب الامر و قائم شمایید؟ فرمودند: نه. گفتم: پدر و مادرم فدایت، او کیست؟ ایشان فرمودند: او به سرخی مایل،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 289 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
چشمانش گود، ابروانش بر آمده، میان دو شانه‌اش عریض است...»
ایشان در ادامه روایتی دیگر را نقل می‌کند: «حمران گوید: از امام باقر علیه السلام پرسیدم: شما قائم هستید؟ فرمودند: از نسل رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم هستم، و خواهان [ انتقام و ] خون341، و خداوند هر آنچه را بخواهد انجام می‌دهد. سؤالم را تکرار کردم و ایشان فرمودند: می‌دانم مقصودت چیست، آنکه درباره‌اش می‌پرسی...»
<h5>5. نام او نام من است و شمائل او شمائل من</h5>
کمال الدین 2 /411 از امام صادق علیه السلام از رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند که فرمودند: «قائمِ از فرزندان من، همنام و کنیه‌ی من است. شمائل مرا دارد و سنّت مرا به اجرا می‌گذارد. او مردمان را بر ملّت و شریعت من وامی‌دارد و به کتاب خدای عزوجل دعوت می‌کند. هر که فرمان او برد، از من اطاعت کرده است، هر کس او را عصیان کند، مرا عصیان نموده است، هر که او را در غیبتش انکار کند، مرا انکار کرده است، هر کس او را تکذیب نماید، مرا تکذیب کرده و هر که تصدیق او کند، مرا تصدیق کرده است.
از کسانی که مرا درباره‌ی او تکذیب می‌کنند، سخن مرا درباره‌ی او منکر می‌شوند، و امتم را از راهش گمراه می‌کنند، به خدا شکایت می‌کنم وَسَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ342، و کسانی که ستم کرده‌اند به زودی خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.»
این دست احادیث و سایر روایات از شباهت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم در ظاهر و خلق و خو حکایت دارند، و نیز اینکه از سنّت آن حضرت پیروی می‌کند و اسلام و قرآن را زنده می‌گرداند و نور آن را منتشر می‌سازد.
<h5>6. سیره‌ی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در پوشاک</h5>
کافی 1 /411 و 6 /444 از حماد بن عثمان نقل می‌کند: «در حضور امام صادق علیه السلام بودم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 290 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
که مردی خدمت ایشان عرض کرد: خداوند امور شما را سامان دهد، شما می‌گفتید که علی بن ابی طالب علیه السلام لباس خشن در بر می‌کرد، او جامه‌ای چهار درهمی - و یا حدود همین قیمت‌ها - را می‌پوشید، اما شما لباس جدید می‌پوشید؟‌!
امام علیه السلام فرمودند: همانا علی بن ابی طالب علیه السلام آن لباس را در زمانی می‌پوشید که بر او خرده نمی‌گرفتند، و اگر امروز چنان لباسی را در بر می‌کرد، بدان مشهور [ وانگشت نما ] می‌شد.
بهترین لباس در هر زمانی لباس اهل آن زمان است. جز آنکه هنگامی که قائم ما اهل‌بیت قیام کند، لباس امیرالمؤمنین علیه السلام را خواهد پوشید و به سیره‌ی ایشان رفتار خواهد کرد.»
تحف العقول /446 روایت می‌کند: «معمر بن خلاد به امام رضا علیه السلام گفت: خداوند فرج شما را نزدیک گرداند. ایشان فرمودند: ای معمر‌! آن فرج [ که به دنبال آسایش و رفاه در آن هستی ] فرج شما خواهد بود، اما من - به خدا قسم - توشه دانی که در آن یک کف دست آرد هست و مهر شده، خواهم داشت.»
این سخن بدان معناست که وقتی ما به حکومت برسیم، رفاه و تنعّم برای شماست، اما ما با فقراء هم سان خواهیم زیست و طعام من بسان ندارترین مردم خواهد بود، چونان حضرت امیر علیه السلام .
<h5>7. این وصف: «بین دو ران او فاصله است» برای آن حضرت ثابت نیست</h5>
شرح نهج‌البلاغة 1 /281 از اسماعیل بن عباد از حضرت امیر علیه السلام : «ایشان مهدی را یاد کردند، او را از نسل امام‌حسین علیه السلام معرفی نمودند و اوصافش را بر شمردند: مردی است که پیشانی‌اش بلند است و بینی‌اش برجستگی دارد... بین دو ران او فاصله است، دندان‌هایش فاصله و در ران راست او خالی قرار دارد.
وی در ادامه می‌گوید: همین حدیث را ابن قتیبه در غریب الحدیث آورده است.»343
غیبت نعمانی /214 از ابو وائل نقل می‌کند: «امیرالمؤمنین علیه السلام به امام‌حسین علیه السلام نگریست و فرمود: این پسرم سید و آقاست، هم‌چنان‌که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم او را نامید، و خداوند از نسل او مردی را خواهد آورد که به نام پیامبرتان است و در خلقت و اخلاق شبیه اوست.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 291 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
او به هنگام غفلت مردم، مردن حق و آشکار شدن جور قیام می‌کند. به خدا سوگند اگر قیام نکند گردنش زده می‌شود. با خروج او اهل آسمان و ساکنان آن مسرور می‌شوند. او مردی است که پیشانی‌اش بلند است و بینی‌اش برجستگی دارد، ... بین دو ران او فاصله است، در ران راست او خالی وجود دارد و دندان‌هایش از یکدیگر فاصله دارند. او زمین را از عدالت پر می‌کند، همان سان که از ستم و بیداد آکنده شده است.»344
نگارنده: این صفت از طریق اهل‌بیت علیهم السلام نرسیده است، و این روایت که از حضرت امیر علیه السلام منقول است، به راویانی غیر شیعی منتهی می‌شود. ما در بیان اوصافی که از معصومین علیهم السلام نرسیده، می‌بایستی احتیاط کنیم، زیرا ممکن است آن را برای انطباق بر شخصی که ادّعای مهدویّت کرده است، جعل کرده باشند. البته در کمال الدین 2 /653 از امام باقر علیه السلام وارد شده است: «ران‌های او عریض است»، ولی عریض که به معنای درشتی است، چیزی غیر از فاصله‌دار بودن آنهاست و به شخصی که دچار آن باشد افحج گویند. این حالت حاکی از خللی در ران‌هاست که در راه رفتن و رکوع و سجود تأثیر می‌گذارد.
درباره‌ی عمر گفته‌اند که وی افحج بوده است. طبری در تفسیر خود 2 /794 می‌نویسد: «عمر نماز می‌خواند و دو نفر یهودی پشت سر او بودند. هنگامی که وی می‌خواست رکوع کند، به طور طبیعی قادر به انجام آن نبود. یکی از آن دو به دیگری گفت: این همان است؟ وقتی عمر از نماز فارغ شد گفت: سخن شما را شنیدم. آن دو گفتند: ما در کتاب خود خوانده‌ایم که مردی آهنین خواهد آمد که قدرت بر زنده کردن مردگان را - که حزقیل به اذن خدا داشت - به او می‌دهند.»
حال این حالت فاصله‌دار بودن یا همان فحج است345 که گذشت و یا چیزی شبیه به آن.346
از آنجا که این حالت عیب به حساب می‌آید، در معصوم علیه السلام نخواهد بود.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 292 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>برخی اوصاف معنوی امام علیه السلام </h4>
<h5>1. رأی را تابع قـــــرآن قرار می‌دهـــــد، آن هنگام که قرآن را تابــــع رأی خود قرار می‌دهنــــد</h5>
نهج‌البلاغة عبده 2 /21 و 4 /36 : «او خواهش نفسانی را به هدایت بازمی‌گرداند، و آن هنگامی است که مردم هدایت را تابع هوی ساخته‌اند، و رأی [ آنان ] را پیرو قرآن خواهد کرد، و این زمانی است که قرآن را تابع رأی [ خود ] کرده‌اند. تا آنکه آتش جنگ میان شما افروخته شود، دندان‌هایش را بنمایاند، پستانهایش پر از شیر است، مکیدن آن شیرین است، اما پایان آن تلخ و زهرآگین.
آگاه باشید فردا - که آنچه را نمی‌شناسید با خود خواهد آورد - فرمانروایی که از این طایفه [ امویان ] نیست، عاملان حکومت را به جرم کردار زشتشان دستگیر کند. زمین گنجینه‌های خود را برایش بیرون آورد و کلیدهای خویش را تسلیم او سازد.
پس او روش عادلانه را به شما بنماید و کتاب و سنّت را که مرده‌اند زنده گرداند.»347
نهج‌البلاغة صبحی صالح /208: «برای پیمودن راه‌های ضلالت، و واگذاردن راههای هدایت به چپ و راست رفتند. پس بدانچه خواهد بود و انتظار آن می‌رود، شتاب نیارید‌! و آن را که فردا خواهد آورد، دیر نشمارید. چه بسیار کسانی که به چیزی شتاب دارند که اگر بدان دست یابند، آرزو کنند بدان نرسیده بودند، و چه نزدیک است امروز، به فردایی که سپیده‌ی آن خواهد دمید.
ای مردم وقت آن است که هر وعده‌ای رخ نماید، و آنچه نمی‌شناسید نزدیک است جلوه کند.
هر که از ما [ اهل‌بیت ] بدان رسد، با چراغی روشن در آن راه رود، و بر جای پای صالحان گام نهد تا بند از گردنی بگشاید، بنده‌ای را آزاد نماید، جمع [ گمراهان ] را پراکنده گرداند، و پریشانی [ مؤمنان ] را به اتّفاق مبدّل سازد.
او از مردم پنهان است، اثر شناس اثر او را نمی‌بیند، هر چند پیاپی نگاه کند. سپس در آن [ نبردها ] مردمی چنان خود را آماده کنند، که آهنگر تیغه‌ی شمشیر را تیز می‌کند،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 293 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دیده‌هایشان به تنزیل قرآن روشن می‌شود و در گوش‌هایشان تفسیر آن خواهد افتاد، و شامگاه و بامداد جام‌های حکمت نوشانده شوند.»348
<h5>2. معدنی اصیل و شخصیتی ربانی</h5>
غیبت نعمانی / 212 از امام‌حسین علیه السلام روایت می‌کند: «شخصی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و گفت: به ما در مورد مهدیتان خبر دهید. امام علیه السلام فرمودند: هنگامی که بسیاری از میان روند [ و قرون زیادی بگذرد ]، مؤمنان کم شوند، و یاوران دین از بین روند، پس آن زمان است، آن زمان است.
او گفت: یا امیرالمؤمنین‌! او از کدام دودمان است؟ فرمودند: از بنی هاشم، قلّه‌ی عرب و دریای سرازیر آنها چون بر آن وارد شوند، پناهگاه آنان هنگامی که مورد هجوم قرار گیرند و معدن زلال آن چون کدر شود.
هنگامی که مرگ آزمند شود، او نهراسد، و چون نزدیک شود، ضعف و سستی از خود نشان ندهد، و هنگامی که پهلوانان درگیر شوند، به عقب نرود.
آستین همت بالا زده، قهار، ظفرمند، شیر بیشه، درو کننده‌ [ ی ظالمان ]، مرد افکن، شجاع، شمشیری از شمشیرهای خدا، بزرگ و سخی است. در اوج شرافت و آقایی رشد کرده و مجد استوار او در گرامی‌ترین ریشه‌هاست. پس چیزی - که به سوی فتنه‌ها بَرد و چون سخن گوید بدترین گوینده است و هنگامی که سکوت کند خباثت و فساد را در [ درون ] خود دارد - تو را از او باز ندارد.
آنگاه امام علیه السلام دوباره به وصف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف پرداخته فرمودند: وسیع‌ترین پناهگاه شماست، بیشترین دانش را دارد و از همه‌ی شما به رحِم بیشتر می‌رسد.
خدایا‌! برانگیختن او را رهایی از غم و اندوه قرار ده و به او پراکندگی امت را به اتّفاق مبدّل ساز.
پس اگر خداوند برای تو خیر خواست، عزم خود را استوار کن، و اگر به [ دیدار ] او توفیق
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 294 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
یافتی از او روی مگردان، و چون به سویش رهنمون شدی، از او مگذر، آه - و با دست به سینه‌شان اشاره کردند که چقدر مشتاق دیدار او هستند -.»
<h5>3. سپر حکمت را در بر دارد و آن را با تمام آداب فرا گرفته است</h5>
نهج‌البلاغة صبحی صالح /263 خطبه‌ی 182: «او سپر حکمت را در بر دارد و آن را با تمام آداب - که روی آوردن بدان و شناخت آن و تنها بدان همت گماردن باشد - فراگرفته است. حکمت گمشده‌ی اوست که به دنبال آن می‌باشد، و حاجتی است که آن را می‌جوید.349چون اسلام غریب و مانند شتری شود که [ از فرط خستگی ] دم خود را به حرکت در آورد و گردنش را به زمین بچسباند، او نیز غریب خواهد شد. او باقی مانده‌ای از حجت‌های باقی مانده‌ی خدا و جانشینی از جانشینان انبیاست.»
ابن ابی الحدید در شرح خود 10 /95 می‌نویسد: «هر گروهی این سخن را بر حسب اعتقاد خود تفسیر می‌کند. شیعیان بر این پندارند که مقصود از آن مهدی منتظرِ نزد آنهاست. صوفیه گمان می‌کنند که مقصود ولیّ خدا در زمین است. بنابر اعتقاد صوفیان دنیا از ابدال که چهل نفرند، و اوتاد که هفت نفرند، و قطب که یک نفر است، خالی نخواهد شد. اگر قطب بمیرد، یکی از اوتاد جانشین او خواهد شد، و یکی از ابدال به جای او در اوتاد قرار می‌گیرد و یکی از اولیاء که برگزیده‌ی خداست، به جای او در میان ابدال قرار خواهد گرفت.
اما ما خود بر این باوریم که خداوند تعالی امت را از جماعتی از مؤمنین آگاه به عدالت و توحید - که اجماع علماء به اعتبار وجود سخن آنها حجّت است، اما از آنجا که آنها را نمی‌توانیم بشناسیم اجماع همه را حجت می‌دانیم - خالی نخواهد گذاشت.
اصحاب ما می‌گویند: کلام امیرالمؤمنین علیه السلام به این دسته از عالمان به این اعتبار که آنان گروه و جماعتی هستند نظر ندارد، بلکه به وصف یک یک آنان اشاره دارد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 295 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اما فلاسفه می‌پندارند که مقصود آن حضرت عارف است، آنها در عرفان و اوصاف اهل آن سخنانی دارند که کسی که با اقوال آنها مأنوس باشد، از آن آگاه است.
اما در نظر من بعید نیست که منظور قائم آل محمد علیه السلام در آخرالزمان باشد، آن هنگامی که خدا او را می‌آفریند. اگر چه الآن موجود نیست، زیرا دلیلی بر وجود او نداریم(‌!) تمامی فرق مسلمانان اتفاق نظر دارند که دنیا و تکلیف تنها با اوست که به پایان می‌رسد.
اینکه امام علیه السلام فرمودند: سپر حکمت را در بر دارد، بدان معناست که نفس را از هواهای آن و محسوسات جدا ساخته است، چرا که با این کار می‌توان در مقابل تیرهای هوی و هوس آن را نگاهداشت، همان طوری که سپر شخص را از اصابت تیرها نگاه می‌دارد.»
<h5>4. او قرآن را به اجرا می‌گذارد و همان گونه که نازل شد، به مردم می‌آموزد</h5>
کافی 8 /396 نقل می‌کند: «مردی خدمت امام باقر علیه السلام آمد و گفت: شما اهل‌بیت رحمت هستید و خداوند شما را بدان اختصاص داده است. امام علیه السلام فرمودند: ما اینچنین هستیم والحمد لله، ما هیچ کس را در گمراهی داخل و از هدایت خارج نمی‌کنیم. دنیا سپری نمی‌شود تا آنکه خدای عزوجل مردی از ما اهل‌بیت را برانگیزد که به کتاب خدا عمل می‌کند و هیچ منکری را در میان شما نمی‌بیند، مگر آنکه از آن جلوگیری می‌کند.»
ارشاد /365 از جابر از امام باقر علیه السلام : «هنگامی که قائم آل محمد علیه السلام قیام کند، خیمه‌هایی را برپا خواهد داشت که در آن قرآن را همان گونه که خداوند عزوجل نازل فرموده است، تعلیم خواهد نمود. و بر کسی که امروز آن را از حفظ دارد چه سخت خواهد بود، زیرا با تدوین [ کنونی ] مخالفت خواهد داشت.»350
بصائر الدرجات /193 از سالم بن ابی سلمه روایت می‌کند: «شخصی در حضور امام صادق علیه السلام قسمتی از قرآن را که مردم اینچنین نمی‌خواندند، قرائت کرد، امام علیه السلام به او فرمود: بس است بس است، دست از این قرائت بردار، تا زمانی که قائم قیام کند همانند مردم بخوان. [ اما ] او چون قیام کند، کتاب خدا را آنچنان که هست، و مصحفی را
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 296 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
که امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته بودند خواهد آورد.
حضرت امیر علیه السلام هنگامی که از کتابت آن فارغ شد، آن را نزد مردم آورده فرمودند: این کتاب خداست، همان طور که بر حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم نازل کرد و من آن را در میان دو لوح گرد آورده‌ام، لیکن آنها گفتند: مصحفی که همه‌ی قرآن در آن است نزد ماست، به آنچه تو آورده‌ای هیچ نیازی نداریم‌!
امیرالمؤمنین علیه السلام هم فرمودند: بدانید، به خدا سوگند پس از این روز هرگز آن را نخواهید دید. تنها چیزی که بر عهده‌ی من بود آن بود که چون قرآن را جمع آوری کردم، شما را از آن بیاگاهانم تا آن را بخوانید.»351
غیبت نعمانی /317 از حبه‌ی عرنی نقل می‌کند: «امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: گویا می‌بینم شیعیان ما در مسجد کوفه خیمه‌ها برپا کرده‌اند و قرآن را بدان گونه که نازل شده است، تعلیم می‌دهند. بدانید که چون قائم ما قیام کند، آن مسجد را در هم خواهد شکست و قبله‌ی آن را راست خواهد نمود.»352
کافی 8 /287 از عاصم بن حمید: «امام باقر علیه السلام درباره‌ی آیه‌ی: وَلَقَدْ آتَینَا مُوسَی الْکتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ353، و به حقیقت ما به موسی کتاب [ آسمانی ] دادیم، پس در مورد آن اختلاف شد، فرمودند: آنان [ قوم موسی ] همان گونه که این امت درباره‌ی قرآن دچار اختلاف شدند، اختلاف کردند.
در مورد کتابی که قائم می‌آورد نیز اختلاف خواهند کرد، و چنان خواهد شد که مردمان بسیاری آن را انکار خواهند نمود، پس ایشان آنان را جلو می‌آورد و گردن‌هایشان را می‌زند.»
نگارنده: مقصود آن است که نسخه‌ی حضرت امیر علیه السلام از قرآن - که امامان علیهم السلام از یکدیگر ارث می‌بردند، و در ترتیب آیات با این قرآن تفاوت دارد - را تعلیم آنها خواهند نمود.
احتجاج 1 /155 از ابوذر روایت می‌کند: «هنگامی که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم از دنیا رفتند، حضرت علی علیه السلام قرآن را جمع کردند و نزد مهاجر و انصار آورده بر آنان عرضه داشتند، و این بر اساس
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 297 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
وصیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم بود... هنگامی که عمر به خلافت رسید از آن حضرت خواست تا آن قرآن را بیاورد و گفت: یا ابا الحسن‌! خوب است قرآنی را که نزد ابوبکر آوردی بیاوری تا بر آن گرد آییم.
امام علیه السلام فرمودند: هیهات، راهی بدان نیست، من آن را نزد ابوبکر آوردم تا حجت بر شما تمام شود و روز قیامت نگویید که ما از این غافل بودیم، یا نگویید: تو آن را برای ما نیاوردی. قرآنی که نزد من است را تنها مطهّران و اوصیای پس از من لمس خواهند نمود.
پس عمر گفت: آیا آشکار شدن آن زمانی مشخّص دارد؟ امام علیه السلام فرمودند: آری، چون قائم از فرزندان من قیام کند، آن را اظهار می‌کند و مردمان را بر آن واخواهد داشت، پس سنّت بر اساس آن جریان خواهد یافت.»
<h5>5. آواره، رانده، تنها، یگانه و به دور از خانواده‌!</h5>
غیبت نعمانی /178 از عبد الاعلی بن حصین ثعلبی از پدرش نقل می‌کند: «امام باقر علیه السلام را در حج یا عمره دیدم و خدمت ایشان عرض کردم: سنّ من بالا رفته است و استخوانم سست شده، نمی‌دانم پس از این شرفیاب دیدار شما خواهم شد یا نه، پس با من عهدی کنید و خبر دهید که فرج چه زمانی است؟ امام علیه السلام فرمودند: آن آواره، رانده، تنها، یگانه و به دور از خانواده، که پدرش را کشته‌اند ولی خونخواهی نکرده است، و کنیه‌ی عمویش را دارد، صاحب پرچم‌هاست و همنام
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 298 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پیامبری است.
گفتم: دوباره بفرمایید، پس پوست یا کاغذی را خواستند و برای من در آن نوشتند.»
در روایتی دیگر: «فرمودند: آیا به خاطر سپردی یا اینکه برایت بنویسم؟ گفتم: اگر بنویسید، ایشان پوست یا کاغذی خواستند و برای من در آن نوشتند و به من دادند.
عبد الاعلی گوید: حصین پدرم آن را به ما نشان داد و برای ما خواند و گفت: این نوشته‌ی امام باقر علیه السلام است.»
همان /179 از امام باقر علیه السلام : «صاحب این امر، رانده و آواره است، پدرش را کشته‌اند ولی خونخواهی نکرده است، او هم کنیه‌ی عمویش و جدای از خانواده‌اش است، و همنام پیامبری است.»
کمال الدین 1 /303 از اصبغ بن نباته نقل می‌کند که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «صاحب این امر، آواره، رانده، تنها و یگانه است.»
<h5>6. او بیرق و مواریث پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و دیگر انبیاء علیهم السلام را به همراه دارد</h5>
غیبت نعمانی /315 از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند: «قائم از گردنه‌ی ذی طوی در میان کسانی که به تعداد اهل بدر سیصد و سیزده مردند فرود می‌آید، به حجر الاسود تکیه می‌کند و پرچم غالب را به اهتزاز در می‌آورد. علی بن ابی حمزه می‌گوید: من این روایت را برای امام کاظم علیه السلام گفتم و ایشان فرمودند: صفحه‌ای گسترده.»
علامه‌ی مجلسی در بحار 52 /370 پس از نقل این حدیث می‌فرماید: «معنای این جمله‌ی اخیر آن است که این مطلب در صفحه‌ای گسترده است، یا اینکه [ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف  ] با خود صفحه‌ای گسترده و منشور دارد، یا اینکه پرچم او صفحه‌ای گسترده است.»
غیبت نعمانی /307 از ابو بصیر: «امام صادق علیه السلام فرمودند: هنگامی که امیرالمؤمنین علیه السلام به مصاف اهل بصره رفتند، پرچم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را گستردند، پس گام‌های دشمنان به لرزه افتاد و هنوز عصر نشده بود که گفتند: ای پسر ابو طالب‌! امان می‌خواهیم.
در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اسیران را نکشید و کار مجروحان را یکسره نکنید، و کسی را که پا به فرار گذاشته دنبال نکنید. هر کس سلاح خود را بیندازد و هر آنکه درِ خانه‌اش را ببندد ایمن است.
هنگامی که نبرد صفین فرا رسید، از ایشان خواستند پرچم را باز کند، اما حضرت ابا کردند. آنان امام حسن و امام‌حسین علیهما السلام و عمار را واسطه قرار دادند، امیرالمؤمنین علیه السلام به امام حسن علیه السلام فرمودند: پسرم‌! این قوم زمانی [ مهلت ] دارند و بدان می‌رسند، و این پرچم را پس از من تنها قائم علیه السلام است که باز خواهد نمود.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 299 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h5>7. مواریث پیامبران علیهم السلام </h5>
ارشاد /274 از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند که فرمودند: «دانش ما باقی، مکتوب، به صورت کوفتن در قلوب و گوش‌هاست. نزد ما جفر احمر، جفر ابیض، مصحف فاطمه علیها السلام و جامعه - که در آن هر چیزی مردمان بدان نیاز دارند - هست.
از ایشان درباره‌ی تفسیر این کلام پرسش شد و فرمودند: باقی دانش نسبت به آن چیزهایی است که رخ خواهد داد، مکتوب دانش به گذشته است، کوفتن در قلب‌ها الهام، و در گوش‌ها سخن فرشتگان است، ما گفتار آنها را می‌شنویم، ولی خودشان را نمی‌بینیم.
جفر احمر ظرفی است که در آن سلاح رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم است، و آن را کسی بیرون نمی‌آورد تا قائم ما اهل‌بیت قیام کند.
جفر ابیض ظرفی است که در آن تورات موسی، انجیل عیسی، زبور داود و کتاب‌های نخستین خداست.
در مصحف فاطمه علیها السلام هم حوادث آینده و اسامی تمام حاکمان تا روز قیامت است.
و اما جامعه کتابی است که طول آن هفتاد ذراع است، و رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم آن را املاء می‌کردند و علی بن ابی طالب علیه السلام می‌نوشتند. به خدا سوگند هر آن چیزی که تا روز قیامت مردمان بدان احتیاج دارند، حتی دیه‌ی خراش و [ حدّ ] یک تازیانه و نیم تازیانه در آن هست.
بصائر الدرجات /188 از ابو بصیر: «خدمت امام‌جعفرصادق علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم، می‌خواهم بر سینه‌ی ‌شما دست بکشم، ایشان فرمودند: همین کار را بکن، من هم دست خود را بر سینه‌ی و شانه‌ی آن حضرت کشیدم.
فرمودند: ای ابا محمد‌! علت این کار چه بود؟ عرضه داشتم: فدایت شوم، از پدرت شنیدم که فرمودند: قائم سینه‌ای گشاده و شانه‌هایی درشت که بین آن دو عریض است دارد.
امام علیه السلام فرمود: ای ابا محمد‌! پدرم زره رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را در بر نمود و بر زمین کشیده می‌شد. من نیز آن را پوشیدم و تا حدّی اندازه بود، اما چون قائم آن را بپوشد، به مانند رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم که پایین آن را بالا می‌کشیدند و با دو حلقه، وسط آن را بالا می‌آوردند [ یعنی مقداری برایشان کوچک بود ] خواهد بود. صاحب این امر [ در ظاهر ] از چهل سال
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 300 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
تجاوز نمی‌کند.»354
اثبات الوصیة /223 می‌نویسد: «حسن بن علی راوی به امام صادق علیه السلام گفت: شما صاحب الامر هستید؟ ایشان فرمودند: من زره پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را پوشیدم، ولی کشیده می‌شد، و نیز هنگام سوار شدن بر مرکب پای مرا می‌گیرد، اما صاحب شما زره را در بر می‌کند و اندازه‌اش خواهد بود و هنگام سوار شدن پایش را نمی‌گیرد.
آنگاه فرمودند: چگونه چنین باشد [ و من او باشم ] و حال آنکه آن پسری که مادر بزرگش او را بزرگ می‌کند به دنیا نیامده است.»
بصائر الدرجات /184 و ارشاد /275 از عبد الاعلی بن اعین روایت می‌کنند: «شنیدم امام صادق علیه السلام فرمودند: سلاح رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نزد من است و کسی نمی‌تواند در آن با من نزاع کند. سپس فرمودند: از آن سلاح محافظت می‌شود. اگر نزد بدترین خلق خدا قرار گیرد، بهترین آنان خواهد بود.
و افزودند: این امر [ امامت ] به کسی می‌رسد که بر او دهان کجی می‌کنند. هنگامی که اراده‌ی خدا تعلّق گیرد، او خروج می‌کند. پس مردم می‌گویند: این همان نبود‌! و خداوند به خاطر او، دست خود را بر سر رعیّت خود قرار می‌دهد.»
یعنی کسی که امام علیه السلام را پیش از خروج می‌بیند، گمان می‌کند مؤمنی عادی است و حتی ممکن است ایشان را به سخره گرفته دهان کجی کند، اما چون حضرت خروج می‌کنند و آن شخص مشاهده می‌کند که خداوند ایشان را به چه قدرتی مخصوص گردانیده می‌گوید: این همان نیست که من دیدم، و خداوند هیبت او را در قلوب مردم قرار می‌دهد.
کافی 1 /284 از همو نقل می‌کند: «به امام صادق علیه السلام گفتم: کسی که [ به دروغ ] ادّعای امامت کند، چگونه او را پاسخ می‌دهند؟ ایشان فرمودند: از او درباره‌ی حلال و حرام می‌پرسند.
آنگاه افزودند: سه حجت و دلیل است که در هر کسی جمع شوند او صاحب این امر است؛ آنکه نزدیک‌ترین مردم نسبت به امام پیش از خود است، سلاح نزد اوست و وصیت
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 301 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
به او آشکار و مشهور باشد، چنان که اگر وارد شهر [ او ] شوی و از مردم عادی و کودکان بپرسی که فلان امام به چه کسی وصیت کرد، بگویند: به فلان بن فلان.»
غیبت نعمانی /243 از یعقوب بن شعیب نقل می‌کند: «امام صادق علیه السلام به من فرمودند: آیا جامه‌ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را به تو نشان ندهم؟ گفتم: آری، پس جامه‌دانی را خواستند و آن را گشودند و جامه‌ای از کرباس را بیرون آوردند، در آستین چپ آن مقداری خون بود.
ایشان فرمودند: این جامه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم است که روزی که دندان‌های رباعیه‌ی ایشان را زدند و شکستند، برتن داشتند، و قائم همین جامه را بر تن دارد و قیام می‌کند.
پس من آن خون را بوسیدم و بر پیشانی‌ام نهادم. سپس حضرت آن را پیچیدند و بردند.»355
بصائر الدرجات /162از عبد الملک بن اعین: «امام باقر علیه السلام بعضی از نوشته‌های حضرت امیر علیه السلام را به من نشان دادند و فرمودند: ایشان برای چه اینها را نوشتند؟ عرضه داشتم: واضح است، فرمود: بگو، گفتم: امیرالمؤمنین علیه السلام می‌دانستند قائم روزی قیام می‌کند، از این رو خواستند تا به آنچه در این نوشته‌هاست عمل کنند، امام باقر علیه السلام فرمودند: درست گفتی.»356
غیبت نعمانی /238 از عبدالله بن سنان: «امام صادق علیه السلام فرمودند: عصای موسی چوب درخت آس و از کاشته‌های بهشت بود. هنگامی که موسی به جانب مدین رهسپار شد جبرئیل آن را برایش آورد. این عصا و تابوت آدم در دریاچه‌ی طبریه هستند، هرگز نمی‌پوسند و تغییر نمی‌کنند تا آنکه قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف به هنگام قیام آنها را بیرون آورد.»
بصائر الدرجات /183 از محمد بن فیض از امام باقر علیه السلام : «عصای موسی از آنِ آدم بود که به شعیب رسید و پس از شعیب نصیب موسی شد. آن عصا نزد ماست و من اخیراً آن را مشاهده کرده‌ام، همانند روزی که آن را از درخت جدا ساختند سبز است، و هنگامی که آن را به نطق درآورند سخن می‌گوید. آن عصا برای قائم ما کنار گذاشته شده است، تا با آن همان کاری را انجام دهد که موسی بن عمران انجام می‌داد. آن عصا می‌هراساند و می‌بلعد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 302 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
در ادامه فرمودند: زمانی که خدا خواست رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم را قبض روح کند، علم، سلاح و هر آنچه بود را برای حضرت امیر علیه السلام به ارث گذارد، بعداً به امام حسن و امام‌حسین علیهما السلام منتقل شد. هنگام شهادت امام‌حسین علیه السلام به ودیعه در دست ام سلمه بود، و از او گرفته شد. من گفتم: سپس به امام علی بن الحسین علیهما السلام و بعد از ایشان به پدرتان و سپس به شما رسید؟ فرمودند: بله.»
کافی 1 /231 مشابه این حدیث را نقل می‌کند و در آن چنین آمده است: «آن عصا هر کجا رو آورد، شعبده‌های ساحران را می‌بلعد، لبانش را باز می‌کند که یکی در زمین است و دیگری به سقف می‌رسد و فاصله‌ی آن دو چهل ذراع است، و همه‌ی شعبده‌هایشان را با زبانش می‌بلعد.»357
<h5>8. او پیمانی از جانب رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دارد</h5>
بحار الانوار 52 /305 از کتاب سید علی بن عبد الحمید نیلی از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند: «هنگامی که لشکر سفیانی به زمین فرو رود... و قائم علیه السلام در آن روز در مکه و کنار کعبه - در حالی که بدان پناه آورده - است و می‌فرماید: من ولی خدایم...
پس بین رکن و مقام با او بیعت می‌کنند. او پیمانی از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم - که پدران او دست به دست آن را به او رسانده‌اند - با خود به همراه دارد.
اگر چیزی از آن بر مردم مشتبه شود، ندای آسمانی که به نام او و پدرش خواهد بود، بر ایشان مشتبه نخواهد شد.»
<h5>9. امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف ساقی امت در محشر</h5>
مائة منقبة /24 از عبدالله‌بن‌عمر روایت می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به حضرت امیر علیه السلام فرمودند: «یا علی‌! من هشدار دهنده‌ی امتم و تو هدایتگر آن، حسن پیشوا و حسین کسی است که آنان را سوق می‌دهد، علی بن الحسین گرد آورنده‌ی آن و محمد بن علی عارف آن، جعفر
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 303 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بن محمد کاتب و موسی بن جعفر شمارنده‌ی آن، علی بن موسی آگاهی بخش، رهایی بخش، طرد کننده‌ی دشمنان و نزدیک کننده‌ی مؤمنان، محمد بن علی پیشوا و سوق دهنده‌ی آن، علی بن محمد پوشاننده و عالم آن، حسن بن علی منادی و بخشنده‌ی آن و قائمِ خلف ساقی و سوگند دهنده‌ی آن هستند، إِنَّ فِی ذَلِک لآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ358، به یقین در این برای هوشیاران عبرتهاست.»359
نگارنده: از عبدالله‌بن‌عمر عجیب است که چنین روایتی را نقل کند.
<h5>10. راه راست</h5>
تأویل الآیات 1 /323 از امام کاظم علیه السلام روایت می‌کند: «از پدرم درباره‌ی سخن خدای عزوجل: فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِی وَمَنِ اهْتَدَی360، خواهید دانست که یاران راه راست کیانند، و چه کسی رهیافته است، سؤال کردم و ایشان فرمودند: راه راست قائم علیه السلام است، و رهیافته کسی است که به اطاعت از او راه‌یافته است. نظیر این در کتاب خدای عزوجل این آیه است: وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَی361، و به یقین من آمرزنده‌ی کسی هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و به راه راست رهسپار شود؛ [ یعنی ] به ولایت ما رهسپار شود.»362
<h5>11. صاحب لیلة القدر </h5>
تفسیر قمی 2 /431: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ،363ما [ قرآن را ] در شب قدر نازل کردیم؛ فرمود: قرآن در بیت معمور در لیلة القدر یکباره و کامل فرود آمد، و در مدت بیست و سه سال بر رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نازل شد.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 304 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
وَمَا أَدْرَاک مَا لَیلَةُ الْقَدْرِ،364 و تو چه می‌دانی شب قدر چیست؛ معنای لیلة القدر آن است که خداوند اجل‌ها، روزی‌ها، و هر امری که رخ می‌دهد - از مرگ، زندگی، فراوانی، قحطی، خیر و شرّ - را مقدّر می‌نماید، همان گونه که می‌فرماید: فِیهَا یفْرَقُ کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ،365 در آن [ شب ] هر کاری [ به نحوی ] استوار فیصله می‌یابد؛ که تا یک سال است.
تَنَزَّلُ الْمَلائِکةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کلِّ أَمْرٍ،366در آن [ شب ] فرشتگان، با روح، به فرمان پروردگارشان، برای هر کاری [ که مقرّر شده است ] فرود آیند؛ فرشتگان و روح القدس بر امام زمان فرود می‌آیند و هر آنچه را که نوشته‌اند به او می‌سپارند.»
همان 2 /290 از امام باقر، امام صادق و امام کاظم علیهم السلام روایت می‌کند: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ، ما آن را نازل کردیم؛ مقصود قرآن است.
فِی لَیلَةٍ مُبَارَکةٍ إِنَّا کنَّا مُنْذِرِینَ،367 در شبی فرخنده، [ زیرا ] که ما هشدار دهنده بودیم؛ و آن شب قدر است که خداوند قرآن را یکباره و کامل به بیت معمور فرو می‌فرستد. آنگاه از آنجا در طول بیست و سه سال بر رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نازل می‌گردد.
فِیهَا یفْرَقُ، در آن [ شب ] فیصله می‌یابد؛ در شب قدر.
کلُّ أَمْرٍ حَکیمٍ، هر کاری [ به نحوی ] استوار؛ یعنی خداوند هر امر حق یا باطلی را مقدّر می‌کند، و نیز آنچه در آن سال خواهد بود، و برای او در آن بداء و مشیّت است، هر آنچه از آجال، ارزاق، بلایا، تغیّرات و مرض‌ها را که بخواهد مقدّم می‌دارد و هر آنچه را بخواهد به تأخیر می‌اندازد، آن قدر که بخواهد در آنها می‌افزاید و می‌کاهد، و رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم آن را به امیرالمؤمنین علیه السلام القاء می‌کنند، و آن حضرت آن را به ائمه علیهم السلام تا آنکه به صاحب الزمان علیه السلام منتهی شود، و برای او در آن بداء، مشیت، تقدیم و تأخیر شرط می‌شود.»368
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 305 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h5>12. بقیت الله در زمین</h5>
کافی 1 /411 از عمر بن زاهر روایت می‌کند: «شخصی از امام صادق علیه السلام درباره‌ی قائم پرسید که آیا به او با عنوان امیرالمؤمنین سلام می‌شود؟ حضرت فرمودند: نه، این نامی است که خداوند امیرالمؤمنین علیه السلام را بدان نام نهاد، هیچ کسی پیش و پس از ایشان بدان نامیده نشده و نمی‌شود، مگر آنکه کافر باشد.
گفتم: فدایت شوم، پس چگونه به ایشان سلام کنیم؟ فرمودند: السلام علیک یا بقیة‌الله، آنگاه تلاوت کردند: بَقِیةُ اللهِ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ،369 اگر ایمان آورده‌اید، آنچه خدا باقی می‌گذارد برایتان بهتر است.»370
احتجاج 1 /240 روایت می‌کند: «زندیقی حضور امیرالمؤمنین علیه السلام رسید و گفت: اگر اختلافات و تناقض‌ها در قرآن نبود، به دینتان در می‌آمدم‌! حضرت در قسمتی از پاسخ سخن از امامان که صاحبان امر هستند، به میان آوردند.
او پرسید: این امر چیست؟ ایشان فرمودند: امری است که فرشتگان آن را فرود می‌آورند، در آن شبی که هر کاری [ به نحوی ] استوار فیصله می‌یابد، از خلق، رزق، اجل، عمل، عمر، زندگی، مرگ، دانش غیب آسمان‌ها و زمین و معجزاتی که تنها خدا، برگزیدگان و سفیران میان او و خلق شایسته‌ی آنند. آنان وجه خدایند که فرمود: فَأَینَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله،371پس به هر سو رو کنید، آنجا وجه خداست.
آنان بقیة‌الله هستند - مقصود ایشان مهدی است -. او به هنگام سپری شدن این مهلت می‌آید و زمین را همان گونه که از ستم و بیداد آکنده شده است، از داد و عدل مملو می‌سازد.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 306 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h5>13. ستاره‌ی درخشان و نور الهی در آیه‌ی شریفه</h5>
المحکم و المتشابه /112 از امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد اقسام نور روایت می‌کند: «نور قرآن است، نامی از نام‌های خدای تعالی است، نور نورانیت، نور ماه و پرتو مؤمن که در اثر پیروی [ از حق، جامه‌ی ] آن را در روز قیامت می‌پوشد.
نور در مواضعی از تورات و انجیل و قرآن حجت خدا بر بندگان است، که همان معصوم باشد...
خداوند می‌فرماید: ... وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِک هُمُ الْمُفْلِحُونَ،372و نوری را که با او نازل شده است پیروی کردند، آنان همان رستگارانند؛ نور در اینجا قرآن است، و مانند آن سوره‌ی تغابن است که می‌فرماید: فَآمِنُوا بِاللهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا،373پس به خدا و پیامبر او و آن نوری که ما فروفرستادیم ایمان آورید؛ خدای سبحان در اینجا قرآن و همه‌ی اوصیاء معصوم را - که حاملان، نگاهبانان و بیان کنندگان کتاب خدای تعالی هستند و آنان را در قرآن چنین وصف نموده: وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا،374 تأویلش را جز خدا و راسخان در علم کسی نمی‌داند. [ آنان که ] می‌گویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ماست - قصد نموده است، آنانند که خدا سرزمین‌ها را به وسیله‌ی ایشان نورانی و بندگان را به دست آنها هدایت کرده است، خدا در سوره‌ی نور می‌فرماید: اللهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالأرض مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کأَنَّهَا کوْکبٌ دُرِّی یوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکةٍ زَیتُونَةٍ لا شَرْقِیةٍ وَلا غَرْبِیةٍ یکادُ زَیتُهَا یضِئُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَی نُورٍ یهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یشَاءُ وَیضْرِبُ اللهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللهُ بِکلِّ شَئْ عَلِیمٌ،375خدا نور آسمان‌ها و زمین است. مَثَلِ نور او چون چراغدانی است که درون آن چراغی باشد، و آن چراغ در شیشه‌ای است. آن شیشه گویی ستاره‌ای درخشان است که از درخت خجسته‌ی زیتونی که نه شرقی است و نه غربی، افروخته می‌شود. نزدیک است که روغنش - هر چند بدان
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 307 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
آتشی نرسیده باشد - روشنی بخشد. روشنی بر روی روشنی است. خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت می‌کند، و این مثلها را خدا برای مردم می‌زند و خدا به هر چیزی داناست؛ چراغدان رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم است، چراغ وصی [ حضرت امیر ] و اوصیاء علیهم السلام ، شیشه فاطمه علیها السلام است و درخت خجسته پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم ، و ستاره‌ی درخشان قائم منتظَر علیه السلام است که زمین را از عدل آکنده می‌سازد.»
توحید صدوق /158 از عیسی بن راشد روایت می‌کند که امام باقر علیه السلام درباره‌ی همین آیه فرمودند: «چراغدان نور دانش در سینه‌ی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم است.
الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ ؛ شیشه، سینه‌ی حضرت امیر علیه السلام است که دانش پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به ایشان منتقل شد.
الزُّجَاجَةُ کأَنَّهَا کوْکبٌ دُرِّی یوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَکةٍ؛ آن نور است.
لا شَرْقِیةٍ وَلا غَرْبِیةٍ ؛ نه یهودی است و نه نصرانی.
یکادُ زَیتُهَا یضِئُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ؛ نزدیک است عالمِ از آل محمد علیهم السلام پیش از آنکه از او سؤال شود به دانش پاسخ دهد.
نُورٌ عَلَی نُورٍ ؛ امامی که [ از جانب خدا ] با نور علم و حکمت پس از امام [ پیشین ] از آل محمد علیهم السلام تأییدشده است، که از زمان آدم چنین بوده و تا قیامت نیز چنین خواهد بود. اینان اوصیائی هستند که خداوند عزوجل آنان را جانشینان خود در زمین و حجج بر بندگانش قرار داده است، و هیچ دورانی از یکی از ایشان خالی نمی‌شود.»
<h5>14. شمشیری از جدّش عبدالمطلب علیه السلام برای او ذخیره شده است</h5>
کافی 4 /220 از حسن بن راشد از امام کاظم علیه السلام : «هنگامی که عبدالمطلب زمزم را حفر کرد و به قعر آن رسید، از گوشه‌ای از چاه بوی نامطبوعی به مشامش رسید که او را به ستوه آورد، اما حاضر نشد برگردد ولی پسرش حارث برگشت. او به حفر ادامه داد و بسیار کند، تا آنکه در قعر آن با چشمه‌ای روبرو شد که بوی مشک از آن متصاعد بود، سپس به اندازه‌ی یک ذراع حفر کرد که خواب او را در ربود.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 308 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
در عالم رؤیا مردی بلند قامت با موهایی زیبا، چهره و جامه‌ای نیکو و رایحه‌ای دلنواز را دید که می‌گفت: حفر کن تا به غنیمت دست یابی، سخی باش تا در سلامت به سر بری و برای تقسیم کردن [ و ارث ] باقی نگذار، شمشیرها از آنِ غیر توست و چاه از آنِ تو، تو بالاترین مقام را در عرب داری و پیامبر، ولی و اسباط - که نجیبان، صاحبان حکمت، عالمان و آگاهانند - از تو خواهند بود و شمشیرها برای آنهاست. آنان هنوز از تو به وجود نیامده‌اند و شمشیرها برای تو نیست. اما در نسل دوم تو خواهند بود. خدا به واسطه‌ی آنان زمین را روشن، و شیاطین را از نواحی آن بیرون خواهد کرد و پس از آنکه عزیز بودند لباس ذلّت و خواری بر تنشان خواهد نمود و بعد از آنکه نیرومند بودند، آنها را به هلاکت خواهد رساند. بت‌ها را ذلیل کرده و پرستندگان آنها را - هر کجا که باشند - خواهند کشت. پس از او [ یعنی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم  ] کسی از نسل تو خواهد بود که برادر و وزیر اوست، در سنّ از او کوچکتر و بر [ نابودی ] بتان توانمند است، در هیچ سخنی از او نافرمانی نمی‌کند، هیچ چیزی را از او پوشیده نمی‌دارد و در هر امری که بر او رخ دهد با او مشورت خواهد کرد.
عبدالمطلب [ از آنچه در خواب دیده بود ] حیران شد. وی سیزده شمشیر در کنار خود یافت، آنها را برداشت و خواست [ این خبر و یا شمشیرها را ] پخش کند که گفت: چگونه چنین کنم و حال آنکه [ هنوز ] به آب نرسیده‌ام؟ آنگاه دوباره مشغول حفر شد، هنوز یک وجب نکنده بود که شاخ و [ به دنبال آن ] سر آهویی نمایان شد. آن را بیرون آورد و مشاهده کرد که بر آن نوشته شده: لا إله إلا الله محمد رسول الله علی ولی الله فلان خلیفة الله.
[ راوی گوید: ] از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: این فلان [ که در اینجا آمده ] پیش از ایشان [ رسول‌خدا یا حضرت امیر علیهما السلام  ] بود یا پس از ایشان؟ فرمودند: او هنوز نه خود و نه علامتش نیامده‌اند...
عبدالمطلب خواست حکم به بطلان این رؤیا که در چاه دیده بود کند و شمشیرها را به صورت الواحی برای کعبه در آورد، که خدا او را - که در حجر بود - به خواب فرو برد. او همان مرد را دوباره دید که گفت: ای شیبة الحمد376‌! شمشیرها را در جای خود قرار ده... این سیزده
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 309 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
شمشیر را به فرزندان زن مخزومی377 بسپار، و بیش از این برای تو آشکار نخواهد شد، یکی از این شمشیرها برای توست که از دستت سقوط می‌کند و دیگر اثری از آن نخواهی یافت، تنها [ همین را بدان که ] کوه کذا و کذا آن را در خود مخفی می‌کند و از علائم قائم آل محمد خواهد بود.
عبدالمطلب بیدار شد و در حالی که شمشیرها را بر گردنش گذارده بود، به یکی از مناطق مکه رفت، که یکباره یکی از شمشیرها که نازکترین آنها بود گم شد، و از همانجا بیرون خواهد آمد...
ما [ اهل‌بیت ] می‌گوییم: شمشیری از شمشیرهای ما در دست غیر ما نمی‌افتد مگر آنکه ذغال شود، مگر کسی که به وسیله‌ی آن در کنار ما یاری رساند.
یکی از آن شمشیرها در ناحیه‌ای قرار دارد و هم‌چنان‌که مار [ از لانه ] بیرون می‌آید، به اندازه‌ی یک ذراع و یا نزدیک به آن خارج می‌شود، و زمین چند بار برای آن روشن می‌گردد، آنگاه پنهان خواهد شد. چون شب فرا رسد، دوباره چنین خواهد شد، و همین طور خواهد بود تا آنکه صاحب آن بیاید. و اگر من بخواهم می‌توانم مکان آن را بگویم، اما بر شما می‌هراسم که بگویم آنجا کجاست، شما هم آن را بازگو کنید و مکان آن تغییر یابد.»
<h5>15. نسل صدیقه‌ی طاهره علیها السلام از نقاط عالم به تأیید او گرد می‌آیند</h5>
در این رابطه روایتی صحیح السند وجود دارد که در فصل سفیانی خواهد آمد. آن روایت دلالت دارد که فرزندان امیرالمؤمنین و صدیقه‌ی طاهره علیهما السلام با وجود اختلافات اعتقادی‌شان، از سرتاسر عالم بر گرد امام مهدی علیه السلام اجتماع خواهند نمود و بر تأیید و پیروی از ایشان اتفاق خواهند داشت و این مطلبی است که با وجود کثرت و پراکندگی اولاد امام حسن و امام‌حسین علیهما السلام سابقه نداشته است.
کافی 8 /264 از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند: «اگر کسی از ما به سراغ شما آمد، ببینید که برای چه قیام می‌کنید؟... تنها با کسی [ قیام کنید ] که بنی فاطمه بر او گرد آمده‌اند که به
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 310 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خدا سوگند صاحب [ و امام ] شما فقط کسی است که آنان بر گرد او جمع شوند.»378
<h5>16. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برای اجرای سنت، مبارزه و مأموریت جدّش صلی الله علیه وآله وسلم را تکمیل می‌کند</h5>
الفتن 1 /379 از عایشه روایت می‌کند که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: «او مردی است از عترت من، و همان گونه که من برای وحی جنگیدم، برای سنت من مبارزه خواهد کرد.»379
ابن عربی در فتوحات 3 /332 می‌نویسد: «در حدیثی در صفت مهدی آمده که رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: او روش مرا دنبال می‌کند و از آن تجاوز نخواهد نمود.»
همو در /335 می‌نویسد: «دانستیم که او تابع است، نه متبوع(‌!)، و او معصوم است، و کسی که در حکم معصوم باشد، خطا نخواهد کرد، زیرا به رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نمی‌توان نسبت خطا داد، چون از سرِ هوی سخن نمی‌گوید، و تنها وحی است که بر او می‌رسد.»
در /337 می‌گوید: «او رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم را دنباله روی خواهد نمود و تجاوز نخواهد کرد، فرشته‌ای با اوست که بدون آنکه او را ببیند یاری می‌رساند، او ناتوان را حمل و ضعیف را در حق تقویت می‌کند، از میهمان پذیرایی کرده و در مصیبت‌های به حق امداد می‌نماید. آنچه را می‌گوید انجام می‌دهد، آنچه را می‌داند می‌گوید و آنچه را می‌بیند می‌داند.»
نگارنده: سخنان ابن عربی در مورد امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بر حسب ذوق اوست و مستندی علمی ندارد.
<h5>17. تقیه با ظهور ایشان به پایان می‌رسد</h5>
تفسیر عیاشی 2 /351 از مفضل روایت می‌کند: «از امام صادق علیه السلام درباره‌ی این آیه پرسیدم: َفإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکاءَ،380و چون وعده‌ی پروردگارم فرا رسد، آن [ سدّ ] را درهم کوبد،
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 311 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
ایشان فرمودند: هنگام ظهور قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف تقیه برداشته می‌شود، و او از دشمنان خدا انتقام خواهد گرفت.»
علامه‌ی مجلسی در بحار 12 /207 همین روایت را نقل می‌کند و می‌فرماید: «این کلام تشبیه و تمثیل دارد، و بدان معناست که خداوند تا زمان قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف و برداشته شدن تقیه، آن را سدّی برای دفع ضرر مخالفان شیعه قرار داده است، چنان که ذوالقرنین آن سد را برای جلوگیری از فتنه‌ی یأجوج و مأجوج قرار داد، تا آن زمان که خدا اجازه برداشتن آن را دهد.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 312 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 313 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>فصل دهم: منزل امام عجل الله تعالی فرجه الشریف</h4>
منزلت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نزد خداوند
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 314 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف یکی از هفت سرور بهشتیان</h4>
کتاب سلیم بن قیس رحمه الله /245 از سلمان نقل می‌کند: «قریشیان هنگامی که در مجالس گرد می‌آمدند و کسی از اهل‌بیت را می‌دیدند سخن خود را قطع می‌کردند. یک روز آنها نشسته بودند که یکی از آنان گفت: مَثَل محمد در میان اهل‌بیت نخلی است که در زباله‌دان روییده باشد‌!
این خبر به رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم رسید، پس خشمگین شدند و بر منبر رفتند، آن قدر نشستند تا مردم جمع شدند، آنگاه برخاسته حمد و ثنای الهی را به جای آوردند و در ضمن خطبه‌ای - که در بیان فضائل خود و اهل‌بیتشان ایراد کردند - فرمودند: بدانید که ما فرزندان عبدالمطلب سروران بهشتیانیم؛ من، علی، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه و مهدی.»
امالی صدوق /384 مشابه فقره‌ی اخیر را از انس از آن حضرت نقل می‌کند: «ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتیم؛ رسول‌خدا، حمزه سیدالشهداء، جعفر که دو بال دارد، علی، فاطمه، حسن، حسین و مهدی.»381
دلائل الامامة /256 از اصبغ بن نباته روایت می‌کند‌: «با امیرالمؤمنین علیه السلام در بصره بودیم و ایشان بر استر رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم سوار بودند، اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نیز حضور داشتند. امام علیه السلام فرمودند: آیا به شما خبر ندهم که برترین مخلوقات نزد خدا در آن روزی که رسولان را گرد می‌آورد کیست؟
عرضه داشتیم: آری، یا امیرالمؤمنین‌! فرمودند: برترین رسولان حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم است و پس از آنان برترین خلق اوصیاء هستند که برترین اوصیاء منم. افضل مردمان پس از رسل و اوصیاء اسباط هستند که برترین آنها دو سبط پیامبر شما یعنی حسن و حسین‌اند. برترین خلق بعد از آنان شهدایند که افضل آنان حمزه پسر عبدالمطلب است - این مطلب را رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند - و جعفر بن ابی طالب که دو بال دارد، این دو به کرامتی که خدای عزوجل پیامبرش را بدان اختصاص داده اختصاص یافته‌اند. و مهدی که در آخرالزمان
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 315 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خواهد بود از ماست، در هیچ امتی غیر از او مهدی مورد انتظاری نبوده است.»382
قرب الاسناد /13 از امیرالمؤمنین علیه السلام : «در میان ما هفت تن هستند که خدای عزوجل مانند آنها را در زمین نیافریده است؛ رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم که سید اولین و آخرین و خاتم پیامبران است از ماست، وصیّ او بهترین اوصیا، دو سبط او حسن و حسین که بهترین اسباطند، سیدالشهداء حمزه عموی او، آنکه با فرشتگان پرواز می‌کند، و مهدی.»383
سنن ابن ماجه 2 /1368 از انس: «از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم: ما فرزندان عبدالمطلب سروران بهشتیانیم؛ من، حمزه، علی، جعفر، حسن، حسین و مهدی.»384
المسند الجامع 2 /549 از ابن سیرین: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: بهترین این امت پس از پیامبرشان شش نفرند، پرسیدند: یا رسول الله‌! آنان کیانند؟ فرمود: علی، حمزه، جعفر، حسن، حسین و مهدی.»
ابن صدیق مغربی در رد ابن خلدون /542 می‌نویسد: «شاهدی برای حدیث یافتم؛ طبرانی در المعجم الصغیر می‌گوید: احمد بن محمد بن عباس مری قنطری... از ابو ایوب انصاری روایت می‌کند: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم به فاطمه فرمود: پیامبرمان بهترین پیامبران است که پدر توست، شهید ما بهترین شهیدان است که عموی پدرت حمزه است، کسی که دو بال دارد و بدان هر کجای بهشت که بخواهد پرواز می‌کند پسر عموی پدرت جعفر است، دو سبط این امت حسن و حسین از ما هستند و دو پسر تو‌اند، و مهدی از ماست.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 316 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برگزیده و مختار الهی</h4>
کافی 8 /49 از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند: «روزی رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم مسرور و خندان بیرون آمدند. مردم گفتند: خداوند دهان شما را بخنداند و بر سرورتان بیفزاید. ایشان فرمودند: در هر شب و روزی تحفه و هدیه‌ای از جانب خدا دارم، بدانید که در این روز خداوند هدیه‌ای به من عطا فرموده که به هیچ یک از پیشینیان نداده است؛ جبرئیل نزد من آمد سلام پروردگارم را به من رسانید و گفت: ای محمد‌! خدای عزوجل هفت تن از بنی هاشم را برگزیده است که مانند ایشان را در گذشتگان و آیندگان نیافریده و نخواهد آفرید؛ یا رسول الله‌! تو که سرور پیامبرانی، علی بن ابی طالب جانشینت که سرور اوصیاست، حسن و حسین دو نواده‌ات، که سروران اسباط [ نواده‌ها ] هستند، عمویت حمزه که سرور شهیدان است، جعفر پسر عمویت که در بهشت با فرشتگان هر کجا بخواهد پرواز می‌کند، و قائم که عیسی بن مریم - آنگاه که خدا او را به زمین فرو فرستد - پشت سرش نماز می‌گزارد، او از نسل علی و فاطمه و از فرزندان حسین است.»
المسترشد /150 از ابو ایوب انصاری روایت می‌کند: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به حضرت زهرا علیها السلام فرمودند: خدا به ما اهل‌بیت هفت ویژگی عطا فرموده که احدی از پیشینیان را عطا نکرده و هیچ یک از پسینیان نیز آن را نخواهند یافت؛ پیامبرمان بهترین پیامبران است که پدر توست، وصیّ ما بهترین اوصیاست که همسر توست، شهید ما بهترین شهدا عمویت حمزه است، کسی که دو بال دارد و به وسیله‌ی آن هر کجای بهشت بخواهد می‌پرد، جعفر بن ابی طالب پسر عموی توست، دو سبط و مهدی این امت نیز از ما هستند که فرزندان تو اند.»
ارشاد /24 از ابن عباس نقل می‌کند: «ما اهل‌بیت پنج ویژگی داریم که هیچ یک در سایر مردم نیست؛ پیامبر از ماست، وصیّ او علی بن ابی طالب که بهترینِ این امت پس از اوست از ماست، حمزه شیر خدا و رسول و سید شهیدان از ماست، جعفر بن ابی طالب که با دو بال در هر کجای بهشت بخواهد پرواز می‌کند از ماست، دو سبط این امت و دو آقای جوانان اهل بهشت حسن و حسین از ما هستند، و قائم آل محمد که خدا به وسیله‌ی او پیامبرش را گرامی داشته از ماست، منصور نیز از ماست.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 317 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
علامه‌ی مجلسی در بحار الانوار 37 /48 پس از نقل این روایت می‌نگارند: «شاید مقصود از منصور نیز حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف باشد، قرینه‌ی این مطلب آن است که هفت ویژگی [ اهل‌بیت علیهم السلام در روایت ابن عباس ] با آن حضرت پایان می‌پذیرد. البته ممکن است مقصود امام‌حسین علیه السلام باشد، چرا که ایشان در رجعت نصرت می‌شود.»
نگارنده: در چند حدیث امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به منصو ر وصف شده‌اند، از آن جمله در تفسیر آیه‌ی: وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَانًا فَلَا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً،385 و هر کس مظلوم کشته شود، به سرپرست وی قدرتی داده‌ایم، پس [ او ] نباید در قتل زیاده‌روی کند، زیرا او یاری شده است. البته این لفظ به عنوان نام یا لقب وزیر ایشان یمانی نیز وارد شده است.
یکی دیگر از القابی که در وصف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده است سفاح [ خونریز ] می‌باشد. شاید وجه تسمیه این باشد که ایشان ظلم را خاتمه می‌دهند و خون دشمنان خدا را می‌ریزند. اسامی این موعودها ورد زبان مسلمانان بود و آنان بر این باور بودند که آنها به زودی خواهند آمد. یمنی‌ها نیز به منصور موعود خود وزیر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مباهات می‌کردند. اما قریشیانِ متعصّب مدّعی بودند که منصور از میان آنهاست. معاویه عبدالله‌بن‌عمرو عاص را به خاطر نقل این مطلب - که منصور یمنی است - توبیخ کرد، او هم از این نظر برگشت و گفت: «پدر منصور قریشی است [ نه یمنی ]، و اگر بخواهم می‌توانم او را تا بالاترین جدّش نام ببرم.»386
در این بین بنی عباس برخاستند و مدّعی شدند این شخصیّت‌های موعود یعنی منصور، سفاح و مهدی از آنهایند و لذا فرزندانشان را به این اسامی نامیدند‌! آنان خوب می‌دانستند که بر رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم افترا می‌بندند و حقوق اهل‌بیت ایشان را برای خود قرار می‌دهند‌!
غیبت نعمانی /67 با دو سند از امام صادق از پدرانش علیهم السلام از رسول گرامی صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «خدای عزوجل از هر چیزی یکی را برگزید؛ از زمین مکه را برگزید، از مکه مسجد، و از مسجد موضعی را که کعبه بر آن قرار دارد. او از میان چارپایان ماده‌هایشان را انتخاب نمود و از میان گوسفندان میش را. از روزها جمعه را گزینش کرد، از ماه‌ها رمضان را و از شب‌ها شب قدر را.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 318 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
او از میان مردم بنی هاشم را اختیار نمود، و از بنی هاشم من و علی را، از من و علی حسن و حسین را برگزید و از فرزندان حسین دیگر امامان را تا دوازده نفر، نهمین آن امامان [ از نسل حسین ] غائب آنهاست که ظهور می‌کند، و برترین و قائم آنان. اینان تحریف تحریف‌گران، نسبت‌های باطل‌گرایان و تأویلات جاهلان را می‌زدایند.»
اثبات الوصیة /225 از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم : «خداوند عزیز وجلیل از میان ایام جمعه، از شب‌ها شب قدر و از ماه‌ها رمضان را برگزید. او از میان رسولان مرا، از من علی را، از علی حسن و حسین را و از آن دو نه نفر را اختیار نمود، که نهمین آنها قائم آنهاست، و او ظاهر [ شونده ] و غائب آنان است.» 387
مقتضب الاثر /9 حدیث مشابهی را نقل می‌کند و در قسمتی از آن چنین آمده است: «از حسین، حجّت‌های جهانیان را برگزید، نهمین آنان قائم، اعلم و حکیمتر آنهاست.»
المسلک فی اصول الدین /273 از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم : «خداوند نگاهی به زمین کرد ومرا از آن برگزید. آنگاه دوباره نگاهی کرد و علی را که پدر دو سبط من حسن و حسین است اختیار کرد. خدا من و ایشان را حجّت‌های خود بر بندگان قرار داد، و از نسل حسین امامانی قرار داد که امر مرا برپا می‌دارند. نهمین آنها قائم اهل‌بیت من، و مهدی امت من است.»
الهدایة الکبری /362 مشابه این حدیث را از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند و در آن آمده است: «خدای عزوجل از روزها جمعه، از شب‌ها شب قدر و از ماه‌ها رمضان را برگزید. او از میان رسولان جدّ من را اختیار کرد، از او علی را برگزید، از علی حسن و حسین، و از حسین نه امام را اختیار کرد. نهمین آنها ظاهر و غائب آنهاست که همنام و کنیه‌ی جدّ خویش است.»388
همان کتاب /374 از سیدالشهداء علیه السلام : «من و برادرم نزد جدّم رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم رفتیم، ایشان من را بر روی یک پا و برادرم را بر پای دیگرشان نشاندند و ما را بوسیده فرمودند: پدر و مادرم فدای شما دو امام پاک و صالح، خدای عزوجل شما را از [ نسل ] من و پدر و مادرتان برگزید، و از نسل تو - یا حسین‌! - نه امام را اختیار نمود که نهمین آنان قائم آنهاست، و شما هر دو در
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 319 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
منزلت و مقام مساوی هستید.»
مرحوم ابو الصلاح حلبی در تقریب المعارف /182 می‌نویسد: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم بر اینکه امامان پس از ایشان دوازده تن هستند تصریح کرده‌اند، از آن جمله به امام‌حسین علیه السلام فرمودند: تو امام، پسر امام، برادر امام و پدر امامان و حجّت‌های نه‌گانه‌ای، نهمین آنها قائم، اعلم، حکیمتر و برتر آنان است.»389
همان کتاب /420 از سلمان: «دیدم پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم امام‌حسین علیه السلام را بر ران خود نشانده و با دقّت در چهره‌اش می‌نگرد، آنگاه فرمودند: امام، پسر امام و پدر امامان و حجّت‌های نه‌گانه، که نهمین آنان قائم، بردبارترین و اعلم آنهاست.»390
امالی صدوق /504 از ابن عباس از رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل می‌کند: «هنگامی که مرا به آسمان هفتم، و از آنجا به سدرة المنتهی، و از سدره به پرده‌های نور بردند، پروردگارم جل جلاله مرا ندا کرد: ای محمد‌! تو عبد منی و من پروردگار توام، پس تنها برای من خضوع کن، تنها مرا بپرست، فقط بر من توکل کن و به من اعتماد نما، زیرا من تو را به عنوان عبد، حبیب، رسول و نبی و برادرت علی را به عنوان خلیفه و باب پسندیدم. او حجّت من بر بندگانم و پیشوای خلق من است، دوستان من به وسیله‌ی او از دشمنانم شناخته می‌شوند، و به اوست که حزب شیطان از حزب من تمییز داده می‌شود. به اوست که دینم اقامه می‌شود و حدود و احکامم حفظ و اجرا می‌گردد.
من به واسطه‌ی تو، او و امامان از فرزندانش بر بندگانم رحم می‌کنم، و به قائم شما زمینم را با تسبیح، تهلیل، تقدیس، تکبیر و تمجید خویش آباد می‌سازم. به او زمین را از دشمنانم پاک می‌سازم و آن را به دست دوستانم می‌دهم. من به وسیله‌ی او کلمه‌ی کسانی را که به من کفر ورزیدند پست‌تر و کلمه‌ی خود را بالاتر قرار خواهم داد. به اوست که بندگان و سرزمین‌هایم را با دانش خویش زنده می‌گردانم، گنج‌ها و ذخایر را به اراده‌ام از برای او آشکار می‌کنم و او را بر اسرار و امور پوشیده بر اساس اراده‌ام آگاه می‌سازم.
به وسیله‌ی فرشتگانم که برای یاری او می‌فرستم، او را برای اجرای فرمان و آشکار ساختن
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 320 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
دینم امداد می‌کنم. او به حق ولیّ من و به راستی مهدیِ بندگان من است.»
<h4>خداوند برای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف میثاق گرفته است</h4>
بصائر الدرجات /70 از حمران از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند: «خداوند تبارک و تعالی هنگامی که مخلوقات را آفرید، آبی گوارا و آبی شور و تلخ آفرید و آن دو با هم آمیختند. آنگاه گِلی از زمین برداشت و به شدّت آن را مالید. سپس به اصحاب یمین - که در آن گل به مانند مورچه‌هایی ریز جنبش داشتند - فرمود: با ایمنی به سوی بهشت می‌روید، و به اصحاب شمال که می‌جنبیدند فرمود: به سوی آتش می‌روید و باکی ندارم.
آنگاه صدا زد: أَلَسْتُ بِرَبِّکمْ قَالُوا بَلَی شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ،391 آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی دادیم، تا مبادا روز قیامت بگویید ما از این [ امر ] غافل بودیم.
سپس از پیامبران میثاق گرفت و فرمود: آیا پروردگارتان نیستم؟ و این محمد رسول‌خدا و این علی امیرالمؤمنین؟ گفتند: آری، پس آنها به پیامبری رسیدند. در این هنگام از پیامبران اولوا العزم میثاق گرفت و فرمود: بدانید که من پروردگارتانم، محمد رسول من، علی امیرالمؤمنین، و جانشینان او پس از او والیان امر من و خزانه‌داران دانش منند، و من به وسیله‌ی مهدی دینم را یاری می‌کنم، دولتم را آشکار می‌سازم، از دشمنانم انتقام می‌گیرم و پرستش می‌شوم - چه مردمان خوش داشته باشند چه نه -، آنان هم گفتند: اقرار می‌کنیم و گواهی می‌دهیم.
آدم انکار نکرد ولی [ مانند اولوا العزم نیز ] اقرار ننمود، از این رو این پنج تن صاحبان عزمِ درباره‌ی مهدی شدند، ولی آدم عزمی بر این اقرار نداشت، این همان سخن خدای عزوجل است که فرمود: وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِی وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً،392به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم، و [ لی آن را ] فراموش کرد، و برای او عزمی [ استوار ] نیافتیم.
امام علیه السلام فرمود: مقصود آن است که آدم ترک آن نمود [ نه آنکه فراموش کرد، زیرا انبیاء فراموشی ندارند ].
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 321 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
سپس به فرمان او آتشی افروختند، و به اصحاب شمال فرمود: داخل شوید، اما آنها ترسیدند. بعد به اصحاب یمین فرمود: داخل شوید، آنها هم داخل شدند و برایشان سرد و سالم شد. آنگاه اصحاب شمال گفتند: خدایا‌! پوزش می‌خواهیم، خداوند هم فرمود: پذیرفتم، بروید و داخل شوید، آنها باز هم هراسیدند، و آن هنگام بود که اطاعت، عصیان و ولایت به وجود آمد.»393
نگارنده: اگر روایت صحیح باشد، معنای آن چنین است که این کار آدم پیش از نزول به دنیا به وقوع پیوسته است، زیرا خداوند او را برگزید و پیامبری معصوم قرار داد: ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیهِ وَهَدَی،394 سپس پروردگارش او را برگزید و توبه‌اش را پذیرفت و [ وی را ] هدایت کرد.
<h4>امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یکی از چهار نفری است که خداوند پیامبرش صلی الله علیه وآله وسلم را به دوستی او فرمان داد</h4>
کشف الیقین /328 از جابر روایت می‌کند: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: بهشت به دیدار چهار نفر از خاندان من - که خدا آنان را دوست می‌دارد و مرا به دوستی آنها فرمان داده است - اشتیاق دارد؛ علی بن ابی طالب، حسن، حسین و مهدی که عیسی بن مریم پشت سر او نماز می‌گزارد.»
اگر چه حدیث اشتیاق دیگری نیز وجود دارد که شهرت بیشتری دارد، و منابع شیعی و سنی آن را نقل می‌کنند، هیثمی در مجمع الزوائد 9 /307 با سندی موثق نقل می‌کند و می‌نویسد: «انس گوید: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: بهشت به چهار نفر اشتیاق دارد؛ علی بن ابی طالب، عمار بن یاسر، سلمان فارسی و مقداد بن اسود. ترمذی آن را بدون نام مقداد روایت کرده است، طبرانی نیز آن را نقل می‌کند.»
البته میان این دو حدیث هیچ منافاتی نیست، بلکه یکدیگر را تأیید می‌کنند.
<h4>ابری که درون آن فرشته‌ای قرار دارد، با اوست و بر سرش سایه می‌افکند</h4>
البیان گنجی شافعی /511 از عبدالله‌بن‌عمرو: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: مهدی در حالی که ابری بر
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 322 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بالای سر دارد قیام می‌کند، درون آن منادی است و ندا می‌کند: این خلیفه‌ی خدا مهدی است، از او پیروی کنید.
وی در ادامه می‌گوید: این حدیثی حسن است، و تنها با این سند به ما رسیده، ابو نعیم آن را در مناقب المهدی علیه السلام آورده است.»395
در برخی روایات به جای لفظ غمامه [ ابر ]، عمامه آمده که اشتباه است.
تلخیص المتشابه 1 /417 چنین روایت می‌کند: «مهدی در حالی که فرشته‌ای بر فراز سر او ندا می‌کند: این مهدی است، از او تبعیّت کنید، قیام می‌کند.»396
<h4>ظهور معجزات پیامبران علیهم السلام بر دستان ایشان</h4>
اثبات الهداة 3 /700 از اثبات الرجعة اثر فضل بن شاذان به دو سند از امام صادق علیه السلام روایت می‌کند که فرمودند: «خداوند تبارک و تعالی تمامی معجزات پیامبران و اوصیاء را بر دست قائم ما جاری خواهد ساخت، تا حجّت بر دشمنان تمام شود.»
<h4>حتی متعصّبان سنی آن حضرت را بر ابوبکر و عمر برتری می‌دهند</h4>
المصنف ابن ابی شیبه 8 /679 می‌نویسد: «محمد بن سیرین گفت: در این امت خلیفه‌ای خواهد بود که ابوبکر و عمر برتر از او نیستند.»397
الفتن 1 /358 می‌نگارد: «از ابن سیرین پرسیدند: مهدی از ابوبکر و عمر بهتر است؟ او گفت: آری، و با پیامبری برابری می‌کند، آنگاه فتنه‌ای را یاد کرد و گفت: هنگامی که این فتنه رخ داد، در خانه‌هایتان بنشینید تا زمانی که خبر کسی را بشنوید که از ابوبکر و عمر بهتر است، گفتند: بهتر از ابوبکر و عمر؟ گفت: او از برخی انبیاء هم برتر است.»398
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 323 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>روایتِ طاووس بهشتیان</h4>
فردوس الاخبار 4 /222 از ابن عباس نقل می‌کند: «رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: مهدی طاووس بهشتیان است.»
الفتن 1 /364 از کعب: «مهدی برای خداوند همان سان که شاهین با بال خود کرنش می‌کند خضوع می‌کند.»399
نگارنده: این‌ها سخنان تابعین است که می‌پندارند ابوبکر و عمر برترین مردم هستند(‌!)، نه احادیث نبوی. این اقوال مقام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را نزد پیروان ابوبکر و عمر نشان می‌دهد.
در برتری ایشان همین کافی است که مهدی [ رهنمون شده ] نام دارد، زیرا این نام از مقام عصمت کامل حکایت می‌کند.
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 324 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 325 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h3>فصل یازدهم: حکومت امام عجل الله تعالی فرجه الشریف</h3>
مدت حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و رخدادهای پس از آن
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 326 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
<h4>اختلاف روایات درباره‌ی مدت حکومت ایشان</h4>
1. در منابع سنیان مشهور آن است که ایشان هفت یا نه سال حکومت می‌کنند، و البته خود مخالف آن را نیز نقل کرده‌اند. ابن‌حماد در کتاب خود 1 /376 فصلی در این رابطه عنوان کرده است و در آن روایاتی را از ابو سعید خدری و دیگران نقل می‌کند، از جمله آنکه: «مهدی پس از آنکه هفت، هشت و یا نه سال حکومت می‌کند. مهدی در امتم اگر حکومتش کوتاه باشد، هفت سال است، و گر نه هشت سال و الا نه سال... ابو زرعه از صباح نقل می‌کند: مهدی در بین شما سی و نه سال درنگ می‌کند، کودکان می‌گویند: ای کاش بزرگ بودیم و بزرگان می‌گویند: کاش کودک بودیم... ضمرة بن حبیب گوید: مهدی سی سال زندگی می‌کند... صقر بن رستم از پدرش نقل می‌کند: مهدی هفت سال و دو ماه و چند روز حکومت خواهد نمود... از دینار بن دینار منقول است: مهدی چهل سال خواهد بود. در نقلی دیگر چهل سال و یا بیست و چهار سال... زهری گوید: مهدی چهارده سال زندگی می‌کند، سپس خواهد مرد... از علی علیه السلام نقل شده: مهدی سی یا چهل سال بر مردم حکومت خواهد کرد.»
روایتی که سخن از هفت سال می‌گوید، با این اشکال مواجه می‌شود که برنامه‌ی امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به ثمر نشاندن تمامی تلاش‌های پیامبران علیهم السلام و مخصوصاً حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم و اقامه‌ی دولت جهانی عدل الهی است، و این چند سال برای آن کافی نیست، و خواهد آمد که اشتباه از راوی است.
نه سال و ده سال هم در منابع ما - که طریق بعضی از آنها غیر شیعی است - آمده و هم در منابع سنیان، ابن‌حماد در الفتن 2 /689 از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم روایت می‌کند: «مهدی، هفت، هشت و یا نه سال حکومت می‌کند.»
فضل الکوفة /25 اثر محمد بن علی علوی از ابوسعید خدری: «پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: مهدی، نه یا ده سال حکومت خواهد کرد، و سعادتمندترین مردمان به وسیله‌ی او اهالی کوفه خواهند بود.»400
2. منابع شیعی و سنی نوزده سال را نیز نقل می‌کنند. غیبت نعمانی /331، 332 و 353
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 327 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
با چند سند از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند: «قائم علیه السلام نوزده سال و چند ماه حکومت خواهد کرد.»401
مختصر البصائر /193 همین روایت را از نعمانی نقل می‌کند و در ادامه سخن از درنگ طولانی امام علیه السلام در دوران رجعت به میان می‌آورد و می‌نویسد: «این نوزده سال و چند ماه چه جایگاهی در دعا برای طول عمر و بهره وری طولانی ایشان در زمین دارد؟‌! آنچه ظاهر است و به ذهن می‌رسد آن است که دوران حکومت ایشان از دوران غیبت طولانی‌تر است. عمر شریف ایشان هم اکنون [ در قرن هشتم ] حدود پانصد و سی سال است. و این روایت که از امام صادق علیه السلام پرسیدند: کدام عمر حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف طولانی‌تر است؟ و ایشان فرمودند: عمر دوم دو برابر است، بر مدّعای ما دلالت دارد و صریح در رجعت ایشان است.»
3. الفتن 1 /378 از امیرالمؤمنین علیه السلام : «مهدی سی یا چهل سال بر مردم حکومت خواهد نمود.»402
4. سنّ امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به هنگام ظهور، به سی سالگان می‌ماند. همچنین آمده که ایشان عمر ابراهیم خلیل علیه السلام را خواهند داشت. از برخی روایات نیز استفاده می‌شود که ایشان نود سال و یا چهل سال حکومت خواهند کرد.
غیبت نعمانی /189 از امام صادق علیه السلام : «... آنگاه غیبتی خواهد داشت. او در چهره‌ی جوانی رشیدی - سی و دو سال - ظاهر می‌شود.»
دلائل الامامة /258 از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند: «... او در حالی که [ به ظاهر ] سی سال دارد، در میان مردم قیام می‌کند و چهل سال درنگ خواهد نمود. او زمین را همان گونه که از ستم و بیداد آکنده شده از عدل و داد پر می‌سازد.»
غیبت شیخ طوسی /259 از ایشان چنین روایت می‌کند: «... در چهره‌ی جوان رشیدی سی ساله ظاهر خواهد شد.»
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 328 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
5. در زمان امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف - بر طبق روایات شیعه و سنی - سال‌ها طولانی می‌شود، و هفت سال به اندازه‌ی هفتاد سال خواهد بود.
شیخ مفید رحمه الله در ارشاد 2 /385 از ابو بصیر از امام باقر علیه السلام حدیث مفصّلی را نقل می‌کند که در پاره‌ای از آن آمده است: «چون قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام کند، به سوی کوفه رفته چهار مسجد را در آن ویران خواهد ساخت. او در زمین هر مسجدی را که کنگره داشته باشد ویران و آن را صاف [ بدون کنگره ] خواهد نمود. طریق اعظم را گسترش می‌دهد. بالکن‌هایی را که در راه [ مزاحم ] است می‌شکند. فاضلاب‌ها و ناودان‌هایی که در راه است از بین خواهد برد. بر تمامی بدعت‌ها خطّ بطلان خواهد کشید. همه‌ی سنّت‌ها را برپا خواهد داشت. قسطنطنیه، چین و کوه‌های دیلم را فتح خواهد نمود، و بر این منوال هفت سال را سپری خواهد کرد که هر یک سال معادل ده سال از سال‌های شماست، و سپس خداوند هر کاری را بخواهد انجام می‌دهد.
ابو بصیر گوید: عرضه داشتم: فدایت شوم، چگونه سال‌ها امتداد می‌یابد؟ ایشان فرمودند: خدای تعالی به فلک فرمان درنگ، مکث و کاهش حرکت می‌دهد، اینچنین است که روزها و سال‌ها بلند می‌شود.
پرسیدم: مردمان بر این باورند که اگر فلک تغییر یابد، از بین می‌رود‌! امام علیه السلام فرمودند: این سخن زنادقه است، مسلمان چنین نمی‌گوید، خداوند متعال برای پیامبرش صلی الله علیه وآله وسلم ماه را دو نیم کرد، پیش از او برای یوشع بن نون خورشید را بازگرداند، و نیز خبر داده است که روز قیامت طولانی است و به هزار سال - به شمارش شما - می‌ماند.»403
همان 2 /381 از عبد الکریم خثعمی نقل می‌کند: «از امام صادق علیه السلام پرسیدم: قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف چند سال حکومت خواهد داشت؟ فرمودند: هفت سال، [ اما ] روزها و شب‌ها آنچنان طولانی می‌شود که یک سال آن معادل ده سال شما خواهد بود، لذا سال‌های حکومت او هفتاد سال به سال‌های شماست.» 404
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 329 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اثبات الهداة 3 /557 این حدیث را از اختصاص روایت می‌کند و می‌نویسد: «روایتی که به ظاهر با این روایت تعارض دارد پیشتر گذشت، و شاید آن روایتی که کمتر از این مدت را بیان می‌کند ناظر به مدّت درنگ ایشان پس از استیلاء یافتن بر زمین باشد، لذا منافاتی با هم ندارند، و گذشت که هر سال به اندازه‌ی ده سال خواهد بود، و خدای تعالی داناست.»
6. همه از امیرالمؤمنین و امام حسن علیهما السلام و نیز ابن عباس روایت می‌کنند که مدّت حکومت اهل‌بیت علیهم السلام چند برابر مدّت دولت بنی‌امیه خواهد بود. شرح الاخبار 2 /289 از ابو سالم می‌آورد: «در کوفه محضر حضرت امیر علیه السلام بودیم که فرمودند: من یکی از اسباطم و بر اساس حق می‌جنگم تا به پا داشته شود، ولیکن مادامی که حکومت دست ایشان است برپا نخواهد شد. هنگامی که اینان بسیار شوند و [ برای رسیدن به قدرت ] با هم رقابت کنند خداوند عزیز وجلیل اقوامی را از مشرق می‌فرستد و آنان را گروه گروه به هلاکت می‌رساند و ریشه کن می‌نماید.
به خدا سوگند اینان اگر یک سال حکومت کنند، ما دو سال حکومت می‌کنیم، و اگر دو سال حکومت کنند، ما چهار سال حکومت
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 330 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خواهیم داشت. اگر بخواهم می‌توانم نام رهبران و منادیان گروه‌هایی که تا روز قیامت قیام می‌کنند را بگویم.
ابو سالم گوید: به دوستانم گفتم: حال که به شما خبر داد که حکومت از آنِ آنان [ معاویه و شامیان ] خواهد بود، چرا اینجا بمانیم؟ گفتند: بدون هیچ دلیلی. لذا از ایشان اجازه گرفتیم تا رهسپار مصر شویم، ایشان هم اجازه دادند و گروهی از ما کنار حضرت باقی ماندند.»405
همان 3 /96 نقل می‌کند: «امام حسن علیه السلام از کنار حلقه‌ای از مردم که تنی چند از بنی‌امیه نیز میان آنها بودند عبور کرد، آنان با چشم به ایشان اشاره کردند، و این هنگامی بود که معاویه با ستم حکومت را به دست آورده بود. امام علیه السلام حرکت آنان را دیدند و پس از خواندن دو رکعت نماز به سراغ آنها آمدند. آنها تا ایشان را دیدند که به سمتشان می‌رود، جایشان را تغییر دادند، ایشان فرمودند: همان طوری که بودید بنشینید که من قصد نشستن ندارم، اما دیدم به من اشاره کردید، به خدا قسم اگر شما یک روز حکومت کنید، ما دو روز حکومت خواهیم داشت، اگر شما یک ماه، ما دو ماه و اگر یک سال ما دو سال. ما در حکومت شما می‌خوریم، می‌آشامیم، می‌پوشیم، بر مرکب می‌نشینیم و ازدواج می‌کنیم، اما شما در حکومت ما نمی‌خورید، نمی‌آشامید، نمی‌پوشید و ازدواج نمی‌کنید.
یکی گفت: ابو محمد‌! چگونه ممکن است و حال آنکه شما سخی‌ترین و مهربانترین مردمید؟ شما در حکومت اینان در ایمنی به سر برید، لیکن اینان در حکومت شما چنین نباشند‌!
امام مجتبی علیه السلام فرمودند: زیرا اینان با مکر شیطان - که ضعیف و سست است - با ما دشمنی می‌کنند، ولی ما با مکر خداوند - که سخت و شدید است - با ایشان دشمنی می‌کنیم.»406
پیش از این نیز سخن ابن عباس در جواب معاویه که خود را در مقابل اهل‌بیت علیهم السلام مهدی معرفی می‌کرد گذشت که گفت: «اما اینکه به حکومت ناپایداری که به باطل بدان دست یافتی مباهات می‌کنی؛ بدان که پیش از تو فرعون نیز بدان دست یافته بود و خداوند او را هلاک کرد. شما بنی‌امیه اگر یک روز سلطنت کنید، ما پس از شما دو روز حکومت خواهیم کرد، اگر شما یک ماه، ما دو ماه، و اگر شما یک سال، ما دو سال.»407
7. خواندن این دعا برای امامان معصوم علیهم السلام از جمله امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مستحب است: «اللّهمّ کن لولیک (الحجة بن الحسن) فی هذه الساعة وفی کلّ ساعة ولیاً وحافظاً وقائداً وناصراً ودلیلاً وعیناً حتی تسکنه أرضک طوعاً وتمتّعه فیها طویلاً.»408
و این عبارت: وتمتّعه فیها طویلاً، او را مدتی طولانی در زمین بهره مند ساز؛ با حکومتی کوتاه به مانند هفت سال متناسب نیست.
کافی 4 /162: «محمد بن عیسی از صالحین علیهم السلام روایت می‌کند که فرمودند: در شب بیست و سوم ماه رمضان در حال سجود و قیام و جلوس و هر حالتی، و [ بلکه ] در تمامی این ماه، و هر نحو و زمانی که برایت میسر بود این دعا را تکرار کن؛ بعد از حمد و سپاس
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 331 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
خدای تبارک و تعالی و درود فرستادن بر رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم می‌گویی: اللّهمّ کن لولیّک فلان بن فلان، فی هذه الساعة وفی کلّ ساعة ولیاً وحافظاً وناصراً ودلیلاً، وقائداً وعیناً، حتی تسکنه أرضک طوعاً وتمتّعه فیها طویلاً.»
8. در روایات ما آمده است که آن حضرت سیصد و نه سال به تعداد سال‌های درنگ اهل کهف در کهف حکومت خواهد داشت.
دلائل الامامة /241 از ابو الجارود نقل می‌کند: «از امام باقر علیه السلام درباره‌ی زمان قیام قائم علیه السلام سؤال نمودم و ایشان فرمودند: ای ابو الجارود‌! آن زمان را نخواهی یافت. گفتم: اهل آن دوران را چطور؟ فرمودند: حتی آنان را نیز هرگز درک نخواهی کرد. قائم ما پس از نومیدی شیعیان قیام می‌کند. سه [ روز ] مردم را فرا می‌خواند ولی احدی پاسخش را نمی‌دهد، در روز چهارم دست در پرده‌های کعبه می‌آویزد و عرضه می‌دارد: پروردگار من‌! یاری‌ام کن، و درخواست او رد نمی‌شود. آنگاه خدای تبارک و تعالی فرشتگانی را که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را در بدر یاری رسانده بودند، و هنوز زین‌هایشان را نیافکنده، و سلاح‌هایشان را بر زمین ننهاده‌اند فرمان می‌دهد، آنها هم می‌آیند و با ایشان بیعت می‌کنند، سپس سیصد و سیزده مرد از مردم بیعت خواهند نمود.
آنگاه به مدینه می‌رود و هزار و پانصد قریشی که همه حرامزاده‌اند را به هلاکت می‌رساند... و قصر مدینه را ویران خواهد ساخت.
آنگاه رهسپار عراق می‌شود. شانزده هزار نفر از بتریه409 غرق در سلاح بر ایشان خروج می‌کنند، همه قاری قرآن و فقیه در دینند، پیشانی‌هایشان را [ در اثر کثرت عبادت ] مجروح کرده‌اند و دامن‌هایشان را بالا زده‌اند، و نفاق همه‌شان را در برگرفته است، آنان می‌گویند: ای پسر فاطمه‌! بازگرد که ما هیچ نیازی به تو نداریم‌!
ایشان هم از عصر تا شام دوشنبه در پشت نجف آنان را می‌کشد - و سریعتر از کشتن یک
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 332 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
شتر این کار را انجام می‌دهد -. کسی از آنان نجات نمی‌یابد، و احدی از یاران امام آسیبی نمی‌بیند. خون‌های ایشان موجب قرب به خداست.
سپس وارد عراق می‌شوند، و آنقدر از جنگجویان آن می‌کشد که خداوند رضایت دهد.
ابو الجارود گوید: این قسمت فرمایش امام باقر علیه السلام را نفهمیدم، از این رو گفتم: فدایت شوم، از کجا آگاهی می‌یابد که خداوند رضایت داده است؟ فرمودند: ای ابو الجارود‌! خدا به مادر موسی وحی کرد، و او از مادر موسی بهتر است، خداوند به نحل وحی نمود و او از آن بهتر است، حال متوجه شدی؟ عرضه داشتم: آری.
در ادامه فرمودند: قائم سیصد و نه سال حکومت خواهد نمود، همان قدر که اهل کهف در آن درنگ کردند، و زمین را آنسان که از ستم و بیداد آکنده شده، از داد و عدل آکنده خواهد ساخت، و خداوند برای اوشرق و غرب زمین را فتح خواهد نمود. او چنان می‌کشد که تنها دین حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم باقی ماند.
او به شیوه‌ی سلیمان بن داود رفتار خواهد کرد، خورشید و ماه را ندا خواهد نمود و آن دو جواب خواهند داد، و زمین برای او در هم خواهد پیچید و خداوند به او وحی خواهد نمود، او هم به فرمان خدا عمل خواهد کرد.»410
مؤید این روایت - که صریح در این مضمون است - روایتی دیگر است که سندی صحیح و متنی پیچیده دارد، منابعی از جمله تفسیر عیاشی 2 /326 از جابر بن یزید روایت می‌کنند: «امام باقر علیه السلام فرمودند: به خدا سوگند مردی از ما اهل‌بیت پس از مرگ، سیصد و نه سال حکوت خواهد کرد.
عرضه داشتم: چه زمانی؟ فرمودند: پس از آنکه قائم از دنیا رود. پرسیدم: قائم چند سال در عالم درنگ خواهد نمود؟ فرمودند: از روز قیام تا مرگ نوزده سال.
عرض کردم: پس از او فتنه رخ خواهد نمود؟ فرمودند: آری، مدّت پنجاه سال، آنگاه منصور [ منتصر ] به دنیا باز می‌گردد و به خونخواهی خود و یارانش می‌پردازد، می‌کشد و اسیر می‌کند
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 333 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
چنانکه مردم گویند: اگر او از دودمان پیامبران بود، اینچنین مردم را نمی‌کشت. لذا همه [ برای جنگ با او ] جمع می‌شوند و او را مجبور می‌کنند که به حرم الهی پناه برد، و چون دایره‌ی بلا بر او تنگ شود از دنیا می‌رود. سپس سفاح به جهت انتقام گیری برای او به دنیا رجوع می‌کند، و تمامی دشمنان ستمکار ما را به هلاکت می‌رساند، و بر تمام زمین حاکم می‌شود، خداوند امر او را سامان می‌دهد، و او سیصد و نه سال خواهد زیست.
امام علیه السلام در ادامه فرمودند: ای جابر‌! آیا می‌دانی منتصر و سفاح کیانند؟ منتصر امام‌حسین است و سفاح امیرالمؤمنین علیهما السلام .»
نگارنده: در روایت پیشین سیصد و نه سال حکومت مربوط به امام مهدی علیه السلام بود، ولی در این روایت به امیرالمؤمنین علیه السلام . روایت پیچیده است و شاید دچار خلل باشد، زیرا متن آن مضطرب است و برخی فقرات آن با ترتیب مشهور وقایع پس از حکومت آن حضرت مخالفت دارد، و البته این اضطراب، قسمت‌های دیگر روایت - از جمله مدّت حکومت - را از درجه‌ی اعتبار ساقط نمی‌کند.
منظور از موت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در این روایت ظاهراً غیبت ایشان است، و اطلاق مجازی است، چنانکه از روایت غیبت شیخ طوسی /282 آشکار می‌شود: «ابو سعید خراسانی گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا مهدی و قائم یکی هستند؟ فرمودند: آری، عرضه داشتم: چرا مهدی نام دارد؟ فرمودند: زیرا به هر پنهانی راه می‌نماید، و قائم نام گرفته چون پس از آنکه می‌میرد، قیام می‌کند و امری سترگ را بر پا می‌دارد.»
شیخ طوسی رحمه الله چند سطر بعد می‌فرماید: «درباره‌ی این چنین روایاتی باید گفت که مقصود از موت، از یاد رفتن و به فراموشی سپرده شدن است، و بیشتر مردمان می‌پندارند استخوان‌های آن حضرت پوسیده است، آنگاه خداوند او را آشکار می‌کند همان طور که عزیر را پس از مرگ حقیقی حیات داد، و چنین توجیهی در احادیث نیکوست.»
کمال الدین 2 /378 نقل می‌کند: «از امام جواد علیه السلام در مورد وجه تسمیه‌ی قائم پرسیدند و ایشان فرمودند: زیرا پس از مرگِ یادش قیام می‌کند.»
همین مضمون در مختصر بصائر الدرجات /18 و 106 آمده است: «بریده گوید: رسول‌خدا صلی الله علیه وآله وسلم
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - [ 334 ] - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
فرمودند: هنگامی که امتم از مهدی مأیوس شوند، و او یکباره همانند خورشید جلوه کند، و اهل آسمان و زمین بدو مسرور شوند چه خواهی کرد؟ عرض کردم: یا رسول الله‌! بعد از مرگ؟ فرمودند: به خدا قسم که پس از مرگ هدایت، ایمان و نور خواهد بود. گفتم: ای پیامبر خدا‌! کدامین دو عمر طولانی‌تر است؟ فرمودند: دومی دو چندان است.»411
علامه‌ی مجلسی رحمه الله بر این باورند که سؤال بریده درباره‌ی ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بعد از مرگ مردم است، نه پس از آنکه خود ایشان از دنیا روند، محقق مامقانی نیز