دجال بصره ـ فارسی
دجال بصره
مقدمه چاپ دوم
سپاس خداوند متعال را سزد و سلام وصلوات بر پيامبر و آل پاک ايشان، بهويژه امام مهدي عليه السلام که براي برپا کردن دولت عدل الهي در زمين، ذخيره شده است. در مشهد مقدس يکي از دوستان به نام "حاج داخل عبدالزهراء السلمي" را ديدم. او يکي از بزرگان قبيله سَلَمي است؛ همان قبيلهاي که احمد اسماعيل (دجال بصره) نيز از همان قبيله است. از او خواستم تا مختصري از شخصيت و خاندان دجال بصره را برايم بنويسد و او نيز چنين نوشت:
بسم الله الرحمن الرحيم
دجال، معروف به احمد حسن
نام او احمد بن اسماعيل بن حاج صالح بن حسين بن سلمان از قبيلهي ابوسُوَيلِم (يکي از قبايل صيامر) است.
صيامر يک اتحاد قبيلهاي قديمي است که حدود چهل قبيله را در برميگيرد و همه را باهم "عشاير صيامر" مينامند. رياست اين اتحاد در زمان شيخ حمود الجابر، به عهده قبيلهي الإماره بود؛ سپس فرند او شيخ حميد الحمود الجابر و سپس نوهاش شيخ جريح حميد، رياست را بر عهده گرفت. هرکدام از اين قبايل نيز رئيس مخصوص خود را دارند.
قبيله ابوسويلم از دوازده خاندان تشکيل شده است. عدهاي از مردم قبيله، نام خانوادگيشان را از نام اتحاد گرفتهاند، مانند مرحوم شيخ مجيد الصَيمَري که از قبيله ابوسويلم و از خاندان آل ابومَنجَل است. عدهاي ديگر نيز که ساکن بصره بودند، نام خانوادگيشان را از قبيله خود گرفتهاند و ازآنجاکه اساس اتحاد قبيله اي بر قبيله بر بني سليم بوده و بني سليم نيز نزديکترين ارتباط فاميلي را با آل مظفر و آل بوشاوي دارد، به همين خاطر [دو قبيله آل مظفر و آل بوشاوي]، شهرت سَلَمي را براي خود برگزيدند. شيخ عباس مظفر معتقد است که سويلم و شاوي و مظفر برادراني بودند از يک پدر. خداوند بهتر ميداند.
اما اين شخصِ مدعي، از قبيله ابوسويلم و خاندان هنبوش است. پدرش اسماعيل پسر حاج صالح، به همراه برادر خود کاظم پسر حاج صالح، به شهر بصره آمدند و در تنومه در ناحيه شط العرب ساکن شدند. سپس در حمام سبتي1 در منطقه عِشار نزد حاج هاشم الشلال، دلاکي را آموخته و بدان مشغول شدند. کاظم که برادر بزرگتر بود به همراه برادران و پسرانش، خادم حسينيه عشار هم بودند. زماني که شيخ باقر مَقدِسي در آن حسينيه سخنراني و عزاداري ميکرد، کاظم به وي نيز خدمت مينمود؛ اما عاقبت فريفته شد و نزد يک زن يهودي که مالک يک حمام در محله سيف در بصره قديم بود، مشغول بکار شد و سرانجام با او ازدواج کرد.
پدرش اسماعيل، به شهر زبير رفت و آنجا ساکن شد و در حمام مَربَد به همان حرفه دلاکي مشغول شد.
اسماعيل چند فرزند داشت:
1ـ داخل: که قبلا سرهنگ ارتش بود و الآن مدتي است بازنشسته شده و فعلا در دانشگاه بصره مشغول کار است.
2ـ طالب: داراي تابعيت سوئدي است و الآن استاد دانشگاه بصره است.
3ـ احمد (دجال بصره): او در رشته مهندسي شهري [عمران] تحصيل کرد. بعد از آن به مدت دو سال در نجف بود، سپس عراق را ترک کرد و به مراکش رفت، دوباره به عراق بازگشت و نام احمد اليماني را براي خود برگزيد.
پس اين خانواده، عضو قبيله معروفي در استان بصره هستند، ولي خاندانشان از پايينترين خاندانهاي قبيله است.
مادرشان دو ماه پيش از دنيا رفت و خودش در مجلس مادرش حضور نيافت، اما دار و دستهاش و بسياري از دجالان حتي از ديگر مناطق (بنا بر آنچه شنيدهام، چون در آن مجلس نبودم) در مجلس حاضر شدند.
اما ديگر عموهايش چنين نيستند و در اخلاق اسلامي ممتازند. يکي از آنان حاج محسن صالح حسين است که هماکنون در منطقه هُوَير ساکن است و اکنون به آن منطقه، "ناحيه عزالدين سُليم" ميگويند که به مرحوم عبدالزهرة عثامان منسوب است. عموي ديگرش محمد حاج صالح است که در همان منطقه ساکن است.
تمام خانواده و عموها و قبيلهاش از اين دجال و ادعاهايش بيزاري ميجويند.
قبيله آنان کامل شناخته شده است و در بين آنان خانوادههاي تاجري در استان بصره وجود دارند که به آل السلمي معروف هستند و از راه تجارت، اشتغالي را براي قبيله ايجاد کردهاند.
آرزومند موفقيت و عمر طولاني براي شما
حاج داخل عبدالزهراء السلمي2
شايانذکر است همانگونه که خود احمد دجال هم معترف است، او فقط چند ماه در نجف بوده و نه بيشتر. مسافرتش به مراکش نيز براي سرپوش گذاشتن بر سفرش به اسرائيل است. در پس پرده همکاري او با موساد و خدمتش به آنان نيز، عمو و همسر يهودياش قرار دارند؛ همانگونه که در پس پرده همکاري او با تروريستها و وهابيت، رد پاي حارث الضاري ديده ميشود.
خداوند، ما و همه مسلمانان را از امثال اين گمراهان گمراهکننده و دروغگويان بر خدا و پيامبر و اهلبيت(، در امان بدارد.
مقدمه چاپ اول
سپاس خداوند متعال را سزد و سلاموصلوات بر پيامبر و آل پاک ايشان، بهويژه امام مهدي عليه السلام که براي برپا کردن دولت عدل الهي در زمين، ذخيره شده است.
ادعاي مهدويت از همان صدر اسلام شروع شد، زماني که عدهاي ميخواستند احاديث پيامبر صلي الله عليه وآله را در اين زمينه مصادره کرده و براي معاويه ادعاي مهدويت کنند!
حديثي نيز براي او جعل کردند با اين مضمون که پيامبر صلي الله عليه وآله دعا کردهاند که معاويه، مهدي باشد؛ درحاليکه خود علماي اهل سنت، اين حديث را تضعيف کردهاند.3 پس از معاويه براي موسي بن طلحه چنين ادعايي شد.4
اما در روزگار ما ادعاي مهدويت بسيار زياد شده و در اين ميان چند جنبش و ادعا سهم عراق بوده است، ازجمله دو حرکت مسلحانه:
اول: جنبش "جُند السماء" به رهبري ضياء القرعاوي؛ همو که در کوفه از پادگاني که افرادش را جمع کرده بود قيام کرد و هدفش اين بود که بر نجف مسلط شود و علما و مراجع را به قتل رسانده و مانند روش القاعده، نجف را بهعنوان پايتخت امارت اسلامي معرفي کند! اما حکومت عراق با وي درگير شد و او و جماعتش، همگي به هلاکت رسيدند.
دوم: جنبش "احمد حسن" که خيال ميکرد آن يماني موعود، خود اوست! سپس ادعاي سفارت امام زمان عليه السلام کرد و پسازآن مدعي شد که فرزند امام عليه السلام است. او در کوفه عليه حکومت عراق قيام کرد و حدود پنجاه نفر از مردم و نيروهاي نظامي را شهيد کرد. از نيروهاي خودش نيز حدود پنجاه نفر کشته شده و عدهاي نيز دستگير شدند؛ خودش نيز به امارات گريخت اما تلاشهايش را براي دعوت مردم بهسوي خود، در داخل و خارج عراق ادامه داد. او براي دعوت مردم بهسوي خود و براي ايجاد يک گروه مسلح ـ در آرزوي اينکه روزي بازگشته و بر بصره چيره شود و آن را پايتخت امارت اسلامي اعلام کند و سپس آن را به تمام عراق توسعه دهد ـ پول بسياري خرج ميکند!
دشمنان شيعه در عراق با دو روش اصلي مشغول مبارزه با شيعه هستند: اول با ترور و قتل و دوم با سست نمودن و باطل کردن بنيادهاي عقايدي آنان، خصوصا در زمينه زيارت امام حسين عليه السلام ، مرجعيت و امام زمان عليه السلام ، بهگونهاي که جنبشهاي متعددي براي ادعاي مهدويت ايجاد کردهاند و هدفشان از اين کار ايجاد شک در بين مسلمانان در اصل عقيده به امام مهدي عليه السلام است. البته علماي شيعه بهمواجهه با اين شخص گمراه و رد شبهات او پرداختند. من هفت سال پيش کتاب فعاليتهاي عراق را نوشتم ... و اين کتاب درواقع تکميل آن کتاب است.
اميدوارم که خداوند متعال نام مرا در زمره کساني که از دينش دفاع کرده و به
رد ادعاهاي باطل اين دروغگويان مدعي مقامات اهلبيت( پرداخته، بنويسد و اميدوارم که خداوند شر آنان و شر کساني را که در پس پرده اين ادعا قرار دارند، از سـر مؤمنين کـم کنـد و ما را بر ولايت پيامبـر و خـاندان پاکش و امـام زمــان عليه السلام ثابتقدم بدارد.
علي کوراني عاملي
قم مشرفه - هفتم شعبان 1433
فصل اول : جنبش دجالها در عراق
جنبش همزمان هفت دجال
دروغگويان از روزگاران قديم، مقامات پيامبران و جانشينانشان و حتي مقام خداوندي را نيز براي خود ادعا کردهاند! مانند اين سخن فرعون:
(وَقالَ فِرْعَوْنُ يا أَيهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکمْ مِنْ إِلهٍ غَيري(؛ فرعون گفت: اى اشراف و سران مملکت! من براى شما هيچ معبودى جز خود نمىشناسم.5
در روزگار ما از اعتقاد مردم به حتمي بودن ظهور امام زمان عليه السلام ، سوءاستفاده شده، برخي ادعا نمودند که خود، امام زمان عليه السلام هستند! عدهاي ديگر ادعا کردهاند که سفير آن حضرت، فرزند آن حضرت، فرزند امام علي عليه السلام و... هستند! و گروهي نيز مهدويت را براي اشخاص ديگر ادعا کردهاند!
البته جنبش دجالها در همه مناطق اسلامي وجود دارد اما در اين ميان، سهم عراق از همه بيشتر است؛ زيرا همه مسلمين قبول دارند که عراق پايتخت و مرکز حکومت امام زمان عليه السلام خواهد بود و نيز به خاطر اينکه مردم آن ديار، به مهدويت اعتقاد داشته و دوستدار امام زمان عليه السلام هستند؛ ازاينرو دجالها اميدوارند که بتوانند در ميان اين مردم، افرادي را در دام فريبهاي خود انداخته و صيد کنند.
آغاز اين حرکتهاي دجالي، پيش از هلاکت صدام ملعون بود، اما پس از سرنگوني صدام اين امر شتاب گرفت؛ چراکه ديگر دولتي بر عراق حاکم نبود و فرصت بهتري براي اين کار پديد آمده بود.
البته عامل اصلي رشد حرکتهاي دجالي، اين است که برخي از دولتهاي دشمن عراق، جريانهايي را پايهريزي کرده و با پول و سلاح آنها را تقويت کردند تا در جهت اهداف خرابکارانه آنها گام بردارند.
در اينجا ليستي مختصر از اين جنبشهاي دجالي در عراق را برميشماريم:
1. جنبش سلوکيه: اين جنبش در ابتداي دهه 90 ميلادي پا گرفت، پسازآنکه شهيد سيد محمد صدر (رحمهالله)، درس عرفان و سلوک و علم باطن را (در برابر علم ظاهر و شريعت) در حوزه به راه انداخت. رياست اين جنبش به عهده برخي از ياران ايشان بود که گفته ميشود: شيخ حازم السعدي، عايد الصدري و عمار الصدري ازجمله آنان بودهاند. البته خود شهيد صدر با اين جريان مخالفت کرد و در برابر آنان ايستاد.
2. جنبش المنتظرون: اينان هم گروهي ديگر از شاگردان شهيد سيد محمد صدر بودند که در زمان حيات خود ايشان پديدار شدند.
3. جنبش جند المولي: منظور اينان از مولي، مرجعشان سيد محمد صدر بود و معتقد بودند که امام زمان عليه السلام در ايشان تجلي کردهاند. گفته ميشود که رياست آنان به عهده منتظر الخفاجي و فَرقَد القزويني بوده و البته خود سيد صدر در برابر آنها ايستادگي و مخالفت کرد.
4. جنبش شيخ حيدر مُشَتَّت المُنشِداوي: او نيز از پيروان شهيد صدر بود و حرکتش در زمان زندگاني ايشان آغاز شد، اما او محافظهکار بود و دعوتش را فقط براي عده خاصي ابراز ميکرد. شيخ حيدر ابتدا ادعا کرد که همان قحطاني موعود است و سپس مدعي شد که يماني است.
5. جنبش فاضل عبدالحسين المرسومي: که ادعا ميکرد که امام رباني است.
6. جنبش مختار: به رياست حبيبالله ابوعلي مختار. گفته ميشود که او اهل بغداد و از ساکنان منطقه طالبيه است. پدرش کمونيست بود و کارش سِحر و رمالي بوده است.
7. جنبش جند السماء: به رهبري ضياء عبدالزهرة القرعاوي.6
8 . جنبش احمد اسماعيل سُويلمي: او ادعا کرد که يماني خود اوست نه دوستش شيخ حيدر! سپس ادعا کرد که سفير و فرستاده امام زمان عليه السلام بهسوي مردم است و پسازآن ادعا کرد که پسر و وصي امام زمان عليه السلام است.
9. جنبش اصحاب القضية: که دو گروه هستند:
گروه اول: جنبش روحالله که ادعا ميکردند امام خميني (رحمهالله) همان مهدي موعود عليه السلام هستند! ايشان نمردهاند، بلکه غايب شده و بعدا ظهور خواهند کرد!
گروه دوم: جنبش النبأ العظيم که ادعا ميکردند سيد مقتدي صدر، امام زمان عليه السلام است! اين گروه بهصورت مختصر ابتدا در العماره سپس در بغداد و الرصافة انتشار يافت.
البته همه اين جنبشها و تحرکات، نابود شدند و امروز (شعبان 1433) فقط دو جنبش باقي مانده، يکي جنبش احمد اسماعيل (دجال بصره) و ديگري جنبش المرسومي.
مهمترين اين جنبشها دو جنبش بود:
يک: جنبش جند السماء به رهبري قرعاوي
اين جنبش بهصورت مسلحانه آغاز شد و مدتي طولاني با حکومت عراق درگير شد و درنهايت حدود 300 نفر از اعضاي آن ازجمله رهبرشان (قرعاوي) کشته و حدود 600 نفر ديگر هم دستگير شدند.
ضياء عبدالزهرة القرعاوي (الکرعاوي) از قبيله آل أکرع در استان ديوانيه است. او فردي سرخروي، مو بور، سخنور و باشخصيت بود. کارهايش را برادر بزرگترش مديريت ميکرد. او ازدواج کرده و داراي فرزند بود و زماني که کشته شد 38 ساله بود. قرعاوي ساکن منطقه زرقاء (18 کيلومتري کوفه) بود و خودش و خانوادهاش پيش از آغاز جنبش، اصلا شناخته شده نبودند.
او خودش را قاضي السماء (قاضي آسمان) ناميد و کتابي نيز با همين نام تأليف کرد که در آن چنين نوشته: من مهدي و از ذريه فاطمه عليها السلام هستم.
او درباره خود چنين ميپنداشت که از يک نطفهي مخصوص حضرت زهرا( واميرالمومنين عليه السلام است که در دست فرشتگان باقي مانده تا اينکه در رحم مادرش قرار داده شده!
خبرنگار روزنامه الشرق الأوسط (در تاريخ جمعه 14 محرم 1428؛ 2 فوريه 2007، شماره 10293) درباره او چنين نوشته است:مجلس عراق اعلام کرد رهبر گروه "جند السماء" که يکشنبه گذشته در يک عمليات نظامي مشترک عراق و آمريکا در اطراف نجف کشته شد، يک شهروند شيعه عراقي است که اهل سازوآواز بوده و آيتالله سيستاني توصيه کردند که خودش و يارانش که در اين درگيريها کشته شدند، همگي دفن شوند.
خالد العطيه نايبرئيس مجلس عراق در بيانيهاي گفت: رهبر گروه جند السماء، اهل حلّه بود. او جواني آرام بود که بهدوراز مشکلات بزرگ شـده بود. اهـل سـازوآواز بوده و بهخوبي عــود مينواخت. وي فارغالتحصيل آکادمي هنرهاي زيباي بغداد بود و پس از فارغالتحصيلي، گروهي را تشکيل داد که ادعا داشتند زمينهساز ظهور امام زمان هستند.
دکتر علي عبدالله، رئيس سابق آکادمي هنرهاي زيبا گفته: قرعاوي يکي از دانشجوهاي من در پايان دهه 90 [ميلادي] در کلاس موسيقي بود. تا آنجا که من او را ميشناسم، او دانشجويي آرام و خوشفکر بود و هيچ علاقهاي به دين يا افراطگرايي ديني و مذهبي نداشت؛ بلکه کاملا برعکس، يک انسان لطيف و احساسي بود.و به گفته يکي از همکلاسيهايش: هدفش اين بود که بهطور همزمان هم نوازنده و هم خواننده باشد و بهخوبي عود مينواخت.
يکي ديگر از همکلاسيهايش که هماکنون ساکن شهر لاهه هلند است، ديروز در يک تماس تلفني به الشرق الاوسط گفت: آنچه الآن از خبرها درباره قرعاوي ميشنوم برايم باورنکردني است و نميتوانم قبول کنم که او رهبر يک گروه ديني يا مذهبي شده باشد و ممکن است اشتباه در موضوع و يا اسم پيش آمده باشد. تمام آنچه من از قرعاوي ميدانم، دوري او از دين و مذهب بود. ما باهم در دانشگاه مينشستيم، او عود مينواخت و ميگفت: بهزودي نوازنده مشهوري خواهم شد.
سخنگوي وزارت دفاع اعلام کرد: سهشنبه گذشته مرحله آخر عمليات عليه جند السماء بود که طي آن 263 نفر کشته و 502 نفر هم دستگير شدند که 210 نفر از دستگيرشدگان مجروح هستند.
دباغ در ادامه گفت: جند السماء، يک گروه عقايدي مسلح بودند که قصد حمله به حرم اميرالمؤمنين عليه السلام در نجف را داشتند. تحقيق درباره ارتباطات داخلي و خارجي اين گروه همچنان ادامه دارد، اما روشن است که توان اين گروه منحصر به خودشان نبوده و دخالتهاي ديني و اهداف تروريستي پشت اين قضيه وجود داشته و آنان را مسلح کرده است.
دباغ تأکيد کرد: آنها در 50 تا 60 خانه، در 10 منطقه و با پوشش نظامي و خندق در اطراف خانهها، ساکن بودند و دستگاههاي ارتباطي و موتورسيکلت براي مراقبت از راهها در اختيار داشتند. آنان همچنين بيش از هشتاد ماشين و برخي ادوات نظامي سبک و سنگين ديگر در نيز اختيار داشتند. همچنين، يک ميدان تمرين نظامي، کارتهاي مخصوص براي ورود به منطقه نظامي، چند تانکر، يک چاپخانه کوچک و ژنراتور برق در آن منطقه وجود داشت و توانستيم دفتري را پيدا کنيم که نام تمام افراد گروه در آن ثبت شده است. تحقيق براي کشف ريشهها و شاخههاي اين مجموعه هنوز ادامه دارد.
روزنامه عراقي دنيا الوطن نيز دراينباره چنين نوشت:
سرهنگ عبدالکريم خَلَف، مدير مرکز فرماندهي ملي در وزارت کشور عراق گفت: نتيجه تحقيقات درباره گروه جند السماء که در ابتداي سال جاري و در خلال مراسمهاي عاشورا در استان بابل جنوب بغداد رخ داد و طي آن حدود 300 نفر کشته و 600 نفر دستگير شدند، تکميل شده و روشن شد که نام واقعي اين گروه جند السماء نيست بلکه جيش الرُّعب [سپاه وحشت] است.
خلف همچنين گفت: رهبر اين گروه که ضياء عبدالزهرة القرعاوي نام داشت و در درگيريهاي منطقه زرقاء بين استانهاي نجف و بابل کشته شد، ارتباط بسيار خوبي با رژيم سابق داشت و تا سال 2003 زنداني بود و همکاري او با استخباراتِ صدام، در همان زمان زنداني بودنش شکل گرفته است.
خلف در اجلاس خبري ظهر امروز در منطقه الخضراء بغداد، اشاره کرد: مزرعهاي که قرعاوي، اعضايش را آنجا پنهان کرده و آموزش ميداد، مانند يک لانه بود و با خاکريزهايي در اطراف، پوشانده شده بود. اين مزرعه از آنِ پدرش بود که او آن را بهعنوان يک پادگان و قرارگاه نظامي براي خود و نيروهايش که بيش از هزار نفر بودند، در آورده بود.
نيروهاي اين گروه يک لباس يکدست و هماهنگ داشتند، همگي داراي يک چفيه عربي از آن نوعي که مردم در مناطق مياني فرات ميپوشند، کفش و دشداشه سياه و يک نوار فشنگ سياه بودند.
آنان تعداد زيادي ماشين در اختيار داشتند که حدود هفتاد دستگاه از آنها صفر و کار نکرده بود. بر روي برخي از ماشينها نيز مسلسلهاي ثابت براي جنگ وجود داشت.
در اين مزرعه يک درمانگاه و سالنهاي ورزش و آرايشگاه وجود داشت. همچنين دو تالار ويژه که فقط مخصوص قرعاوي بود.
به خاطر آموزشهايي که او به نيروهايش ميداد، لازم بود که آنان به مردم نزديک نشوند تا مبادا مردم آنان را شناخته يا به آنان شک کنند.
خلف همچنين ادامه داد: رهبر اين گروه و دستيارانش، نقشه قتل مراجع در نجف را ميکشيدند، به اين صورت که ادعا کنند که روز ظهور فرارسيده و قرعاوي همان امام منتظَر است.
خلف تأکيد کرد که برخي از دولتهاي همسايه در اين جريان دست دارند اما نامي از دولتها نبرد و ادامه داد: گروههايي که در قالب دستههاي عزاداري وارد مزرعه ميشدند، باعث شک نيروهاي امنيتي به اين منطقه شدند و کارشناسان در اين زمينه تحقيقات عميق و مفصلي را با استفاده از اطلاعات دستگيرشدگان آغاز کردهاند و البته دستگاههاي امنيتي، اطلاعات بسياري در اين زمينه دارند.
او در ادامه فيلمي از اعترافات برخي از دستگيرشدگان را نمايش داد که در آن رياض عبدالزهرة القرعاوي، برادر ضياء القرعاوي فاش کرد که برادرش به مدت 63 ماه در زندان صدام بوده تا اينکه در سال 2002 آزاد شد. پسازآن وارد کارهاي تجاري شده و هدفش اين بود که بيشترين سرمايه را جمع کند. برادرش ادامه داد: ضياء از راه تجارت چوب با شخصي به نام علي آشنا شد که ارتباطي با أياد علاوي، رهبر ليست وطني و نخستوزير سابق عراق، داشت. او در لبنان، ديداري بين ضياء و علاوي ترتيب داد و در آنجا با شخص ديگري به نام احمد آشنا شد که با حارث الضاري مرتبط بود؛ او نيز ديداري بين ضياء و حارث الضاري در عمان و امارات سامان داد. او سفرهاي ديگري به سوريه، امارات، اردن و مصر داشت و در اين سفرها با أياد علاوي و حارث الضاري ملاقات ميکرد و ارتباطاتي با گروههاي مدعي مهدويت مانند گروه صَرخي برقرار کرد. او تأکيد کرد که آخرين ديدار برادرش با حارث الضاري دو هفته قبل از جنگ اسرائيل و حزبالله بود.
در اين فيلم همچنين افراد ديگري از گروه قرعاوي، اعتراف کردند که نقشه آنان اشغال نجف و قتل مراجع شيعه و اعلام روز ظهور بوده و ضياء خود را براي اين آماده ميکرد که اعلام مهدويت کند. در اين اعترافات پديدار شد که برخي از فرماندهان نظامي رژيم سابق در ميان گروه قرعاوي وجود داشتهاند.
البته دستگيرشدگان درباره نوع ارتباط ضياء با علاوي و الضاري و ارتباط اين دو نفر با نقشه اشغال نجف و قتل مراجع و علماي دين، چيزي نگفتند. فقط در همين حد که برادر ضياء اعتراف کرد که حارث الضاري به برادرش گفته که از برپايي يک حکومت سکولار در عراق حمايت ميکند و با حکومت فدرالي مبارزه خواهد کرد. گروه جند السماء پس از درگيرياي که در منطقه زرقاء در ماه کانون الثاني-ژانويه 2007 در روز نهم محرم رخ داد، شناخته شد. در اين درگيري دهها نفر کشته و عده ديگري نيز دستگير شدند که در بين آنان زنان و کودکاني بودند که گفته ميشود براي مشارکت در روز ظهور به آنان پيوسته بودند!
منابع آگاه اعلام کردند که ضياء عبدالزهرة القرعاوي، دانشآموخته و فارغالتحصيل رشته موسيقي در آکادمي هنرهاي زيبا بوده و پيشازاين به هيچگونه علاقهي دينياي شناخته نشده بود.
تاکنون بهجز مصادر رسمي عراقي، هيچ مصدر مستقل ديگري درباره عوامل تأسيس، اهداف و پشتوانههاي مالي گروه جند السماء، اطلاعاتي بروز نداده است.
نوري مالکي، نخستوزير عراق در ماه ايلول، سپتامبر گذشته، در مجلس عراق اعلام کرد که تحقيقات پيرامون درگيريهاي خونين دو هفته پيش کربلا و حوادث ابتداي سال جاري زرقاء، پايان يافته و وعده داد که اعترافات متهمان اين دو حادثه را به نمايندگان نشان خواهد داد.
مالکي گفت: حکم دادگاه درباره حادثه زرقاء چنين است: 396 نفر در اين حادثه مجرم شناخته شدند که 10 نفر از آنان به اعدام،81 نفر به حبس ابد و 350 مجرم ديگر نيز به حبس موقت محکوم شدند و54 نفر ديگر هم بيگناهيشان ثابت شده و آزاد شدند. مالکي همچنين اشاره کرد: تحقيقات نشان ميدهد که دستهاي داخلي وخارجي در اين حوادث وجود داشته و اعترافات اين متهمين را به مردم عراق نشان خواهيم داد. مالکي نام و نشان اين دستهاي داخلي و خارجي را فاش نکرد.نقشههاي وهابيت و فرزندان يتيم شده صدام همينطور است؛ ميليونها دلار هزينه کردند و سپس بازنده و خوار شدند!
شنيدم که حارث الضاري به نايف گفته است: دولت عراق، جنبش جندالسماء را نابود کرده و رهبر و عدهاي از نيروهاي آنان را نيز کشته است!
نايف هم به او پاسخ داده است: اي شيخ! نگران نباش، جنبشها و سربازان بسيارند!
و اينگونه بود که پرونده ضياء القرعاوي بسته شد، مطربي که استخبارات دولت صدام او را انتخاب کرده و از او يک دجال ساختند، دجالي که خيال ميکرد امام مهدي عليه السلام خود اوست، از علما انتقام خواهد گرفت و بر نجف و کربلا و تمام عراق مسلط خواهد شد و زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد!
ميليونها دلار هم براي او هزينه کردند که بخشي از آن را در راه هوسها و شهواتش خرج کرد و با بخشي ديگر از آن پول، عدهاي نادان و گمراه و شياطين و دجالهايي همچون خودش را دور خود جمع کرد، درحاليکه برخي از آنان از وهابيهاي افراطياي بودند که هيچ ارتباطي با تشيع نداشتند.
و نتيجه جنبش آنان هم اين شد که ضياء قرعاوي، مهدي خيالي آنان، کشته شد و به جهنم رفت و هيچچيز را پر از عدل و داد نکرد!
آنچنانکه از عکس او پس از هلاکتش پيداست، بدنش سالم، چاق و اشرافي بود، گويا به زيبايي صورتش بسيار اهميت ميداد تا اينکه خداوند در همين دنيا و پيش از آخرت روي او را سياه کرد!و به همراه او صدها نفر از جواناني کشته شدند که فقط برخي از آنان همچون خودش شيطان و دجال بودند، اما بسياري از آنان افراد فقير و ناداني بودند که ضياء آنان را فريفته و استثمار کرده بود که حساب همگي آنها بر خداوند است...جالب اينکه برخي از دستگيرشدگان ميپرسيدند: امام مهدي کجاست؟ آيا وارد نجف شد؟ علما و مراجع را به قتل رساند؟ و هنگاميکه به آنان گفته ميشد که او کشته شده، ميگفتند: نه! محال است او کشته شده باشد!و پسازآنکه يقين ميکرد وي کشته شده است، ميگفت: کشته شده؟! پس او امام مهدي نيست...
فصل دوم : جنبش احمد اسماعيل دجال بصره
اعتراف ناخواسته به همکاري با اطلاعات صدام!
نام او احمد اسماعيل از روستاي همبوشي در منطقه هُوَير از توابع استان بصره است. او از يک خانواده فقير از بني السليمي است که به قبيله صيامره بازميگردند.
او نيز همچون ضياء قرعاوي و حيدر مشتت، کم و سن و سال و متولد همان سالهاست.احمد در سال 1988 از دانشکده مهندسي شهري در بصره فارغالتحصيل شد، اما در رشته خودش مشغول به کار نشد، بلکه نجف رفت و با حيدر مشتت و قرعاوي و امثال آنان رفاقت کرد، کساني که به سيد محمدصادق صدر نزديک بوده و ادعا ميکردند که شاگردان ويژه او هستند.
دوستان قرعاوي اعتراف کردند که او در آن زمان، نيروي استخبارات صدام
در بخش امور حوزه بوده است. احمد اسماعيل نيز از همان تاريخ نيروي استخبارات بوده و در ناداني او همين بس که خودش را لو داده و اعتراف کرد که نيروي استخبارات بوده است!
او براي اينکه اثبات کند داراي کرامت است، کتابي به نام کرامات و غيبيات منتشر کرد و در صفحه 27 از آن کتاب ادعا ميکند که چند ماه قبل از قتل سيد محمدصادق صدر، از اين قضيه باخبر بوده است؛ سپس در روز جمعه شهادت سيد، اين قضيه را با دوستانش در ميان ميگذارد اما تا عصر خبري نميشود. طلاب از احمد ميپرسند: کجاست آن قتلي که ميگويي؟ او نيز در جواب ميگويد: اگر خدا بخواهد خير است! و او همچنان منتظر وقوع چيزي بود که خدا به او خبر داده بود، آن روز طولاني شد تا اينکه شب فرارسيد و آنچه خدايش به او خبر داده بود اتفاق افتاد!
اگر خداوند متعال او را از اين قتل آگاه کرده بود، چرا اين خبر را به سيد و استادش [شهيد صدر] نداده بود تا بيشتر احتياط کرده و جان خود را حفظ کند؟
همين سخن بهتنهايي براي کسي که عقل داشته باشد کافي است تا بفهمد او نيروي استخبارات و عضوي از گروه قاتلان سيد صدر بوده است!
نسبت دادن خودش به امام زمان عليه السلام !
او در سايتش، زندگينامه خودنوشت خويش را قرار داده است. نام جدش را حذف کرده و خود را به امام زمان عليه السلام نسبت داده و خود را احمد بن اسماعيل بن صالح بن حسين بن سلمان بن محمد بن حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابيطالب( معرفي ميکند. در جنوب عراق در شهر بصره زندگي ميکرده، درسش را در دانشگاه ادامه داده و در رشته مهندسي شهري ليسانس گرفته است. سپس به نجف اشرف منتقل شده و براي آموختن علوم ديني در آنجا سکونت گزيده است. پس از آگاهي درباره حلقههاي درس و روشهاي آموزشي حوزه نجف، درمييابد که سطح اين درسها پايين و براي او بيفايده است، به همين خاطر عزلت در خانه را براي خود برگزيده و بدون کمک از کسي، به يادگيري علوم پرداخته است ... .
چنانکه ديديم او نام جدش را حذف کرده و خودش را به سلمان بن امام مهدي عليه السلام نسبت داده و بين خودش تا امام زمان عليه السلام چهار واسطه قرار داده و خود را پنجمين فرزند حضرت ميداند! اما توضيح نميدهد که اين چهار نفر چگونه مجموعا 1200 سال عمر کردهاند! آيا خداوند عمر آنان را طولاني کرده و سپس مردهاند؟!
اعتراف به اينکه در حوزه درسي نخوانده است
او خود اعتراف ميکند که در حوزه درسي نخوانده است؛ چراکه احساس ميکرد سطح درسهاي حوزه بسيار پايينتر از سطح علمي عالي اوست؛ به همين دليل، خودش بهتنهايي در منزلش به يادگيري مشغول شده است!
اما تا همين الآن هم در علم لغت و نحو و قرائت قرآن، اشتباه دارد و حالآنکه اين علوم از مقدمات علوم ديگر هستند! پس چگونه است حال ديگر علوم...
اما واقعيت اين است که اين دجال، براي اهداف دستگاه اطلاعاتي صدام به نجف رفت، نه براي آموختن علم و يا اصلاح حوزه! در نجف، ارتباطش با دوستش حيدر مُشَتَّت شديد شد. حيدر بيش از احمد با فضاي حوزه شيعه آشنا بود و به همين خاطر، احمد شاگرد او بود، اما شخصيتش از او قويتر، آرزوهايش بلندتر و ازنظر مالي دستش گشادهتر بود.
برخي از خود آنان برايم گفتند که آنها گروهي چندنفره بودند که بارزترينشان حيدر و سپس مهمانش احمد بودند.
آنان به کنار نهر نجف مي رفتند، بقيه خيال ميکردند که آنان براي رياضت و عبادت به آنجا ميروند و در آنجا فقط نان و سبزي ميخورند تا به درجات سلوک و مقامات روحاني برسند!
در سال 1424 هجري [1382 شمسي]، حيدر و احمد دعوتشان براي پيوستن به يماني را آغاز کردند و هر دو در آن شريک بودند و قضيه را مبهم گذاشتند. حيدر اصلا نميگفت که يماني خود اوست يا دوستش احمد!
و چنين بر ميآيد که در آن زمان، احمد دجال، پذيرفته بوده که حيدر، يماني باشد و به او ايمان هم آورده بود!
به همين خاطر زماني که حيدر تلاش خود را در راستاي ادعاي يماني بودنش و اينکه بر يمن حکومت خواهد کرد و زمينه را براي ظهور امام زمان آماده ميکند، آغاز نمود، شريکش احمد دجال، حامي او و يا ساکت بود!
حيدر بارها به قم سفر کرد و تلاش داشت برخي طلبههاي عرب مقيم قم را با خود همراه کند! حتي يکبار به همراه گروهي از يارانش، بروشورهايي پيرامون ظهور يماني در قم پخش کرده و با شعار و فرياد و تظاهرات و راهپيمايي، از وسط قم به سمت مسجد جمکران به راه افتادند که پليس ايران آنان را دستگير کرده و به عراق بازگرداند.
حيدر مشتت از دوره بيدولتي در عراق [پس از سقوط صدام] استفاده کرده و مردم را بهسوي خود فراميخواند. او چند بار به ديدار من نيز آمده بود که بعدا اشاره خواهم کرد.
رد تهمت احمد دجال به حوزه علميه نجف اشرف
او ادعا ميکند که در زمان صدام، امام زمان عليه السلام را در خواب ديده و حضرت او را امر کردهاند که براي تحصيل در حوزه، به نجف برود! درست در همان زماني که مزدوران استخباراتِ صدام، وارد حوزه و معمم شده بودند و ادعاي فساد حوزه و لزوم اصلاح آن را داشتند!
احمد ادعا ميکند که توانسته حوزه نجف را اصلاح کند، چون در حوزه، درسي به نام قرآن وجود نداشته و او در حوزه، قرآن تدريس ميکرد.
اما حتي يک طلبه يا فرد عادي را هم نام نبرده که نزد او قرائت يا ترتيل قرآن آموخته باشد!
کاملا پيداست که او اين روش تهمت زني به حوزه نجف اشرف و قم را از وهابيها آموخته است؛ چراکه مدارس و دانشگاههاي وهابيان، بسيار سطحي است و دانشجو با فراگرفتن قرائت قرآن و فتاواي ابن تيميه و تکفير مسلمانان، فارغالتحصيل ميشود و هيچ تعمقي در زبان عربي ندارد، نه در نحو و نه در معاني و بيان. در اثبات سطحي بودن آنان در علم لغت همين بس که آنها هنوز نميدانند حقيقت و مَجاز چيست و وجود مَجاز در قرآن را انکار ميکنند! در برنامه درسي آنان اصول فقه و منطق جايگاهي ندارد، هيچ اهميتي به علم دراية الحديث و بررسي ادله عقلي و نقلي نميدهند! به همين خاطر است که وقتي دانشجويي از دانشگاههاي آنان فارغالتحصيل ميشود، همچون نواري است که فقط قرآن و فتاواي ابن تيميه را ميخواند! [جالب اينجاست که] چنين شخصي را، دانشمند و دکتر هم مينامند...!
سپس به روش تدريس حوزههاي ما حمله ميکنند؛ چون ما در حوزه، قرائت و ترتيل قرآن را آموزش نميدهيم! و دليل آنهم اين است که اين مرحله قبل از حوزه است و فردي که به حوزه ميآيد بايد قرائت قرآن را از قبل آموخته باشد. حوزه براي اين نيست که فرد تازه بيايد و قرآن بياموزد؛ بلکه براي تعمق در ادبيات و علوم عقلي و تعمق در قرآن و حديث و فقه و اصول فقه است؛ و تمام اينها بحثهايي است بر مبناي قرآن و حديث.
البته آنان و غير آنان بهخوبي ميدانند که مذهب ما بر پايه قرآن و حديث است، درست مطابق وصيتهاي مکرر پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله که ميفرمودند: من دو چيز را بين شما به يادگار ميگذارم: کتاب خدا و اهلبيتم.
اما آنان ميخواهند سطحي بودنشان را به حوزههاي ما نيز سرايت داده و حوزه را به مکتبخانهاي براي يادگيري اوليات و خواندن قرآن تبديل کنند. اينان نميتوانند قبول کنند که حوزه، مکاني براي تعمق و اجتهاد باشد.
آموزش و آموختن قرائت و حفظ قرآن و ترتيل و تجويد، همگي کارهايي پسنديده و ضرورياند؛ اما اينها مقدمات ورود به حوزه و کارهايي هستند که خود حوزويان در بين جامعه انجام ميدهند و درست نيست که اين علوم، جايگزين علوم دقيق و عميقي شوند که يک حوزوي بايد فراگيرد. شيخ محمد عبده نيز روزي که شيخ الازهر شد، همين قضيه را دريافت. در آن روز يکي ديگر از شيوخ الازهر وقتيکه ميخواست شيخ محمد عبده را به ديگران معرفي کند در مدح او چنين گفت: شيخ محمد عبده، بخاري را از آخر به اول هم حفظ است! شيخ نيز در جواب او گفت: الحمد لله که يک نسخه ديگر کتاب بخاري به شهر اضافه شد!
بله! آنان قصد دارند حوزهاي را که مشغول تربيت افراد فاضل و مجتهد است، تبديل به چاپخانهاي براي قرآن و ... کنند، همانگونه که آموزشگاهها و حوزههاي خودشان تبديل به چاپخانههاي قرآن و منهاج السنة ابن تيمية شده است ... .
اما ادعاي ديگر او نيز که گفته انديشه مهدويت را در حوزه منتشر کرده است، دروغي بيش نيست! چون تنها چيزي که در نجف از او پخش شد، شراکت او با مشتت بود. چند سال بعد هم ادعا کرد که خودش فرزند و فرستاده امام زمان است!
او در جاي ديگري ادعا کرده که مقابل صدام ايستاده و با او درافتاده است! اين نيز دروغ ديگري است و من گمان نميکنم که او حتي يک مخالفت کوچک هم با صدام کرده باشد؛ چراکه خودش از کساني بود که صدام آنها را به حوزه فرستاده و معمم کرده بود!
همچنين در مورد اصلاح اقتصادي در حوزه ادعا ميکند روزي به همراه بيش از 30 طلبه، نزد يکي از وکلاي مراجع رفته و از او خواسته که فساد مالي در حوزه را به اطلاع آن مرجع برساند!
اما آنگونه که برخي از طلبههاي نجف براي من نقل کردهاند، واقعيت ماجرا اين است که حيدر مشتت به همراه برخي ديگر از طلاب، به دفتر آيتالله سيستاني رفته و نسبت به کم بودن شهريهشان اعتراض داشتهاند که فرزند آيتالله سيستاني هم قول مساعدت به آنان ميدهد؛ احمد اسماعيل (دجال بصره) نيز در آن روز يکي از طلاب داخل جمع بوده، اما در کتابش خود را رئيس آنان معرفي کرده که براي اصلاح فساد مالي حوزه نزد آيتالله سيستاني رفتهاند!
حقيقت هم همين است که مراجع بزرگوار از گذشته تابهحال، ماهانه مبلغ ناچيزي را در حد توانشان به طلبهها پرداخت ميکنند؛ اما اين گروه که اصلا طلبه هم نبوده بلکه مزدوران دولت صدام بودهاند، براي زيادهخواهي و تحتفشار گذاشتن مراجع نزد آنان رفتهاند و اين کار را "اصلاح فساد مالي در حوزه!" نام نهادهاند.
گستاخي اين فرد بيسواد را ببينيد که اعتراف ميکند چند ماه بيشتر در حوزه درس نخوانده ولي ادعا ميکند بهسرعت درزمينه هاي مختلف، به اصلاح حوزه پرداخته است!
او ادعا ميکند روشها و برنامه درسي حوزه نجف ضعيف بوده و به همين دليل در خانه نشسته و خودش به خودش درس ميداده است!
دجال بصره در پاسخ به سؤالي پيرامون شخصيتش چنين گفته است:
نامم احمد است، در شهر بصره در جنوب عراق زندگي ميکردم، درسهاي دانشگاه را تمام کرده و در رشته مهندسي شهري ليسانس گرفتم، سپس به نجف اشرف رفتم و براي آموختن علوم ديني آنجا ساکن شدم، اما پس از آگاهي نسبت به حلقههاي درسي و روشهاي حوزه، ديدم که سطح اين درسها، حداقل براي من، بسيار پايين و بيفايده است؛ چراکه آنان بهجاي پرداختن به تدريس قرآن کريم و احاديث پيامبر و اهلبيت( و اخلاق الهي، فقط به تدريس زبان عربي و منطق و فلسفه و اصول فقه و کلام و عقايد و فقه و احکام شرعي ميپردازند. به همين خاطر عزلت را اختيار کردم و خودم به يادگيري اين علوم پرداختم، بدون کمک هيچکس. فقط با ديگران ارتباط ديدوبازديد داشتم.
اما دليل وارد شدنم به حوزه علميه نجف، خوابي بود که ديدم؛ امام مهدي در آن خواب به من امر کرد که به حوزه نجف بروم و تمام آنچه را که برايم اتفاق خواهد افتاد به من خبر داد و البته همه آن خبرها هم به وقوع پيوست.
يکي ديگر از ادعاهاي دجال بصره، شاگردي نزد امام زمان عليه السلام است! در تاريخ 4 ربيعالثاني 1426 هجري، شخصي به نام صالح المياحي از او سؤال ميپرسد: جناب سيد نزد کداميک از علما درس خوانده است؟ او هم در پاسخ ميگويد: سيد احمد حسن نزد امام مهدي درس خوانده و آنچه مراجع ميآموزند نياموخته است. او فقط از امام مهدي نقل ميکند و مُبلّغ و هموار کننده راه براي امام مهدي است.
پس قطعا آن مهدياي که دجال بصره نزد او درس خوانده، صرف، نحو، املاء، لغت و اصول فقه بلد نبوده است! چراکه اين شاگرد نابغه، غلطهاي بسياري در اين موارد دارد.
او و قرعاوي به دنبال پشتوانه مالي بودند
شيطنت دجال بصره و قرعاوي، بسيار بيشتر از حيدر مشتت بود؛ زيرا اين دو نفر سفرهاي بسياري به کويت و امارات و اروپا ميکردند تا براي خود، باني و پشتوانه مالي پيدا کنند!
در اين ميان، قرعاوي توانست با حارث الضاري و برخي از بعثيها ارتباط برقرار کند. او نقشه حمله به نجف و قتل مراجع و اعلام امارت اسلامي در نجف را براي آنان مطرح کرده و آنان نيز اين طرح را پسنديدند و دلارهايشان او را همراهي کرد! قرعاوي نيز بهسرعت، گروهي در منطقه زرقاء نزديک نجف تشکيل داد و با جمعآوري نيرو و سلاح، خود را براي زمان حمله آماده ميکرد.
البته شايد، احمد حسن، قرعاوي را به وهابيت پيوند داده باشد؛ چراکه او با برخي از وهابيان کويتي که ساکن منطقه ابي الخصيب در بصره بودند، ارتباط داشت و گفته ميشود که خودش نيز مدتي وهابي بوده است.
اما آنچه حتمي به نظر ميرسد اين است که او [دجال بصره] افکار وهابي داشته است؛ مانند کينهاش نسبت به علما و مراجع و نيز اشکالش به حوزه علميه نجف مبني بر اينکه چرا قرآن و حديث در آن تدريس نميشود، حالآنکه خودش نميتواند بهخوبي قرآن بخواند! و نيز درحاليکه عميقترين موضوعات قرآني و حديثي در حوزه نجف مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد و علماي فقه و اصول فقه، بر پايه همين درسهاي عميق قرآني و حديثي تحصيل و تدريس ميکنند، اما اين دجال و پشتيبانانش، نميتوانند اين درسهاي عميق را درک کنند.
بديهي است آنچه وهابيت را قانع کرده تا حمايت مالي او را به عهده بگيرند، همان نقشه قيام به نام امام زمان عليه السلام و اعلام امارت اسلامي است.
حسن حمامي،معاون دجال اعتراف کرده که پولهاي آنها از امارات تأمين ميشود.
البته بندر بن عبدالعزيز که هماهنگکننده عمليات مشترک بين سازمان اطلاعات عربستان و اسرائيل است، براي همکاري با او شرطهايي گذاشته بود و براي پايهريزي اين جريان، عدهاي از افسران اطلاعاتي موساد را گردآورده بود تا به او مشورت دهند. ازاينروست که حرکتش را با نماد ستاره اسرائيل آغاز کرد؛ با اين بهانه که اين ستاره، ستاره حضرت داوود عليه السلام بوده و نزد مسلمانان و يهوديان مقدس است!
حرکت دجال بصره ابتدا از شهرهاي تنومه، بصره و ناصريه آغاز شد و سپس نمايندگان خود را به چندين استان ديگر نيز فرستاد. خارج از عراق هم در امارات فعاليتش را آغاز کرد و علاوه بر اين، در فضاي اينترنت نيز در اتاقهاي پالتاک و... فعاليت ميکرد.
فصل سوم : احمد اسماعيل، حيدر مشتت را نيز خريد!
احمد اسماعيل، حيدر مشتت را نيز خريد!
احمد اسماعيل و حيدر مشتت که ابتدا باهم شريک بودند، پس مدتي ميانشان اختلاف افتاد و سپس باهم توافق کردند که احمد اسماعيل فرستاده امام زمان باشد و حيدر گواه او! قطعا احمد دجال، مبلغ قابلتوجهي به حيدر داده تا توانسته او را به اين کار راضي کند! حيدر نيز در تاريخ 6 جماديالثاني 1424 با صدور بيانيهاي، حمايتش از احمد اسماعيل دجال را اعلام کرده و او را فرستاده امام زمان خوانده و مدعي شد که با ارسال شيخ احمد بهعنوان فرستاده امام زمان و شيخ حيدر بهعنوان شاهد و گواه او، حجت بر مردم تمام شده است!
و در پايان نامه نيز نام خود را چنين نگاشت: خادم المهدي الشيخ حيدر.
اين همکاري و قرارداد، حدود يک سال دوام آورد؛ اما دوباره به اختلاف کشيده شد و حيدر ادعا کرد که يماني خود اوست! احمد دجال نيز عصباني شد و حيدر را لعنت کرد و در بيانيهاي او را بهعنوان سامري عصر ظهور، خائن در بيعت و کافر بعد از ايمان آوري معرفي کرد.
در اين مرحله بود که احمد اسماعيل دجال، بر ادعاهاي خود افزود و علاوه بر يماني بودن، ادعا کرد سيد و از اولاد امام زمان و نيز وصي آن حضرت است و بعد از ايشان حکومت خواهد کرد اما فعلا بهعنوان سفير براي جهانيان فرستاده شده است! از آن روز بود که عنوان شيخ را حذف کرد و بهجاي آن، خود را سيد احمد حسن ناميد!
سپس اين شرححال دروغين و ادعاها را در سايت خود منتشر کرد:
1. اهل بصره است.
2. فارغالتحصيل دانشکده مهندسي، رشته مهندسي شهري است.
3. در حوزه علميه نجف درس خوانده است.
4. امام زمان عليه السلام او را براي اصلاح حوزه علميه نجف اشرف فرستادهاند و در آنجا دست به اصلاحات علمي و عملي و اقتصادي اجتماعي زده است؛
اصلاح علمي: چون در حوزه قرآن تدريس نميشد، او به تدريس قرآن و انتشار فکر مهدويت پرداخته است.
اصلاح عملي: وقتيکه صدام ملعون، قرآن را با خونش نوشت، او تنها کسي بوده
که در برابر او ايستادگي نموده و اعلام کرده است که صدام با اين کار [نوشتن قرآن
با خون که نجس است]، قبر خود را کنده و حکومتش را سرنگون کرده است؛ و به دليل همين اعتراض به صدام، از جانب حکومت مورد آزار و اذيت قرار گرفته است. سپس او به علماي نجف اعتراض ميکند که چرا در برابر اين عمل شنيع صدام اعتراضي نکردهاند.
اصلاح اجتماعي: زماني که حوزه را ترک کرده و به امربهمعروف و نهي از منکر و مشغول شدن به امور مردم ميپردازد.
اصلاح اقتصادي: هنگاميکه بر ضد فساد مالي در حوزه قيام ميکند و در اين کار، بسياري از طلبههاي نجف نيز او را همراهي کردهاند؛ آنان نزديکي از نمايندگان مراجع رفته و از او خواستهاند که فساد مالي را به اطلاع مرجع موردنظر برساند و فورا براي آن چارهانديشي کند!
او سه سال قبل از هلاکت صدام اعلام کرد که فرستاده امام زمان است. نيروهاي صدام هم با او درگير شده و خداوند او را از دست آنان نجات داده است. او نيز اکنون مردم را بهسوي امام دعوت کرده و زمينه را براي ظهور آماده ميکند.
تمام اينها ادعاهاي دروغيني است که او در سايتش درباره خود منتشر کرده و قبلا به آنها پاسخ داده شد.
صالح المياحي در تاريخ 4 ربيعالثاني 1426 از او سؤال ميکند که آيا او مستقيما فرزند امام زمان است؟ حضرت چگونه ازدواج کردهاند و نام مادر احمد حسن چيست و اهل کجاست؟
ناظم العقيلي [سخنگوي احمد دجال]، در پاسخ ميگويد: سيد احمد حسن، فرزند مستقيم امام زمان عليه السلام نيست؛ بلکه از نسل امام زمان است. [سيد همچنين] ازدواج حضرت را نيز در کتاب الرد الحاسم علي منکري ذرية القائم اثبات کرده است.
در همان زمان، احمد دجال در بصره و مناطق جنوبي عراق، مشغول دعوت مردم بهسوي خويش بود و نشانههاي توانگري و پشتوانههاي ماليِ خود و گروهکش نمايان شد. آنان بهسرعت يک سايت اينترنتي به نام المهديون راهاندازي کرده و پسازآن، مراکزي را در عراق و امارات تأسيس نمودند؛ اين گروه، بهوسيله سه طلبه عراقي و يک مصري، حتي در قم نيز فعاليتهايي داشتند!
پيروان احمد دجال با فريب عوام، از راه خواب و استخاره و ...، پيوسته آنان را به بيعت فراخوانده و سخنان بيارزش دجال را در داخل و خارج عراق بين مردم منتشر ميکردند. آنان همچنين کتابهاي امام دجالشان را که مشتي سفسطه و سخنان بيهوده بيش نبود، منتشر ميساختند.
پس از درگيري نيروهاي حکومت با آنان و فرار امامشان، احمد دجال، سراغ مبلغان او در قم را گرفتم که آيا ماندهاند يا رفتهاند؟ به من خبر دادند که آنان با احمد دجال تماس گرفته و از او اجازه خواستهاند که به عراق بروند تا او را ياري کنند؛ اما دجال به آنان دستور داده که در ايران مانده و همانجا تبليغ کنند؛ چراکه زمينه تبليغ در ايران بهتر از عراق است!
برخي از دوستان برايم نقل کردند که آنان هرگاه نامي از مراجع ميبرند، حتما به دنبال آن ايشان را لعنت هم ميکنند؛ چراکه مراجع را دليل اصلي عدم موفقيت خود در دعوت دانسته و معتقدند اگر مراجع نبودند، مردم با آنان بيعت ميکردند!
قيام حيدر مشتت و رسوا کردن شريکش
در مقدمه کتابچه ناظم العقيلي [سخنگو و معاون دجال] چنين آمده است:
شيخ حيدر مشتت، که خداوند کار او را به هم بريزد، در شماره 11 نشريه قائم، مقالهاي بر ضد سيد احمد حسن، وصي و فرستاده امام مهدي نوشته است. اين نشريه، قائم به کفر است نه قائم بهحق؛ چراکه امام مهدي پاکتر از اين است که چنين نشريه گمراهي به او نسبت داده شود. همچنين مسئولين اين نشريه نيز همگي گمراه و گمراهکننده هستند. او در اين مقاله نوشته است: در اين روزگار ما شخصي به نام احمد الحسن يا احمد البصري پيدا شده که ... .
از کلام عقيلي چنين برميآيد که حيدر مشتت، مبالغي را از احمد حسن گرفته و براي او شهادت دروغين هم داده است؛ اما پسازآن خيانت کرده و ادعاي خودش را نيز باطل نموده است.
برخي از سخنان حيدر مشتت درباره شريکش احمد دجال [که در مواردي، بسياري از دروغهاي احمد دجال را برملا ساخته است]، به نقل از ناظم العقيلي چنين است:
1ـ در روايتي از امام باقر عليه السلام و همچنين در کتابي که خودت منتشر کردهاي، درباره يماني چنين آمده است: "يماني مردم را بهسوي امام دعوت ميکند"؛ تو ادعا ميکني که يماني هستي و حالآنکه مردم را به بيعت با خودت دعوت ميکني! و اين چيزي است که نياز به دليل و برهان ندارد و کاملا آشکار است؛ شاهدش هم القابي است که براي خودت تراشيدهاي و گفتهاي: من باغي از باغهاي بهشت هستم که پيامبر بدان خبر داده! و اين عناوين را براي خودت بکار بردهاي: باقيمانده آل محمد، ستون مستحکم، وصي و فرستاده امام مهدي به همه مردم، حمايت شده بهوسيله جبرئيل، تاييد شده به ميکاييل، ياري شده بهوسيله اسرافيل، فرزندانى که بعضى از آنان از [نسل] بعضى ديگرند، و خداوند شنواى داناست.
2ـ تو ادعا ميکني که يماني موعود هستي و درعينحال خود را فرزند امام مهدي ميداني؛ درحاليکه همگي ميدانيم امام مهدي از نسل امام حسين است و يماني از نسل امام حسن!
3ـ تو در پيامي که در تاريخ 1 شوال 1424 صادر شده چنين نوشتهاي: به سيد محمود حسني و به سيد حسني زيباروي، از کوههاي ديلم و قزوين و به سادات ششگانه بزرگواري که نزديک به امام مهدي هستند و به نوزده نفري که با امام مهدي مرتبطاند؛ بر شماست که از وصي امام مهدي اطاعت و امتثال کرده و آن را علني کنيد و درملأعام با او بيعت کنيد. اگر چنين نکنيد، از امام مهدي نافرماني کردهايد.
اين سخن تو مردود است؛ زيرا تو اين افراد را بهشدت ستوده و اقرار کردهاي که اينان از خواص و مقربين امام هستند؛ و آنچنانکه خودت برشمردهاي، اين بيستوهفت نفر، با امام مهدي ارتباط دارند؛ اما از اين تعداد، هيچکدام فرمان تو را اجرا نکردند و نهتنها با تو بيعت ننموده حتي از تو اطاعت هم نکردند؛ بلکه برعکس، بهترين و برترين آنان، آنچنانکه خودت ستودهاي، سيد محمود حسني بود که علنا تو را تکذيب کرد و دروغگو و دجال بودنت را آشکار ساخت. او [سيد محمود حسني] اين مطلب را در پاسخ استفتاء شخصي به نام مُهَنَّد شِياع عليه تو بيان کرده است که تو نيز آن [رد و تکذيب سيد محمد حسني] را در کتاب خودت، الافحام لمکذب الامام نقل کردهاي. پس معلوم ميشود که بايد حرف آن بيستوهفت نفري که با امام ارتباط دارند را پذيرفته و حرف تو را رد کرد!
نويسنده: اين سخنان حيدر مشتت نشان دهنده اين است که أحمد حسن، معتقد است که او حسني است و همچنين امام زمان عليه السلام نيز حسني هستند، در حالي که اين مخالف اجماع شيعه است، چون شيعه معتقد است که امام زمان عليه السلام از نسل امام حسين هستند؛ و اين سرنخي ديگر براي کشف افکار وهابي احمد دجال است، چون وهابيان معتقدند که امام زمان عليه السلام حسني هستند!
4ـ تو در بسياري از بيانيهها و پيامها، [امام زمان را پدر مستقيم خود دانسته و] گفتهاي: "پدرم به من گفت" يا "پدرم به من خبر داد" و ...؛ و در پيامي ديگر در تاريخ 20 صفر 1424 گفتهاي: "من بنده فقير، اولين کسي هستم که پس از جدم امام مهدي، از آنان بيزاري ميجويم ..."
اين تناقضي آشکار است؛ درحاليکه تو ادعاي عصمت هم ميکني!
اگر بگويي منظورم از "پدر"، همان "جد" است - چون جد هم پدر محسوب ميشود - در جوابت ميگويم: در يکي از نوشتههايت با عنوان اليماني الموعود، روايتي از امام صادق عليه السلام از رسولالله صلي الله عليه وآله نقل کردهاي که پيامبر در شب وفاتش گفت: "... سپس [بعد از امام زمان عليه السلام ]، دوازده مهدي ديگر [از اولاد امام زمان عليه السلام ] خواهند آمد. وقتيکه زمان وفاتش [امام زمان عليه السلام ] فرارسد، حکومت را به اولين مهدي پس از خود خواهد سپرد. او سه اسم دارد: اسمي مانند من و اسم پدرم که آن عبدالله و احمد است و اسم سومش هم مهدي است؛ او اولين مؤمن خواهد بود."
پيامبر صلي الله عليه وآله وقتيکه گفت: "[امام زمان عليه السلام ، پس از خود] حکومت را به فرزند اولش ميدهد"، در مقام بيان بوده و منظور پيامبر از اين سخن، فرزند مستقيم است نه غيرمستقيم؛ وگرنه ميگفت: "حکومت را به مردي از ذريه خود يا يکي از فرزندان يا نوههايش ميسپارد"؛ [حالآنکه احمد دجال، خود را با چهار واسطه به امام زمان عليه السلام منتسب ميکند! بنابراين، ادعاي او مبني بر اينکه وي، مصداق حديث ادعايي امام صادق عليه السلام است، دروغي بيش نخواهد بود! چراکه در اين حديث ساختگي، تصريح شده است که امام زمان عليه السلام بلافاصله بعد از خود، حکومت را به اولين مهدي واگذار ميکند، نه بعد از چهار نسل!]
نويسنده: اين هم دليل ديگري بر اشتباه و دروغ احمد دجال است.
5 ـ چند اشکال به اين روايت (روايت وصيت) وارد است: [يکي اينکه] با روايات رجعت و سخن ائمه( که گفتهاند امام زمان حکومت را به امام حسين عليه السلام ميسپارد، معارض است. در تفسير عياشي از صالح بن سهل از امام صادق عليه السلام روايت شده است هنگاميکه وفات امام زمان عليه السلام فرارسد، امام حسين عليه السلام او را غسل و کفن و حنوط و دفن خواهد کرد و پس از وصي، فقط وصي خواهد آمد. اين سخن امام صادق عليه السلام به اين معناست که فردي که پس از امام زمان عليه السلام ميآيد، امام حسين عليه السلام خواهد بود.
6ـ تو ادعا ميکني که اولين مؤمن به امام مهدي عليه السلام هستي و خودت را به اميرالمؤمنين عليه السلام تشبيه کرده و درعينحال ميگويي: "من دعوتکننده هستم"؛ درحاليکه داعي (دعوتکننده)، بايد پيامبر باشد نه اميرالمؤمنين! چگونه ميشود که دعوتکننده، خودش اولين مؤمن باشد؟!
7ـ در اولين بيانيهاي که در تاريخ 1 شوال 1424 صادر کردهاي گفتهاي: "اولين معجزهاي که براي مردم آشکار ميکنم اين است که مکان قبر حضرت فاطمه عليها السلام را آشکار ميکنم". درحاليکه تمام مسلمانان اتفاقنظر دارند قبر فاطمه عليها السلام مخفي است و هيچکس غير از امام مهدي عليه السلام مکان آن را نميداند!
تو گفتهاي: "امام مهدي عليه السلام ، مکان قبر مادرم فاطمه عليها السلام را به من نشان داده و قبر او کنار قبر امام حسن و چسبيده به آن است؛ گويا امام حسن عليه السلام در آغوش فاطمه عليها السلام دفن شده و حاضرم بر اين ادعا قسم بخورم."
اين سخنت [نيز] مردود است؛ زيرا معجزه بايد چيزي باشد که مردم با چشم آن را ببينند و حس کنند، اما آنچه تو ادعا ميکني، نه ديدني است و نه لمس کردني! مگر اينکه قبر امام حسن عليه السلام نبش شود تا بفهميم تو راست ميگويي! اما اينکه گفتهاي: "حاضرم بر اين ادعا قسم بخورم"؛ در جواب ميگويم: اگر اين کار با قسم حل ميشد که اصلا نياز به معجزه نبود و از همان اول کار با قسم به سرانجام ميرسيد! اين تناقضها در حرفهايت چيست اي مَردک!
8 ـ تو خود، سخنانت را نقض ميکني! در کتابت گفتهاي: "آن کسي که زمين را پر از عدل و داد ميکند، احمد است" و در صفحه 24 از همان کتاب در حديثي آوردهاي: "خداوند امور را براي آل محمد سامان ميدهد، بهوسيله مردي که بر سيره تقوا و هدايت عمل ميکند، در قضاوتش رشوه نميگيرد ... سپس کسي مي آيد که در صورتش خال درشت دارد و او زمين را پر از عدل و داد ميکند ...". پس چگونه ممکن است تو [آن کسي باشي که] زمين را پر از عدل وداد ميکند؟ [حالآنکه در حديث مزبور، تصريح شده است فردي که زمين را پر از عدل و داد ميکند، داراي خال در صورت است!]
9ـ همانگونه که افراد تو را ميشناسند، شهرت واقعي تو احمد اسماعيل سَلَمي است و نام پدرت اسماعيل است نه مهدي!
اشکالات حيدر مشتت بر شريکش، اشکالات قوي و محکمي است و ناظم العقيلي نتوانسته به آنها پاسخ دهد؛ به همين دليل به مسخره کردن و تکذيب او پرداخته است؛ اما اين کار ناظم العقيلي، عجيب نيست! چون دجالها بهخوبي يکديگر را تکذيب ميکنند ...!
ناظم العقيلي [در پاسخ حيدر مشتت] ميگويد:
اين کسي که به حضرت عباس عليه السلام قسم ميخورد، خودِ شيخ حيدر مشتت است که الآن نام "قحطاني" را براي خويش نهاده است؛ چون ميترسد اگر نام واقعياش را فاش کند، آبرويش برود! زيرا او در ابتداي دعوت سيد احمد حسن، در زمان صدام، او را تصديق کرده و با او بيعت نمود که با جان و مال و فرزند، از او دفاع کند و حدود يک سال هم بر اين عهدش باقي ماند. او پيامها و بيانيههاي بسياري صادر کرد و درملأعام اعلام نمود که سيد احمد حسن، فرستاده امام مهدي است. حتي چند بار به خود من گفت: "سيد احمد حسن، وصي است و هيچکس غير از خداوند متعال، حقيقت او را نميشناسد و حاضرم بر آنچه ميگويم قسم بخورم". اين واقعيتي است که براي تمام حوزه علميه نجف واضح و آشکار بوده و هرکس که دوست دارد ميتواند از اهالي نجف و عماره و بصره و ناصريه و بغداد سؤال کند؛ همگي از اين جريان باخبرند و گواهي ميدهند که شيخ حيدر مشتت، بيش از يک سال پيرو سيد احمد حسن بوده و با تمام نيرو براي او تبليغ ميکرده است.
اما پسازآن، مرتد شد و بهدروغ ادعا کرد که يماني خود اوست. سيد احمد او را نصيحت کرد که از اين ادعاي باطل دست بردارد؛ اما وقتيکه شيخ حيدر بر اين ادعا پافشاري کرد، سيد احمد در بيانيهاي که در بسياري از استانها هم پخش شد، او را فاسق و دروغگو خواند.
سيد احمد حسن از او خواست که به حضرت عباس عليه السلام قسم بخورد و به حيدر گفت اگر چنين قسمي بخورد، دير يا زود تنبيه خواهد شد. شيخ حيدر قسم خورد که او يماني است و قبل از اينکه از صحن مقدس [حضرت عباس عليه السلام ] خارج شود، پليس او را دستگير کرد و براي تحقيق با خود برد! من خودم آن لحظه شاهد بودم و ميديدم که چگونه اختيار خودش را از دست داده و ترسيده بود. آنان چندين بار از شيخ حيدر پرسيدند که چرا به حضرت عباس عليه السلام قسم خورده، اما او جوابي نميداد و ميگفت "من يماني نيستم!"؛ سپس اعصابش به هم ريخت و دوستان مرتدش را صدا ميزد و ميگفت: "شيخ احمد را بگيريد! او ادعا ميکند که فرزند امام مهدي است". البته او اين حرفها را ميزد چون ميدانست که اين اولين مجازاتي است که از جانب خداوند به خاطر قسم دروغش بر او نازل شده و ميخواست سيد احمد حسن نيز دستگير شود تا باهم مساوي شوند و کسي نتواند از اين ماجرا بهعنوان دستآويزي عليه او استفاده کند؛ اما هيچکس نتوانست آزاري به سيد احمد حسن برساند؛ باوجوداينکه او نيز درملأعام قسم خورده بود که شيخ حيدر دروغگوست! و پسازآن، دو رکعت نماز براي حضرت عباس خوانده و در سلامتي کامل بازگشت. درحاليکه شيخ حيدر هنوز بازداشت بود و هنگاميکه او را آزاد کردند، خوار و ذليل شد؛ چون پيش از خروج از حرم دستگيرشده بود و اين تنبيهي بود تا از گمراهياش دست بردارد. چنانکه خداوند ميفرمايد: (وَ لَنُذيقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَکبَرِ لَعَلَّهُمْ يرْجِعُون(7؛ پيش از عذاب بزرگ، عذابي کوچکتر به آنان ميچشانيم، شايد بازگردند.
در اينجا برايتان نقل ميکنم که شيخ حيدر پسازآن ماجرا، به چه خواري و ذلتي افتاد؛ بهگونهاي که اگر هزار بار مرده يا مسخ شده بود، بهتر از اين بيآبرويي بود که تا روز قيامت همراه اوست:
شيخ حيدر ازآنجا بازگشت. بين کوفه و سهله، مکاني از ني و چوب برايش ساختند. او اعلام کرد که من "حيدر اليماني" هستم و برخي از امور حلال را بر ياران خودش حرام کرد، ازجمله: خوردن گوجه، گوشت، نوشيدن چاي و کشيدن سيگار! او با اين کار از اسلام خارج شده است؛ چون چيزي را حرام دانسته که خداوند آن را حلال کرده است. اينها مسائلي است که بيشتر اهالي نجف و عماره و ناصريه از آن باخبر هستند هرکس که شک دارد ميتواند از آنان سؤال کند.
او به يارانش دستور داد که عمامههاي قرمز بر سر کنند و نيز خود را در زمينهاي کثيف بغلتانند! شنيده شده است که آنان در آبهاي نجس خود را ميغلتاندند!
حيدر و اصحابش آماده ميشدند که روز جمعه با خمپاره به مسجد کوفه حمله کنند؛ درحاليکه ميدانستند مسجد کوفه پُر از نمازگزاران بيگناه است!
ما شاهداني داريم که اين را با چشم خود ديدهاند و حاضرند بر آن قسم بخورند؛ چون خود در آن زمان از ياران حيدر مشتت بودهاند و بعدازآنکه دروغگو بودن حيدر برايشان اثبات شده، او را ترک کرده و اکنون از ياران سيد احمد حسن هستند.
در همان زمان بود که خبرهايي به پليس عراق و نيروهاي آمريکايي رسيد مبني بر اينکه در اين مکان، مقدار زيادي اسلحه و افراد تروريست وجود دارند. سپس جنگندههاي آمريکايي به حيدر و يارانش حمله کرده و مکان آنان را به آتش کشيدند. آنان نيز پا به فرار گذاشته و نزد مردم، بيآبرو شدند؛ تا جايي که مردم، آنان را لعن ميکردند! خداوند شر آنان را از سر مردم کم کرد.
در حديثي قدسي آمده است: "ستمگر شمشير من است، هم بهوسيله او انتقام ميگيرم و هم از خودش انتقام ميکشم."
پسازآنکه آبروي شيخ حيدر رفت و آرزويش براي جمع کردن مردم نيز به بادرفت، به يارانش دستور داد که به ايران هجرت کنند و به آنان گفت بهمحض اينکه وارد ايران شوند، مقتدي صدر و تمام اهالي عراق کشته خواهند شد و شما در ايران گروهي تشکيل ميدهيد و عراق را فتح خواهيد کرد!
اما تمام اين پيشگوييها دروغ از آب درآمد و دقيقا برعکس آن اتفاق افتاد؛ چون بهمحض ورود به ايران، نيروهاي امنيتي ايران آنان را دستگير کرده و آنان را به همراه خود شيخ حيدر زنداني کردند و آنگونه که براي ما نقل شده، زنان و کودکانشان، در ايران از زبالهدانها تغذيه ميکردند!
آنان چند ماهي را در زندانهاي ايران بودند تا اينکه در دادگاه ايران اعتراف کردند ما گروهي باطل هستيم و شيخ حيدر، يماني نبوده و دروغگوست و ازاينپس چنين کاري را تکرار نميکنيم و از شيخ حيدر نيز بيزاريم ... .
حتي خود شيخ حيدر نيز در دادگاه اعتراف کرد که اشتباه کرده و دعوتش دعوت به باطل بوده است. او با وثيقهاي 30 ميليون دلاري که يکي از ساکنين ايران آن را ضمانت کرد، آزاد شد. شيخ حيدر همچنين براي آن کسي که وثيقهاش را ضمانت کرده بود، به حضرت معصومه( قسم خورد که دعوتش باطل بوده و پس از رسيدن به عراق، مبلغ وثيقه را برايش خواهد فرستاد.
از منابع معتبري به ما خبر رسيده که دادگاه ايراني از آن کفيل خواسته که يا شيخ حيدر را به دادگاه بياورد و يا 30 ميليون دلار را پرداخت کند؛ اما شيخ حيدر تاکنون نه در دادگاه حاضر شده و نه مبلغ وثيقه را براي آن مرد بيچاره فرستاده است!
اين مسئله، در ايران و عماره و نيز نزد کساني که از حال شيخ حيدر باخبرند، مسئله مشهوري است و هرکسي ميتواند درباره اين مسئله تحقيق کند.
البته تمام اينها مجازات آن قسم دروغي است که به حضرت عباس عليه السلام خورد و گفت يماني است؛ اما درواقع او يماني شيطان است!
شيخ حيدر و يارانش پسازآنکه به عراق بازگشتند، از شدت بيآبرويي نتوانستند ماجراي خود را براي مردم آشکار کنند؛ زيرا تمام مردم ميدانستند که اينان دروغگو و دجال هستند. به همين دليل، راه جديدي در پيشگرفته و نشريهاي به نام القائم به راه انداخته و غيرمستقيم براي شيخ حيدر تبليغ ميکردند.
شيخ حيدر از خجالت، نام پيشين خود را کنار گذاشت و خود را "ابوعبدالله الحسين القحطاني" نام نهاد و در اين نشريه به تفسير قرآن پرداخت؛ تفسير باطلي که عزادار را به خنده ميآورد!
من به شيخ حيدر چنين ميگويم: همينکه به خاطر اشتباهات و بيآبروييهايت هرچند وقت يکبار نام خود را عوض ميکني تا مردم، گذشته سياه و زشتت را نفهمند، براي تو بزرگترين ننگ است. نام اصلي تو "حيدر المشتت المنشداوي" است؛ سپس آن را به "حيدر اليماني" تغيير دادي و بعد از آن دوباره خود را " ابوعبدالله الحسين القحطاني" نام نهادي! خدا ميداند که دفعه بعد چه نامي براي خودخواهي گذاشت ... .
اي شيخ حيدر! اگر هزار بار بميري يا هزار بار مسخ شوي، برايت بهتر از اين ننگ و بيآبرويي است.
کشته شدن حيدر مشتت
زماني که او با اتهامات و بيانيهها، مشغول درگيري با احمد دجال بود، در عماره سکونت داشت و در آنجا دفتري براي خود و نشريهاش تأسيس کرده بود. شريکش احمد دجال نيز در تنومه (نزديک بصره) ساکن بود. احمد دجال بهطور مستقيم با يارانش ديدار نميکرد؛ بلکه در اتاق استقبال، يک بلندگو گذاشته بود و خودش در اتاق ديگري با آنان صحبت ميکرد و براي آنان درسهاي عجيبي از تفسير قرآن ارائه ميداد!
بعدها شنيديم که يک گروه مسلح ناشناس، چند بار به دفتر شيخ حيدر حمله کردهاند و عاقبت، شيخ حيدر در ميانه سفر به بغداد، در منطقه زبونه، با گلوله کشته شد. يارانش، احمد دجال، شريک پيشين حيدر را قاتل و مسئول خون او ميدانند.
فصل چهارم : تلاش اين دو دجال براي همراه کردن من با خودشان!
سفرهاي حيدر مشتت به قم
حيدر مشتت، تقريبا ده ماه قبل از هلاکتش، به ديدار من ميآمد و پيرامون
امام زمان عليه السلام از من سؤال ميپرسيد. پس از سقوط صدام نيز نزد من آمد و سعي داشت در مورد يماني بودنش از من تأييديهاي بگيرد! حالآنکه يماني در يمن ظاهر ميشود نه در عراق!
آخرين باري که به ديدار من آمد، گفت: دو نامه با خودم آوردهام؛ يکي براي تو و يکي براي مقام معظم رهبري (حفظه الله)!
پرسيدم: نامه از کيست؟
گفت: از امام صاحبالزمان عليه السلام !
کمي خودم را جمع کردم و به او گفتم: شيخ حيدر! آيا مطمئني؟
گفت: بله!
گفتم: عجله نکن! هنوز سؤال دارم! آيا تو امام مهدي عليه السلام را ديدهاي؟! نهمين فرزند از نسل امام حسين عليه السلام که جدّش پيامبر اعظم صلي الله عليه وآله به او بشارت داده و خداوند او را نگاه داشته تا بهوسيله او، زمين را پر از عدل و داد کند، چنانکه از ظلم و ستم پر شده؟ آيا تو مطمئني که ايشان را ديدهاي و ايشان براي من نامه نوشته و به تو دستور داده باشند که اين نامه را به من بدهي؟
گفت: بله!
او را نصيحت کرده و ماجراي منصور حلاج را برايش بازگفتم که چگونه او نيز ادعاي سفارت کرد و به پدر شيخ صدوق نامه نوشت که به او ايمان بياورد! جواب پدر شيخ صدوق را نيز نقل کردم و اين ماجرا که هنگاميکه حلاج به قم آمد، پدر شيخ صدوق او را توبيخ کرده و از شهر، او را بيرون راند!
در پايان به او گفتم: اي شيخ حيدر! در آنچه گفتم دقت کن! من از گرفتن نامه تو معذورم! اگر يکبار ديگر امام زمان عليه السلام را ديدي و ايشان از تو خواستند که نامهاي به من برساني، به ايشان بگو: فلاني نامههاي شما را نميپذيرد مگر اينکه معجزهاي ببيند، معجزهاي شاهد بر راستگويي من و راستي نامه شما!
حيدر فورا جواب داد: چه معجزهاي ميخواهي؟
گفتم: همان معجزهاي که پدر شيخ صدوق از حلاج خواست! ريشهاي مرا که سفيد شده به رنگ اوليه زمان جواني برگرداند!
حيدر ساکت شد، سپس گفت: خب، آيا قبول ميکني که شب خوابي ببيني؟
گفتم: هرگز! حتي اگر بيست خواب هم ببينم قبول نميکنم. مگر ميتوان دين را از راه خواب گرفت؟ اي شيخ حيدر! دين خداوند متعال، بزرگتر از آن است که از راه خواب گرفته شود! دين نياز به برهاني منطقي دارد که عقل آن را بپذيرد و يا معجزهاي که انسان را وادار به قبول کند.
امام کاظم عليه السلام ميفرمايند: خداوند دو حجت بر مردم دارد، يک حجت نمايان و يک حجت پنهان؛ حجت نمايان همان پيامبران و امامان هستند و حجت پنهان همان عقل است.
حيدر دقايقي سکوت کرد، سپس خداحافظي کرد و رفت ...!
قطعا شيخ حيدر، شريکش احمد دجال را از ديدار و دعوايش با من آگاه کرده بود. احمد دجال نيز پسازاينکه ادعاي يماني بودن را از حيدر خريد، تلاشهايي کرد که من را هم با خود همراه کند! او نامهاي براي من نوشت و در آن از من خواسته بود که به او ايمان بياورم! نامهاي هم براي حضرت آيتالله خامنهاي (حفظه الله) نوشته و از ايشان خواسته بود که رهبري ايران را به او بدهد؛ چراکه او فرستاده امام زمان بهسوي جهانيان است!
آنان ميخواستند من اين نامه را به ايشان برسانم که من از گرفتن نامه خودداري کردم.
در آن ديدار، فرستاده احمد دجال به من گفت: تو نزد عموم مردم، شخص پذيرفتهشدهاي هستي؛ اگر با ما همراه شوي ميتوانيم دجالها را از بين ببريم!
پرسيدم: دجالها چه کساني هستند؟
گفت: مراجع نجف!
پاسخ حرفهاي پوچش را داده و گفتم: براي من ثابت شد که اين کينه شما نسبت
به مراجع شيعه، يک کينه وهابي است و امام شما [احمد دجال] فکر و پولش را از وهابيت ميگريد.
سپس افراد ديگري به ديدار من فرستاد که به شکر الهي آنان را نيز روسياه کردم.
درنهايت توافق کرديم که من شخصي بفرستم تا با آنان مناظره کند! من نيز شيخ عبدالحسين حَلفي را به تَنّومه فرستادم. دجال با او مناظره نکرد؛ اما پذيرفت که با وي مباهله کند! شط العرب را بهعنوان مکان مباهله انتخاب کردند؛ اما بازهم دجال پيمانشکني کرد و در مباهله هم حاضر نشد!
شيخ عبدالحسين حلفي نزد من بازگشت و گفت: متأسفم از اينکه او از مباهله
فرار کرد! پرسيدم: قصد داشتي چگونه با او مباهله کني؟
گفت: قرار شد فرداي آن روز کنار شط العرب باهم مباهله کنيم. او ابتدا قبول کرد، اما هنگام مباهله حاضر نشد! من قصد داشتم هنگام مباهله دستش را بگيرم و بگويم: از خدا بخواه که راستگوي ما را نجات دهد و دروغگو را هلاک کند؛ سپس خود را داخل آب بيندازيم! مطمئن بودم که من نجات مييابم و او غرق خواهد شد!
بازهم شخص ديگري از جانب او نزد من آمد. با او مناظره کرده و به او گفتم: من امام تو را به قم دعوت ميکنم؛ بيايد و باهم مناظره کنيم.
او با دجال تماس گرفت اما [او پيشنهاد من را] نپذيرفت!
از او خواستم شخصي را به نمايندگي از خود بفرستد. او هم دو نفر را بهعنوان نماينده مورد اعتماد خود فرستاد.
من نيز در حضور گروهي از طلاب با آن دو مناظره کردم و به خاطر ناداني و تناقضهاي سخنانشان، همگي به آنان خنديدند!
آن دو معتقد بودند که دجال از مباهله با شيخ عبدالحسين حلفي فرار نکرده است! به همين خاطر بهطور کتبي توافق کرديم که دوباره شيخ عبدالحسين حلفي را به عراق بفرستيم و قرارداد را اينگونه مکتوب کرديم:
دو طرفي که پايين اين قرارداد را امضا ميکنند، با شرايط زير بر مباهله توافق کردهاند:
1. مباهله در روز جمعه، در يک مقبره عمومي و درملأعام در بصره باشد و حتما تصويربرداري شود.
2. طرفين مباهله بايد نوشتهاي خطي از احمد حسن، مدعي سفارت و از فرستندهي نفر ديگر داشته باشند؛ و اگر نماينده احمد حسن هلاک شد، بايد به خط خود، به باطل بودن خويش اعتراف کند.
3. مباهله با الفاظي که از اهلبيت( رسيده، صورت پذيرد و پسازآن، قسم خورده شود
4. هيچ شرط ديگري به اين قرارداد اضافه نخواهد شد و هرکس عقبنشيني کند، بر باطل است.
نماينده سيد احمد حسن: سيد صالح الصافي (نام و امضا)
نماينده يکي از علماي شيعه: شيخ عبدالحسين الحلفي (نام و امضا)
شيخ عبدالحسين حلفي به بصره رفت و از آنان خواست روز مباهله را تعيين کنند؛ اما پيمانشکني کرده و از او فرار کردند تا اينکه ماه محرم از راه رسيد و ياران دجال، دست به يک حرکت مسلحانه در بصره و ناصريه زده و دهها نفر از پليس و مردم بيگناه را به شهادت رساندند. از خود آنان نيز دهها نفر کشته شدند و دولت، بسياري از آنان را دستگير کرد. احمد دجال هم به امارات گريخت تا آنجا را پر از عدل و داد کند و عدل ازآنجا به کشورهاي همسايه نيز سرازير شود!
دجال و اصحابش پرهيزي از تهمت زدن ندارند
در آن زمان، من هرروز جمعه در شبکه سحر و سپس در شبکه الکوثر، يک برنامه مستقيم پيرامون امام زمان عليه السلام داشتم.
هيچ قسمتي از برنامه نبود مگر اينکه ياران دجال، با برنامه تماس ميگرفتند و مسئله يماني را مطرح کرده و مدعي ميشدند که او از عراق ظهور ميکند نه از يمن!
شبهات بسياري را مطرح ميکردند و سعي داشتند، ادعاي دجالشان را اثبات کنند.
برخي از آنان بسيار خبيث بودند و همچون امام دجالشان، در روز روشن دروغ ميگفتند! يکي از آنان با برنامه تماس گرفت و گفت: ما با چيزي که خودت در کتابهايت نوشتهاي با تو مناظره ميکنيم! تو خودت در کتاب عصر ظهور، روايتي را آوردهاي مبني بر اينکه يماني اهل يمن نيست، بلکه نسبش به يمن بازميگردد.
من هم در پاسخ او گفتم: بله من اين روايت را آوردهام اما آن را ردّ کردهام! چگونه به چيزي که رد کردهام استدلال ميکني؟!
اما آن روايت اين است: در صحيح بخاري، ج 4، ص 155 و ج 8، ص 105،
آمده است:
محمد بن جبير بن مطعم ميگويد: به همراه گروهي از قريش نزد معاويه بود که گفته شد عبدالله بن عمرو بن عاص گفته است: حاکمي از قحطان خواهد آمد. معاويه خشمگين شد، برخاست و گفت: به من خبر رسيده که برخي از شما سخناني ميگويند که نه در کتاب خدا آمده و نه از پيامبر رسيده است. اينان نادان هستند. بپرهيزيد از آرزوهايي که اهلش را گمراه ميکند. من از پيامبر شنيدم که گفت: اين امر [حکومت و خلافت] فقط براي قريش است؛ هيچکس در اين کار با آنان دشمني نميکند مگر اينکه خداوند خداوند او را باصورت واژگون کند.
اين روايت بهخوبي نشان ميدهد که قريش، نقل هر روايتي را که به ظهور رهبري از يمن بشارت دهد، ممنوع کرده بودند؛ زيرا مخالف پادشاهي قريش بر عرب و بلکه برجهان خواهد بود! به همين خاطر است که معاويه، عبدالله بن عمرو بن عاص را توبيخ کرده و او را نادان ناميده است؛ فقط به اين دليل که گفته از قحطان هم حاکمي خواهد آمد! و منظور از قحطان، تمامي قبايل عرب، غير از قريش است.
البته توبيخ معاويه نيز در عبدالله بن عمرو بن عاص کارساز بود! چون او توبه کرد و در عوض حديثي جعل نمود و يماني را از قريش دانست! او ميگويد:
اي مردم يمن! شما ميگوييد که منصور از شماست؟ به خدا قسم پدر او از
قريش است.8
پيروان احمد دجال هم به همين روايت تمسک کرده و ميگويند: تو خودت
اعراف کردهاي که لازم نيست يماني از يمن باشد؛ پس ممکن است از بصره باشد! [حال آنکه واضح است اين روايت، بهعنوان روايتي جعلي نقل شده است، نه بهعنوان روايتي صحيح!]
اما آنچه ما قبول داريم، روايتي است که از اهلبيت( به ما رسيده است و تصريح ميکند يماني از يمن خواهد بود.شيخ صدوق ( در کتاب کمالالدين و تمام النعمة، ص 328، اين روايت را نقل کرده است: از نشانههاي ظهور امام زمان عليه السلام ، خروج سفياني از شام و خروج يماني از يمن خواهد بود. من نيز در آن ايام، يک برنامه ويژه در شبکه الکوثر براي رد ادعاهاي باطل دجال بصره ترتيب دادم که در اثر آن، طرفداران او ناپديد شده و ديگر تماسي نگرفتند. احمد دجال دراينباره در سايت خود چنين نوشت:
... از دروغها و تهمتهايي که به من نسبت دادهاند، برايت مثالي ميزنم: چند ماه پيش، در شبکه ايراني الکوثر در برنامه "المهدي الموعود"، شيخ علي کوراني را دعوت کردند. تمام آن برنامه تقريبا پيرامون من و دعوت من بود. شيخ کوراني در آن برنامه درباره من گفت: "احمد حسن ميگويد که خواهرش را به ازدواج امام زمان درآورده است" درحاليکه خود شيخ ميداند که من چنين چيزي نگفتهام؛ اما او برخلاف سنّ بالا و عمامهاي که بر سر دارد، از دروغ گفتن حيا نميکند!
اين هم دروغي ديگر از [احمد] دجال است! تمام قسمتهاي برنامه موجود و قابل دانلود است. من هرگز چنين چيزي را درباره او نگفتهام، بلکه اين را به نقل از شخص ديگري نقل کردم و نگفتم که احمد حسن چنين ميگويد!
فصل پنجم : قيام احمد دجال در بصره
پانصد نيروي مسلح با حقوق
او توانست حدود پانصد نفر از يارانش را مسلح کرده و دو مرکز در بصره و ناصريه تأسيس کند. همچنين چند مرکز کوچک ديگر در بقيه استانهاي عراق داير کرد.
او پسازآنکه نيروهايش را آموزش داد و (به خيال خود) آمادگي لازم را پيدا کرد، اعلام نمود که ساعت صفر [لحظه موعود] در روز عاشورا خواهد بود؛ همان زماني که دستهها و هيئتهاي عزاداري، خيابانها را پر کرده بودند. اينان خارج شدند تا بصره و ناصريه را از دست طاغوت آزاد کرده و دولت عدل را در آنها برپا کنند و سپس دولت خود را ازآنجا، به تمام دنيا گسترش دهند!
در همان لحظات بود که يکباره ميان هيئتهاي عزاداري فرياد سر دادند مهدي ظهور کرد! مهدي ظهور کرد! برخي از مردم نيز از آنان سؤال ميکردند که مهدي کجاست؟! و آنان فقط فرياد ميزدند: مهدي ظهور کرد! مهدي ظهور کرد! سپس شروع به تيراندازي کرده و با پليس بصره درگير شدند و درگيري آنها تا ناصريه هم کشيده شد. اين درگيريها حدود يک هفته به طول انجاميد و در نهايت حدود صد نفر از آنان کشته و صدها نفر ديگر دستگير شدند. دجالِ فرستاده مهدي هم فرار کرد و مخفي شد!
جالب اينجاست که نيروهاي آمريکايي به دولت عراق اعتراض کردند که چرا با اين شدت با گروهک احمد دجال برخورد کرده است!
عبدالجليل، جانشين فرمانده پليس بصره، در گفتگو با سايت العربيه دات نت، درباره شخصيت احمد حسن و گروهک او ميگويد:
او در رشته مهندسي شهري تحصيل کرده و پسازآن براي جذب پيروانش، به يادگيري سحر و جادو و هيپنوتيزم پرداخته است. بيشتر پيروانش تحصيلکردههاي حوزهها و دانشگاهها هستند و ادعا ميکنند پيامبر و يا عيسي مسيح، در خواب به آنان وصيت کردهاند که از يماني پيروي کنند.
برافراشتن علامت ستاره داوود [نماد پرچم اسرائيل]، بهعنوان عَلَم و شعار، باعث وحشت فرمانده پليس شد؛ چون آنان ميگفتند که اين ستاره بر روي پرچم امام زمان خواهد بود و ايليا، پيامبر بنياسرائيل نيز در سپاه مهدي خواهد بود!
سحر و شعبده
پرونده امنيتي او نزد پليس بصره نشان ميدهد که يماني، شخصي است به نام احمد اسماعيل صالح الحسن از قبيله بوسويلم در بصره که متولد سال 1968 ميلادي است. او در سال 1992 در رشته مهندسي شهري از دانشگاه بصره فارغالتحصيل شد و پسازآن به حوزه نجف رفت.
عبدالجليل، به العربيه دات نت گفت: ما خانواده او را ديدهايم و اين اطلاعات را پيرامون او جمعآوري کردهايم. خاندان او اصلا سيد نيستند و انتسابي به پيامبر صلي الله عليه وآله ندارند. او براي جذب پيروانش از سحر و شعبده و هيپنوتيزم استفاده ميکند.
او چند برادر دارد؛ يکي از آنان در رژيم سابق افسر بوده و با افکار احمد مخالف است، اما برادر ديگرش به همراه سه فرزندش، با او موافق و همراه هستند.
او اضافه کرد: احمد به پيروانش ميگفت: شما سربازان امام مهدي هستيد و من فرستاده او هستم! روز دهم محرم، روز موعود ماست تا از بصره
به سمت بقيه مناطق عراق حرکت کنيم، دولت فراگير شود و مهدي ظهور کند! همچنين گفته بود که فرشتگان را ميبيند و آنان در خدمت
ما هستند.
بنا بر محاسبه فرمانده پليس، ياران احمد حـدود 500 نفر بودهاند و بعيد نيست که بيش از اين تعداد باشند.
او همچنين اشـاره کـرد بيشتر دستگيرشدگان، افـراد تحصيل کـرده
و فارغالتحصيلان حوزه و دانشگاه هستند که در بين آنان اساتيد دانشگاه و مهندساني هـم وجـود دارند؛ البته افـراد سـاده و عـامي نيز بين آنان
يافت ميشوند.
جانشين فرمانده پليس بصره در ادامه گفت: من با احترام با برخي از آنان گفتگو کردم و ديدم که آنان فقط به خواب تکيه دارند. يکي از آنان ميگفت که در خواب حضرت زهرا و امام حسين( را ديده که او را به حمايت از اين شخص سفارش کردهاند. يکي ديگر ميگفت: عيسي مسيح و پيامبر اسلام( را در خواب ديده است ... . ظاهرا آنان با هيپنوتيزم و سحر، تسخير شدهاند و برخي از آنان هنوز هم به يماني اعتقاد داشته و او را وکيل امام زمان ميدانند.
علامت ستاره داوود
يماني ميگويد دليل استفادهاش از ستاره داود اين است که آنان در تورات ديدهاند خداوند يکي از پيامبران بنياسرائيل به نام ايليا را به آسمان برده و او در آخرالزمان با اين پرچم بازخواهد گشت؛ پرچم او فراگير است و در ابتداي ظهورش، بر نيل و فرات حکومت کرده و زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود؛ اما او فرماندهاي در سپاه امام مهدي خواهد شد و يهوديان وي را متهم به خيانت کرده و به قتل ميرسانند.
عبدالجليل ادامه داد: يماني قبل از اين درگيريها به پيروانش گفته بود که در طول ماه سپتامبر، خورشيد از سمت مغرب بر مريخ طلوع خواهد کرد و اين ماجرا بهزودي براي زمين هم رخ خواهد داد.
او با تأکيد بر اينکه عمليات جستجو براي دستگيري احمد ادامه دارد، خاطرنشان ساخت: قانون اساسي عراق آزادي عقيده را قبول دارد و اگر يماني دست به اسلحه و اقدام مسلحانه عليه حکومت نزده بود، کاري به او نداشتيم.
گفته ميشود که پيروان يماني از افکار و عقايد خود دفاع ميکنند و معتقدند مردم را به نزديک بودن ظهور بشارت ميدهند. آنان به مبارزه با مراجع شيعه و خصوصا پرداخت خمس بسيار تأکيد دارند.
احمد حسن، سه سال پيش دعوت مردم بهسوي خويش را آغاز نمود. او ادعا کرد که وصي و فرستاده امام زمان است. بنا بر روايات ديني، مردي از اهلبيت که يماني نام دارد، زمينه ظهور مهدي را فراهم ميکند. احمد حسن، بنا بر آنچه در سخنان، کتابها و سايتش وجود دارد، مدعي است که يماني موعود خود اوست و او با امام مهدي ديدار ميکند.
به نقل از سايت العربيه دات نت
راديو سَوَي نيز دراينباره چنين نوشت:
دربين دستگيرشدگان، 15 نفر از سرکردگان گروهک هم وجود داشتند؛ ازجمله حسن الحمامي پدر معنوي گروهک انصار المهدي. او در گفتگو با خبرنگاران، تأکيد کرد که گروهکشان تلاش داشته تا با مراجع نجف و هيئتهاي عزاداريِ روز عاشورا، مبارزه کند.
حمامي افزود: نيروهاي مبارزه گروه، حدود ده هزار نفر هستند ... گروه ما مسئولين مختلفي داشت: مسئول مالي، رسانه، عمليات و... که من مسئول نماز جمعه و جماعت [امور معنوي] بودم.
در ادامه، احمد دعيبل، سخنگوي استانداري نجف، گفت: گروهک انصار المهدي، درواقع ادامه وباقيمانده همان گروهک جند السماء هستند که از طرف برخي از کشورهاي همسايه، حمايت مالي ميشوند.
او گفت: يک گروه امنيتي به بررسي لانههاي اين گروه تروريستي پرداخته که درنتيجه، 45 تروريست که 15 سرکرده ارشد بين آنان هستند، دستگير شدند. همچنين آنها به تعداد زيادي اسلحه، انبوهي از مهمات و مواد منفجره از نوع TNT و C4 دست يافتند.
سخنگوي استانداري نجف تأکيد کرده است که گروهک انصار المهدي، در بسياري از اقدامات تروريستي و انفجارها، ازجمله انفجار مرقد طلحة بن عبيدالله در شهر زبير جنوب عراق دست داشتهاند.9
همچنين در يکي از بيانيههاي رسمي دولت عراق درباره اين ماجرا اينگونه گفته شد:
تعداد کشته شدگان در بصره به 97 نفر رسيده که 9 نفر آنان از ارتش و پليس هستند. از گروهک احمد حسن نيز حدود هفتاد نفر کشته شدهاند که هنوز خانواده هيچيک از آنان براي تحويل جنازه آنها اقدام نکردهاند.
علاوه بر اين، 219 نفر از اعضاي اين گروهک دستگير شدند؛ اما در ناصريه، بيش از 70 نفر کشته و 80 نفر زخمي شدند. کشته شدگان از گروهک احمد حسن حدود 60 نفر بودند و 300 نفر نيز دستگير شدند.
تلويزيون عراق نيز فيلمي از حسن الحمامي، پدر معنوي آنان پخش کرد که اعتراف ميکند پولهاي آنان از جانب امارات و برخي کشورهاي ديگر تأمين ميشده است.
خبرگزاري براثا هم چنين نوشت:
پدر معنوي گروهک گمراه احمد حسن، اعتراف کرد که پشتوانه مالي ما از جانب برخي کشورهاي عربي ازجمله امارات بوده و علامت ما ستاره داود، همان ستاره اسرائيل، بود!
حکومت عراق هم اين اسناد را بهعنوان اعتراض به اين دخالتها (اعتراض نرم و برادرانه!) براي دو کشور امارات و عربستان فرستاد.
در برخي از سايتهاي خبري نيز درباره خانواده او اينگونه نوشتند:
يکي از برادران او، در رژيم سابق، سرهنگ و مورد احترام بود. برادر ديگرش، دکتراي انرژي هستهاي دارد و برادر سوم هم فارغالتحصيل يکي از دانشگاههاست. او چند خواهر نيز دارد که در رتبههاي بالا، معلم و يا کارمند دولت هستند.
عموي او نيز از بزرگان منطقه هُوَير است و در گذشته، مالک بسياري از مناطق جنوبي بوده است. او [عمويش] ميگويد: دو سال پيش دو نفر ناشناس به او گفتهاند که برادرزادهاش در آينده نزديک، شخصيت بسيار مهمي خواهد شد. او نيز به آنان خوشآمد گفته است، بدون آنکه اسم آنان و يا جايگاه آينده برادرزادهاش را بپرسد!
فصل ششم : چگونه سخنان باطل دجالها
را ردّ کنيم
-1ـ از آنان معجزه بخواهيد
علماي شيعه از روزگار قديم، همگي اتفاقنظر دارند که با رحلت جناب علي بن محمد سمري، باب سفارت امام زمان عليه السلام بسته شد و پس از ايشان تا زمان قيام سفياني، هرکس که ادعاي سفارت کند، دروغگوست.
شيخ صدوق به سند صحيح، نامه شريف امام زمان عليه السلام به جناب علي بن محمد سمري را اينچنين نقل ميکند:
ابو محمد حسن بن احمد مکتِّب گفت: در سالي که شيخ علي بن محمد بن سمري قدّس الله روحه، فوت کرد، در مدينة السلام بودم؛ چند روز قبل از فوتش نزد او رفتم، او نامهاي به مردم نشان داد که در آن چنين نوشته شده بود:
بسم الله الرحمن الرحيم. اي علي بن محمد سمري! خداوند برادرانت را در مصيبت تو اجر دهد زيرا تو شش روز ديگر خواهي مُرد. امورت را سامان بده [و آماده رفتن باش] و براي جانشينيات به هيچکس وصيت نکن، چراکه غيبت تامه [غيبت کبري] فرارسيده و هيچ ظهوري نخواهد بود مگر پس از اجازه خداوند عزوجل که آنهم پس از مدتي طولاني و سنگ شدن دلها و پُر شدن زمين از بيداد، اتفاق خواهد افتاد.
و در بين شيعيان من کساني خواهند آمد که ادعاي ديدار مرا خواهند کرد، آگاه باشيد! قبل از خروج سفياني و صيحه آسماني، هرکس که ادعاي ديدار مرا بکند، او دروغگوست، ولا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم.
گفت: ما هم نسخهاي از اين نامه را نوشتيم و از نزد او رفتيم، ششمين روز، به نزد او بازگشتيم و ديديم در حال جان دادن است. به او گفته شد: وصي پس از تو کيست؟ گفت: خداوند امري دارد و انجام خواهد داد و پسازآن از دنيا رفت. خداوند از او راضي باد، اين آخرين کلامي بود که از او شنيدم.10
آري! از قديم تاکنون، اعتقاد شيعه همين بوده که خداوند متعال عمر امام زمان عليه السلام را همچون خضر عليه السلام طولاني کرده و ايشان تا زمان ظهور سفياني که بر سوريه حاکم ميشود و نداء آسماني از جانب جبرئيل، هيچ نماينده خاصي نخواهند داشت.اما در بين شيعيان، کساني ميآيند که ادعاي سفارت از جانب امام زمان عليه السلام را دارند. ازاينگونه افراد بايد درخواست معجزه کرد، هرکس که معجزه نياورد روسياه خواهد شد.
پس هر کس که ادعاي سفارت يا مأموريت از جانب امام زمان عليه السلام را داشته باشد، حتي اگر بهاندازه مامور بودن براي گفتن يک کلمه هم باشد، بايد معجزهاي بياورد که راستي سخنش را ثابت کند؛ در غير اين صورت يا دروغگوست يا ديوانه ... !
اما اگر کسي ادعا کرد که امام زمان عليه السلام را ديده، بدون اينکه ادعاي سفارت و يا مأموريت از جانب ايشان را داشته باشد، اشکالي ندارد و در زمان غيبت ممکن است اتفاق بيفتد و بستگي به صداقت و درستي گفتارش دارد.
ما نيز از دجال بصره درخواست معجزه کرديم، او هم به ما وعده داد اما از انجام آن خودداري کرد و فهميديم که او دروغگو و دجال است!
2 - چرا پسر امام زمان عليه السلام قبل از پدر آمده است؟
من به نماينده احمـد دجــال گفتم: آيا او پسر امـام زمان عليه السلام و وصي پس از
ايشان است؟ گفت: بله
گفتم: پس چرا قبل از پدرش آمده است؟ او سکوت کرد و روسياه شد!
به او گفتم: آيا امام تو (احمد دجال) جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد؟ گفت: بله . گفتم: در اين صورت چه نيازي به آمدن پدر است؟ سکوت کرد و روسياه شد!
3 - معجزههاي همه پيامبران نزد اوست
به او گفتم: آيا امام تو معجزهاي هم دارد؟
گفت: بله معجزههاي تمام پيامبران و اوصياء پيشين را دارد!
گفتم: از او ميخواهم شارون ستمگر را که قاتل مسلمين است، بُکُشد و به من بگويد که او کي و کجا کشته ميشود؟
بلند شد، داخل اتاق رفت و تلفني با احمد دجال صحبت کرد؛ آن زمان دجال در تنومه بود و هنوز فرار نکرده بود.
سپس بازگشت و گفت: فردا جواب تو را ميدهيم.
فرداي آن روز، به همراه دوستش نزد من آمدند و گفتند: احمد حسن به ما گفته که امام زمان اجازه اين کار را نداده است!
به او گفتم: [احمد حسن] به امام زمان عليه السلام بگويد: مردم مرا تکذيب کرده و نميپذيرند که من فرستاده تو هستم مگر اينکه معجزهاي ببينند؛ اين معجزه هم که کار سختي نيست، فقط يک جمله است: خداوندا شارون را بُکُش! بازهم ساکت شد ...!
در واقع وقتي راستي پيامبريِ حضرت محمد صلي الله عليه وآله براي ما ثابت شد، بر ما واجب است که از ايشان اطاعت کنيم؛ و هنگاميکه راستي امامت امامان( بر ما ثابت شد، بر ما واجب است که از آنان اطاعت کنيم؛ اما وجوب اطاعت از فرزندان معصومين( بر ما ثابت نشده است، مگر اينکه خود ائمه ما را به چنين کاري دستور دهند.
پس حتي اگر اين شخص واقعا فرزند امام زمان عليه السلام هم باشد، بازهم اطاعتش بر ما واجب نيست، مگر اينکه خود امام زمان عليه السلام چنين دستوري به ما بدهند. پس احمد دجال نياز به ثابت کردن دو چيز دارد:
اول اينکه: ثابت کند فرزند امام زمان عليه السلام است.
دوم اينکه: ثابت کند امام زمان عليه السلام ما را به اطاعت او، دستور دادهاند.
اما ازآنجاکه چنين چيزي براي ما ثابت نشده است، به او ميگوييم: اي مَردک! تو هيچ حقي بر گردن ما نداري و ماهم بر گردن تو حقي نداريم! نزد همان کسي برو که خيال ميکني پدر توست! ديدگاه وموضعگيري شرعي تو نسبت به کسانيکه در راستگويي تو شـک دارند اين است که آنان را معـذور بداري؛ چـون حـق دارند و حجت بر آنها تمـام نشده است؛ نه اينکه فـورا همه را تکفير کنـي و فـرياد قتل و کشتار برآوري!
اگر بگويي: حجت تمام شده است، ميگوييم: حجت نزد خودت تمام شده، نه نزد ما! در مسائل مهم اعتقادي و شرعي همچون اين واقعه، براي ما حجت تمام نميشود مگر با يقين و معجزه!
کجاست معجزه تو؟ معجزهاي که همچون خورشيدي که همه مردم آن را ميبينند، واضح باشد! چيزهاي مخفي و پنهاني - مانند ديدن جن که تو ادعا ميکني - که هيچکس آن را نديده است را که نميتوان معجزه ناميد.
4 - امام زمان شکست که نميخورند چگونه فرزندش شکست خورد؟
يکي از ويژگيهاي امام زمان عليه السلام اين است که خداوند متعال، با نيروي وحشت، ايشان را ياري خواهد کرد و در هيچ نبردي شکست نخواهند خورد، چنانکه در روايت آمده است:
با شمشير و وحشت ياري خواهد شد و هيچگاه شکست نميخورد.11
و اين کسي که ادعا ميکند فرزند امام زمان عليه السلام و فرستادهي ايشان است، بايد همچون خود ايشان باشد. درحاليکه ما ديديم که او ويارانش در جنگ با پليس بصره شکست خوردند و پليس به خانههاي آنان وارد شده و همه را دستگير کرد! خود او نيز فرار کرد و به دوستان وهابياش در امارات پيوست!
اگر گفته شود: امام زمان عليه السلام در جنگهايي که خودشان شروع کنند شکست نميخورند، اما جنگ بصره را دولت شروع کرد نه يماني؛ در جواب ميگوييم: هيچ تفاوتي ندارد، امام زمان عليه السلام شکست نميخورد، چه خودشان نبرد را آغاز کنند، چه ديگري. ايشان هرگز شکست نميخورند.
پس در دروغ بودن ادعاي اين دجال، همين براي ما کافي است که او در يک نبرد کوچک با پليس بصره شکست خورد.
5ـ ادعا ميکند فرزند امام زمان عليه السلام است اما قرآن خواندن بلد نيست!
به برخي از ياران نزديک او گفتم: آيا نميبينيد که امامتان حتي قرآن خواندن هم بلد نيست؟ پس چگونه ميتواند سفير امام زمان عليه السلام بهسوي جهانيان و فرد مورد اعتماد امام باشد درحاليکه در قرآن خواندن هم اشتباه دارد؟
يکي از آنان گفت: اينها غلط نيست، اختلاف در قرائت است!
در جوابش گفتم: غلط با اختلاف قرائت فرق دارد؛ اختلاف قرائت بايد به ثبت رسيده باشد! ساکت شد و جواب نداد.
به او گفتم: اگر امام تو، فرزند امام زمان عليه السلام است و قرائت درست قرآن را ميداند، پس چرا يک دوره کامل ترتيل قرآن با صداي خودش ضبط نميکند تا مردم قرآنهايشان را بر اساس آن بخوانند؟
او ساکت شد و گفت: چنين درخواستي از او خواهم کرد!
گفتم: چرا از نماز خواندن او فيلم نميگيريد و منتشر نميکنيد تا نمازهايمان را هم درست کنيم و نماز صحيح بخوانيم؟!
6ـ ادعا ميکند فرزند امام زمان است اما عربي هم نميداند!
عجيبتر از همه اينکه، برخي از افراد تحصيل کرده که گويا سِحر شدهاند، از او پيروي ميکنند، اما درک نميکنند که اين امام خيالي، حتي مفردات زبان عربي و قواعد ابتدايي نحو را هم نميداند!
اينان اگر عقل خود را به کار بيندازند، بايد اين سؤال را از خود بپرسند که: چگونه او امام و فرزند امام است درحاليکه در خواندن قرآن و زبان عربي هم اشتباه دارد؟
کتابها و نوشتههاي احمد دجال در دسترس است، هرکس که بخواهد ميتواند اشتباهات فراوان آن را ببيند.
7ـ چگونه امامي است که تمام زبانهاي جهان را نميداند؟
به برخي از طرفداران او گفتم: ما عقيده داريم که ائمه( زبان تمام مردم جهان را ميدانند؛ چون نميشود که بر مردمي حجت و امام باشند و حالآنکه زبان آنان را ندانند. آيا امام شما هم تمام زبانهاي دنيا را ميداند؟
گفتند: بله تمام زبانها را ميداند.
گفتم: پس چرا خود را آشکار نميکند و با تمام زبانهاي دنيا صحبت کند تا مردم معجزه او را ببينند و به دين او بپيوندند؟
8 ـ خشونت و تکفير در سخنان خود و پيروانش
اين چيزي است که در پيامها و سخنان خود و پيروانش، کاملا پيدا و آشکار است؛ همانند افراطيهاي القاعده که منطقشان فقط خشونت و تکفير است.
نمونهاي از بيانيههاي او: از سوي امام محمد بن الحسن المهدي اعلام ميشود: هر کس که تا تاريخ 13 رجب 1425 به اين دعوت نپيوندد و با وصي امام مهدي بيعت نکند، از ولايت علي ابن ابيطالب خارج و اهل جهنم خواهد بود و نيز تمام عبادتهاي کوچک و بزرگش باطل است.
وصي و فرستاده امام مهدي بهسوي همه مردم
احمد الحسن ـ 13/6/145 هـ. ق
ويژگي مشترک احمد دجال و يارانش، بازي با الفاظ و ساختن مقامات عجيب وغريب براي خودشان است.
حتي غرور و فريفتگي آنان نيز بهصورت مسالمتآميز نيست؛ بلکه بهگونهاي
است که با همه دشمن هستند و سينهشان در آتش کينه مراجع و علماي نجف ميسوزد! به همين خاطر با بدترين نامها و القاب آنان را ياد ميکنند و حتي خون آنان را نيز
مباح ميدانند! چون معتقدند که مراجع و علما، بزرگترين سد در برابر دعوت احمد دجال هستند.
او حتي در برخورد با ادبيات و معاني کلمات نيز، با روش خشونت و استبداد برخورد ميکند و آيات را با تفسيرهاي محالي که خودش ميخواهد، تفسير ميکند!
اينان درواقع باقيماندهاي از خوارج، در روزگاران ما هستند و اساس سرشتشان، با قاتلان و تکفيريها يکي است و تفاوتشان فقط در ابزارها و روشهاست. برخي با حيله مهدويت و يماني بودن و برخي ديگر با حيله توحيد و دفاع از اصحاب پيامبر، به قتل و تکفير مسلمانان پرداختهاند. خداوند مسلمين را از شر اينان در امان بدارد.
9 - حيله استدلال به استخاره
يکي از ياران او، درحاليکه اصرار داشت مرا به ايمان آوردن به او وادار کند، به من گفت: آيا به قرآن ايمان نداري؟
گفتم: بله! دارم.
گفت: پس خير را از خداوند بخواه و قرآن را بازکن، آنگاه به آيه نگاه کن، اگر آيه خوب بود از او پيروي کن، اگر هم بد بود که هيچ!
پيش از آنکه من جوابش را بدهم، يکي از دوستان فرهيخته که در مجلس ما حاضر بود به او گفت: تو ازدواج کردهاي؟
گفت: بله! گفت: اين دوستت چطور؟ او هم ازدواج کرده است؟ گفت: نه!
دوست فرهيخته ما برخاست و قرآن را به او داد و گفت: اين قرآن است! استخاره کن که اگر خوب آمد، همسرت را طلاق داده و او را به اين دوستت بده!
آن دو نفر، نفس در سينهشان حبس شد!
دوست ما گفت: مگر به قرآن ايمان نداري؟ زود باش استخاره کن ...! تو براي طلاق همسرت حاضر نيستي استخاره کني [درحاليکه چه طلاق بدهي و چه طلاق ندهي از دينت خارج نشدهاي]، چگونه از شيخ ميخواهي که براي تبديل و تغيير دينش استخاره کند؟!
من هم به او گفتم: دقت کن و ببين که استخاره براي چيست؟ استخاره براي جايي است که انسان بين انجام دو کار مباح [که نه حرام هستند و نه واجب] سرگردان شود و نداند که کداميک از اين دو کار بهتر است؛ در اين حال از خداوند متعال طلب خير کرده و قرآن را باز ميکند و با توجه به آيه ابتداي صفحه ميفهمد که آيا انجام اين کار خوب است يا نه.
پس استخاره براي جايي است که کار موردنظر، مباح باشد؛ اما اگر آن کار واجب يا حرام باشد، استخاره گرفتن براي آن اشتباه است؛ چون خداوند قبلا نظرش را در اين زمينه اعلام کرده و هيچگونه سرگرداني و اختياري در کار نيست:
(وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يکونَ لَهُمُ الْخِيرَةُ
مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً(؛ هيچ مرد و زن باايماني
حق ندارد هنگاميکه خدا و پيامبرش دستوري دادند، اختيارى (در برابر آن دستور) داشته باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش را کند، به گمراهى آشکارى گرفتار شده است.12
باز همه اينها در مورد کارها و تصميمها است، نه در مورد ايمان و عقيده؛ چراکه در موضوع عقيده بههيچوجه جاي استخاره و ... نيست و خداوند پيدا کردن عقيده و راه درست را بر همگان واجب کرده است. استخاره درباره عقايد اصلا معنا ندارد؛ زيرا استخاره براي جايي است که دو طرف مساوي باشند؛ اما در عقايد، هميشه يکطرف حق است و يکطرف باطل، يکطرف درست است و يکطرف غلط! چگونه ميتوان در اين امور استخاره کرد؟!
دقت کن!
وقتيکه تو از من ميخواهي براي قبول کردن يا قبول نکردن دعوت احمد حسن، استخاره کنم، اين بدان معناست که قبول کردن و قبول نکردن او مساوي است! آيا اين را قبول داري؟! اگر بگويي بله پس من مختارم که او را قبول کنم يا نکنم!
اگر هم قرار باشد که استخاره براي اين کار هميشه خوب باشد، پس اين يک معجزه است! به او گفتيم: ما الآن در اين مجلس ده نفر هستيم؛ همگي دعا کرده و تکتک قرآن را باز ميکنيم، اگر يکبار هم آيه نهي و عذاب آمد پس معنايش اين است که احمد حسن دروغگوست! آيا قبول داري؟ گفت: نه! قبول ندارم!
يکي از حاضرين به او گفت: آيا موافقي استخاره کنيم که آيا احمد حسن، دجال است يا خير؟ اگر آيه خوب آمد [و معلوم شد که او شيطان است] آيا ميپذيري؟
گفت: نه! موافق نيستم!
شخص ديگري به او گفت: نظرت چيست که درباره اصل خداوند و يا نبوت پيامبر استخاره کنيم؟
گفت: اينها که استخاره بردار نيستند!
به او گفتيم: پس معلوم شد که شما هر جا به سودتان باشد، از استخاره استفاده ميکنيد و هر جا که به ضررتان باشد آن را ردّ ميکنيد ... .
10ـ حيله استفاده از خواب
يکي ديگر از حيلههاي شيطاني آنان، استفاده از خواب است که بهوسيله آن، جوانان ساده را به دام مياندازند و به آنان چنين ميگويند: ما ذکرهايي را به تو ياد ميدهيم، امروز آنها را بخوان، شب در خواب به تو خواهند گفت که احمد حسن حق است و از او پيروي کن! افراد بيچاره نيز خوابهايي شيطاني ميبينند و در دام آنان ميافتند.
اما حقيقت اين است که خواب، دليل و حجت شرعي نيست؛ مگر خوابهايي که به دليل خاص حجت باشند، مانند خوابهاي پيامبران و امامان(.
به آنان ميگوييم: اگر قرار باشد هر خوابي، حجت و دليل شرعي باشد، پس شما بايد خوابهايي را هم که بر ضد خودتان است بپذيريد!
مثلا اگر کسي در خواب ديد که ادعاي احمد دجال باطل است و او دروغگوست، بايد اين را هم بپذيريد و اگر در خواب ديد که امام شما دجال است و بايد او را کشت، بايد بپذيريد و او را در کشتن امامتان ياري کنيد!
اما آنان ميگويند: اين غيرممکن است، چون خواب از جانب خداوند است و هميشه به نفع ماست.
به آنان ميگوييم: قبول، ده نفر را بياوريد و ذکرتان را به آنان ياد دهيد تا در طول روز تکرار کنند و شب خواب ببينند، برخي در خواب ميبينند که ادعاي امام شما حق است، اما اگر کسي از آنها در خواب ديد که احمد، دجال است و او را بايد کشت، چطور؟ پس بايد خواب او را هم قبول کنيد!
ميگويند: نه قبول نميکنيم، ما فقط خوابي را قبول داريم که با ادعاي ما سازگار باشد، غير آن را نميپذيريم!
و با اين حرف، حرف قبلي خودشان را نقض ميکنند، چون خودشان اول گفتند که تمام خوابها حق و حجت هستند!
پس اين استدلالشان هم مانند بقيه استدلالهايشان، باطل و بياساس است.
از دوست عزيزم، دانشمند بزرگوار، آقاي سيد محمدرضا شرفالدين، نوه حضرت آيتالله سيد عبدالحسين شرفالدين، خواستم که براي احتجاج عليه اين دجالها، چيزي برايم بنويسد. او هم اينچنين نوشت:
خداوند متعال فرموده است: (أَ فَمَنْ يمْشي مُکبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يمْشي سَوِيا عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم(؛ آيا کسى که به رو افتاده [واژگون] حرکت مىکند به هدايت نزديکتر است يا کسى که راستقامت در صراط مستقيم گام برمىدارد؟13
هنگامي که ماه مبارک رمضان براي انجام وظيفه شرعي خود، در حرم مطهر حضرت زينب( بودم. برخي از طلابي که فريفته حيلههاي احمد حسن بصري (وارث شلمغاني گمراه) شده بودند، نزد من آمدند و از من خواستند که با آنان صحبت کنم که شايد به راه هدايتشان برگردند. من نيز از آنان استقبال کردم و به همه حرفهايشان با دقت گوش دادم؛ سپس درباره استدلالهايشان از آنان پرسيدم که از چه راهي بايد به صحت دعوت شما اعتماد کرد؟
گفتند از سهراه: حديث، استخاره و خواب ديدن.
از آنان حديث خواستم؛ اما آنان رواياتي را براي من آوردند که هيچ ربطي به ادعايشان نداشت و حتي براي کوچکترين مسائل هم قابل استناد نبودند، چه رسد به مسئلهاي به اين مهمي!
درباره خواب سؤال کردم؛ کلمات و دعاهايي درباره احمد حسن بود که معتقد بودند اگر کسي چهل روز آن را بخواند، خوابي خواهد ديد و حقانيت احمد حسن به او نشان داده خواهد شد.
من هم در برابر آنان به روايت صحيح ابن اذينه از امام صادق عليه السلام استناد کردم:
امام صادق عليه السلام به ابن اذينه فرمودند: اين ناصبيها چه ميگويند؟ عرض کردم: فدايتان گردم، در چه مورد؟ فرمودند: درباره اذان و رکوع و سجدهشان؟ عرض کردم: آنان ميگويند که أبي بن کعب آن را در خواب ديده است؛ آن حضرت فرمودند: به خدا قسم دروغ ميگويند! دين خداوند، بسيار والاتر از اين است که درخواب ديده شود.14
و به آنان گفتم: با توجه به اين روايت صحيح، خواب حتي در فروعِ فروع دين [مثل اذان و رکوع و سجده که فرع نماز هستند و خودِ نماز از فروع دين است] هم حجت نيست، پس چگونه در مسئله مورد بحث ما ميتواند حجت باشد؟
بله خواب ميتواند ما را به يک دليل عقلي يا نقلي، هدايت و راهنمايي کند، اما اينکه خودش اصل دليل يا بخشي از دليل باشد، خير، اين باطل است.
اما خود خواب هم چند گونه است، گاهي رحماني است و گاهي شيطاني! و گاهي هم در اثر امور ناخودآگاه و تلقين و تکرار است.
براي مثال، شما چهل شب، هر شب چهل بار کلمه طالبي را قبل از خواب تکرار کنيد، من به شما قول ميدهم که تا قبل از شب چهلم، يک صحرا پر از طالبي را در خواب خواهيد ديد!
اما در رابطه با استخاره، شرط استخاره اين است که براي کاري باشد که دو طرف آن [ترک و انجام] نه واجب باشد نه حرام و اگر قرار باشد که براي هر کاري بشود استخاره گرفت [آنگونه که شما خيال ميکنيد]، پس آيا شما موافقيد که استخاره کنيم و اگر خوب آمد، تمام اموالتان را به من بدهيد؟ يا اگر خوب بود همسرتان را طلاق بدهيد و من او را به عقد کسي ديگر دربياورم؟!
به آنان گفتم: من برخي از نوشتههاي احمد حسن و يارانش را خواندهام؛ سرشار بود از مزخرفاتي که از کتابهاي صوفيه و امثال آنها کپي کرده بودند و اين نشاندهنده سطح علمي بسيار پايين آنهاست. چيزي که بسيار نظرم را جلب کرد، غلطهاي بسيار زياد در لغتهاي عربي، دستور زبان و حتي املاي کلمات بود.
اشکالات آنها را در چهار صفحه جمعآوري کرده و به آنان نشان دادم، در حالي که بر علماي ادبيات عرب مرثيه خواني مي کردم!
اما آنان جوابي به من دادند که عزادار را به خنده ميآورد، ميگفتند: اشتباه نحوي [دستوري] حتي در قرآن هم وجود دارد! مانند اين آيه: (لکنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَ الْمُؤْمِنُونَ يؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيک وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک وَالْمُقيمينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيوْمِ الْآخِرِ أُولئِک سَنُؤْتيهِمْ أَجْراً عَظيماً(15
وقتي که جواب اين اشکالشان را هم دادم ـ که کلمه المقيمين به اين دلايل منصوب شده ـ ، بهتزده شدند و به خاطر عدم فهمشان لبخند زدند، لبخندي که بايد به فهرست انواع لبخندها اضافه شود!
سپس به آنان گفتم: احمد حسن ادعا کرده که پيامبر صلي الله عليه وآله ، تجلي صفات خداوند و بلکه خود ذات خداوند در بين مردم است! چنين چيزي چگونه ممکن است؟
آيا ذات خداوندي که با عنوان غيب الغيوب از آن ياد ميشود، چگونه ممکن است تجلي پيدا کند؟ درحاليکه پيامبر صلي الله عليه وآله ، نميتواند ذات الهي را درک کند، چگونه ممکن است بگوييم او خداوند در بين مردم است؟
ديدم که آنان اصلا نميفهمند چه ميگويند چه رسد به اينکه بخواهند در آن تدبر کنند و صحتوسقم آن را دريابند!
به همين خاطر سعي کردم که فطرت آنان را بيدار کنم، به آنان گفتم: دوستان عزيز! زندگي يکبار بيشتر نيست و کار بسيار خطرناک است، عقل هم ما را به همان چيزي راهنمايي ميکند که شرع به ما ميگويد، آنچه را که شما را به شک مي اندازد رها کنيد و چيزي را بپذيريد که بدان شک نداريد، پيامبر اعظم صليالله علي و آله در روايتي فرمودند: آيا خورشيد را ميبيني؟ فقط چيزي را که مثل خورشيد آشکار باشد بپذير و يا ترک کن.
شما هم برويد و آموزههاي دينتان را ياد بگيريد. علم نور است، مطمئن باشيد که امر ظهور از خورشيد هم نمايانتر خواهد بود و زماني که [مقدمات و نشانههاي آن] آغاز شود، بر هيچکس پوشيده نخواهد بود، تا جايي که حتي زنان پرده نشين هم از آن با خبر مي شوند و براي آنان هم آشکار خواهد بود ؛ و اين خرافات و معما و شعبدهبازيها هيچ ارزشي ندارند. حجت الهي رسا و شيوا و بسيار گرانقدرتر از اين است که بهوسيله کسي بيان شود که حتي قرآن خواندن هم نميداند.
اين فرد نامبرده کسي نيست جز يک دزد که ميخواهد مردم عوام را گمراه سازد، از او و همانندهاي او بپرهيزيد.
11ـ دستبرد در روايت
ناظم العقيلي، سخنگوي رسمي احمد دجال، در کتاب الرد الحاسم علي منکري ذرية القائم که در سايتشان هم موجود است، چنين نوشته است:
در کتاب بشارة الاسلام به نقل از بحار الانوار، در بخشي از يک روايت طولاني از سطيح کاهن، چنين آمده است: درآن زمان پسر مهدي ظهور ميکند (فعندها يظهر ابنالمهدي)16؛ و اين بهصراحت نشاندهنده اين است که پسر امام مهدي قبل از قيام امام مهدي ظهور ميکند و اين فرزند همان است که در دعاهاي اهلبيت بر او تأکيد شده است.
اما وقتيکه به کتاب شريف بحارالانوار مراجعه ميکنيم، ميبينيم که اين دو انسان خبيث، روايت را تحريف کردهاند؛ چون اصل عبارت اينگونه است: در آن زمان پسر پيامبر، مهدي ظهور ميکند (فعندها يظهر ابن النبي المهدي)، يعني آنان کلمه "النبي" را حذف کردهاند و عبارت "ابن المهدي" شده است تا روايت را بر احمد دجال دروغگو تطبيق دهند و طوري حديث را بيان ميکنند که مخاطب را در اين توهم بيندازند که اين حديث از پيامبر صلي الله عليه وآله و يا اهلبيت( است؛ حالآنکه اين روايت از سطيح کاهن است!
من از فرستاده احمد دجال پرسيدم: چه کسي مطالب را در سايت امام تو ميگذارد؟
گفت: خود من و يا امام احمد بن حسن.
گفتم: کدام تان کلمه النبي را از عبارت سطيح کاهن حذف کردهايد؟
پاسخي نداد!
علامه مجلسي (رحمهالله) در کتاب بحار الانوار، چنين نوشتهاند:
بابي کمياب درآنچه کاهنان وامثال آنان، پيشگويي کردهاند و نوشتههايي که در لوحها و صخرهها پيدا شدهاند.
بُرسي در مشارق انوار اليقين از کعب بن حارث نقل کرده که: زماني ذاجدن17 [پادشاه يمن در زمان جناب عبدالمطلب عليه السلام ]، درباره مسئلهاي به شک افتاده بود، به همين خاطر کسي را به دنبال سطيح کاهن فرستاد. وقتيکه سطيح ميخواست وارد شود، براي اينکه علم او را امتحان کند، يک دينار را زير پايش مخفي کرد، آنگاه اجازه داد سطيح وارد شود. به سطيح گفت: اي سطيح! چه چيزي را برايت پنهان کردهام؟
سطيح گفت: قسم به کعبه و حرم و سنگ و شب تاريک و صبح و به هر گويا و لال، يک دينار را بين کفش و پاي خود پنهان کردهاي!
پادشاه به او گفت: اي سطيح! اين علم را از کجا آوردهاي؟
گفت: برادري از جن دارم که هر جا ميروم به همراه من است.
پادشاه گفت: مرا از اتفاقات آيندهي جهان خبر ده!
سطيح گفت: اى شاه! هنگاميکه نيکان از ميان بروند و اشرار به جاه و مقام برسند و مقدرات الهى را تکذيب نمايند و اموال را بهسختي حمل کنند و مردم در برابر گناهکاران کرنش کنند و قطع رحم نمايند و غذاهايي که در عالم اسلام حرام ولى نزد خورندگان شيرين و لذيذ است پيدا شود و اختلافنظرها پديد آيد و عهد و پيمانها نقض گردد و احترام به يکديگر کم شود، آنوقت ستاره دنبالهدارى که عرب را پريشان کند، طلوع نمايد. در آن هنگام باران نبارد و رودها خشک شود و اوضاع روزگار دگرگون گردد و نرخها در همه جاى جهان بالا رود. در آن موقع طايفه بربر با پرچمهاي زرد، سوار اسبان ترکى در مصر فرود آيند. آنگاه مردى از اولاد صخر [ابوسفيان] خروج کند؛ و پرچمهاي سياه را تبديل به سرخ نمايد و حرامها را مباح گرداند و زنان را در مقام شکنجه با پستانها آويزان نمايد و کوفه را غارت کند. راهها از زنان برهنه سفيد ساق که آنها را همچون چهارپايان عبور ميدهند پر شود. شوهران آنها کشتته شده و عجزولابه آنان بسيار است و به آنها تجاوز شود. در آن موقع مهدى فرزند پيغمبر ظاهر گردد و اين هنگامى است که مظلومى در مدينه و پسرعموي وى در خانه خدا کشته شود و امر پوشيده آشکار گردد، در اين وقت مرد وحشتناکى با ياوران ستمگرش مىآيد و روميان اقدام به قتل بزرگان کنند، آفتاب گرفته شود و لشکرها بيايد و صفها بسته شود. آنگاه پادشاهي از صنعاء يمن که چون پنبه سفيد و نامش حسين يا حسن است خروج کند و با خروج وى فتنهها از ميان برود.
در آنوقت مردى مبارک و پاکيزهسرشت و راهنمايي راهيافته و سيدى علوى نسب ظهور نمايد و مردم را از پريشانى نجات دهد. تيرگيها با نور روى او برطرف شود و بهوسيله او حق آشکار شود و اموال را ميان مردم بهطور مساوي تقسيم نمايد، آنگاه شمشير در غلاف کند و ديگر خون کسى را نريزد.
پسازآن مردم در شادي و سرور زندگى کنند؛ و با آب پاکي و عدالتش چشمه زندگاني [روزگار] را از ناپاکيها بشويد و حق را به اهل زمين برگرداند و مهمانى و سفره انداختن را در ميان مردم افزون گرداند و با عدل خود گمراهيها را از ميان ببرد، گوئى غبارى بود که از بين رفت، پس زمين را پر از عدل و داد کند.18
آنچه از مجموع روايات به دست ميآيد اين است که سيف بن ذي يزن (پادشاه يمن) و جناب عبدالمطلب عليه السلام ، ميدانستند که ظهور پيامبر اسلام نزديک است و حتي جناب عبدالمطلب عليه السلام ، ظهور مهدي عليه السلام از نسل خود را هم بشارت داده بود.
همچنين به دست ميآيد که سطيح، پيشگويي برجسته بوده که پيشگوييهايش معمولا درست بوده است.
اما اين روايت، علاوه بر ضعيف بودن سندش، در متن هم مشکوک است و مطالبي از احاديث پيامبر صلي الله عليه وآله و ائمه( دارد که نشان ميدهد اين روايت پس از اسلام، جعل و به سطيح کاهن نسبت داده شده است.
و ديديم که احمد دجال گمراه، چگونه از اين روايت، آنهم با دستبرد، براي فراخواندن به بدعتش استفاده کرد.
جالب اينجاست که نماينده او اصرار داشت در کتاب بشارة الاسلام، کلمه "النبي" وجود ندارد!
من هم به او پاسخ دادم که کتاب بشارة الاسلام يک کتاب جديد است و اگر کلمه "النبي" در عبارت آن وجود ندارد، معنايش اين است که در تايپ و چاپ اشتباه شده است. آيا شما براي اثبات امامتان به يک غلط چاپي استناد ميکنيد؟!
12ـ استفاده از ستاره اسرائيل!
آنان در تمامي مراکز و کتابهايشان از نشانه ستاره اسرائيل استفاده ميکردند! حتي نيروهاي مسلحشان در هنگام کشتار مردم و پليس عراق، سربندهايي را به سر داشتند که علامت ستاره اسرائيل بر روي آن بود و اين نشاندهنده آن است که اين علامت، نزد آنان بسيار مهم و محترم است!
احمد دجال در سايت خودش به سيد صالح جيزاني و جريان صدر اعتراض کرده بود که چرا به ستاره داوود [پرچم اسرائيل] بياحترامي کردهاند؟ و نوشته بود: اين يک علامت الهي است، چراآن را با پا لگدمال کردهاند!
سيد صالح جيزاني هم به او پاسخ داد: براي ما اصلا ثابت نيست که اين ستارهي حضرت داوود عليه السلام باشد.
او همچنين در سايتش، سؤال و جواب زير را درباره اسرائيل و اين علامت درج کرده بود:
[سؤال]: معني کلمه اسرائيل چيست؟ آيا صهيونيستهايي که امروز در فلسطين هستند همان بنياسرائيل هستند؟ آيا اين ستاره ششضلعي، يک علامت صهيوني است؟ معناي اين شش ضلع چيست؟
[پاسخ]: اسرائيل يعني بنده خدا و برخي از يهوديان موجود در سرزمين مقدس [!]، از اولاد يعقوب پيامبر هستند که او همان بنده خدا و اسرائيل نزد يهوديان است. ستاره ششضلعي هم نزد يهوديان، ستاره داوود و به معناي پيروز است.
اين علامتي است براي اصلاحگر در نظر آنان که همان ايلياي نبي است؛ همان کسي که مدتها قبل از عيسي مسيح به آسمان رفت و يهوديان منتظر بازگشت او هستند و اکنون هم يکي از وزيران امام مهدي است.
آنچه گذشت، بنابراين بود که اسرائيل را يعقوب بدانيم؛ اما حقيقت اين است که اسرائيل يعني عبدالله و منظور محمد است؛ بنياسرائيل هم يعني آل محمد و شيعيان آنان، بلکه تمام مسلمانان، چنانکه در قرآن آمده است.
شخص ديگري از او پرسيده است: چه رازي است که شما ستاره داوود را بهعنوان علامت جنبشتان انتخاب کردهايد؟
او هم پاسخ گفته است: اين انتخاب خداوند است نه انتخاب من! ستاره ششضلعي همان ستاره داوود است؛ او از پيامبران خدا بود و ما هم وارثان پيامبران هستيم!
پس او خيال ميکند که ستاره اسرائيل را خداوند متعال براي همه پيامبران و امام مهدي انتخاب کرده است؛ يعني پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله هم کوتاهي کردهاند که اين ستاره را بهعنوان علامت انتخاب نکرده و به اصحابشان دستور ندادهاند که آن را بر پيشاني خود ببندند!
اما واقعيت اين است که هيچ دليلي نداريم که اين ستاره در اسلام مقدس باشد و يا علامتي براي پيامبر يا مسلمانان بوده باشد.
خود من نيز از صالح الصافي، نماينده و شخص مورد اعتماد دجال، درباره دليل احترامشان نسبت به اين ستاره، سؤال کردم. او هم در پاسخ اين آيات را برايم خواند:
(وَ لَقَدْ آتَينا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً يا جِبالُ أَوِّبي مَعَهُ وَ الطَّيرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَديد؛ أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِي السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ(؛ و ما به داوود از سوى خود فضيلتى بزرگ بخشيديم [ما به کوهها و پرندگان گفتيم]: اى کوهها و اى پرندگان! با او همآواز شويد و همراه او تسبيح خدا گوييد! و آهن را براى او نرم کرديم؛ [و به او گفتيم]: زرهى کامل و فراخ بساز و حلقهها را بهاندازه و متناسب کن و عمل صالح بجا آوريد که من به آنچه انجام ميدهيد بينا هستم.19
سپس همان چيزي را برايم تکرار کرد که احمد دجال در سايتش نوشته است.
احمد دجال ميگويد:
زرهي که داوود عليه السلام به دستور خداوند ساخت، ششضلعي بود، پايينِ مثلث بالا براي محافظت از ترقوه و مثلثهاي دو طرفِ بالا، براي محافظت از سينه، مثلثهاي دو طرفِ پايين هم براي محافظت از پهلو و مثلث پايين هم براي محافظت از عورت انسان است.
زرههاي قديمي زمان داوود، در موزههاي مهم جهان وجود دارند و ستاره داوود در اصل نمادي براي اين زره است. اين روش ساده از قران کريم براي اثبات نماد ستاره بود.
اين دروغي محض و تحريفي آشکار است! چه کسي گفته که (قدّر في السِّرد(20 به اين معناست که زره راه يک ستاره ششضلعي کن تا شعار يهوديان و مسلمانان شود؟!
آيا پيامبر صلي الله عليه وآله ، ائمه( و تمام علماي اسلام، در بيان اين حقيقتهاي بزرگ و مهم کوتاهي کردهاند؟و فقط اين فرد مشکوکِ دستنشاندهي دستگاههاي جاسوسي آمريکا و اسرائيل، با وحي الهي، معناي آن را فهميده و به ما نشان داده است و حتي بگويد که من اين ستاره را انتخاب نکردهام، بلکه خداوند آن را برايم انتخاب کرده است!
چگونه شد که ناگهان، ستاره اسرائيل، نماد پيامبر اسلام و ائمه( شد، درحاليکه قبل و بعد از او هيچکس جرأت نداشته که ستاره اسرائيل را نماد جنبش خود قرار دهد!
او درباره استدلال به ستاره داوود، در سايت خود چنين چيزي نوشته است:
ما إسم وصي المهدي = احمد الحسن
م ا س م و ص ي ا ل م هـ د ي
4 + 1 + 6 + 4 + (16) + (9) = 40
ا ح م د ا ل ح س و
1+8+4+4 +1+3 +8 +6+5 = 40
سابغات وهي درع داود، وهي النجمة السداسية، أو نجمة الصبح
س ا ب غ ا ت
9 + 1 + 2 + 1 + 1 + 4 = 15
که 15، درواقع شمارهي مهدي اول بعد از چهارده معصوم است که عبارتاند از: محمد و علي و فاطمه و امامان از نسل علي که مجموعا 14 معصوم هستند، سپس مهدي اول ميآيد که ميشود 15 که عدد زره داوود است و نماد او هم زره داوود است، زره داوود هم در قرآن به سابغات [کامل] توصيف شده است.
همچنين شکل ديگري نيز براي ادعايش ترسيم نموده است:
مَن نجمة داود = احمد الحسن
م ن ن ج م ت د ا و د
4+5 +5+3+4+4 +4+1+6+4 = 40
ا ح م د ا ل ح س ن
1+8+4+4 + 1+3 + 8 + 6+5 = 40
من هو احمد= 37 ما هو کتاب الله= 37
هو رسول المهدي = 37 هو القرآن الکريم = 37. النبأ العظيم = 37
من هو احمد = ما هو کتاب الله = هو رسول المهدي = هو القرآن الکريم = هو النبأ العظيم.
و پسازآن گفته است:
بدان در هر زماني، کتاب خدا بر مردم حجت است و حجت از آل محمد نيز در هر زمان قرآن است، علي ابن ابيطالب هم که وصي رسولالله بود همان نبأ عظيم است، پس در اين زمان وصي امام مهدي، نبأ عظيم است.
براي عاقل، کاملا واضح و آشکار است که اين کار او، نادان انگاشتن عوام و بلکه استحمار آنان است! هر انسان بيسوادي هم ميتواند چنين جدولهاي خيالياي را بهدلخواه خود بنويسد و هر کلمه و جملهاي را با اعدادي تطبيق دهد!
همه ميدانند که اين ستاره، نماد حرکت صهيونيست و دولت اسرائيل است؛ حتي [برفرض] اگر هم که ستاره داوود و همه پيامبران بنياسرائيل هم بوده باشد، الآن در اين زمان، نماد صهيونيست و اسرائيل است و استفاده از آن بهعنوان نماد يک حرکت اسلامي، يا از روي ناداني است و يا دستور يهوديان صهيونيست!
احمد دجال نيز بهخوبي اين را ميداند و به اين اندازه نادان نيست؛ بلکه او و اربابانش ميخواهند مردم را آماده پذيرش اين نکته کنند که اسرائيل و يهوديان، مقدس هستند و نماد آنها با نماد ما يکي است؛ پس بياحترامي به آن حرام است...!
رئيس پيشينِ سازمان اطلاعات آمريکا (CIA) درباره ارتباطش با يک عرب که با همکاري سازمان جاسوسي آمريکا و موساد، عليه شيعه فعاليت ميکند، مطالبي نوشته است. منتظريم که رئيس فعلي نيز، روزي کتابي بنويسد دراينباره که توانسته ستاره اسرائيل را نماد يک حرکت شيعه سازد، توضيحي ارائه دهد!
حسين المنصوري، يکي از طرفداران احمد دجال، با آوردن دوازده دليل بياساس
و خندهدار [که همگي ادعا هستند نه دليل]، تلاش نموده که رنگي اسلامي به اين
ستاره بدهد:
1. زره داوود، پيامبر خدا، ششضلعي بود!
2. اين ستاره در برخي از حرزهاي اهلبيت براي محافظت استخوانها و دفع تب ديده شده است!21
3. ستارهها نماد اهلبيت هستند، چون پيامبر (صليالله عليه وآله) فرمود: اهلبيت من ستارگان اهل زمين هستند!
4. تمام يهوديان اتفاقنظر دارند که اين ستاره، ستاره داوود است.
5. مسيحيان نيز به اين امر اعتراف دارند.
6. علماي مسلمين نيز عموما آن را قبول داشته و در شبکه سحر در هيچ برنامهاي به اين امر اعتراض نشده است!
7. اين ستاره در يک لوح چوبي در کشتي نوح پيدا شده است!
8 . اين ستاره نزد يهود، نمادي است براي اصلاحگرِ منتظَر.
9. اين ستاره، ستاره امام مهدي است، چنانکه يک نفر در اينترنت نوشته است!
10. اين ستاره در پايان تمام آيات قرآن وجود دارد!
11. شکل ششضلعي، شکل کندوهاي زنبور است که چيز مبارکي است!
12. بياحترامي به اين ستاره ششضلعي، حرام است. همچنين بياحترامي به ستاره پنجضلعي سليمان که در پرچم عراق و آمريکا و اسرائيل وجود دارد. پس سوزاندن اين پرچمها و برداشتن ستاره از آنها حرام است!
13. بنياد دينش بر اساس يک خواب است!
احمد دجال در تاريخ 28 شوال 1424 مطلبي با عنوان "داستان ديدار"، در سايت خود منتشر کرد:
... در اينجا لازم ميدانم که بهطور مختصر اشارهاي به اين ديدار داشته باشم؛ چراکه نقطهاي بسيار حياتي در زندگاني من است و اولين باري بود که امام مهدي به من دستور داد که بهصورت علني و با درگيري به حوزه نجف بروم ... . داستان اين ديدار اينگونه است که شبي در خواب ديدم که امام مهدي عليه السلام نزديک ضريح سيد محمد، ايستاده بود و به من دستور داد که به ديدارش بروم. پسازآن از خواب بيدار شدم، ساعت 2 نيمهشب بود، چهار رکعت از نماز شب را خواندم و خوابيدم. دوباره چيزي شبيه به خواب قبلي ديدم و دوباره امام مهدي عليه السلام دستور ديدار داد. روزها و ماهها گذشت تا اينکه خداوند خواست و دوباره امام زمان را ديدم. اين بار به من دستور داد که به حوزه علميه نجف بروم تا آنچه را که به من خبر داده، براي برخي از طلاب حوزه بازگو کنم.
پايان ماه رمضان بود که بهسوي نجف به راه افتادم و آنچه از حقيقت که فهميده بودم براي ايشان مطرح کردم. طلاب حوزه را دراينباره، به مناظره دعوت کردم، اما نتيجه آن فقط قطع ارتباط و اختلاف با برخي از آنان بود. برخي هم مرا تأييد نمودند اما ياري نکردند. دو روز مانده به پايان ماه رمضان همين سال 1424، امام مهدي به من فرمان داد تا بنا بر دستوراتي که از جانب خود امام صادر ميشود، دعوتم را به تمام جهانيان برسانم و در سومين روز از شوال، امام مهدي به من دستور داد که عليه ظالمان قيام کرده و بهسرعت گروهي تشکيل دهم. من نيز مردم را براي ياري حق و اهل آن و تلاش براي برپا کردن حق و برافراشتن کلمه لا اله الّا الله، فراخواندم... آيا کسي هست که دين خدا را ياري کند؟ آيا کسي هست که قرآن را ياري کند؟ آيا کسي هست که ولي خدا را ياري کند؟ آيا کسي هست که خداوند متعال را ياري کند؟
(وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيمَکنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يعْبُدُونَني لا يشْرِکونَ بي شَيئاً(؛ خداوند به کسانى از شما که ايمان آورده و کارهاى شايسته انجام دادهاند وعده مىدهد که قطعاً آنان را حکمران روى زمين خواهد کرد، همانگونه که به پيشينيان آنها خلافت روى زمين را بخشيد و دين و آيينى را که براى آنان پسنديده، پابرجا و ريشهدار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدّل مىکند، آنچنانکه تنها مرا ميپرستند و چيزى را شريک من نخواهند ساخت.22
من از علماي دين هيچ انتظاري ندارم! چگونه از آنان انتظار ياري داشته باشم حالآنکه امام صادق بارها تأکيد کرده که بسياري از آنان با دست و زبان با امام ميجنگند تا اينکه دولت امام برقرار شود و او هفتاد نفر از بزرگان و سه هزار نفر از کوچکان آنان را خواهد کشت! چگونه از آنان انتظار ياري داشته باشم درحاليکه امام صادق ميگويد: خداوند اين امر را بهوسيله کساني ياري ميکند که هيچ نصيبي [در دنيا] ندارند و هنگاميکه امر ما فرارسد، آناني که امروزه بتپرست هستند از آن خارج خواهند شد.
بتها همان عالمان بيعمل هستند؛ چراکه در زمان امام صادق هيچ بتي نبود مگر ابوحنيفه و همانندهايش.
و اين را بهحق به شما ميگويم: آنچه امروز اتفاق ميافتد، وحي بزرگي است که در خواب ديده شده است؛ اما بسياري از مردم نسبت به نعمتهاي پروردگارشان کافر هستند و شکر نميکنند، اين از فضل الهي بر ما و بر مردم است اما بيشتر مردم شکرگزار نيستند.
من بسياري از مردم را به امور غيبي خبر دادم که برخي از آنها اتفاقات مهمي بود که در آينده اتفاق ميافتاد و البته اتفاق هم افتاد! ازجمله مرتد شدن برخي از کساني که ابتداي دعوت، با من بودند اما پس از يک سال و نيم مرتد شدند!باقيمانده آل محمد، ستون مستحکم، احمد حسن، وصي و فرستاده امام مهدي بهسوي همه مردم، حمايت شده بهوسيله جبرئيل، تاييد شده به ميکايئل، ياري شده بهوسيله اسرافيل
ذرية بعضها من بعض و الله واسع عليم
نجف اشرف 28 شوال 1424 هـ. ق
نقد و بررسي
1. تمام استدلال احمد حسن براي اين ادعا که امام مهدي عليه السلام او را بهسوي مردم فرستادهاند، فقط خواب است که اگر هم واقعيت داشته باشد، ممکن است از خوابهاي شيطاني و تلقيني خودش باشد!
2. به اين سخنش دقت کنيد: "امام به من دستور داد که بهصورت علني و با زور و درگيري به حوزه نجف بروم"؛ اين جمله نشاندهنده خوي خشونت و درندگي در اوست! غير از او افراد ديگري نيز بودند که خود را به حوزه نجف منسوب ميکردند و همچون او، خوي خشونت و درندگي داشتند. آنان نيز جنايتهاي بسياري مرتکب شده و بسياري از علما را به شهادت رساندند.
3. ميگويد: "دو روز مانده به پايان ماه رمضان همين سال 1424، امام مهدي به من فرمان داد تا بنا بر دستوراتي که از جانب خود امام صادر ميشود، دعوتم را به تمام جهانيان برسانم و در سومين روز از شوال، امام مهدي به من دستور داد که عليه ظالمان قيام کرده و بهسرعت گروهي تشکيل دهم. من نيز مردم را براي ياري حق و اهل آن و تلاش براي برپا کردن حق و برافراشتن کلمه لا اله الّا الله، فراخواندم... آيا کسي هست که دين خدا را ياري کند؟ آيا کسي هست که قرآن ياري کند؟ آيا کسي هست که ولي خدا را ياري کند؟"
او خيال ميکند که مامور مبارزه با ظالمين است و بايد از نجف شروع کند! و بر مردم واجب است که او را ياري کنند تا او بر زمين و زمينيان حکومت کند! اساس حرکت و حماقت او همين است ...!
4. ميگويد: "و من از علماي دين هيچ انتظاري ندارم، چگونه انتظار ياري از آنان داشته باشم و حالآنکه امام صادق بارها تأکيد کرده که بسياري از آنان با دست و زبان با امام ميجنگند تا اينکه دولت امام برقرار شود و امام هفتاد نفر از بزرگان و سه هزار نفر از کوچکان آنان را خواهد کشت! چگونه از آنان انتظار ياري داشته باشم درحاليکه امام صادق ميگويد: خداوند اين امر را بهوسيله کساني ياري ميکند که هيچ نصيبي [در دنيا] ندارند و هنگاميکه امر ما فرارسد، آناني که امروزه بتپرست هستند از آن خارج خواهند شد"23.
آري! اين مدعِي و همانندهاي او، هيچ اميدي به تصديق علما و طلبههاي نجف ندارند، چون آنان ميدانند که احمد دجال و افرادي شبيه او، دروغگو بوده و مردم را نيز از حيله آنها آگاه ميکنند.
حديثي شبيه اين، از امام صادق عليه السلام در کتاب الغيبة شيخ طوسي آمده است، اما
احمد دجال نگفت اينکه امام مهدي عليه السلام ، هفتاد عالم و سه هزار طلبه را ميکشند، در کدام حديث آمده است! نگفت چون ميداند که [حديث ساختگياش] هيچ سند و مصدري ندارد!
بله در روايات آمده که "بَتريون" عليه امام زمان عليه السلام قيام ميکنند. بَتري ها کساني هستند که با ادعاي حفظ وحدت اسلامي، اهلبيت و دشمنان اهلبيت را باهم دوست دارند! ائمه( اينان را بتريه ناميدند چون دستور اهلبيت( مبني بر ولايت و برائت را قطع و ابتر کردند. آنان فقط ولايت دارند بدون برائت، يعني ولايت را گرفته و برائت را قطع کردند و کار را ابتر گذاشتند.
که البته يکي از نمونههاي بتريه، خودِ همين دجال گمراه است!
او روايت امام صادق عليه السلام را هم نفهميده و بهدلخواه خود، آن را بر علماي نجف منطبق کرده و آنان را بُت ناميده چون اهل عمل نيستند! مردمي هم که آنان را قبول دارند، بتپرست ناميده است! متأسفانه اين طرز تفکر به حوزه وارد شده و برخي حتي مراجع را هم به دودستهي عامل (اهل عمل و قيام) و قاعد (نشسته) تقسيم کردند؛ حتي عدهاي دستور به قتل مراجع دادند چون اهل قيام نيستند! و بنابراين منطق بايد بسياري از ائمه( را هم کشت، چون جزء قاعدين بودند!
مشکل اين افراد اين است که مرجعي را دوست دارند که مقلّد خودشان باشد! و پيشاپيش آنان اسلحه به دوش بکشد.
درحاليکه قيام و عدم قيام مرجع، بهمقتضاي فهم خودش است، نه فهم ديگران.
5 ـ فريفتگي و غرور بيشازحد او را ببينيد که ميگويد: "و اين را بهحق به شما ميگويم: آنچه امروز اتفاق ميافتد، وحي بزرگي است که در خواب ديده شده است". اين گفته او، شبيه سخن حضرت عيسي عليه السلام در انجيل است.
خواب خودش را يک وحي بزرگ ميداند و از راه غيب ميدانسته که برخي از آناني که در سال اول و دومِ دعوتش، به او ايمان آوردهاند، او را ترک خواهند کرد!
شايد به اين دليل او را ترک کردهاند که او هميشه در بين آنان حاضر و پيدا بوده و آنان حقيقت ناتوان و بينواي او را ديدهاند! به همين خاطر تصميم گرفت که خود را پنهان کرده و بهصورت هفتگي، آنهم با بلندگو، برايشان تفسير بگويد! پسازآن حتي از پيروانش هم پنهان شد و فقط شياطين همکارش او را ميديدند... .
فصل هفتم : کينه سياه نسبت به مرجعيت و اهل عراق
دليل دشمني دجال با مراجع شيعه چيست؟
کينه و دشمني احمد دجال با علما و مراجع شيعه، دقيقا همانند کينه و دشمني وهابيت با آنان است؛ حتي شدت کينه و تعابير و کلمات نيز يکسان است!
پيروان او هيچ مرجعي را نام نميبرند مگر اينکه پسازآن ميگويند: خدا لعنتش کند! خدا خوارش کند! يا او را گمراه و بت و ... ميدانند!
دليلش هم آن است که اينان بهخوبي ميدانند علما و مراجع شيعه، دژهايي مستحکم در برابر ادعاهاي منحرف آنان هستند.
خودشان هم اعتراف دارند که اگر علما و مراجع شيعه نبودند، دعوتشان در تمام مناطق فراگير ميشد.
آنان همچون دزد شکستخوردهاي هستند که خشمش را بر سر نگهبان خالي ميکند و ميگويد: اگر او نبود، داخل خانه شده و همهچيز را برده بودم!
احمد دجال ميگويد:
امامان گمراهي و زمينهسازان دجال و سفياني، همينگونه هستند؛ آنان با آماده کردن ذهن و روح و جان مردم، در مبارزه با معصوم عليه السلام و ردّ کردن دليل پدرش، پيامبر اسلام، کوشش ميکنند.
همه ميدانند که مردم از مرجعيت پيروي ميکنند و اين گمراهانِ گمراهکننده [يعني مراجع و علما] خودشان عادت کرده و مردم را نيز عادت دادهاند که هر سخن مخالفي که دروغ و نيرنگشان را براي مردم آشکار ميکند، فورا رد کنند؛ به اين بهانه که اين سخن در فقه و اصول فقه و ... نيامده است؛ ... و با اين ادعا که حق اگر واقعا حق باشد پيروز خواهد شد، زيرا آنچه براي خدا باشد رشد ميکند، پس وظيفه شماست که او را رها کنيد، اگر الهي باشد رشد ميکند؛ و هنگامي هم که رشد کرد [مراجع] به تو ميگويند: او را رها کنيد که رهبر و مرجعِ باطل است! اگر بگويي: چگونه باطل است درحاليکه امام است؟ به تو ميگويند: اصل اين است که امام و نائب امام نباشد.
او همچنين گفته است:
من، سيد سيستاني و اين نويسندگان را نصيحت ميکنم که با ديده انصاف به اين دعوت مبارک يماني بنگرند و با انصاف به دنبال حق و اهل آن باشند؛ در غير اين صورت بدانند هرکس که در برابر اين جنبش مبارک يماني بايستد، آيندگان او را لعنت خواهند کرد، همانگونه که امروز کساني که را برابر رسول خدا محمد بن عبدالله ايستادند، لعنت ميکنيم.
و نيز گفته است:
من، بندهاي بينوا و کم علم و عمل هستم؛ ادعا ندارم که از سيد سيستاني عالمترم؛ اما با روايات اهلبيت و فتاواي علماي برجسته آشنايي دارم و ديدم که فتاواي سيد سيستاني، با آنها مخالف است؛ اما متأسفانه بسياري از افراد نادان احمق، بر طبل مرجعيت اين عالمان بيعمل ميکوبند... درحاليکه اينان، همان عالمان بيعملي هستند که انتظار براي امام مهدي را تضعيف کردهاند و به تکذيب امام زمان و وصي و فرستاده او بسنده نميکنند.
همچنين در جاي ديگري گفته است:
شرک انواع مختلفي دارد ... شرک آشکار يکي از انواع آن است که خود آنهم انواعي دارد و شرک صريح در عقيده، يکي از انواع آن است؛ مانند پرستيدن بت و پرستيدن علماي گمراه بدون عمل؛ اينان بتهاي سخنگو هستند.
... کار مردم عجيب است! اگر پادشاهان بر پادشاهي باطل دنيايي خود ميترسند و عالمان بدون عمل هم نگران جايگاه ديني خود هستند، پس مردم بر چه چيزي ميترسند و نگران چه هستند؟ آيا درست است که انسان زمام خود را به دست علماي گمراه بدهد؟ مانند يک حيوان که افسارش در دست صاحبش است و هر جا که بخواهد او را ببرد؟ آيا درست است که انسان پيرو امامان گمراهي باشد تا او را به جهنم ببرند؟
درباره ارتباطش با مراجع، از او سؤال شده و او چنين جواب داده است:
مشکلي نداشتيم؛ اما الآن بيشتر آنان ميخواهند من دستگير و يا کشته شوم! حتي برخي از آنان همچون حائري در ايران، خون من را مباح اعلام کردهاند.
... بهتازگي سه نفر از علما فتوا دادهاند که قبل از نداي آسماني، هرکس که ادعاي يماني بودن بکند دروغگوست؛ و براي خواننده روشن خواهد شد که سخن اينها باطل و مخالف کلام اهلبيت است و صدور چنين حکمي، مصيبتي بسيار بزرگ است و ما انتظار نداشتيم که آنان تا به اين حد از روايات اهلبيت غافل باشند.
عجيبتر از همه اينکه دجال بصره، دشمني خود با مراجع را مستند به شهيد صدر دانسته و ميگويد:
ميان مقلدين شهيد صدر و مقلدين ديگر مراجع، هميشه درگيري بود تا اينکه کار به تکفير و ... کشيده شد و با گذر زمان، پيروان شهيد صدر زيادتر و زيادتر ميشدند تا اينکه به يک گروه نيرومند در برابر بقيه مردم تبديل شدند؛ اما پيروان بقيه مراجعِ دروغگو، بيشتر و پراکندهتر بودند و اين همانند اين دعوت است که بهسرعت، خصوصا در جامعه عراق، تأثير داشته است.
... پس از شهادت سيد صدر، پيروان او به هفت گروه يا بيشتر تقسيم شدند که برخي از آنها پس از زماني کوتاه، از راه شهيد صدر منحرف شده و به مرجعيت مراجعي اعتراف کردند که هم در زمان زندگاني شهيد صدر و هم پس از شهادتش با او دشمن بودند و از چيزهايي که شهيد صدر درباره آن عالمان گفته بود، يا آن عالمان درباره شهيد صدر ميگفتند، چشمپوشي کردند.
او درباره جريان صدر ميگويد:
اينان نام شهيد صدر را فقط براي اهداف خود به کار بردهاند؛ براي جمع کردن حقوق شرعي همچون خمس و زکات تا بهعنوان جانشين شرعي شهيد صدر اين اموال را به دست آورند ... درحاليکه شهيد صدر از اينان بيزار است.
... شيخ يعقوبي و همه کساني که مردم را گمراه کرده و آنان را از حق دور ميکنند، تقوا داشته باشند و از عذاب الهي در دنيا و آخرت بترسند... همانا سيد احمد حسن، وصي و فرستاده امام مهدي است. با سخنانش مردم را به پيروي از قرآن امر ميکند اما يعقوبي و همانندهايش، مردم را به پيروي از هواي نفس و راي شخصي خود، فرمان ميدهند.
... اي حائري! دليل اين جنگ عليه امام مهدي چيست؟ چرا بدون علم و بدون دليل، وصي و فرستاده امام مهدي را تکذيب ميکني؟
(بَلْ کذَّبُوا بِما لَمْ يحيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يأْتِهِمْ تَأْويلُهُ کذلِک کذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کيفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمينَ(؛ بلکه چيزى را تکذيب کردند که آگاهى از آن نداشتند و هنوز واقعيتش بر آنان روشن نشده است، پيشينيان آنها نيز همينگونه تکذيب کردند پس بنگر عاقبت کار ظالمان چگونه بود!24
ياوران امام مهدي تو را به مناظره علمي و علني درملأعام دعوت ميکنند؛ در هر مکاني که تو مشخص کني! چون ما ميدانيم که تو ميترسي وارد عراق شوي وميدانيم که سيد صدر در کتاب السفير الخامس تو را اينگونه خوانده است: "ترسوي ترسو!"
به همه، بهويژه حائري، ميگوييم: به عقلت مراجعه کن و شُريح قاضي زمان نباش که فتوا به قتل امام حسين داد؛ و براي روشن شدن حق در نظر مردم، بازهم تو را به مناظره دعوت ميکنيم.
کسي را که به خداوند و امام زمان اعتقاد دارد، تکذيب نکن و مهدور الدم ندان! اگرچه اين براي تو چيز جديدي نيست، چون تو پيشازاين هم کشتگان جيش المهدي در جنگ با آمريکاييها را شهيد نميدانستي و ميگفتي: اينان به دستور ما نميجنگند و نماينده دفتر ما در نجف نيستند.
ياوران امام مهدي، 20 رجب 1426
نامه او به مقام معظم رهبري و ديگر علما
احمد دجال همچنين، نامه سرگشادهاي خطاب به مقام معظم رهبري (حفظه الله) منتشر کرد که در آن نامه، به ايشان دستور ميدهد که به او ايمان آورده و حکومت ايران را به او بسپارند؛ چراکه او فرستاده امام زمان عليه السلام است!
اين دومين نامه او به مقام معظم رهبري (حفظه الله) و عدهاي ديگر از علما است که ماهيت جنبش خود را در آن توضيح داده است:
سلام بر اهل لا اله الّا الله از سوي اهل لا اله الّا الله؛ سلام بر هر قلبي که خداوند را يگانه ميداند و خانهاي از خانههاي خداوند است؛ سلام بر کساني که سخن را گوش ميدهند و بهترين آن را ميپذيرند و در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنش کنندهاي هراس ندارند.
اما بعد
به سيد علي خامنهاي، سلامعليکم و رحمة الله و برکاته
به سيد قزويني در ايران، سلامعليکم و رحمة الله و برکاته
به شيخ عبدالحميد مهاجر، سلامعليکم و رحمة الله و برکاته
به شيخ علي کوراني، سلامعليکم و رحمة الله و برکاته
به سيد مقتدي صدر، سلامعليکم و رحمة الله و برکاته
به سيد محمد حسني، سلامعليکم و رحمة الله و برکاته
به تمام کساني که اين امر برايشان مهم است.
از تو ميخواهم که نامه مرا بخواني و بهخوبي در آن انديشه کني و از خداوند متعال ميخواهم که حق و پيروي از آن را به تو الهام کرده و تو را ياري کند؛ که خداوند متعال راهنماي سرگردانها و کساني است که راهنمايي ندارند و کسي که خداوند براي او نوري قرار نداده باشد، نوري نخواهد داشت.
ميداني که ما هماکنون در عصر ظهور مقدس زندگي ميکنيم و بسياري از نشانههاي ظهور محقق شده و فقط نشانههاي قطعي باقي ماندهاند؛ و همانگونه که ميداني، نشانههاي حتمي، بسيار نزديک به ظهور هستند و دورترين آنها فقط هشت ماه تا ظهور فاصله دارد و برخي از آنها هم در زمان ظهور يا بعد از آن اتفاق ميافتند، همچون خسوف در بيداء.
و روايات بسياري وارد شده که نشان ميدهند قبل از ظهور، جنبشهايي براي زمينهسازي قيام امام زمان رخ ميدهند که برخي از اين جنبشها متصل به [قيام] امام زمان، حجت عليه السلام و جزئي از قيام جهاني هستند.
اين چيزي است که از بسياري از قرائن موجود در آن روايات استفاده ميشود؛ بلکه برخي از روايات تصريح دارند که امام مهدي عليه السلام ، قبل از قيام مقدس، بهمنظور آمادهسازي، با بسياري از اصحاب خود مرتبط است و اين چيزي است که با قرآن و روش الهي در دعوتهاي پيامبران موافق است؛ و همانگونه که ميداني، قيام امام مهدي عليه السلام ، انتقام و عذابي بر منحرفين خواهد بود. خداوند به آنان فقط شمشير ميدهد و شمشير ميگيرد و هيچ جاي توبه نيست؛ پس پيش از چنين قضيهاي بايد انذاري وجود داشته باشد تا حجت را بر بندگان تمام کند و نگويند:
(وَ لَوْ لا أَنْ تُصيبَهُمْ مُصيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيديهِمْ فَيقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَينا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِک وَ نَکونَ مِنَ الْمُؤْمِنين(؛ و اگر نه اين بود که هنگاميکه به آنان مصيبتى براى کارهايى که کردهاند برسد، گويند: پروردگارا چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا از آيات تو پيروى کنيم و از مؤمنان باشيم (در کيفرشان شتاب مىکرديم).25
(وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَکناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَينا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِک مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْز ى(؛ و اگر ما پيش از آن با عذابى آنان را نابود مىکرديم مىگفتند: پروردگارا! چرا فرستادهاى براى ما نفرستادى تا از آيات تو پيش از آنکه زبون و خوار گرديم پيروى کنيم.26
و خداوند ميفرمايد:(وَ ما کانَ رَبُّک مُهْلِک الْقُرى حَتَّى يبْعَثَ في أُمِّها رَسُولا...(؛ خداوند هيچگاه مردمي را نابود نميکند مگر اينکه ابتدا برايشان فرستادهاي را بفرستد.27(رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يکونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل(؛ پيامبراني بشارتدهنده و بيم دهنده تا پس از آمدن آنان، مردم [در قيامت] حجتي عليه خدا نداشته باشند.28
(وَ يوْمَ يعَضُّ الظَّالِمُ عَلى يدَيهِ يقُولُ يا لَيتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً(؛ و روزى که ستمکار، دست خويش را مىگزد، مىگويد: ايکاش راهى با پيامبر در پيش مىگرفتم.29
(أَوَ عَجِبْتُمْ أَنْ جاءَکمْ ذِکرٌ مِنْ رَبِّکمْ عَلى رَجُلٍ مِنْکمْ لِينْذِرَکمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ(؛ آياتعجّب کردهايد که دستور آگاه کننده پروردگارتان بهوسيله مردى از ميان شما به شما برسد تا بيمتان دهد و پرهيزگارى پيشه کنيد و شايد مشمول رحمت [الهى] گرديد.30
سيد احمد حسن سه سال پيش اعلام کرده که فرستاده امام مهدي براي ياري او و رهبري امت است و براي اينکه زمينههاي ظهور را فراهم سازد و مردم را زير يک پرچم متحد کند؛ و اکنون دعوتش را در أم القري (نجف اشرف) در ميانه حوزه علميه علني ساخته و دلايل بسياري هم براي اثبات راستي دعوتش عرضه کرده است. او در عالم شهود [خواب!]، امام حجة بن الحسن را ديده و امام او را بهعنوان فرستاده خود بهسوي همه مردم فرستاده است. برخي از آن دلايل ازاينقرارند:
1ـ دعوت همه عالمان تکذيب کننده به مناظره با قرآن کريم و اينکه علمي که نزد اوست، علم تحصيلي نيست؛ بلکه به آموزش امام مهدي است. در روايتي از امام صادق عليه السلام چنين آمده است: "صاحب اين امر دو غيبت خواهد داشت، در نخستين آنها بهسوي خانواده (خانواده پدري، نوّاب و سفيرانش) بازگشت ميکند؛ و در ديگرى، مردم ميگويند: هلاک شد و در کدام وادى افتاد." [راوي ميگويد]: "عرض کردم: اگر چنان شد. ما چه کنيم؟" امام فرمود: "هرگاه کسى مدعى امامت شد، سؤالاتي از او بپرسيد که فقط امام بتواند جواب دهد."
و هيچ سؤالي بزرگتر از قرآن کريم نيست که معجزه جاودان پيامبر است.
2ـ او تأويلي براي متشابهاتِ قرآن بيان کرده و تاکنون سه جلد کتاب به نام اسرار الامام المهدي المتشابهات منتشر نموده است و همه را براي ردّ آنچه در اين کتاب آمده، به مبارزه فراميخواند.
الآن حدود يک سال گذشته و هيچکس [مطالب اين کتاب را] نه ردّ کرده و نه جواب داده است!
3ـ سيد احمد حسن، هرکس که او را تکذيب ميکند به مباهله دعوت مينمايد و به همين خاطر هيچيک از تکذيب کنندگان جوابي به او ندادهاند. خداوند ميفرمايد:
(فَمَنْ حَاجَّک فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبينَ(؛ هرگاه بعد از علم و دانشى که به تو رسيده، کسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: بياييد ما فرزندان خود را دعوت کنيم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را ما از خود دعوت کنيم، شما هم از خود، آنگاه مباهله کنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.31
4 ـ رواياتي به ويژگيهاي سيد احمد حسن اشاره دارند؛ به اينکه اسم او احمد و از اهل بصره است، از نسل امام مهدي عليه السلام و اولين مؤمن و يار و نزديکترينِ به اوست، او وصي امام مهدي و اولين مهدي بعد از امام مهدي است.
امام علي عليه السلام فرموده است: "از فرستاده خدا محمد صلي الله عليه وآله شنيدم که گفت: اولينشان از بصره و آخرينشان از يمامه است."
از اميرالمؤمنين عليه السلام از پيامبر صلي الله عليه وآله نقل شده است: "در شبي که پيامبر از دنيا رفت، فرمود: اي ابا الحسن! کاغذ و جوهر بياور. سپس پيامبر وصيتهايي را گفت تا اينکه به اينجا رسيد: اي علي! پس از من دوازده امام خواهد آمد و بعد از آنان دوازده مهدي خواهد بود، پس اي علي! تو اولينِ از دوازده امام هستي" تا اينجا که: "حسن آن را به پسرش محمد خواهد سپرد، اين دوازده امام. پسازآن دوازده مهدي خواهند آمد و هنگاميکه زمان وفاتش فرارسد آن را به پسرش که اولين مهدي است ميسپارد. او سه نام دارد: اسمي همچون من و اسم پدرم که آن عبدالله و احمد است و اسم سومش مهدي است، او اولين مؤمن است." (بحار الانوار،53/147 و الغيبة طوسي،/107)
و آنچه سيد حيدر کاظمي در کتاب بشارة الاسلام در ذکر برخي از نشانههاي قيام امام مهدي از سَطيح کاهن نقل کرده و سپس ميگويد: "در آن زمان، پسر مهدي ظهور ميکند"32
آنچه شيخ مفيد (رحمهالله) در کتاب الارشاد [از امام رضا عليه السلام ] روايت کرده است: "گويا پرچمهاي سبزرنگ را که از مصر رو آورده مىبينم که به شامات آيد و به فرزند صاحبِ وصيتها، راهنمايي کند."
و فرزند "صاحبِ وصيتها"، حتما بايد فرزند امام مهدي باشد، چون او [امام مهدي عليه السلام ] وارث وصيتهاي ائمه و نگهبان از آل محمد است.
و تاکنون هم هيچکس غير از سيد احمد حسن ادعا نکرده که فرزند امام مهدي، از نسل او، اولين مؤمن و وصي امام مهدي است.
سيد ابن طاووس (رحمهالله) از امام علي عليه السلام نقل ميکند: "قبل از خروج امام، مردي از اهلبيتِ او در مشرق قيام ميکند، هشت ماه شمشير حمل ميکند."
و آنچه تأييد و تأکيد ميکند که منظور از روايات يا برخي از اين روايات، سيد احمد حسن است، نکته بعدي يعني همان تأييدهاي غيبي است. سيد احمد حسن از سوي غيب، تأييدهاي بسياري دارد ازجمله:
1 ـ در عالم خواب تأييدشده و دهها نفر از مؤمنين، صدها خواب درست از ائمه اطهار( ديدهاند که ائمه( در اين خوابها تأکيد کردهاند که سيد احمد حسن، فرستاده از سوي امام مهدي است. برخي از اين خوابها در کتابي به نام البلاغ المبين چاپ شدهاند.
اما نسبت به حجت بودن خواب، از طريق سخن و عمل معصومين، ثابت شده که روياي صادقه يکي از راههاي هدايت الهي بهسوي معرفت حق است. بهويژه وقتيکه [انسان در] خواب، يکي از معصومين( را ببيند. چون شيطان نميتواند در قالب آنان ظاهر شود؛ چنانکه روايتهاي بسياري به اين قضيه اشاره دارند. به کتاب دار السلام از ميرزاي نوري (رحمهالله) مراجعه کن.
ب ـ سيد احمد حسن، پيشگوييها بسياري براي مؤمنين داشته که در عالم خارج اتفاق افتادهاند و بعدا کتابي درباره اين اخبار غيبي منتشر خواهد شد.
ج ـ دهها نفر از مؤمنين براي پذيرش اين قضيه با قرآن کريم استخاره کردهاند و جواب استخاره در تأييد سيد احمد حسن بوده است.
پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود: "استخاره کن و انتخاب نکن، چه بسيار افرادي که کاري را انتخاب کردند که هلاکتشان در آن بود."
امام صادق عليه السلام فرمود: "اگر کسي يکبار، با رضايت از خداوند استخاره کند، خداوند حتما خير را براي او خواهد خواست."
از امام صادق عليه السلام از خداوند عزوجل [روايت شده است]: "از بدبختيهاي بنده من اين است که کارها را بدون استخاره از من انجام ميدهد."
امام صادق عليه السلام [فرموده است]: "هرکس که بدون استخاره وارد کاري شود و بلايي ببيند، اجري نخواهد داشت."
و دلايل بسيار ديگري که آن را به مناسبتهاي ديگري واگذار ميکنيم، اگر خدا بخواهد.
آنچه از تو ميخواهم دقت و بررسي در اين قضيه است، از باب اينکه: "کلُّکمْ رَاعٍ وَ کلُّکمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيتِه"؛ همه شما [همچون] چوپان هستيد و همه شما در برابر گوسفندانتان بازخواست ميشويد.
و از باب اينکه: (وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُون(؛ آنان را نگهداريد که بايد بازپرسي شوند.33
و بدينجهت که مسئوليت بر گردن عالمان و متخصصان در قضيه مهدويت است. دوست دارم اشاره کنم که ماجراي سيد احمد حسن که با تکذيب و مقاومت مواجه شده، جداي از اينکه سياسي يا علمايي و يا اجتماعي باشد، همانگونه که پيامبر آن را توصيف کرده، قضيهاي ناشناخته در جامعه است؛ اما بسياري از تهمتها همچون سحر و ديوانگي و مزدور اسرائيل بودن و... که به سيد احمد حسن نسبت داده شده است، نشاندهنده بيتقوايي و بيديني گويندگان آن است و [اينان] جز دروغ، چيزي نميگويند.
البته اين موضعگيري، چيز جديدي نيست؛ بلکه سنت خداوند در همه دعوتهاي الهي همين بوده که تهمتها [هيچگاه] از پيامبران جدا نبوده است. پس چرا امتهاي پيشين را به خاطر تکذيب انبيا سرزنش ميکنيم درحاليکه کار آنان را تکرار مينماييم.
از امام صادق عليه السلام روايت شده است: "هنگاميکه پرچم حق برافراشته شود، اهل شرق و غرب آن را لعنت خواهند کرد" [راوي ميگويد]: پرسيدم: "چرا؟" امام فرمود: "به خاطر [حسودي نسبت به] آنچه از بنيهاشم ميبينند."
همچنين فرمود: "هنگاميکه پرچم را برافرازد، هيچکس در مشرق و مغرب نخواهد ماند مگر اينکه آن را لعنت ميکند."
همچنين روايت شده که امر او در شبهه ظاهر ميشود تا روشن شود؛ و روايات متواتر داريم که پس از غربال، چيزي از شيعه باقي نخواهدماند، مگر عده بسيار کمي همچون نمک در توشه يا سرمه در چشم.
برخلاف اين دشمنيها و حمله رسانهاي عظيم عليه سيد احمد حسن در طول اين سه سال و برخلاف کم بودن ياران و بيبضاعتي مالي، قضيه سيد احمد حسن با تمام نيرو تثبيت شده و آماده دفع تمام شبهاتي است که نسبت به اين ماجراي حق و تأييدشده از جانب غيب، ايراد ميشود. سيد احمد حسن و يارانش براي امربهمعروف و نهي از منکر و دفاع از قرآن و عترت و افشاي امامان کفر و گمراهي، تلاش بسياري کردهاند، بدون هيچ سازش و کوتاهي و فقط با دلايل واضح و عقلي.
و الحمد لله تعالي، اين قضيه هرروز وسيعتر و روشنتر ميشود و کار براي کساني که ميخواهند بدون دليل با آن مبارزه کنند، سختتر ميشود. خداوند متعال فرموده است:(بَلْ کذَّبُوا بِما لَمْ يحيطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يأْتِهِمْ تَأْويلُهُ کذلِک کذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کيفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمين(؛ بلکه چيزى را تکذيب کردند که آگاهى از آن نداشتند و هنوز واقعيتش بر آنان روشن نشده است، پيشينيان آنها نيز همينگونه تکذيب کردند پس بنگر عاقبت کار ظالمان چگونه بود.34
اگر سيد احمد حسن دروغگو بود پس نبايد مورد تأييد غيب قرار ميگرفت و [دعوت او] اين مدت به طول ميانجاميد و اين گروه بسيار زياد از مؤمنين (از راه کشف و شهود و تعريف الهي) به او ايمان نميآوردند؛ چنانکه در برخي از روايات از آنان ياد شده است.
خداوند ميفرمايد:(وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَينا بَعْضَ الْأَقاويلِ؛ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ(؛ اگر او سخنى دروغ بر ما مىبست؛ سپس رگ قلبش را قطع مىکرديم.35
(قُلْ إِنَّ الَّذينَ يفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکذِبَ لا يفْلِحُون(؛ بگو: آنان که به خدا دروغ مىبندند، رستگار نمىشوند.36(قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما يبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما يعيدُ(؛ بگو: حق آمد و باطل نه مىتواند آغازگر چيزى باشد و نه تجديدکننده آن.37
و از امام صادق عليه السلام روايت شده است: "هيچکس غير از صاحبش اين امر را ادعا نميکند مگر اينکه خداوند عمرش را کوتاه ميکند."
والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته و الحمد لله اولا و آخرا و صليالله علي محمد و آل محمد.
أنصار الامام المهدي مکن الله له فيالارض
3 ربيعالاول 1426 هـ. ق
نکته:
اگر ميخواهي بيش ازآنچه ذکر شد بر اين دعوت اطلاع پيدا کني، ميتواني به آنچه توسط انصار الامام المهدي منتشر شده مراجعه کني (تقريبا 20 جلد) شامل: کتاب، کتابچه، بيانيه، ديدارها و مناظرات با برخي از بزرگان حوزه علميه نجف اشرف.
امام صادق عليه السلام فرمود: "پاسخ دادن نامه، همچون پاسخ دادن سلام، واجب است."
فرستنده: شيخ ناظم عقيلي
اين نامهاي که آن را براي مراجع و علما فرستادهاند، شامل تمام علم اين امام دجال است! و حتي يک دليل هم در آن وجود ندارد که امام مهدي عليه السلام او را بهسوي مردم فرستاده باشند و هر آنچه بهعنوان استدلال ميآورند و نامههايشان را از آن پر ميکنند، با ادعاي آنان فاصله بسيار دارد. بلکه نشاندهنده فريبکار بودن و حماقت آنان است که فکر ميکنند جواب ندادن نامههايشان نشانه صحت ادعايشان است!
خير! بلکه نشاندهنده اين است که مراجع و علما، ارزشي براي نامههايشان قائل نبودهاند و نامهها ارزش جواب دادن نداشتهاند!
در اينجا يک نکته بسيار مهم وجود دارد و آن اينکه: اين دجال فقط علماي شيعه را مورد خطاب قرار داده و فقط به آنان بيادبي ميکند! گويا فقط بهسوي آنان فرستاده شده است! چرا تاکنون يک نامه يا بيانيه براي علماي وهابي صادر نکرده است؟!
توهين و ناسزاگويي به عراقيها
احمد دجال از عراقيها ميخواهد که از او اطاعت کنند و درعينحال به آنان ناسزا نيز ميگويد!
يکي از بيانيههاي او خطاب به اهل عراق که در سايتش وجود دارد، چنين است:
پس اي اهل عراق! پدرم مرا بهسوي همه زمين فرستاده و از شما و اهل نجف آغاز کرده است. من از سوي جبرئيل و ميکاييل و اسرافيل و ملکوت آسمانها حمايتشدهام، ... من امروز از شما ياري ميخواهم همانگونه که جدم حسين ياري خواست. آيا کسي هست ما را ياري کند؟ اگر ما را واگذاريد و فريب دهيد، همانگونه که پدران شما چنين کردهاند، همانسان که پدرم صبر کرد، من نيز صبر ميکنم تا اينکه خداوند به من اجازه [قيام] دهد. چنانکه سال پيش نيز صبر کردم و مرا بدون يار و ياور همچون مسلم بن عقيل واگذاشتيد، بهجز چند نفر ... .
پس هرکس [دعوت] مرا بهحق قبول کند، در دنيا و آخرت پيروز و سعادتمند خواهد شد؛ و هرکس که مرا رد کند، حق را رد کرده و دنيا و آخرت [خويش] را تباه نموده است.
اي کساني که به کار پدرانتان خرسند هستيد و از شمر ملعون زمانتان و شبث بن ربعي ديارتان، پيروي ميکنيد، پشيماني برايتان سودي ندارد. اي قاتلان پيامبران و فرزندان پيامبران! چيزي جز ضرر دنيا و آخرت نخواهيد يافت و اين مجازاتِ آن چيزي است که با دست و زبانتان انجام دادهايد: فريب و تهمت و دروغ و ... .
اي اهل عراق! ... هان که حجتي رسا و قاطع بر اثبات ادعاي سيد احمد برپاست: غوغايي در زوراء38 به راه خواهد افتاد و مردم نزد عالمانشان خواهند رفت؛ ناگهان ميبينند که همگي به ميمون و خوک تبديل شدهاند! و باريدن باران بر آنان کم خواهد شد، پس قدرت الهي در آسمان و جانها را خواهند ديد.
خداوند فرموده است: (حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق(؛ منظور خداوند از اين آيه، ظهور قائم است. او حق از جانب خداوند است و مردم ناگزير او را خواهند ديد. (الغيبة نعماني/269)
اي حزبهاي پراکنده! اي کساني که قرآن را رها کردهايد! اي گناهکاران! اي تحريفکنندگان! اي قاتلان پيامبران و فرزندان پيامبران! خداوند به شما اجازه کشتن من را نخواهد داد، چنانکه جدم حسين را کشتيد. اين ديگر پايان کار و روز بزرگ خداوند است. اين بيم دهندهاي از بيم دهندگان پيشين است و آن [حادثه] از مسائل بسيار مهم است و بيم دهنده بشريت است.
نزد پدرم محمد بن الحسن المهدي بازميگردم و از اينکه مرا تکذيب کرده، به من تهمتزده و سخن ناروا نسبت دادهايد، باخبر ميکنم. به تازگي هم که تلاش کرديد مرا بيگناه زنداني کرده و به قتل برسانيد، فقط به اين دليل که خوب ميدانيد با آمدن حق از جانب من، چيزي از باطل شما باقي نخواهد ماند؛ چون شما باکساني چون کمونيستها
که اصل وجود خدا را هم منکر شدهاند، دوستي کرده و هيچ کاري با آنان نداريد.
اي قاتلان پيامبران و فرزندان پيامبران! به خاطر آنچه با دست و زبانتان انجام داديد، چيزي جز زيان دنيا و آخرت نصيبتان نخواهد شد!... پدرم خشمگين و عصباني، نسبت به آنچه با من کردهايد، بهسوي شما خواهد آمد! در آن زمان خواهيد فهميد که دانشتان به دادتان نميرسد. به خاطر رفتارتان با من، شما حرمت خدا و پيامبر و علي و اولادش را هتک کرديد!(يا قَوْمِ إِنْ کانَ کبُرَ عَلَيکمْ مَقامي وَ تَذْکيري بِآياتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَکلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَکمْ وَ شُرَکاءَکمْ ثُمَّ لا يکنْ أَمْرُکمْ عَلَيکمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَي وَ لا تُنْظِرُونِ(؛ اى قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آيات خداوند بر شما گران است، من بر خداوند توکل کردهام بنابراين با شريکهايتان همداستان شويد به گونهاى که کارتان بر شما پوشيده نباشد سپس کار مرا تمام کنيد و مهلتم ندهيد.
(فَإِنْ تَوَلَّيتُمْ فَما سَأَلْتُکمْ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِي إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکونَ مِنَ الْمُسْلِمينَ(؛ و اگر از قبول دعوتم روى بگردانيد، من از شما مزدى نمىخواهم مزد من، تنها بر خداست و من مأمورم که از مسلمين باشم.
(فَکذَّبُوهُ فَنَجَّيناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِي الْفُلْک وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ أَغْرَقْنَا الَّذينَ کذَّبُوا بِآياتِنا فَانْظُرْ کيفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرين(؛ او را دروغگو دانستند، ما هم او و کسانى را که با او بودند در کشتى رهايى بخشيديم و آنان را جانشين گردانديم و آنهايي را که آيات ما را دروغ شمردند غرق کرديم پس بنگر که سرانجام بيم داده شدگان چگونه بود.
او همچنين در بيانيه ديگري چنين نوشته است:
اي اهل عراق! حجتهاي رسا و قاطع پشت سر هم براي اثبات راستي دعوت سيد احمد حسن، وصي و فرستاده امام مهدي، اولين آمادهساز براي او، يماني، پسر امام، اولين مؤمن نامبرده در روايات آل محمد، بر شما ثابت شده است؛ چراکه اهلبيت دراينباره هيچ کوچک و بزرگي را وانگذارده اند مگر اينکه آن را در کلام خود ذکر نمودهاند؛ هرکس ميخواهد به باب اول از کتاب بشارة الاسلام مراجعه کند، اما شما خود را به ناداني ميزنيد... .اي قوم! من نصيحت کنندهاي امين هستم. از سيد احمد حسن، فرستاده امام مهدي پيروي کنيد؛ پيروي کنيد از کسي که از شما مزدي نميخواهد و آنان خود هدايت شده هستند.
باقيمانده آل محمد، ستون مستحکم
وصي و فرستاده امام مهدي بهسوي همه مردم
حمايت شده بهوسيله جبرئيل تاييد شده به ميکاييل ياري شده به اسرافيل
ذرية بعضها من بعض والله واسع عليم
نجف اشرف 28 شوال 1424 هـ. ق
[پيرامون ادعاهاي گزاف و توهينهاي آشکار احمد دجال، ميگوييم]:
1ـ جالب است که اين امام دجال، نهتنها سخنش زيبا نيست، بلکه غلطها و اشتباهات فراوان دستوري و املايي هم در کلام او وجود دارد، حتي در آيات قرآن!
يکي از اشتباهات عجيب او اينکه در پايان پيامها و بيانيههايش، تاريخ را به اين صورت مينويسد: "هـ. ق"، يعني هجري قمري. اين روش تاريخنويسي، مخصوص ايرانيان است و ربطي به عراق و اعراب ندارد! چون در خارج از ايران، تاريخ يا هجري است و يا ميلادي. در ايران، مبدأ تاريخ، هجري است اما به دو گونه شمسي و قمري محاسبه شده و اينگونه نشان داده ميشوند: "هـ. ق" و "هـ. ش"؛ و عربها فقط از "ه" استفاده ميکنند!
2ـ او اهل عراق را با اين عبارات خطاب کرده است:
"اي قاتلان پيامبران و فرزندان پيامبران ...!"؛ فقط به اين دليل که اهل عراق دعوت باطل او را ردّ کردهاند! اين سخن جاهلانه او نشاندهنده اين است که يا تاريخ را نفهميده و يا عمده خود را به ناداني ميزند؛ چون او تمام دانش خود را از وهابيت گرفته است؛ هماناني که بنياميه و يزيد را بيگناه دانسته و ميگويند: شيعيان عراق، قاتل امام حسين بودند! درحاليکه امام حسين عليه السلام ، قاتلان خود و بنياميه را اينگونه خطاب کردهاند: "اي پيروان آل ابوسفيان!"
قاتلين امام حسين عليه السلام ، از سپاه يزيد و بيشتر آنها اهل شام و برخي هم اهل عراق بودند و شيعهاي در ميان آنان يافت نميشد؛ چون معاويه (لعنة الله عليه) در طول بيست سال حکومتش، در ميان شيعيان، نسلکشي به راه انداخته بود؛ آناني هم که زنده مانده بودند، يا از عراق فرار کرده و يا زنداني بودند که برخي از ايشان توانستند خود را به کربلا برسانند.
اما وهابيها به خاطر دشمنيشان با اهل عراق، کلامي که امام حسين عليه السلام با آن، بنياميه و پيروانشان را مخاطب قرار دادهاند، براي عراقيها بکار ميبرند!
احمد دجال نيز از وهابيها پيروي کرده و شايد خودش هم از جرگه همان وهابيت است و براي ضربه زدن به شيعه، اظهار تشيع ميکند!
3. او بازهم در روايات دست به تحريف و خيانت زده و دو روايت را به هم متصل کرده و آن را به يک روايت تبديل نموده است.
اصل روايت در غيبت نعماني، ص 277 چنين است:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ الْبَاقِرُ ع عَنْ تَفْسِيرِ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ؛ فَقَالَ يرِيهِمْ فِي أَنْفُسِهِمُ الْمَسْخَ وَ يرِيهِمْ فِي الْآفَاقِ انْتِقَاصَ الْآفَاقِ عَلَيهِمْ فَيرَوْنَ قُدْرَةَ اللَّهِ فِي أَنْفُسِهِمْ وَ فِي الْآفَاقِ وَ قَوْلِهِ حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ يعْنِي بِذَلِک خُرُوجَ الْقَائِمِ هُوَ الْحَقُّ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يرَاهُ هَذَا الْخَلْقُ لَا بُدَّ مِنْهُ.
از امام باقر عليه السلام درباره تفسير اين آيه پرسيده شد: (سَنُريهِم آياتِنا في الآفاقِ و في أنفُسِهِم(؛ امام فرمودند: در خودشان مسخ شدن و در آسمانها و زمين، تنگ شدن آسمان و زمين بر آنان، پس قدرت خداوند عزوجل را هم در خود و هم در آسمانها ميبينند؛ و [نيز در تفسير] اين آيه (حَتّي يَتَبَيَّنَ لَهُم أنَّهُ الحَقُّ( فرمودند: منظور ظهور قائم است، او حق است از جانب خداوند و مردم ناگزير او را خواهند ديد.
مخاطب اين حديث، همه مردم هستند اما احمد دجال، آن را ويژه اهل عراق جلوه داده و اهل زوراء را اهل بغداد فرض کرد ه است! ولي چنانکه ديديم، اصل روايت نشان ميدهد که اين يک اتفاق، جهاني است و به اهل عراق اختصاص ندارد و منظور از آفاق در اين روايت، تمام آسمان و زمين است ... .
اما دجال، ابتدا روايتي پيرامون زوراء آورده که نه از اهلبيت( است و نه در غيبت نعماني و نه در هيچ کتاب ديگري ذکر نشده است؛ سپس آن را قبل از روايت آفاق [روايتي که در بالا آمد] قرار داده تا خواننده خيال کند منظور از اين حديث، اهل عراق هستند!
نکته بسيار مهم اينکه من در روايات اهلبيت(، هيچ روايتي درباره ويراني بغداد يا زوراء نديدهام و عقيده دارم که اينگونه روايات [ويراني بغداد]، همگي ساختهي پيروان بنياميه است، در برابر روايات صحيحي که اهلبيت( درباره ويراني شام در عصر ظهور فرمودهاند!
خشم او بر عراقيها به خاطر انتخابات
پس از سرنگوني صدام و برقراري امنيت در عراق، مرجعيت شيعه و رهبران سياسي خواستار برگزاري انتخابات شدند تا مجلس با اراده مردم عراق انتخاب شود. دولتهاي عربي هم از ترس اينکه مبادا شيعيان، اکثريت صندليهاي مجلس را از آن خود کنند، آمريکا و اروپا را قانع کردند تا انتخابات را به تأخير بيندازند و اين امر موجب شد انتخابات بيش از يک سال به تأخير بيفتد. در طول اين يک سال، وهابيان و باقيماندگان صدام توانستند باهم متحد شده و گروهي تروريستي تشکيل دهند. اين گروه، به آمريکا فشار ميآوردند تا حکومت را به آنان بازگردانده و مردم را از صحنه سياست دور کنند.
به همين خاطر موج رسانهاي بسيار وسيعي را بر ضد انتخابات عراق به راه انداختند، به اين بهــانه که بايد انتخابات را پس از پايان اشـغال آمريکا و در آزادي کامل
برگزار کنيم!
حتي از راه اعتقادات ديني و مذهبي هم وارد شده و برخي از مفتيهاي دلاري، شرکت در انتخابات را حرام اعلام کردند!
احمد دجال نيز، بنا بر دستور پشتوانههاي مالي خود، بر ضد انتخابات فعاليت ميکرد و بيانيهاي به اين عنوان صادر کرد: "بيانيه امام مهدي در عدم مشروعيت انتخابات"! در بخشي از بيانيه آمده است:
عالماني که به مشروعيت انتخابات فتوا دادهاند، عالماني امانتدار نيستند؛ به خاطر نادانيشان نسبت به اين خبر و امثال آن! گناه قيام آنان [يعني علما] عليه امامشان [دجال]، بر دوش مردم افتاده و مردم، نادان و غافل هستند. آنان [مردم] با تکيه بر فتاواي مراجع در انتخابات شرکت کردند با خيال اينکه مراجع، آنان را بهسوي کار باطل سوق نداده و از حق خارجشان نميکنند؛ درحاليکه مراجع، مردم را به هلاکت ميبَرند و آنان را بهسوي خشم الهي برده و از رحمت الهي دور ساختهاند که اينگونه مردم را ذليل کرده و آنان را بدون هيچ دليل شرعي از قرآن يا عترت، به اين فتنه بزرگ فراخواندهاند.
اين عالمان بدون عمل نميگذارند صداي مردم به گوش مردم برسد و مردم را به فريادهاي خود واداشتهاند.
ايها الناس! حق اين است: علمايتان شما را فريب داده و از راه، گمراهتان کردهاند.
اگر اين انتخابات شرعي است، چنانکه فکر ميکنيم، پس چرا بر ابوبکر و عمر و عثمان اشکال ميکنيد؟ چرا بر پيروان آنان ايراد ميگيريد؟ آنان کاري بزرگتر از کار شما نکردند! و خلاف فتواي شما فتوا ندادهاند! بلکه فتواي شما دقيقا همانند فتواي آنان است!
ديگران را از کاري بازمدار، درحاليکه خودت آن را انجام ميدهي! که اگر چنين کردي، عملي بسيار زشت مرتکب شدهاي.
شما در مذهبتان، خلافت خلفاي سهگانه را رد ميکنيد و ميگوييد اين خلافت با شرع مخالف است؛ اگرچه مردم هم با آنان بيعت کردهاند. دليلتان نيز قرآن و سنت است و درست هم ميگوييد؛ پس شما را چه شده که امروز با اعتقاد خود نيز مخالفت ميکنيد؟ چرا باآنکه حق را ميدانيد به آن پشت کرده و از سخن خود بازگشتهايد تا انتخاباتي را تأييد کنيد که مذهبتان آن را ردّ کرده است؟!
سپس در برابر انتخابات قانون اساسي عراق هم ايستادگي کرده و اين بيانيه را
صادر نمود:
امام باوجود فرستاده خاص خود، سيد احمد حسن، ظاهر است. کسي که بيش از سه سال است فرستاده شده و هر کس که او [احمد دجال] را انکار کند از دو گروه خارج نيست: يا نادان است [و به خاطر ناداني انکار ميکند] و مصداق اين آيه است: چيزي را تکذيب کردند که به آن آگاهي ندارند39؛ و يا خبيث و منافق است، چيزي را ميداند و پنهان ميکند. او مصداق اين آيه است: از روي ستم و تکبر با آن درافتادند درحاليکه در باطن به آن يقين داشتند40.
مردم، زيرِ بارِ گناهِ نافرماني از امامشان هستند درحاليکه غافل و ناداناند. آنان با تکيه بر فتاواي مراجع، در انتخابات شرکت کردند با خيال اينکه مراجع، آنان را بهسوي کار باطل نميبرند و از حق خارجشان نميکنند، درحاليکه مراجع مردم را به هلاکت ميبَرند و آنان را به خشم الهي برده و از رحمت الهي خارج کردهاند که اينگونه مردم را ذليل کرده و آنان را به اين فتنه بزرگ فراخواندهاند، بدون هيچ دليل شرعي از قرآن يا عترت!
اين فقيهانِ شما هستند که بار ديگر شما را به پرتگاهي جديد فراخواندهاند؛ پرتگاه قانون اساسياي که با دستاني نوشته شده که هيچ بهرهاي از دين و آخرت ندارند. گويا اکنون ميخواهند پس از توهين انتخابات، يکبار ديگر به امام حجت توهين کنند. اينان با قانون اساسي ميخواهند شما را از قرآن دور کنند، همانگونه با انتخاب کردن يک عده در مجلس، شما را از امام دور کردند.
نقد و بررسي
اين بيانيه به حدي عجيب است که گويا همه آن را يک وهابي براي او نگاشته است؛ چون هر شيعهاي ميداند ماجراي خلافت با ماجراي انتخابات (در عراق و...) کاملا متفاوت است.
دليل مخالفت ما با ماجراي خلافت به خاطر تأکيد صريح و آشکار پيامبر صلي الله عليه وآله [دراينباره] است.
ما پس از پيامبر صلي الله عليه وآله به خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام معتقد هستيم؛ چون دستور پيامبر صلي الله عليه وآله وجود داشت؛ اما جايي که دستوري از معصوم نرسيده باشد، حق انتخاب داريم.
انتخابات چه ربطي به خلافت ابوبکر دارد؟ خلافتِ بدون مشورتي که فقط با بيعت چند نفر صورت گرفت، آنهم درحاليکه هنوز جنازه پيامبر صلي الله عليه وآله روي زمين بود!
بيعت گرفتن با زور و شمشير در کوچههاي مدينه، چه ارتباطي با انتخابات دارد؟!
براي خلافت عمر چه انتخاباتي صورت گرفت؟ مگر خلافت عمر به دستور و وصيت ابوبکر نبود؟!
براي خلافت عثمان چه انتخاباتي در کار بود حالآنکه عمر با اختيار خود، گروهي را معين کرده و گفته بود بايد خليفه از ميان اينان انتخاب شود! و حق وتو را نيز به عبدالرحمن بن عوف (داماد عثمان) داد! و او هم درنهايت با عثمان بيعت کرد!
نظام حکومت در زمان ما، مسئلهاي کاملا اجتهادي است و هيچ منافاتي با اساس اعتقادات مذهبي ما ندارد. ممکن است مرجع تقليدي معتقد باشد که ولايت فقيه ولايتي است همانند ولايت امام معصوم عليه السلام ؛ و مرجعي ديگر معتقد باشد که مردم ميتوانند، مجلس و حکومت و ... را انتخاب کرده و علما و مراجع فقط نظارت و راهنمايي داشته باشند. ممکن است مرجعي هم معتقد باشد که بايد هردو باهم باشد، يعني ترکيب بين انتخابات و ولايت فقيه، مانند نظام فعلي ايران.
گمان نميکنم که اين دجال، هيچ کتابي در اصول فقه خوانده باشد و اگر هم خوانده باشد گمان نميکنم چيزي از آن فهميده باشد! اما بااينحال، با تکبر تمام
ادعا دارد که بر تمام جهان واجب است که از او اطاعت کنند و در برابر او سر تعظيم فرود آورند!
به اين گفتار او دقت کنيد:
من آمادهام که با تمام اديان با کتاب خودشان مناظره کنم. من بندهاي بيچاره و نادان هستم که از همه آنان نسبت به قرآن و انجيل و تورات آگاهتر است و به خاطر علمي که خداوند به من داده، موارد تحريفشدهي آن کتابها را ميدانم؛ اما کسي که به خاطر اين دنياي نجس به من ايمان نياورَد، در همان مجلس با او مباهله ميکنم: تا زنده باشد آنکس که زنده باشد بر دليل و بميرد آنکس که ميميرد بر دليل.41
او حتي آيه را هم حفظ نبوده است! و آيه را اينچنين اشتباه نوشته: ليحيا من يحيا على بينة ويموت من يموت على بينة؛ عبارت صحيح آيه اينچنين است:
(لِيهْلِک مَنْ هَلَک عَنْ بَينَةٍ وَ يحْيى مَنْ حَي عَنْ بَينَة(؛ تا هر که هلاک مىشود از روى دليلى روشن هلاک شود، و هر که زندگى مىکند از روي برهانى آشکار زندگى کند.42
فصل هشتم : بقيه ي دلايل واهي احمد دجال تحريف در روايات معاني آنها
فراواني اشتباهات اين امام خيالي، نشاندهنده اين است که او حتي در درسهاي ابتدايي هم ضعيف است!
او خيال ميکند بهسوي همه جهانيان برانگيخته شده است! درحاليکه روي سخنش فقط با شيعه است و با اهل سنت هيچ کاري نداشته و نسبت به عالمان آنان هم هيچ سخني نگفته است!
همين امر نشان ميدهد که مأموريت او فقط عليه شيعه است!
او به اين دليل که شيعيان به او ايمان نميآورند، به آنان توهين و تندي ميکند، ايشان را از ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام خارج دانسته و به آنان وعده جهنم ميدهد! درحاليکه هيچ معجزه يا نشانه روشني ندارد بهغيراز خوابهاي خود و يارانش! و روايتهايي که يا ضعيف هستند و يا تحريف شده...!
او گفته است:
براي کسي که چشم بينا داشته باشد، صبح طلوع کرده و قائم آل محمد مانند خورشيد در نيمروز قيام کرده است، اي عالمان شيعه! کسي آمده که با استفاده از روايات صحيح ائمه، او را همچون فرزند خود ميشناسيد و بر شما پوشيده نيست.
آيا عالمان يهودي و مسيحي را محکوم ميکنيد که چرا باوجوداينکه نام و ويژگيهاي پيامبر در کتابهايشان آمده، به او ايمان نياوردند؟
پس به کتابهايتان بازگرديد و به بررسي احوال خود بپردازيد! جدم رسولالله به من بشارت داده و در وصيتش من را با نام و ويژگي، ياد کرده است. اين وصيت به سند صحيح به دست شما رسيده و علماي شيعه آن را در کتابهايشان آوردهاند.
پيامبر، شما را به من، امامان دوازدهگانه و دوازده فرزند من سفارش
نموده است:
1 و 2 و 3: از امام صادق عليه السلام از پدرانش از اميرالمؤمنين عليه السلام از رسولالله: در شبي که پيامبر از دنيا رفت، فرمود: "اي ابا الحسن! کاغذ و جوهر بياور"؛ سپس پيامبر وصيتهايي را گفت تا اينکه به اينجا رسيد: "اي علي! پس از من دوازده امام خواهد آمد و بعد از آنان دوازده مهدي خواهد بود؛ پس اي علي! تو اولينِ از دوازده امام هستي" تا اينجا که: "حسن آن را به پسرش محمد خواهد سپرد؛ نگاهبان از آل محمد. اين دوازده امام. پسازآن، دوازده مهدي خواهند آمد و هنگاميکه زمان وفاتش فرارسد آن را به پسرش که اولين مهدي است ميسپارد. او سه نام دارد: اسمي همچون من و اسم پدرم که آن عبدالله و احمد است و اسم سومش مهدي است. او اولين مؤمن است. (بحار الانوار 53/147 و الغيبة طوسي /107)
امام صادق عليه السلام : "پس از قائم، دوازده مهدي از نسل امام حسين ميآيند" (بحارالانوار، ج 53، ص 148؛ البرهان،ج3، ص310؛ الغيبة طوسي، ص 385)
و در بحار چنين آمده است: [راوي ميگويد]: به امام صادق، جعفر بن محمد( گفتم: "اي فرزند رسولالله! از پدرت شنيدم که پس از قائم، دوازده امام خواهند آمد" امام فرمود: "پدرم گفت دوازده مهدي و نگفت دوازده امام. آنان گروهي از شيعيان ما هستند که مردم را به ولايت و شناخت حق ما دعوت ميکنند." (بحارالانوار، ج 53، ص 145؛ کمالالدين، ج 2، ص 358)43
4: از اميرالمؤمنين عليه السلام در يک روايت طولاني: "...سپس گفت: آگاه باشيد که اولين آنان از بصره و آخرينشان از أبدال است" (بشارة الاسلام، ص 148)
امام صادق عليه السلام در يک روايت طولاني که ياران قائم را نام ميبَرد: "و از بصره احمد ... است." (بشارة الاسلام/181)44 امام باقر عليه السلام : "[مهدي] ابرواني بلند و پرپشت، چشماني فرورفته و در صورتش علامتي است." (إلزام الناصب، ج 1، ص 417)
سپس ادامه ميدهد:
اهلبيت، شما را به نام و محل سکونت و صفات من خبر دادهاند، آيا بر شما پوشيده است؟ اما: (قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيتُمْ إِنْ کنْتُ عَلى بَينَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتاني رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّيتْ عَلَيکمْ أَ نُلْزِمُکمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُون(؛ اى قوم من به من بگوييد اگر من برهانى از پروردگارم داشته باشم و به من بخشايشى از سوى خويش داده باشد که از چشم شما پنهان گردانده باشند آيا مىتوانيم شما را به آن واداريم درحاليکه شما آن را ناپسند مىداريد.45 گذشتگان شما، پدران مرا از حقشان محروم کردهاند و درباره اميرالمؤمنين عليه السلام گفتند: او طمع حکومت دارد. فقط به خاطر اينکه حق خود را خواستار بود، او را مسخره کردند چنانکه جگرش را پرخون ساختند و به آنان گفت: "علي را با حکومتي که پايدار نيست چهکار؟" من نيز به شما ميگويم: مرا با حکومتي که پايدار نيست چهکار؟ اما من امور هستم و صبر ميکنم تا اينکه خداوند اجازه [قيام] به من دهد.
پدران درستکارم، روايات زيادي درباره پدرم امام محمد بن حسن المهدي و من دارند و به فضل الهي مرا از دعاي خود فراموش نکردهاند.
5 ـ امام رضا عليه السلام در دعاي خود فرموده است: خداوندا! نگهدار وليّت باش؛ خداوندا! در خانواده و فرزندان و نسلش به او چشمروشني عطا کن. (مفاتيح الجنان، ص 618)
اگر مرا انکار ميکنيد، من پسر حسن فرزند پيامبر هستم. واي بر آنکس که با من دشمني کند و لعنت بر او! ياران من بهترين ياران هستند و زمين به راه رفتن آنان روي خودش، افتخار ميکند؛ فرشتگان آنان را در برميگيرند و به خداوند بلندمرتبه قسم که روز قيامت اولين گروهي که وارد بهشت ميشود آنان هستند.
قسم به ياسين و طه و آيات محکم قرآن، به کهيعص و حمعسق و... که گروه نجاتيافته، آناناند؛ آنان امت راستين و حقيقي محمد صلي الله عليه وآله هستند، امربهمعروف و نهي از منکر ميکنند چون تنها آنان به حاکميت خداوند بر زمين ايمان دارند. فتنهها آنان را از راه بيرون نميکند، چون آنان امتحان و غربال شدهاند و سره از ناسره جدا شده است. آنان زاهدان شب تاريک و شيران روز هستند که در راه خدا سرزنش هيچ سرزنش کنندهاي ايشان را بازنميدارد. خوردن نان جو و خوابيدن در مزبله
در سلامت دين را بهتر از چيز ديگر ميدانند و مرگ در راه آل محمد
را شيرينتر از شهد. خوشا به حال آنان و برايشان سرانجامي نيک
خواهد بود.
اما بعد، اي شيعيان اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب، آنچنانکه وعده دادهشدهايد، حجت رساي خداوند، بهوسيله من بر شما تمام شده است. من راه راست بهسوي بهشت پرنعمت هستم، هر کس که با من همراه شود نجات يا فتنه و هرکس نافرماني کند هلاک شده و سقوط ميکند.
هان که اين آخرين هشدار از سوي خدا و امام مهدي به شماست، پسازآن چيزي نيست جز عذاب و خواري در اين دنيا و در آخرت هم جهنمي که در آن خواهند افتاد که آن براي کسي که به اين دعوت نپيوندد بدترين جايگاه است.
خداوندا تو گفتهاي: (أَمَّنْ يجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يکشِفُ السُّوءَ وَ يجْعَلُکمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَليلاً ما تَذَکرُون(؛ يا کسى که دعاى مضطرّ را اجابت مىکند و گرفتارى را برطرف مىسازد و شما را خلفاى زمين قرار مىدهد آيا معبودى با خداست؟! کمتر متذکر مىشويد.46
اکنون من مضطر و درمانده و يتيم و بيچاره هستم، به فضل و بخششت مرا پاسخ ده، اي پاسخگوي درماندگان!
خداوندا از تو ياري ميخواهم، براي پيروز بر دشمن تو و دشمن خودم، پس مرا ياري کن که هيچ نيرويي نيست مگر به وسيله تو که پاک و منزه هستي.
و از سوي امام محمد بن حسن المهدي اعلام ميکنم: از تاريخ 13 رجب 1425 به بعد، هرکس که به اين دعوت نپيوندد و با وصي امام مهدي بيعت نکند، او از ولايت علي بن ابيطالب خارج شده و با اين کارش داخل جهنم خواهد شد و تمام عبادتهاي کوچک و بزرگش باطل است، بدون ولايت نه نمازي هست و نه روزه و نه زکاتي.
وصي و فرستاده امام مهدي بهسوي همه مردم
احمد الحسن 13/6/1425 هـ. ق
اين دجال گويا بسيار عجله دارد! زيرا بيدرنگ، همه مخالفانش را تکفير کرده و به عذاب الهي وعده داده است! اما عذاب توسط پليس بصره بر خود او ويارانش نازل شد!
دلايل خندهدارش براي اثبات اينکه پسر امام زمان است!
او مواردي را بهعنوان "دلايل بر حق بودن دعوتش" برشمرده که همگي بسيار بيارزش و خندهدار هستند. [به استدلالهاي پوچ او توجه کنيد]:
1. او فرد موثقي است پس بايد سخنش را قبول کرد!
ـ آيا اگر فرد موثقي ادعاي امامت يا نبوت کرد، بايد سخن او را پذيرفت؟
2. او از علومي بهره دارد که ديگران از آنها بيبهرهاند!
ـ اما ما چيزي از او نديدهايم!
3. علما به نامههاي او جواب ندادهاند. او از آنان خواسته که در تکذيبش فتوايي صادر کنند اما اين کار راه نکردهاند. آنان را به مباهله دعوت کرده اما نيامدهاند. او حاضر است قسم بخورد اما آنان هيچ پاسخي ندادهاند.
ـ دروغ ميگويد! چون در تنومه با شيخ عبدالحسين حلفي قرار مباهله گذاشتند و خود او بود که وعدهاش را زير پا گذاشت و در مباهله حاضر نشد. سپس به همراه وکيلش صالح الصافي، کتبا توافق کرديم که در شهر بصره جلوي دوربينها باهم مباهله کنند و بازهم حاضر نشدند!
همانگونه که در آوردن معجزه نيز دروغ گفتند. وکيلش به من گفت: چه معجزهاي ميخواهي؟ از او خواستم که به امام دجالش بگويد که از خدا بخواهد شارون بميرد، او نيز با دجال تماس گرفت و گفت فردا به شما جواب ميدهيم. فرداي آن روز آمد و گفت: امام مهدي اجازه اين کار را نداد!
4 - يکي ديگر از تحريفهاي او، در حساب کردن جملههاست؛ [به اين صورت که براي هر حرفي، عدد متناظر با آن را در جدول درج ميکند و با اين کار، نتيجه دلخواه خود را استخراج ميکند!] آنچنانکه براي ستاره اسرائيل، جدول حساب تراشيد! اينها همه خيالهايي باطل و بيارزش است که در شرع هيچ اعتباري ندارد.
بطلان استدلالش به روايت وصيت پيامبر
احمد دجال و يارانش، پيوسته هياهو به راه انداختهاند که روايت وصيت پيامبر، نص بر امامت احمد اسماعيل است!
اصل روايت به نقل از کتاب الغيبة شيخ طوسي، ص 150 و مختصر البصائر، ص 39 اينگونه است [با حذف سند و القاب و جملات تکراري]:
امام صادق عليه السلام از پدران بزرگواران از امام حسين از اميرالمؤمنين( ميفرمايند: رسول خدا صلي الله عليه وآله در آن شبي که از دنيا رفتند، به اميرالمؤمنين فرمودند: اي ابا الحسن! کاغذ و دوات بياور؛ آنگاه پيامبر وصيتهايي فرمودند تا به اينجا رسيدند: اي علي! پس از من دوازده امام ميآيند و پس از آنان دوازده مهدي. اي علي! تو اولينِ آن دوازده امام هستي که خداوند در آسمان تو را اينگونه نام نهاده است: علي مرتضي، اميرالمؤمنين، صديق اکبر، فاروق اعظم، مأمون و مهدي و اين نامها براي هيچکس غير از تو سزاوار نيست. اي علي! تو وصي من بر اهلبيتم هستي، چه زنده و چه مرده آنان، همچنين وصي من بر همسرانم هستي، هرکدام را که باقي بگذاري او فردا [قيامت] مرا خواهد ديد و هرکدام را که طلاق دهي من از او بيزارم، در پهنه قيامت نه من او را خواهم ديد و نه او مرا. پس از من، تو خليفه امت هستي. هنگاميکه وفاتت فرارسيد آن را به پسرم حسن... بسپار و او نيز به پسرم حسين شهيد... او نيز به پسرش سيد العابدين علي... او نيز به پسرش محمدباقر او نيز به پسرش جعفر صادق او نيز به پسرش موسي الکاظم او نيز به پسرش علي الرضا او نيز به پسرش محمد تقي او نيز به پسرش علي او نيز به پسرش حسن او نيز به پسرش محمد، نگاهبان از آل محمد، اين دوازده امام.
پسازآن دوازده مهدي خواهند آمد، وقتيکه زمان وفات [امام مهدي عليه السلام ] فرارسد، آن را به پسرش که اولينِ از نزديکان [به خداوند] است واگذار کند. او سه نام دارد: نامي همچون من، نامي همچون نام پدرم، يعني عبدالله و احمد، نام سوم هم مهدي است. او اولين مؤمن است.
دجال نگفته که کدام بخش اين روايت محل استدلال اوست؛ اما مشخص است که او بخش پاياني روايت را مدنظر دارد، يعني همان بخشي که پيامبر فرمودند: امام زمان عليه السلام هنگام وفاتشان بايد حکومت را به فرزند خود بدهند که او سه نام داد و يکي از آن نامها احمد است.احمد دجال هم آن را بر خود منطبق کرده، چون نامش احمد است!
اما اين يک فريبکاري خندهدار است! چون اين روايت، اگر صحيح باشد، دستور پيامبر براي واگذاري حکومت، براي بعد از ظهور و هنگام رحلت امام زمان ارواحنا فداه است، نه اکنون که هنوز نه ظهوري محقق شده و نه امام عليه السلام رحلت کردهاند!
پس نه اين زمان، آن زمان موردنظر در روايت است و نه اين فرد ديوانه، فرد نامبرده شده در روايت... .
اما اين دجال، همهچيز را به هم ميبافد! گاه ميگويد که امام زمان جد من است و گاه ميگويد پدر من است! و از همين الآن امامت و حکومت را به من سپرده و بر شما واجب است که از من اطاعت کنيد!
همچنين، اگر روايت صحيح باشد، پيامبر دستور دادهاند که امام زمان عليه السلام ، حکومت را به فرزند مستقيم [بدون واسطهي] خود بدهند، حالآنکه دجال خود اعتراف ميکند که فرزند مستقيم امام زمان نيست بلکه امام زمان جد اوست! و چنانچه در ابتداي کتاب گفته شد، او فرزند اسماعيل است.
صالح المياحي در تاريخ 4 ربيعالثاني 1426 درباره اين ادعا، چنين پرسيده است:
آيا او [احمد دجال] مستقيم فرزند امام است؟ امام زمان چگونه ازدواج کرده است؟ نام مادر سيد چيست و اهل کجاست؟
ناظم العقيلي [سخنگو و رئيس دفتر دجال] اينگونه پاسخ داده است:
سيد احمد حسن، از نسل امام مهدي است و فرزند مستقيم او نيست و ازدواج امام مهدي را در کتاب الرد الحاسم علي منکري ذرية القائم اثبات کرده است. گاهي منظور از فرزند، فرزند مستقيم است و گاهي منظور، نسل و ذريه است.
پس حتي اگر اين روايت سرتاسر صحيح هم باشد، هيچ ربطي به ادعاي احمد دجال ندارد. البته حيدر مشتت شريک پيشينش نيز همين اشکال را بر او کرده بود.
اينهمه در حالي است که سند اين روايت، نزد علما، ضعيف است. چنانکه مرحوم حر عاملي (رحمهالله) درباره آن چنين گفته است:
شيخ آن را در کتاب الغيبة، در زمره رواياتي نقل کرده که از طريق سنيها رسيده است.47
علاوه بر اين، افراد ناشناسي هم در سند اين روايت وجود دارند که هيچيک از علماي ما آنان را تأييد نکردهاند، همچون علي بن سنان موصلي، احمد بن محمد بن خليل و جعفر بن احمد بصري.
روايت دوازده فرزند از فرزندان امام زمان عليه السلام
احمد دجال، به رواياتي استناد کرده که ميگويند: پس از امام مهدي عليه السلام دوازده مهدي ديگر حکومت خواهند کرد. سپس ادعا کرده که او فرزند امام مهدي عليه السلام است که پس از امام حکومت خواهد کرد، اما نميدانيم چرا قبل از امام فرستاده شده است!
آري! رواياتي با سند صحيح از اهلبيت( داريم که مراسم دفن امام زمان عليه السلام توسط امام حسين عليه السلام انجام ميشود و حضرت سيد الشهداء عليه السلام ، اولين امامي هستند که رجعت [و حکومت] ميکنند. پس از ايشان نيز دوازده مهدي از اولاد امام زمان عليه السلام حکومت خواهند کرد.
برخي از آن احاديث ازاينقرارند:
امام صادق عليه السلام : اولين کسي که به دنيا بازميگردد، حسين بن علي( است و رجعت، عمومي نيست؛ بلکه فقط براي کساني است که يا ايمان کامل و يا شرک کامل داشته باشند.48ابو بصير ميگويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! من از پدر شما شنيدم که فرمودند: پس از قائم، دوازده مهدي49 خواهند بود. امام فرمودند: [پدرم] فرمود: دوازده مهدي و نفرمود دوازده امام؛ آنان [امام نيستند، اما] گروهي از شيعيان ما هستند که مردم را به ولايت و شناخت حق ما فراميخوانند.50
شيخ مفيد ميگويد: پس از دولت امام زمان عليه السلام ، هيچ دولت ديگري نخواهد بود مگر آنچه در روايت آمده است، يعني قيام فرزندان آن حضرت، إن شاء الله.51
با توجه به مطالب گفته شده، معلوم ميشود که اين دوازده نفر امام نيستند؛ بلکه از شيعيان ائمه و از نسل امام حسين عليه السلام هستند که احتمالا از اولاد امام زمان عليه السلام هم باشند.
حاصل سخن اينکه، تمام اين روايات دلالت دارند اين مهديها، پس از امام زمان عليه السلام خواهند بود نه قبل از ايشان! اما اين دجال با فريب و نيرنگ ادعا ميکند که از فرزندان امام زمان است و قبل از خود امام هم ظهور کرده است!
استدلال به دو روايت درباره اصحاب امام زمان عليه السلام
او در يکي از بيانيههايش به دو روايت پيرامون اصحاب امام زمان عليه السلام استدلال
کرده است: روايت اول از اميرالمؤمنين عليه السلام : "... آگاه باشيد که اولين آنان از بصره است و آخرينشان از اَبدال."
روايت دوم از امام صادق عليه السلام : "... و از بصره، احمد." در فريبکاري او همين بس که اين روايتها را از يک کتاب معاصر يعني بشارة الاسلام، تأليف سيد حيدر کاظمي (متوفاي 1366 قمري) نقل کرده است. ما اين روايات را در کتاب معجم موضوعي احاديث امام مهدي عليه السلام ، تحت عنوان "احاديثي که سند آنها ثابت نيست و در آنها نامها و شهرهاي اصحاب امام زمان آمده است" گردآوردهايم.
اين روايات چهار روايت هستند؛ سه روايت در دلائل الامامة محمد بن جرير طبري شيعي و يکي هم در الملاحم و الفتن سيد بن طاووس به نقل از الفتن سليلي آمده است. هر چهار روايت هم دربارهي 313 يار امام زمان عليه السلام هستند که همگي به همراه امام خواهند آمد، نه پيش از امام!
روايت اول، روايت دلائل الامامة، ص 311 [و در چاپي ديگر، ص 554]:
...اين چيزي است که پيامبر صلي الله عليه وآله آن را بر اميرالمؤمنين عليه السلام املاء کرده و به او سپردهاند که شامل نام ياران امام مهدي عليه السلام و کساني است که از جا و ديار خود ناپديد شده و بهسوي مکه ميروند و اين مربوط به زمان شنيدن صدا [صيحه آسماني] در سال ظهور است. اينان پاکان و قاضيان و حاکمان بر مردم خواهند بود ... تا پايان روايت.
ميبينيد که در اين روايت، نه نامي از بصره برده شده و نه احمد!
روايت دوم، روايت دلائل الامامة، ص 307:
... از حلوان دو نفر، از بصره سه نفر، اصحاب کهف که هفت نفر
بودند، ... .
اين دجال چگونه ادعا کرده که يکي از اين سه نفر است، درحاليکه اينان به همراه امام خواهند آمد؟ مگر اينکه اصحاب کهف نيز به همراه او بازگشته باشند! اگرچه سند اين روايت نيز شامل افراد ضعيف و ناشناس است.
روايت سوم، روايت دلائل الامامة، ص 566:
... از بصره عبدالرحمن بن اعطف بن سعد، احمد بن مليح و حماد بن جابر؛ اصحاب کهف که هفت نفر بودند ... .
اين روايت اگر صحيح هم باشد، هيچ ربطي به احمد دجال ندارد؛ زيرا اولا: اين افراد مردهاند و هنگام ظهور زنده شده و رجعت ميکنند! ثانيا: اينان به همراه امام خواهند آمد نه قبل از امام. ثالثا: اينان ياران امام زمان هستند نه فرزند امام زمان، چنانکه اين مدعِي ادعا ميکند! علاوه بر آنکه سند روايت هم قوي نيست و خود طبري ميگويد: اين روايت دقيقا به سند روايت اول است.
روايت چهارم، روايت ملاحم سيد ابن طاووس، ص 145 که آن را از الفتن سليلي نقل کرده است:
اصبغ بن نباته گفت: اميرالمؤمنين عليه السلام خطبهاي خواندند و در آن از مهدي و کساني يادکردند که همراه او خروج ميکنند. ابو خالد حلبي به آن حضرت گفت: او را براي ما توصيف کن اي اميرالمؤمنين! اميرالمؤمنين فرمودند: او در صورت و سيرت شبيهترين مردم به پيامبر است، آيا ميخواهد شما را به ياران او آگاه کنم؟ گفتيم بله اي اميرالمؤمنين! فرمودند: از پيامبر شنيدم که فرمودند: اولين آنان از بصره و آخرينشان از يمامه است، سپس اميرالمؤمنين شروع به شمردن آنان کردند و مردم مينگاشتند و فرمودند: دو مرد از بصره و يکي از اهواز و ... تا پايان روايت که فرمودند: پيامبر آنان را 313 نفر برايم برشمردهاند، بهاندازه ياران جنگ بدر. خداوند در کمتر از يکچشم به هم زدن آنان را از شرق و غرب زمين، نزد کعبه جمع ميکند، گويا من آنان را ميبينم درحاليکه پوشششان يکسان، قدشان يکسان، زيبايي و ... يکسان، گويا آنان به دنبال گمشدهاي هستند.
اين روايت هم اگر سندش صحيح باشد، باز پيرامون ياران امام زمان عليه السلام هنگام ظهور است و هيچ سودي براي اين دجال ندارد. اگرچه سند روايت هم صحيح نيست.
استدلال به روايتي ديگر
اين دجال در اثبات ادعاي خود، دو روايت از امام باقر عليه السلام نقل ميکند:
روايت اول: قائم دو نام دارد، يک نام پنهان و يک نام آشکار. نام پنهاني او احمد و نام آشکارش محمد است. (کمالالدين، ج 2، 653)52
روايت دوم: [قائم] ابرواني بلند و پرپشت و چشماني فرورفته دارد و در صورتش علامتي است. (إلزام الناصب، ج 1، ص 417)
آنچنانکه پيداست اين دجال بدعتگذار، فقط با اين ادعا که نامش احمد است و امام زمان عليه السلام هم يک نام احمد و يک نام محمد دارند، ادعا دارد که او مهدي عليه السلام است! پس هرکس که نامش احمد است ميتواند چنين ادعايي کند!
و جالب اينجاست که با همين استدلالش، تمام استدلالهاي قبلي خودش را تکذيب ميکند؛ چون تابهحال ادعا داشت که فرزند امام مهدي است، حال چه شد که به خاطر تشابه اسمي، ادعا ميکند که خود مهدي است!
همچنين با تمسک به حديث دوم، گويا ميخواهد بگويد ازآنجاکه در صورت امام زمان عليه السلام ، همانند من، نشانهاي هست، پس من مهدي هستم!
پس هرکس که در صورتش اثري وجود داشته باشد ميتواند چنين ادعايي کند!
اما نکته اينجاست که اثري که در صورت امام زمان عليه السلام است، يک اثر زيباست؛ اما اثري که در صورت احمد اسماعيل دجال است، چنانکه نقل شده، يک اثر زشت است و شايدهم اثر ضربه اي در يک اتفاق است که برايش خوشايند نيست.
اما اصل حديث امام باقر عليه السلام چنين است:
قائم شخصى است سرخ و سفيد، چشمانش گود و فرو رفته است؛ برجسته پيشانى و شانه پهن و بر سرش ريختگي پوست (يا شوره) و بر صورتش اثرى است، خداوند رحمت کند موسى را.53
اما اين ويژگي نيز چه درست باشد و چه نباشد، بازهم هيچ ارتباطي به ادعاي اين دجال ندارد!
تحريف در روايت نَسَب امام مهدي عليه السلام
او در سايت خود چنين نوشته است:
اصبغ بن نباته ميگويد: روزي نزد اميرالمؤمنين عليه السلام رفتم؛ ديدم آن حضرت در فکر فرو رفته و بر زمين ميکوبد! گفتم: اي اميرالمؤمنين! بر زمين ميزني؟ آيا به آن ميلي داري؟ امام فرمود: نه به خدا، حتي يکلحظه در عمرم بدان ميلي نداشتهام، بلکه به مولودي ميانديشم که از پشت يازدهمين فرزند من [در اين قسمت تحريف صورت گرفته] به دنيا ميآيد. او همان مهدي است که زمين را پر از عدل و داد ميکند چنانکه از ظلم و ستم پر شده است. او غيبتي طولاني خواهد داشت که بسياري از مردم در آن گمراه شده و عدهاي هم هدايت خواهند شد. گفتم: اي اميرالمؤمنين! اين سرگرداني و غيبت چند سال خواهد بود؟ امام فرمود: شش روز يا شش ماه يا شش سال ... .
آنگاه اين دجال، در ادامه اين حديث اضافه کرده است:
اين مولود، پسر امام مهدي است؛ چون امام مهدي، يازدهمين فرزند علي است و آنکس که فرزند اوست، همان کسي است که درباره او صحبت ميکنيم، کسي که زمينهساز حکومت امام زمان است.
او درواقع، حديث اميرالمؤمنين عليه السلام را تحريف کرده است؛ چون حضرت در
حديث فرمودهاند: "در فکر مولودي هستم از نسل خودم، يازدهمين فرزندم. او مهدي است و ..."
اما اين دجال، عبارت را اينچنين تحريف کرده است: "بلکه به مولودي ميانديشم که از پشت يازدهمين فرزند من به دنيا ميآيد."
اين حديث در بسياري از منابع ما شيعيان نقل شده و فقط در کتاب الغيبة شيخ طوسي، بهاشتباه، حرف ياء از "مِن ظَهري (از پشت من)" حذف شده و عبارت با خواسته احمد دجال موافق گشته است: "مِن ظهر الحادي عشر"! دجال نيز اين روايت را با همين يک منبع، مورد استفاده قرار داده است؛ درحاليکه در منابع ديگر، نقل صحيحِ اين روايت آمده است.
نماينده احمد دجال همين روايت را براي من آورد و گفت: ببينيد اين روايت از اميرالمؤمنين است و ظهور فرزند امام زمان را اثبات ميکند!
من هم به او گفتم: به بقيه منابع و مصادر نگاه کن! مصادري که قديميتر از کتاب الغيبة شيخ طوسي هستند. آيا اگر يک نسخهبردار يا حروفچين، بهاشتباه کلمه يا حرفي را حذف کرد، تو بايد براي اثبات امامت به آن استناد کني؟! درحاليکه در همه منابع ديگر، آن حرف ذکر شده است! آيا نميبيني که حضرت فرمودهاند: "زمين را پر از عدل و داد ميکند" و اين عبارتي است که در مصادر شيعه و سني، وصف مخصوص امام زمان است و هيچکس غير از ايشان چنين توصيف نشده است؟! اگر قرار باشد
امام تو زمين را پر از عدل و داد کند، پس ديگر چهکار ناتمامي براي امام زمان
باقي ميماند؟!
چرا دجال استخاره و خواب را انتخاب کرده است؟
پاسخ اين است که او از هر راهي براي کشاندن مردم به سمت خودش استفاده ميکند! ديديم که چگونه روايات را تحريف کرد! اما استخاره و خواب دو دام ويژه براي شکار کردن مردم ساده و نيز تحصيلکردگان کمعقل هستند. احمد دجال، مشروع بودن اين دو دام را هم از راه اصول و فروع دين اثبات ميکند!
او به افراد ميگويد: من فرستاده امام مهدي هستم که مرا قبل از ظهور خود، فرستاده است. من شما را به ايمان و بيعت با خود دعوت ميکنم.
مردم هم در جواب ميگويند: دليلت چيست؟
او نيز پاسخ ميدهد: قرآن بزرگترين دليل و نشانه من است؛ از قرآن درخواست چاره و نجات کن! بگو آيا از احمد حسن پيروي کنم يا نه؟ آنگاه قرآن را باز کن؛ آيهاي خواهد آمد که تو را به راه راست هدايت ميکند!
يا به آنان چنين ميگويد: خواب، يک دليل ملکوتي است و چيزي که در خواب ديده شود، امري الهي است؛ بهويژه وقتيکه يکي از معصومين را در خواب ببيني که تو را به پيروي از احمد حسن، دستور دهد.
آن فرد ساده و بيچاره هم با قرآن استخاره کرده و قرآن را ميگشايد و بهعنوانمثال اين آيه ميآيد:
(يا أَيهَا النَّبِي جاهِدِ الْکفَّارَ وَالْمُنافِقينَ وَاغْلُظْ عَلَيهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصير(؛ اى پيامبر! با کافران و منافقان پيکار و بر آنها سخت بگير، جايگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتى دارند.54
دجال هم به او ميگويد: الله اکبر! ديدي؟! خداوند تو را به ايمان به من و نبرد با کفار و منافقين دستور داد!
اما اگر آيه ديگري مانند اين آيه بيايد:
(أَ فَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکرُون(؛ آيا آنکس را ديدى که هواى نفس خود را، خداى خويش گرفته است و خداوند او را از روى آگاهى به حال وى در گمراهى واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پردهاى کشيده است؟ پس چه کسى پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آيا پند نمىگيريد؟55
به او ميگويد: استخاره تو خوب نبود؛ بايد نيتت را خالص کرده و دوباره
استخاره کني!
يا به او ميگويد: سه روز روزه بگير، يا امشب دو رکعت نماز بخوان و از خدا بخواه؛ خوابي خواهي ديد که تو را به راه راست هدايت ميکند ...!
و يا از راه تِلهپاتي بر او چيره ميشود و از اين راههاي شيطاني برخي از آن افراد بيچاره خوابهايي ديده و خيال ميکنند از سوي خداوند و عالم ملکوت بوده است...!
او در سايت خودش اين سؤال و جواب را منتشر کرده است:
سؤال: چگونه ميتوانم در کوتاهترين راه مطمئن شوم سيد احمد حسن، فرستاده و وصي امام مهدي است؟
پاسخ: کوتاهترين راهِ ايمان به غيب، خود غيب است. پس از سه روز روزه و توسل به حضرت زهرا(، از خدا بخواه که از راه خواب، يا مکاشفه و يا هر نشانه غيبي و ملکوتي ديگري حق را بشناسي.
او همچنين درباره استخاره، چنين نوشته است:
استخاره به قرآن يک امداد غيبي است که خداوند بهوسيله آن بندگانش را حمايت ميکند و از بازيها و شيطنتهاي انساني به دور است. تو خودت از خداوند درخواست ياري کن و قرآن را باز کن؛ قرآن نصيحتگـر دلسوز است. بسيار عجيب اسـت که انسان از خـداوند درخواست نصيحت کند، سپس خـداوند را متهـم کند، سبحانالله، سبحانالله، سبحانالله.
او اينگونه، افراد کمسواد را در دام خود مياندازد. البته اگر جواب استخاره هم بد باشد، بهانه او آماده است! چون فورا به او ميگويد: مشکل از نيتت است، نيتت را اصلاح کن! و آنقدر بايد استخاره بگيرد که خوب بيايد!
اين دجال، همانند فالگير و رمالي است که به معالجه افراد ميپردازند؛ اگر صدبار هم کارشان بياثر باشد برايشان مهم نيست، اما همينکه يکبار درست درآمد، فورا غوغا و هياهو به راه مياندازند که معجزه شد، الله اکبر، کمک غيبي شد ...!
استدلالش به خواب!
او در سايتش نوشته است:
اما درباره خواب؛ معمولا هرچند وقت يکبار گروهي از استانهاي دور از نجف، نزد من ميآيند و بسياري از آنان خوابهايي در تأييد اين دعوت ديدهاند. اگر يک يا دو خواب بود، دشمنان آل محمد ميتوانستند آن را رد کنند، اما با اين صدها و بلکه هزاران خواب چه ميکنند؟ درحاليکه در بسياري از اين خوابها معصومين بودهاند و آنان [معصومين] خود گفتهاند هر که در خواب ما را ببيند، خود ما را ديده است؛ چون شيطان نميتواند بهصورت ما درآيد. براي ظالمين راهي نميماند مگر اينکه بگويند خواب اصلا حجت نيست؛ درحاليکه خواب بخشي از نبوت است و پيامبر و امامان، بسيار به آن اهميت ميدادند ... مانند خواب نرجس مادر امام مهدي عليه السلام ؛ چون او فقط به خاطر خوابي که ديده بود به عراق آمد تا با امام عسکري ازدواج کند... همانگونه که وهب مسيحي تنها به دليل خوابي که ديده بود به ياري امام حسين عليه السلام آمد و همانگونه که خالد بن سعيد بن عاص، نجيب بنياميه، فقط به خاطر خوابي که از پيامبر ديده بود، ايمان آورد... .
دجال همچنين ميگويد:
حقيقت اين است که مردم نسبت به نشانهاي که براي اثبات فرستادگان الهي نياز دارند، مختلفاند؛ برخي از آنان علم و دانش را نشانه ميدانند و برخي امور ملکوتي را ... اما بقيه مردم فقط امور مادي را نشانه ميدانند. اينان مادي هستند و معمولا حتي اگر نشانه مادي هم ببينند، فقط عده کمي از آنان ايمان ميآورند.
1. منظور از نشانه ملکوتي چيست و براي چه کساني حجت است؟
جواب: نشانههاي ملکوتي بسيار زياد هستند؛ برخي از آنها آفاقي و برخي انفسياند. خداوند ميفرمايد:(سَنُريهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ وَفي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَق(؛ بهزودي نشانههاى خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مىدهيم تا براى آنان آشکار گردد که او حق است.56
موارد زير ازجمله نشانههاي انفسي هستند:
نور بصيرت و اطمينان قلبي و آرامش قلبي؛ وقتيکه انسان بر همان فطرت پاک الهي خود باشد و يا پس از آگاهي از غفلت، به آن فطرت بازگردد.
دقت در آفاقوانفس (جهان و جان)
خواب راستين
مکاشفه در بيداري که چند نوع است:
الف: مکاشفه در نماز
ب: مکاشفه در رکوع
ج: مکاشفه در سجده
د: مکاشفه در چُرت بين خوابوبيداري
هـ: مکاشفه هنگام خواندن قرآن
و: مکاشفه هنگام رفتن به زيارت امام حسين عليه السلام
ز: مکاشفه هنگام دعا و نيايش به درگاه الهي
ح: مکاشفه در کنار ضريح امامان و پيامبران و مساجد و حسينيهها و... و تمام اين مکاشفهها و خوابهاي راستين، همگي نشانههاي الهي هستند؛ چون بدون دستور و خواست الهي تحقق نميپذيرند ... اين نشانهها، حجت رسا و برّان خداوند هستند... .
2. نشانههاي مادي و جسماني: اين نشانهها، آخرين راه و تير آخر هستند؛ مانند داغ کردن که براي حيوان است نه براي انسان. در اين مرحله، عذاب هم به همراه نشانه خواهد بود، به خاطر اين آيه:
(هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکمْ آيةً فَذَرُوها تَأْکلْ في أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيأْخُذَکمْ عَذابٌ أَليمٌ(؛ اين شتر مال خدا است که براى شما نشانهاى است او را رها کنيد تا بر زمين خداوند بچرد و به او آسيبى نرسانيد که عذابى دردناک شما را فروگيرد.
و بهمحض تکذيب اين آيه وقتي اسباب عذاب تکميل شد، عذاب نازل ميشود ... مرحله اي ديگر آغاز ميشود که مقدمات عذاب است مانند اتفاقات پيش از طوفان و اين عده عالمان گمراه بيعمل و پيروانشان که هيچ سودي در آنان نيست و خداوند آنان را خوار و لعنت کند و ... .
احمد الحسن
26/صفر/1425 هـ. ق نجف اشرف
هيچ شکي در وجود روياي صادقه [خواب راستين] نيست و آن حجتي شرعي است که در قرآن هم بارها از آن ياد شده است؛ مانند خواب حضرت ابراهيم، حضرت يوسف و خوابهاي پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله .
البته هيچ شکي هم در وجود خوابهاي شيطاني و دروغين نداريم که به آنان اضغاث احلام (خوابهاي بيهوده و باطل) گفته ميشود.
در کتاب شريف کافي، ج 8، ص 90، به سند صحيح از امام صادق عليه السلام چنين آمده است:
خواب [ديدن] سه گونه است: مژدهاي از سوي خدا براي مؤمن، ناراحتياي از سوي شيطان، خوابهاي بيهوده.
همچنين در همانجا، ص 91 نقل شده که ابو بصير از امام صادق عليه السلام پرسيد:
فدايتان گردم! آيا خواب راستين و دروغين هر دو از يک ناحيه هستند؟ امام فرمودند: راست گفتي! [همينطور است]؛ اما خواب دروغِ پريشان، خوابي است که شخص آن را در ابتداي شب و هنگاميکه تحت تسلط سرکشان گناهکار [از جنّ و انس] است ميبيند و اين خوابي است که در خيال آدمي مجسم شده و دروغ و پريشان است که خيري در آن نيست؛ اما خواب راستين، خوابي است که شخص آن را بعد از گذشت دوسوم شب و زمان حلول ملائکه [به زمين] ميبيند و اين زماني است قبل از سحر؛ پس اين خواب، خوابي درست است که اگر خدا خواهد تخلف نميپذيرد؛ مگر آنکه شخص، جنب باشد يا بدون طهارت خوابيده و خداوند بلندمرتبه را آنگونه که بايد ياد نکرده باشد؛ پس چنين خوابي پريشان بوده و براي بيننده خواب، دير تعبير ميشود.
با توجه به اين حديث، معلوم ميشود که زمان و حالت خود شخص نيز در راست بودن يا نبودن خواب، تأثير دارد.
مرحوم جناب حر عاملي در کتاب الفصول المهمة، ج 1، ص 691، بابي را با اين عنوان تنظيم کردهاند: "در احکام شرعي عمل کردن به خواب جايز نيست" و در آن، روايتي از امام صادق عليه السلام آوردهاند که امام به راوي فرمودند: "اين ناصبيها چه ميگويند؟ رواي [ابن اُذينه] پرسيد: فدايتان گردم، در چه مورد؟ فرمودند: درباره اذان و رکوع و سجدهشان؟ راوي گفت: آنان ميگويند که أبي بن کعب آن را در خواب ديده؛ آن حضرت فرمودند: به خدا قسم دروغ ميگويند! [چگونگي] دين خداوند، بسيار والاتر از اين است که درخواب ديده شود."
همچنين از آن حضرت روايت شده که به مُفضّل بن عمر فرمودند: "اي مفضل! در خوابها انديشه کن که خداوند چگونه امر را در آنها تدبير کرده، راست و دروغِ آن را به هم آميخته. اگر قرار بود که همه خوابها راستين باشند، پس همه مردم پيامبر بودند و اگر قرار بود که همه آنها دروغ باشند، در اين صورت سودي نداشته و بيفايده بودند. پس گاهي درست هستند و مردم از آنها بهره ميبرند، بهسوي مصلحتي هدايت ميشوند و يا از ضرري دور ميشوند و بسياري از اوقات هم خواب، دروغين است تا مردم بيشازحد به آن اعتماد نکنند."
احمد دجال در پايان سخنانش گفته است:
روايات متواتر دلالت دارند که برخي از خوابها راستين و برخي دروغين هستند و نيز دلالت دارند که در تمام احکام شرعي بايد به اهل عصمت رجوع کرد.
تا وقتيکه نميدانيم کدام خواب راستين و کدام دروغين است، پس نميتوانيم يقين کنيم که فلان خواب راستين است تا بدان عمل کنيم.
و ازآنجاکه روايات متواتري از اهلبيت( داريم مبني بر اينکه خواب در اثبات احکام شرعي حجت نيست و نبايد بدان عمل کرد، پس در مسائل عقايدي حتما و به طريق اولي حجت نيست.
اما اينکه پيامبر صلي الله عليه وآله ، فرمودند: "هر کس مرا در خواب ببيند، حتما مرا ديده، چون شيطان نميتواند بهصورت من يا اوصياي من و شيعيان آنان درآيد" و "روياي صادقه [خواب راستين] بخشي از هفتاد بخشِ نبوت است."57
پاسخ نخست آنکه: آري! شيطان نميتواند بهصورت معصومين درآيد؛ اما ميتواند به صورتي دلخواه جلوه کرده و به شخص بگويد من فلان معصوم يا فلان مؤمن هستم!
پس شخصي که خواب ميبيند بايد بداند آيا آنچه در خواب ديده با صورت واقعي پيامبر صلي الله عليه وآله يا معصومين( همسان بوده است يا نه؟ و اين در صورتي است که فردي که خواب ميبيند، ويژگيهاي واقعي چهره امام معصوم را بداند [مثلا شخصي را در خواب ببيند با صورت تراشيده و سبيل بلند و بگويد من امام يا پيامبر هستم! حالآنکه قطعا معصومين( به اين شمايل نبودهاند]. از همين رو، ممکن است با توجه به احاديث و روايات، جزئياتي از سيماي مبارک پيامبر، اميرالمؤمنين و امام زمان( را دريابيم، اما اين امر درباره ديگر ائمه( کمي سخت است.
تازه همه اينها با چشمپوشي از شخصيت فردي است که خواب ديده است؛ آيا او اصلا در شأني هست که امام عليه السلام را در خواب ببيند يا خير؟!
پاسخ دوم آنکه: حتي اگر تمام شرايط خوابِ صحيح وجود داشته باشد و قطعا خواب، راستين باشد، بازهم در مسائل شرعي و عقايدي نميتوان از آن استفاده کرد، به خاطر روايات بسيار زيادي که دلالت بر اين مسئله دارند.58
بيشترين و بالاترين فايده خوابِ واقعي، اميدوار شدن و به فال نيک گرفتن است. به همين خاطر است که پيامبر صلي الله عليه وآله ، خوابهاي خوب را "مژده" ناميدهاند.
در کتاب کافي، ج 8 ، ص 90، به سـند صحيح از امـام رضا عليه السلام ايـن چنين روايت
شده است: پيامبر صلي الله عليه وآله صبح هنگام، به ياران خود فرمودند، آيا مژدهاي هست؟ و منظورش خواب بود.
بنابراين از راه خواب نميتوان اين دجال و غير او را شناخت، چون اين مسائل، مربوط به عقايد هستند و در مسائل عقايدي بههيچوجه نميشود به خواب و ... استناد و اعتماد کرد. اگر گفته شود سيره و روش امامان(، عالمان دين و مؤمنين اين بوده که به خواب توجه کرده و به آن ترتيب اثر ميدادهاند، پاسخ آن است که در روايات، ويژگيهايي براي روياي صادقه و نيز ويژگيهايي براي کسي که روياي صادقه ميبيند شمرده شده است تا بتوان آنها را خوابهاي بيهوده و خوابهاي شيطاني تشخيص داد.
اما همه اينها، براي مسائل کوچک و معمولي است [مانند پيدا شدن گمشده، کمک به فقير و ...] نه در احکام و عقايد.
و اين هيچ ارتباطي به ادعاي دجال و فريبخوردگانش ندارد؛ حتي اگر چنين خوابهايي وجود هم داشته باشند، بههيچوجه نميتوانند دليل بر صحت ادعاي اين دجال باشند، چه رسد به بيعت با او و فدا کردن جان و مال در راه او!
اما دجال به خاطر اين سخن من که گفتهام: "ديدن امام معصوم در خواب، چيزي بيشتر از ظن و گمان را اثبات نميکند"؛ به من انتقاد کرده و در سايتش در پاسخ به سؤالي چنين نوشته است:
هنگاميکه در شبکه سحر، درباره خواب از شيخ علي کوراني سؤال شد، اين روايت را خواند و در جواب گفت که او به ظن و گمان تکيه نميکند؛ پس ظاهرا نزد شيخ علي کوراني، ديدن معصوم در خواب، در بهترين حالت فقط اثبات ظن و گمان ميکند! سبحانالله! اينان هدفشان پيدا کردن حقيقت نيست، بلکه تلاش دارند به هر روشي که شده فقط مرا تکذيب کنند، ... باوجوداينکه مسئله امام مهدي عليه السلام بهشدت با خواب ارتباط دارد ... بااينحال سعي دارند به هر روشي که شده اين دليل بزرگ ملکوتي را باطل کنند؛ همان خوابي که قرآن و پيامبران و معصومين آن را تأييد کرده و به آن اعتماد کردهاند.
اين دجال بدعتگذار، عمداً بين دو چيز خلط کرده است: خوابي که معصوم عليه السلام ببيند و خوابي که در آن معصوم [برفرض اينکه خود معصوم هم باشد] ديده شود!
خوابي که معصوم عليه السلام ببيند قطعا حجت شرعي [و يکي از انواع وحي] است و اين خوابي است که در قرآن به آن اعتماد شده است.
اگر قرار باشد هر خوابي صحيح و دليل ملکوتي باشد، پس خود اين دجال بدعتگذار هم بايد دعوتش را لغو کند و دکاني را که باز کرده تعطيل نمايد؛ چون عدهاي خود او را در خواب بهصورت شيطاني ديدهاند که لباس قرمزرنگ پوشيده است!
استدلال به استخاره!
در احاديث پيامبر صلي الله عليه وآله و امامان(، استخاره در چندمعنا بهکاربرده شده است:
1ـ اينکه انسان دعا کند و از خداوند متعال بخواهد خير را براي او در کارها و يا در کاري که ميخواهد انجام دهد، برگزيند؛ و در برخي از روايات آمده که ابتدا غسل کند، سپس دو رکعت نماز بخواند و بعد از آن دعا کند.
2ـ اينکه انسان از خداوند بخواهد در اين کاري که ميخواهد انجام دهد، قلبش را بهسوي انتخاب درست هدايت کند. پس نماز ميخواند و دعا ميکند، سپس به قلب خود مينگرد تا ببيند خداوند چه انديشهاي را در آن قرار داده است.
3ـ اينکه نيت انجام کاري را داشته باشد، ابتدا دعا کرده و سپس قرآن را بگشايد و به اولين آيه صفحه سمت راست دقت کند؛ اگر دستور به خير، يا مدح و يا توصيف بهشت بود، پس اين استخاره خوب است و بدان عمل ميکند و اگر نهي يا نکوهش و يا توصيف جهنم بود، پس بد است.
اين نوع از استخاره اکنون بين مردم رايج است.
البته عدهاي هم با تسبيح استخاره ميکنند؛ اينگونه که ابتدا دعا کرده و سپس مشتي از تسبيح را برميگيريم و دوتادوتا از آن کم ميکنيم، اگر يکي باقي ماند، خوب است و انجام ميدهيم و اگر دوتا باقي ماند، بد است و نبايد انجام داد.
مردم معمولا نزد عالمي که به او اعتماد دارند، استخاره ميگيرند. البته برخي هم در استخاره گرفتن افراط کرده و براي هر کاري استخاره ميگيرند که اين امر اشکالي ندارد؛ چون استخاره براي کارهاي مباح است و انسان از بين کارهاي مباحش يکي را انتخاب ميکند. پس انتخاب کردن همان کار مباح با استخاره، بهتر از انتخاب بدون استخاره است.
اما مشکل در جايي است که استخاره براي انجام کار حـرام يا ترک واجـب
انجام شود، يا آنقدر استخاره بگيرد که مطابق ميلش درآيد! که اين استخارهها قطعا باطل هستند.
استخارهاي هم که اين دجال مردم را بدان دعوت ميکند از همين نوع اخير است! [او به مردم ميگويد]: ابتدا دعا کرده و سپس قرآن را باز ميکني؛ اگر آيه، دستور به کار خوب، مدح پيامبران و مؤمنان و يا توصيف بهشت بود، پس واجب است که عمل کرده و به او ايمان بياوري و اگر آيات نهي يا مذمت و يا توصيف جهنم آمد، مشکل از دجال نيست، بلکه مشکل از نيت کسي است که استخاره گرفته! او بايد نيتش را خالص کند و آنقدر استخاره بگيرد تا خوب بيايد!
اين استخاره کاملا غيرشرعي است؛ به چند دليل:
يکم: همانگونه که گفته شد، استخاره حتي در احکام شرعي هم جايز نيست، چه رسد به عقايد که در آنها جاي تقليد هم نيست چه رسد به استخاره...!
دوم: آنچه اين شخص گمراه از مردم ميخواهد اين است که با او بيعت کرده و کارهاي حرامي انجام دهند و واجباتي را ترک نمايند! چگونه ميشود بر انجام کار حرام استخاره گرفت؟!
مـا ديديم کـه در مـاه محـرم، چه دسـتوري به يارانش در بصره و ناصريه داد و
چـگونه مردم را به خاک و خـون کشيد! فقـط به اين دليل که حاضر به پذيرش اين دجالها نبودند!
پايان کتاب
1 ـ نام صاحب حمام.
2 ـ وي يکي از شاخصترين بزرگان قبيله و نائب رييس سابق اتاق بازرگاني بصره بوده است.
3 ـ تهذيب التهذيب، ج 6، ص 220؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 357.
4 ـ تاريخ دمشق، ج 60، ص 431؛ سِيَر اعلام النبلاء، ج 4، ص 365.
5 ـ قصص/38.
6 ـ پاورقي: نام اصلي او قرعاوي است که در لهجه محلي عراقي، کرعاوي هم خوانده ميشود.
7 ـ سجده/21.
8 ـ فتن ابن حماد، ج 1، ص 120.
9 ـ مطالب فوق، از اين آدرس قابلدسترسي است:
http://www.radiosawa.com/arabic_news.aspx?id=1491576#
10 ـ کمالالدين و تمام النعمة، ج 2، ص 516.
11 ـ کمالالدين و تمام النعمة، ج 1، ص 327.
12 ـ احزاب/36.
13 ـ مُلک/22.
14 ـ الکافي، ج 6، ص 634.
15ـ نساء/162.
16ـ بشارة الاسلام، ص 157.
17 ـ نام اين پادشاه بهصورتهاي مختلف نوشته شده.
18ـ بحار الانوار، ج 51، صص 162 و 163.
19ـ سبا /10 و 11.
20ـ پاورقي: در ترجمههاي مختلف قرآن، معاني گوناگوني براي اين جمله نوشته شده که البته همگي به يک معنا اشاره دارند و آن منظم بودنِ بافتِ زره است که سيمها و حلقههاي آن با دقت و يکسان بافته شوند.
21 ـ او هيچ سندي براي روايت يا روايات موردادعاي خود، ذکر نکرده است.
22 ـ نور/ 55.
23 ـ در کتاب الغيبة شيخ طوسي، ص 450، حديثي شبيه اين مضمون ذکر شده است اما تفاوتهايي اساسي با حديث موردادعاي احمد دجال دارد. اصل حديث چنين است: لَينْصُرَنَّ اللَّهُ هَذَا الْأَمْرَ بِمَنْ لَا خَلَاقَ لَهُ وَ لَوْ قَدْ جَاءَ أَمْرُنَا لَقَدْ خَرَجَ مِنْهُ مَنْ هُوَ الْيوْمَ مُقِيمٌ عَلَى عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ. خداوند دينش را به وسيله کساني ياري خواهد کرد که نصيبي در دين ندارند، و زماني که هنگام ظهور فرا رسد بسياري از کساني که امروزه بت ميپرستند از دين خارج خواهند شد. [ ترجمه اين روايت بسيار مورد اختلاف است و ترجمه هاي مختلفي براي آن گفته شده؛ آنچه در اينجا نوشته شد، ترجمه مورد تاييد خود استاد کوراني است].
24 ـ يونس/39.
25 ـ قصص/ 47.
26 ـ طه/134.
27 ـ قصص/59.
28 ـ نساء/165.
29 ـ فرقان/27.
30 ـ اعراف/63.
31 ـ آلعمران/61.
32 ـ پيش از اين، درباره تحريف اين جمله سخن گفته شد. (مترجم)
33 ـ صافات/24.
34 ـ يونس/39.
35 ـ حاقه/45 و 46.
36 ـ يونس/69.
37 ـ سبا/49.
38 ـ مقصود، بغداد است. (مترجم)
39 ـ بَلْ کذَّبُوا بِما لَمْ يحيطُوا بِعِلْمِه.
40 ـ وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کيفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ؛ نمل / 14.
41 ـ در اصل بيانيه، آيه بهاشتباه درج شده و ترجمه هم مطابق با همان صورت گرفته است. (مترجم)
42 ـ انفال/42.
43 ـ اين سخن او که ميگويد: "پيامبر، شما را به من، امامان دوازدهگانه و دوازده فرزند من سفارش کرده است"، نشان ميدهد که احمد دجال معتقد است خودش امام مهدي است! چون آن دوازده مهدي را فرزند خود برشمرده است!
44 ـ اينان اصحاب امام مهدي( هستند و به همراه امام ظهور ميکنند نه قبل از امام!
45 ـ هود/28.
46 ـ نمل/62.
47 ـ الايقاظ من الهجعة، ص 362.
48 ـ مختصر البصائر، ص 24.
49 ـ هم در نسخه موجود کتاب کمالالدين و هم در بحارالانوار به نقل از کمالالدين، اين روايت به همين صورت آمده که ابو بصير به امام عرض ميکند: از پدر ايشان شنيده است که بعد از امام زمان(، دوازده مهدي ميآيند؛ اما با توجه به لحن روايت و جواب امام( و نيز با توجه به نقلهاي ديگر اين روايت در ديگر کتب، ازجمله مختصر البصائر و خود بحارالانوار، به نظر ميرسد که صورت درست سؤال اين است که ابو بصير به امام عرض کرده است: از پدرتان شنيدم که پس از مهدي، دوازده امام خواهند آمد.
50 ـ کمالالدين، ص 358.
51 ـ الارشاد، ج 2، ص 387. براي آگاهي بيشتر دراينباره ر.ک: الاصول الستة عشر، ص 91؛ کمالالدين، ص 335؛ مختصرالبصائر، ص 38 و 158؛ شرح الاخبار، ج 3، ص 400؛ معجم احاديث الامام المهدي، ج 3، ص 332 و ج4، 87 و ج 5، ص 240 و 475؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 152.
52 ـ البته امام باقر( اين سخن را از پيامبر( نقل کردهاند. (مترجم)
53 ـ الغيبة نعماني، ص 215؛ معجم احاديث الامام المهدي، ج 3، ص 237.
54 ـ توبه/73.
55 ـ جاثيه/23.
56 ـ فصلت/53.
57 ـ من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 585.
58ـ بايد دانست که روياي انبياء و ائمه( از اين امر استثنا است؛ زيرا خوابهاي ايشان نيز ما